ویکی‌گفتاورد fawikiquote https://fa.wikiquote.org/wiki/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C MediaWiki 1.39.0-wmf.25 first-letter مدیا ویژه بحث کاربر بحث کاربر ویکی‌گفتاورد بحث ویکی‌گفتاورد پرونده بحث پرونده مدیاویکی بحث مدیاویکی الگو بحث الگو راهنما بحث راهنما رده بحث رده TimedText TimedText talk پودمان بحث پودمان ابزار بحث ابزار توضیحات ابزار بحث توضیحات ابزار آدولف هیتلر 0 960 171414 170998 2022-08-21T10:57:34Z Shahnazi2002 18342 /* «نبرد من» */ wikitext text/x-wiki [[پرونده:Bundesarchiv Bild 183-S33882, Adolf Hitler retouched.jpg|thumb|چه کسی گفته‌است، من تحت حمایت ویژه پروردگار قرار ندارم؟]] '''[[W:آدولف هیتلر|آدولف هیتلر]]''' ([[۲۰ آوریل]] [[W:۱۸۸۹ (میلادی)|۱۸۸۹]] - [[۳۰ آوریل]] [[W:۱۹۴۵ (میلادی)|۱۹۴۵]])، سیاستمدار آلمانی، رهبر حزب نازی، صدراعظم آلمان از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ و پیشوا آلمان نازی از ۱۹۳۴ تا ۱۹۴۵ بود. == «نبرد من» == [[File:Erstausgabe_von_Mein_Kampf.jpg|thumb|باشد که این کتاب -نبرد من- چون ''سنگِ بنایی'' به کار آید، که من به ''کار مشترک''، اهدا می‌کنم.]] * «قوی‌ها هنگام تنهایی قوی تر هستند.» * «مکتب دوران جوانی به منزلهٔ مادهٔ اولیهٔ اعمال آینده است.» * «همیشه مردان خوب در منجلاب بدبختی دست و پا می‌زنند.» * «باشد که این کتاب -نبرد من- چون ''سنگِ بنایی'' به کار آید، که من به ''کار مشترک''، اهدا می‌کنم.» * « نتایجی که در جوانی به آن‌ها پی بردم: ۱. تجزیه و انحلال امپراتوری اتریش شرط مقدماتی حفظ آلمان است. ۲. این که احساس ملی‌گرایی به هیچ وجه با وطن‌پرستی سلطنتی یکی نیست. ۳. کاخ هاپسبورگ برای ملت آلمان بدبختی به بار آورد.» * «یهودی، کسی نیست که آشتی پذیر باشد. باید همه را نابود ساخت.» * «مذهب برای آنها (یهودیان) بازیچه‌ای است که می‌توانند مانند سایر چیزها آن را از دیگران بدزدند.» * «اگر یهودی با ایمان دیوانه کننده‌ای که به مارکسیست دارد روزی در زمین، در روی زمین پیروزی به دست بیاورد؛ تاج او روی مرگ عالم انسانی است و طولی نخواهدکشید که در روی زمین موجود زنده‌ای باقی نخواهد ماند .» * «انگلیسی‌ها مثال خوبی برای مردم جهان به‌شمار می‌روند آنها با محافظه کاری خود، هرگز خود را به جائی نمی‌کشانند که سرانجام دچار پشیمانی شوند؛ جنگ آنها برای آزادی خودشان است واگر نان ندارند خوب می‌دانند که چگونه باید برای قاپیدن نان از دست دیگری دولت‌ها را به جان یکدیگر بیندازند. زمانی که ما برای به دست آوردن یک لقمه نان نقشه می‌کشیدیم که با کدام دولت متحد شویم و از چه کسی کناره بگیریم انگلستان برای آزادی خودش از اتحادهای دول اروپا بهره‌برداری می‌کرد .» * «کسی که می‌خواهد زندگی کند باید مبارزه کند و کسی که دست از مبارزه بردارد، آن هم در جهانی که هستی ان مربوط به مبارزه است استحقاق زنده ماندن ندارد.» * «قدرت در دفاع کردن نیست. در حمله کردن است .» * «حقیقت همان دروغی است که بارها و بارها تکرار شده‌است .» * «انقلاب عظیمی را که ما در نظر داریم به وجود بیاوریم اساس آن روی این فلسفه پایه‌گذاری شده‌است که اگر خطر یهود از المان دور نشود دیر یا زود یهودیان دنیا را می‌بلعند و آقا و فرمانروای دنیا خواهند شد.» * «وقتی برنده می‌شوی نیازی به توضیح نداری! وقتی می‌بازی، چیزی برای توضیح دادن نداری!» * «بهترین وسیله برای شکست یک ملت، ناتوان ساختن انرژی و ارادهٔ معنوی آن ملت است.» * «وقتی کسی شمشیری در یک طرف ترازو میگذارد،برای حفظ تعادل باید شمشیری از همان جنس در کفه دیگر ترازو قرار داد..!» * «آری،این حرف درستی است که انسان خیلی زود به فقر و گرسنگی و بسیاری چیزها عادت می کند و نسبت به همه چیز بدبین میشود.بسیاری از کارگران را دیده بودم که در دوران روستاگری چون درآمد مرتبی داشتند با ملت و دولت دوست و مهربان بودند و اگر هم از آنان نامهربانی میدید باز هم از آرامش و صلح لذت میبردند.اما وقتی به شهر میامدند در اثر چند بار بیکاریهای مکرر و تحمل بی نوایی،عاطفه و احساس انسانی را از دست داده و خوی یغماگری در آنها زنده میشد و برای ارتکا به هرعملی آمادگی پیدا میکردند.وای به وقتی که این کارگران صاحب زن و فرزند هم بودند…تا پولی در منزل بود با لقمه نانی میساختند،اما وقتی کارد به استخوان می رسید،لطف و شفقت خانوادگی نیز از بین میرفت و کارگر بدبخت باید با دوجبهه یکی در خانه و یکی در خارج از خانه نبرد میکرد…کشمکش ها و منازعات خانوادگی از اینجا آغاز شد،دیگر نه پسر پدر را و نه پدر پسر را دوست داشت.پدر برای سرگرمی و تسکین به مشروب پناه میبرد،روزهای تعطیل روز بدمستی و مشروب خوری او بود و برای اینکه بتواند با زن و فرزند خود خوب نبرد کند،به مشروب توسل میجوید و زن بدبخت با هزار کشمکش و دعوا یک سکه پول از شوهرش می گیرد،با این حال او مست و مدهوش به منزل می آید و پس فردا چون میبیند که باید با جیب خالی از منزل خارج شود خدا میداند که چه صحنه ها و تراژدی ها بین زن و شوهر به وجود می آبد…» * «همیشه مردان خوب در منجلاب بدبختی دست و پا می‌زنند.» == منابع دیگر == * "دو امکان برای من وجود دارد: پیروزی با تمامی برنامه‌هایم، یا شکست. اگر پیروز شوم، به یکی از بزرگ‌ترین مردان تاریخ بدل خواهم شد. اگر شکست بخورم، محکوم، تحقیر و لعن خواهم شد." ** ماه فوریه سال ۱۹۳۶، خطاب به [[آلبرت اشپییر]] در اوبرزالتسبرگ. کتاب "The Year Germany Lost The War"، نوشته "Andrew Nagorski"، صفحه ۴ == بدون منبع == * «حقیقت همان دروغی است که بارها و بارها تکرار شده‌است.» * «قانون مثل تار عنکبوت می‌ماند، فقط می‌تواند مگس‌های کوچک را شکار کند.» * «اگر برنده شوی نیاز نداری که شرح دهی … اما اگر بازنده شوی بهتر است آنجا نباشی تا مجبور شوی شرح بدهی.» * «دروغهای کوچک همیشه خود را نمایان می‌کنند. دروغ را آنقدر بزرگ بگویید که تصور دروغ بودن آن هم به ذهن کسی وارد نشود.» * «قدرت در دفاع کردن نیست. در حمله کردن است.» * «حق همیشه با پیروزمندان جنگ است .» * «مرگ سرنوشت بازندگان است.» * «یک رهبر نابغه باید بتواند همهٔ دشمنان متفاوت خود را در یک دسته قرار دهد.» * «انبوه مردم ساده‌تر فریب یک دروغ بزرگ را می‌خورند تا یک دروغ کوچک.» * «چه کسی گفته من تحت حمایت ویژه پروردگار قرار ندارم؟» * «دروغ را بزرگ و ساده و مکرر بگو تا در نهایت باور کنند.» * «از طریق استفادهٔ هوشمندانه و مکرر از پروپاگند؛ می‌توان مردم را متقاعد کرد که بهشت، جهنم است و پست‌ترین شرایط زندگی مثل زندگی در بهشت است.» * «روحیه دشمن خودت را از درون تضعیف کن با کمک غافلگیر کردن و ترس و کارشکنی و به قتل رساندن. این جنگ آینده است.» * «وقتی عقل از بین رفت، آخرین تصمیم متعلق به کسی است که اراده‌ای محکم داشته باشد و بهترین اسلحه دفاعی انسان در حملات شدید می‌باشد.» * «... به هیچ وجه مهم نیست، وقتی فاتح شدیم، دیگر کسی دراین باره سؤالی نخواهد کرد.» * «در جهان پاسخ دو چیز را باید با خون داد، اشتباه و خیانت.» * «کجا دیده شده‌است کسی بتواند با خشونت و سرنیزه عقیده‌ای را متزلزل سازد؟!.» * «سروصدای زیاد خود به معنی تبلیغات منفی است!.» * «قانون طبیعت این است که همیشه حق با کسی است که با صراحت حرف می‌زند، ولی کیست که معنای صراحت را درک کند؟ !.» * «طبیعت سرحدات سیاسی نمی‌شناسد!.» * «یک روز فرا می‌رسد که به خاطر نکشتن هر یک یهودی من را نفرین می‌کنید.» * «قدرت در زور است.» * «به وسیله تبلیغات می‌توان جهنم را بهشت و بهشت را جهنم نشان داد.» * «شاید افرادی هم گاهی فکر می‌کنند که باید از جای خود تکان بخورند اما دیگران و کسانی که در ناامیدی فرورفته و همه چیز را مشکل می‌دانند به آن‌ها خواهند گفت این کار غیرممکن است و ما در این مجاهدت پیروز نخواهیم شد و پیروزی ما چیزی است که به دست آوردن ان محال است. اما ما به آنها خواهیم گفت این دلایل بی‌پایه است و احمق‌ها هستند که ناتوانی و ضعف را به خود تلقین می‌کنند.» * «وقتی برنده می‌شوی، نیازی به توضیح نداری! وقتی می‌بازی چیزی برای توضیح دادن نداری!» * «از درس تاریخ آنچه در خاطرات جوانان باقی می‌ماند غیر از یک مشت اطلاعات بی فایده مانند تاریخ تولد چند سردار یا پادشاه چیز دیگری نبوده و سایر قسمت‌های مهم آن به کلی از یاد رفته یا از ان نتیجه کلی نگرفته‌اند.» * «به کسانی که به ما ضربه زدند، ضربه خواهیم زد. کسانی که ما را تحقیر کردند، تحقیر خواهیم کرد. به کسانی که به ما ظلم کردند، ظلم خواهیم کرد.» * «و تنها وحشت می‌تواند وحشت را نابود کند.. !» * «سفاکی تحسین‌برانگیز است، مردم می‌خواهند که از چیزی بترسند. آنها کسی را می‌خواهند که با ترس و لرز تسلیم ش شوند، توده‌ها نیازمند این ترس هستند.» * «اصرار در دفاع، نشان دهندهٔ میل باطنی به حمله است. شخص بی رحم جدی نیست.» * «در جبههٔ جنگ یک سرباز ممکن است نمیرد، اما یک سرباز فراری باید بمیرد.» * «بهتر است روی پای خودت بمیری تا روی زانوهایت بخواهی، یک عمر زندگی کنی!..» == دربارهٔ او == * هیتلر را می‌شناختم، در طی سال‌های تحصیل تابستان‌ها را برای تمرین زبان در آلمان می‌گذراندم. در سال ۱۹۳۸ به لطف دوستی.. در گردهمایی نورنبرگ Nurenberg شرکت جستم؛ از آن نوع مجالس شکوهمندی که فوت و فنش را فقط نازی‌ها بلد بودند. من در سی متری هیتلر بودم. از نظر من ظاهر و قیافه‌اش مطلقاً گیرا نبود. جلوی چشمان من صورتی غیرانسانی قرار داشت که به شدت مرا می‌رَماند. با این حال اعتقاد دارم که او برخلاف موسولینی، به آنچه می‌گفت اعتقاد داشت و مثل دوچه Duce نقش بازی نمی‌کرد. وقتی در یکی از سخنرانی‌های پرهیاهویش نعره می‌کشید: «خون آلمانی بر زمین ریخته‌است» صورتش چنان منقلب و آشفته می‌شد که من فقط می‌توانم بر آن نام جنون صمیمانه بگذارم. تا قبل از اشغال چکسلواکی می‌شد فکر کرد که بعضی از حرف‌هایش برحق است. ولی از لحظه‌ای که تجاوز به حقوق دیگران آغاز شد دیگر چنین تصوری ممکن نبود. * در قضاوتی که پس از واقعه از هیتلر می‌شود، مسلک ضد یهود او نقش عمدهای را برعهده دارد. قبل از آغاز سیاست «راه‌حل نهایی»، نظرات هیتلر فقط ادامهٔ پدیده‌ای سنتی به گمان می‌آمد. ** [[شاپور بختیار]]، «یکرنگی»، «دانشجوی ایرانی داوطلب جنگ در ارتش فرانسه»<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = بختیار| نام =شاپور| عنوان =یکرنگی|مترجم=مهشید امیرشاهی| سال =۱۹۸۲م/۱۳۶۱ش| ناشر =انتشارات خاوران|ویرایش=چهارم، ۲۰۰۶|مکان =پاریس|شابک=9782912490643|صفحه=۳۱ و ۳۴}}</ref> * آلمان‌ها وقتی به قفقاز، یعنی به دویست و هفتاد کیلومتری و دم گوش ایران رسیدند توسط چترباز برای پیروان خود اسلحه و فشنگ و پول در خاک ما ریختند. در ایران طرفدار داشتند. ایرانی‌ها در حقیقت با حرارت از هیتلر جانبداری می‌کردند. به قول سپینوزا: «وقتی همه چیز را دریافتید همه چیز را می‌بخشید.» ایرانیان نمی‌دانستند چه می‌کنند. شکل ساده مسئله این بود: هموطنان ما که هم مظالم انگلیس‌ها را متحمل شده بودند و هم از فجایع روسیهٔ استالینی باخبر بودند، از آلمانی که می‌خواست این هر دو قدرت را در هم شکند استقبال کردند. ** [[شاپور بختیار]]، «یکرنگی»، «از دید تهران، هیتلر چندان هم وحشتناک نبود»<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = بختیار| نام =شاپور| عنوان =یکرنگی|مترجم=مهشید امیرشاهی| سال =۱۹۸۲م/۱۳۶۱ش| ناشر =انتشارات خاوران|ویرایش=چهارم، ۲۰۰۶|مکان =پاریس|شابک=9782912490643|صفحه=۵۴ و ۵۵}}</ref> == پانویس == {{پانویس|۳}} == پیوند به بیرون == {{ویکی‌پدیا}} {{ناتمام}} {{ترتیب‌پیش‌فرض:هیتلر، آدولف}} [[رده:رهبران سیاسی]] [[رده:سیاست‌مداران آلمانی]] [[رده:نویسندگان اتریشی]] [[رده:درگذشتگان ۱۹۴۵ (میلادی)]] [[رده:رهبران نظامی]] [[رده:رئیس‌جمهورهای آلمان]] [[رده:نویسندگان آلمانی]] enl0h69pu1ghku2agjyh1jwtdpz56fj فهرست افراد بر پایه نام 0 984 171381 169106 2022-08-21T09:53:06Z Shahnazi2002 18342 /* ز */ افزودن «مارک زاکربرگ» wikitext text/x-wiki <div style="font-variant: small-caps; text-align: center;"> __NOTOC__ [[#آ|آ]] - [[#الف|الف]] - [[#ب|ب]] - [[#پ|پ]] - [[#ت|ت]] - [[#ث|ث]] - [[#ج|ج]] - [[#چ|چ]] - [[#ح|ح]] - [[#خ|خ]] - [[#د|د]] - [[#ذ|ذ]] - [[#ر|ر]] - [[#ز|ز]] - [[#ژ|ژ]] - [[#س|س]] - [[#ش|ش]] - [[#ص|ص]] - [[#ض|ض]] - [[#ط|ط]] - [[#ظ|ظ]] - [[#ع|ع]] - [[#غ|غ]] - [[#ف|ف]] - [[#ق|ق]] - [[#ک|ک]] - [[#گ|گ]] - [[#ل|ل]] - [[#م|م]] - [[#ن|ن]] - [[#و|و]] - [[#ه|ه]] - [[#ی|ی]] </div> == آ == * [[فهرست افراد بر پایه نام - آ، الف]] == الف == * [[صابر ابر|ابر، صابر]] * [[زلاتان ابراهیموویچ|ابراهیموویچ، زلاتان]] * [[ابن یمین]] * [[اپیکور]] * [[احمدرضا احمدی|احمدی، احمدرضا]] * [[محمود احمدی‌نژاد|احمدی‌نژاد، محمود]] * [[تقی ارانی|ارانی، تقی]] * [[ارسطو]] * [[فخرعظمی ارغون|ارغون، فخرعظمی]] * [[همایون ارشادی|ارشادی، همایون]] * [[هربرت اسپنسر|اسپنسر، هربرت]] * [[استیون اسپیلبرگ|اسپیلبرگ، استیون]] * [[مارتین اسکورسیزی|اسکورسیزی، مارتین]] * [[بی‌بی‌خانم استرآبادی|استرآبادی، بی‌بی‌خانم]] * [[گراد استون|استون، گراد]] * [[ژوزف استالین|استالین، ژوزف]] * [[سید جمال‌الدین اسدآبادی|اسدآبادی، سید جمال‌الدین]] * [[فخرالدین اسعد گرگانی|اسعد گرگانی، فخرالدین]] * [[ساموئل اسمایلز|اسمایلز، ساموئل]] * [[جان استاینبک|استاینبک، جان]] * [[پروین اعتصامی|اعتصامی، پروین]] * [[سید احمد اعتماد الاسلام|اعتماد الاسلام، سید احمد]] * [[‏محمود اعتمادزاده|اعتمادزاده، ‏محمود]] * [[افلاطون]] * [[امبرتو اکو|اکو، امبرتو]] * [[هانیبال الخاص|الخاص، هانیبال]] * [[لوئیزا می آلکوت|آلکوت، لوئیزا می]] * [[رالف والدو الیسن|الیسن، رالف والدو]] * [[رالف والدو امرسن|امرسن، رالف والدو]] * [[امیرمعزی]] * [[محسن امیریوسفی|امیریوسفی، محسن]] * [[رحمت امینی|امینی، رحمت]] * [[خواجه عبدالله انصاری|انصاری، خواجه عبدالله]] * [[فریدریش انگلس|انگلس، فردریش]] * [[انوری ابیوردی]] * [[انوشیروان]] * [[اوحدی مراغه‌ای]] * [[جورج اورول|اورول، جورج]] * [[مارکوس اورلیوس|اورلیوس، مارکوس]] * [[اوشو]] * [[جورجیا اوکیف|اوکیف، جورجیا]] * [[اهلی شیرازی]] == ب == * [[جون بائز|بائز، جون]] * [[باباطاهر]] * [[جردن باروز|باروز، جردن]] * [[فردریک باستیا]] * [[زیگمونت باومن]] * [[مهدی بازرگان|بازرگان، مهدی]] * [[اونوره دو بالزاک|بالزاک، اونوره دو]] * [[‏جورج گوردون بایرون|بایرون، ‏جورج گوردون]] * [[لودویگ وان بتهوون|بتهوون، لودویگ وان]] * [[برتولت برشت|برشت، برتولت]] * [[ویلیام بلیک |بلیک، ویلیام]] * [[ناپلئون بناپارت|بناپارت، ناپلئون]] * [[رخشان بنی‌اعتماد|بنی‌اعتماد، رخشان]] * [[جورج دبلیو بوش|بوش، جورج دبلیو]] * [[لوئیس بونوئل|بونوئل، لوئیس]] * [[ویسّاریون گریگوریویچ بلینسکی]] * [[محمدتقی بهار|بهار، محمدتقی]] * [[احمد بهمنیار|بهمنیار، احمد]] * [[ابوالفضل بیهقی|بیهقی، ابوالفضل]] * [[هریت بیچر استو|بیچر استو، هریت]] * [[فرانسیس بیکن|بیکن، فرانسیس]] (فیلسوف) * [[بیانسه]] * [[ریچارد برتون]] * [[آیزایا برلین]] * [[ماکس برن]] * [[هاینریش بل|بل، هاینریش]] * [[چارلز بوکوفسکی|بوکوفسکی، چارلز]] * [[گری بکر|بکر، گری]] * [[نیکولاس بلومبرگر]] * [[میخائیل بولگاکف]] * [[والتر بنیامین]] * [[الکساندر گراهام بل|بل، الکساندر گراهام]] == پ == * [[پاپلی یزدی|پاپلی یزدی، محمدحسین]] * [[بوریس پاسترناک|پاسترناک، بوریس]] * [[چزاره پاوزه|پاوزه، چزاره]] * [[لینوس پاولینگ|پاولینگ، لینوس]] * [[ازرا پاوند|پاوند، ازرا]] * [[ادیب پیشاوری|پیشاوری، ادیب]] * [[حسین پناهی|پناهی، حسین]] * [[مارسل پروست|پروست، مارسل]] * [[فرناندو پسوآ|پسوآ، فرناندو]] * [[کارل پوپر|پوپر، کارل]] * [[جکسون پولاک|پولاک، جکسون]] * [[نورمن وینسنت پیل|وینسنت پیل، نورمن]] * [[یوهان هانریش پستالوزی|پستالوزی، یوهان هانریش]] == ت == * [[مارگارت تاچر|تاچر، مارگارت]] * [[شمس تبریزی|تبریزی، شمس]] * [[دونالد ترامپ|ترامپ، دونالد]] * [[لئون تروتسکی|تروتسکی، لئون]] * [[هری اس. ترومن|ترومن، هری اس.]] * [[مائو تسه‌دون|تسه‌دون، مائو]] * [[ناصر تقوایی|تقوایی، ناصر]] * [[مارک تواین|تواین، مارک]] * [[لئو تولستوی|تولستوی، لئو نیکلایوویچ]] * [[مهدی تهرانی|تهرانی، مهدی]] == ث == * [[علی‌اکبر ثقفی|ثقفی، علی‌اکبر]] == ج == * [[فیلیپ جانسون|جانسون، فیلیپ]] * [[عبدالرحمن جامی|جامی، عبدالرحمن]] * [[مایکل جکسون|جکسون، مایکل]] * [[جمال‌الدین عبدالرزاق]] * [[نگار جواهریان|جواهریان، نگار]] * [[ایرج جنتی عطایی|جنتی عطایی، ایرج]] * [[جلال‌الدین حسینی گنابادی|جنابدی، میرزا جلال الدین محمد حکیم]] * [[ملالی جویا|جویا، ملالی]] * [[شمس الدین محمد جوینی|جوینی، شمس الدین محمد]] == چ == * [[وینستون چرچیل|چرچیل، وینستون]] * [[صادق چوبک|چوبک، صادق]] * [[دیپاک چوپرا |چوپرا، دیپاک]] * [[آنتون چخوف |چخوف، آنتون]] == ح == * [[حافظ]] * [[محمود حسابی|حسابی، محمود]] * [[حسین پسر علی]] * [[جلال‌الدین حسینی گنابادی|حسینی جنابدی، میرزا جلال الدین محمد حکیم]] * [[الیاس حضرتی|حضرتی، الیاس]] * [[منصور حکمت|حکمت، منصور]] * [[ناظم حکمت|حکمت، ناظم]] * [[حسین منصور حلاج|حلاج، حسین منصور]] == خ == * [[سیدمحمد خاتمی|خاتمی، سیدمحمد]] * [[روح‌الله خالقی|خالقی، روح‌الله]] * [[سید علی خامنه‌ای| خامنه‌ای، سیدعلی]] * [[سیروان خسروی|خسروی، سیروان]] * [[کمال‌الدین خجندی|خجندی، کمال‌الدین]] * [[سیدروح‌الله خمینی|خمینی، سیدروح‌الله]] * [[سید علی خمینی|خمینی، سیدعلی]] * [[خواجوی کرمانی]] * [[محمد خیابانی|خیابانی، محمد]] == د == * [[چارلز داروین|داروین، چارلز]] * [[سیمین دانشور|دانشور، سیمین]] * [[ریچارد داوکینز|داوکینز، ریچارد]] * [[داوید د خیا|د خیا، داوید]] * [[مصطفی دلشاد تهرانی|دلشاد تهرانی، مصطفی]] * [[سیمون دوبوار|دوبوار، سیمون]] * [[الکساندر دوما (پدر)|دوما، الکساندر (پدر)]] * [[علی اکبر دهخدا|دهخدا، علی اکبر]] * [[امیلی دیکنسن|دیکنسن، امیلی]] == ذ == == ر == * [[سعید راد|راد، سعید]] * [[مسعود رجوی|رجوی، مسعود]] * [[نصرت رحمانی|رحمانی، نصرت]] * [[محسن رشید|رشید، محسن]] * [[‏رشحه]] * [[علی رضاقلی|رضاقلی، علی]] * [[محسن رضایی|رضایی، محسن]] * [[رضا شاه]] * [[ارنست رنان|رنان، ارنست]] * [[منیرو روانی‌پور|روانی‌پور، منیرو]] * [[رومن رولان|رولان، رومن]] * [[بهاره رهنما|رهنما، بهاره]] * [[علیرضا رییسیان|رییسیان، علیرضا]] * [[راینر ماریا ریلکه|ریلکه، راینر ماریا]] == ز == * [[عبید زاکانی|زاکانی، عبید]] * [[مارک زاکربرگ|زاکربرگ، مارک]] == ژ == * [[ژاندارک]] * [[ژول ورن]] * [[ژولیده نیشابوری]] == س == * [[ژوزه ساراماگو|ساراماگو، ژوزه]] * [[ژان پل سارتر|سارتر، ژان پل]] * [[ژرژ ساند|ساند، ژرژ]] * [[توفیق سبحانی|سبحانی، توفیق]] * [[سحاب اصفهانی]] * [[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]] * [[مسعود سعد سلمان|سعد سلمان، مسعود]] * [[سعدی]] * [[اسامه سعد]] * [[سقراط]] * [[نیمتاج سلماسی|سلماسی، نیمتاج]] * [[سلمان ساوجی]] * [[سوزنی سمرقندی]] * [[سهراب سپهری|سپهری، سهراب]] * [[سهیل بن عمرو]] * [[آلکساندر سولژنیتسین|سولژنیتسین، آلکساندر]] * [[تیاگو سیلوا|سیلوا، تیاگو]] == ش == * [[حسین شهابی|شهابی، حسین]] * [[الناز شاکردوست|شاکردوست، الناز]] * [[احمد شاملو|شاملو، احمد]] * [[جورج برنارد شاو|شاو، جورج برنارد]] * [[محمدرضا شجریان|شجریان، محمدرضا]] * [[هدا شعراوی|شعراوی، هدا]] * [[آرش شفاعی|شفاعی، آرش]] * [[وینفرید شفر|شفر، وینفرید]] * [[محمدرضا شفیعی کدکنی|شفیعی کدکنی، محمدرضا]] * [[ویلیام شکسپیر|شکسپیر، ویلیام]] * [[جواد شمقدری|شمقدری، جواد]] * [[آرتور شوپنهاور|شوپنهاور، آرتور]] * [[محمدحسین شهریار|شهریار، محمدحسین]] * [[پرویز شهریاری|شهریاری، پرویز]] * [[شهید بلخی]] * [[شیون فومنی]] * [[علی شریعتی | شریعتی، دکترعلی]] == ص == * [[صبا کاشانی]] * [[سروش صحت|صحت، سروش]] == ض == == ط == == ظ == == ع == * [[علی بن ابی طالب]] * [[علی بن حسین]] * [[عارف قزوینی]] * [[عطار نیشابوری]] * [[عسجدی]] * [[محمدمهدی عسگرپور|عسگرپور، محمدمهدی]] * [[میرزاده عشقی|عشقی، میرزاده]] * [[علی عمرانی]] * [[عمرو عاص]] * [[عنصری بلخی]] == غ == * [[محمد غزالی|غزالی، محمد]] * [[موسی غنی‌نژاد|غنی‌نژاد، موسی]] * [[رضا غیاثی|غیاثی، رضا]] == ف == * [[جلال‌الدین فارسی | فارسی، جلال الدین]] * [[ظهیرالدین فاریابی|فاریابی، ظهیرالدین]] * [[نادر فتوره‌چی |فتوره‌چی، نادر]] * [[آنه فرانک|فرانک، آنه]] * [[بنیامین فرانکلین|فرانکلین، بنیامین]] * [[نیره فراهانی|فراهانی، نیره]] * [[فروغ فرخزاد|فرخزاد، فروغ]] * [[فریدون فرخزاد|فرخزاد، فریدون]] * [[فردوسی]] * [[فروغی بسطامی]] * [[ناصر فریادشیران|فریادشیران، ناصر]] * [[گوستاو فلوبر|فلوبر، گوستاو]] * [[هنری فورد|فورد، هنری]] == ق == * [[قائم‌مقام فراهانی]] * [[‏ژاله قائم مقامی|‏قائم مقامی، ‏ژاله]] * [[قاآنی شیرازی]] * [[گیتی قاسمی|قاسمی، گیتی]] * [[محمدباقر قالیباف|قالیباف، محمدباقر]] * [[کامران قدکچیان|قدکچیان، کامران]] * [[‏رابعه قزداری|قزداری، ‏رابعه]] * [[افشین قطبی|قطبی، افشین]] * [[قطران تبریزی]] * [[امیر قلعه‌نویی|قلعه‌نویی، امیر]] * [[شهیار قنبری|قنبری، شهیار]] * [[ساقی قهرمان|قهرمان، ساقی]] == ک == * [[دیل کارنگی|کارنگی، دیل]] * [[آلکسیس کارل|کارل، آلکسیس]] * [[جورج کارلین|کارلین، جورج]] * [[جیم کری|کری، جیم]] * [[استیون کلبر|کلبر، استیون]] * [[کریستف کلمب|کلمب، کریستف]] * [[کارلوس کاستاندا|کاستاندا، کارلوس]] * [[آلبر کامو|کامو، آلبر]] * [[عبدالرضا کاهانی|کاهانی، عبدالرضا]] * [[ابوبکر کرجی|کرجی، ابوبکر]] * [[علی کریمی|کریمی، علی]] * [[محمود کریمی حکاک|کریمی حکاک، محمود]] * [[رابرت اکس. کرینجلی|کرینجلی، رابرت اکس.]] * [[نصرالله کسرائیان|کسرائیان، نصرالله]] * [[مینا کشورکمال|کشورکمال، مینا]] * [[آرتور چارلز کلارک|کلارک، آرتور سی.]] * [[محمدرضا کلهر|کلهر، محمدرضا]] * [[یورگن کلوپ|کلوپ، یورگن]] * [[محمدعلی کلی|کلی، محمدعلی]] * [[جوزف کمبل|کمبل، جوزف]] * [[کمال‌الدین اسماعیل]] * [[آلفونس کن|کن، آلفونس]] * [[جوزف کنراد|کنراد، جوزف]] * [[کرت کوبین|کوبین، کرت]] * [[باران کوثری|کوثری، باران]] * [[ماری کوری|کوری، ماری]] * [[کوروش بزرگ]] * [[میلان کوندرا|کوندرا، میلان]] * [[رضا کیانیان|کیانیان، رضا]] * [[کیم وو چونگ]] == گ == * [[رومن گاری|گاری، رومن]] * [[مهاتما گاندی|گاندی، مهاتما]] * [[ایندیرا گاندی|گاندی، ایندیرا]] * [[واین گرتسکی|گرتسکی، واین]] * [[والتر گروپیوس |گروپیوس، والتر]] * [[ژان-لوک گدار‏|گدار، ژان-لوک]] * [[دیوید گمل|گمل، دیوید]] * [[یوزف گوبلز|گوبلز، یوزف]] * [[یوهان ولفگانگ گوته|گوته، یوهان ولفگانگ]] * [[ماکسیم گورکی|گورکی، ماکسیم]] == ل == * [[فرانسوا لارشفوکو|لارشفوکو، فرانسوا]] * [[استانیسلاو لم|لم، استانیسلاو]] * [[ولادیمیر لنین|لنین، ولادیمیر]] * [[گوستاو لوبن|لوبن، گوستاو]] * [[رزا لوکزامبورگ|لوکزامبورگ، رزا]] * [[پاتریس لومومبا|لومومبا، پاتریس]] * [[کلود لوی-استروس|لوی-استروس، کلود]] * [[آسترید لیندگرن|لیندگرن، آسترید]] * [[آبراهام لینکلن|لینکلن، آبراهام]] == م == * [[کارل مارکس|مارکس، کارل]] * [[توماس مان|مان، توماس]] * [[نلسون ماندلا|ماندلا، نلسون]] * [[گلدا مایر|مایر، گلدا]] * [[موریس مترلینگ|مترلینگ، موریس]] * [[مختار ثقفی|مختار بن ابی عبید]] * [[عبدالصمد مرفاوی|مرفاوی، عبدالصمد]] * [[علیرضا مشایخی|مشایخی، علیرضا]] * [[محمد مصدق|مصدق، محمد]] * [[حسن معجونی|معجونی، حسن]] * [[عباس معروفی|معروفی، عباس]] * [[مقداد بن عمرو]] * [[سوشا مکانی|مکانی، سوشا]] * [[مکتبی شیرازی]] * [[چارلز مک‌کارتی|مک‌کارتی، چارلز]] * [[علاءالدین ملماسی|ملماسی، علاءالدین]] * [[حسین منزوی|منزوی، حسین]] * [[علیرضا منصوریان|منصوریان، علیرضا]] * [[منوچهری دامغانی]] * [[تونی موریسون|موریسون، تونی]] * [[ادوارد فردریش موریکه|موریکه، ادوارد فردریش]] * [[ژوزه مورینیو|مورینیو، ژوزه]] * [[میرحسین موسوی|موسوی، میرحسین]] * [[هرتا مولر|مولر، هرتا]] * [[مولوی]]، [[جلال‌الدین محمد بلخی]] * [[میرزا حسین فقیه سبزواری]] * [[میرزا کوچک خان جنگلی]] == ن == * [[ناشناس]] * [[‏ناصرالدین شاه قاجار]] * [[نشاط اصفهانی]] * [[نظامی گنجوی]] * [[مرتضی نعمت‌اللهی|نعمت‌اللهی، مرتضی]] * [[جواهر لعل نهرو]] * [[فریدریش نیچه|نیچه، فریدریش]] * [[اسحاق نیوتن|نیوتن، اسحاق]] * [[نادرشاه افشار|افشار، نادرشاه]] * [[محمد نوریزاد|نوریزاد، محمد]] * [[نیل آرمسترانگ]] == و == * [[آلیس واکر|واکر، آلیس]] * [[ریشارد واگنر| واگنر، ریشارد]] * [[ارنستو والورده|والورده، ارنستو]] * [[کورت وانگات| وانگات، کورت]] * [[اسکار وایلد|وایلد، اسکار]] * [[گریت وستمان|وستمان، گریت]] * [[وصال شیرازی]] * [[فریبا وفی|وفی، فریبا]] * [[لودویگ ویتگنشتاین|ویتگنشتاین، لودویگ]] * [[گور ویدال|ویدال، گور]] * [[ژرژ فون ویلیه|ویلیه، ژرژ فون]] * [[اپرا وینفری|وینفری، اپرا]] == ه == * [[هاتف اصفهانی]] * [[آلدوس هاکسلی|هاکسلی، آلدوس]] * [[توماس هاکسلی|هاکسلی، توماس]] * [[فریدریش هایک|هایک، فریدریش]] * [[هاینریش هاینه|هاینه، هاینریش]] * [[صادق هدایت|هدایت، صادق]] * [[یوهان گوتفرید هردر|هردر، یوهان گوتفرید]] * [[کاترین هپبورن|هپبورن، کاترین]] * [[هرمان هسه|هسه، هرمان]] * [[فرهنگ هلاکویی|هلاکویی، فرهنگ]] * [[ژوزف هلر|هلر، ژورف]] * [[البرت هوبارد|هوبارد، البرت]] * [[هربرت هوور|هوور، هربرت]] * [[آدولف هیتلر|هیتلر، آدولف]] * [[آلفرد هیچکاک|هیچکاک، آلفرد]] * [[هاینریش،هیملر|هیملر، هاینریش]] == ی == * [[کارل گوستاو یونگ|یونگ، کارل گوستاو]] * [[یحیی‌بن معاذ رازی]] * [[ملاله یوسف‌زی|یوسف زی، ملاله]] {{ناتمام}} [[رده:فهرست‌ها]] [[رده:افراد|*]] 6lplw9dono8rew1u30t0vd9z1a08w10 شازده کوچولو 0 2590 171410 151821 2022-08-21T10:47:24Z Shahnazi2002 18342 /* گفتاوردها */ wikitext text/x-wiki '''''[[W:شازده کوچولو|شازده کوچولو]]''''' داستانی اثر [[آنتوان دو سنت‌اگزوپری]] است که اولین بار در سال ۱۹۴۳ منتشر شد. == گفتاوردها == * «من مسئول گلم هستم.» * «آدم‌بزرگ‌ها، خودشان به‌تنهایی چیزی نمی‌فهمند، ولی این برای بچه‌ها ملال‌آور است که مرتب به توضیح دیگران گوش دهند.» ** ''بخش یکم'' * «اگر کسی یک [[گوسفند]] درخواست کند، دلیل این‌است که او وجود دارد.» ** ''بخش چهارم'' * «[[روباه]]:انسان‌ها این [[حقیقت]] را فراموش کرده‌اند، اما تو نباید فراموشش کنی. تو تا زنده‌ای نسبت به چیزی که اهلی کرده‌ای مسئولی!» ** بخش چهارم: * اگه آدم گذاشت اهلیش کنن بفهمی نفهمی خودش رو به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن بکشه ** ''بخش ۲۱'' * «تصویر یک [[گوسفند]] را برایم بکش!» ** ''بخش یکم'' * «[[روباه]]: جز با چشم دل نمی‌توان خوب دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است. ارزش [[گل]] تو به قدر عمری است که به پاش صرف کرده‌ای!» ** ''بخش ۲۵'' * «چیزی‌که بیابان را زیبا می‌کند، شازده کوچولو می‌گوید: چاهی است که جایی پنهان کرده‌است.» ** ''بخش ۲۴'' * «[[روباه]] گفت: الان [[زندگی]] یکنواختی دارم. من مرغ‌ها را شکار می‌کنم، آدم‌ها مرا. همه مرغ‌ها عین هم‌اند. به همین جهت در این‌جا اوقات به کسالت می‌گذرد ولی تو اگر منو اهلی کنی، انگار که زندگیم را چراغان کرده باشی.» ** ''بخش ۲۱'' * «[[روباه]] گفت: باید خیلی خیلی حوصله کنی. اولش کمی دورتر از من به این شکل لای علف‌ها می‌نشینی، من زیرچشمی نگاهت می‌کنم و تو لام تا کام هیچی نمی‌گوئی- چون کلمات سرچشمهٔ سوءتفاهم‌ها هستند- عوضش می‌توانی هرروز یک‌خرده نزدیک‌تر بشینی.» ** ''بخش ۲۱'' * «[[روباه]] گفت: تو هنوز برای من پسربچه‌ای بیش نیستی مثل صدهاهزار پسربچه دیگر و من نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری. من برای تو روباهی هستم شبیه به صدهاهزار روباه دیگر؛ ولی تو اگر مرا اهلی کنی هردو به هم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود.» ** ''بخش ۲۱'' * «شازده کوچولو پرسید: تو که هستی؟ چه خوشگلی! روباه گفت: من [[روباه]] هستم. شازده کوچولو به او تکلیف کرد که بیا با من بازی کن. من آنقدر غصه به دل دارم که نگو. روباه گفت من نمی‌توانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکرده‌اند. شازده کوجولو آهی کشید و گفت: ببخش! اما پس از کمی تأمل بازگفت: اهلی کردن یعنی چه؟ روباه گفت: اهلی کردن چیز بسیار فراموش شده‌ای است یعنی علاقه ایجادکردن.» ** ''بخش ۲۱'' * «شبانگاهان که به‌آسمان پرستاره می‌نگری، آن‌ها به‌تو تعلق دارند، گوئی ستاره‌ها می‌خندند، چون من روی یکی از آن ستاره‌ها [[زندگی]] می‌کنم، روی یکی از آن ستاره‌های خندان. ستاره‌ها فقط به‌تو تعلق دارند، همان ستاره‌هایی که می‌توانند [[خنده|بخندند]].» ** ''بخش ۲۶'' * «شهریار کوچولو جواب داد: دلم که خیلی می‌خواهد اما وقت چندانی ندارم. باید بروم دوستانی پیدا کنم و از کلی چیزها سر درآورم.» ** ''بخش ۲۱'' * «روباه گفت: خداحافظ و اینک راز من که بسیار ساده است: بدان که جز با چشم دل نمی‌توان خوب دید. آنچه اصل است، از دیده پنهان است.» * «فقط بچه‌ها می‌دانند که در جستجوی چه هستند.» ** ''بخش ۲۲'' * «من [[عشق|عاشق]] غروب خورشیدم. بیا باهم به غروب آفتاب نگاه کنیم.» ** ''بخش ششم'' * «من مالک ستارگان هستم، جائی‌که پیش از من هیچ‌کس به‌تصاحب آن‌ها نیندیشیده بود.» ** ''شازده کوچولو'' * «هرروز صبح پس از آماده‌شدن باید سیاره را هم آماده کنی.» ** ''بخش پنجم'' * «'''یک‌نفر به‌تنهایی هیچ‌چیز نمی‌داند.'''» ** ''بخش نهم'' * «من اگر ۱۵ دقیقه وقت اضافی داشتم، آرام آرام به طرف چشمه‌ای می‌رفتم.» * «آدم‌های سیاره شما، پنج‌هزار [[گل]] را در باغچه‌ای می‌کارند اما گلی را که می‌خواهند، آن میان پیدا نمی‌کنند…» ** ''بخش ۲۲'' * «شهریار کوچولو گفت: -فقط بچه‌هاند که می‌دانند پیِ چی می‌گردند. بچه‌هاند که کُلّی وقت صرف یک عروسک پارچه‌ای می‌کنند و عروسک برای‌شان آن قدر اهمیت به هم می‌رساند که اگر یکی آن را ازشان کِش برود می‌زنند زیر گریه…» * «این مرد را چه بسا دیگران همه تحقیر کنند,هم شاه و هم خود پسند و هم تاجر.با این همه ,اودر این میان تنها کسی است کهبه نظر من مضحک نیست .شاید از این رو که به چیز دیگری جز وجود خودش مشغول است. ** ''سیاره پنجم'' == پیوند به بیرون == {{ویکی‌نبشته}} {{ویکی‌پدیا}} {{ناتمام}} [[رده:آثار ادبی|شازده کوچولو]] [[رده:کتاب‌های کودکان]] [[رده:رمان‌های کودکان]] [[رده:رمان‌های فلسفی]] [[رده:رمان‌های فرانسوی]] luw3mnd8tnh3kxrm1yo848n59plvgdh 171411 171410 2022-08-21T10:50:23Z Shahnazi2002 18342 /* گفتاوردها */ wikitext text/x-wiki '''''[[W:شازده کوچولو|شازده کوچولو]]''''' داستانی اثر [[آنتوان دو سنت‌اگزوپری]] است که اولین بار در سال ۱۹۴۳ منتشر شد. == گفتاوردها == * «من مسئول گلم هستم.» ** ''بخش ۲۱'' * «آدم‌بزرگ‌ها، خودشان به‌تنهایی چیزی نمی‌فهمند، ولی این برای بچه‌ها ملال‌آور است که مرتب به توضیح دیگران گوش دهند.» ** ''بخش یکم'' * «اگر کسی یک [[گوسفند]] درخواست کند، دلیل این‌است که او وجود دارد.» ** ''بخش چهارم'' * «[[روباه]]:انسان‌ها این [[حقیقت]] را فراموش کرده‌اند، اما تو نباید فراموشش کنی. تو تا زنده‌ای نسبت به چیزی که اهلی کرده‌ای مسئولی!» ** بخش چهارم: * اگه آدم گذاشت اهلیش کنن بفهمی نفهمی خودش رو به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن بکشه ** ''بخش ۲۱'' * «تصویر یک [[گوسفند]] را برایم بکش!» ** ''بخش یکم'' * «[[روباه]]: جز با چشم دل نمی‌توان خوب دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است. ارزش [[گل]] تو به قدر عمری است که به پاش صرف کرده‌ای!» ** ''بخش ۲۵'' * «چیزی‌که بیابان را زیبا می‌کند، شازده کوچولو می‌گوید: چاهی است که جایی پنهان کرده‌است.» ** ''بخش ۲۴'' * «[[روباه]] گفت: الان [[زندگی]] یکنواختی دارم. من مرغ‌ها را شکار می‌کنم، آدم‌ها مرا. همه مرغ‌ها عین هم‌اند. به همین جهت در این‌جا اوقات به کسالت می‌گذرد ولی تو اگر منو اهلی کنی، انگار که زندگیم را چراغان کرده باشی.» ** ''بخش ۲۱'' * «[[روباه]] گفت: باید خیلی خیلی حوصله کنی. اولش کمی دورتر از من به این شکل لای علف‌ها می‌نشینی، من زیرچشمی نگاهت می‌کنم و تو لام تا کام هیچی نمی‌گوئی- چون کلمات سرچشمهٔ سوءتفاهم‌ها هستند- عوضش می‌توانی هرروز یک‌خرده نزدیک‌تر بشینی.» ** ''بخش ۲۱'' * «[[روباه]] گفت: تو هنوز برای من پسربچه‌ای بیش نیستی مثل صدهاهزار پسربچه دیگر و من نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری. من برای تو روباهی هستم شبیه به صدهاهزار روباه دیگر؛ ولی تو اگر مرا اهلی کنی هردو به هم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود.» ** ''بخش ۲۱'' * «شازده کوچولو پرسید: تو که هستی؟ چه خوشگلی! روباه گفت: من [[روباه]] هستم. شازده کوچولو به او تکلیف کرد که بیا با من بازی کن. من آنقدر غصه به دل دارم که نگو. روباه گفت من نمی‌توانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکرده‌اند. شازده کوجولو آهی کشید و گفت: ببخش! اما پس از کمی تأمل بازگفت: اهلی کردن یعنی چه؟ روباه گفت: اهلی کردن چیز بسیار فراموش شده‌ای است یعنی علاقه ایجادکردن.» ** ''بخش ۲۱'' * «شبانگاهان که به‌آسمان پرستاره می‌نگری، آن‌ها به‌تو تعلق دارند، گوئی ستاره‌ها می‌خندند، چون من روی یکی از آن ستاره‌ها [[زندگی]] می‌کنم، روی یکی از آن ستاره‌های خندان. ستاره‌ها فقط به‌تو تعلق دارند، همان ستاره‌هایی که می‌توانند [[خنده|بخندند]].» ** ''بخش ۲۶'' * «شهریار کوچولو جواب داد: دلم که خیلی می‌خواهد اما وقت چندانی ندارم. باید بروم دوستانی پیدا کنم و از کلی چیزها سر درآورم.» ** ''بخش ۲۱'' * «روباه گفت: خداحافظ و اینک راز من که بسیار ساده است: بدان که جز با چشم دل نمی‌توان خوب دید. آنچه اصل است، از دیده پنهان است.» * «فقط بچه‌ها می‌دانند که در جستجوی چه هستند.» ** ''بخش ۲۲'' * «من [[عشق|عاشق]] غروب خورشیدم. بیا باهم به غروب آفتاب نگاه کنیم.» ** ''بخش ششم'' * «من مالک ستارگان هستم، جائی‌که پیش از من هیچ‌کس به‌تصاحب آن‌ها نیندیشیده بود.» ** ''شازده کوچولو'' * «هرروز صبح پس از آماده‌شدن باید سیاره را هم آماده کنی.» ** ''بخش پنجم'' * «'''یک‌نفر به‌تنهایی هیچ‌چیز نمی‌داند.'''» ** ''بخش نهم'' * «من اگر ۱۵ دقیقه وقت اضافی داشتم، آرام آرام به طرف چشمه‌ای می‌رفتم.» * «آدم‌های سیاره شما، پنج‌هزار [[گل]] را در باغچه‌ای می‌کارند اما گلی را که می‌خواهند، آن میان پیدا نمی‌کنند…» ** ''بخش ۲۲'' * «شهریار کوچولو گفت: -فقط بچه‌هاند که می‌دانند پیِ چی می‌گردند. بچه‌هاند که کُلّی وقت صرف یک عروسک پارچه‌ای می‌کنند و عروسک برای‌شان آن قدر اهمیت به هم می‌رساند که اگر یکی آن را ازشان کِش برود می‌زنند زیر گریه…» * «این مرد را چه بسا دیگران همه تحقیر کنند,هم شاه و هم خود پسند و هم تاجر.با این همه ,اودر این میان تنها کسی است کهبه نظر من مضحک نیست .شاید از این رو که به چیز دیگری جز وجود خودش مشغول است. ** ''سیاره پنجم'' == پیوند به بیرون == {{ویکی‌نبشته}} {{ویکی‌پدیا}} {{ناتمام}} [[رده:آثار ادبی|شازده کوچولو]] [[رده:کتاب‌های کودکان]] [[رده:رمان‌های کودکان]] [[رده:رمان‌های فلسفی]] [[رده:رمان‌های فرانسوی]] gk0ltebj4jfhchvw2umefgmmhctujeg ضرب‌المثل‌های آذربایجانی 0 2600 171363 171362 2022-08-20T12:23:46Z Mablue92 23324 /* گ */ wikitext text/x-wiki <div style="font-variant: small-caps; text-align: center;"> __NOTOC__ [[#آ|آ]] - [[#الف|الف]] - [[#ب|ب]] - [[#پ|پ]] - [[#ت|ت]] - [[#ث|ث]] - [[#ج|ج]] - [[#چ|چ]] - [[#ح|ح]] - [[#خ|خ]] - [[#د|د]] - [[#ذ|ذ]] - [[#ر|ر]] - [[#ز|ز]] - [[#ژ|ژ]] - [[#س|س]] - [[#ش|ش]] - [[#ص|ص]] - [[#ض|ض]] - [[#ط|ط]] - [[#ظ|ظ]] - [[#ع|ع]] - [[#غ|غ]] - [[#ف|ف]] - [[#ق|ق]] - [[#ک|ک]] - [[#گ|گ]] - [[#ل|ل]] - [[#م|م]] - [[#ن|ن]] - [[#و|و]] - [[#هـ|هـ]] - [[#ی|ی]] </div> == آ == * آباد اوْلسون خالخال، بیری یاتار بیری قالخار ** «آباد باشد خلخال، یکی می‌خوابد یکی دیگر بیدار می‌شود (وصف محلی که همیشه تعدادی بیدارند وشلوغ است)» * آتا اولماق آساندی‏، آتالیق ائتمک چتیندیر ** «پدر شدن آسان است‏، ولی پدری کردن سخت» * آتا چاتینجاخ اشّکه مین! ** «تا زمانیکه به اسب برسی، سوارخر شو»! * آت آلماغا جاوان یوللا، قیز آلماغا قوجانی ** «جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر (عروس)» * آت آلمامیش آخئر چکیر ** «قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد» * آتا دوغرایب بالایئیر ** «پسر دنباله رو پدر می‌شود» * آتاسئن دونقوز قاپمیش اوغلونو ایلان چالمیش ** «پدرش را خوک گاز گرفته و پسرش را مار نیش زده» * آتاسئنا خئیئری اولمایان کیمه خئیری اولار؟ ** «کسی که به پدرش خوبی نمی‌کند به چه کسی خوبی می‌کند»؟ * آتا سین گورمه ین شاهلئق ادعاسی ائدر ** «هرکه آبا و اجدادش را نشناسد ادعای پادشاهی می‌کند» * آتاش یانماسا کول اولماز ** «تا نسوزد آتشی، خاکستری پدید نمی‌آید» * آتا سیندان قاباغا دوشه ن تولانی قورد یئیه ر ** «توله ای که جلوتر از پدرش راه برود طعمه گرگ می‌شود» * آتالار سوزونه محاکیمه اولماز ** «نصیحت پدر را نمی‌شود محاکمه کرد» * آتالار سوزو حکمتدیر ** «سخن پدران پندآموز است» * آتالار سوزو عاغلئن گوزو ** «سخنان پدران (ضرب‌المثلها) چشم عقل هستند» * آت اولوب، ایتلرن بایرامیدر ** «اسب بمیره عید و عروسی سگهاست» * آتام آتام من بو ایشه ماتام ** «پدرم پدرم من از این کار سر در نمیارم» * آتا مالین درج ایله‏، اونا گوره خرج ایله ** «اول ارث پدری را صاحب شو، آنگاه خرجش کن» * آتاما یاتاق سالدیم قالایچی یلدی یاتدی ** «برای پدرم رختخواب پهن کردم، خادم پدرم آمد خوابید» * آتام ایله آتانی دئینجه ‏، اوزوم ایله اوزونو دئه ** «حساب پدر با حساب خودت جداست» * آتام ائوینده بایلق باشی ‏، اریم ائوینده تویوق آشی ** «خونه پدر کله ماهی خوراکم بود، خونه شوهر مرغ بریان» * آتامی آنامی آتمیشام تکجه سنی توتموشام ** «پدر و مادرم را انداخته و فقط تو را چسبیده‌ام» * آتامین اؤلمه سیندن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانیا ** «از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏، ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد» * آتا مینمه یین بیر عیبی وار، آت دان دوشمه یین مین عیبی وار (آتا مینمه ک راحتدیر، آت دان ینمه ک چتیندیر) ** «اگر سوار بر اسب شدن یک عیب و ایراد داشته باشد، از آن افتادن و پیاده شدن هزار مورد و مسئله دارد (رسیدن به ثروت و مقام خوشایند ولی از دست دادن آن سخت و ناگوار است)» * آتان بیلیجی دی سنه نه؟ ** «گیرم پدر تو بود فاضل-از فضل پدر تو را چه حاصل» * آتان سوغان آنان ساریمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟ ** «پدرت پیاز ومادرت سیر، مگه میشه تو بشی گلبسر (خیارسبز)» * آتانین دعاسی ‏، آنانین ناله سی ** «دعای پدر و ناله مادر» * آتانین دعاسی آنانین آهی ** «دعای پدر و آه مادر» * آتا ات ایته اوت وئرمزلر ** «به اسب گوشت و به سگ علف نمی‌دهند» * آتا مین ‏، آد قازان ** «بر اسب سوار شو و شهرت بطلب» *آتا مینیب جیدا گوتوروب **سوار اسب شده جیدا برداشته * آتا آنا رشوه سیز دوست دورلار ** «پدر و مادر بدون هیچ چشم داشتی دوستت هستند» * آتا ائوینده اوگئی آنا _ار ائوینده قایئن آنا ** «در خانهٔ پدر نامادری- در خانهٔ شوهر مادر شوهر» * آتم آت اولونجان، ییه‌سی مات اولار ** «تا کره اسبم اسب شود صاحبش مات شده (مرده)» * آتان اوخ قایئتماز ** «تیر پر تاب شده بر نمی‌گردد» * آت اوزگنین، گوت اوزگنین، چال چاتلاسین «اسب مال کس دیگر، کون مال کس دیگر، بکوب تا بشکند.» * آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار. ** «دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم می‌شوند». * آتین ساتان اشک آلامماز، دوسین ساتان کوشک آلامماز. ** «کسی که اسبشو میفروشه نمی‌تونه خر بخره، کسی که دوستشو میفروشه نمیتونه خانه باغ بخره» * آجا مئییت حلال دیر. ** «برای فرد گرسنه میت حلال است». * آج تویوق یاتار یوخودا داری گورر. ** «مرغ گرسنه در خواب ارزن می‌بیند».(شتر در خواب ببیند پنبه دانه) * آج قارئن آجی آیران. ** «شکم گرسنه و دوغ تلخ (وعده‌های تو خالی)». * آجین ایمانی اولماز. ** «آدم گرسنه ایمان ندارد». * آجیندان یاتیب گون اورتادا دوروب. ** «از زور گرسنگی شب می‌خوابد و بعد از ظهر بیدار می‌شود». * آجین قارنی دویار، گوزو دویماز. ** «حریص دایم در غم است، هرچه دارد پندارد کم است». * آج دئیر دویمارام ، توخ دئیر آژمارام. ** «گرسنه میگه سیر نمیشم ، سیر میگه گرسنه نمیشم» * آخار سویا گئدسه، آخار سولار قورویار. ** «آدم بد شانس اگر به آبهای روان برود آنها هم خشک می‌شوند». * آخار سو یولونی تاپار. ** «آب جاری راهش رو پیدا می کنه». * آختاران تاپار یاتان یوخودا گوره ر. ** «کسی که جستجو کند پیدا می‌کند و کسی که بخوابد در خواب می‌بیند (جوینده یابنده است)». * آخیرده گوله ن، یاخشی گوله ر. ** «کسی که آخر می‌خندد، بهتر می‌خندد». * آدادا قورد آز ایدی، بیری ده گمیله گلدی. ** «در جزیره گرگ کم بود، یکی هم با کشتی آمد». (گلپایگان گرگ کم داشت، یکی هم از گوگد آمد) * آدام پولو قازانار، پول آدامی قازانماز. ** «آدم پول در میاره، پول آدم نمیکنه (نه همین لباس زیباست نشان آدمیت)» * آدام گئده ر آدی قالار. ** «انسان می‌میرد نامش ماندگار می‌شود» * آدام هر نه دن قورخسا، باشینا گله ر. ** «انسان از هر چیزی بترسد به سرش می‌آید». * آدامئن آدی پیسلی یه چئخئنجا، جانی چئخسا یاخشی دئر. ** «جون آدم دراد بهتر از اینه که شهرت بدی بگیره» * آدامئن آغزئندان سؤز آلئر. ** «از دهان آدم حرف می‌کشد». * آدامئن اون دانا یییجی سی اولسون بیر دانا دیییجی سی اولماسئن. ** «آدم ده تا نون خور داشته باشه ولی یه دونه غر زن نه»! * آدی منیم دادی سنین. ** «به اسم من ولی لذتش مال دیگران». (به نام من و به کام دیگران) * آدئن توتدون اوزو گلدی. ** «اسمشو آوردی پیداش شد». * آدئن ندی رشید بیرین دئه، بیرین ائشید. ** «یکی بگو، یکی بشنو». * آرپا اکه ن بوغدا درمه ز. ** «کسی که جو می‌کارد گندم درو نمی‌کند». * آرپا یئمییه ن آت، قلیج گوجونه یریمز. ** «اسبی که جو نخورد، به زور شمشیر راه نمی‌رود» * آزاجئق آشئم، آغرئماز باشئم. ** «به فقر می‌سازم، دردسری ندارم». * آزا قانع اولمایان چوخا یئتیشمه ز. ** «کسی که به کم قناعت نکند پیشرفت نمی‌کند» * آز دانئش ناز دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا دانئش، اوستا دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا گئده ن یورولماز. ** «کسی که آهسته می‌رود خسته نمی‌شود». * آسلانین ائرکک دیشی سی اولماز. ** «[[شیر]] نر و ماده ندارد». * آش دی آشئن ایسپناغی. ** «آش اگه آشه مربوط به اسفناجشه». * آشی پیشدی. ** «گاوش زائید. مشکلی برایش پیش‌آمد». * آغاج بار گتیردیکجه باش آیه ر. ** «درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود». * آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر. ** «کرم درخت را از درون می‌خورد». (کرم از خود درخت است) * آغاجین بیری آردی، بیری ناموس، قالانی تالاپ تولوپ. ** «چوب (تنبیه و تربیت) یکی عصمت و عفت (آر) است، یکی ناموس، بقیه تالاپ تولوپ». * آغانئن مالی چئخاندا نوکرین جانی چئخئر. ** «از اموال آقا داره کم میشه جان نوکر داره در میاد (شاه می‌بخشد شیخعلی خان نمی‌بخشد)». * آغریمایان باشا دسمال باغلامازلار. ** «به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند». * آغرییان دیشی چکرلر. ** «دندانی را که درد می‌کند باید کشید». * آغئزلاردا ساققئز اولماق. ** «دهان به دهان گشتن». * آغئزئنا باخ تیکه کس. ** «به اندازه دهانت لقمه بردار (پایت را به اندازه گلیمت دراز کن)». * آغئزئندا مرجیمک ایسلانمئر. ** «عدس دردهانش خیس نمی‌شود (درمورد آدمی که سرّ نگهدارنیست)». * آل آپارمئش. ** (آل او را ببرد)(آل=موجودی موهوم و خیالی که به چشم انسان تنها در شب یا زن حامله دیده می‌شود)». * آل ایتدن معروف اولماق. ** «مثل گاو پیشانی سفید مشهور بودن». * آللاه آدامئن عمروندن گؤتورسون، قویسون شانسئنئن اوستونه. ** «خدا از عمر آدم بردارد، به شانسش اضافه کند». * آللاه ایکی قاپازی، بیر باشا وور ماز. ** «خدا دو سرکوفت را به یک سر نمی‌زند». * آللاه ایلانی تانییب، آیاغلارئنی قارنئنا سوخوب. ** «خدا خر را شناخت و شاخش نداد». * آللاه باغلایان قاپئنی، هئچ کیم آچامماز. ** «دری را که خدا ببندد، هیچ‌کس نمی‌تواندباز کند». * آللاه بیر قاپئنی باغلاسا، آیری قاپی آچار. ** «خدا اگر دری را به روی بنده اش ببندد، در دیگر به رویش می‌گشاید (خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری)». * آللاه داغئنا باخار قار وئره ر. ** «خداوند به کوه اش نگاه می‌کند برفش می‌دهد (خداوند به هر کسی به اندازه لیاقتش می‌دهد، خلایق هرچه لایق)». * آللاه‌دان اوزولمییه نه، اؤلوم یوخدور. ** «برای کسی (بیماری) که ارتباطش از جانب خداوند قطع نشده، مرگ وجود ندارد». * آللاه دان قورخان هئچ نه ده ن قورخماز. ** «کسی که از خدا می‌ترسد از هیچ چیز نمی‌ترسد» * آللاه دغل بازا پای ورمز. ** «خدااز فریب کاران حمایت نمی‌کند.» * آللاه شنبه نی جهودا قیسمت ائله سین. ** «خداوند شنبه را قسمت جهودها کند». * آللاه قارغا ده ییل کی گوز اویا (آللاهئن بارماغی یوخدور، گؤزووه سوخا). ** «خداوند مانند کلاغ نیست که چشم در بیاورد (چوب خدا صدا نداره)». * آللاه قازاناندان آلار وئره‌ر بئجه‌ره‌نه. ** «خدا اختیار داره». * آللاها قوربان اولوم کی، یاغی یاغ اوسته وئریب یارمانی یاوان قویوب. ** «قربان خداوند بروم که به یکی روغن روی روغن (صد نازو نعمت) داده وبرای یکی هم بلغور خالی». * آلچاقدا دایان که چیخاسان باشا. ** «برای رسیدن به قله کوه باید از دامنه شروع کنی». * آلئنمئش تاپئلمئش دی. ** «چیزی که خریده شده غنیمت است». * آلما قاخی دا قاخدی، اَریک اوندان قاباخدی. ** «برگه سیب هم هرچند برگه هست ولی برگه زرد آلو از آن به مراتب بهتر است» * آناسئنا باخ قئزئنی آل، قئراغئنا باخ بئزینی آل. ** «در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج دربارهٔ مادر عروس تحقیق کن». * آنلایان بیر تل ده ن آنلایار (آدام اولانا بیر سوز یئته ر. آنلایانا بیر سؤز بسدیر. آنلایانا ایشاره، آنلامایانا میناره. آنلایانا بیر سؤز بیر کیتابدئر. آنلایانا بیر کلمه سازدئر، آنلامایانا زورنا قاوال آزدئر). ** «عاقل را یک اشاره کافیست». * آی ایشئغی گونده ن آلار. ** «نور ماه از خورشید هست» * آیدان آری، سودان دورو. ** «پاک‌تر از ماه، صاف‌تر از آب». * آییدان قورخان، مئشه یه گیرمه ز. ** «کسی که از خرس می‌ترسد، وارد جنگل نمی‌شود». * آیین ایشیغی، گئجه نین یاراشیغی. ** «نور ماه، برازندگی شب». == الف == * الحَضَر اِتماخ گَرَک اؤچ زادیدَن، گُوی گؤز و اؤز قیرمیزی باش ساریدَن ** «از سه چیز باید دوری کرد، چشم سبز و سرخ صورت و زرد گیسوی!(کنایه از تباهی دل بستن به انسانهای زیبا)» * اوت هارا دوشسه اوزونه یئر آچار ** «آتش هر جا که افتد، خودش جا را باز می‌کند» * ایشمئمیش کئفلی ** «نخورده مست (کنایه از شادی، گیجی، بیخیالی یا بی توجهی بیش از حد)» *اوست اورتولو بازار دوستلوغو پوزار **«عدم شفافیت در رفاقیت موجب از بین رفتن رابطه دوستانه میشود» * ایپک اوقدر خار اولدی اشگه افسار اولدی. ** «ابریشم آن قدر خار شده که بند افسار خر شده‌است» * اَت قانلی یئگیت جانلی گَرَح ** «گوشت خون‌دار و جوان جون‌دار باید(باشد)» * اِشَّح قوناخ‌لیغی‌دی؟ ** «مهمانی خر هست؟(چه خبره مگه؟)» * اششکی پالان ساخلار قشونی یالان. ** «خر را پالان نگه می‌دارد و لشکر را دروغ» * اِله جیر یاماخ تاپئل‌سئن(شکل دوم: یئکه جیردین) ** «یه جوری پاره کن که وصله پیدا بشه(جوری بلف بزن که بشه باور کرد)(شکل دوم: زیاد پاره کردی)» * اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نین گو’زون ایور (اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نه ن ساواشئر). ** «هم تو کشتی نشسته هم به ناخدا گیر داده». * ات وئرمه ده ن، کوفته ایسته مه (ات وئرمه میش، کوفته الده ائدیلمز). ** «تا وقتی گوشت نداده‌ای کوفته نخواه». * ایصفهانان گلن اشک کرخ (۴۰) گون آنقرار. ** «الاغی که از اصفهان (راه دور) اومده باشه چهل روز عرعر می کنه» * ایشین دوشدی آروادا اولن گونون سال یادا. ** «کارت به زن افتاد روز مرگش را یادت بینداز» * ایکی قیرغی ساواشار، سئرچه یه ده ن دوشه ر. ** «دو قرقی با هم دعوا می‌کنند، برای گنجشک دانه می‌افتد» * ایو ساتان بیر ایل دولتی اولار ایو آلان بیر ایل کاسب. ** «هر کی خونه بفروشه یک سال وضعش توپ میشه و اونی که خونه می خره یک سال بی‌پولی میکشه» * الی باغلی اولانین دوگنی چوخ اولار. ** «کسی که دستاش بسته هست خیلی‌ها جسارت زدنشو پیدا می‌کنند» * اوزگه قاپئسونی باغلی ایسته یه نین، اوز قاپئسی باغلی قالار. ** «» *اوغول سنتی بستنی یماغا لاح گاشیغ ایش ورمز سینار گالار ایچینده اوتاندا تاخیلار بوغازیوا ** «پسرم برای خوردن بستنی سنتی قاشق پلاستیکی استفاده نمیکنن میشکنه میمونه توش وقتی میخوای قورتش بده فرو میره تو قلوت» * اوزونده ن یوخاری یا باخاندا، اوزونده ن آشاغی یا دا باخ. ** «وقتی از خودت بالاترو نگاه میکنی از خودت پایینترم نگاه کن» * اوستی بزک آلتی تزک. ** «رویش زیبا و تمیز زیرش کثیف(ظاهر زیبا باتن زشت)» *اوستوراغین گولونجا نه ربطی وار؟ ** «گوز چه ربطی به گولنج داره؟» * اوسورماغی بس دگیل یل قاباغندا دا دورور. ** «گوزیدنش کم نیست جلوی باد هم می‌ایستد» * احمد بی غم دیر. ** «آدم بی خیالی است». * ادب بازاردا ساتیلماز. ** «ادب در بازار فروخته نمی‌شود». * ار آخار چای دی آرواد سویون بندی. ** «شوهر رود در جریان است و زن آب‌بند است (زندگی جمع می‌کند)» * اریم اولسون ائرمنی اولسون (اراولسون اکبر اولسون). ** «اخلاق و رفتار مهم نیست مهم این است که شوهر و سایه سر باشد». * اششییم اؤلمه یونجا بیتینجه ک، یونجام سارالما، توربا تیکینجه ک.(اؤلمه اششکیم یونجا بیتینجک) ** «بزک نمیر بهار میاد، کمپوزه با خیار میاد». * اششگه گوٍجوٍ چاتمیر، پالانئ‌نی تاپداییًر. ** «زورش به خر نمی‌رسد، پالانش را کتک می‌زند»! * اشک نه بیلر آرپا باهادی. ** «خر که نمی فهمه جو گرونه (خر چه داند قیمت قند و نبات)». * اوکوز گوجون بولسه چوبانا اگیلمز. ** «گاو اگر زورشو بدونه تسلیم چوپان نمی‌شود». * ال الی یویار، ال ده دؤنه ر اوزو یویار. ** «دست، دست را می‌شوید، دست برمی‌گردد صورت را می‌شوید (همدلی و کمک به دیگران و رفتار متقابل آنها در تمامی زمینه‌ها)». * اتینن درناغین آراسینا گیرمه. ** «میان گوشت و استخوان نرو (میان دو برادر جدایی نینداز)» * الییم اله نیب قلبیریم گویده فئرئلدئر. ** «الکم بیخته شده و غربیلم درهوا می‌چرخد (آردم را بیختم الکم را آویختم)». * الینده ن سو داممئر. ** «از دستش آب نمی‌چکد (کنایه از آدم خسیس)». * ان بؤیوک بیجلیک دوزلوکدور. ** «بزرگترین زیرکی درستکاری و صداقت است». * اوباشداآغلاماق بوباشدا سئزئلداماقدان یاخشئدئر. ** «گریه کردن در انتها از چس‌ناله کردن در ابتدا بهتر است (احتیاط اولیه بهتر از پشیمانی و گریه کردن در پایان کار است)». * اوجوزدان باهاسی اولماز. ** «همیشه جنس گرانبها مرغوب و باصرفه تر است». * اوجوزلو اتین شورباسی اولماز. ** «از گوشت ارزان شوربا نمی‌شود». * اود آلتئندان کوز، آدام آلتئندان سوز (آدامئن آلتئن سوز یاندئرار، قازانئن آلتئن کوز یاندئرار). ** «خاکستر زیر آتش، حرف پشت سر انسان (انسان بواسطه برخی از سخنان دیگران همیشه در زحمت و رنج است همچنان که شعله‌ور شدن چوب زیر دیگ را می‌سوزاند)». * اود پارچاسی دی. ** «یه پارچه آتیشه». * اوره ییم قئزمئر. ** «دلم گرم نمیشه». * اوز گوزونده دیره یی گورمور، اوزگه نین کینده توکو گورور. ** «تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند». * اؤزومون قشنگین چاققال یئیر. ** «بهترین انگور (باغ) راشغال می‌خورد». * اوزونه سیچیر، منه گوز بره لدیر. ** «برای خودش می‌ریند، برای من چشم می دراند» !(خودش را خیس می‌کند، عصبانیتش را سر من خالی می‌کند) * اوزو یئخئلان آغلاماز. ** «کسی که خودش بیفته [[گریه]] نمی کنه (خود کرده را تدبیرنیست)». * اوزونن گوز اول ** «چشم از رو خودت برندار(حواست به خودت باشه؛ مواظب خودت باش» * اوستورانین قاباغیندا سیچماسان، دئیرلر گوتو یوخدی. ** «کلوخ انداز را پاداش سنگ است.» (عوض عوض داره گله نداره) * اوغرو پیشیک آغاج گورجک قاچار. ** «[[گربه]] دزده چوب ببینه فرار می‌کنه». * اوغرو دان اوغرویا حلالدی. ** «دزد که از دزد بدزده حلاله.» * اؤلسون او یاخشی کی پیسده ن سونرا گه له جک (اؤلسون او پیس کی یئرینه یاخجی سی گه له جک). ** «بمیرد آن خوبی که می‌خواهد بعد از بد بیاید (هیچ بدی نرفت که خوب جاش رو بگیره)». * اول قارداشلئغئنی ثابت ائله سونرا ارث و میراث ایسته. ** «اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن». * اؤلو دوروب مرده شیری یویور. ** «مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده». * اؤلومدن باشقا هر شئیه چاره وار. ** «فقط مرگ را چاره نیست». * اؤلمه ز خدیجه، گوره ر نوه نتیجه. ** «نمی‌میرد خدیجه، می‌بیند نوه و نتیجه (یعنی هرکس کار بکند خوب و بد نتیجه کارش یا عمل انجام یا فته اش را خواهد دید و پس از آن دیگران با دیدن نتیجه کار قضاوت خواهند کرد)». * اؤلمه ک اگر اؤلمه کدیر، بونه جان وئرمه کدیر. ** «مرگ یک بار شیون هم یک بار». * اؤلن یوخدور قبرینه سئچاسان. ** «هنوز خبری نیست که داری برنامه می‌ریزی». * اؤلویه اوز وئرسن، سیچار کفنین باتیرار. ** «به مرده رو بدی می رینه کفنشو کثیف می کنه». * او مراغا باسلئغئدی، ایلده بیر دفعه گلر. ** «آن باسلوق مراغه است سالی یکبار می‌آید». *ایت ایلن یولداشلیق ائله، آما آغاجیوی یئره قویما ** «با سگ دوستی کن ولی چماغتو زمین نذار» * ایت موتالدان ال‌چکدی موتال ایتدن ال چکمیر. ** «سگ از خیک دست برداشت خیک ازسگ دست برنمی‌دارد». * ایت هورر کروان کئچر. ** «سگ واق واق می‌کند، کاروان می‌گذرد (سگ لاید و کاروان گذر، جواب ابلهان خاموشی است)». * ایتین آیاغیندان تیکان چئخاردئر. ** «از پای سگ خار درمی‌آورد (سخت کوش- در مورد انجام کارهای سخت و مشاغل طاقت فرسا)». (کنایه ازشجاعت و نترس بودن) * از گل قیزیم ناز گل قیزیم. ** «کم مهمون بیا دخترم ناز باشه اومدنت». * ایری اوتوراق دوز دانیشاق. ** «کج بشینیم، راست صحبت کنیم (اظهار صداقت و راسنگویی در هر موقعیتی)». * ایش ایچینده ایش وار. ** «کاسه ای زیر نیم کاسه است». * ایش قالسا اوستونه قار یاغار. ** «اگه کار بماند رویش برف می‌بارد». (کار امروز را نگذار فردا) * ایشله ین دمیری، پاس باسماز. ** «آهنی که کار کند زنگ نمی‌زند (در زمینه ارزشمندی کار کردن بیان می‌شود)». * ایشه یاخشی باخارسان، ایشده سنه یاخشی باخار. ** «» * ایشی دوشنده آختارار، ایشیم دوشنده قاوالار. ** «وقتی کاری با من دارد دنبالم می‌گردد، وقتی کاری باهاش دارم فراری ام می‌دهد». * ایلان هر یئره ایری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر. ** «[[مار]] هر کجا که کج بره، خونه خودش راست میره». * ایلانئن قویروغون آیاقلاماسان چالماز. ** «اگر پا روی دم مار نگذاری نیشت نمی‌زند» * ایلانئن یارپئزدان خوشو گلمز گلر سو قئراغئندا چئخار. ** «مار از پونه بدش میاد دم در لونه اش سبزه میشه». * ایلانی اوتوب اژدها اولوب. ** «مار را قورت داده شده اژدها». (مار خورده افعی شده) * ائل گوجو، سئل گوجو (ائلین گوجو، سئلین گوجو). ** «قدرت مردم مانند قدرت سیل است (دست خدا با مردم است)، در زمینه نیرومندی کار جمعی بیان می‌شود». * ائله دانئشئر کی پیشمیش تویوغون گولمه یی گلیر. ** «چنان حرف می‌زند که مرغ بریان خنده اش می‌گیرد». * ائله قورخور، جین دمیرده ن قورخان کیمی. ** «مثل ترسیدن جن از آهن می‌ترسد (کنایه از آدم ترسو است)». * ائله یئرده یاتماز کی آلتئنا سو کئچه. ** «می‌گویند فلانی جائی نمی‌خوابد که آب زیرش برود، بسیار محتاط است». * ائویمدن چئخئر قارنئما گئدیر. ** «از خانه‌ام در می‌آید، به شکمم می‌رود (از این جیب به ان جیب)» * إشییه گِدیرَم تاری داننیر، إوَه گَلییم قاری داننیر. ** «بیرون میرم خدا سرمون میزنه، خونه میاییم زن سرمون میزنه» (بیشتر برا کسی بکار می‌رود که نه روزی درست و حسابی دستش میاد و نه در خونه از جهت اخلاق زن درست حسابی داره) == ب == '''* بادام‌لیغی وار آما آدام‌لیغی یوخ''' * «باغ بادام (دارایی) دارد ولی انسانیت ندارد» '''* باشیوا کول‌ده السن اوجا یئردن اله''' * « اگر میخواهی به سرت خاک هم بریزی از بلندی بریز» * بش یاشیندا قویون؛ اللّی یاشیندا قاضی نی آلار. ** «یک گوسفند پنج ساله؛ یک قاضی پنجاه ساله را می‌خرد» * باجی، باجین اؤلسون، درد چوخ، وقت یوخ. ** «خواهر خواهرت بمیره حرف زیاد است و وقت کم» * بو گون قیزین دوگمه ین صاباح دیزین دویه جخ. ** «کسی که امروز دخترشو نزنه فردا به زانوش باید از حسرت بکوبد» * بیر ائوده شادلیق، بیر ائوده شیوئن. ** «درخانه ای شادی، درخانه ای دیگر شیون» * بیر الی ایله وئریر، بیر الی ایله آلئر. ** «با یه دست میده، با دست دیگرش میگیره» * بیراولکه ده ایکی حکمدار اولماز. ** «در یک کشور دو حکمدار نمی‌گنجد». * بیر بوغدا اکمه سن، مین بوغدا بیچمه سن. ** «اگر یک دانه گندم نکاری، هزاران دانه گندم نمی‌توانی برداشت کنی». * بیر بولودلا قئش اولماز. ** «با یک ابر زمستان نمی‌شود». * بیر چیراغئن ایشئغئنا قئرخ آدام یئغئشار. ** «به نور یک چراغ چهل نفر جمع میشود» * بیزیم گلین بیزدن قاچار، اوزونو توتار گوتونو آچار. ** «عروس ما از ما فرار می کنه، صورتشو می گیره اما کونش را باز می گذاره» *بیزیم صوبدن گوتوموزو شخته آتیپ خانیم یاتیپ یاتیپ ناهارچا شِش آتیپ! ** از صبح درومدیم کونمون از سرما یخ زده خانوم خوابیده خوابیده ظهر بلند شده میگه چقدر هوا گرمه! * بیر چیو بیر نالی، بیر نال بیر آتی، بیر آت بیر پهلوانی، بیر پهلوان بیر لشگری و بیر لشکر بیر کشوری ساخلار. ** «یک میخ یک نعل را، یک نعل یک اسب را، یک اسب یک پهلوان را، یک پهلوان یک لشکر را و یک لشکر یک کشور را نگه می‌دارد» * باخما اوزونون قاراسئنا، باخ آلنئنئن سیتاراسئنا. ** «فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه». * بارلی آغاجا داش وورارلار. ** «درختی که میوه داره بهش سنگ پرتاب می‌کنند». * باشدا عاقیل اولماسا بدن عذابدا اولار. ** «عقل نباشد، جان در عذاب است». * باشئنا داش دا سالاندا، اوجا یئردن سال (باشئنا کول ده اله سن، اوجا یئردن اله). ** «وقتی می‌خواهی بر سرت خاک بریزی از جای بلند بریز (همت بلند دار که مردان روزگار – باهمت بلند بجائی رسیده‌اند)». * باغا قینین نان چیخیب قینین بگممور. ** «فراموش کردن اصل و نصب» * باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو. ** «در باغ زردآلو بود سلام علیک هم بود، زردآلوهای باغ تمام شد سلام علیک هم تمام شد». * باغبانئن گول واختی قولاغی ائشیتمز. ** «گوش باغبان وقت باز شدن گل نمی‌شنود». * بالا لی قارغا بال یئمه ز. ** «کلاغی که فرزند دارد خودش عسل را نمی‌خورد». * بال شیرین، بالا بالدان دا شیرین. ** «عسل شیرین است، فرزند از عسل هم شیرین تر». * بالا شیرین، اما تربیتی اوزونن شیرین. ** «بچه شیرین است، اما تربیتش شیرین تر است». * بالئغ کونلو ایستیه نین گوتو سودا اولار (کونلو بالئغ ایسته نین گوتو بوزلو سو دا اولار، کؤنلو بالئغ اتی ایسته یه ن، قویروغون قویار بوز اوسته). ** «کسی که دلش ماهی می‌خواهد باید در آب فرورود (هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد، کسی که خربزه می‌خورد، پای لغزش هم می‌نشیند)». * برکت، حرکت ده دیر. ** «از تو حرکت، از خدا برکت». * بئش بارماغ بئشیده بیر اولماز. ** «پنج انگشت برابر نیستند». * بئش ده آلاجاغئم یوخ اوچ ده وئره جاغئم. ** «نه به اشتری سوارم نه چو خربه زیر بارم». * بئش قئرانلئق یوغورت کیمین اوزون توتوب. ** «مانند ماست پنج قرانی خودش را گرفته» * بودونیا بیر گوزگودور، هر گلن باخار گئدر. ** «این دنیا مانند آینه است هرکسی می‌آید و نظری بر آن می‌افکند». * بورجلو بوشلونون ساغلئغئن ایستر. ** «طلبکار سلامتی بدهکار را می‌خواهد تا زنده باشد و بتواند دین خود را ادا نماید». * بوردا منم باغداددا کور خلیفه. ** «در اینجا همه‌کاره من هستم همچنانکه در بغداد نیز خلیفه کور همه‌کاره است». * بؤرکونو قوی قاباغئنا. ** «کلاه خود را قاضی کن». * بورنو یئللی دیر. ** «دماغش باد دارد». * بورنوندان توتسان جانی چئخار. ** «اگر دماغش را بگیری جانش در می‌آید». * بوغدا بوغدادان بیته ر. ** «از مکافات عمل غافل مشو***گندم از گندم بروید جو ز جو». * بوشلو بوشلونون ساغلیغین ایستَر ** «طلبکار همیشه سلامتی کسی که بهش طلب داره رو میخواد(منظور مشکلی نیست یکم طلبکار افرادی که دوستشون داریم باشیم)» * بوقارا او قارا یا بنزه مز. ** «این تو بمیری از اون تو بمیری‌ها نیست». * بو گونون صاباحی دا وار (جمعه نین چرشنبه سی وار). ** «امروز فردایی هم دارد (در مورد افرادی که شاکر نعمت نیستند به کار می‌رود)». * بولاغ سو توکمه یی ایله بولاغ اولماز گه ره ک اوزو جوشا. ** چشمه با آب ریختن چشمه نمی‌شود خودش باید بجوشد. * بولانماسا دورولماز (خراب اولماسا آباد اولماز). ** «شرط آبادانی و اصلاح، به هم خوردن و از بین بردن برخی از شرایط و موارد است». * بونلاردان فاطیا تومان اولماز. ** «از اینهان برای فاطی تنبان نمی‌شود». * بیر آیاغی قبیرده اولماق (بیر آیاغی قبیرده دیر). ** «پای کسی لب گور بودن». * بیر الده ایکی قارپئز توتماغ اولماز. ** «با یک دست نمی‌توان دو هندوانه را برداشت». * بیر اینه اوزونه وور، بیر جووالدوز اوزگیه. ** «اول یک سوزن به خودت بزن بعد یک جوالدوز به دیگران». * بیر بیر مین اولار، داما داما گول اولار. ** «یکی یکی هزار می‌شود چکه چکه دریاچه (استخر) می‌شود (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریاشود)». * بیر تیکه نی بیلمه ین، اون تیکه نی ده بیلمز (بیر تیکه نی بیلمه ین، مین تیکه نیده بیلمز). ** «کسی یک خوبی را (که در حقش شده) نفهمد ده خوبی دیگر را هم نخواهد فهمید». * بیر سوز اولماسا، مین سوز دئییلمز (بیر سوز اولماسا دئمزلر). ** «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها». * بیر کنده گیردین هامی کور سنده کور (یالانا بورون، ال ایله سورون). ** «اگر وارد دهی شدی دیدی همه کور هستند تو هم کور باش (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو)». * بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا. ** «یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست». * بیرین بیلیرسن بیرین یوخ. ** «یکی را می دانی یکی را نه». * بیکارلیق بیعارلیق. ** «بی‌کاری بی‌عاری». == پ == '''* پادشاه اوزاغ دا، آللاه یوخاری دا، کیمه دیسن دردیدینی؟''' * «پادشاه در دور دست است، خداوند بالاست، به کی دردم را بگویم؟» '''* پاخما اولماسا، مرد رند آجیندان اولر''' * «اگر آدم پخمه وجود نداشته باشد، رند از گرسنگی می‌میرد» '''* پاسلی دمیردن قیلینج اولماز''' * «از آهن زنگ زده شمشیر در نمیاد» '''* پاکات ایچینده سؤز دئمک''' * «چیزی را با کنایه و در پرده گفتن» '''* پالازا بورون ائلینن سورون''' * «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» '''* پنیری دری ساخلار قادئنی اری''' * «پنیر را توبره نگه می‌دارد و زن را شوهر» '''* پولو وئر پولا''' * «پول را بده به پول» '''* پول الین چرکی دیر''' * «پول چرک کف دست است» '''* پیچاق اوز دسته سین کسمز''' * «چاقو دسته خودشو نمیبره» '''* پیچاق وورسان قانی چیخماز''' * «چاقو بزنی خونش در نمی‌آید» '''* پیس اولادی نه آتماغ اولار نه اوتماغ''' * «فرزند بد را نه می‌شود دور انداخت، نه می‌شود پذیرفت» '''* پیشیکه دئدیلر پوخون درمان دی، سئچدی اوستون باسدیردی''' * «به گربه گفتند گهت دوا است، رید، روش خاک ریخت» '''* پیشیکین الی اته چاتمیردی دئییردی مینداردی''' * «گربه دستش به گوشت نمی‌رسید، می‌گفت مردار هست» == ت == * تانری داغینا باخار، قار وئرر. ** «خداوند به هر کسی متناسب با ظرفیتش روزی می‌دهد». * تانری یازانی، بنده پوزا بیلمه ز. ** «سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد». * تایلی تایئن تاپمالی. ** «کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز». * تزه یونجا ائششیه باش آغریسی گتیره ر. ** «» * تک الده ن سس چئخماز. ** «یه دست صدا نداره». * تکلئق آللاها گلیب. ** «تنهایی خدا را زیبد». * تکه ده قوچ هونه ری اولماز. ** «بز نر هنر قوچ رو نداره» * تلسه ن قئز اره گئتمز، اره گتسده خئیر گؤرمز. ** «دختری که برای شوهر کردن عجله کند، نمی‌تواند شوهر کند و اگر توانست شوهر کند در زندگی اش خیر نمی‌بیند». * تنبل احمد دیر. ** «آدم تنبلی است». * تنبل قادئنئن، قئزی زیرنگ اولار. ** «زن تنبل، دختر زرنگ خواهد داشت». * توخون آجدان خبری اولماز. ** «شخصی که سیر است از احوال گرسنه آگاهی ندارد (سواره از پیاده خبر ندارد)». * توزلی باشماغین نازین چکن چوخ اولار **«ناز کفشی که گرد و خاک شده رو بیشتر می‌کشن(هرکه بامش بیش برفش بیشتر)» * توک ایله دری، اوره کده ن سو ایچه ر. ** «مو و پوست از دل آب می‌خورند (وضعیت پوست و مو را دل آدم مشخص می‌کند)». * تولکوسن آسلانلا چیخما ساوشا. ** «اگر روباهی با شیر دعوا نکن». * تولکو سوواخلی باغا گیرمه ز. ** «روباه به باغ محصور وارد نمی‌شود». * تولکویه دئدیلر هانی شاهیدین؟ دئدی: قویروغوم. ** «به [[روباه]]ه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم». * تویدا، اوینایانین بویون گوره رلر. ** «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باش». == ج == * جالانان سو بیر داها کوزه یه قاییتماز. ** «ابی که ریخته شده، دیگر به کوزه بازنمی‌گردد». * جان وئره‌ر مال وئرمه ز (جانین وئره ر، ولی مالئن ورمه ز). ** «جانش را می‌دهد ولی مالش را نه». * جانی بوشلوغدان ائرمنی یه دایی دئییر. ** «از تنبلی به ارمنی دایی می‌گوید». * جفا چکمه ین، صفا گورمز. ** «جفا نکشیده، صفا نمی‌بیند». * جامال گئدر، کامال قالار. ** «جمال می‌رود، کمال می‌ماند». * جان ده، جان ائشیت. ** «جان بگو، جان بشنو». * جانا گلن، مالا گلسین. ** «چیزی که می‌خواهد به جان ضرر بزند، بهتر است به مال ضرر بزنند». * جواهیر جیندا آراسیندا اولار. ** «جواهر بین دستمال پاره پیدا میشه» * جان شیرین اولور. ** «جان شیرین است». * جانی آغریان ائشک، آت دان یئیین گئدر. ** «خری که بدنش درد می‌کند، از اسب تندتر می‌رود». * جوجه نی پاییز دا سایارلار. ** «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند». * جوجه همیشه سبت آلتئندا قالماز. ** «جوجه همیشه زیر سبد نمی‌ماند». * جویود دور (جویود کیمین پوللارئن یئغئر). ** «جهوداست (مثل جهود پولهایش را جمع می‌کند)». * جهننمه گئدن اؤزونه یولداش آختارار. ** «کسی که به جهنم می‌رود، دنبال رفیق می‌گردد». == چ == * چاخیری توکسه ن سیچانین بوغازینا، گئده ر پیشییین پئشوازینا. ** «» * چالیشان قازانیر، الماسی قیزاریر ** «برو کار کن نگو چیست کار» * چادراسئزلئق دان ائوده قالئب (تومانسئز لئقدان ائوده قالئب). ** «از بی چادری تو خونه مونده-آب نمی‌بیند وگرنه شناگر قابلی است (بدی و خیانت نکردن او از فقدان وسائل است)». * چاغئرئلان یئرده ییت ـ چاغئرئلمایان یئردن ایت (چاغئران یئرده ن قالمازلار، چاغئرمایان یئره باخمازلار). ** «جایی که دعوت شده‌ای حاضر باش ـ از جایی که دعوت نشده‌ای پنهان باش». * چالما قاپیمی، چالارلار قاپینی. ** «درم را نکوب، در تو را هم می‌کوبند. (آزارم نده کسی هم ترا آزار خواهد داد)». * چوخ زامان، دوران اوکوز، یاتان اوکوزون باشینا سیچار. ** «خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند». * چوخ محبت تئز آیرلئق گتیره ر. ** «محبت زیاد زود جدایی می‌آورد (تب تند زود سرد می‌شود)». * چوخ یاشایان چوخ بیلمز، چوخ گزه‌ن چوخ بیلر. ** «کسی که زیاد عمر کند زیاد نمی‌داند، کسی که زیاد سفر کند زیاد می‌داند. جهاندیده بسیار می‌داند (مورد کسانی که سن زیاد و موی سفیدشان را دلیل دانایی شان تلقی می‌کنند بکار می‌رود)». * چوخ یئمه ک آدامی آز یئمکده ن ده قویار. ** «» * چؤره یی سوفرادا گؤرؤب، سویو کوزَه‌دَه (گونو باجادا گؤروبدور سویو کوزَه‌دَه). ** «نان را در سفره دیده و آب را در کوزه، آفتاب را از روزن بام دیده‌است و آب را در کوزه (در مورد کسی گفته می‌شود که نازپرورده است)». * چؤره یی وئر چؤره کچی یه بیرینده آرتیق وئر. ** «نان را بده به نانوا یک عدد هم اضافه بده». * چولک اکه ن، طوفان بیچه ر. ** «هرکه باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد». * چؤلمَک گَزَر، قاپاغئنئ تاپار. ** «دیزی می‌گردد و درِ مناسب خودش را پیدا می‌کند». * چومچه آش دان ایستی اولوب. ** «کاسهٔ داغ تر از آش بودن». * چه ک زحمت، گؤر لیذت. ** «» * چیبین میندار اولماز اوره ک بولاندیرار. ** «» * چیراغ اوز دیبینه ایشئغ وئر مز (چیراغ اوز دیبینه ایشئغ سالماز). ** «چراغ به اطراف خود نور نمی‌دهد (کنایه از کسانی است که با وجود مستحق در اطرافیان خود فقط دیگران از وجود او بهره‌مند می‌شوند)». == ح == * حتما چورکین چوخ اِلئیرمیشلر ** «حتما نان اش را زیاد می‌کردن (با نان زیاد مصرف میکردند) »( فردی که غذا پخش میکرد گفت امروز غذا کم است مانند زمان پیغمبر که سپاهیان با غذای اندک در راه خدا قناعت میکردند قناعت کنین. ناگهان فردی از جمعیت برخواست و گفت حتما نون اش را زیاد میکردند که کفاف کند و سیر شوند!! ) * حاجی لک لکین آرتئغ بالاسی. ** «جوجه اضافی لک‌لک (جوجه‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت می‌کند)». * حالوا ـ حالوادئمک له، آغئز شیرین اولماز. ** «با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی‌شود». * حامام سویو ایله دوست توتماق (خلیفه کیسه سیندن باغئشلاماق). ** «با آب حمام دوست پیدا کردن (از کیسه خلیفه بخشیدن)». * حسن تلسیک دیر. ** «خیلی آدم عجولی است». * حکماوار اوزاخ کردیسی یاخئن (همدان اوزاخ کَردی یاخئن). ** «حکم آباد (همدان) دور ولی کرتهایش نزدیک است (کنایه از کسی است که به دروغ می‌گفت من در حکم آباد (همدان) از روی کرت بزرگ می‌پریدم غافل از اینکه کرت همه جا هست و امتحان کردن آن نیاز به شهر خاصی ندارد)، اگر یزد دور است، گز نزدیک است». * حق آلمالئدئر، وئرمه لی ده ییل. ** «حق گرفتنی است دادنی نیست». * حق ایله باطیلین آراسی دورد بارماقدئر. ** «فاصله حق و باطل چهار انگشت است». * حق داشی آغئر اولار. ** «سنگ حق سنگین است». * حق سوز آجی اولار. ** «حرف حق تلخ است». * حق سوز آخار سولاری ساخلار. ** «حرف حق آبهای جاری را متوقف می‌کند». * حیرصین دوولته زیانئ وار. ** «عصبانیت به مال ودولت زیان دارد (در زمان عصبانیت زدن و شکستن به دارایی خود انسان ضرر می‌رساند)». * حیوانئن دیشینه باخارلار، اینسانئن ایشینه. ** «سلامت حیوان به دندان است وشایستگی انسان به عملش». == خ == '''* خاشیل بیشیرمک بیلمیر، آشپزلیک ائدیر''' ** «» '''* خالا خاطیرین قالماسئن''' ** «محض خالی نبودن عریضه» '''* خالام بیلدی، عالم بیلدی''' ** «خالم فهمید، عالم فهمید» '''* خالقا ایت هورسه بیزه چاققال هورر''' ** «اگر برای مردم سگ واق واق کنه، برای ما کفتار واق واق میکنه» '''* خانیم سیندران قابین سسی چیخماز''' ** «ظرفی که خانم خانه می‌شکند صدایش در نمی‌آید» '''* خان یورغانی میتیل اولماز''' ** «لحاف خان از جنس متقال نیست» '''* خاتین قیز خالاسینا چکر، قوچ ایید داییسینا (خانیم قیز خالاسینا چکر، خان اوغلان داییسینا)''' ** «دختر خانم شبیه خاله اش می‌شود، آقا پسر شبیه داییش» '''* خکه خکه دئیینجه قیش چیخار''' ** «تا تو بخوای بگی خکه (تکه‌های کوچیک زغال) زمستون تموم شده» '''* خیاطین اینه‌سی ایتمسه گونده اون دانا کوینک تیکر''' ** «سوزن خیاط اگه گم نشه روزی ده تا لباس میدوزه» '''* خئییر وئر، خئییر گوتور''' ** «خیر بده، خیر بردار» == د == * داشدان چؤرک چیخارت گتیر وئر نورجاهان یئسین، دیندیرنده یامان دئسین. ** «از زیر سنگ نان دربیاور بیار بده نورجهان بخوره، تا بیای حرفی هم بزنی بهت فحشم بده». * داشین خیرداسی بویومه ز، آدامین خیرداسی بویویه ر. ** «سنگ کوچک بزرگ نمیشه،[ولی] آدم کوچک بزرگ میشه» ‏‎* دازالاغین یاغی اولسا اوز باشینا یاخار ** «کچل اگه روغنی(پمادی چیزی) داشت اول به سر خودش میمالید.» * داغ داغا یئتیشمز، آدام آداما یئتیشر. ** «کوه به کوه نمی‌رسد آدم به آدم می‌رسد». * داغ ییخیلماسا دره اولماز (داغ اوچماسا دره دولماز). ** «اگر کوه زمین‌نخورد، دره درست نمی‌شود». * داغی داش بزه یه ر، اینسانی باش. ** «کوه را سنگ دلپذیر می‌کند، انسان را سر». * دالیدان آتان داش داش توپوغا دئیه ر. ** «سنگی که از پشت سر بندازن به پاشنه پا میخوره(قطاری که حرکت میکنه بهش سنگ میزنن، کنایه از اینکه طعنه های دیگران رو وقتی پیشرفت میکنید جدی نگیرید)» * دالی یا قالسان دئیرلر گیج دی، قاباغا گئچسن دییرلر بیج دی. ** «اگه عقب بمانی می‌گویند گیج است و اگر جلو بزنی می‌گویند زیادی زرنگه»! * دامارا باخ قان آل. ** «رگ را نگاه کن، خون بگیر». * دامی چوخ اولانین قاریدا چوخ اولار. ** «هر که بامش بیش، برفش بیشتر» * دانئشماق گوموشده ن اولسا دانئشماماق قئزئلدان دئر. ** «اگر صحبت کردن از نقره باشد صحبت نکردن از طلاست». * دانئشان قورومساخ‌دی ** «کسی که حرف بزنه قرمدنگ هست(دیگه حرف رو حرفم نیارید)» * دانئشان اوْ سؤز ** «کسی که حرف بزنه اون حرف است(اون حرف: اشاره به هر فحشی)» * دانئشانا یامان سالدیم ** «به کسی که حرف بزنه فحش انداختم(از قبل فرستادم)(تذکر میدهم که کسی حرف رو حرفم نیاره)» * دده م منه کؤر دئدی، هر گلنی وور دئدی. ** «پدرم به من کور گفت، گفت هر که آمد بزن» * دده مین دامین ییخمیشام کی قار کوره مییه م. ** «خانه پدرم را خراب کرده ام تا برف نروبم» * دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر. ** «در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می‌افتد». * دوران اینک یاتان اینکین باشینا سیچار. ** «گاوی که از خواب بلند بشه روی سر گاوی که خوابیده میشاشه» (این ضرب المثل نسبتا بی‌ادابانه است و بیشتر در فضاهای صمیمی استفاده میشود) * دوز یولدا یئری ینمیر، شوخوملوخدا شیللاق آتیر. ** «راه صاف را نمی‌تواند برود، توی زمین شخم خورده شلنگ تخته می‌اندازد». * دوز یول گه ده ن، یورولماز. ** «کسی که در راه راست قدم بردارد، خسته نمی‌شود». * دوزه ن آپارار دایانان مقصده چاتار. ** «کسی که صبر کند برنده می‌شود و هرکه شکیبا باشد به مقصد می‌رسد (گر صبرکنی زغوره حلوا سازی)». * دوز یئییب دوز قابینی سیندیرمازلار. ** «نمک خوردی نمکدان مشکن» * دوست آدی قارداش آدیندان سئچیلمز. ** «نام دوست، برادر است و از نامش جدا نمی‌گردد» * دوست سوز اینسان قاناد سیز قوش کیمی دیر. ** «یک انسان بدون دوست مانند یک پرنده بدون پر است». * دوست آراسی پاک گرک. ** «میانه دو دوست باید پاک باشد» * دوست باشا باخار، دوشمن آیاغا. ** «دوست به سر نگاه می‌کند، دشمن به پا». * دوست طعنه سی دوشمنین نیفرینیندن یاخشی اولار. ** «طعنه دوست، از نفرت دشمن بهتر است». * دوست گلیشی بایرام اولار. ** «عید، لحظه آمدن دوست است» * دوشانا دئییر قاچ، تازی یا دئییر توت. ** «به [[خرگوش]] می‌گوید بدو، به [[سگ]] تازی می‌گوید بگیر». * دوشمنی نین دوشمنی سنین دوستوندور. ** «دشمن دشمنت دوست توست». * دولانان آیاغا داش دیه ر. ** «به پایی که می گرده سنگ میخوره». * دونیانی بوغدا توتسادا کهلییین روزوسو چینقیلدیر. ** «دنیارو گندم بگیره روزی کبک سنگ ریزه هست» * دوولت دوشانی ارابا ایله توتار. ** «دولت [[خرگوش]] را با ارابه می‌گیرد». * دوولتلی پول چیخاردار، کاسیب اوتیرار پوللارین سایار! ** «ثروتنمد پول درمی‌آورد، فقیر می‌نشیند پولهای او را حساب می‌کند»! * دووارا مینه ن طالعینده اولاسان. ** «طالع ات با طالع کسیکه از دیوار بالا میرود یکی باشد» * دوواری نم یئخار، اینسانی غم. ** «دیوار را رطوبت ویران می‌کند انسان راغم». * دوه دن بویوک فیل وار. ** «از [[شتر]] بزرگتر [[فیل]] هست». * دوه دن ده بیر قیل غنیمتدیر. ** «یک مو از خرس کندن غنیمت است». * دوه یه دئدیلر بوینون ایریدی، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم ایری اولا. ** «به [[شتر]] گفتند که گردنت کج است، گفت کجایم صاف است»؟ * دویونو دئمه لپه نی دئنه ، دوننی دئمه بوگونو دئنه ** «برنج رو نگو لپه رو بگو ، دیروز رو نگو امروز رو بگو» (داشتم داشتم حساب نیست ، دارم دارم حساب است) * ‏دَئلی شیطان دئیر...(اؤرنئک: دئلی شیطان دئیر نیه درس اوخوموسان سوروشانلارین قاباغیندا تمام کیتابلاروی اوتا چک!) ** « شیطان دیوانه میگوید...، در ادامه جمله خبر از انجام کاری برخواسته از عصبانیت+رواقی گری🗿،لج بازی،وکیل مدافع شیطان بازی)»(مثال: شیطان دیوانه میگوید برو تمام کتاب هاتو آتیش بزن جلو اونایی که میگن چرا درس نمیخونی!) * دئدی دئدی ملاکه دیر. ** «اگر چیزی را زیاد بگویند ملکه ذهن می‌شود و اتفاق می‌افتد». * دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جه یه م، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جه یه م، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی. ** «گفتند کار، دختر گفت شوهر خواهم کرد، عروس گفت جدا خواهم شد، شوهر گفت خواهم مرد. زمستان آمد، نه دختر شوهر کرد، نه عروس جدا شد، نه شوهر مرد، کار هم همچنان باقیست.» * دئدیلر عزرائیل اوشاق پایلایئر، دئدی نه وئرسین نه آلسئن. ** «مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان». * دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان، دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان. ** «گفت چطوره یه حرفی بگم که بترکی، گفت چطوره که خودمو بزنم به نفهمی تا تو بترکی» * دیل بورانی سی دیر. ** «سر و زبون داره» * دیل گوجو باسار، فیکیرده دیلی. ** «زبان قدرت را حریف است، فکر زبان را» * دیلینله قازاندیران دوشمنی، گوجونله قازاندیرا بیلمزسن. ** «دشمنی که با زبانت پیدا میکنی، نمیتوان با زور بازو پیدا کرد» * دئوین قولاغئنا قورقوشوم. ** «بر گوش دیو سرب (گوش شیطان کر)». * ده لی ده لی نی گورنده، چوماغین گیزله در. ** «[[دیوانه]] که دیوانه ببیند چماقش را قایم می‌کند.» * ده لی یه همیشه بایرامدئر (ده لی یه گونده بایرامدئر). ** «برای دیوانه همیشه عید است (برای دیوانه هر روز عید است)». * دینمه یه نین، دینه نی وار. ** «کسی که ساکته یکی رو داره که حرف بزنه». * دَئیرمان نوبتینن ایشلر. ** «آسیاب به نوبت است». * دئرین قازانین ترکینه کئپچه یئتیشمز ** « ملاقه به کف قابلمه ژرف نمیرسه » * ‏دینسیزین اَلینَن ایمانسیز گَلَر ** « از پس بی دین بی ایمان برمیاد » == ذ == '''* ذکرسیز مؤمنی شیطان آللادار''' * «مؤمن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می‌کند» '''* ذوقسیز طاعت بارسیز آغاجدیر''' * «طاعت بدون ذوق همانند درخت بی‌بار است» == ر == '''* رحمت دوزه نه، لعنت پوزانا''' * «رحمت برکسی که کارها را درست می‌کند و لعنت برکسی که کارها را برمی‌اندازد» '''* رشید اوغول وورماغا آتاسئندان ایذن آلماز''' * «پسر رشید برای زدن (دعوا) از پدرش اجازه نمی‌گیرد» '''* رعیتین دوواری آلچاق اولار (کاسئبئن دوواری آلچاق اولار)''' * «دیوار رعیت کوتاه می‌شود (چراغ فقیر نور ندارد)» '''* رنگیمه باخ احوالئمی خبر آل''' * «به آب و رنگم بنگر و از احوالم باخبرشو» '''* روزوسو گلن زامان یوخو توتار کؤپه یی''' * «وقتی زمان روزی سگ می‌رسد خوابش می‌برد» '''* روس تویوغودور پئسلاسان پئسلانار''' * «مرغ روسی را کیش کیش کنی به دل می‌گیره» '''* روس دوارینا چیوی ده چالما''' * «به دیوار روس ها میخ هم نکوب» '''* روشوه جهنمی ایشئقلاندئرار''' * «رشوه جهنم را درخشان می‌کند» '''* ریحان مرزه کردیسینه گتمیرکی''' * «به کرت و باغچه ریحان مرزه که نمی‌رود» == ز == * زر قدرین زرگر بیلر. ** «قدر زر زرگر بداند». * زر دئینی زور دئمز. ** «حرفی که زر می‌زند، زور نمی‌زند» * زر اولان یئرده زرگر دا اولار. ** «جایی که زر هست زرگر هم هست». * زحمت چکمه ین راحتلئغئن قدرینی بیلمز. ** «کسی که زحمت نکشیده باشد قدر راحتی را نمی‌فهمد». * زحمت باتماز. ** «زحمت به هدر نمی‌رود». * زحمت دن قاچان، ال آچار. ** «کسی که از زحمت فرار می‌کند، روزی دست گدایی باز خواهد کرد». * زحمت عطری تر دیر. ** «عطر زحمت عرق است». * زحمت سیز بال دادانمازسان. ** «بدون زحمت نمی‌توانی عسل بخوری (نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود)». * زحمتی مشاطه چکر لذتی داماد آپارئر. ** «مشاطه زحمت می‌کشد داماد لذت می‌برد». * زیانئن یاریسئندان قایئتماق قازانجدئر. ** «جلوی زیان را از هر کجا که بگیری منفعت است». * زیرنانی ورلر ناشیا گورلر باشلیپ گئن طرفینن چالیر ** «شیپورو میدن دست ناشی میبینن داره از سمت گشادش فوت میکنه» == س == * ساغ گؤرسئدیب سؤل ویرماخ ** «راست نشون دادن و از چپ زدن» * ساغ آرمود ساپدان دوشمه ز. ** «گلابی سالم از ساقه نمی‌افته» * ساغ باشا ساقئز یاپئشدئرما (ساح باشئنا ساققئز سالما). ** «سری که درد نمی کنه دستمال نمی‌بندند (میفکن بر سر بی موی خود زفت)». * ساخلا سامانی، گلر زامانی. ** «کاه را نگه دار وقت استفاده آن می‌رسد (هرچیز که زار آید، یک روز به‌کار آید)». * سارالا سارالا قالماخدان، قیزارا قیزارا اولمه ک یاخشئدئر. ** «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است». * ساری قیزیلین بیر باهاسی وارسا، کیتابین قیمتی یوخدور. ** «دختر زرد(موی)را اگر بهایی باشد، کتاب را بها نتوان معین کرد» * ساققالیم یوخدور سوزوم کئچمیر. ** «ریش ندارم حرفم را قبول ندارند». * سیزین پیشیک بیزیم آیتی بوغار. ** «گربه شما میتونه سگ ما رو خفه کنه. (من تسلیمم)» * سس سیز طیاره دیر. ** «آب زیر کاه است». * سن آقا، من آقا، اینکلری کیم ساغا؟ ** «تو آقا، من آقا، راستی !گاوها را کی بدوشد ؟!». * سن اوخیانی من توخورام. ** «چند پیراهن بیشتر از تو پاره کردم». * سو آیدینلیقدی جالا اوز قاپینا. ** «اگر آب روشنی است بریز جلوی در خودت» * سو بولبولو دور. ** «کنایه از کسی که زیاد به حمام می‌رود». * سو بوغازدان آشیپ ها بیر گئریش ها اؤن گئریش ** «آب که از گلو گذشت چه یه وجب چه ده وجب [فرقی نداره]» * سوبیر یئرده قالسا ایی له نر. ** «تحرک لازمه زندگی است». * سوت گولونده دیر. ** «تو استخر (دریاچهٔ) شیر است». * سودا بوغولان سامان چؤپوندن یاپئشار. ** «غریق بر هر گیاه خشک چنگ زند». * سوروشاندا کی کیمین باشی قشنگدیر، توسباغا اوز باشینی چیخارتدی. ** «» * سؤزو آت یره صاحبی گؤتوره ر. ** «حرف را بینداز زمین صاحبش برداره». * سوزو آغزیندا پیشیر، سونرا چیخارت. ** «» * سوزو واختیندا دانیش. ** «» * سؤز سؤز آچار، سؤز گؤز آچار. ** «حرف حرف را میاورد، حرف هم چشم را باز می‌کند». * سؤز سؤز گتیره ر، آرشئن بئزی. ** «یعنی یک حرف کافی است گفته شود تا سخن و حرف جدیدی بواسطه آن مطرح شود». * سؤز وار گلر کچر، سؤز وار دلر کچر. ** «سخنی هست که گفته می‌شود و می‌گذرد، سخنی هست که گفته می‌شود و دل و جگر را سوراخ می‌کند و می‌گذرد». * سؤزون دوزون اوشاق دئیر (سوزون دوزون اوشاقدان ائشید). ** «حرف راست را بچه می‌گوید». * سو کوزه سی سو یولوندا سینار. ** «کوزهٔ آب در راه آب می‌شکند» * سو گورر، سوسار. آت گورر آخسار. ** «آب میبینه تشنه میشه. اسب میبینه لنگ میزنه» * سوغان یِئمَه میسن، نییه آجیشیرسان؟ ** «پیاز نخورده‌ای، چرا می‌سوزی»؟ * سویادا دیقتله باخسان، اوندا دا لکه تاپارسان. ** «» * سویون آخارئندان، آدامئن یئره باخارئندان گرک گورخاسان (سویون لام آخانیندان، آدامین یئره باخانیندان قاچ). ** «از آن نترس که‌های و هوی دارد، از آن بترس که سر به زیر دارد». * سیدر کافیر موفته اولسا اوزان اول. ** «سدر و کافور که مفت باشه بخواب بمیر». * سئرچه دن قناری اولماز. ** «» * سئرچه ندیر کلله پاچا سی نه اولا (قارئشقا ندیر کلله پاچا سی نه اولا). ** «موضوع بی‌اهمیت قابل بحث نیست». * سئنان قول بویوندان آسلانار. ** «دست شکسته وبال گردنه». == ش == * شادلیغیوا شیلتاخلیخ اِلَمه ** «هنگام شادی هایت نق نزن» * شاطیر چورک دن یئملی دیر. ** «شاطر از نان خوردنی تر است». * شاهیدده ایمان یوخ بی ده عدالت. ** «شاهد ایمان ندارد و قاضی عدالت». * شرطی شوخومدا کس، خیر ماندا یابا لاشما یاسان (شرطی شوخومدا کس خرمنده شنه دعواسی چئخماسئن). ** «جنگ اول به از صلح آخر است». * شهرین دروازاسین باغلاماق اولار میلتین آغزین یوخ. ** «دروازهٔ شهر را می‌توان بست ولی دهان مردم را نمی‌توان» * شووه ره ن مزاج دئر. ** «اشاره به کسی که نظرش را سریع تغییر می‌دهد». * شهرده کلنتر اولماسا گورباغادا هفت تیر چکر. ** «شهری که کلانتر نداشته باشه قورباغه هاش هفت تیرکش میشن» * شِئر غزل دِئییر. ** «شعر و غزل می‌گوید». * شیریندی چورک، داغ ائلمه گورک. ** «نون شیرین هست، حالا گرمش نکن ببینیم» * شیرین سوز ایلانی یوواسئندان چئخاردار. ** «زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد». == ص == * صبر ایله حالوا پیشر ای قورا سندن ** «گر صبر کنی زغوره حلوا سازم» * صوبحانه نی یولداشئن ایله یئه، ناهاری اوزون تک یئه، وشامی دشمنین ایله یئه ** «صبحانه را با دوستت بخور، ناهار را تنها بخور، و شام را با دشمنت بخور» * صوب چیخان یول کسر (گون چیخمامیش خرجی تاپار) ** «کسی که صبح به راه افتاده مسیر زیادی طی می‌کند (تا خورشید طلوع کنه پولشو دراورده)» == ض == * ضررین قاباغئن هر واخت توتسان منفعت دیر ** «جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است» == ط == * طعنه لی سوزدن آیتی قئلئنج یاخشئدئر. ** «شمشیر تیز از حرف با طعنه بهتر است». * طوی گئچئنن سورا حنانی گؤته یاخال‌لار. ** «بعد از اتمام عروسی حنا رو به کون میمالن(نوش دارو پس از مرگ سهراب)» == ظ == '''* ظولمون آخیری اولماز''' * «ظلم عاقبت ندارد» '''* ظولم ایله آباد اولان عدل ایله ویران اولار''' * «آنچه که با ظلم آباد شود با عدل ویران می‌شود» == ع == * عاغئل عاغئلدان اؤتکم اولار. ** «عقل از عقل نافذ می‌شود (همفکری و مشورت)». * عاغئل یاشدا دئییل، باشدا دئر. ** «» * عجله ایشینه شیطان قارئشار. ** «عجله کار شیطان است». * عذاب ملاکه سی دیر. ** «فرشتهٔ عذاب است». * عوض عوض اولدو قاری. ** «این به اون در». * عوضین بدل آددا اوغلو وار. ** «عوض عوض داره گله نداره». * عیبین اولسا قیل کیمی، گوستریلر فیل کیمی. ** «» == غ == * غملی آداما اوزگه‌سینین گولمه‌سی آجیغ گلر ** «به آدم غمگین خندهٔ بیگانه نفرت می‌آورد» * غوربت جنت اولسادا، یئنه وطن یاخشی دیر ** «یوسف که به مصر پادشاهی می‌کرد می‌گفت بی شاهی کنعان خوشتر» == ق == * قود گئچینین بیر یئرین یئمییپدی کی ** « گرگ هیچ جای گوچ را نخورده که!(هنوز خبری نیست که، همچنان اوضاع خوب است.) » * قادئنئن یالاغی سمنی قویار، کیشنین یالاغی باققال دوکانی آچار. ** «زن کاهل سمنو می‌پزد، مرد کاهل دکان بقالی می‌زند». * قادئن وار ائو یاپار قادئن وار ائو ییخار. ** «زن هست که خانه را آباد می‌کند، زن هم هست که خانه خراب می‌کند». * قارا قارغانئندا بالاسی اوزونه خوشدور. ** «بچه کلاغ سیاه هم برای مادرش خوشگل است». * قارداشلار ساواشدئلار ابله لر ایناندئلار. ** «برادرها باهم دعوا کردند، ابلهان هم باور کردند». * قارغادان قناری اولماز. ** «کلاغ فقط یک کلاغ است و نمی‌توان آنرا به جای قناری جا زد (نمی‌توان ذات و جوهره افراد را تغییر داد)». * قارقئشئن ایکی باشی اولار. ** «نفرین دو سر دارد». * قازان قازانا دئیر، گوتون قارا دئر (قازان قازانا دئییر دیبین قارا دئر، قازان قازانا دئییر اوزون قارا، گودوش گودو شا دئییر اوزون قارا اولسون). ** «دیگ به دیگ میگه رویت سیاه است (کسی که عیب دارد عیب دیگری را می‌گیرد، در مورد افراد خلافکار گفته می‌شود که به خلاف وبزه دیگران اعتراض دارند)». * قاقا اولمایان یئرده ایدیه قاقا د ئیر لر. ** «جایی که آقا (فرد با عزت و حاکم) نباشد به احمق هم آقا می‌گویند» * قانی قانیله یومازلار. ** «خون را با خون نمی‌شویند». * قلم، قئلئنجدان آیتی دیر. ** «قلم، از شمشیر تیزتر است». * قورخان باش سالیم قالار. ** «سری که بترسد سالم می‌ماند». * قورخان گوزه چوپ دوشه ر (قورویان گوزه چوپ دوشه ر). ** «موش توی کاسه آدم وسواسی می‌افتد». * قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر (گوز گوردوغوندان قورخار، ایلان چالمئش آلا چاتی دان قورخار). ** «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد». * قورد آرتسا، پاخئل دا آرتار ** «هرکجا گرگ بیشتر شود بخیل هم بیشتر می‌شود، فرد سودجو به دور بر خود افراد بخیل را جمع می‌کند». * قورد گوزون گرلدسه، نه قوزونی سایار نه چوبانی ** «گرگ اگه چشم غره کرده باشه (قصد حمله) نه تعداد گوسفندارو می‌شمره نه چوپان رو به حساب میاره» * قورد بالاسی، قورد اولار (قورد انی یی (بالاسی) یئنه قورد اولور). ** «عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود». * قورددان قورتولدوغ، قولیبیابانیه توش گلدیک. ** «از شر گرگ خلاص شدیم، گرفتار غول بیابونی شدیم (از چاله به چاه افتادیم)». * قورد دومانلئغی سئوه ر. ** «گرگ از پراکندگی، بلبشویی و مه آلودی خوشش می‌آید تا از فرصت بوجود آمده بتواند به اهداف پلیدش دست یابد». * قوردون سلامی طمع سیز اولماز. ** «سلام گرگ بی طمع نیست». * قورو قورو قوربانئن اولوم. ** «تعارف کم کن و بر مبلغ افزای». * قوناغ ائو ییه سی نین دوه سی دیر. ** «مهمان شتر صاحبخانه است». * قوناغ قوناغی سئومه ز، ائو ییه سی هئچ بیرین. ** «مهمون، مهمونو نمیتونه ببینه صاحب‌خونه هردو را». * قونشو آشی دادلی اولار (قونشو قادئنی آدامئن گوزونه قئز گلیر، تویوغو دا غاز گلیر). ** «مرغ همسایه غازه (زن همسایه به چشم آدم، دختر می‌آید و مرغش هم غاز)». * قونشو پایی یاخشی دی بیرگون سنده بیرگون منده. ** «» * قونشویا اومود اولان شامسیز قالار. ** «» * قویو قازان اوزون درینده گوره ر. ** «چاه کن همیشه خودش را در ته چاه می‌بیند، چاه کن همیشه ته چاه است (چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی)». * قویون اولمایان یئرده کچی یه حاج عبدالکریم آقا دئیرله. ** «جایی که گوسفند نباشه به بز حاج عبدالکریم آقا میگن (تو شهر کورا یه چشم پادشاهه)». * قئز ائوینده تویدور اوغلان ائوینده خبر یوخدور. ** «در خانه عروس جشن عروسی برقرار است در خانه داماد خبری نیست». * قئز بادام دئر، بالاسی بادام ایچی (منیم بالام بادام دئر، بالاسی بادامئن ایچی). ** «دختر مانند بادام است فرزندش مغز بادام (فرزند من بادام است، بچه اش مغز بادام)». * قئزئم سنه دئییرم گلینیم سن اشید. ** «دخترم به تو میگم، عروسم تو بشنو (به در میگم دیوار بشنوه)». * قئش چئخار اوزو قارالئق کوموره قالار. ** «بالاخره زمستان هم می‌گذرد و روسیاهی به زغال می‌ماند». * قئش گلمئمیش گیش فیکرینده اؤل ** «تا فصل سرما نیامده به فکر لباس باش» * قیصاص قیامته قالماز. ** «مجازات گناه به قیامت نمی‌ماند». == ک == * کار ائشیدمز، یاراشدئرارـ کور گؤرمه ز، قوراشدئرار. ** «کر نمی‌شنود و جفت وجور می‌کند، کور نمی‌بیند و سرهم می‌کند». * کاسیب (کسبه چی) مرد اولار. ** «کاسب جوانمرد می‌شود». * کاسئبی دَوَه اوستوندَه بووَه سانجار (کاسئبی، دوه اوستونده ایلان وورار). ** «آدم بی‌چیز (آس و پاس) رو (در حالیکه) روی شتر (سوار است)، رتیل می‌گزد (آدم فقیر (بدبخت) اگر روی شتر هم باشد مار آن را نیش می‌زند)». * کچی جان هاییندا، قصاب پیی آختارئر. ** «بز از جانش می‌ترسد، قصاب دنبال دنبه می‌گردد». * کچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر. ** «وقتی عمر بز به سر آمد، خودش را به چماق چوپان می‌مالد». * کچی نین قطوری بولاقین گوزوندن سو ایچر. ** «بز گر از سر چشمه آب می‌خورد». * کدخدانی گور، کندی چاپ. ** «اگر در جایی خواستی به هدف و مقصود خود دست یابی دل صاحب ورئیس آنجا را بدست آور و سپس هر کاری خواستی بکن». * کفنین جیبی یوخدور. ** «کفن جیب ندارد». * کله سویودور. ** «کشکه». * کورا گئجه گوندوز بیردیر (کورا نه گئجه نه گوندوز). ** «کور را شب و روز یکسان است (برای کور شب و روز فرقی نداره)». * کورآللاهدان نه ایستر، ایکی گوز بیری ایری بیری دوز. ** «کوراز خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم». * کور اولسون او ایکی گوز کی دوشمنین تانئمئر. ** «» * کور توتدوغون بوراخماز. ** «کور چیزی رو که بگیره ول نمی کنه (آدم کور در کارها لجوج و سختگیر است)». * کور قوشون روزوسون الله وئره ر. ** «روزی پرندهٔ کور را خدا می‌دهد». * کور کورا دئیر زیت گوزونه. ** «کور به کور می‌گوید بگوزم به چشت (دیگ به دیگ می‌گوید روت سیاه)». * کوزَه تزه لئغدا (تزه اولاندا) سویو سوُیوق ساخلار (تزه کوزه سرین سو). ** «کوزه فقط وقتی نو است، آب را خنک نگاه می‌دارد (کنایه از اینکه: هر چیز، تازه‌اش خوب است)». * کوزه چی سینئق قابدان سوایچر. ** «کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد». * کوزَه، سو یوْلوندا سئنار. ** «کوزه، سرانجام در راهِ آوردن آب، خواهد شکست». * کیتاب، بیلیک منبعی دیر. ** «کتاب منبع دانش است». * کئچمه نامرد کؤرپوسوندن قوی آپارسئن سل سنی***یاتما تولکو دالداسئندا قوی یسین اصلان سنی. ** «از پلی که نامرد درست کرده عبور نکن بزار سیل تو رو با خودش ببره و به روباه تکیه نکن، همین بهتر که شیر تورو بخوره». * کیچیکدن خطا، بویوکدن عطا. ** «کوچکتر خطا می‌کند و بزرگتر بواسطه بزرگی می‌بخشد». * کیشی توپوردویون یالاماز (کیشی ده سؤز بیر اولار، کیشی سوزونون اوستونده دورار). ** «مرد تفش را لیس نمی‌زند، قول مردان جان دارد (حرف مرد یکی است، مرد سر حرفی که زده می‌ایستد)». * کیشی قئزی اولمایاسان، کیشی قادئنی اولاسان. ** «دختر جوانمرد بودن مهم نیست، مهم این است که زن جوانمرد باشی». * کیم اوز قاتئغئنا (آیرانئنا) تورش دئیر؟ (هئچ کیم اوز خمیرینه تورش دئمز). ** «هیچ‌کس به ماست (دوغ) خودش ترش نمی‌گه». == گ == * گئچمه نامرت کوپرو سون ده ن، قوی آپارسین سئل سنی. یاتما تولکو کلگه سین ده، قوی یئسین آصلان سنی. ** «از پل نامرد نگذر، بگذار سیل تو را ببرد. در سایهٔ روباه نخواب، بگذار شیر (اصلان) تو را بخورد». * گئچی سنه قربان دریسی بیر قیران ** «بز را قربانت می‌کنم، اما پوستش یک قران است». * گل یاپیشما گؤجؤن چاتمایان داشا، گؤتؤره بیلمزسن زورا دؤشرسن. (گوتوره بولمسن گوتون جیریلار) ** «بیا از سنگ بزرگ رو بیخیال شو، نمیتونی برش داری به زور میفتی (کونت پاره میشه)» «به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های طوفان را» * گلین اوینایا بیلمیر، دئییر اوتاق ایری دیر. ** «عروس نمی‌تواند برقصد، می‌گوید زمین کج است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند)». * گلین اوجاغا چئکر. ** «عروس به مادرش می‌کشد». * گمینین ایشینی گمیچی بیله ر (چوره یی وئر چورکچیه بیر چورک ده اوسته وئر). ** «کار را به کاردان بسپار (کار را به کاردان سپردن و چند برابر اجرت دادن بهتر است تا به دست افراد ناشی بدهند)». * گورول آما یاغما. ** «رعد و برق بزن ولی نبار». * گوز گورمه ک اوچون دور، گونول سئومه ک اوچون دور. ** «چشم برای دیدن است، قلب برای عشق ورزیدن». * گوز گوردویونه اینانار. ** «چشم آن چیزی را که می‌بیند باور می‌کند». * گوز سوز یاشاماق اولار، آما وطن سیز اولماز. ** «بی چشم می‌توان زندگی کرد، اما به وطن نمی‌شود». * گؤت اوپماغینان آغیز میندار اولماز ** « با بوسیدن کون دهان کثیف نمیشود( احترام گذاشتن به بالادستی خجالت آور نیست )» * گؤتی طاخجا لاری گئزیر ** « کونش طاقچه‌ها را قدم میزند!(شادی فراوان دارد در پوست خود نمیگنجد)» * گولد ه ن تیکان اولار تیکاندان گول. ** «از گل خار می‌شود و از خار گل (گاهی اوقات فرزند خانوادهٔ خوب، آدم بدی می‌شود و فرزند خانوادهٔ بد آدم خوبی می‌شود)». * گول، گوللر آچئلسئن. ** «بخند، تا گلها باز شوند (بخند تا دنیا به روت بخنده)». * گولمه قونشونا، گلر باشئنا. ** «به همسایه نخند، سر خودت هم میاد». * گون آلتئندا یاتمایان، کولگه نین قدرینی بیلمه ز. ** «کسی که زیر نور خورشید نخوابیده، قدر سایه رو نمی‌دونه» * گون چیخمامیش خرجی تاپار ** «تا خورشید طلوع کنه پول خوبی زده به جیب» * گونشی پالچیقلا سووار ماق اولار می؟ ** «اندود توان چشمهٔ خورشید به گل»؟ * گئولی بالیق ایستئینین گوتی بوز اوسته اولار ** «کسی که دلش ماهی میخواد رو یخ میشینه(هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد» * گئجه اودونا گئدن چوخ اولار. ** «قصه شب دراز است (شب دراز است و قلندر بیدار)». * گئجه شهره گئدن چوخ اولار، قیشدا بوستان اکن. ** «شب کسی که می‌گوید به شهر می‌روم زیاد است، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت». * گئدر بوستان قئراسی، قالار اوزون قارا سی. ** «خربزه نارس و هندوانه بوستان تمام می‌شود و فقط روسیاهی می‌ماند». * گئدیب حاماما، اولوب شاماما (گئده جه یم حاماما، چئخام اولام شاماما). ** «یعنی نتیجه استحمام و آرایش این است که انسان تمیز و معطّرگردد». * گیئین ایله یئیَنین کین الله وئرَر (یئیجین ایله گئیجینینکین آلله یتیره ر). ** «خدا روزی کسی که میپوشه و کسی که میخوره رو میده(خوراک و لباس خورنده و پوشنده را خدا میرسونه)» == ل == * لاری خوروز بانلاماز، بانلاسا واخت آنلاماز. ** «اشاره به آدم وقت نشناس می‌باشد-حسنی به مکتب نمی‌رفت وقتی می‌رفت جمعه می‌رفت». * لالئن دیلین ننه سی بیله ر. ** «زبان لال را مادرش می‌فهمد (آشنا داند صدای آشنا)». * لای لای بیلیرسن نیه یاتمیرسان؟ ** «لالایی بلدی چرا نمی‌خوابی»؟ * لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده. ** «لپه را نگو برنجو بگو، دیروزو نگو امروزو بگو (داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)». == م == * ماشاورا کن، اَلینی آتاشا اوزاتما. ** «با وجود انبر، دست به آتش مزن». * مالی قاز (زیندگانلئغئ مالی قاز کئچیر). ** «بخور و نمیر (زندگی بخور و نمیری دارد». * ماتی میخاناسی (ماتی میخاناسی دیر) ** «کنایه از جای بی قانون و بی در و پیکر» * ماتئ میخاناسئ دئر (فاطی میخاناسی دیر، حسن سوخدو دییرمانئ دئر). ** «میخانه ماتی (فاطی) است (شهر هرت است)». * مال گئدر بیریانا ایمان گئدر مین یانا. ** «در مورد افرادی که تحقیق نکرده به دیگران تهمت و افترا می‌بندند بکار می‌رود». * محبت قئیچی سی هر شیی کسه ر. ** «قیچی محبت همه چیز را می‌برد». * مرند اولوسو کیمین اوزانئر (مرند اولوسو دور). ** «مانند مرده‌های مرند دراز می‌شود». * مغرورلوق ائیله یب اوستادام دئمه***وقت اولار بیریئرده دارا دؤشرسن. [[عاشیق علعسگر]] ** «احساس غرور نکن و خود را بزرگ مبین زمانی می‌رسد که کم می‌آوری». * ملا اولدو مکتب داغیلدی. ** «ملا مرد مکتب هم تعطیل شد». * من دئییرم فدم دمه، سن دئییرسن دامدان داما. ** «من می‌گویم آسمان تو می‌گویی ریسمان». * منلیک اولان یئرده سنلیک شمعی یانماز. ** «» * موسی مئسئب دئر. ** «موسی کز کرده (کنایه از کسی که کار اشتباهی کرده و ساکت و خجل گوشه یی نشسته)». * مئخی میسمارا دونده رن الله دئر. ** «هر چیزی در ید پروردگار است». * مئردار اسکی اود دوتماز (مال پوخون ائلدئرئم وورماز). ** «بادمجان بم آفت ندارد». * میرزاقلمدان دی. ** «میرزاقلمدان است». * میوه‌نین یاخشی سئن مشه ده چاققال یه یر. ** «میوه خوب را درجنگل، شغال می‌خورد (سیب سرخ برای دست چلاق خوبه)». == ن == * ناشی زورنانی یوغون باشئندان چالار. ** «آدم ناشی، سرنا را ازسر گشادش می‌زند». * ناهاردان معلومدور شاما نه وار. ** «سالی که نکوست از بهارش پیداست». * نفسی ایستی یئرده ن چئخئر. ** «نفسش از جای گرم در میاد». * نوخود فالی آچماق. ** «فال نخود باز کردن (چیزی را لفت دادن، در انجام کاری دودل بودن)». * ننه گزن باغلاری بالا بوداق بوداق گزر‌. ** «باغ هایی که مادر گشته رو بچه جز به جز میگرده.» * نه فایدا بیز قالمئشئق بویاندا کورپو قالئپ اویاندا. ** «چه فایده ما ماندیم این طرف و پل آن طرف (خرما بر نخیل ودست ما کوتاه)». * نه قانئر، نه ده قاندئرئر. ** «» * نیت هارا منزیل اورا. ** «نیت به هر کجا باشد، منزل و مقصد همانجاست». == و == * وارلیقدا دوست اولما یوخلوقدا کنار***ایگیتم دیینده بو عادت اولماز. ** «» * واری اولان تاخار یوخو اولان باخار. ** «کسی که داره استفاده می کنه کسی که نداره نگاه می کنه (دارندگی و برازندگی)». * واریندی گیریش یوخوندو سوروش. ** «(فکری) داری شروع کن نداری بپرس» * وئر ال ساخلار. ** «دست بخشنده نگهدار صاحبش و کسانی که مورد دعای آن فرد هستند می‌باشد». == ه == * هاردا آشدی، اوردا باشدی. ** «هر جا آش هست، آنجا سر است». * هامئسی بیر بئزین قئراغئدئلار. ** «سروته یه کرباسن». * هامئسی بیر داغ دی ** «همشون یه کوهن» * هامینی برق توتاندا بیزیده لامپا چیراغ توتار. ** «همه را برق میگیره ما را چراغ نفتی». * هر آغلار گوزلویه عاشیق دئمه زلر. ** «به هر کسی که چشمانش گریان است عاشق نمی‌گویند». * هر اوخویان ملانصرالدین اولماز. ** «هر گردی گردو نیست». * هر زادئن تزه سی، دوستون کوهنه سی. ** «هر چیز تازه اش خوب است دوست کهنه اش». * هر قئشئن بیر یازی وار. ** «هر زمستانی بهاری هم دارد». * هر کس ساغ اولسون اوزونه. ** «هر کس باید به خود متکی باشد و از دیگران انتظار کمک نداشته باشد». * هر کسین حورمتی اوز الینده دیر. ** «احترام هر کس دست خودش است». * هر گوزلده بیر عایئب اولار. ** «هر گلی عیب و علتی دارد (گل بی خار خداست)». * هر نه اکیرسن، اونودا بیچیر سن. ** «هرچه بکاری همان را درو می‌کنی (هرچه بکاری تو، همان بدروی)». * هرنه سالار سان آشئنا، اودا چئخار قاشئقئنا. ** «هرچه کنی بخود کنی – گر همه نیک و بد یا کنی». * هرنه گئده ر باغدان گئده ر، باغباندان نه گئده ر؟ ** «» * همشه شعبان بیر دفعه ده رمضان. ** «همیشه شعبان یکبار هم رمضان». * هئچ ده ن یئی دیر. ** «از هیچی بهتره (کاچی به از هیچی)». * هئچ گول تیکان سئز اولماز. ** «هیچ گلی بی خار نیست». * هئچ کیم اوز یوْغورتونا تورش دئمز. ** «هیچ کس نمیگه ماست من ترشه» == ی == * یولداش اودی ساشمیا دریا اولوب داشمیا ** «دوست آن است که نیس نزند دریا شود لبریز نشود» * یا حسن کئچل یا کئچل حسن. ** «چه علی خواجه چه خواجه علی». * یاخشئ دوست اوز دوستونون گوزگوسودور. ** «دوست خوب آیینهٔ دوست خود می‌باشد» * یاخشئ دوست یامان گونده بللنر. ** «دوست خوب در زمان سختی معلوم می‌شود (دوست آنست که گیرد دست دوست***در پریشانحالی و درماندگی)». * یاخشی قادین عومور اوزادار، پیس قادین عومور آزالدار. ** «زن خوب عمر را دراز می‌کند، زن بد عمر را کم می‌کند» * یاخشی قئزدان یاخشی دا گلین اولار. ** «دختر خوب عروس خوبی هم می‌شود». * یاخئنداکی علف، اوزاغداکی آرپادان یاخشئدئر (اوزاق یئرین آرپاسئندان، یاخئن یئرین سامانی یاخشئ دئر). ** «سیلی نقد به از حلوای نسیه». * یاشدا یانئر قورونون اودونا (قورونون اودونا، یاش دا یانار). ** «تر هم به آتش خشک می‌سوزد. (تر و خشک با هم می‌سوزد)». * یاغئشدان قورتولوب دولویا دوشدوک. ** «از چاه درآمده توی چاله افتادیم». * یالانچئنئن حافیظه سی اولماز. ** «دروغگو حافظه ندارد». * یامان گونون عمرو آز اولار (قارا گونون عمرو آز اولار، قارا گجه نین آغ گونودوزواولار). ** «عمر روز سخت کم است، یعنی روزگار پستی و بلندی داشته و تلخی و شادی آن به هم پیوسته‌اند (پایان شب سیاه سپید است)». * یانسئن چیراغی، گلسین ایشئغی. ** «چراغش روشن باشد، نورش بیاید». * یای وار، قئش وار، چوخ ایش وار. ** «تابستان هست، زمستان هست، کار زیاد است (این مثل در مورد شخص عجول بکار می‌رود بدین مضمون که فردا تابستان و زمستان خواهد آمد و کار زیادی در پیش است و تا رسیدن به نتیجه وقت زیادی لازم است)». * یورغانا بورون ائلینن سورون. ** «» * یورغانی گویده آیاغی اوزون. ** «». * یوز ایل سئل گلسه ائئماز، بیر گون غم اووان یئری. ** «» * یوقورت توکولسه یئری قالار، آیران توکولسه نه یی قالار؟ ** «اگر ماست بریزد جایش می‌ماند، اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن می‌ماند؟» * یومورتاسی ترسه دوشوب. ** «کلافه است». * یهر گاه آتئن بئلینده گزه ر، گاه یییه سی نین (همشه سو بئله گتمز). ** «گهی زین به پشت و گهی پشت به زین (همیشه در روی یک پاشنه نمی‌چرخد)». * یئتیمه وای وای دیه ن چوخ اولار - چوره ک وئره ن اولماز. ** «به حال یتیم وای وای گویان زیادند ولی کسی یک لقمه نان نمی‌دهد (وقتی از یک کاری یا شخصی طرفداری الکی و ظاهری می‌کنند ولی در موقع نیاز هیچ‌کدام پا پیش نمی‌گذارند این مثل کاربرد دارد)». * یئدیلر ایچدیلر مطلبه یئتیشدیلر. ** «قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید». * یئر برک اولاندا، اوکوز اوکوزدن گوره ر. ** «وقتی زمین سفت است، گاو فکر می‌کند تقصیر گاو دیگر است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند- عروس نمی‌توانست برقصد، می‌گفت زمین کج است)». * یئرین قولاغی وار. ** «دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد». * یئرینه ایشه مک بس ده ییل، شیرین چای دا ایسته ییر. ** «». * ییرمی دورد مین پیغمبره یالوارینجا بیر دانا آللاها یالوار. ** «به جای اینکه به بیست و چهار هزار پیامبر التماس کنی دست به دامن یه خدا شو». * یئکه باشئن یکه بلاسی اولار (قویونو اولان، قورددان قورخماز). ** «هر چه سر بزرگتر، درد سر بیشتر (هر که بامش بیش برفش بیشتر)». * یئکه گوزون ایشیغی اولماز. ** «» == بدون متن اصلی == * بر سوگند کسی که زیاد سوگند می‌خورد اعتماد مکن. * نیکی به جای نیکی، کار هر کس است؛ اما نیکی به جای بدی، ویژهٔ جوانمردان است. * مرد باید یا در هرات [میدان جنگ] باشد، یا زیر خاک. * اگر شوهر خوب بود، خدا هم شوهر داشت! * دین ارمنی خوب دینی است، البته اگر روز رستاخیز گندش در نیاید! * هر کس با آشپز قهر کند، گشنه به خانه می‌رود! * اگر گدایی بپوشد، همه می‌گویند: «از کجا آورده‌ای»! * فرزند بلاست، نباشد واویلاست! * خرِ کارکن از بیک بیکار به! * نام عروسی را جشن گذاشته‌اند، مبادا زهرهٔ آدم چاک شود! * دست را نباید برید باید بوسید. * زرنگی زیاد جوانمرگی می‌آورد. * تا از پل نگذشته‌ای خرس را دایی بخوان. * اگر دروغگو نبود، راستگو شناخته نمی‌شد. * آقا میاره نوله، خانم می‌ریزد تو گاله. * آخر شوخی به دعوا می‌کشد. * یارین اولماسا یار اونو آتماغی بیلمه عار =اگر دیدی یارت یار نیست ترکش عار نیست. * برای عاشق بغداد دور نیست. * بازار نه پدر را می‌شناسد نه مادر را. * آنقدر به ماه بی اعتنا باش تا زیر پایت بیفتد. * آنچه باهای می‌آید با هوی می‌رود. * اگر یابو را تیمار کنی جفتک می‌اندازد. * از حرارتش خیری ندیدیم از دودش کور شدیم. * اگر خوراک آسیا را نرسانی سنگها همدیگر را می‌سایند. * ادب زیادی بی‌ادبی است. * این مرغ است که به خروس می‌گوید بانگ بردار. * اگر از کسی تنفر داری بگذار زنده بماند. * آب صاف و روشن ماهی ندارد. * افرادی که بوی بدی می‌دهند خود متوجه بوی بد خود نیستند. * اندوه مانند دل پر خارش است که با خاریدن پیشتر می‌شود. * اگر منبع یک جوی گل آلود باشد تمام جوی گل آلود خواهد بود. * انسان از پیروزی چیزی یادنمی‌گیرد ولی از شکست خیلی چیزها یادمی‌گیرد. * از زنان زیبا همچنان بپر هیزید که از فلفل سرخ هندی. {{ناتمام}} [[رده:فرهنگ در آذربایجان ایران]] [[رده:ادبیات آذربایجان]] [[رده:فولکلور در آذربایجان ایران]] [[رده:ضرب‌المثل‌ها|آذربایجانی]] tj02qtq2yk3usc4zlybfkqqjvz80j3f 171364 171363 2022-08-20T12:26:36Z Mablue92 23324 /* س */ wikitext text/x-wiki <div style="font-variant: small-caps; text-align: center;"> __NOTOC__ [[#آ|آ]] - [[#الف|الف]] - [[#ب|ب]] - [[#پ|پ]] - [[#ت|ت]] - [[#ث|ث]] - [[#ج|ج]] - [[#چ|چ]] - [[#ح|ح]] - [[#خ|خ]] - [[#د|د]] - [[#ذ|ذ]] - [[#ر|ر]] - [[#ز|ز]] - [[#ژ|ژ]] - [[#س|س]] - [[#ش|ش]] - [[#ص|ص]] - [[#ض|ض]] - [[#ط|ط]] - [[#ظ|ظ]] - [[#ع|ع]] - [[#غ|غ]] - [[#ف|ف]] - [[#ق|ق]] - [[#ک|ک]] - [[#گ|گ]] - [[#ل|ل]] - [[#م|م]] - [[#ن|ن]] - [[#و|و]] - [[#هـ|هـ]] - [[#ی|ی]] </div> == آ == * آباد اوْلسون خالخال، بیری یاتار بیری قالخار ** «آباد باشد خلخال، یکی می‌خوابد یکی دیگر بیدار می‌شود (وصف محلی که همیشه تعدادی بیدارند وشلوغ است)» * آتا اولماق آساندی‏، آتالیق ائتمک چتیندیر ** «پدر شدن آسان است‏، ولی پدری کردن سخت» * آتا چاتینجاخ اشّکه مین! ** «تا زمانیکه به اسب برسی، سوارخر شو»! * آت آلماغا جاوان یوللا، قیز آلماغا قوجانی ** «جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر (عروس)» * آت آلمامیش آخئر چکیر ** «قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد» * آتا دوغرایب بالایئیر ** «پسر دنباله رو پدر می‌شود» * آتاسئن دونقوز قاپمیش اوغلونو ایلان چالمیش ** «پدرش را خوک گاز گرفته و پسرش را مار نیش زده» * آتاسئنا خئیئری اولمایان کیمه خئیری اولار؟ ** «کسی که به پدرش خوبی نمی‌کند به چه کسی خوبی می‌کند»؟ * آتا سین گورمه ین شاهلئق ادعاسی ائدر ** «هرکه آبا و اجدادش را نشناسد ادعای پادشاهی می‌کند» * آتاش یانماسا کول اولماز ** «تا نسوزد آتشی، خاکستری پدید نمی‌آید» * آتا سیندان قاباغا دوشه ن تولانی قورد یئیه ر ** «توله ای که جلوتر از پدرش راه برود طعمه گرگ می‌شود» * آتالار سوزونه محاکیمه اولماز ** «نصیحت پدر را نمی‌شود محاکمه کرد» * آتالار سوزو حکمتدیر ** «سخن پدران پندآموز است» * آتالار سوزو عاغلئن گوزو ** «سخنان پدران (ضرب‌المثلها) چشم عقل هستند» * آت اولوب، ایتلرن بایرامیدر ** «اسب بمیره عید و عروسی سگهاست» * آتام آتام من بو ایشه ماتام ** «پدرم پدرم من از این کار سر در نمیارم» * آتا مالین درج ایله‏، اونا گوره خرج ایله ** «اول ارث پدری را صاحب شو، آنگاه خرجش کن» * آتاما یاتاق سالدیم قالایچی یلدی یاتدی ** «برای پدرم رختخواب پهن کردم، خادم پدرم آمد خوابید» * آتام ایله آتانی دئینجه ‏، اوزوم ایله اوزونو دئه ** «حساب پدر با حساب خودت جداست» * آتام ائوینده بایلق باشی ‏، اریم ائوینده تویوق آشی ** «خونه پدر کله ماهی خوراکم بود، خونه شوهر مرغ بریان» * آتامی آنامی آتمیشام تکجه سنی توتموشام ** «پدر و مادرم را انداخته و فقط تو را چسبیده‌ام» * آتامین اؤلمه سیندن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانیا ** «از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏، ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد» * آتا مینمه یین بیر عیبی وار، آت دان دوشمه یین مین عیبی وار (آتا مینمه ک راحتدیر، آت دان ینمه ک چتیندیر) ** «اگر سوار بر اسب شدن یک عیب و ایراد داشته باشد، از آن افتادن و پیاده شدن هزار مورد و مسئله دارد (رسیدن به ثروت و مقام خوشایند ولی از دست دادن آن سخت و ناگوار است)» * آتان بیلیجی دی سنه نه؟ ** «گیرم پدر تو بود فاضل-از فضل پدر تو را چه حاصل» * آتان سوغان آنان ساریمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟ ** «پدرت پیاز ومادرت سیر، مگه میشه تو بشی گلبسر (خیارسبز)» * آتانین دعاسی ‏، آنانین ناله سی ** «دعای پدر و ناله مادر» * آتانین دعاسی آنانین آهی ** «دعای پدر و آه مادر» * آتا ات ایته اوت وئرمزلر ** «به اسب گوشت و به سگ علف نمی‌دهند» * آتا مین ‏، آد قازان ** «بر اسب سوار شو و شهرت بطلب» *آتا مینیب جیدا گوتوروب **سوار اسب شده جیدا برداشته * آتا آنا رشوه سیز دوست دورلار ** «پدر و مادر بدون هیچ چشم داشتی دوستت هستند» * آتا ائوینده اوگئی آنا _ار ائوینده قایئن آنا ** «در خانهٔ پدر نامادری- در خانهٔ شوهر مادر شوهر» * آتم آت اولونجان، ییه‌سی مات اولار ** «تا کره اسبم اسب شود صاحبش مات شده (مرده)» * آتان اوخ قایئتماز ** «تیر پر تاب شده بر نمی‌گردد» * آت اوزگنین، گوت اوزگنین، چال چاتلاسین «اسب مال کس دیگر، کون مال کس دیگر، بکوب تا بشکند.» * آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار. ** «دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم می‌شوند». * آتین ساتان اشک آلامماز، دوسین ساتان کوشک آلامماز. ** «کسی که اسبشو میفروشه نمی‌تونه خر بخره، کسی که دوستشو میفروشه نمیتونه خانه باغ بخره» * آجا مئییت حلال دیر. ** «برای فرد گرسنه میت حلال است». * آج تویوق یاتار یوخودا داری گورر. ** «مرغ گرسنه در خواب ارزن می‌بیند».(شتر در خواب ببیند پنبه دانه) * آج قارئن آجی آیران. ** «شکم گرسنه و دوغ تلخ (وعده‌های تو خالی)». * آجین ایمانی اولماز. ** «آدم گرسنه ایمان ندارد». * آجیندان یاتیب گون اورتادا دوروب. ** «از زور گرسنگی شب می‌خوابد و بعد از ظهر بیدار می‌شود». * آجین قارنی دویار، گوزو دویماز. ** «حریص دایم در غم است، هرچه دارد پندارد کم است». * آج دئیر دویمارام ، توخ دئیر آژمارام. ** «گرسنه میگه سیر نمیشم ، سیر میگه گرسنه نمیشم» * آخار سویا گئدسه، آخار سولار قورویار. ** «آدم بد شانس اگر به آبهای روان برود آنها هم خشک می‌شوند». * آخار سو یولونی تاپار. ** «آب جاری راهش رو پیدا می کنه». * آختاران تاپار یاتان یوخودا گوره ر. ** «کسی که جستجو کند پیدا می‌کند و کسی که بخوابد در خواب می‌بیند (جوینده یابنده است)». * آخیرده گوله ن، یاخشی گوله ر. ** «کسی که آخر می‌خندد، بهتر می‌خندد». * آدادا قورد آز ایدی، بیری ده گمیله گلدی. ** «در جزیره گرگ کم بود، یکی هم با کشتی آمد». (گلپایگان گرگ کم داشت، یکی هم از گوگد آمد) * آدام پولو قازانار، پول آدامی قازانماز. ** «آدم پول در میاره، پول آدم نمیکنه (نه همین لباس زیباست نشان آدمیت)» * آدام گئده ر آدی قالار. ** «انسان می‌میرد نامش ماندگار می‌شود» * آدام هر نه دن قورخسا، باشینا گله ر. ** «انسان از هر چیزی بترسد به سرش می‌آید». * آدامئن آدی پیسلی یه چئخئنجا، جانی چئخسا یاخشی دئر. ** «جون آدم دراد بهتر از اینه که شهرت بدی بگیره» * آدامئن آغزئندان سؤز آلئر. ** «از دهان آدم حرف می‌کشد». * آدامئن اون دانا یییجی سی اولسون بیر دانا دیییجی سی اولماسئن. ** «آدم ده تا نون خور داشته باشه ولی یه دونه غر زن نه»! * آدی منیم دادی سنین. ** «به اسم من ولی لذتش مال دیگران». (به نام من و به کام دیگران) * آدئن توتدون اوزو گلدی. ** «اسمشو آوردی پیداش شد». * آدئن ندی رشید بیرین دئه، بیرین ائشید. ** «یکی بگو، یکی بشنو». * آرپا اکه ن بوغدا درمه ز. ** «کسی که جو می‌کارد گندم درو نمی‌کند». * آرپا یئمییه ن آت، قلیج گوجونه یریمز. ** «اسبی که جو نخورد، به زور شمشیر راه نمی‌رود» * آزاجئق آشئم، آغرئماز باشئم. ** «به فقر می‌سازم، دردسری ندارم». * آزا قانع اولمایان چوخا یئتیشمه ز. ** «کسی که به کم قناعت نکند پیشرفت نمی‌کند» * آز دانئش ناز دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا دانئش، اوستا دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا گئده ن یورولماز. ** «کسی که آهسته می‌رود خسته نمی‌شود». * آسلانین ائرکک دیشی سی اولماز. ** «[[شیر]] نر و ماده ندارد». * آش دی آشئن ایسپناغی. ** «آش اگه آشه مربوط به اسفناجشه». * آشی پیشدی. ** «گاوش زائید. مشکلی برایش پیش‌آمد». * آغاج بار گتیردیکجه باش آیه ر. ** «درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود». * آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر. ** «کرم درخت را از درون می‌خورد». (کرم از خود درخت است) * آغاجین بیری آردی، بیری ناموس، قالانی تالاپ تولوپ. ** «چوب (تنبیه و تربیت) یکی عصمت و عفت (آر) است، یکی ناموس، بقیه تالاپ تولوپ». * آغانئن مالی چئخاندا نوکرین جانی چئخئر. ** «از اموال آقا داره کم میشه جان نوکر داره در میاد (شاه می‌بخشد شیخعلی خان نمی‌بخشد)». * آغریمایان باشا دسمال باغلامازلار. ** «به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند». * آغرییان دیشی چکرلر. ** «دندانی را که درد می‌کند باید کشید». * آغئزلاردا ساققئز اولماق. ** «دهان به دهان گشتن». * آغئزئنا باخ تیکه کس. ** «به اندازه دهانت لقمه بردار (پایت را به اندازه گلیمت دراز کن)». * آغئزئندا مرجیمک ایسلانمئر. ** «عدس دردهانش خیس نمی‌شود (درمورد آدمی که سرّ نگهدارنیست)». * آل آپارمئش. ** (آل او را ببرد)(آل=موجودی موهوم و خیالی که به چشم انسان تنها در شب یا زن حامله دیده می‌شود)». * آل ایتدن معروف اولماق. ** «مثل گاو پیشانی سفید مشهور بودن». * آللاه آدامئن عمروندن گؤتورسون، قویسون شانسئنئن اوستونه. ** «خدا از عمر آدم بردارد، به شانسش اضافه کند». * آللاه ایکی قاپازی، بیر باشا وور ماز. ** «خدا دو سرکوفت را به یک سر نمی‌زند». * آللاه ایلانی تانییب، آیاغلارئنی قارنئنا سوخوب. ** «خدا خر را شناخت و شاخش نداد». * آللاه باغلایان قاپئنی، هئچ کیم آچامماز. ** «دری را که خدا ببندد، هیچ‌کس نمی‌تواندباز کند». * آللاه بیر قاپئنی باغلاسا، آیری قاپی آچار. ** «خدا اگر دری را به روی بنده اش ببندد، در دیگر به رویش می‌گشاید (خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری)». * آللاه داغئنا باخار قار وئره ر. ** «خداوند به کوه اش نگاه می‌کند برفش می‌دهد (خداوند به هر کسی به اندازه لیاقتش می‌دهد، خلایق هرچه لایق)». * آللاه‌دان اوزولمییه نه، اؤلوم یوخدور. ** «برای کسی (بیماری) که ارتباطش از جانب خداوند قطع نشده، مرگ وجود ندارد». * آللاه دان قورخان هئچ نه ده ن قورخماز. ** «کسی که از خدا می‌ترسد از هیچ چیز نمی‌ترسد» * آللاه دغل بازا پای ورمز. ** «خدااز فریب کاران حمایت نمی‌کند.» * آللاه شنبه نی جهودا قیسمت ائله سین. ** «خداوند شنبه را قسمت جهودها کند». * آللاه قارغا ده ییل کی گوز اویا (آللاهئن بارماغی یوخدور، گؤزووه سوخا). ** «خداوند مانند کلاغ نیست که چشم در بیاورد (چوب خدا صدا نداره)». * آللاه قازاناندان آلار وئره‌ر بئجه‌ره‌نه. ** «خدا اختیار داره». * آللاها قوربان اولوم کی، یاغی یاغ اوسته وئریب یارمانی یاوان قویوب. ** «قربان خداوند بروم که به یکی روغن روی روغن (صد نازو نعمت) داده وبرای یکی هم بلغور خالی». * آلچاقدا دایان که چیخاسان باشا. ** «برای رسیدن به قله کوه باید از دامنه شروع کنی». * آلئنمئش تاپئلمئش دی. ** «چیزی که خریده شده غنیمت است». * آلما قاخی دا قاخدی، اَریک اوندان قاباخدی. ** «برگه سیب هم هرچند برگه هست ولی برگه زرد آلو از آن به مراتب بهتر است» * آناسئنا باخ قئزئنی آل، قئراغئنا باخ بئزینی آل. ** «در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج دربارهٔ مادر عروس تحقیق کن». * آنلایان بیر تل ده ن آنلایار (آدام اولانا بیر سوز یئته ر. آنلایانا بیر سؤز بسدیر. آنلایانا ایشاره، آنلامایانا میناره. آنلایانا بیر سؤز بیر کیتابدئر. آنلایانا بیر کلمه سازدئر، آنلامایانا زورنا قاوال آزدئر). ** «عاقل را یک اشاره کافیست». * آی ایشئغی گونده ن آلار. ** «نور ماه از خورشید هست» * آیدان آری، سودان دورو. ** «پاک‌تر از ماه، صاف‌تر از آب». * آییدان قورخان، مئشه یه گیرمه ز. ** «کسی که از خرس می‌ترسد، وارد جنگل نمی‌شود». * آیین ایشیغی، گئجه نین یاراشیغی. ** «نور ماه، برازندگی شب». == الف == * الحَضَر اِتماخ گَرَک اؤچ زادیدَن، گُوی گؤز و اؤز قیرمیزی باش ساریدَن ** «از سه چیز باید دوری کرد، چشم سبز و سرخ صورت و زرد گیسوی!(کنایه از تباهی دل بستن به انسانهای زیبا)» * اوت هارا دوشسه اوزونه یئر آچار ** «آتش هر جا که افتد، خودش جا را باز می‌کند» * ایشمئمیش کئفلی ** «نخورده مست (کنایه از شادی، گیجی، بیخیالی یا بی توجهی بیش از حد)» *اوست اورتولو بازار دوستلوغو پوزار **«عدم شفافیت در رفاقیت موجب از بین رفتن رابطه دوستانه میشود» * ایپک اوقدر خار اولدی اشگه افسار اولدی. ** «ابریشم آن قدر خار شده که بند افسار خر شده‌است» * اَت قانلی یئگیت جانلی گَرَح ** «گوشت خون‌دار و جوان جون‌دار باید(باشد)» * اِشَّح قوناخ‌لیغی‌دی؟ ** «مهمانی خر هست؟(چه خبره مگه؟)» * اششکی پالان ساخلار قشونی یالان. ** «خر را پالان نگه می‌دارد و لشکر را دروغ» * اِله جیر یاماخ تاپئل‌سئن(شکل دوم: یئکه جیردین) ** «یه جوری پاره کن که وصله پیدا بشه(جوری بلف بزن که بشه باور کرد)(شکل دوم: زیاد پاره کردی)» * اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نین گو’زون ایور (اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نه ن ساواشئر). ** «هم تو کشتی نشسته هم به ناخدا گیر داده». * ات وئرمه ده ن، کوفته ایسته مه (ات وئرمه میش، کوفته الده ائدیلمز). ** «تا وقتی گوشت نداده‌ای کوفته نخواه». * ایصفهانان گلن اشک کرخ (۴۰) گون آنقرار. ** «الاغی که از اصفهان (راه دور) اومده باشه چهل روز عرعر می کنه» * ایشین دوشدی آروادا اولن گونون سال یادا. ** «کارت به زن افتاد روز مرگش را یادت بینداز» * ایکی قیرغی ساواشار، سئرچه یه ده ن دوشه ر. ** «دو قرقی با هم دعوا می‌کنند، برای گنجشک دانه می‌افتد» * ایو ساتان بیر ایل دولتی اولار ایو آلان بیر ایل کاسب. ** «هر کی خونه بفروشه یک سال وضعش توپ میشه و اونی که خونه می خره یک سال بی‌پولی میکشه» * الی باغلی اولانین دوگنی چوخ اولار. ** «کسی که دستاش بسته هست خیلی‌ها جسارت زدنشو پیدا می‌کنند» * اوزگه قاپئسونی باغلی ایسته یه نین، اوز قاپئسی باغلی قالار. ** «» *اوغول سنتی بستنی یماغا لاح گاشیغ ایش ورمز سینار گالار ایچینده اوتاندا تاخیلار بوغازیوا ** «پسرم برای خوردن بستنی سنتی قاشق پلاستیکی استفاده نمیکنن میشکنه میمونه توش وقتی میخوای قورتش بده فرو میره تو قلوت» * اوزونده ن یوخاری یا باخاندا، اوزونده ن آشاغی یا دا باخ. ** «وقتی از خودت بالاترو نگاه میکنی از خودت پایینترم نگاه کن» * اوستی بزک آلتی تزک. ** «رویش زیبا و تمیز زیرش کثیف(ظاهر زیبا باتن زشت)» *اوستوراغین گولونجا نه ربطی وار؟ ** «گوز چه ربطی به گولنج داره؟» * اوسورماغی بس دگیل یل قاباغندا دا دورور. ** «گوزیدنش کم نیست جلوی باد هم می‌ایستد» * احمد بی غم دیر. ** «آدم بی خیالی است». * ادب بازاردا ساتیلماز. ** «ادب در بازار فروخته نمی‌شود». * ار آخار چای دی آرواد سویون بندی. ** «شوهر رود در جریان است و زن آب‌بند است (زندگی جمع می‌کند)» * اریم اولسون ائرمنی اولسون (اراولسون اکبر اولسون). ** «اخلاق و رفتار مهم نیست مهم این است که شوهر و سایه سر باشد». * اششییم اؤلمه یونجا بیتینجه ک، یونجام سارالما، توربا تیکینجه ک.(اؤلمه اششکیم یونجا بیتینجک) ** «بزک نمیر بهار میاد، کمپوزه با خیار میاد». * اششگه گوٍجوٍ چاتمیر، پالانئ‌نی تاپداییًر. ** «زورش به خر نمی‌رسد، پالانش را کتک می‌زند»! * اشک نه بیلر آرپا باهادی. ** «خر که نمی فهمه جو گرونه (خر چه داند قیمت قند و نبات)». * اوکوز گوجون بولسه چوبانا اگیلمز. ** «گاو اگر زورشو بدونه تسلیم چوپان نمی‌شود». * ال الی یویار، ال ده دؤنه ر اوزو یویار. ** «دست، دست را می‌شوید، دست برمی‌گردد صورت را می‌شوید (همدلی و کمک به دیگران و رفتار متقابل آنها در تمامی زمینه‌ها)». * اتینن درناغین آراسینا گیرمه. ** «میان گوشت و استخوان نرو (میان دو برادر جدایی نینداز)» * الییم اله نیب قلبیریم گویده فئرئلدئر. ** «الکم بیخته شده و غربیلم درهوا می‌چرخد (آردم را بیختم الکم را آویختم)». * الینده ن سو داممئر. ** «از دستش آب نمی‌چکد (کنایه از آدم خسیس)». * ان بؤیوک بیجلیک دوزلوکدور. ** «بزرگترین زیرکی درستکاری و صداقت است». * اوباشداآغلاماق بوباشدا سئزئلداماقدان یاخشئدئر. ** «گریه کردن در انتها از چس‌ناله کردن در ابتدا بهتر است (احتیاط اولیه بهتر از پشیمانی و گریه کردن در پایان کار است)». * اوجوزدان باهاسی اولماز. ** «همیشه جنس گرانبها مرغوب و باصرفه تر است». * اوجوزلو اتین شورباسی اولماز. ** «از گوشت ارزان شوربا نمی‌شود». * اود آلتئندان کوز، آدام آلتئندان سوز (آدامئن آلتئن سوز یاندئرار، قازانئن آلتئن کوز یاندئرار). ** «خاکستر زیر آتش، حرف پشت سر انسان (انسان بواسطه برخی از سخنان دیگران همیشه در زحمت و رنج است همچنان که شعله‌ور شدن چوب زیر دیگ را می‌سوزاند)». * اود پارچاسی دی. ** «یه پارچه آتیشه». * اوره ییم قئزمئر. ** «دلم گرم نمیشه». * اوز گوزونده دیره یی گورمور، اوزگه نین کینده توکو گورور. ** «تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند». * اؤزومون قشنگین چاققال یئیر. ** «بهترین انگور (باغ) راشغال می‌خورد». * اوزونه سیچیر، منه گوز بره لدیر. ** «برای خودش می‌ریند، برای من چشم می دراند» !(خودش را خیس می‌کند، عصبانیتش را سر من خالی می‌کند) * اوزو یئخئلان آغلاماز. ** «کسی که خودش بیفته [[گریه]] نمی کنه (خود کرده را تدبیرنیست)». * اوزونن گوز اول ** «چشم از رو خودت برندار(حواست به خودت باشه؛ مواظب خودت باش» * اوستورانین قاباغیندا سیچماسان، دئیرلر گوتو یوخدی. ** «کلوخ انداز را پاداش سنگ است.» (عوض عوض داره گله نداره) * اوغرو پیشیک آغاج گورجک قاچار. ** «[[گربه]] دزده چوب ببینه فرار می‌کنه». * اوغرو دان اوغرویا حلالدی. ** «دزد که از دزد بدزده حلاله.» * اؤلسون او یاخشی کی پیسده ن سونرا گه له جک (اؤلسون او پیس کی یئرینه یاخجی سی گه له جک). ** «بمیرد آن خوبی که می‌خواهد بعد از بد بیاید (هیچ بدی نرفت که خوب جاش رو بگیره)». * اول قارداشلئغئنی ثابت ائله سونرا ارث و میراث ایسته. ** «اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن». * اؤلو دوروب مرده شیری یویور. ** «مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده». * اؤلومدن باشقا هر شئیه چاره وار. ** «فقط مرگ را چاره نیست». * اؤلمه ز خدیجه، گوره ر نوه نتیجه. ** «نمی‌میرد خدیجه، می‌بیند نوه و نتیجه (یعنی هرکس کار بکند خوب و بد نتیجه کارش یا عمل انجام یا فته اش را خواهد دید و پس از آن دیگران با دیدن نتیجه کار قضاوت خواهند کرد)». * اؤلمه ک اگر اؤلمه کدیر، بونه جان وئرمه کدیر. ** «مرگ یک بار شیون هم یک بار». * اؤلن یوخدور قبرینه سئچاسان. ** «هنوز خبری نیست که داری برنامه می‌ریزی». * اؤلویه اوز وئرسن، سیچار کفنین باتیرار. ** «به مرده رو بدی می رینه کفنشو کثیف می کنه». * او مراغا باسلئغئدی، ایلده بیر دفعه گلر. ** «آن باسلوق مراغه است سالی یکبار می‌آید». *ایت ایلن یولداشلیق ائله، آما آغاجیوی یئره قویما ** «با سگ دوستی کن ولی چماغتو زمین نذار» * ایت موتالدان ال‌چکدی موتال ایتدن ال چکمیر. ** «سگ از خیک دست برداشت خیک ازسگ دست برنمی‌دارد». * ایت هورر کروان کئچر. ** «سگ واق واق می‌کند، کاروان می‌گذرد (سگ لاید و کاروان گذر، جواب ابلهان خاموشی است)». * ایتین آیاغیندان تیکان چئخاردئر. ** «از پای سگ خار درمی‌آورد (سخت کوش- در مورد انجام کارهای سخت و مشاغل طاقت فرسا)». (کنایه ازشجاعت و نترس بودن) * از گل قیزیم ناز گل قیزیم. ** «کم مهمون بیا دخترم ناز باشه اومدنت». * ایری اوتوراق دوز دانیشاق. ** «کج بشینیم، راست صحبت کنیم (اظهار صداقت و راسنگویی در هر موقعیتی)». * ایش ایچینده ایش وار. ** «کاسه ای زیر نیم کاسه است». * ایش قالسا اوستونه قار یاغار. ** «اگه کار بماند رویش برف می‌بارد». (کار امروز را نگذار فردا) * ایشله ین دمیری، پاس باسماز. ** «آهنی که کار کند زنگ نمی‌زند (در زمینه ارزشمندی کار کردن بیان می‌شود)». * ایشه یاخشی باخارسان، ایشده سنه یاخشی باخار. ** «» * ایشی دوشنده آختارار، ایشیم دوشنده قاوالار. ** «وقتی کاری با من دارد دنبالم می‌گردد، وقتی کاری باهاش دارم فراری ام می‌دهد». * ایلان هر یئره ایری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر. ** «[[مار]] هر کجا که کج بره، خونه خودش راست میره». * ایلانئن قویروغون آیاقلاماسان چالماز. ** «اگر پا روی دم مار نگذاری نیشت نمی‌زند» * ایلانئن یارپئزدان خوشو گلمز گلر سو قئراغئندا چئخار. ** «مار از پونه بدش میاد دم در لونه اش سبزه میشه». * ایلانی اوتوب اژدها اولوب. ** «مار را قورت داده شده اژدها». (مار خورده افعی شده) * ائل گوجو، سئل گوجو (ائلین گوجو، سئلین گوجو). ** «قدرت مردم مانند قدرت سیل است (دست خدا با مردم است)، در زمینه نیرومندی کار جمعی بیان می‌شود». * ائله دانئشئر کی پیشمیش تویوغون گولمه یی گلیر. ** «چنان حرف می‌زند که مرغ بریان خنده اش می‌گیرد». * ائله قورخور، جین دمیرده ن قورخان کیمی. ** «مثل ترسیدن جن از آهن می‌ترسد (کنایه از آدم ترسو است)». * ائله یئرده یاتماز کی آلتئنا سو کئچه. ** «می‌گویند فلانی جائی نمی‌خوابد که آب زیرش برود، بسیار محتاط است». * ائویمدن چئخئر قارنئما گئدیر. ** «از خانه‌ام در می‌آید، به شکمم می‌رود (از این جیب به ان جیب)» * إشییه گِدیرَم تاری داننیر، إوَه گَلییم قاری داننیر. ** «بیرون میرم خدا سرمون میزنه، خونه میاییم زن سرمون میزنه» (بیشتر برا کسی بکار می‌رود که نه روزی درست و حسابی دستش میاد و نه در خونه از جهت اخلاق زن درست حسابی داره) == ب == '''* بادام‌لیغی وار آما آدام‌لیغی یوخ''' * «باغ بادام (دارایی) دارد ولی انسانیت ندارد» '''* باشیوا کول‌ده السن اوجا یئردن اله''' * « اگر میخواهی به سرت خاک هم بریزی از بلندی بریز» * بش یاشیندا قویون؛ اللّی یاشیندا قاضی نی آلار. ** «یک گوسفند پنج ساله؛ یک قاضی پنجاه ساله را می‌خرد» * باجی، باجین اؤلسون، درد چوخ، وقت یوخ. ** «خواهر خواهرت بمیره حرف زیاد است و وقت کم» * بو گون قیزین دوگمه ین صاباح دیزین دویه جخ. ** «کسی که امروز دخترشو نزنه فردا به زانوش باید از حسرت بکوبد» * بیر ائوده شادلیق، بیر ائوده شیوئن. ** «درخانه ای شادی، درخانه ای دیگر شیون» * بیر الی ایله وئریر، بیر الی ایله آلئر. ** «با یه دست میده، با دست دیگرش میگیره» * بیراولکه ده ایکی حکمدار اولماز. ** «در یک کشور دو حکمدار نمی‌گنجد». * بیر بوغدا اکمه سن، مین بوغدا بیچمه سن. ** «اگر یک دانه گندم نکاری، هزاران دانه گندم نمی‌توانی برداشت کنی». * بیر بولودلا قئش اولماز. ** «با یک ابر زمستان نمی‌شود». * بیر چیراغئن ایشئغئنا قئرخ آدام یئغئشار. ** «به نور یک چراغ چهل نفر جمع میشود» * بیزیم گلین بیزدن قاچار، اوزونو توتار گوتونو آچار. ** «عروس ما از ما فرار می کنه، صورتشو می گیره اما کونش را باز می گذاره» *بیزیم صوبدن گوتوموزو شخته آتیپ خانیم یاتیپ یاتیپ ناهارچا شِش آتیپ! ** از صبح درومدیم کونمون از سرما یخ زده خانوم خوابیده خوابیده ظهر بلند شده میگه چقدر هوا گرمه! * بیر چیو بیر نالی، بیر نال بیر آتی، بیر آت بیر پهلوانی، بیر پهلوان بیر لشگری و بیر لشکر بیر کشوری ساخلار. ** «یک میخ یک نعل را، یک نعل یک اسب را، یک اسب یک پهلوان را، یک پهلوان یک لشکر را و یک لشکر یک کشور را نگه می‌دارد» * باخما اوزونون قاراسئنا، باخ آلنئنئن سیتاراسئنا. ** «فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه». * بارلی آغاجا داش وورارلار. ** «درختی که میوه داره بهش سنگ پرتاب می‌کنند». * باشدا عاقیل اولماسا بدن عذابدا اولار. ** «عقل نباشد، جان در عذاب است». * باشئنا داش دا سالاندا، اوجا یئردن سال (باشئنا کول ده اله سن، اوجا یئردن اله). ** «وقتی می‌خواهی بر سرت خاک بریزی از جای بلند بریز (همت بلند دار که مردان روزگار – باهمت بلند بجائی رسیده‌اند)». * باغا قینین نان چیخیب قینین بگممور. ** «فراموش کردن اصل و نصب» * باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو. ** «در باغ زردآلو بود سلام علیک هم بود، زردآلوهای باغ تمام شد سلام علیک هم تمام شد». * باغبانئن گول واختی قولاغی ائشیتمز. ** «گوش باغبان وقت باز شدن گل نمی‌شنود». * بالا لی قارغا بال یئمه ز. ** «کلاغی که فرزند دارد خودش عسل را نمی‌خورد». * بال شیرین، بالا بالدان دا شیرین. ** «عسل شیرین است، فرزند از عسل هم شیرین تر». * بالا شیرین، اما تربیتی اوزونن شیرین. ** «بچه شیرین است، اما تربیتش شیرین تر است». * بالئغ کونلو ایستیه نین گوتو سودا اولار (کونلو بالئغ ایسته نین گوتو بوزلو سو دا اولار، کؤنلو بالئغ اتی ایسته یه ن، قویروغون قویار بوز اوسته). ** «کسی که دلش ماهی می‌خواهد باید در آب فرورود (هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد، کسی که خربزه می‌خورد، پای لغزش هم می‌نشیند)». * برکت، حرکت ده دیر. ** «از تو حرکت، از خدا برکت». * بئش بارماغ بئشیده بیر اولماز. ** «پنج انگشت برابر نیستند». * بئش ده آلاجاغئم یوخ اوچ ده وئره جاغئم. ** «نه به اشتری سوارم نه چو خربه زیر بارم». * بئش قئرانلئق یوغورت کیمین اوزون توتوب. ** «مانند ماست پنج قرانی خودش را گرفته» * بودونیا بیر گوزگودور، هر گلن باخار گئدر. ** «این دنیا مانند آینه است هرکسی می‌آید و نظری بر آن می‌افکند». * بورجلو بوشلونون ساغلئغئن ایستر. ** «طلبکار سلامتی بدهکار را می‌خواهد تا زنده باشد و بتواند دین خود را ادا نماید». * بوردا منم باغداددا کور خلیفه. ** «در اینجا همه‌کاره من هستم همچنانکه در بغداد نیز خلیفه کور همه‌کاره است». * بؤرکونو قوی قاباغئنا. ** «کلاه خود را قاضی کن». * بورنو یئللی دیر. ** «دماغش باد دارد». * بورنوندان توتسان جانی چئخار. ** «اگر دماغش را بگیری جانش در می‌آید». * بوغدا بوغدادان بیته ر. ** «از مکافات عمل غافل مشو***گندم از گندم بروید جو ز جو». * بوشلو بوشلونون ساغلیغین ایستَر ** «طلبکار همیشه سلامتی کسی که بهش طلب داره رو میخواد(منظور مشکلی نیست یکم طلبکار افرادی که دوستشون داریم باشیم)» * بوقارا او قارا یا بنزه مز. ** «این تو بمیری از اون تو بمیری‌ها نیست». * بو گونون صاباحی دا وار (جمعه نین چرشنبه سی وار). ** «امروز فردایی هم دارد (در مورد افرادی که شاکر نعمت نیستند به کار می‌رود)». * بولاغ سو توکمه یی ایله بولاغ اولماز گه ره ک اوزو جوشا. ** چشمه با آب ریختن چشمه نمی‌شود خودش باید بجوشد. * بولانماسا دورولماز (خراب اولماسا آباد اولماز). ** «شرط آبادانی و اصلاح، به هم خوردن و از بین بردن برخی از شرایط و موارد است». * بونلاردان فاطیا تومان اولماز. ** «از اینهان برای فاطی تنبان نمی‌شود». * بیر آیاغی قبیرده اولماق (بیر آیاغی قبیرده دیر). ** «پای کسی لب گور بودن». * بیر الده ایکی قارپئز توتماغ اولماز. ** «با یک دست نمی‌توان دو هندوانه را برداشت». * بیر اینه اوزونه وور، بیر جووالدوز اوزگیه. ** «اول یک سوزن به خودت بزن بعد یک جوالدوز به دیگران». * بیر بیر مین اولار، داما داما گول اولار. ** «یکی یکی هزار می‌شود چکه چکه دریاچه (استخر) می‌شود (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریاشود)». * بیر تیکه نی بیلمه ین، اون تیکه نی ده بیلمز (بیر تیکه نی بیلمه ین، مین تیکه نیده بیلمز). ** «کسی یک خوبی را (که در حقش شده) نفهمد ده خوبی دیگر را هم نخواهد فهمید». * بیر سوز اولماسا، مین سوز دئییلمز (بیر سوز اولماسا دئمزلر). ** «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها». * بیر کنده گیردین هامی کور سنده کور (یالانا بورون، ال ایله سورون). ** «اگر وارد دهی شدی دیدی همه کور هستند تو هم کور باش (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو)». * بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا. ** «یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست». * بیرین بیلیرسن بیرین یوخ. ** «یکی را می دانی یکی را نه». * بیکارلیق بیعارلیق. ** «بی‌کاری بی‌عاری». == پ == '''* پادشاه اوزاغ دا، آللاه یوخاری دا، کیمه دیسن دردیدینی؟''' * «پادشاه در دور دست است، خداوند بالاست، به کی دردم را بگویم؟» '''* پاخما اولماسا، مرد رند آجیندان اولر''' * «اگر آدم پخمه وجود نداشته باشد، رند از گرسنگی می‌میرد» '''* پاسلی دمیردن قیلینج اولماز''' * «از آهن زنگ زده شمشیر در نمیاد» '''* پاکات ایچینده سؤز دئمک''' * «چیزی را با کنایه و در پرده گفتن» '''* پالازا بورون ائلینن سورون''' * «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» '''* پنیری دری ساخلار قادئنی اری''' * «پنیر را توبره نگه می‌دارد و زن را شوهر» '''* پولو وئر پولا''' * «پول را بده به پول» '''* پول الین چرکی دیر''' * «پول چرک کف دست است» '''* پیچاق اوز دسته سین کسمز''' * «چاقو دسته خودشو نمیبره» '''* پیچاق وورسان قانی چیخماز''' * «چاقو بزنی خونش در نمی‌آید» '''* پیس اولادی نه آتماغ اولار نه اوتماغ''' * «فرزند بد را نه می‌شود دور انداخت، نه می‌شود پذیرفت» '''* پیشیکه دئدیلر پوخون درمان دی، سئچدی اوستون باسدیردی''' * «به گربه گفتند گهت دوا است، رید، روش خاک ریخت» '''* پیشیکین الی اته چاتمیردی دئییردی مینداردی''' * «گربه دستش به گوشت نمی‌رسید، می‌گفت مردار هست» == ت == * تانری داغینا باخار، قار وئرر. ** «خداوند به هر کسی متناسب با ظرفیتش روزی می‌دهد». * تانری یازانی، بنده پوزا بیلمه ز. ** «سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد». * تایلی تایئن تاپمالی. ** «کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز». * تزه یونجا ائششیه باش آغریسی گتیره ر. ** «» * تک الده ن سس چئخماز. ** «یه دست صدا نداره». * تکلئق آللاها گلیب. ** «تنهایی خدا را زیبد». * تکه ده قوچ هونه ری اولماز. ** «بز نر هنر قوچ رو نداره» * تلسه ن قئز اره گئتمز، اره گتسده خئیر گؤرمز. ** «دختری که برای شوهر کردن عجله کند، نمی‌تواند شوهر کند و اگر توانست شوهر کند در زندگی اش خیر نمی‌بیند». * تنبل احمد دیر. ** «آدم تنبلی است». * تنبل قادئنئن، قئزی زیرنگ اولار. ** «زن تنبل، دختر زرنگ خواهد داشت». * توخون آجدان خبری اولماز. ** «شخصی که سیر است از احوال گرسنه آگاهی ندارد (سواره از پیاده خبر ندارد)». * توزلی باشماغین نازین چکن چوخ اولار **«ناز کفشی که گرد و خاک شده رو بیشتر می‌کشن(هرکه بامش بیش برفش بیشتر)» * توک ایله دری، اوره کده ن سو ایچه ر. ** «مو و پوست از دل آب می‌خورند (وضعیت پوست و مو را دل آدم مشخص می‌کند)». * تولکوسن آسلانلا چیخما ساوشا. ** «اگر روباهی با شیر دعوا نکن». * تولکو سوواخلی باغا گیرمه ز. ** «روباه به باغ محصور وارد نمی‌شود». * تولکویه دئدیلر هانی شاهیدین؟ دئدی: قویروغوم. ** «به [[روباه]]ه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم». * تویدا، اوینایانین بویون گوره رلر. ** «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باش». == ج == * جالانان سو بیر داها کوزه یه قاییتماز. ** «ابی که ریخته شده، دیگر به کوزه بازنمی‌گردد». * جان وئره‌ر مال وئرمه ز (جانین وئره ر، ولی مالئن ورمه ز). ** «جانش را می‌دهد ولی مالش را نه». * جانی بوشلوغدان ائرمنی یه دایی دئییر. ** «از تنبلی به ارمنی دایی می‌گوید». * جفا چکمه ین، صفا گورمز. ** «جفا نکشیده، صفا نمی‌بیند». * جامال گئدر، کامال قالار. ** «جمال می‌رود، کمال می‌ماند». * جان ده، جان ائشیت. ** «جان بگو، جان بشنو». * جانا گلن، مالا گلسین. ** «چیزی که می‌خواهد به جان ضرر بزند، بهتر است به مال ضرر بزنند». * جواهیر جیندا آراسیندا اولار. ** «جواهر بین دستمال پاره پیدا میشه» * جان شیرین اولور. ** «جان شیرین است». * جانی آغریان ائشک، آت دان یئیین گئدر. ** «خری که بدنش درد می‌کند، از اسب تندتر می‌رود». * جوجه نی پاییز دا سایارلار. ** «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند». * جوجه همیشه سبت آلتئندا قالماز. ** «جوجه همیشه زیر سبد نمی‌ماند». * جویود دور (جویود کیمین پوللارئن یئغئر). ** «جهوداست (مثل جهود پولهایش را جمع می‌کند)». * جهننمه گئدن اؤزونه یولداش آختارار. ** «کسی که به جهنم می‌رود، دنبال رفیق می‌گردد». == چ == * چاخیری توکسه ن سیچانین بوغازینا، گئده ر پیشییین پئشوازینا. ** «» * چالیشان قازانیر، الماسی قیزاریر ** «برو کار کن نگو چیست کار» * چادراسئزلئق دان ائوده قالئب (تومانسئز لئقدان ائوده قالئب). ** «از بی چادری تو خونه مونده-آب نمی‌بیند وگرنه شناگر قابلی است (بدی و خیانت نکردن او از فقدان وسائل است)». * چاغئرئلان یئرده ییت ـ چاغئرئلمایان یئردن ایت (چاغئران یئرده ن قالمازلار، چاغئرمایان یئره باخمازلار). ** «جایی که دعوت شده‌ای حاضر باش ـ از جایی که دعوت نشده‌ای پنهان باش». * چالما قاپیمی، چالارلار قاپینی. ** «درم را نکوب، در تو را هم می‌کوبند. (آزارم نده کسی هم ترا آزار خواهد داد)». * چوخ زامان، دوران اوکوز، یاتان اوکوزون باشینا سیچار. ** «خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند». * چوخ محبت تئز آیرلئق گتیره ر. ** «محبت زیاد زود جدایی می‌آورد (تب تند زود سرد می‌شود)». * چوخ یاشایان چوخ بیلمز، چوخ گزه‌ن چوخ بیلر. ** «کسی که زیاد عمر کند زیاد نمی‌داند، کسی که زیاد سفر کند زیاد می‌داند. جهاندیده بسیار می‌داند (مورد کسانی که سن زیاد و موی سفیدشان را دلیل دانایی شان تلقی می‌کنند بکار می‌رود)». * چوخ یئمه ک آدامی آز یئمکده ن ده قویار. ** «» * چؤره یی سوفرادا گؤرؤب، سویو کوزَه‌دَه (گونو باجادا گؤروبدور سویو کوزَه‌دَه). ** «نان را در سفره دیده و آب را در کوزه، آفتاب را از روزن بام دیده‌است و آب را در کوزه (در مورد کسی گفته می‌شود که نازپرورده است)». * چؤره یی وئر چؤره کچی یه بیرینده آرتیق وئر. ** «نان را بده به نانوا یک عدد هم اضافه بده». * چولک اکه ن، طوفان بیچه ر. ** «هرکه باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد». * چؤلمَک گَزَر، قاپاغئنئ تاپار. ** «دیزی می‌گردد و درِ مناسب خودش را پیدا می‌کند». * چومچه آش دان ایستی اولوب. ** «کاسهٔ داغ تر از آش بودن». * چه ک زحمت، گؤر لیذت. ** «» * چیبین میندار اولماز اوره ک بولاندیرار. ** «» * چیراغ اوز دیبینه ایشئغ وئر مز (چیراغ اوز دیبینه ایشئغ سالماز). ** «چراغ به اطراف خود نور نمی‌دهد (کنایه از کسانی است که با وجود مستحق در اطرافیان خود فقط دیگران از وجود او بهره‌مند می‌شوند)». == ح == * حتما چورکین چوخ اِلئیرمیشلر ** «حتما نان اش را زیاد می‌کردن (با نان زیاد مصرف میکردند) »( فردی که غذا پخش میکرد گفت امروز غذا کم است مانند زمان پیغمبر که سپاهیان با غذای اندک در راه خدا قناعت میکردند قناعت کنین. ناگهان فردی از جمعیت برخواست و گفت حتما نون اش را زیاد میکردند که کفاف کند و سیر شوند!! ) * حاجی لک لکین آرتئغ بالاسی. ** «جوجه اضافی لک‌لک (جوجه‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت می‌کند)». * حالوا ـ حالوادئمک له، آغئز شیرین اولماز. ** «با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی‌شود». * حامام سویو ایله دوست توتماق (خلیفه کیسه سیندن باغئشلاماق). ** «با آب حمام دوست پیدا کردن (از کیسه خلیفه بخشیدن)». * حسن تلسیک دیر. ** «خیلی آدم عجولی است». * حکماوار اوزاخ کردیسی یاخئن (همدان اوزاخ کَردی یاخئن). ** «حکم آباد (همدان) دور ولی کرتهایش نزدیک است (کنایه از کسی است که به دروغ می‌گفت من در حکم آباد (همدان) از روی کرت بزرگ می‌پریدم غافل از اینکه کرت همه جا هست و امتحان کردن آن نیاز به شهر خاصی ندارد)، اگر یزد دور است، گز نزدیک است». * حق آلمالئدئر، وئرمه لی ده ییل. ** «حق گرفتنی است دادنی نیست». * حق ایله باطیلین آراسی دورد بارماقدئر. ** «فاصله حق و باطل چهار انگشت است». * حق داشی آغئر اولار. ** «سنگ حق سنگین است». * حق سوز آجی اولار. ** «حرف حق تلخ است». * حق سوز آخار سولاری ساخلار. ** «حرف حق آبهای جاری را متوقف می‌کند». * حیرصین دوولته زیانئ وار. ** «عصبانیت به مال ودولت زیان دارد (در زمان عصبانیت زدن و شکستن به دارایی خود انسان ضرر می‌رساند)». * حیوانئن دیشینه باخارلار، اینسانئن ایشینه. ** «سلامت حیوان به دندان است وشایستگی انسان به عملش». == خ == '''* خاشیل بیشیرمک بیلمیر، آشپزلیک ائدیر''' ** «» '''* خالا خاطیرین قالماسئن''' ** «محض خالی نبودن عریضه» '''* خالام بیلدی، عالم بیلدی''' ** «خالم فهمید، عالم فهمید» '''* خالقا ایت هورسه بیزه چاققال هورر''' ** «اگر برای مردم سگ واق واق کنه، برای ما کفتار واق واق میکنه» '''* خانیم سیندران قابین سسی چیخماز''' ** «ظرفی که خانم خانه می‌شکند صدایش در نمی‌آید» '''* خان یورغانی میتیل اولماز''' ** «لحاف خان از جنس متقال نیست» '''* خاتین قیز خالاسینا چکر، قوچ ایید داییسینا (خانیم قیز خالاسینا چکر، خان اوغلان داییسینا)''' ** «دختر خانم شبیه خاله اش می‌شود، آقا پسر شبیه داییش» '''* خکه خکه دئیینجه قیش چیخار''' ** «تا تو بخوای بگی خکه (تکه‌های کوچیک زغال) زمستون تموم شده» '''* خیاطین اینه‌سی ایتمسه گونده اون دانا کوینک تیکر''' ** «سوزن خیاط اگه گم نشه روزی ده تا لباس میدوزه» '''* خئییر وئر، خئییر گوتور''' ** «خیر بده، خیر بردار» == د == * داشدان چؤرک چیخارت گتیر وئر نورجاهان یئسین، دیندیرنده یامان دئسین. ** «از زیر سنگ نان دربیاور بیار بده نورجهان بخوره، تا بیای حرفی هم بزنی بهت فحشم بده». * داشین خیرداسی بویومه ز، آدامین خیرداسی بویویه ر. ** «سنگ کوچک بزرگ نمیشه،[ولی] آدم کوچک بزرگ میشه» ‏‎* دازالاغین یاغی اولسا اوز باشینا یاخار ** «کچل اگه روغنی(پمادی چیزی) داشت اول به سر خودش میمالید.» * داغ داغا یئتیشمز، آدام آداما یئتیشر. ** «کوه به کوه نمی‌رسد آدم به آدم می‌رسد». * داغ ییخیلماسا دره اولماز (داغ اوچماسا دره دولماز). ** «اگر کوه زمین‌نخورد، دره درست نمی‌شود». * داغی داش بزه یه ر، اینسانی باش. ** «کوه را سنگ دلپذیر می‌کند، انسان را سر». * دالیدان آتان داش داش توپوغا دئیه ر. ** «سنگی که از پشت سر بندازن به پاشنه پا میخوره(قطاری که حرکت میکنه بهش سنگ میزنن، کنایه از اینکه طعنه های دیگران رو وقتی پیشرفت میکنید جدی نگیرید)» * دالی یا قالسان دئیرلر گیج دی، قاباغا گئچسن دییرلر بیج دی. ** «اگه عقب بمانی می‌گویند گیج است و اگر جلو بزنی می‌گویند زیادی زرنگه»! * دامارا باخ قان آل. ** «رگ را نگاه کن، خون بگیر». * دامی چوخ اولانین قاریدا چوخ اولار. ** «هر که بامش بیش، برفش بیشتر» * دانئشماق گوموشده ن اولسا دانئشماماق قئزئلدان دئر. ** «اگر صحبت کردن از نقره باشد صحبت نکردن از طلاست». * دانئشان قورومساخ‌دی ** «کسی که حرف بزنه قرمدنگ هست(دیگه حرف رو حرفم نیارید)» * دانئشان اوْ سؤز ** «کسی که حرف بزنه اون حرف است(اون حرف: اشاره به هر فحشی)» * دانئشانا یامان سالدیم ** «به کسی که حرف بزنه فحش انداختم(از قبل فرستادم)(تذکر میدهم که کسی حرف رو حرفم نیاره)» * دده م منه کؤر دئدی، هر گلنی وور دئدی. ** «پدرم به من کور گفت، گفت هر که آمد بزن» * دده مین دامین ییخمیشام کی قار کوره مییه م. ** «خانه پدرم را خراب کرده ام تا برف نروبم» * دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر. ** «در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می‌افتد». * دوران اینک یاتان اینکین باشینا سیچار. ** «گاوی که از خواب بلند بشه روی سر گاوی که خوابیده میشاشه» (این ضرب المثل نسبتا بی‌ادابانه است و بیشتر در فضاهای صمیمی استفاده میشود) * دوز یولدا یئری ینمیر، شوخوملوخدا شیللاق آتیر. ** «راه صاف را نمی‌تواند برود، توی زمین شخم خورده شلنگ تخته می‌اندازد». * دوز یول گه ده ن، یورولماز. ** «کسی که در راه راست قدم بردارد، خسته نمی‌شود». * دوزه ن آپارار دایانان مقصده چاتار. ** «کسی که صبر کند برنده می‌شود و هرکه شکیبا باشد به مقصد می‌رسد (گر صبرکنی زغوره حلوا سازی)». * دوز یئییب دوز قابینی سیندیرمازلار. ** «نمک خوردی نمکدان مشکن» * دوست آدی قارداش آدیندان سئچیلمز. ** «نام دوست، برادر است و از نامش جدا نمی‌گردد» * دوست سوز اینسان قاناد سیز قوش کیمی دیر. ** «یک انسان بدون دوست مانند یک پرنده بدون پر است». * دوست آراسی پاک گرک. ** «میانه دو دوست باید پاک باشد» * دوست باشا باخار، دوشمن آیاغا. ** «دوست به سر نگاه می‌کند، دشمن به پا». * دوست طعنه سی دوشمنین نیفرینیندن یاخشی اولار. ** «طعنه دوست، از نفرت دشمن بهتر است». * دوست گلیشی بایرام اولار. ** «عید، لحظه آمدن دوست است» * دوشانا دئییر قاچ، تازی یا دئییر توت. ** «به [[خرگوش]] می‌گوید بدو، به [[سگ]] تازی می‌گوید بگیر». * دوشمنی نین دوشمنی سنین دوستوندور. ** «دشمن دشمنت دوست توست». * دولانان آیاغا داش دیه ر. ** «به پایی که می گرده سنگ میخوره». * دونیانی بوغدا توتسادا کهلییین روزوسو چینقیلدیر. ** «دنیارو گندم بگیره روزی کبک سنگ ریزه هست» * دوولت دوشانی ارابا ایله توتار. ** «دولت [[خرگوش]] را با ارابه می‌گیرد». * دوولتلی پول چیخاردار، کاسیب اوتیرار پوللارین سایار! ** «ثروتنمد پول درمی‌آورد، فقیر می‌نشیند پولهای او را حساب می‌کند»! * دووارا مینه ن طالعینده اولاسان. ** «طالع ات با طالع کسیکه از دیوار بالا میرود یکی باشد» * دوواری نم یئخار، اینسانی غم. ** «دیوار را رطوبت ویران می‌کند انسان راغم». * دوه دن بویوک فیل وار. ** «از [[شتر]] بزرگتر [[فیل]] هست». * دوه دن ده بیر قیل غنیمتدیر. ** «یک مو از خرس کندن غنیمت است». * دوه یه دئدیلر بوینون ایریدی، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم ایری اولا. ** «به [[شتر]] گفتند که گردنت کج است، گفت کجایم صاف است»؟ * دویونو دئمه لپه نی دئنه ، دوننی دئمه بوگونو دئنه ** «برنج رو نگو لپه رو بگو ، دیروز رو نگو امروز رو بگو» (داشتم داشتم حساب نیست ، دارم دارم حساب است) * ‏دَئلی شیطان دئیر...(اؤرنئک: دئلی شیطان دئیر نیه درس اوخوموسان سوروشانلارین قاباغیندا تمام کیتابلاروی اوتا چک!) ** « شیطان دیوانه میگوید...، در ادامه جمله خبر از انجام کاری برخواسته از عصبانیت+رواقی گری🗿،لج بازی،وکیل مدافع شیطان بازی)»(مثال: شیطان دیوانه میگوید برو تمام کتاب هاتو آتیش بزن جلو اونایی که میگن چرا درس نمیخونی!) * دئدی دئدی ملاکه دیر. ** «اگر چیزی را زیاد بگویند ملکه ذهن می‌شود و اتفاق می‌افتد». * دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جه یه م، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جه یه م، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی. ** «گفتند کار، دختر گفت شوهر خواهم کرد، عروس گفت جدا خواهم شد، شوهر گفت خواهم مرد. زمستان آمد، نه دختر شوهر کرد، نه عروس جدا شد، نه شوهر مرد، کار هم همچنان باقیست.» * دئدیلر عزرائیل اوشاق پایلایئر، دئدی نه وئرسین نه آلسئن. ** «مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان». * دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان، دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان. ** «گفت چطوره یه حرفی بگم که بترکی، گفت چطوره که خودمو بزنم به نفهمی تا تو بترکی» * دیل بورانی سی دیر. ** «سر و زبون داره» * دیل گوجو باسار، فیکیرده دیلی. ** «زبان قدرت را حریف است، فکر زبان را» * دیلینله قازاندیران دوشمنی، گوجونله قازاندیرا بیلمزسن. ** «دشمنی که با زبانت پیدا میکنی، نمیتوان با زور بازو پیدا کرد» * دئوین قولاغئنا قورقوشوم. ** «بر گوش دیو سرب (گوش شیطان کر)». * ده لی ده لی نی گورنده، چوماغین گیزله در. ** «[[دیوانه]] که دیوانه ببیند چماقش را قایم می‌کند.» * ده لی یه همیشه بایرامدئر (ده لی یه گونده بایرامدئر). ** «برای دیوانه همیشه عید است (برای دیوانه هر روز عید است)». * دینمه یه نین، دینه نی وار. ** «کسی که ساکته یکی رو داره که حرف بزنه». * دَئیرمان نوبتینن ایشلر. ** «آسیاب به نوبت است». * دئرین قازانین ترکینه کئپچه یئتیشمز ** « ملاقه به کف قابلمه ژرف نمیرسه » * ‏دینسیزین اَلینَن ایمانسیز گَلَر ** « از پس بی دین بی ایمان برمیاد » == ذ == '''* ذکرسیز مؤمنی شیطان آللادار''' * «مؤمن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می‌کند» '''* ذوقسیز طاعت بارسیز آغاجدیر''' * «طاعت بدون ذوق همانند درخت بی‌بار است» == ر == '''* رحمت دوزه نه، لعنت پوزانا''' * «رحمت برکسی که کارها را درست می‌کند و لعنت برکسی که کارها را برمی‌اندازد» '''* رشید اوغول وورماغا آتاسئندان ایذن آلماز''' * «پسر رشید برای زدن (دعوا) از پدرش اجازه نمی‌گیرد» '''* رعیتین دوواری آلچاق اولار (کاسئبئن دوواری آلچاق اولار)''' * «دیوار رعیت کوتاه می‌شود (چراغ فقیر نور ندارد)» '''* رنگیمه باخ احوالئمی خبر آل''' * «به آب و رنگم بنگر و از احوالم باخبرشو» '''* روزوسو گلن زامان یوخو توتار کؤپه یی''' * «وقتی زمان روزی سگ می‌رسد خوابش می‌برد» '''* روس تویوغودور پئسلاسان پئسلانار''' * «مرغ روسی را کیش کیش کنی به دل می‌گیره» '''* روس دوارینا چیوی ده چالما''' * «به دیوار روس ها میخ هم نکوب» '''* روشوه جهنمی ایشئقلاندئرار''' * «رشوه جهنم را درخشان می‌کند» '''* ریحان مرزه کردیسینه گتمیرکی''' * «به کرت و باغچه ریحان مرزه که نمی‌رود» == ز == * زر قدرین زرگر بیلر. ** «قدر زر زرگر بداند». * زر دئینی زور دئمز. ** «حرفی که زر می‌زند، زور نمی‌زند» * زر اولان یئرده زرگر دا اولار. ** «جایی که زر هست زرگر هم هست». * زحمت چکمه ین راحتلئغئن قدرینی بیلمز. ** «کسی که زحمت نکشیده باشد قدر راحتی را نمی‌فهمد». * زحمت باتماز. ** «زحمت به هدر نمی‌رود». * زحمت دن قاچان، ال آچار. ** «کسی که از زحمت فرار می‌کند، روزی دست گدایی باز خواهد کرد». * زحمت عطری تر دیر. ** «عطر زحمت عرق است». * زحمت سیز بال دادانمازسان. ** «بدون زحمت نمی‌توانی عسل بخوری (نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود)». * زحمتی مشاطه چکر لذتی داماد آپارئر. ** «مشاطه زحمت می‌کشد داماد لذت می‌برد». * زیانئن یاریسئندان قایئتماق قازانجدئر. ** «جلوی زیان را از هر کجا که بگیری منفعت است». * زیرنانی ورلر ناشیا گورلر باشلیپ گئن طرفینن چالیر ** «شیپورو میدن دست ناشی میبینن داره از سمت گشادش فوت میکنه» == س == * ساغ گؤرسئدیب سؤل ویرماخ ** «راست نشون دادن و از چپ زدن» * ساغ آرمود ساپدان دوشمه ز. ** «گلابی سالم از ساقه نمی‌افته» * ساغ باشا ساقئز یاپئشدئرما (ساح باشئنا ساققئز سالما). ** «سری که درد نمی کنه دستمال نمی‌بندند (میفکن بر سر بی موی خود زفت)». * ساخلا سامانی، گلر زامانی. ** «کاه را نگه دار وقت استفاده آن می‌رسد (هرچیز که زار آید، یک روز به‌کار آید)». * سارالا سارالا قالماخدان، قیزارا قیزارا اولمه ک یاخشئدئر. ** «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است». * ساری قیزیلین بیر باهاسی وارسا، کیتابین قیمتی یوخدور. ** «دختر زرد(موی)را اگر بهایی باشد، کتاب را بها نتوان معین کرد» * ساققالیم یوخدور سوزوم کئچمیر. ** «ریش ندارم حرفم را قبول ندارند». * سیزین پیشیک بیزیم آیتی بوغار. ** «گربه شما میتونه سگ ما رو خفه کنه. (من تسلیمم)» * سس سیز طیاره دیر. ** «آب زیر کاه است». * سن آقا، من آقا، اینکلری کیم ساغا؟ ** «تو آقا، من آقا، راستی !گاوها را کی بدوشد ؟!». * سن اوخیانی من توخورام. ** «چند پیراهن بیشتر از تو پاره کردم». * سو آیدینلیقدی جالا اوز قاپینا. ** «اگر آب روشنی است بریز جلوی در خودت» * سو بولبولو دور. ** «کنایه از کسی که زیاد به حمام می‌رود». * سو بوغازدان آشیپ ها بیر گئریش ها اؤن گئریش ** «آب که از گلو گذشت چه یه وجب چه ده وجب [فرقی نداره]» * سوبیر یئرده قالسا ایی له نر. ** «تحرک لازمه زندگی است». * سوت گولونده دیر. ** «تو استخر (دریاچهٔ) شیر است». * سودا بوغولان سامان چؤپوندن یاپئشار. ** «غریق بر هر گیاه خشک چنگ زند». * سوروشاندا کی کیمین باشی قشنگدیر، توسباغا اوز باشینی چیخارتدی. ** «» * سؤزو آت یره صاحبی گؤتوره ر. ** «حرف را بینداز زمین صاحبش برداره». * سوزو آغزیندا پیشیر، سونرا چیخارت. ** «» * سوزو واختیندا دانیش. ** «» * سؤز سؤز آچار، سؤز گؤز آچار. ** «حرف حرف را میاورد، حرف هم چشم را باز می‌کند». * سؤز سؤز گتیره ر، آرشئن بئزی. ** «یعنی یک حرف کافی است گفته شود تا سخن و حرف جدیدی بواسطه آن مطرح شود». * سؤز وار گلر کچر، سؤز وار دلر کچر. ** «سخنی هست که گفته می‌شود و می‌گذرد، سخنی هست که گفته می‌شود و دل و جگر را سوراخ می‌کند و می‌گذرد». * سؤزون دوزون اوشاق دئیر (سوزون دوزون اوشاقدان ائشید). ** «حرف راست را بچه می‌گوید». * سو کوزه سی سو یولوندا سینار. ** «کوزهٔ آب در راه آب می‌شکند» * سو گورر، سوسار. آت گورر آخسار. ** «آب میبینه تشنه میشه. اسب میبینه لنگ میزنه» * سوغان یِئمَه میسن، نییه آجیشیرسان؟ ** «پیاز نخورده‌ای، چرا می‌سوزی»؟ * سویادا دیقتله باخسان، اوندا دا لکه تاپارسان. ** «» * سویون آخارئندان، آدامئن یئره باخارئندان گرک گورخاسان (سویون لام آخانیندان، آدامین یئره باخانیندان قاچ). ** «از آن نترس که‌های و هوی دارد، از آن بترس که سر به زیر دارد». * سیدر کافیر موفته اولسا اوزان اول. ** «سدر و کافور که مفت باشه بخواب بمیر». * سئرچه دن قناری اولماز. ** «» * سئرچه ندیر کلله پاچا سی نه اولا (قارئشقا ندیر کلله پاچا سی نه اولا). ** «موضوع بی‌اهمیت قابل بحث نیست». * سئنان قول بویوندان آسلانار. ** «دست شکسته وبال گردنه». * ‏سقل دن گوته سیپر چیخماز. ** « از ریش به کون سپر در نمیاد!(ریش دراز لزوما نشان دهنده گرایش جنسیتی خاصی نیست) » == ش == * شادلیغیوا شیلتاخلیخ اِلَمه ** «هنگام شادی هایت نق نزن» * شاطیر چورک دن یئملی دیر. ** «شاطر از نان خوردنی تر است». * شاهیدده ایمان یوخ بی ده عدالت. ** «شاهد ایمان ندارد و قاضی عدالت». * شرطی شوخومدا کس، خیر ماندا یابا لاشما یاسان (شرطی شوخومدا کس خرمنده شنه دعواسی چئخماسئن). ** «جنگ اول به از صلح آخر است». * شهرین دروازاسین باغلاماق اولار میلتین آغزین یوخ. ** «دروازهٔ شهر را می‌توان بست ولی دهان مردم را نمی‌توان» * شووه ره ن مزاج دئر. ** «اشاره به کسی که نظرش را سریع تغییر می‌دهد». * شهرده کلنتر اولماسا گورباغادا هفت تیر چکر. ** «شهری که کلانتر نداشته باشه قورباغه هاش هفت تیرکش میشن» * شِئر غزل دِئییر. ** «شعر و غزل می‌گوید». * شیریندی چورک، داغ ائلمه گورک. ** «نون شیرین هست، حالا گرمش نکن ببینیم» * شیرین سوز ایلانی یوواسئندان چئخاردار. ** «زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد». == ص == * صبر ایله حالوا پیشر ای قورا سندن ** «گر صبر کنی زغوره حلوا سازم» * صوبحانه نی یولداشئن ایله یئه، ناهاری اوزون تک یئه، وشامی دشمنین ایله یئه ** «صبحانه را با دوستت بخور، ناهار را تنها بخور، و شام را با دشمنت بخور» * صوب چیخان یول کسر (گون چیخمامیش خرجی تاپار) ** «کسی که صبح به راه افتاده مسیر زیادی طی می‌کند (تا خورشید طلوع کنه پولشو دراورده)» == ض == * ضررین قاباغئن هر واخت توتسان منفعت دیر ** «جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است» == ط == * طعنه لی سوزدن آیتی قئلئنج یاخشئدئر. ** «شمشیر تیز از حرف با طعنه بهتر است». * طوی گئچئنن سورا حنانی گؤته یاخال‌لار. ** «بعد از اتمام عروسی حنا رو به کون میمالن(نوش دارو پس از مرگ سهراب)» == ظ == '''* ظولمون آخیری اولماز''' * «ظلم عاقبت ندارد» '''* ظولم ایله آباد اولان عدل ایله ویران اولار''' * «آنچه که با ظلم آباد شود با عدل ویران می‌شود» == ع == * عاغئل عاغئلدان اؤتکم اولار. ** «عقل از عقل نافذ می‌شود (همفکری و مشورت)». * عاغئل یاشدا دئییل، باشدا دئر. ** «» * عجله ایشینه شیطان قارئشار. ** «عجله کار شیطان است». * عذاب ملاکه سی دیر. ** «فرشتهٔ عذاب است». * عوض عوض اولدو قاری. ** «این به اون در». * عوضین بدل آددا اوغلو وار. ** «عوض عوض داره گله نداره». * عیبین اولسا قیل کیمی، گوستریلر فیل کیمی. ** «» == غ == * غملی آداما اوزگه‌سینین گولمه‌سی آجیغ گلر ** «به آدم غمگین خندهٔ بیگانه نفرت می‌آورد» * غوربت جنت اولسادا، یئنه وطن یاخشی دیر ** «یوسف که به مصر پادشاهی می‌کرد می‌گفت بی شاهی کنعان خوشتر» == ق == * قود گئچینین بیر یئرین یئمییپدی کی ** « گرگ هیچ جای گوچ را نخورده که!(هنوز خبری نیست که، همچنان اوضاع خوب است.) » * قادئنئن یالاغی سمنی قویار، کیشنین یالاغی باققال دوکانی آچار. ** «زن کاهل سمنو می‌پزد، مرد کاهل دکان بقالی می‌زند». * قادئن وار ائو یاپار قادئن وار ائو ییخار. ** «زن هست که خانه را آباد می‌کند، زن هم هست که خانه خراب می‌کند». * قارا قارغانئندا بالاسی اوزونه خوشدور. ** «بچه کلاغ سیاه هم برای مادرش خوشگل است». * قارداشلار ساواشدئلار ابله لر ایناندئلار. ** «برادرها باهم دعوا کردند، ابلهان هم باور کردند». * قارغادان قناری اولماز. ** «کلاغ فقط یک کلاغ است و نمی‌توان آنرا به جای قناری جا زد (نمی‌توان ذات و جوهره افراد را تغییر داد)». * قارقئشئن ایکی باشی اولار. ** «نفرین دو سر دارد». * قازان قازانا دئیر، گوتون قارا دئر (قازان قازانا دئییر دیبین قارا دئر، قازان قازانا دئییر اوزون قارا، گودوش گودو شا دئییر اوزون قارا اولسون). ** «دیگ به دیگ میگه رویت سیاه است (کسی که عیب دارد عیب دیگری را می‌گیرد، در مورد افراد خلافکار گفته می‌شود که به خلاف وبزه دیگران اعتراض دارند)». * قاقا اولمایان یئرده ایدیه قاقا د ئیر لر. ** «جایی که آقا (فرد با عزت و حاکم) نباشد به احمق هم آقا می‌گویند» * قانی قانیله یومازلار. ** «خون را با خون نمی‌شویند». * قلم، قئلئنجدان آیتی دیر. ** «قلم، از شمشیر تیزتر است». * قورخان باش سالیم قالار. ** «سری که بترسد سالم می‌ماند». * قورخان گوزه چوپ دوشه ر (قورویان گوزه چوپ دوشه ر). ** «موش توی کاسه آدم وسواسی می‌افتد». * قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر (گوز گوردوغوندان قورخار، ایلان چالمئش آلا چاتی دان قورخار). ** «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد». * قورد آرتسا، پاخئل دا آرتار ** «هرکجا گرگ بیشتر شود بخیل هم بیشتر می‌شود، فرد سودجو به دور بر خود افراد بخیل را جمع می‌کند». * قورد گوزون گرلدسه، نه قوزونی سایار نه چوبانی ** «گرگ اگه چشم غره کرده باشه (قصد حمله) نه تعداد گوسفندارو می‌شمره نه چوپان رو به حساب میاره» * قورد بالاسی، قورد اولار (قورد انی یی (بالاسی) یئنه قورد اولور). ** «عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود». * قورددان قورتولدوغ، قولیبیابانیه توش گلدیک. ** «از شر گرگ خلاص شدیم، گرفتار غول بیابونی شدیم (از چاله به چاه افتادیم)». * قورد دومانلئغی سئوه ر. ** «گرگ از پراکندگی، بلبشویی و مه آلودی خوشش می‌آید تا از فرصت بوجود آمده بتواند به اهداف پلیدش دست یابد». * قوردون سلامی طمع سیز اولماز. ** «سلام گرگ بی طمع نیست». * قورو قورو قوربانئن اولوم. ** «تعارف کم کن و بر مبلغ افزای». * قوناغ ائو ییه سی نین دوه سی دیر. ** «مهمان شتر صاحبخانه است». * قوناغ قوناغی سئومه ز، ائو ییه سی هئچ بیرین. ** «مهمون، مهمونو نمیتونه ببینه صاحب‌خونه هردو را». * قونشو آشی دادلی اولار (قونشو قادئنی آدامئن گوزونه قئز گلیر، تویوغو دا غاز گلیر). ** «مرغ همسایه غازه (زن همسایه به چشم آدم، دختر می‌آید و مرغش هم غاز)». * قونشو پایی یاخشی دی بیرگون سنده بیرگون منده. ** «» * قونشویا اومود اولان شامسیز قالار. ** «» * قویو قازان اوزون درینده گوره ر. ** «چاه کن همیشه خودش را در ته چاه می‌بیند، چاه کن همیشه ته چاه است (چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی)». * قویون اولمایان یئرده کچی یه حاج عبدالکریم آقا دئیرله. ** «جایی که گوسفند نباشه به بز حاج عبدالکریم آقا میگن (تو شهر کورا یه چشم پادشاهه)». * قئز ائوینده تویدور اوغلان ائوینده خبر یوخدور. ** «در خانه عروس جشن عروسی برقرار است در خانه داماد خبری نیست». * قئز بادام دئر، بالاسی بادام ایچی (منیم بالام بادام دئر، بالاسی بادامئن ایچی). ** «دختر مانند بادام است فرزندش مغز بادام (فرزند من بادام است، بچه اش مغز بادام)». * قئزئم سنه دئییرم گلینیم سن اشید. ** «دخترم به تو میگم، عروسم تو بشنو (به در میگم دیوار بشنوه)». * قئش چئخار اوزو قارالئق کوموره قالار. ** «بالاخره زمستان هم می‌گذرد و روسیاهی به زغال می‌ماند». * قئش گلمئمیش گیش فیکرینده اؤل ** «تا فصل سرما نیامده به فکر لباس باش» * قیصاص قیامته قالماز. ** «مجازات گناه به قیامت نمی‌ماند». == ک == * کار ائشیدمز، یاراشدئرارـ کور گؤرمه ز، قوراشدئرار. ** «کر نمی‌شنود و جفت وجور می‌کند، کور نمی‌بیند و سرهم می‌کند». * کاسیب (کسبه چی) مرد اولار. ** «کاسب جوانمرد می‌شود». * کاسئبی دَوَه اوستوندَه بووَه سانجار (کاسئبی، دوه اوستونده ایلان وورار). ** «آدم بی‌چیز (آس و پاس) رو (در حالیکه) روی شتر (سوار است)، رتیل می‌گزد (آدم فقیر (بدبخت) اگر روی شتر هم باشد مار آن را نیش می‌زند)». * کچی جان هاییندا، قصاب پیی آختارئر. ** «بز از جانش می‌ترسد، قصاب دنبال دنبه می‌گردد». * کچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر. ** «وقتی عمر بز به سر آمد، خودش را به چماق چوپان می‌مالد». * کچی نین قطوری بولاقین گوزوندن سو ایچر. ** «بز گر از سر چشمه آب می‌خورد». * کدخدانی گور، کندی چاپ. ** «اگر در جایی خواستی به هدف و مقصود خود دست یابی دل صاحب ورئیس آنجا را بدست آور و سپس هر کاری خواستی بکن». * کفنین جیبی یوخدور. ** «کفن جیب ندارد». * کله سویودور. ** «کشکه». * کورا گئجه گوندوز بیردیر (کورا نه گئجه نه گوندوز). ** «کور را شب و روز یکسان است (برای کور شب و روز فرقی نداره)». * کورآللاهدان نه ایستر، ایکی گوز بیری ایری بیری دوز. ** «کوراز خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم». * کور اولسون او ایکی گوز کی دوشمنین تانئمئر. ** «» * کور توتدوغون بوراخماز. ** «کور چیزی رو که بگیره ول نمی کنه (آدم کور در کارها لجوج و سختگیر است)». * کور قوشون روزوسون الله وئره ر. ** «روزی پرندهٔ کور را خدا می‌دهد». * کور کورا دئیر زیت گوزونه. ** «کور به کور می‌گوید بگوزم به چشت (دیگ به دیگ می‌گوید روت سیاه)». * کوزَه تزه لئغدا (تزه اولاندا) سویو سوُیوق ساخلار (تزه کوزه سرین سو). ** «کوزه فقط وقتی نو است، آب را خنک نگاه می‌دارد (کنایه از اینکه: هر چیز، تازه‌اش خوب است)». * کوزه چی سینئق قابدان سوایچر. ** «کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد». * کوزَه، سو یوْلوندا سئنار. ** «کوزه، سرانجام در راهِ آوردن آب، خواهد شکست». * کیتاب، بیلیک منبعی دیر. ** «کتاب منبع دانش است». * کئچمه نامرد کؤرپوسوندن قوی آپارسئن سل سنی***یاتما تولکو دالداسئندا قوی یسین اصلان سنی. ** «از پلی که نامرد درست کرده عبور نکن بزار سیل تو رو با خودش ببره و به روباه تکیه نکن، همین بهتر که شیر تورو بخوره». * کیچیکدن خطا، بویوکدن عطا. ** «کوچکتر خطا می‌کند و بزرگتر بواسطه بزرگی می‌بخشد». * کیشی توپوردویون یالاماز (کیشی ده سؤز بیر اولار، کیشی سوزونون اوستونده دورار). ** «مرد تفش را لیس نمی‌زند، قول مردان جان دارد (حرف مرد یکی است، مرد سر حرفی که زده می‌ایستد)». * کیشی قئزی اولمایاسان، کیشی قادئنی اولاسان. ** «دختر جوانمرد بودن مهم نیست، مهم این است که زن جوانمرد باشی». * کیم اوز قاتئغئنا (آیرانئنا) تورش دئیر؟ (هئچ کیم اوز خمیرینه تورش دئمز). ** «هیچ‌کس به ماست (دوغ) خودش ترش نمی‌گه». == گ == * گئچمه نامرت کوپرو سون ده ن، قوی آپارسین سئل سنی. یاتما تولکو کلگه سین ده، قوی یئسین آصلان سنی. ** «از پل نامرد نگذر، بگذار سیل تو را ببرد. در سایهٔ روباه نخواب، بگذار شیر (اصلان) تو را بخورد». * گئچی سنه قربان دریسی بیر قیران ** «بز را قربانت می‌کنم، اما پوستش یک قران است». * گل یاپیشما گؤجؤن چاتمایان داشا، گؤتؤره بیلمزسن زورا دؤشرسن. (گوتوره بولمسن گوتون جیریلار) ** «بیا از سنگ بزرگ رو بیخیال شو، نمیتونی برش داری به زور میفتی (کونت پاره میشه)» «به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های طوفان را» * گلین اوینایا بیلمیر، دئییر اوتاق ایری دیر. ** «عروس نمی‌تواند برقصد، می‌گوید زمین کج است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند)». * گلین اوجاغا چئکر. ** «عروس به مادرش می‌کشد». * گمینین ایشینی گمیچی بیله ر (چوره یی وئر چورکچیه بیر چورک ده اوسته وئر). ** «کار را به کاردان بسپار (کار را به کاردان سپردن و چند برابر اجرت دادن بهتر است تا به دست افراد ناشی بدهند)». * گورول آما یاغما. ** «رعد و برق بزن ولی نبار». * گوز گورمه ک اوچون دور، گونول سئومه ک اوچون دور. ** «چشم برای دیدن است، قلب برای عشق ورزیدن». * گوز گوردویونه اینانار. ** «چشم آن چیزی را که می‌بیند باور می‌کند». * گوز سوز یاشاماق اولار، آما وطن سیز اولماز. ** «بی چشم می‌توان زندگی کرد، اما به وطن نمی‌شود». * گؤت اوپماغینان آغیز میندار اولماز ** « با بوسیدن کون دهان کثیف نمیشود( احترام گذاشتن به بالادستی خجالت آور نیست )» * گؤتی طاخجا لاری گئزیر ** « کونش طاقچه‌ها را قدم میزند!(شادی فراوان دارد در پوست خود نمیگنجد)» * گولد ه ن تیکان اولار تیکاندان گول. ** «از گل خار می‌شود و از خار گل (گاهی اوقات فرزند خانوادهٔ خوب، آدم بدی می‌شود و فرزند خانوادهٔ بد آدم خوبی می‌شود)». * گول، گوللر آچئلسئن. ** «بخند، تا گلها باز شوند (بخند تا دنیا به روت بخنده)». * گولمه قونشونا، گلر باشئنا. ** «به همسایه نخند، سر خودت هم میاد». * گون آلتئندا یاتمایان، کولگه نین قدرینی بیلمه ز. ** «کسی که زیر نور خورشید نخوابیده، قدر سایه رو نمی‌دونه» * گون چیخمامیش خرجی تاپار ** «تا خورشید طلوع کنه پول خوبی زده به جیب» * گونشی پالچیقلا سووار ماق اولار می؟ ** «اندود توان چشمهٔ خورشید به گل»؟ * گئولی بالیق ایستئینین گوتی بوز اوسته اولار ** «کسی که دلش ماهی میخواد رو یخ میشینه(هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد» * گئجه اودونا گئدن چوخ اولار. ** «قصه شب دراز است (شب دراز است و قلندر بیدار)». * گئجه شهره گئدن چوخ اولار، قیشدا بوستان اکن. ** «شب کسی که می‌گوید به شهر می‌روم زیاد است، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت». * گئدر بوستان قئراسی، قالار اوزون قارا سی. ** «خربزه نارس و هندوانه بوستان تمام می‌شود و فقط روسیاهی می‌ماند». * گئدیب حاماما، اولوب شاماما (گئده جه یم حاماما، چئخام اولام شاماما). ** «یعنی نتیجه استحمام و آرایش این است که انسان تمیز و معطّرگردد». * گیئین ایله یئیَنین کین الله وئرَر (یئیجین ایله گئیجینینکین آلله یتیره ر). ** «خدا روزی کسی که میپوشه و کسی که میخوره رو میده(خوراک و لباس خورنده و پوشنده را خدا میرسونه)» == ل == * لاری خوروز بانلاماز، بانلاسا واخت آنلاماز. ** «اشاره به آدم وقت نشناس می‌باشد-حسنی به مکتب نمی‌رفت وقتی می‌رفت جمعه می‌رفت». * لالئن دیلین ننه سی بیله ر. ** «زبان لال را مادرش می‌فهمد (آشنا داند صدای آشنا)». * لای لای بیلیرسن نیه یاتمیرسان؟ ** «لالایی بلدی چرا نمی‌خوابی»؟ * لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده. ** «لپه را نگو برنجو بگو، دیروزو نگو امروزو بگو (داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)». == م == * ماشاورا کن، اَلینی آتاشا اوزاتما. ** «با وجود انبر، دست به آتش مزن». * مالی قاز (زیندگانلئغئ مالی قاز کئچیر). ** «بخور و نمیر (زندگی بخور و نمیری دارد». * ماتی میخاناسی (ماتی میخاناسی دیر) ** «کنایه از جای بی قانون و بی در و پیکر» * ماتئ میخاناسئ دئر (فاطی میخاناسی دیر، حسن سوخدو دییرمانئ دئر). ** «میخانه ماتی (فاطی) است (شهر هرت است)». * مال گئدر بیریانا ایمان گئدر مین یانا. ** «در مورد افرادی که تحقیق نکرده به دیگران تهمت و افترا می‌بندند بکار می‌رود». * محبت قئیچی سی هر شیی کسه ر. ** «قیچی محبت همه چیز را می‌برد». * مرند اولوسو کیمین اوزانئر (مرند اولوسو دور). ** «مانند مرده‌های مرند دراز می‌شود». * مغرورلوق ائیله یب اوستادام دئمه***وقت اولار بیریئرده دارا دؤشرسن. [[عاشیق علعسگر]] ** «احساس غرور نکن و خود را بزرگ مبین زمانی می‌رسد که کم می‌آوری». * ملا اولدو مکتب داغیلدی. ** «ملا مرد مکتب هم تعطیل شد». * من دئییرم فدم دمه، سن دئییرسن دامدان داما. ** «من می‌گویم آسمان تو می‌گویی ریسمان». * منلیک اولان یئرده سنلیک شمعی یانماز. ** «» * موسی مئسئب دئر. ** «موسی کز کرده (کنایه از کسی که کار اشتباهی کرده و ساکت و خجل گوشه یی نشسته)». * مئخی میسمارا دونده رن الله دئر. ** «هر چیزی در ید پروردگار است». * مئردار اسکی اود دوتماز (مال پوخون ائلدئرئم وورماز). ** «بادمجان بم آفت ندارد». * میرزاقلمدان دی. ** «میرزاقلمدان است». * میوه‌نین یاخشی سئن مشه ده چاققال یه یر. ** «میوه خوب را درجنگل، شغال می‌خورد (سیب سرخ برای دست چلاق خوبه)». == ن == * ناشی زورنانی یوغون باشئندان چالار. ** «آدم ناشی، سرنا را ازسر گشادش می‌زند». * ناهاردان معلومدور شاما نه وار. ** «سالی که نکوست از بهارش پیداست». * نفسی ایستی یئرده ن چئخئر. ** «نفسش از جای گرم در میاد». * نوخود فالی آچماق. ** «فال نخود باز کردن (چیزی را لفت دادن، در انجام کاری دودل بودن)». * ننه گزن باغلاری بالا بوداق بوداق گزر‌. ** «باغ هایی که مادر گشته رو بچه جز به جز میگرده.» * نه فایدا بیز قالمئشئق بویاندا کورپو قالئپ اویاندا. ** «چه فایده ما ماندیم این طرف و پل آن طرف (خرما بر نخیل ودست ما کوتاه)». * نه قانئر، نه ده قاندئرئر. ** «» * نیت هارا منزیل اورا. ** «نیت به هر کجا باشد، منزل و مقصد همانجاست». == و == * وارلیقدا دوست اولما یوخلوقدا کنار***ایگیتم دیینده بو عادت اولماز. ** «» * واری اولان تاخار یوخو اولان باخار. ** «کسی که داره استفاده می کنه کسی که نداره نگاه می کنه (دارندگی و برازندگی)». * واریندی گیریش یوخوندو سوروش. ** «(فکری) داری شروع کن نداری بپرس» * وئر ال ساخلار. ** «دست بخشنده نگهدار صاحبش و کسانی که مورد دعای آن فرد هستند می‌باشد». == ه == * هاردا آشدی، اوردا باشدی. ** «هر جا آش هست، آنجا سر است». * هامئسی بیر بئزین قئراغئدئلار. ** «سروته یه کرباسن». * هامئسی بیر داغ دی ** «همشون یه کوهن» * هامینی برق توتاندا بیزیده لامپا چیراغ توتار. ** «همه را برق میگیره ما را چراغ نفتی». * هر آغلار گوزلویه عاشیق دئمه زلر. ** «به هر کسی که چشمانش گریان است عاشق نمی‌گویند». * هر اوخویان ملانصرالدین اولماز. ** «هر گردی گردو نیست». * هر زادئن تزه سی، دوستون کوهنه سی. ** «هر چیز تازه اش خوب است دوست کهنه اش». * هر قئشئن بیر یازی وار. ** «هر زمستانی بهاری هم دارد». * هر کس ساغ اولسون اوزونه. ** «هر کس باید به خود متکی باشد و از دیگران انتظار کمک نداشته باشد». * هر کسین حورمتی اوز الینده دیر. ** «احترام هر کس دست خودش است». * هر گوزلده بیر عایئب اولار. ** «هر گلی عیب و علتی دارد (گل بی خار خداست)». * هر نه اکیرسن، اونودا بیچیر سن. ** «هرچه بکاری همان را درو می‌کنی (هرچه بکاری تو، همان بدروی)». * هرنه سالار سان آشئنا، اودا چئخار قاشئقئنا. ** «هرچه کنی بخود کنی – گر همه نیک و بد یا کنی». * هرنه گئده ر باغدان گئده ر، باغباندان نه گئده ر؟ ** «» * همشه شعبان بیر دفعه ده رمضان. ** «همیشه شعبان یکبار هم رمضان». * هئچ ده ن یئی دیر. ** «از هیچی بهتره (کاچی به از هیچی)». * هئچ گول تیکان سئز اولماز. ** «هیچ گلی بی خار نیست». * هئچ کیم اوز یوْغورتونا تورش دئمز. ** «هیچ کس نمیگه ماست من ترشه» == ی == * یولداش اودی ساشمیا دریا اولوب داشمیا ** «دوست آن است که نیس نزند دریا شود لبریز نشود» * یا حسن کئچل یا کئچل حسن. ** «چه علی خواجه چه خواجه علی». * یاخشئ دوست اوز دوستونون گوزگوسودور. ** «دوست خوب آیینهٔ دوست خود می‌باشد» * یاخشئ دوست یامان گونده بللنر. ** «دوست خوب در زمان سختی معلوم می‌شود (دوست آنست که گیرد دست دوست***در پریشانحالی و درماندگی)». * یاخشی قادین عومور اوزادار، پیس قادین عومور آزالدار. ** «زن خوب عمر را دراز می‌کند، زن بد عمر را کم می‌کند» * یاخشی قئزدان یاخشی دا گلین اولار. ** «دختر خوب عروس خوبی هم می‌شود». * یاخئنداکی علف، اوزاغداکی آرپادان یاخشئدئر (اوزاق یئرین آرپاسئندان، یاخئن یئرین سامانی یاخشئ دئر). ** «سیلی نقد به از حلوای نسیه». * یاشدا یانئر قورونون اودونا (قورونون اودونا، یاش دا یانار). ** «تر هم به آتش خشک می‌سوزد. (تر و خشک با هم می‌سوزد)». * یاغئشدان قورتولوب دولویا دوشدوک. ** «از چاه درآمده توی چاله افتادیم». * یالانچئنئن حافیظه سی اولماز. ** «دروغگو حافظه ندارد». * یامان گونون عمرو آز اولار (قارا گونون عمرو آز اولار، قارا گجه نین آغ گونودوزواولار). ** «عمر روز سخت کم است، یعنی روزگار پستی و بلندی داشته و تلخی و شادی آن به هم پیوسته‌اند (پایان شب سیاه سپید است)». * یانسئن چیراغی، گلسین ایشئغی. ** «چراغش روشن باشد، نورش بیاید». * یای وار، قئش وار، چوخ ایش وار. ** «تابستان هست، زمستان هست، کار زیاد است (این مثل در مورد شخص عجول بکار می‌رود بدین مضمون که فردا تابستان و زمستان خواهد آمد و کار زیادی در پیش است و تا رسیدن به نتیجه وقت زیادی لازم است)». * یورغانا بورون ائلینن سورون. ** «» * یورغانی گویده آیاغی اوزون. ** «». * یوز ایل سئل گلسه ائئماز، بیر گون غم اووان یئری. ** «» * یوقورت توکولسه یئری قالار، آیران توکولسه نه یی قالار؟ ** «اگر ماست بریزد جایش می‌ماند، اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن می‌ماند؟» * یومورتاسی ترسه دوشوب. ** «کلافه است». * یهر گاه آتئن بئلینده گزه ر، گاه یییه سی نین (همشه سو بئله گتمز). ** «گهی زین به پشت و گهی پشت به زین (همیشه در روی یک پاشنه نمی‌چرخد)». * یئتیمه وای وای دیه ن چوخ اولار - چوره ک وئره ن اولماز. ** «به حال یتیم وای وای گویان زیادند ولی کسی یک لقمه نان نمی‌دهد (وقتی از یک کاری یا شخصی طرفداری الکی و ظاهری می‌کنند ولی در موقع نیاز هیچ‌کدام پا پیش نمی‌گذارند این مثل کاربرد دارد)». * یئدیلر ایچدیلر مطلبه یئتیشدیلر. ** «قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید». * یئر برک اولاندا، اوکوز اوکوزدن گوره ر. ** «وقتی زمین سفت است، گاو فکر می‌کند تقصیر گاو دیگر است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند- عروس نمی‌توانست برقصد، می‌گفت زمین کج است)». * یئرین قولاغی وار. ** «دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد». * یئرینه ایشه مک بس ده ییل، شیرین چای دا ایسته ییر. ** «». * ییرمی دورد مین پیغمبره یالوارینجا بیر دانا آللاها یالوار. ** «به جای اینکه به بیست و چهار هزار پیامبر التماس کنی دست به دامن یه خدا شو». * یئکه باشئن یکه بلاسی اولار (قویونو اولان، قورددان قورخماز). ** «هر چه سر بزرگتر، درد سر بیشتر (هر که بامش بیش برفش بیشتر)». * یئکه گوزون ایشیغی اولماز. ** «» == بدون متن اصلی == * بر سوگند کسی که زیاد سوگند می‌خورد اعتماد مکن. * نیکی به جای نیکی، کار هر کس است؛ اما نیکی به جای بدی، ویژهٔ جوانمردان است. * مرد باید یا در هرات [میدان جنگ] باشد، یا زیر خاک. * اگر شوهر خوب بود، خدا هم شوهر داشت! * دین ارمنی خوب دینی است، البته اگر روز رستاخیز گندش در نیاید! * هر کس با آشپز قهر کند، گشنه به خانه می‌رود! * اگر گدایی بپوشد، همه می‌گویند: «از کجا آورده‌ای»! * فرزند بلاست، نباشد واویلاست! * خرِ کارکن از بیک بیکار به! * نام عروسی را جشن گذاشته‌اند، مبادا زهرهٔ آدم چاک شود! * دست را نباید برید باید بوسید. * زرنگی زیاد جوانمرگی می‌آورد. * تا از پل نگذشته‌ای خرس را دایی بخوان. * اگر دروغگو نبود، راستگو شناخته نمی‌شد. * آقا میاره نوله، خانم می‌ریزد تو گاله. * آخر شوخی به دعوا می‌کشد. * یارین اولماسا یار اونو آتماغی بیلمه عار =اگر دیدی یارت یار نیست ترکش عار نیست. * برای عاشق بغداد دور نیست. * بازار نه پدر را می‌شناسد نه مادر را. * آنقدر به ماه بی اعتنا باش تا زیر پایت بیفتد. * آنچه باهای می‌آید با هوی می‌رود. * اگر یابو را تیمار کنی جفتک می‌اندازد. * از حرارتش خیری ندیدیم از دودش کور شدیم. * اگر خوراک آسیا را نرسانی سنگها همدیگر را می‌سایند. * ادب زیادی بی‌ادبی است. * این مرغ است که به خروس می‌گوید بانگ بردار. * اگر از کسی تنفر داری بگذار زنده بماند. * آب صاف و روشن ماهی ندارد. * افرادی که بوی بدی می‌دهند خود متوجه بوی بد خود نیستند. * اندوه مانند دل پر خارش است که با خاریدن پیشتر می‌شود. * اگر منبع یک جوی گل آلود باشد تمام جوی گل آلود خواهد بود. * انسان از پیروزی چیزی یادنمی‌گیرد ولی از شکست خیلی چیزها یادمی‌گیرد. * از زنان زیبا همچنان بپر هیزید که از فلفل سرخ هندی. {{ناتمام}} [[رده:فرهنگ در آذربایجان ایران]] [[رده:ادبیات آذربایجان]] [[رده:فولکلور در آذربایجان ایران]] [[رده:ضرب‌المثل‌ها|آذربایجانی]] kw86cspoqcyajgz0jyl8mm72bf8dwqf 171365 171364 2022-08-20T12:29:49Z Mablue92 23324 wikitext text/x-wiki <div style="font-variant: small-caps; text-align: center;"> __NOTOC__ [[#آ|آ]] - [[#الف|الف]] - [[#ب|ب]] - [[#پ|پ]] - [[#ت|ت]] - [[#ث|ث]] - [[#ج|ج]] - [[#چ|چ]] - [[#ح|ح]] - [[#خ|خ]] - [[#د|د]] - [[#ذ|ذ]] - [[#ر|ر]] - [[#ز|ز]] - [[#ژ|ژ]] - [[#س|س]] - [[#ش|ش]] - [[#ص|ص]] - [[#ض|ض]] - [[#ط|ط]] - [[#ظ|ظ]] - [[#ع|ع]] - [[#غ|غ]] - [[#ف|ف]] - [[#ق|ق]] - [[#ک|ک]] - [[#گ|گ]] - [[#ل|ل]] - [[#م|م]] - [[#ن|ن]] - [[#و|و]] - [[#هـ|هـ]] - [[#ی|ی]] </div> == آ == * آباد اوْلسون خالخال، بیری یاتار بیری قالخار ** «آباد باشد خلخال، یکی می‌خوابد یکی دیگر بیدار می‌شود (وصف محلی که همیشه تعدادی بیدارند وشلوغ است)» * آتا اولماق آساندی‏، آتالیق ائتمک چتیندیر ** «پدر شدن آسان است‏، ولی پدری کردن سخت» * آتا چاتینجاخ اشّکه مین! ** «تا زمانیکه به اسب برسی، سوارخر شو»! * آت آلماغا جاوان یوللا، قیز آلماغا قوجانی ** «جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر (عروس)» * آت آلمامیش آخئر چکیر ** «قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد» * آتا دوغرایب بالایئیر ** «پسر دنباله رو پدر می‌شود» * آتاسئن دونقوز قاپمیش اوغلونو ایلان چالمیش ** «پدرش را خوک گاز گرفته و پسرش را مار نیش زده» * آتاسئنا خئیئری اولمایان کیمه خئیری اولار؟ ** «کسی که به پدرش خوبی نمی‌کند به چه کسی خوبی می‌کند»؟ * آتا سین گورمه ین شاهلئق ادعاسی ائدر ** «هرکه آبا و اجدادش را نشناسد ادعای پادشاهی می‌کند» * آتاش یانماسا کول اولماز ** «تا نسوزد آتشی، خاکستری پدید نمی‌آید» * آتا سیندان قاباغا دوشه ن تولانی قورد یئیه ر ** «توله ای که جلوتر از پدرش راه برود طعمه گرگ می‌شود» * آتالار سوزونه محاکیمه اولماز ** «نصیحت پدر را نمی‌شود محاکمه کرد» * آتالار سوزو حکمتدیر ** «سخن پدران پندآموز است» * آتالار سوزو عاغلئن گوزو ** «سخنان پدران (ضرب‌المثلها) چشم عقل هستند» * آت اولوب، ایتلرن بایرامیدر ** «اسب بمیره عید و عروسی سگهاست» * آتام آتام من بو ایشه ماتام ** «پدرم پدرم من از این کار سر در نمیارم» * آتا مالین درج ایله‏، اونا گوره خرج ایله ** «اول ارث پدری را صاحب شو، آنگاه خرجش کن» * آتاما یاتاق سالدیم قالایچی یلدی یاتدی ** «برای پدرم رختخواب پهن کردم، خادم پدرم آمد خوابید» * آتام ایله آتانی دئینجه ‏، اوزوم ایله اوزونو دئه ** «حساب پدر با حساب خودت جداست» * آتام ائوینده بایلق باشی ‏، اریم ائوینده تویوق آشی ** «خونه پدر کله ماهی خوراکم بود، خونه شوهر مرغ بریان» * آتامی آنامی آتمیشام تکجه سنی توتموشام ** «پدر و مادرم را انداخته و فقط تو را چسبیده‌ام» * آتامین اؤلمه سیندن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانیا ** «از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏، ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد» * آتا مینمه یین بیر عیبی وار، آت دان دوشمه یین مین عیبی وار (آتا مینمه ک راحتدیر، آت دان ینمه ک چتیندیر) ** «اگر سوار بر اسب شدن یک عیب و ایراد داشته باشد، از آن افتادن و پیاده شدن هزار مورد و مسئله دارد (رسیدن به ثروت و مقام خوشایند ولی از دست دادن آن سخت و ناگوار است)» * آتان بیلیجی دی سنه نه؟ ** «گیرم پدر تو بود فاضل-از فضل پدر تو را چه حاصل» * آتان سوغان آنان ساریمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟ ** «پدرت پیاز ومادرت سیر، مگه میشه تو بشی گلبسر (خیارسبز)» * آتانین دعاسی ‏، آنانین ناله سی ** «دعای پدر و ناله مادر» * آتانین دعاسی آنانین آهی ** «دعای پدر و آه مادر» * آتا ات ایته اوت وئرمزلر ** «به اسب گوشت و به سگ علف نمی‌دهند» * آتا مین ‏، آد قازان ** «بر اسب سوار شو و شهرت بطلب» *آتا مینیب جیدا گوتوروب **سوار اسب شده جیدا برداشته * آتا آنا رشوه سیز دوست دورلار ** «پدر و مادر بدون هیچ چشم داشتی دوستت هستند» * آتا ائوینده اوگئی آنا _ار ائوینده قایئن آنا ** «در خانهٔ پدر نامادری- در خانهٔ شوهر مادر شوهر» * آتم آت اولونجان، ییه‌سی مات اولار ** «تا کره اسبم اسب شود صاحبش مات شده (مرده)» * آتان اوخ قایئتماز ** «تیر پر تاب شده بر نمی‌گردد» * آت اوزگنین، گوت اوزگنین، چال چاتلاسین «اسب مال کس دیگر، کون مال کس دیگر، بکوب تا بشکند.» * آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار. ** «دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم می‌شوند». * آتین ساتان اشک آلامماز، دوسین ساتان کوشک آلامماز. ** «کسی که اسبشو میفروشه نمی‌تونه خر بخره، کسی که دوستشو میفروشه نمیتونه خانه باغ بخره» * آجا مئییت حلال دیر. ** «برای فرد گرسنه میت حلال است». * آج تویوق یاتار یوخودا داری گورر. ** «مرغ گرسنه در خواب ارزن می‌بیند».(شتر در خواب ببیند پنبه دانه) * آج قارئن آجی آیران. ** «شکم گرسنه و دوغ تلخ (وعده‌های تو خالی)». * آجین ایمانی اولماز. ** «آدم گرسنه ایمان ندارد». * آجیندان یاتیب گون اورتادا دوروب. ** «از زور گرسنگی شب می‌خوابد و بعد از ظهر بیدار می‌شود». * آجین قارنی دویار، گوزو دویماز. ** «حریص دایم در غم است، هرچه دارد پندارد کم است». * آج دئیر دویمارام ، توخ دئیر آژمارام. ** «گرسنه میگه سیر نمیشم ، سیر میگه گرسنه نمیشم» * آخار سویا گئدسه، آخار سولار قورویار. ** «آدم بد شانس اگر به آبهای روان برود آنها هم خشک می‌شوند». * آخار سو یولونی تاپار. ** «آب جاری راهش رو پیدا می کنه». * آختاران تاپار یاتان یوخودا گوره ر. ** «کسی که جستجو کند پیدا می‌کند و کسی که بخوابد در خواب می‌بیند (جوینده یابنده است)». * آخیرده گوله ن، یاخشی گوله ر. ** «کسی که آخر می‌خندد، بهتر می‌خندد». * آدادا قورد آز ایدی، بیری ده گمیله گلدی. ** «در جزیره گرگ کم بود، یکی هم با کشتی آمد». (گلپایگان گرگ کم داشت، یکی هم از گوگد آمد) * آدام پولو قازانار، پول آدامی قازانماز. ** «آدم پول در میاره، پول آدم نمیکنه (نه همین لباس زیباست نشان آدمیت)» * آدام گئده ر آدی قالار. ** «انسان می‌میرد نامش ماندگار می‌شود» * آدام هر نه دن قورخسا، باشینا گله ر. ** «انسان از هر چیزی بترسد به سرش می‌آید». * آدامئن آدی پیسلی یه چئخئنجا، جانی چئخسا یاخشی دئر. ** «جون آدم دراد بهتر از اینه که شهرت بدی بگیره» * آدامئن آغزئندان سؤز آلئر. ** «از دهان آدم حرف می‌کشد». * آدامئن اون دانا یییجی سی اولسون بیر دانا دیییجی سی اولماسئن. ** «آدم ده تا نون خور داشته باشه ولی یه دونه غر زن نه»! * آدی منیم دادی سنین. ** «به اسم من ولی لذتش مال دیگران». (به نام من و به کام دیگران) * آدئن توتدون اوزو گلدی. ** «اسمشو آوردی پیداش شد». * آدئن ندی رشید بیرین دئه، بیرین ائشید. ** «یکی بگو، یکی بشنو». * آرپا اکه ن بوغدا درمه ز. ** «کسی که جو می‌کارد گندم درو نمی‌کند». * آرپا یئمییه ن آت، قلیج گوجونه یریمز. ** «اسبی که جو نخورد، به زور شمشیر راه نمی‌رود» * آزاجئق آشئم، آغرئماز باشئم. ** «به فقر می‌سازم، دردسری ندارم». * آزا قانع اولمایان چوخا یئتیشمه ز. ** «کسی که به کم قناعت نکند پیشرفت نمی‌کند» * آز دانئش ناز دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا دانئش، اوستا دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا گئده ن یورولماز. ** «کسی که آهسته می‌رود خسته نمی‌شود». * آسلانین ائرکک دیشی سی اولماز. ** «[[شیر]] نر و ماده ندارد». * آش دی آشئن ایسپناغی. ** «آش اگه آشه مربوط به اسفناجشه». * آشی پیشدی. ** «گاوش زائید. مشکلی برایش پیش‌آمد». * آغاج بار گتیردیکجه باش آیه ر. ** «درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود». * آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر. ** «کرم درخت را از درون می‌خورد». (کرم از خود درخت است) * آغاجین بیری آردی، بیری ناموس، قالانی تالاپ تولوپ. ** «چوب (تنبیه و تربیت) یکی عصمت و عفت (آر) است، یکی ناموس، بقیه تالاپ تولوپ». * آغانئن مالی چئخاندا نوکرین جانی چئخئر. ** «از اموال آقا داره کم میشه جان نوکر داره در میاد (شاه می‌بخشد شیخعلی خان نمی‌بخشد)». * آغریمایان باشا دسمال باغلامازلار. ** «به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند». * آغرییان دیشی چکرلر. ** «دندانی را که درد می‌کند باید کشید». * آغئزلاردا ساققئز اولماق. ** «دهان به دهان گشتن». * آغئزئنا باخ تیکه کس. ** «به اندازه دهانت لقمه بردار (پایت را به اندازه گلیمت دراز کن)». * آغئزئندا مرجیمک ایسلانمئر. ** «عدس دردهانش خیس نمی‌شود (درمورد آدمی که سرّ نگهدارنیست)». * آل آپارمئش. ** (آل او را ببرد)(آل=موجودی موهوم و خیالی که به چشم انسان تنها در شب یا زن حامله دیده می‌شود)». * آل ایتدن معروف اولماق. ** «مثل گاو پیشانی سفید مشهور بودن». * آللاه آدامئن عمروندن گؤتورسون، قویسون شانسئنئن اوستونه. ** «خدا از عمر آدم بردارد، به شانسش اضافه کند». * آللاه ایکی قاپازی، بیر باشا وور ماز. ** «خدا دو سرکوفت را به یک سر نمی‌زند». * آللاه ایلانی تانییب، آیاغلارئنی قارنئنا سوخوب. ** «خدا خر را شناخت و شاخش نداد». * آللاه باغلایان قاپئنی، هئچ کیم آچامماز. ** «دری را که خدا ببندد، هیچ‌کس نمی‌تواندباز کند». * آللاه بیر قاپئنی باغلاسا، آیری قاپی آچار. ** «خدا اگر دری را به روی بنده اش ببندد، در دیگر به رویش می‌گشاید (خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری)». * آللاه داغئنا باخار قار وئره ر. ** «خداوند به کوه اش نگاه می‌کند برفش می‌دهد (خداوند به هر کسی به اندازه لیاقتش می‌دهد، خلایق هرچه لایق)». * آللاه‌دان اوزولمییه نه، اؤلوم یوخدور. ** «برای کسی (بیماری) که ارتباطش از جانب خداوند قطع نشده، مرگ وجود ندارد». * آللاه دان قورخان هئچ نه ده ن قورخماز. ** «کسی که از خدا می‌ترسد از هیچ چیز نمی‌ترسد» * آللاه دغل بازا پای ورمز. ** «خدااز فریب کاران حمایت نمی‌کند.» * آللاه شنبه نی جهودا قیسمت ائله سین. ** «خداوند شنبه را قسمت جهودها کند». * آللاه قارغا ده ییل کی گوز اویا (آللاهئن بارماغی یوخدور، گؤزووه سوخا). ** «خداوند مانند کلاغ نیست که چشم در بیاورد (چوب خدا صدا نداره)». * آللاه قازاناندان آلار وئره‌ر بئجه‌ره‌نه. ** «خدا اختیار داره». * آللاها قوربان اولوم کی، یاغی یاغ اوسته وئریب یارمانی یاوان قویوب. ** «قربان خداوند بروم که به یکی روغن روی روغن (صد نازو نعمت) داده وبرای یکی هم بلغور خالی». * آلچاقدا دایان که چیخاسان باشا. ** «برای رسیدن به قله کوه باید از دامنه شروع کنی». * آلئنمئش تاپئلمئش دی. ** «چیزی که خریده شده غنیمت است». * آلما قاخی دا قاخدی، اَریک اوندان قاباخدی. ** «برگه سیب هم هرچند برگه هست ولی برگه زرد آلو از آن به مراتب بهتر است» * آناسئنا باخ قئزئنی آل، قئراغئنا باخ بئزینی آل. ** «در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج دربارهٔ مادر عروس تحقیق کن». * آنلایان بیر تل ده ن آنلایار (آدام اولانا بیر سوز یئته ر. آنلایانا بیر سؤز بسدیر. آنلایانا ایشاره، آنلامایانا میناره. آنلایانا بیر سؤز بیر کیتابدئر. آنلایانا بیر کلمه سازدئر، آنلامایانا زورنا قاوال آزدئر). ** «عاقل را یک اشاره کافیست». * آی ایشئغی گونده ن آلار. ** «نور ماه از خورشید هست» * آیدان آری، سودان دورو. ** «پاک‌تر از ماه، صاف‌تر از آب». * آییدان قورخان، مئشه یه گیرمه ز. ** «کسی که از خرس می‌ترسد، وارد جنگل نمی‌شود». * آیین ایشیغی، گئجه نین یاراشیغی. ** «نور ماه، برازندگی شب». == الف == * الحَضَر اِتماخ گَرَک اؤچ زادیدَن، گُوی گؤز و اؤز قیرمیزی باش ساریدَن ** «از سه چیز باید دوری کرد، چشم سبز و سرخ صورت و زرد گیسوی!(کنایه از تباهی دل بستن به انسانهای زیبا)» * اوت هارا دوشسه اوزونه یئر آچار ** «آتش هر جا که افتد، خودش جا را باز می‌کند» * ایشمئمیش کئفلی ** «نخورده مست (کنایه از شادی، گیجی، بیخیالی یا بی توجهی بیش از حد)» *اوست اورتولو بازار دوستلوغو پوزار **«عدم شفافیت در رفاقیت موجب از بین رفتن رابطه دوستانه میشود» * ایپک اوقدر خار اولدی اشگه افسار اولدی. ** «ابریشم آن قدر خار شده که بند افسار خر شده‌است» * اَت قانلی یئگیت جانلی گَرَح ** «گوشت خون‌دار و جوان جون‌دار باید(باشد)» * اِشَّح قوناخ‌لیغی‌دی؟ ** «مهمانی خر هست؟(چه خبره مگه؟)» * اششکی پالان ساخلار قشونی یالان. ** «خر را پالان نگه می‌دارد و لشکر را دروغ» * اِله جیر یاماخ تاپئل‌سئن(شکل دوم: یئکه جیردین) ** «یه جوری پاره کن که وصله پیدا بشه(جوری بلف بزن که بشه باور کرد)(شکل دوم: زیاد پاره کردی)» * اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نین گو’زون ایور (اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نه ن ساواشئر). ** «هم تو کشتی نشسته هم به ناخدا گیر داده». * ات وئرمه ده ن، کوفته ایسته مه (ات وئرمه میش، کوفته الده ائدیلمز). ** «تا وقتی گوشت نداده‌ای کوفته نخواه». * ایصفهانان گلن اشک کرخ (۴۰) گون آنقرار. ** «الاغی که از اصفهان (راه دور) اومده باشه چهل روز عرعر می کنه» * ایشین دوشدی آروادا اولن گونون سال یادا. ** «کارت به زن افتاد روز مرگش را یادت بینداز» * ایکی قیرغی ساواشار، سئرچه یه ده ن دوشه ر. ** «دو قرقی با هم دعوا می‌کنند، برای گنجشک دانه می‌افتد» * ایو ساتان بیر ایل دولتی اولار ایو آلان بیر ایل کاسب. ** «هر کی خونه بفروشه یک سال وضعش توپ میشه و اونی که خونه می خره یک سال بی‌پولی میکشه» * الی باغلی اولانین دوگنی چوخ اولار. ** «کسی که دستاش بسته هست خیلی‌ها جسارت زدنشو پیدا می‌کنند» * اوزگه قاپئسونی باغلی ایسته یه نین، اوز قاپئسی باغلی قالار. ** «» *اوغول سنتی بستنی یماغا لاح گاشیغ ایش ورمز سینار گالار ایچینده اوتاندا تاخیلار بوغازیوا ** «پسرم برای خوردن بستنی سنتی قاشق پلاستیکی استفاده نمیکنن میشکنه میمونه توش وقتی میخوای قورتش بده فرو میره تو قلوت» * اوزونده ن یوخاری یا باخاندا، اوزونده ن آشاغی یا دا باخ. ** «وقتی از خودت بالاترو نگاه میکنی از خودت پایینترم نگاه کن» * اوستی بزک آلتی تزک. ** «رویش زیبا و تمیز زیرش کثیف(ظاهر زیبا باتن زشت)» *اوستوراغین گولونجا نه ربطی وار؟ ** «گوز چه ربطی به گولنج داره؟» * اوسورماغی بس دگیل یل قاباغندا دا دورور. ** «گوزیدنش کم نیست جلوی باد هم می‌ایستد» * احمد بی غم دیر. ** «آدم بی خیالی است». * ادب بازاردا ساتیلماز. ** «ادب در بازار فروخته نمی‌شود». * ار آخار چای دی آرواد سویون بندی. ** «شوهر رود در جریان است و زن آب‌بند است (زندگی جمع می‌کند)» * اریم اولسون ائرمنی اولسون (اراولسون اکبر اولسون). ** «اخلاق و رفتار مهم نیست مهم این است که شوهر و سایه سر باشد». * اششییم اؤلمه یونجا بیتینجه ک، یونجام سارالما، توربا تیکینجه ک.(اؤلمه اششکیم یونجا بیتینجک) ** «بزک نمیر بهار میاد، کمپوزه با خیار میاد». * اششگه گوٍجوٍ چاتمیر، پالانئ‌نی تاپداییًر. ** «زورش به خر نمی‌رسد، پالانش را کتک می‌زند»! * اشک نه بیلر آرپا باهادی. ** «خر که نمی فهمه جو گرونه (خر چه داند قیمت قند و نبات)». * اوکوز گوجون بولسه چوبانا اگیلمز. ** «گاو اگر زورشو بدونه تسلیم چوپان نمی‌شود». * ال الی یویار، ال ده دؤنه ر اوزو یویار. ** «دست، دست را می‌شوید، دست برمی‌گردد صورت را می‌شوید (همدلی و کمک به دیگران و رفتار متقابل آنها در تمامی زمینه‌ها)». * اتینن درناغین آراسینا گیرمه. ** «میان گوشت و استخوان نرو (میان دو برادر جدایی نینداز)» * الییم اله نیب قلبیریم گویده فئرئلدئر. ** «الکم بیخته شده و غربیلم درهوا می‌چرخد (آردم را بیختم الکم را آویختم)». * الینده ن سو داممئر. ** «از دستش آب نمی‌چکد (کنایه از آدم خسیس)». * ان بؤیوک بیجلیک دوزلوکدور. ** «بزرگترین زیرکی درستکاری و صداقت است». * اوباشداآغلاماق بوباشدا سئزئلداماقدان یاخشئدئر. ** «گریه کردن در انتها از چس‌ناله کردن در ابتدا بهتر است (احتیاط اولیه بهتر از پشیمانی و گریه کردن در پایان کار است)». * اوجوزدان باهاسی اولماز. ** «همیشه جنس گرانبها مرغوب و باصرفه تر است». * اوجوزلو اتین شورباسی اولماز. ** «از گوشت ارزان شوربا نمی‌شود». * اود آلتئندان کوز، آدام آلتئندان سوز (آدامئن آلتئن سوز یاندئرار، قازانئن آلتئن کوز یاندئرار). ** «خاکستر زیر آتش، حرف پشت سر انسان (انسان بواسطه برخی از سخنان دیگران همیشه در زحمت و رنج است همچنان که شعله‌ور شدن چوب زیر دیگ را می‌سوزاند)». * اود پارچاسی دی. ** «یه پارچه آتیشه». * اوره ییم قئزمئر. ** «دلم گرم نمیشه». * اوز گوزونده دیره یی گورمور، اوزگه نین کینده توکو گورور. ** «تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند». * اؤزومون قشنگین چاققال یئیر. ** «بهترین انگور (باغ) راشغال می‌خورد». * اوزونه سیچیر، منه گوز بره لدیر. ** «برای خودش می‌ریند، برای من چشم می دراند» !(خودش را خیس می‌کند، عصبانیتش را سر من خالی می‌کند) * اوزو یئخئلان آغلاماز. ** «کسی که خودش بیفته [[گریه]] نمی کنه (خود کرده را تدبیرنیست)». * اوزونن گوز اول ** «چشم از رو خودت برندار(حواست به خودت باشه؛ مواظب خودت باش» * اوستورانین قاباغیندا سیچماسان، دئیرلر گوتو یوخدی. ** «کلوخ انداز را پاداش سنگ است.» (عوض عوض داره گله نداره) * اوغرو پیشیک آغاج گورجک قاچار. ** «[[گربه]] دزده چوب ببینه فرار می‌کنه». * اوغرو دان اوغرویا حلالدی. ** «دزد که از دزد بدزده حلاله.» * اؤلسون او یاخشی کی پیسده ن سونرا گه له جک (اؤلسون او پیس کی یئرینه یاخجی سی گه له جک). ** «بمیرد آن خوبی که می‌خواهد بعد از بد بیاید (هیچ بدی نرفت که خوب جاش رو بگیره)». * اول قارداشلئغئنی ثابت ائله سونرا ارث و میراث ایسته. ** «اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن». * اؤلو دوروب مرده شیری یویور. ** «مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده». * اؤلومدن باشقا هر شئیه چاره وار. ** «فقط مرگ را چاره نیست». * اؤلمه ز خدیجه، گوره ر نوه نتیجه. ** «نمی‌میرد خدیجه، می‌بیند نوه و نتیجه (یعنی هرکس کار بکند خوب و بد نتیجه کارش یا عمل انجام یا فته اش را خواهد دید و پس از آن دیگران با دیدن نتیجه کار قضاوت خواهند کرد)». * اؤلمه ک اگر اؤلمه کدیر، بونه جان وئرمه کدیر. ** «مرگ یک بار شیون هم یک بار». * اؤلن یوخدور قبرینه سئچاسان. ** «هنوز خبری نیست که داری برنامه می‌ریزی». * اؤلویه اوز وئرسن، سیچار کفنین باتیرار. ** «به مرده رو بدی می رینه کفنشو کثیف می کنه». * او مراغا باسلئغئدی، ایلده بیر دفعه گلر. ** «آن باسلوق مراغه است سالی یکبار می‌آید». *ایت ایلن یولداشلیق ائله، آما آغاجیوی یئره قویما ** «با سگ دوستی کن ولی چماغتو زمین نذار» * ایت موتالدان ال‌چکدی موتال ایتدن ال چکمیر. ** «سگ از خیک دست برداشت خیک ازسگ دست برنمی‌دارد». * ایت هورر کروان کئچر. ** «سگ واق واق می‌کند، کاروان می‌گذرد (سگ لاید و کاروان گذر، جواب ابلهان خاموشی است)». * ایتین آیاغیندان تیکان چئخاردئر. ** «از پای سگ خار درمی‌آورد (سخت کوش- در مورد انجام کارهای سخت و مشاغل طاقت فرسا)». (کنایه ازشجاعت و نترس بودن) * از گل قیزیم ناز گل قیزیم. ** «کم مهمون بیا دخترم ناز باشه اومدنت». * ایری اوتوراق دوز دانیشاق. ** «کج بشینیم، راست صحبت کنیم (اظهار صداقت و راسنگویی در هر موقعیتی)». * ایش ایچینده ایش وار. ** «کاسه ای زیر نیم کاسه است». * ایش قالسا اوستونه قار یاغار. ** «اگه کار بماند رویش برف می‌بارد». (کار امروز را نگذار فردا) * ایشله ین دمیری، پاس باسماز. ** «آهنی که کار کند زنگ نمی‌زند (در زمینه ارزشمندی کار کردن بیان می‌شود)». * ایشه یاخشی باخارسان، ایشده سنه یاخشی باخار. ** «» * ایشی دوشنده آختارار، ایشیم دوشنده قاوالار. ** «وقتی کاری با من دارد دنبالم می‌گردد، وقتی کاری باهاش دارم فراری ام می‌دهد». * ایلان هر یئره ایری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر. ** «[[مار]] هر کجا که کج بره، خونه خودش راست میره». * ایلانئن قویروغون آیاقلاماسان چالماز. ** «اگر پا روی دم مار نگذاری نیشت نمی‌زند» * ایلانئن یارپئزدان خوشو گلمز گلر سو قئراغئندا چئخار. ** «مار از پونه بدش میاد دم در لونه اش سبزه میشه». * ایلانی اوتوب اژدها اولوب. ** «مار را قورت داده شده اژدها». (مار خورده افعی شده) * ائل گوجو، سئل گوجو (ائلین گوجو، سئلین گوجو). ** «قدرت مردم مانند قدرت سیل است (دست خدا با مردم است)، در زمینه نیرومندی کار جمعی بیان می‌شود». * ائله دانئشئر کی پیشمیش تویوغون گولمه یی گلیر. ** «چنان حرف می‌زند که مرغ بریان خنده اش می‌گیرد». * ائله قورخور، جین دمیرده ن قورخان کیمی. ** «مثل ترسیدن جن از آهن می‌ترسد (کنایه از آدم ترسو است)». * ائله یئرده یاتماز کی آلتئنا سو کئچه. ** «می‌گویند فلانی جائی نمی‌خوابد که آب زیرش برود، بسیار محتاط است». * ائویمدن چئخئر قارنئما گئدیر. ** «از خانه‌ام در می‌آید، به شکمم می‌رود (از این جیب به ان جیب)» * إشییه گِدیرَم تاری داننیر، إوَه گَلییم قاری داننیر. ** «بیرون میرم خدا سرمون میزنه، خونه میاییم زن سرمون میزنه» (بیشتر برا کسی بکار می‌رود که نه روزی درست و حسابی دستش میاد و نه در خونه از جهت اخلاق زن درست حسابی داره) == ب == '''* بادام‌لیغی وار آما آدام‌لیغی یوخ''' * «باغ بادام (دارایی) دارد ولی انسانیت ندارد» '''* باشیوا کول‌ده السن اوجا یئردن اله''' * « اگر میخواهی به سرت خاک هم بریزی از بلندی بریز» * بش یاشیندا قویون؛ اللّی یاشیندا قاضی نی آلار. ** «یک گوسفند پنج ساله؛ یک قاضی پنجاه ساله را می‌خرد» * باجی، باجین اؤلسون، درد چوخ، وقت یوخ. ** «خواهر خواهرت بمیره حرف زیاد است و وقت کم» * بو گون قیزین دوگمه ین صاباح دیزین دویه جخ. ** «کسی که امروز دخترشو نزنه فردا به زانوش باید از حسرت بکوبد» * بیر ائوده شادلیق، بیر ائوده شیوئن. ** «درخانه ای شادی، درخانه ای دیگر شیون» * بیر الی ایله وئریر، بیر الی ایله آلئر. ** «با یه دست میده، با دست دیگرش میگیره» * بیراولکه ده ایکی حکمدار اولماز. ** «در یک کشور دو حکمدار نمی‌گنجد». * بیر بوغدا اکمه سن، مین بوغدا بیچمه سن. ** «اگر یک دانه گندم نکاری، هزاران دانه گندم نمی‌توانی برداشت کنی». * بیر بولودلا قئش اولماز. ** «با یک ابر زمستان نمی‌شود». * بیر چیراغئن ایشئغئنا قئرخ آدام یئغئشار. ** «به نور یک چراغ چهل نفر جمع میشود» * بیزیم گلین بیزدن قاچار، اوزونو توتار گوتونو آچار. ** «عروس ما از ما فرار می کنه، صورتشو می گیره اما کونش را باز می گذاره» *بیزیم صوبدن گوتوموزو شخته آتیپ خانیم یاتیپ یاتیپ ناهارچا شِش آتیپ! ** از صبح درومدیم کونمون از سرما یخ زده خانوم خوابیده خوابیده ظهر بلند شده میگه چقدر هوا گرمه! * بیر چیو بیر نالی، بیر نال بیر آتی، بیر آت بیر پهلوانی، بیر پهلوان بیر لشگری و بیر لشکر بیر کشوری ساخلار. ** «یک میخ یک نعل را، یک نعل یک اسب را، یک اسب یک پهلوان را، یک پهلوان یک لشکر را و یک لشکر یک کشور را نگه می‌دارد» * باخما اوزونون قاراسئنا، باخ آلنئنئن سیتاراسئنا. ** «فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه». * بارلی آغاجا داش وورارلار. ** «درختی که میوه داره بهش سنگ پرتاب می‌کنند». * باشدا عاقیل اولماسا بدن عذابدا اولار. ** «عقل نباشد، جان در عذاب است». * باشئنا داش دا سالاندا، اوجا یئردن سال (باشئنا کول ده اله سن، اوجا یئردن اله). ** «وقتی می‌خواهی بر سرت خاک بریزی از جای بلند بریز (همت بلند دار که مردان روزگار – باهمت بلند بجائی رسیده‌اند)». * باغا قینین نان چیخیب قینین بگممور. ** «فراموش کردن اصل و نصب» * باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو. ** «در باغ زردآلو بود سلام علیک هم بود، زردآلوهای باغ تمام شد سلام علیک هم تمام شد». * باغبانئن گول واختی قولاغی ائشیتمز. ** «گوش باغبان وقت باز شدن گل نمی‌شنود». * بالا لی قارغا بال یئمه ز. ** «کلاغی که فرزند دارد خودش عسل را نمی‌خورد». * بال شیرین، بالا بالدان دا شیرین. ** «عسل شیرین است، فرزند از عسل هم شیرین تر». * بالا شیرین، اما تربیتی اوزونن شیرین. ** «بچه شیرین است، اما تربیتش شیرین تر است». * بالئغ کونلو ایستیه نین گوتو سودا اولار (کونلو بالئغ ایسته نین گوتو بوزلو سو دا اولار، کؤنلو بالئغ اتی ایسته یه ن، قویروغون قویار بوز اوسته). ** «کسی که دلش ماهی می‌خواهد باید در آب فرورود (هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد، کسی که خربزه می‌خورد، پای لغزش هم می‌نشیند)». * برکت، حرکت ده دیر. ** «از تو حرکت، از خدا برکت». * بئش بارماغ بئشیده بیر اولماز. ** «پنج انگشت برابر نیستند». * بئش ده آلاجاغئم یوخ اوچ ده وئره جاغئم. ** «نه به اشتری سوارم نه چو خربه زیر بارم». * بئش قئرانلئق یوغورت کیمین اوزون توتوب. ** «مانند ماست پنج قرانی خودش را گرفته» * بودونیا بیر گوزگودور، هر گلن باخار گئدر. ** «این دنیا مانند آینه است هرکسی می‌آید و نظری بر آن می‌افکند». * بورجلو بوشلونون ساغلئغئن ایستر. ** «طلبکار سلامتی بدهکار را می‌خواهد تا زنده باشد و بتواند دین خود را ادا نماید». * بوردا منم باغداددا کور خلیفه. ** «در اینجا همه‌کاره من هستم همچنانکه در بغداد نیز خلیفه کور همه‌کاره است». * بؤرکونو قوی قاباغئنا. ** «کلاه خود را قاضی کن». * بورنو یئللی دیر. ** «دماغش باد دارد». * بورنوندان توتسان جانی چئخار. ** «اگر دماغش را بگیری جانش در می‌آید». * بوغدا بوغدادان بیته ر. ** «از مکافات عمل غافل مشو***گندم از گندم بروید جو ز جو». * بوشلو بوشلونون ساغلیغین ایستَر ** «طلبکار همیشه سلامتی کسی که بهش طلب داره رو میخواد(منظور مشکلی نیست یکم طلبکار افرادی که دوستشون داریم باشیم)» * بوقارا او قارا یا بنزه مز. ** «این تو بمیری از اون تو بمیری‌ها نیست». * بو گونون صاباحی دا وار (جمعه نین چرشنبه سی وار). ** «امروز فردایی هم دارد (در مورد افرادی که شاکر نعمت نیستند به کار می‌رود)». * بولاغ سو توکمه یی ایله بولاغ اولماز گه ره ک اوزو جوشا. ** چشمه با آب ریختن چشمه نمی‌شود خودش باید بجوشد. * بولانماسا دورولماز (خراب اولماسا آباد اولماز). ** «شرط آبادانی و اصلاح، به هم خوردن و از بین بردن برخی از شرایط و موارد است». * بونلاردان فاطیا تومان اولماز. ** «از اینهان برای فاطی تنبان نمی‌شود». * بیر آیاغی قبیرده اولماق (بیر آیاغی قبیرده دیر). ** «پای کسی لب گور بودن». * بیر الده ایکی قارپئز توتماغ اولماز. ** «با یک دست نمی‌توان دو هندوانه را برداشت». * بیر اینه اوزونه وور، بیر جووالدوز اوزگیه. ** «اول یک سوزن به خودت بزن بعد یک جوالدوز به دیگران». * بیر بیر مین اولار، داما داما گول اولار. ** «یکی یکی هزار می‌شود چکه چکه دریاچه (استخر) می‌شود (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریاشود)». * بیر تیکه نی بیلمه ین، اون تیکه نی ده بیلمز (بیر تیکه نی بیلمه ین، مین تیکه نیده بیلمز). ** «کسی یک خوبی را (که در حقش شده) نفهمد ده خوبی دیگر را هم نخواهد فهمید». * بیر سوز اولماسا، مین سوز دئییلمز (بیر سوز اولماسا دئمزلر). ** «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها». * بیر کنده گیردین هامی کور سنده کور (یالانا بورون، ال ایله سورون). ** «اگر وارد دهی شدی دیدی همه کور هستند تو هم کور باش (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو)». * بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا. ** «یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست». * بیرین بیلیرسن بیرین یوخ. ** «یکی را می دانی یکی را نه». * بیکارلیق بیعارلیق. ** «بی‌کاری بی‌عاری». == پ == '''* پادشاه اوزاغ دا، آللاه یوخاری دا، کیمه دیسن دردیدینی؟''' * «پادشاه در دور دست است، خداوند بالاست، به کی دردم را بگویم؟» '''* پاخما اولماسا، مرد رند آجیندان اولر''' * «اگر آدم پخمه وجود نداشته باشد، رند از گرسنگی می‌میرد» '''* پاسلی دمیردن قیلینج اولماز''' * «از آهن زنگ زده شمشیر در نمیاد» '''* پاکات ایچینده سؤز دئمک''' * «چیزی را با کنایه و در پرده گفتن» '''* پالازا بورون ائلینن سورون''' * «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» '''* پنیری دری ساخلار قادئنی اری''' * «پنیر را توبره نگه می‌دارد و زن را شوهر» '''* پولو وئر پولا''' * «پول را بده به پول» '''* پول الین چرکی دیر''' * «پول چرک کف دست است» '''* پیچاق اوز دسته سین کسمز''' * «چاقو دسته خودشو نمیبره» '''* پیچاق وورسان قانی چیخماز''' * «چاقو بزنی خونش در نمی‌آید» '''* پیس اولادی نه آتماغ اولار نه اوتماغ''' * «فرزند بد را نه می‌شود دور انداخت، نه می‌شود پذیرفت» '''* پیشیکه دئدیلر پوخون درمان دی، سئچدی اوستون باسدیردی''' * «به گربه گفتند گهت دوا است، رید، روش خاک ریخت» '''* پیشیکین الی اته چاتمیردی دئییردی مینداردی''' * «گربه دستش به گوشت نمی‌رسید، می‌گفت مردار هست» == ت == * تانری داغینا باخار، قار وئرر. ** «خداوند به هر کسی متناسب با ظرفیتش روزی می‌دهد». * تانری یازانی، بنده پوزا بیلمه ز. ** «سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد». * تایلی تایئن تاپمالی. ** «کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز». * تزه یونجا ائششیه باش آغریسی گتیره ر. ** «» * تک الده ن سس چئخماز. ** «یه دست صدا نداره». * تکلئق آللاها گلیب. ** «تنهایی خدا را زیبد». * تکه ده قوچ هونه ری اولماز. ** «بز نر هنر قوچ رو نداره» * تلسه ن قئز اره گئتمز، اره گتسده خئیر گؤرمز. ** «دختری که برای شوهر کردن عجله کند، نمی‌تواند شوهر کند و اگر توانست شوهر کند در زندگی اش خیر نمی‌بیند». * تنبل احمد دیر. ** «آدم تنبلی است». * تنبل قادئنئن، قئزی زیرنگ اولار. ** «زن تنبل، دختر زرنگ خواهد داشت». * توخون آجدان خبری اولماز. ** «شخصی که سیر است از احوال گرسنه آگاهی ندارد (سواره از پیاده خبر ندارد)». * توزلی باشماغین نازین چکن چوخ اولار **«ناز کفشی که گرد و خاک شده رو بیشتر می‌کشن(هرکه بامش بیش برفش بیشتر)» * توک ایله دری، اوره کده ن سو ایچه ر. ** «مو و پوست از دل آب می‌خورند (وضعیت پوست و مو را دل آدم مشخص می‌کند)». * تولکوسن آسلانلا چیخما ساوشا. ** «اگر روباهی با شیر دعوا نکن». * تولکو سوواخلی باغا گیرمه ز. ** «روباه به باغ محصور وارد نمی‌شود». * تولکویه دئدیلر هانی شاهیدین؟ دئدی: قویروغوم. ** «به [[روباه]]ه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم». * تویدا، اوینایانین بویون گوره رلر. ** «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باش». == ج == * جالانان سو بیر داها کوزه یه قاییتماز. ** «ابی که ریخته شده، دیگر به کوزه بازنمی‌گردد». * جان وئره‌ر مال وئرمه ز (جانین وئره ر، ولی مالئن ورمه ز). ** «جانش را می‌دهد ولی مالش را نه». * جانی بوشلوغدان ائرمنی یه دایی دئییر. ** «از تنبلی به ارمنی دایی می‌گوید». * جفا چکمه ین، صفا گورمز. ** «جفا نکشیده، صفا نمی‌بیند». * جامال گئدر، کامال قالار. ** «جمال می‌رود، کمال می‌ماند». * جان ده، جان ائشیت. ** «جان بگو، جان بشنو». * جانا گلن، مالا گلسین. ** «چیزی که می‌خواهد به جان ضرر بزند، بهتر است به مال ضرر بزنند». * جواهیر جیندا آراسیندا اولار. ** «جواهر بین دستمال پاره پیدا میشه» * جان شیرین اولور. ** «جان شیرین است». * جانی آغریان ائشک، آت دان یئیین گئدر. ** «خری که بدنش درد می‌کند، از اسب تندتر می‌رود». * جوجه نی پاییز دا سایارلار. ** «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند». * جوجه همیشه سبت آلتئندا قالماز. ** «جوجه همیشه زیر سبد نمی‌ماند». * جویود دور (جویود کیمین پوللارئن یئغئر). ** «جهوداست (مثل جهود پولهایش را جمع می‌کند)». * جهننمه گئدن اؤزونه یولداش آختارار. ** «کسی که به جهنم می‌رود، دنبال رفیق می‌گردد». == چ == * چاخیری توکسه ن سیچانین بوغازینا، گئده ر پیشییین پئشوازینا. ** «» * چالیشان قازانیر، الماسی قیزاریر ** «برو کار کن نگو چیست کار» * چادراسئزلئق دان ائوده قالئب (تومانسئز لئقدان ائوده قالئب). ** «از بی چادری تو خونه مونده-آب نمی‌بیند وگرنه شناگر قابلی است (بدی و خیانت نکردن او از فقدان وسائل است)». * چاغئرئلان یئرده ییت ـ چاغئرئلمایان یئردن ایت (چاغئران یئرده ن قالمازلار، چاغئرمایان یئره باخمازلار). ** «جایی که دعوت شده‌ای حاضر باش ـ از جایی که دعوت نشده‌ای پنهان باش». * چالما قاپیمی، چالارلار قاپینی. ** «درم را نکوب، در تو را هم می‌کوبند. (آزارم نده کسی هم ترا آزار خواهد داد)». * چوخ زامان، دوران اوکوز، یاتان اوکوزون باشینا سیچار. ** «خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند». * چوخ محبت تئز آیرلئق گتیره ر. ** «محبت زیاد زود جدایی می‌آورد (تب تند زود سرد می‌شود)». * چوخ یاشایان چوخ بیلمز، چوخ گزه‌ن چوخ بیلر. ** «کسی که زیاد عمر کند زیاد نمی‌داند، کسی که زیاد سفر کند زیاد می‌داند. جهاندیده بسیار می‌داند (مورد کسانی که سن زیاد و موی سفیدشان را دلیل دانایی شان تلقی می‌کنند بکار می‌رود)». * چوخ یئمه ک آدامی آز یئمکده ن ده قویار. ** «» * چؤره یی سوفرادا گؤرؤب، سویو کوزَه‌دَه (گونو باجادا گؤروبدور سویو کوزَه‌دَه). ** «نان را در سفره دیده و آب را در کوزه، آفتاب را از روزن بام دیده‌است و آب را در کوزه (در مورد کسی گفته می‌شود که نازپرورده است)». * چؤره یی وئر چؤره کچی یه بیرینده آرتیق وئر. ** «نان را بده به نانوا یک عدد هم اضافه بده». * چولک اکه ن، طوفان بیچه ر. ** «هرکه باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد». * چؤلمَک گَزَر، قاپاغئنئ تاپار. ** «دیزی می‌گردد و درِ مناسب خودش را پیدا می‌کند». * چومچه آش دان ایستی اولوب. ** «کاسهٔ داغ تر از آش بودن». * چه ک زحمت، گؤر لیذت. ** «» * چیبین میندار اولماز اوره ک بولاندیرار. ** «» * چیراغ اوز دیبینه ایشئغ وئر مز (چیراغ اوز دیبینه ایشئغ سالماز). ** «چراغ به اطراف خود نور نمی‌دهد (کنایه از کسانی است که با وجود مستحق در اطرافیان خود فقط دیگران از وجود او بهره‌مند می‌شوند)». == ح == * حتما چورکین چوخ اِلئیرمیشلر ** «حتما نان اش را زیاد می‌کردن (با نان زیاد مصرف میکردند) »( فردی که غذا پخش میکرد گفت امروز غذا کم است مانند زمان پیغمبر که سپاهیان با غذای اندک در راه خدا قناعت میکردند قناعت کنین. ناگهان فردی از جمعیت برخواست و گفت حتما نون اش را زیاد میکردند که کفاف کند و سیر شوند!! ) * حاجی لک لکین آرتئغ بالاسی. ** «جوجه اضافی لک‌لک (جوجه‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت می‌کند)». * حالوا ـ حالوادئمک له، آغئز شیرین اولماز. ** «با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی‌شود». * حامام سویو ایله دوست توتماق (خلیفه کیسه سیندن باغئشلاماق). ** «با آب حمام دوست پیدا کردن (از کیسه خلیفه بخشیدن)». * حسن تلسیک دیر. ** «خیلی آدم عجولی است». * حکماوار اوزاخ کردیسی یاخئن (همدان اوزاخ کَردی یاخئن). ** «حکم آباد (همدان) دور ولی کرتهایش نزدیک است (کنایه از کسی است که به دروغ می‌گفت من در حکم آباد (همدان) از روی کرت بزرگ می‌پریدم غافل از اینکه کرت همه جا هست و امتحان کردن آن نیاز به شهر خاصی ندارد)، اگر یزد دور است، گز نزدیک است». * حق آلمالئدئر، وئرمه لی ده ییل. ** «حق گرفتنی است دادنی نیست». * حق ایله باطیلین آراسی دورد بارماقدئر. ** «فاصله حق و باطل چهار انگشت است». * حق داشی آغئر اولار. ** «سنگ حق سنگین است». * حق سوز آجی اولار. ** «حرف حق تلخ است». * حق سوز آخار سولاری ساخلار. ** «حرف حق آبهای جاری را متوقف می‌کند». * حیرصین دوولته زیانئ وار. ** «عصبانیت به مال ودولت زیان دارد (در زمان عصبانیت زدن و شکستن به دارایی خود انسان ضرر می‌رساند)». * حیوانئن دیشینه باخارلار، اینسانئن ایشینه. ** «سلامت حیوان به دندان است وشایستگی انسان به عملش». == خ == '''* خاشیل بیشیرمک بیلمیر، آشپزلیک ائدیر''' ** «برنج دم نکشیده پختن بلد نیست، آشپزی میکند» '''* خالا خاطیرین قالماسئن''' ** «محض خالی نبودن عریضه» '''* خالام بیلدی، عالم بیلدی''' ** «خالم فهمید، عالم فهمید» '''* خالقا ایت هورسه بیزه چاققال هورر''' ** «اگر برای مردم سگ واق واق کنه، برای ما کفتار واق واق میکنه» '''* خانیم سیندران قابین سسی چیخماز''' ** «ظرفی که خانم خانه می‌شکند صدایش در نمی‌آید» '''* خان یورغانی میتیل اولماز''' ** «لحاف خان از جنس متقال نیست» '''* خاتین قیز خالاسینا چکر، قوچ ایید داییسینا (خانیم قیز خالاسینا چکر، خان اوغلان داییسینا)''' ** «دختر خانم شبیه خاله اش می‌شود، آقا پسر شبیه داییش» '''* خکه خکه دئیینجه قیش چیخار''' ** «تا تو بخوای بگی خکه (تکه‌های کوچیک زغال) زمستون تموم شده» '''* خیاطین اینه‌سی ایتمسه گونده اون دانا کوینک تیکر''' ** «سوزن خیاط اگه گم نشه روزی ده تا لباس میدوزه» '''* خئییر وئر، خئییر گوتور''' ** «خیر بده، خیر بردار» == د == * داشدان چؤرک چیخارت گتیر وئر نورجاهان یئسین، دیندیرنده یامان دئسین. ** «از زیر سنگ نان دربیاور بیار بده نورجهان بخوره، تا بیای حرفی هم بزنی بهت فحشم بده». * داشین خیرداسی بویومه ز، آدامین خیرداسی بویویه ر. ** «سنگ کوچک بزرگ نمیشه،[ولی] آدم کوچک بزرگ میشه» ‏‎* دازالاغین یاغی اولسا اوز باشینا یاخار ** «کچل اگه روغنی(پمادی چیزی) داشت اول به سر خودش میمالید.» * داغ داغا یئتیشمز، آدام آداما یئتیشر. ** «کوه به کوه نمی‌رسد آدم به آدم می‌رسد». * داغ ییخیلماسا دره اولماز (داغ اوچماسا دره دولماز). ** «اگر کوه زمین‌نخورد، دره درست نمی‌شود». * داغی داش بزه یه ر، اینسانی باش. ** «کوه را سنگ دلپذیر می‌کند، انسان را سر». * دالیدان آتان داش داش توپوغا دئیه ر. ** «سنگی که از پشت سر بندازن به پاشنه پا میخوره(قطاری که حرکت میکنه بهش سنگ میزنن، کنایه از اینکه طعنه های دیگران رو وقتی پیشرفت میکنید جدی نگیرید)» * دالی یا قالسان دئیرلر گیج دی، قاباغا گئچسن دییرلر بیج دی. ** «اگه عقب بمانی می‌گویند گیج است و اگر جلو بزنی می‌گویند زیادی زرنگه»! * دامارا باخ قان آل. ** «رگ را نگاه کن، خون بگیر». * دامی چوخ اولانین قاریدا چوخ اولار. ** «هر که بامش بیش، برفش بیشتر» * دانئشماق گوموشده ن اولسا دانئشماماق قئزئلدان دئر. ** «اگر صحبت کردن از نقره باشد صحبت نکردن از طلاست». * دانئشان قورومساخ‌دی ** «کسی که حرف بزنه قرمدنگ هست(دیگه حرف رو حرفم نیارید)» * دانئشان اوْ سؤز ** «کسی که حرف بزنه اون حرف است(اون حرف: اشاره به هر فحشی)» * دانئشانا یامان سالدیم ** «به کسی که حرف بزنه فحش انداختم(از قبل فرستادم)(تذکر میدهم که کسی حرف رو حرفم نیاره)» * دده م منه کؤر دئدی، هر گلنی وور دئدی. ** «پدرم به من کور گفت، گفت هر که آمد بزن» * دده مین دامین ییخمیشام کی قار کوره مییه م. ** «خانه پدرم را خراب کرده ام تا برف نروبم» * دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر. ** «در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می‌افتد». * دوران اینک یاتان اینکین باشینا سیچار. ** «گاوی که از خواب بلند بشه روی سر گاوی که خوابیده میشاشه» (این ضرب المثل نسبتا بی‌ادابانه است و بیشتر در فضاهای صمیمی استفاده میشود) * دوز یولدا یئری ینمیر، شوخوملوخدا شیللاق آتیر. ** «راه صاف را نمی‌تواند برود، توی زمین شخم خورده شلنگ تخته می‌اندازد». * دوز یول گه ده ن، یورولماز. ** «کسی که در راه راست قدم بردارد، خسته نمی‌شود». * دوزه ن آپارار دایانان مقصده چاتار. ** «کسی که صبر کند برنده می‌شود و هرکه شکیبا باشد به مقصد می‌رسد (گر صبرکنی زغوره حلوا سازی)». * دوز یئییب دوز قابینی سیندیرمازلار. ** «نمک خوردی نمکدان مشکن» * دوست آدی قارداش آدیندان سئچیلمز. ** «نام دوست، برادر است و از نامش جدا نمی‌گردد» * دوست سوز اینسان قاناد سیز قوش کیمی دیر. ** «یک انسان بدون دوست مانند یک پرنده بدون پر است». * دوست آراسی پاک گرک. ** «میانه دو دوست باید پاک باشد» * دوست باشا باخار، دوشمن آیاغا. ** «دوست به سر نگاه می‌کند، دشمن به پا». * دوست طعنه سی دوشمنین نیفرینیندن یاخشی اولار. ** «طعنه دوست، از نفرت دشمن بهتر است». * دوست گلیشی بایرام اولار. ** «عید، لحظه آمدن دوست است» * دوشانا دئییر قاچ، تازی یا دئییر توت. ** «به [[خرگوش]] می‌گوید بدو، به [[سگ]] تازی می‌گوید بگیر». * دوشمنی نین دوشمنی سنین دوستوندور. ** «دشمن دشمنت دوست توست». * دولانان آیاغا داش دیه ر. ** «به پایی که می گرده سنگ میخوره». * دونیانی بوغدا توتسادا کهلییین روزوسو چینقیلدیر. ** «دنیارو گندم بگیره روزی کبک سنگ ریزه هست» * دوولت دوشانی ارابا ایله توتار. ** «دولت [[خرگوش]] را با ارابه می‌گیرد». * دوولتلی پول چیخاردار، کاسیب اوتیرار پوللارین سایار! ** «ثروتنمد پول درمی‌آورد، فقیر می‌نشیند پولهای او را حساب می‌کند»! * دووارا مینه ن طالعینده اولاسان. ** «طالع ات با طالع کسیکه از دیوار بالا میرود یکی باشد» * دوواری نم یئخار، اینسانی غم. ** «دیوار را رطوبت ویران می‌کند انسان راغم». * دوه دن بویوک فیل وار. ** «از [[شتر]] بزرگتر [[فیل]] هست». * دوه دن ده بیر قیل غنیمتدیر. ** «یک مو از خرس کندن غنیمت است». * دوه یه دئدیلر بوینون ایریدی، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم ایری اولا. ** «به [[شتر]] گفتند که گردنت کج است، گفت کجایم صاف است»؟ * دویونو دئمه لپه نی دئنه ، دوننی دئمه بوگونو دئنه ** «برنج رو نگو لپه رو بگو ، دیروز رو نگو امروز رو بگو» (داشتم داشتم حساب نیست ، دارم دارم حساب است) * ‏دَئلی شیطان دئیر...(اؤرنئک: دئلی شیطان دئیر نیه درس اوخوموسان سوروشانلارین قاباغیندا تمام کیتابلاروی اوتا چک!) ** « شیطان دیوانه میگوید...، در ادامه جمله خبر از انجام کاری برخواسته از عصبانیت+رواقی گری🗿،لج بازی،وکیل مدافع شیطان بازی)»(مثال: شیطان دیوانه میگوید برو تمام کتاب هاتو آتیش بزن جلو اونایی که میگن چرا درس نمیخونی!) * دئدی دئدی ملاکه دیر. ** «اگر چیزی را زیاد بگویند ملکه ذهن می‌شود و اتفاق می‌افتد». * دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جه یه م، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جه یه م، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی. ** «گفتند کار، دختر گفت شوهر خواهم کرد، عروس گفت جدا خواهم شد، شوهر گفت خواهم مرد. زمستان آمد، نه دختر شوهر کرد، نه عروس جدا شد، نه شوهر مرد، کار هم همچنان باقیست.» * دئدیلر عزرائیل اوشاق پایلایئر، دئدی نه وئرسین نه آلسئن. ** «مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان». * دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان، دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان. ** «گفت چطوره یه حرفی بگم که بترکی، گفت چطوره که خودمو بزنم به نفهمی تا تو بترکی» * دیل بورانی سی دیر. ** «سر و زبون داره» * دیل گوجو باسار، فیکیرده دیلی. ** «زبان قدرت را حریف است، فکر زبان را» * دیلینله قازاندیران دوشمنی، گوجونله قازاندیرا بیلمزسن. ** «دشمنی که با زبانت پیدا میکنی، نمیتوان با زور بازو پیدا کرد» * دئوین قولاغئنا قورقوشوم. ** «بر گوش دیو سرب (گوش شیطان کر)». * ده لی ده لی نی گورنده، چوماغین گیزله در. ** «[[دیوانه]] که دیوانه ببیند چماقش را قایم می‌کند.» * ده لی یه همیشه بایرامدئر (ده لی یه گونده بایرامدئر). ** «برای دیوانه همیشه عید است (برای دیوانه هر روز عید است)». * دینمه یه نین، دینه نی وار. ** «کسی که ساکته یکی رو داره که حرف بزنه». * دَئیرمان نوبتینن ایشلر. ** «آسیاب به نوبت است». * دئرین قازانین ترکینه کئپچه یئتیشمز ** « ملاقه به کف قابلمه ژرف نمیرسه » * ‏دینسیزین اَلینَن ایمانسیز گَلَر ** « از پس بی دین بی ایمان برمیاد » == ذ == '''* ذکرسیز مؤمنی شیطان آللادار''' * «مؤمن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می‌کند» '''* ذوقسیز طاعت بارسیز آغاجدیر''' * «طاعت بدون ذوق همانند درخت بی‌بار است» == ر == '''* رحمت دوزه نه، لعنت پوزانا''' * «رحمت برکسی که کارها را درست می‌کند و لعنت برکسی که کارها را برمی‌اندازد» '''* رشید اوغول وورماغا آتاسئندان ایذن آلماز''' * «پسر رشید برای زدن (دعوا) از پدرش اجازه نمی‌گیرد» '''* رعیتین دوواری آلچاق اولار (کاسئبئن دوواری آلچاق اولار)''' * «دیوار رعیت کوتاه می‌شود (چراغ فقیر نور ندارد)» '''* رنگیمه باخ احوالئمی خبر آل''' * «به آب و رنگم بنگر و از احوالم باخبرشو» '''* روزوسو گلن زامان یوخو توتار کؤپه یی''' * «وقتی زمان روزی سگ می‌رسد خوابش می‌برد» '''* روس تویوغودور پئسلاسان پئسلانار''' * «مرغ روسی را کیش کیش کنی به دل می‌گیره» '''* روس دوارینا چیوی ده چالما''' * «به دیوار روس ها میخ هم نکوب» '''* روشوه جهنمی ایشئقلاندئرار''' * «رشوه جهنم را درخشان می‌کند» '''* ریحان مرزه کردیسینه گتمیرکی''' * «به کرت و باغچه ریحان مرزه که نمی‌رود» == ز == * زر قدرین زرگر بیلر. ** «قدر زر زرگر بداند». * زر دئینی زور دئمز. ** «حرفی که زر می‌زند، زور نمی‌زند» * زر اولان یئرده زرگر دا اولار. ** «جایی که زر هست زرگر هم هست». * زحمت چکمه ین راحتلئغئن قدرینی بیلمز. ** «کسی که زحمت نکشیده باشد قدر راحتی را نمی‌فهمد». * زحمت باتماز. ** «زحمت به هدر نمی‌رود». * زحمت دن قاچان، ال آچار. ** «کسی که از زحمت فرار می‌کند، روزی دست گدایی باز خواهد کرد». * زحمت عطری تر دیر. ** «عطر زحمت عرق است». * زحمت سیز بال دادانمازسان. ** «بدون زحمت نمی‌توانی عسل بخوری (نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود)». * زحمتی مشاطه چکر لذتی داماد آپارئر. ** «مشاطه زحمت می‌کشد داماد لذت می‌برد». * زیانئن یاریسئندان قایئتماق قازانجدئر. ** «جلوی زیان را از هر کجا که بگیری منفعت است». * زیرنانی ورلر ناشیا گورلر باشلیپ گئن طرفینن چالیر ** «شیپورو میدن دست ناشی میبینن داره از سمت گشادش فوت میکنه» == س == * ساغ گؤرسئدیب سؤل ویرماخ ** «راست نشون دادن و از چپ زدن» * ساغ آرمود ساپدان دوشمه ز. ** «گلابی سالم از ساقه نمی‌افته» * ساغ باشا ساقئز یاپئشدئرما (ساح باشئنا ساققئز سالما). ** «سری که درد نمی کنه دستمال نمی‌بندند (میفکن بر سر بی موی خود زفت)». * ساخلا سامانی، گلر زامانی. ** «کاه را نگه دار وقت استفاده آن می‌رسد (هرچیز که زار آید، یک روز به‌کار آید)». * سارالا سارالا قالماخدان، قیزارا قیزارا اولمه ک یاخشئدئر. ** «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است». * ساری قیزیلین بیر باهاسی وارسا، کیتابین قیمتی یوخدور. ** «دختر زرد(موی)را اگر بهایی باشد، کتاب را بها نتوان معین کرد» * ساققالیم یوخدور سوزوم کئچمیر. ** «ریش ندارم حرفم را قبول ندارند». * سیزین پیشیک بیزیم آیتی بوغار. ** «گربه شما میتونه سگ ما رو خفه کنه. (من تسلیمم)» * سس سیز طیاره دیر. ** «آب زیر کاه است». * سن آقا، من آقا، اینکلری کیم ساغا؟ ** «تو آقا، من آقا، راستی !گاوها را کی بدوشد ؟!». * سن اوخیانی من توخورام. ** «چند پیراهن بیشتر از تو پاره کردم». * سو آیدینلیقدی جالا اوز قاپینا. ** «اگر آب روشنی است بریز جلوی در خودت» * سو بولبولو دور. ** «کنایه از کسی که زیاد به حمام می‌رود». * سو بوغازدان آشیپ ها بیر گئریش ها اؤن گئریش ** «آب که از گلو گذشت چه یه وجب چه ده وجب [فرقی نداره]» * سوبیر یئرده قالسا ایی له نر. ** «تحرک لازمه زندگی است». * سوت گولونده دیر. ** «تو استخر (دریاچهٔ) شیر است». * سودا بوغولان سامان چؤپوندن یاپئشار. ** «غریق بر هر گیاه خشک چنگ زند». * سوروشاندا کی کیمین باشی قشنگدیر، توسباغا اوز باشینی چیخارتدی. ** «» * سؤزو آت یره صاحبی گؤتوره ر. ** «حرف را بینداز زمین صاحبش برداره». * سوزو آغزیندا پیشیر، سونرا چیخارت. ** «» * سوزو واختیندا دانیش. ** «» * سؤز سؤز آچار، سؤز گؤز آچار. ** «حرف حرف را میاورد، حرف هم چشم را باز می‌کند». * سؤز سؤز گتیره ر، آرشئن بئزی. ** «یعنی یک حرف کافی است گفته شود تا سخن و حرف جدیدی بواسطه آن مطرح شود». * سؤز وار گلر کچر، سؤز وار دلر کچر. ** «سخنی هست که گفته می‌شود و می‌گذرد، سخنی هست که گفته می‌شود و دل و جگر را سوراخ می‌کند و می‌گذرد». * سؤزون دوزون اوشاق دئیر (سوزون دوزون اوشاقدان ائشید). ** «حرف راست را بچه می‌گوید». * سو کوزه سی سو یولوندا سینار. ** «کوزهٔ آب در راه آب می‌شکند» * سو گورر، سوسار. آت گورر آخسار. ** «آب میبینه تشنه میشه. اسب میبینه لنگ میزنه» * سوغان یِئمَه میسن، نییه آجیشیرسان؟ ** «پیاز نخورده‌ای، چرا می‌سوزی»؟ * سویادا دیقتله باخسان، اوندا دا لکه تاپارسان. ** «» * سویون آخارئندان، آدامئن یئره باخارئندان گرک گورخاسان (سویون لام آخانیندان، آدامین یئره باخانیندان قاچ). ** «از آن نترس که‌های و هوی دارد، از آن بترس که سر به زیر دارد». * سیدر کافیر موفته اولسا اوزان اول. ** «سدر و کافور که مفت باشه بخواب بمیر». * سئرچه دن قناری اولماز. ** «» * سئرچه ندیر کلله پاچا سی نه اولا (قارئشقا ندیر کلله پاچا سی نه اولا). ** «موضوع بی‌اهمیت قابل بحث نیست». * سئنان قول بویوندان آسلانار. ** «دست شکسته وبال گردنه». * ‏سقل دن گوته سیپر چیخماز. ** « از ریش به کون سپر در نمیاد!(ریش دراز لزوما نشان دهنده گرایش جنسیتی خاصی نیست) » == ش == * شادلیغیوا شیلتاخلیخ اِلَمه ** «هنگام شادی هایت نق نزن» * شاطیر چورک دن یئملی دیر. ** «شاطر از نان خوردنی تر است». * شاهیدده ایمان یوخ بی ده عدالت. ** «شاهد ایمان ندارد و قاضی عدالت». * شرطی شوخومدا کس، خیر ماندا یابا لاشما یاسان (شرطی شوخومدا کس خرمنده شنه دعواسی چئخماسئن). ** «جنگ اول به از صلح آخر است». * شهرین دروازاسین باغلاماق اولار میلتین آغزین یوخ. ** «دروازهٔ شهر را می‌توان بست ولی دهان مردم را نمی‌توان» * شووه ره ن مزاج دئر. ** «اشاره به کسی که نظرش را سریع تغییر می‌دهد». * شهرده کلنتر اولماسا گورباغادا هفت تیر چکر. ** «شهری که کلانتر نداشته باشه قورباغه هاش هفت تیرکش میشن» * شِئر غزل دِئییر. ** «شعر و غزل می‌گوید». * شیریندی چورک، داغ ائلمه گورک. ** «نون شیرین هست، حالا گرمش نکن ببینیم» * شیرین سوز ایلانی یوواسئندان چئخاردار. ** «زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد». == ص == * صبر ایله حالوا پیشر ای قورا سندن ** «گر صبر کنی زغوره حلوا سازم» * صوبحانه نی یولداشئن ایله یئه، ناهاری اوزون تک یئه، وشامی دشمنین ایله یئه ** «صبحانه را با دوستت بخور، ناهار را تنها بخور، و شام را با دشمنت بخور» * صوب چیخان یول کسر (گون چیخمامیش خرجی تاپار) ** «کسی که صبح به راه افتاده مسیر زیادی طی می‌کند (تا خورشید طلوع کنه پولشو دراورده)» == ض == * ضررین قاباغئن هر واخت توتسان منفعت دیر ** «جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است» == ط == * طعنه لی سوزدن آیتی قئلئنج یاخشئدئر. ** «شمشیر تیز از حرف با طعنه بهتر است». * طوی گئچئنن سورا حنانی گؤته یاخال‌لار. ** «بعد از اتمام عروسی حنا رو به کون میمالن(نوش دارو پس از مرگ سهراب)» == ظ == '''* ظولمون آخیری اولماز''' * «ظلم عاقبت ندارد» '''* ظولم ایله آباد اولان عدل ایله ویران اولار''' * «آنچه که با ظلم آباد شود با عدل ویران می‌شود» == ع == * عاغئل عاغئلدان اؤتکم اولار. ** «عقل از عقل نافذ می‌شود (همفکری و مشورت)». * عاغئل یاشدا دئییل، باشدا دئر. ** «» * عجله ایشینه شیطان قارئشار. ** «عجله کار شیطان است». * عذاب ملاکه سی دیر. ** «فرشتهٔ عذاب است». * عوض عوض اولدو قاری. ** «این به اون در». * عوضین بدل آددا اوغلو وار. ** «عوض عوض داره گله نداره». * عیبین اولسا قیل کیمی، گوستریلر فیل کیمی. ** «» == غ == * غملی آداما اوزگه‌سینین گولمه‌سی آجیغ گلر ** «به آدم غمگین خندهٔ بیگانه نفرت می‌آورد» * غوربت جنت اولسادا، یئنه وطن یاخشی دیر ** «یوسف که به مصر پادشاهی می‌کرد می‌گفت بی شاهی کنعان خوشتر» == ق == * قود گئچینین بیر یئرین یئمییپدی کی ** « گرگ هیچ جای گوچ را نخورده که!(هنوز خبری نیست که، همچنان اوضاع خوب است.) » * قادئنئن یالاغی سمنی قویار، کیشنین یالاغی باققال دوکانی آچار. ** «زن کاهل سمنو می‌پزد، مرد کاهل دکان بقالی می‌زند». * قادئن وار ائو یاپار قادئن وار ائو ییخار. ** «زن هست که خانه را آباد می‌کند، زن هم هست که خانه خراب می‌کند». * قارا قارغانئندا بالاسی اوزونه خوشدور. ** «بچه کلاغ سیاه هم برای مادرش خوشگل است». * قارداشلار ساواشدئلار ابله لر ایناندئلار. ** «برادرها باهم دعوا کردند، ابلهان هم باور کردند». * قارغادان قناری اولماز. ** «کلاغ فقط یک کلاغ است و نمی‌توان آنرا به جای قناری جا زد (نمی‌توان ذات و جوهره افراد را تغییر داد)». * قارقئشئن ایکی باشی اولار. ** «نفرین دو سر دارد». * قازان قازانا دئیر، گوتون قارا دئر (قازان قازانا دئییر دیبین قارا دئر، قازان قازانا دئییر اوزون قارا، گودوش گودو شا دئییر اوزون قارا اولسون). ** «دیگ به دیگ میگه رویت سیاه است (کسی که عیب دارد عیب دیگری را می‌گیرد، در مورد افراد خلافکار گفته می‌شود که به خلاف وبزه دیگران اعتراض دارند)». * قاقا اولمایان یئرده ایدیه قاقا د ئیر لر. ** «جایی که آقا (فرد با عزت و حاکم) نباشد به احمق هم آقا می‌گویند» * قانی قانیله یومازلار. ** «خون را با خون نمی‌شویند». * قلم، قئلئنجدان آیتی دیر. ** «قلم، از شمشیر تیزتر است». * قورخان باش سالیم قالار. ** «سری که بترسد سالم می‌ماند». * قورخان گوزه چوپ دوشه ر (قورویان گوزه چوپ دوشه ر). ** «موش توی کاسه آدم وسواسی می‌افتد». * قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر (گوز گوردوغوندان قورخار، ایلان چالمئش آلا چاتی دان قورخار). ** «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد». * قورد آرتسا، پاخئل دا آرتار ** «هرکجا گرگ بیشتر شود بخیل هم بیشتر می‌شود، فرد سودجو به دور بر خود افراد بخیل را جمع می‌کند». * قورد گوزون گرلدسه، نه قوزونی سایار نه چوبانی ** «گرگ اگه چشم غره کرده باشه (قصد حمله) نه تعداد گوسفندارو می‌شمره نه چوپان رو به حساب میاره» * قورد بالاسی، قورد اولار (قورد انی یی (بالاسی) یئنه قورد اولور). ** «عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود». * قورددان قورتولدوغ، قولیبیابانیه توش گلدیک. ** «از شر گرگ خلاص شدیم، گرفتار غول بیابونی شدیم (از چاله به چاه افتادیم)». * قورد دومانلئغی سئوه ر. ** «گرگ از پراکندگی، بلبشویی و مه آلودی خوشش می‌آید تا از فرصت بوجود آمده بتواند به اهداف پلیدش دست یابد». * قوردون سلامی طمع سیز اولماز. ** «سلام گرگ بی طمع نیست». * قورو قورو قوربانئن اولوم. ** «تعارف کم کن و بر مبلغ افزای». * قوناغ ائو ییه سی نین دوه سی دیر. ** «مهمان شتر صاحبخانه است». * قوناغ قوناغی سئومه ز، ائو ییه سی هئچ بیرین. ** «مهمون، مهمونو نمیتونه ببینه صاحب‌خونه هردو را». * قونشو آشی دادلی اولار (قونشو قادئنی آدامئن گوزونه قئز گلیر، تویوغو دا غاز گلیر). ** «مرغ همسایه غازه (زن همسایه به چشم آدم، دختر می‌آید و مرغش هم غاز)». * قونشو پایی یاخشی دی بیرگون سنده بیرگون منده. ** «» * قونشویا اومود اولان شامسیز قالار. ** «» * قویو قازان اوزون درینده گوره ر. ** «چاه کن همیشه خودش را در ته چاه می‌بیند، چاه کن همیشه ته چاه است (چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی)». * قویون اولمایان یئرده کچی یه حاج عبدالکریم آقا دئیرله. ** «جایی که گوسفند نباشه به بز حاج عبدالکریم آقا میگن (تو شهر کورا یه چشم پادشاهه)». * قئز ائوینده تویدور اوغلان ائوینده خبر یوخدور. ** «در خانه عروس جشن عروسی برقرار است در خانه داماد خبری نیست». * قئز بادام دئر، بالاسی بادام ایچی (منیم بالام بادام دئر، بالاسی بادامئن ایچی). ** «دختر مانند بادام است فرزندش مغز بادام (فرزند من بادام است، بچه اش مغز بادام)». * قئزئم سنه دئییرم گلینیم سن اشید. ** «دخترم به تو میگم، عروسم تو بشنو (به در میگم دیوار بشنوه)». * قئش چئخار اوزو قارالئق کوموره قالار. ** «بالاخره زمستان هم می‌گذرد و روسیاهی به زغال می‌ماند». * قئش گلمئمیش گیش فیکرینده اؤل ** «تا فصل سرما نیامده به فکر لباس باش» * قیصاص قیامته قالماز. ** «مجازات گناه به قیامت نمی‌ماند». == ک == * کار ائشیدمز، یاراشدئرارـ کور گؤرمه ز، قوراشدئرار. ** «کر نمی‌شنود و جفت وجور می‌کند، کور نمی‌بیند و سرهم می‌کند». * کاسیب (کسبه چی) مرد اولار. ** «کاسب جوانمرد می‌شود». * کاسئبی دَوَه اوستوندَه بووَه سانجار (کاسئبی، دوه اوستونده ایلان وورار). ** «آدم بی‌چیز (آس و پاس) رو (در حالیکه) روی شتر (سوار است)، رتیل می‌گزد (آدم فقیر (بدبخت) اگر روی شتر هم باشد مار آن را نیش می‌زند)». * کچی جان هاییندا، قصاب پیی آختارئر. ** «بز از جانش می‌ترسد، قصاب دنبال دنبه می‌گردد». * کچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر. ** «وقتی عمر بز به سر آمد، خودش را به چماق چوپان می‌مالد». * کچی نین قطوری بولاقین گوزوندن سو ایچر. ** «بز گر از سر چشمه آب می‌خورد». * کدخدانی گور، کندی چاپ. ** «اگر در جایی خواستی به هدف و مقصود خود دست یابی دل صاحب ورئیس آنجا را بدست آور و سپس هر کاری خواستی بکن». * کفنین جیبی یوخدور. ** «کفن جیب ندارد». * کله سویودور. ** «کشکه». * کورا گئجه گوندوز بیردیر (کورا نه گئجه نه گوندوز). ** «کور را شب و روز یکسان است (برای کور شب و روز فرقی نداره)». * کورآللاهدان نه ایستر، ایکی گوز بیری ایری بیری دوز. ** «کوراز خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم». * کور اولسون او ایکی گوز کی دوشمنین تانئمئر. ** «» * کور توتدوغون بوراخماز. ** «کور چیزی رو که بگیره ول نمی کنه (آدم کور در کارها لجوج و سختگیر است)». * کور قوشون روزوسون الله وئره ر. ** «روزی پرندهٔ کور را خدا می‌دهد». * کور کورا دئیر زیت گوزونه. ** «کور به کور می‌گوید بگوزم به چشت (دیگ به دیگ می‌گوید روت سیاه)». * کوزَه تزه لئغدا (تزه اولاندا) سویو سوُیوق ساخلار (تزه کوزه سرین سو). ** «کوزه فقط وقتی نو است، آب را خنک نگاه می‌دارد (کنایه از اینکه: هر چیز، تازه‌اش خوب است)». * کوزه چی سینئق قابدان سوایچر. ** «کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد». * کوزَه، سو یوْلوندا سئنار. ** «کوزه، سرانجام در راهِ آوردن آب، خواهد شکست». * کیتاب، بیلیک منبعی دیر. ** «کتاب منبع دانش است». * کئچمه نامرد کؤرپوسوندن قوی آپارسئن سل سنی***یاتما تولکو دالداسئندا قوی یسین اصلان سنی. ** «از پلی که نامرد درست کرده عبور نکن بزار سیل تو رو با خودش ببره و به روباه تکیه نکن، همین بهتر که شیر تورو بخوره». * کیچیکدن خطا، بویوکدن عطا. ** «کوچکتر خطا می‌کند و بزرگتر بواسطه بزرگی می‌بخشد». * کیشی توپوردویون یالاماز (کیشی ده سؤز بیر اولار، کیشی سوزونون اوستونده دورار). ** «مرد تفش را لیس نمی‌زند، قول مردان جان دارد (حرف مرد یکی است، مرد سر حرفی که زده می‌ایستد)». * کیشی قئزی اولمایاسان، کیشی قادئنی اولاسان. ** «دختر جوانمرد بودن مهم نیست، مهم این است که زن جوانمرد باشی». * کیم اوز قاتئغئنا (آیرانئنا) تورش دئیر؟ (هئچ کیم اوز خمیرینه تورش دئمز). ** «هیچ‌کس به ماست (دوغ) خودش ترش نمی‌گه». == گ == * گئچمه نامرت کوپرو سون ده ن، قوی آپارسین سئل سنی. یاتما تولکو کلگه سین ده، قوی یئسین آصلان سنی. ** «از پل نامرد نگذر، بگذار سیل تو را ببرد. در سایهٔ روباه نخواب، بگذار شیر (اصلان) تو را بخورد». * گئچی سنه قربان دریسی بیر قیران ** «بز را قربانت می‌کنم، اما پوستش یک قران است». * گل یاپیشما گؤجؤن چاتمایان داشا، گؤتؤره بیلمزسن زورا دؤشرسن. (گوتوره بولمسن گوتون جیریلار) ** «بیا از سنگ بزرگ رو بیخیال شو، نمیتونی برش داری به زور میفتی (کونت پاره میشه)» «به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های طوفان را» * گلین اوینایا بیلمیر، دئییر اوتاق ایری دیر. ** «عروس نمی‌تواند برقصد، می‌گوید زمین کج است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند)». * گلین اوجاغا چئکر. ** «عروس به مادرش می‌کشد». * گمینین ایشینی گمیچی بیله ر (چوره یی وئر چورکچیه بیر چورک ده اوسته وئر). ** «کار را به کاردان بسپار (کار را به کاردان سپردن و چند برابر اجرت دادن بهتر است تا به دست افراد ناشی بدهند)». * گورول آما یاغما. ** «رعد و برق بزن ولی نبار». * گوز گورمه ک اوچون دور، گونول سئومه ک اوچون دور. ** «چشم برای دیدن است، قلب برای عشق ورزیدن». * گوز گوردویونه اینانار. ** «چشم آن چیزی را که می‌بیند باور می‌کند». * گوز سوز یاشاماق اولار، آما وطن سیز اولماز. ** «بی چشم می‌توان زندگی کرد، اما به وطن نمی‌شود». * گؤت اوپماغینان آغیز میندار اولماز ** « با بوسیدن کون دهان کثیف نمیشود( احترام گذاشتن به بالادستی خجالت آور نیست )» * گؤتی طاخجا لاری گئزیر ** « کونش طاقچه‌ها را قدم میزند!(شادی فراوان دارد در پوست خود نمیگنجد)» * گولد ه ن تیکان اولار تیکاندان گول. ** «از گل خار می‌شود و از خار گل (گاهی اوقات فرزند خانوادهٔ خوب، آدم بدی می‌شود و فرزند خانوادهٔ بد آدم خوبی می‌شود)». * گول، گوللر آچئلسئن. ** «بخند، تا گلها باز شوند (بخند تا دنیا به روت بخنده)». * گولمه قونشونا، گلر باشئنا. ** «به همسایه نخند، سر خودت هم میاد». * گون آلتئندا یاتمایان، کولگه نین قدرینی بیلمه ز. ** «کسی که زیر نور خورشید نخوابیده، قدر سایه رو نمی‌دونه» * گون چیخمامیش خرجی تاپار ** «تا خورشید طلوع کنه پول خوبی زده به جیب» * گونشی پالچیقلا سووار ماق اولار می؟ ** «اندود توان چشمهٔ خورشید به گل»؟ * گئولی بالیق ایستئینین گوتی بوز اوسته اولار ** «کسی که دلش ماهی میخواد رو یخ میشینه(هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد» * گئجه اودونا گئدن چوخ اولار. ** «قصه شب دراز است (شب دراز است و قلندر بیدار)». * گئجه شهره گئدن چوخ اولار، قیشدا بوستان اکن. ** «شب کسی که می‌گوید به شهر می‌روم زیاد است، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت». * گئدر بوستان قئراسی، قالار اوزون قارا سی. ** «خربزه نارس و هندوانه بوستان تمام می‌شود و فقط روسیاهی می‌ماند». * گئدیب حاماما، اولوب شاماما (گئده جه یم حاماما، چئخام اولام شاماما). ** «یعنی نتیجه استحمام و آرایش این است که انسان تمیز و معطّرگردد». * گیئین ایله یئیَنین کین الله وئرَر (یئیجین ایله گئیجینینکین آلله یتیره ر). ** «خدا روزی کسی که میپوشه و کسی که میخوره رو میده(خوراک و لباس خورنده و پوشنده را خدا میرسونه)» == ل == * لاری خوروز بانلاماز، بانلاسا واخت آنلاماز. ** «اشاره به آدم وقت نشناس می‌باشد-حسنی به مکتب نمی‌رفت وقتی می‌رفت جمعه می‌رفت». * لالئن دیلین ننه سی بیله ر. ** «زبان لال را مادرش می‌فهمد (آشنا داند صدای آشنا)». * لای لای بیلیرسن نیه یاتمیرسان؟ ** «لالایی بلدی چرا نمی‌خوابی»؟ * لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده. ** «لپه را نگو برنجو بگو، دیروزو نگو امروزو بگو (داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)». == م == * ماشاورا کن، اَلینی آتاشا اوزاتما. ** «با وجود انبر، دست به آتش مزن». * مالی قاز (زیندگانلئغئ مالی قاز کئچیر). ** «بخور و نمیر (زندگی بخور و نمیری دارد». * ماتی میخاناسی (ماتی میخاناسی دیر) ** «کنایه از جای بی قانون و بی در و پیکر» * ماتئ میخاناسئ دئر (فاطی میخاناسی دیر، حسن سوخدو دییرمانئ دئر). ** «میخانه ماتی (فاطی) است (شهر هرت است)». * مال گئدر بیریانا ایمان گئدر مین یانا. ** «در مورد افرادی که تحقیق نکرده به دیگران تهمت و افترا می‌بندند بکار می‌رود». * محبت قئیچی سی هر شیی کسه ر. ** «قیچی محبت همه چیز را می‌برد». * مرند اولوسو کیمین اوزانئر (مرند اولوسو دور). ** «مانند مرده‌های مرند دراز می‌شود». * مغرورلوق ائیله یب اوستادام دئمه***وقت اولار بیریئرده دارا دؤشرسن. [[عاشیق علعسگر]] ** «احساس غرور نکن و خود را بزرگ مبین زمانی می‌رسد که کم می‌آوری». * ملا اولدو مکتب داغیلدی. ** «ملا مرد مکتب هم تعطیل شد». * من دئییرم فدم دمه، سن دئییرسن دامدان داما. ** «من می‌گویم آسمان تو می‌گویی ریسمان». * منلیک اولان یئرده سنلیک شمعی یانماز. ** «» * موسی مئسئب دئر. ** «موسی کز کرده (کنایه از کسی که کار اشتباهی کرده و ساکت و خجل گوشه یی نشسته)». * مئخی میسمارا دونده رن الله دئر. ** «هر چیزی در ید پروردگار است». * مئردار اسکی اود دوتماز (مال پوخون ائلدئرئم وورماز). ** «بادمجان بم آفت ندارد». * میرزاقلمدان دی. ** «میرزاقلمدان است». * میوه‌نین یاخشی سئن مشه ده چاققال یه یر. ** «میوه خوب را درجنگل، شغال می‌خورد (سیب سرخ برای دست چلاق خوبه)». == ن == * ناشی زورنانی یوغون باشئندان چالار. ** «آدم ناشی، سرنا را ازسر گشادش می‌زند». * ناهاردان معلومدور شاما نه وار. ** «سالی که نکوست از بهارش پیداست». * نفسی ایستی یئرده ن چئخئر. ** «نفسش از جای گرم در میاد». * نوخود فالی آچماق. ** «فال نخود باز کردن (چیزی را لفت دادن، در انجام کاری دودل بودن)». * ننه گزن باغلاری بالا بوداق بوداق گزر‌. ** «باغ هایی که مادر گشته رو بچه جز به جز میگرده.» * نه فایدا بیز قالمئشئق بویاندا کورپو قالئپ اویاندا. ** «چه فایده ما ماندیم این طرف و پل آن طرف (خرما بر نخیل ودست ما کوتاه)». * نه قانئر، نه ده قاندئرئر. ** «» * نیت هارا منزیل اورا. ** «نیت به هر کجا باشد، منزل و مقصد همانجاست». == و == * وارلیقدا دوست اولما یوخلوقدا کنار***ایگیتم دیینده بو عادت اولماز. ** «» * واری اولان تاخار یوخو اولان باخار. ** «کسی که داره استفاده می کنه کسی که نداره نگاه می کنه (دارندگی و برازندگی)». * واریندی گیریش یوخوندو سوروش. ** «(فکری) داری شروع کن نداری بپرس» * وئر ال ساخلار. ** «دست بخشنده نگهدار صاحبش و کسانی که مورد دعای آن فرد هستند می‌باشد». == ه == * هاردا آشدی، اوردا باشدی. ** «هر جا آش هست، آنجا سر است». * هامئسی بیر بئزین قئراغئدئلار. ** «سروته یه کرباسن». * هامئسی بیر داغ دی ** «همشون یه کوهن» * هامینی برق توتاندا بیزیده لامپا چیراغ توتار. ** «همه را برق میگیره ما را چراغ نفتی». * هر آغلار گوزلویه عاشیق دئمه زلر. ** «به هر کسی که چشمانش گریان است عاشق نمی‌گویند». * هر اوخویان ملانصرالدین اولماز. ** «هر گردی گردو نیست». * هر زادئن تزه سی، دوستون کوهنه سی. ** «هر چیز تازه اش خوب است دوست کهنه اش». * هر قئشئن بیر یازی وار. ** «هر زمستانی بهاری هم دارد». * هر کس ساغ اولسون اوزونه. ** «هر کس باید به خود متکی باشد و از دیگران انتظار کمک نداشته باشد». * هر کسین حورمتی اوز الینده دیر. ** «احترام هر کس دست خودش است». * هر گوزلده بیر عایئب اولار. ** «هر گلی عیب و علتی دارد (گل بی خار خداست)». * هر نه اکیرسن، اونودا بیچیر سن. ** «هرچه بکاری همان را درو می‌کنی (هرچه بکاری تو، همان بدروی)». * هرنه سالار سان آشئنا، اودا چئخار قاشئقئنا. ** «هرچه کنی بخود کنی – گر همه نیک و بد یا کنی». * هرنه گئده ر باغدان گئده ر، باغباندان نه گئده ر؟ ** «» * همشه شعبان بیر دفعه ده رمضان. ** «همیشه شعبان یکبار هم رمضان». * هئچ ده ن یئی دیر. ** «از هیچی بهتره (کاچی به از هیچی)». * هئچ گول تیکان سئز اولماز. ** «هیچ گلی بی خار نیست». * هئچ کیم اوز یوْغورتونا تورش دئمز. ** «هیچ کس نمیگه ماست من ترشه» == ی == * یولداش اودی ساشمیا دریا اولوب داشمیا ** «دوست آن است که نیس نزند دریا شود لبریز نشود» * یا حسن کئچل یا کئچل حسن. ** «چه علی خواجه چه خواجه علی». * یاخشئ دوست اوز دوستونون گوزگوسودور. ** «دوست خوب آیینهٔ دوست خود می‌باشد» * یاخشئ دوست یامان گونده بللنر. ** «دوست خوب در زمان سختی معلوم می‌شود (دوست آنست که گیرد دست دوست***در پریشانحالی و درماندگی)». * یاخشی قادین عومور اوزادار، پیس قادین عومور آزالدار. ** «زن خوب عمر را دراز می‌کند، زن بد عمر را کم می‌کند» * یاخشی قئزدان یاخشی دا گلین اولار. ** «دختر خوب عروس خوبی هم می‌شود». * یاخئنداکی علف، اوزاغداکی آرپادان یاخشئدئر (اوزاق یئرین آرپاسئندان، یاخئن یئرین سامانی یاخشئ دئر). ** «سیلی نقد به از حلوای نسیه». * یاشدا یانئر قورونون اودونا (قورونون اودونا، یاش دا یانار). ** «تر هم به آتش خشک می‌سوزد. (تر و خشک با هم می‌سوزد)». * یاغئشدان قورتولوب دولویا دوشدوک. ** «از چاه درآمده توی چاله افتادیم». * یالانچئنئن حافیظه سی اولماز. ** «دروغگو حافظه ندارد». * یامان گونون عمرو آز اولار (قارا گونون عمرو آز اولار، قارا گجه نین آغ گونودوزواولار). ** «عمر روز سخت کم است، یعنی روزگار پستی و بلندی داشته و تلخی و شادی آن به هم پیوسته‌اند (پایان شب سیاه سپید است)». * یانسئن چیراغی، گلسین ایشئغی. ** «چراغش روشن باشد، نورش بیاید». * یای وار، قئش وار، چوخ ایش وار. ** «تابستان هست، زمستان هست، کار زیاد است (این مثل در مورد شخص عجول بکار می‌رود بدین مضمون که فردا تابستان و زمستان خواهد آمد و کار زیادی در پیش است و تا رسیدن به نتیجه وقت زیادی لازم است)». * یورغانا بورون ائلینن سورون. ** «» * یورغانی گویده آیاغی اوزون. ** «». * یوز ایل سئل گلسه ائئماز، بیر گون غم اووان یئری. ** «» * یوقورت توکولسه یئری قالار، آیران توکولسه نه یی قالار؟ ** «اگر ماست بریزد جایش می‌ماند، اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن می‌ماند؟» * یومورتاسی ترسه دوشوب. ** «کلافه است». * یهر گاه آتئن بئلینده گزه ر، گاه یییه سی نین (همشه سو بئله گتمز). ** «گهی زین به پشت و گهی پشت به زین (همیشه در روی یک پاشنه نمی‌چرخد)». * یئتیمه وای وای دیه ن چوخ اولار - چوره ک وئره ن اولماز. ** «به حال یتیم وای وای گویان زیادند ولی کسی یک لقمه نان نمی‌دهد (وقتی از یک کاری یا شخصی طرفداری الکی و ظاهری می‌کنند ولی در موقع نیاز هیچ‌کدام پا پیش نمی‌گذارند این مثل کاربرد دارد)». * یئدیلر ایچدیلر مطلبه یئتیشدیلر. ** «قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید». * یئر برک اولاندا، اوکوز اوکوزدن گوره ر. ** «وقتی زمین سفت است، گاو فکر می‌کند تقصیر گاو دیگر است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند- عروس نمی‌توانست برقصد، می‌گفت زمین کج است)». * یئرین قولاغی وار. ** «دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد». * یئرینه ایشه مک بس ده ییل، شیرین چای دا ایسته ییر. ** «». * ییرمی دورد مین پیغمبره یالوارینجا بیر دانا آللاها یالوار. ** «به جای اینکه به بیست و چهار هزار پیامبر التماس کنی دست به دامن یه خدا شو». * یئکه باشئن یکه بلاسی اولار (قویونو اولان، قورددان قورخماز). ** «هر چه سر بزرگتر، درد سر بیشتر (هر که بامش بیش برفش بیشتر)». * یئکه گوزون ایشیغی اولماز. ** «» == بدون متن اصلی == * بر سوگند کسی که زیاد سوگند می‌خورد اعتماد مکن. * نیکی به جای نیکی، کار هر کس است؛ اما نیکی به جای بدی، ویژهٔ جوانمردان است. * مرد باید یا در هرات [میدان جنگ] باشد، یا زیر خاک. * اگر شوهر خوب بود، خدا هم شوهر داشت! * دین ارمنی خوب دینی است، البته اگر روز رستاخیز گندش در نیاید! * هر کس با آشپز قهر کند، گشنه به خانه می‌رود! * اگر گدایی بپوشد، همه می‌گویند: «از کجا آورده‌ای»! * فرزند بلاست، نباشد واویلاست! * خرِ کارکن از بیک بیکار به! * نام عروسی را جشن گذاشته‌اند، مبادا زهرهٔ آدم چاک شود! * دست را نباید برید باید بوسید. * زرنگی زیاد جوانمرگی می‌آورد. * تا از پل نگذشته‌ای خرس را دایی بخوان. * اگر دروغگو نبود، راستگو شناخته نمی‌شد. * آقا میاره نوله، خانم می‌ریزد تو گاله. * آخر شوخی به دعوا می‌کشد. * یارین اولماسا یار اونو آتماغی بیلمه عار =اگر دیدی یارت یار نیست ترکش عار نیست. * برای عاشق بغداد دور نیست. * بازار نه پدر را می‌شناسد نه مادر را. * آنقدر به ماه بی اعتنا باش تا زیر پایت بیفتد. * آنچه باهای می‌آید با هوی می‌رود. * اگر یابو را تیمار کنی جفتک می‌اندازد. * از حرارتش خیری ندیدیم از دودش کور شدیم. * اگر خوراک آسیا را نرسانی سنگها همدیگر را می‌سایند. * ادب زیادی بی‌ادبی است. * این مرغ است که به خروس می‌گوید بانگ بردار. * اگر از کسی تنفر داری بگذار زنده بماند. * آب صاف و روشن ماهی ندارد. * افرادی که بوی بدی می‌دهند خود متوجه بوی بد خود نیستند. * اندوه مانند دل پر خارش است که با خاریدن پیشتر می‌شود. * اگر منبع یک جوی گل آلود باشد تمام جوی گل آلود خواهد بود. * انسان از پیروزی چیزی یادنمی‌گیرد ولی از شکست خیلی چیزها یادمی‌گیرد. * از زنان زیبا همچنان بپر هیزید که از فلفل سرخ هندی. {{ناتمام}} [[رده:فرهنگ در آذربایجان ایران]] [[رده:ادبیات آذربایجان]] [[رده:فولکلور در آذربایجان ایران]] [[رده:ضرب‌المثل‌ها|آذربایجانی]] 0peye5ckiwcz9yzkipvx9zcr0x0jkd2 171369 171365 2022-08-21T09:36:15Z Shahnazi2002 18342 /* و */ wikitext text/x-wiki <div style="font-variant: small-caps; text-align: center;"> __NOTOC__ [[#آ|آ]] - [[#الف|الف]] - [[#ب|ب]] - [[#پ|پ]] - [[#ت|ت]] - [[#ث|ث]] - [[#ج|ج]] - [[#چ|چ]] - [[#ح|ح]] - [[#خ|خ]] - [[#د|د]] - [[#ذ|ذ]] - [[#ر|ر]] - [[#ز|ز]] - [[#ژ|ژ]] - [[#س|س]] - [[#ش|ش]] - [[#ص|ص]] - [[#ض|ض]] - [[#ط|ط]] - [[#ظ|ظ]] - [[#ع|ع]] - [[#غ|غ]] - [[#ف|ف]] - [[#ق|ق]] - [[#ک|ک]] - [[#گ|گ]] - [[#ل|ل]] - [[#م|م]] - [[#ن|ن]] - [[#و|و]] - [[#هـ|هـ]] - [[#ی|ی]] </div> == آ == * آباد اوْلسون خالخال، بیری یاتار بیری قالخار ** «آباد باشد خلخال، یکی می‌خوابد یکی دیگر بیدار می‌شود (وصف محلی که همیشه تعدادی بیدارند وشلوغ است)» * آتا اولماق آساندی‏، آتالیق ائتمک چتیندیر ** «پدر شدن آسان است‏، ولی پدری کردن سخت» * آتا چاتینجاخ اشّکه مین! ** «تا زمانیکه به اسب برسی، سوارخر شو»! * آت آلماغا جاوان یوللا، قیز آلماغا قوجانی ** «جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر (عروس)» * آت آلمامیش آخئر چکیر ** «قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد» * آتا دوغرایب بالایئیر ** «پسر دنباله رو پدر می‌شود» * آتاسئن دونقوز قاپمیش اوغلونو ایلان چالمیش ** «پدرش را خوک گاز گرفته و پسرش را مار نیش زده» * آتاسئنا خئیئری اولمایان کیمه خئیری اولار؟ ** «کسی که به پدرش خوبی نمی‌کند به چه کسی خوبی می‌کند»؟ * آتا سین گورمه ین شاهلئق ادعاسی ائدر ** «هرکه آبا و اجدادش را نشناسد ادعای پادشاهی می‌کند» * آتاش یانماسا کول اولماز ** «تا نسوزد آتشی، خاکستری پدید نمی‌آید» * آتا سیندان قاباغا دوشه ن تولانی قورد یئیه ر ** «توله ای که جلوتر از پدرش راه برود طعمه گرگ می‌شود» * آتالار سوزونه محاکیمه اولماز ** «نصیحت پدر را نمی‌شود محاکمه کرد» * آتالار سوزو حکمتدیر ** «سخن پدران پندآموز است» * آتالار سوزو عاغلئن گوزو ** «سخنان پدران (ضرب‌المثلها) چشم عقل هستند» * آت اولوب، ایتلرن بایرامیدر ** «اسب بمیره عید و عروسی سگهاست» * آتام آتام من بو ایشه ماتام ** «پدرم پدرم من از این کار سر در نمیارم» * آتا مالین درج ایله‏، اونا گوره خرج ایله ** «اول ارث پدری را صاحب شو، آنگاه خرجش کن» * آتاما یاتاق سالدیم قالایچی یلدی یاتدی ** «برای پدرم رختخواب پهن کردم، خادم پدرم آمد خوابید» * آتام ایله آتانی دئینجه ‏، اوزوم ایله اوزونو دئه ** «حساب پدر با حساب خودت جداست» * آتام ائوینده بایلق باشی ‏، اریم ائوینده تویوق آشی ** «خونه پدر کله ماهی خوراکم بود، خونه شوهر مرغ بریان» * آتامی آنامی آتمیشام تکجه سنی توتموشام ** «پدر و مادرم را انداخته و فقط تو را چسبیده‌ام» * آتامین اؤلمه سیندن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانیا ** «از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏، ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد» * آتا مینمه یین بیر عیبی وار، آت دان دوشمه یین مین عیبی وار (آتا مینمه ک راحتدیر، آت دان ینمه ک چتیندیر) ** «اگر سوار بر اسب شدن یک عیب و ایراد داشته باشد، از آن افتادن و پیاده شدن هزار مورد و مسئله دارد (رسیدن به ثروت و مقام خوشایند ولی از دست دادن آن سخت و ناگوار است)» * آتان بیلیجی دی سنه نه؟ ** «گیرم پدر تو بود فاضل-از فضل پدر تو را چه حاصل» * آتان سوغان آنان ساریمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟ ** «پدرت پیاز ومادرت سیر، مگه میشه تو بشی گلبسر (خیارسبز)» * آتانین دعاسی ‏، آنانین ناله سی ** «دعای پدر و ناله مادر» * آتانین دعاسی آنانین آهی ** «دعای پدر و آه مادر» * آتا ات ایته اوت وئرمزلر ** «به اسب گوشت و به سگ علف نمی‌دهند» * آتا مین ‏، آد قازان ** «بر اسب سوار شو و شهرت بطلب» *آتا مینیب جیدا گوتوروب **سوار اسب شده جیدا برداشته * آتا آنا رشوه سیز دوست دورلار ** «پدر و مادر بدون هیچ چشم داشتی دوستت هستند» * آتا ائوینده اوگئی آنا _ار ائوینده قایئن آنا ** «در خانهٔ پدر نامادری- در خانهٔ شوهر مادر شوهر» * آتم آت اولونجان، ییه‌سی مات اولار ** «تا کره اسبم اسب شود صاحبش مات شده (مرده)» * آتان اوخ قایئتماز ** «تیر پر تاب شده بر نمی‌گردد» * آت اوزگنین، گوت اوزگنین، چال چاتلاسین «اسب مال کس دیگر، کون مال کس دیگر، بکوب تا بشکند.» * آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار. ** «دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم می‌شوند». * آتین ساتان اشک آلامماز، دوسین ساتان کوشک آلامماز. ** «کسی که اسبشو میفروشه نمی‌تونه خر بخره، کسی که دوستشو میفروشه نمیتونه خانه باغ بخره» * آجا مئییت حلال دیر. ** «برای فرد گرسنه میت حلال است». * آج تویوق یاتار یوخودا داری گورر. ** «مرغ گرسنه در خواب ارزن می‌بیند».(شتر در خواب ببیند پنبه دانه) * آج قارئن آجی آیران. ** «شکم گرسنه و دوغ تلخ (وعده‌های تو خالی)». * آجین ایمانی اولماز. ** «آدم گرسنه ایمان ندارد». * آجیندان یاتیب گون اورتادا دوروب. ** «از زور گرسنگی شب می‌خوابد و بعد از ظهر بیدار می‌شود». * آجین قارنی دویار، گوزو دویماز. ** «حریص دایم در غم است، هرچه دارد پندارد کم است». * آج دئیر دویمارام ، توخ دئیر آژمارام. ** «گرسنه میگه سیر نمیشم ، سیر میگه گرسنه نمیشم» * آخار سویا گئدسه، آخار سولار قورویار. ** «آدم بد شانس اگر به آبهای روان برود آنها هم خشک می‌شوند». * آخار سو یولونی تاپار. ** «آب جاری راهش رو پیدا می کنه». * آختاران تاپار یاتان یوخودا گوره ر. ** «کسی که جستجو کند پیدا می‌کند و کسی که بخوابد در خواب می‌بیند (جوینده یابنده است)». * آخیرده گوله ن، یاخشی گوله ر. ** «کسی که آخر می‌خندد، بهتر می‌خندد». * آدادا قورد آز ایدی، بیری ده گمیله گلدی. ** «در جزیره گرگ کم بود، یکی هم با کشتی آمد». (گلپایگان گرگ کم داشت، یکی هم از گوگد آمد) * آدام پولو قازانار، پول آدامی قازانماز. ** «آدم پول در میاره، پول آدم نمیکنه (نه همین لباس زیباست نشان آدمیت)» * آدام گئده ر آدی قالار. ** «انسان می‌میرد نامش ماندگار می‌شود» * آدام هر نه دن قورخسا، باشینا گله ر. ** «انسان از هر چیزی بترسد به سرش می‌آید». * آدامئن آدی پیسلی یه چئخئنجا، جانی چئخسا یاخشی دئر. ** «جون آدم دراد بهتر از اینه که شهرت بدی بگیره» * آدامئن آغزئندان سؤز آلئر. ** «از دهان آدم حرف می‌کشد». * آدامئن اون دانا یییجی سی اولسون بیر دانا دیییجی سی اولماسئن. ** «آدم ده تا نون خور داشته باشه ولی یه دونه غر زن نه»! * آدی منیم دادی سنین. ** «به اسم من ولی لذتش مال دیگران». (به نام من و به کام دیگران) * آدئن توتدون اوزو گلدی. ** «اسمشو آوردی پیداش شد». * آدئن ندی رشید بیرین دئه، بیرین ائشید. ** «یکی بگو، یکی بشنو». * آرپا اکه ن بوغدا درمه ز. ** «کسی که جو می‌کارد گندم درو نمی‌کند». * آرپا یئمییه ن آت، قلیج گوجونه یریمز. ** «اسبی که جو نخورد، به زور شمشیر راه نمی‌رود» * آزاجئق آشئم، آغرئماز باشئم. ** «به فقر می‌سازم، دردسری ندارم». * آزا قانع اولمایان چوخا یئتیشمه ز. ** «کسی که به کم قناعت نکند پیشرفت نمی‌کند» * آز دانئش ناز دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا دانئش، اوستا دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا گئده ن یورولماز. ** «کسی که آهسته می‌رود خسته نمی‌شود». * آسلانین ائرکک دیشی سی اولماز. ** «[[شیر]] نر و ماده ندارد». * آش دی آشئن ایسپناغی. ** «آش اگه آشه مربوط به اسفناجشه». * آشی پیشدی. ** «گاوش زائید. مشکلی برایش پیش‌آمد». * آغاج بار گتیردیکجه باش آیه ر. ** «درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود». * آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر. ** «کرم درخت را از درون می‌خورد». (کرم از خود درخت است) * آغاجین بیری آردی، بیری ناموس، قالانی تالاپ تولوپ. ** «چوب (تنبیه و تربیت) یکی عصمت و عفت (آر) است، یکی ناموس، بقیه تالاپ تولوپ». * آغانئن مالی چئخاندا نوکرین جانی چئخئر. ** «از اموال آقا داره کم میشه جان نوکر داره در میاد (شاه می‌بخشد شیخعلی خان نمی‌بخشد)». * آغریمایان باشا دسمال باغلامازلار. ** «به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند». * آغرییان دیشی چکرلر. ** «دندانی را که درد می‌کند باید کشید». * آغئزلاردا ساققئز اولماق. ** «دهان به دهان گشتن». * آغئزئنا باخ تیکه کس. ** «به اندازه دهانت لقمه بردار (پایت را به اندازه گلیمت دراز کن)». * آغئزئندا مرجیمک ایسلانمئر. ** «عدس دردهانش خیس نمی‌شود (درمورد آدمی که سرّ نگهدارنیست)». * آل آپارمئش. ** (آل او را ببرد)(آل=موجودی موهوم و خیالی که به چشم انسان تنها در شب یا زن حامله دیده می‌شود)». * آل ایتدن معروف اولماق. ** «مثل گاو پیشانی سفید مشهور بودن». * آللاه آدامئن عمروندن گؤتورسون، قویسون شانسئنئن اوستونه. ** «خدا از عمر آدم بردارد، به شانسش اضافه کند». * آللاه ایکی قاپازی، بیر باشا وور ماز. ** «خدا دو سرکوفت را به یک سر نمی‌زند». * آللاه ایلانی تانییب، آیاغلارئنی قارنئنا سوخوب. ** «خدا خر را شناخت و شاخش نداد». * آللاه باغلایان قاپئنی، هئچ کیم آچامماز. ** «دری را که خدا ببندد، هیچ‌کس نمی‌تواندباز کند». * آللاه بیر قاپئنی باغلاسا، آیری قاپی آچار. ** «خدا اگر دری را به روی بنده اش ببندد، در دیگر به رویش می‌گشاید (خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری)». * آللاه داغئنا باخار قار وئره ر. ** «خداوند به کوه اش نگاه می‌کند برفش می‌دهد (خداوند به هر کسی به اندازه لیاقتش می‌دهد، خلایق هرچه لایق)». * آللاه‌دان اوزولمییه نه، اؤلوم یوخدور. ** «برای کسی (بیماری) که ارتباطش از جانب خداوند قطع نشده، مرگ وجود ندارد». * آللاه دان قورخان هئچ نه ده ن قورخماز. ** «کسی که از خدا می‌ترسد از هیچ چیز نمی‌ترسد» * آللاه دغل بازا پای ورمز. ** «خدااز فریب کاران حمایت نمی‌کند.» * آللاه شنبه نی جهودا قیسمت ائله سین. ** «خداوند شنبه را قسمت جهودها کند». * آللاه قارغا ده ییل کی گوز اویا (آللاهئن بارماغی یوخدور، گؤزووه سوخا). ** «خداوند مانند کلاغ نیست که چشم در بیاورد (چوب خدا صدا نداره)». * آللاه قازاناندان آلار وئره‌ر بئجه‌ره‌نه. ** «خدا اختیار داره». * آللاها قوربان اولوم کی، یاغی یاغ اوسته وئریب یارمانی یاوان قویوب. ** «قربان خداوند بروم که به یکی روغن روی روغن (صد نازو نعمت) داده وبرای یکی هم بلغور خالی». * آلچاقدا دایان که چیخاسان باشا. ** «برای رسیدن به قله کوه باید از دامنه شروع کنی». * آلئنمئش تاپئلمئش دی. ** «چیزی که خریده شده غنیمت است». * آلما قاخی دا قاخدی، اَریک اوندان قاباخدی. ** «برگه سیب هم هرچند برگه هست ولی برگه زرد آلو از آن به مراتب بهتر است» * آناسئنا باخ قئزئنی آل، قئراغئنا باخ بئزینی آل. ** «در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج دربارهٔ مادر عروس تحقیق کن». * آنلایان بیر تل ده ن آنلایار (آدام اولانا بیر سوز یئته ر. آنلایانا بیر سؤز بسدیر. آنلایانا ایشاره، آنلامایانا میناره. آنلایانا بیر سؤز بیر کیتابدئر. آنلایانا بیر کلمه سازدئر، آنلامایانا زورنا قاوال آزدئر). ** «عاقل را یک اشاره کافیست». * آی ایشئغی گونده ن آلار. ** «نور ماه از خورشید هست» * آیدان آری، سودان دورو. ** «پاک‌تر از ماه، صاف‌تر از آب». * آییدان قورخان، مئشه یه گیرمه ز. ** «کسی که از خرس می‌ترسد، وارد جنگل نمی‌شود». * آیین ایشیغی، گئجه نین یاراشیغی. ** «نور ماه، برازندگی شب». == الف == * الحَضَر اِتماخ گَرَک اؤچ زادیدَن، گُوی گؤز و اؤز قیرمیزی باش ساریدَن ** «از سه چیز باید دوری کرد، چشم سبز و سرخ صورت و زرد گیسوی!(کنایه از تباهی دل بستن به انسانهای زیبا)» * اوت هارا دوشسه اوزونه یئر آچار ** «آتش هر جا که افتد، خودش جا را باز می‌کند» * ایشمئمیش کئفلی ** «نخورده مست (کنایه از شادی، گیجی، بیخیالی یا بی توجهی بیش از حد)» *اوست اورتولو بازار دوستلوغو پوزار **«عدم شفافیت در رفاقیت موجب از بین رفتن رابطه دوستانه میشود» * ایپک اوقدر خار اولدی اشگه افسار اولدی. ** «ابریشم آن قدر خار شده که بند افسار خر شده‌است» * اَت قانلی یئگیت جانلی گَرَح ** «گوشت خون‌دار و جوان جون‌دار باید(باشد)» * اِشَّح قوناخ‌لیغی‌دی؟ ** «مهمانی خر هست؟(چه خبره مگه؟)» * اششکی پالان ساخلار قشونی یالان. ** «خر را پالان نگه می‌دارد و لشکر را دروغ» * اِله جیر یاماخ تاپئل‌سئن(شکل دوم: یئکه جیردین) ** «یه جوری پاره کن که وصله پیدا بشه(جوری بلف بزن که بشه باور کرد)(شکل دوم: زیاد پاره کردی)» * اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نین گو’زون ایور (اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نه ن ساواشئر). ** «هم تو کشتی نشسته هم به ناخدا گیر داده». * ات وئرمه ده ن، کوفته ایسته مه (ات وئرمه میش، کوفته الده ائدیلمز). ** «تا وقتی گوشت نداده‌ای کوفته نخواه». * ایصفهانان گلن اشک کرخ (۴۰) گون آنقرار. ** «الاغی که از اصفهان (راه دور) اومده باشه چهل روز عرعر می کنه» * ایشین دوشدی آروادا اولن گونون سال یادا. ** «کارت به زن افتاد روز مرگش را یادت بینداز» * ایکی قیرغی ساواشار، سئرچه یه ده ن دوشه ر. ** «دو قرقی با هم دعوا می‌کنند، برای گنجشک دانه می‌افتد» * ایو ساتان بیر ایل دولتی اولار ایو آلان بیر ایل کاسب. ** «هر کی خونه بفروشه یک سال وضعش توپ میشه و اونی که خونه می خره یک سال بی‌پولی میکشه» * الی باغلی اولانین دوگنی چوخ اولار. ** «کسی که دستاش بسته هست خیلی‌ها جسارت زدنشو پیدا می‌کنند» * اوزگه قاپئسونی باغلی ایسته یه نین، اوز قاپئسی باغلی قالار. ** «» *اوغول سنتی بستنی یماغا لاح گاشیغ ایش ورمز سینار گالار ایچینده اوتاندا تاخیلار بوغازیوا ** «پسرم برای خوردن بستنی سنتی قاشق پلاستیکی استفاده نمیکنن میشکنه میمونه توش وقتی میخوای قورتش بده فرو میره تو قلوت» * اوزونده ن یوخاری یا باخاندا، اوزونده ن آشاغی یا دا باخ. ** «وقتی از خودت بالاترو نگاه میکنی از خودت پایینترم نگاه کن» * اوستی بزک آلتی تزک. ** «رویش زیبا و تمیز زیرش کثیف(ظاهر زیبا باتن زشت)» *اوستوراغین گولونجا نه ربطی وار؟ ** «گوز چه ربطی به گولنج داره؟» * اوسورماغی بس دگیل یل قاباغندا دا دورور. ** «گوزیدنش کم نیست جلوی باد هم می‌ایستد» * احمد بی غم دیر. ** «آدم بی خیالی است». * ادب بازاردا ساتیلماز. ** «ادب در بازار فروخته نمی‌شود». * ار آخار چای دی آرواد سویون بندی. ** «شوهر رود در جریان است و زن آب‌بند است (زندگی جمع می‌کند)» * اریم اولسون ائرمنی اولسون (اراولسون اکبر اولسون). ** «اخلاق و رفتار مهم نیست مهم این است که شوهر و سایه سر باشد». * اششییم اؤلمه یونجا بیتینجه ک، یونجام سارالما، توربا تیکینجه ک.(اؤلمه اششکیم یونجا بیتینجک) ** «بزک نمیر بهار میاد، کمپوزه با خیار میاد». * اششگه گوٍجوٍ چاتمیر، پالانئ‌نی تاپداییًر. ** «زورش به خر نمی‌رسد، پالانش را کتک می‌زند»! * اشک نه بیلر آرپا باهادی. ** «خر که نمی فهمه جو گرونه (خر چه داند قیمت قند و نبات)». * اوکوز گوجون بولسه چوبانا اگیلمز. ** «گاو اگر زورشو بدونه تسلیم چوپان نمی‌شود». * ال الی یویار، ال ده دؤنه ر اوزو یویار. ** «دست، دست را می‌شوید، دست برمی‌گردد صورت را می‌شوید (همدلی و کمک به دیگران و رفتار متقابل آنها در تمامی زمینه‌ها)». * اتینن درناغین آراسینا گیرمه. ** «میان گوشت و استخوان نرو (میان دو برادر جدایی نینداز)» * الییم اله نیب قلبیریم گویده فئرئلدئر. ** «الکم بیخته شده و غربیلم درهوا می‌چرخد (آردم را بیختم الکم را آویختم)». * الینده ن سو داممئر. ** «از دستش آب نمی‌چکد (کنایه از آدم خسیس)». * ان بؤیوک بیجلیک دوزلوکدور. ** «بزرگترین زیرکی درستکاری و صداقت است». * اوباشداآغلاماق بوباشدا سئزئلداماقدان یاخشئدئر. ** «گریه کردن در انتها از چس‌ناله کردن در ابتدا بهتر است (احتیاط اولیه بهتر از پشیمانی و گریه کردن در پایان کار است)». * اوجوزدان باهاسی اولماز. ** «همیشه جنس گرانبها مرغوب و باصرفه تر است». * اوجوزلو اتین شورباسی اولماز. ** «از گوشت ارزان شوربا نمی‌شود». * اود آلتئندان کوز، آدام آلتئندان سوز (آدامئن آلتئن سوز یاندئرار، قازانئن آلتئن کوز یاندئرار). ** «خاکستر زیر آتش، حرف پشت سر انسان (انسان بواسطه برخی از سخنان دیگران همیشه در زحمت و رنج است همچنان که شعله‌ور شدن چوب زیر دیگ را می‌سوزاند)». * اود پارچاسی دی. ** «یه پارچه آتیشه». * اوره ییم قئزمئر. ** «دلم گرم نمیشه». * اوز گوزونده دیره یی گورمور، اوزگه نین کینده توکو گورور. ** «تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند». * اؤزومون قشنگین چاققال یئیر. ** «بهترین انگور (باغ) راشغال می‌خورد». * اوزونه سیچیر، منه گوز بره لدیر. ** «برای خودش می‌ریند، برای من چشم می دراند» !(خودش را خیس می‌کند، عصبانیتش را سر من خالی می‌کند) * اوزو یئخئلان آغلاماز. ** «کسی که خودش بیفته [[گریه]] نمی کنه (خود کرده را تدبیرنیست)». * اوزونن گوز اول ** «چشم از رو خودت برندار(حواست به خودت باشه؛ مواظب خودت باش» * اوستورانین قاباغیندا سیچماسان، دئیرلر گوتو یوخدی. ** «کلوخ انداز را پاداش سنگ است.» (عوض عوض داره گله نداره) * اوغرو پیشیک آغاج گورجک قاچار. ** «[[گربه]] دزده چوب ببینه فرار می‌کنه». * اوغرو دان اوغرویا حلالدی. ** «دزد که از دزد بدزده حلاله.» * اؤلسون او یاخشی کی پیسده ن سونرا گه له جک (اؤلسون او پیس کی یئرینه یاخجی سی گه له جک). ** «بمیرد آن خوبی که می‌خواهد بعد از بد بیاید (هیچ بدی نرفت که خوب جاش رو بگیره)». * اول قارداشلئغئنی ثابت ائله سونرا ارث و میراث ایسته. ** «اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن». * اؤلو دوروب مرده شیری یویور. ** «مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده». * اؤلومدن باشقا هر شئیه چاره وار. ** «فقط مرگ را چاره نیست». * اؤلمه ز خدیجه، گوره ر نوه نتیجه. ** «نمی‌میرد خدیجه، می‌بیند نوه و نتیجه (یعنی هرکس کار بکند خوب و بد نتیجه کارش یا عمل انجام یا فته اش را خواهد دید و پس از آن دیگران با دیدن نتیجه کار قضاوت خواهند کرد)». * اؤلمه ک اگر اؤلمه کدیر، بونه جان وئرمه کدیر. ** «مرگ یک بار شیون هم یک بار». * اؤلن یوخدور قبرینه سئچاسان. ** «هنوز خبری نیست که داری برنامه می‌ریزی». * اؤلویه اوز وئرسن، سیچار کفنین باتیرار. ** «به مرده رو بدی می رینه کفنشو کثیف می کنه». * او مراغا باسلئغئدی، ایلده بیر دفعه گلر. ** «آن باسلوق مراغه است سالی یکبار می‌آید». *ایت ایلن یولداشلیق ائله، آما آغاجیوی یئره قویما ** «با سگ دوستی کن ولی چماغتو زمین نذار» * ایت موتالدان ال‌چکدی موتال ایتدن ال چکمیر. ** «سگ از خیک دست برداشت خیک ازسگ دست برنمی‌دارد». * ایت هورر کروان کئچر. ** «سگ واق واق می‌کند، کاروان می‌گذرد (سگ لاید و کاروان گذر، جواب ابلهان خاموشی است)». * ایتین آیاغیندان تیکان چئخاردئر. ** «از پای سگ خار درمی‌آورد (سخت کوش- در مورد انجام کارهای سخت و مشاغل طاقت فرسا)». (کنایه ازشجاعت و نترس بودن) * از گل قیزیم ناز گل قیزیم. ** «کم مهمون بیا دخترم ناز باشه اومدنت». * ایری اوتوراق دوز دانیشاق. ** «کج بشینیم، راست صحبت کنیم (اظهار صداقت و راسنگویی در هر موقعیتی)». * ایش ایچینده ایش وار. ** «کاسه ای زیر نیم کاسه است». * ایش قالسا اوستونه قار یاغار. ** «اگه کار بماند رویش برف می‌بارد». (کار امروز را نگذار فردا) * ایشله ین دمیری، پاس باسماز. ** «آهنی که کار کند زنگ نمی‌زند (در زمینه ارزشمندی کار کردن بیان می‌شود)». * ایشه یاخشی باخارسان، ایشده سنه یاخشی باخار. ** «» * ایشی دوشنده آختارار، ایشیم دوشنده قاوالار. ** «وقتی کاری با من دارد دنبالم می‌گردد، وقتی کاری باهاش دارم فراری ام می‌دهد». * ایلان هر یئره ایری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر. ** «[[مار]] هر کجا که کج بره، خونه خودش راست میره». * ایلانئن قویروغون آیاقلاماسان چالماز. ** «اگر پا روی دم مار نگذاری نیشت نمی‌زند» * ایلانئن یارپئزدان خوشو گلمز گلر سو قئراغئندا چئخار. ** «مار از پونه بدش میاد دم در لونه اش سبزه میشه». * ایلانی اوتوب اژدها اولوب. ** «مار را قورت داده شده اژدها». (مار خورده افعی شده) * ائل گوجو، سئل گوجو (ائلین گوجو، سئلین گوجو). ** «قدرت مردم مانند قدرت سیل است (دست خدا با مردم است)، در زمینه نیرومندی کار جمعی بیان می‌شود». * ائله دانئشئر کی پیشمیش تویوغون گولمه یی گلیر. ** «چنان حرف می‌زند که مرغ بریان خنده اش می‌گیرد». * ائله قورخور، جین دمیرده ن قورخان کیمی. ** «مثل ترسیدن جن از آهن می‌ترسد (کنایه از آدم ترسو است)». * ائله یئرده یاتماز کی آلتئنا سو کئچه. ** «می‌گویند فلانی جائی نمی‌خوابد که آب زیرش برود، بسیار محتاط است». * ائویمدن چئخئر قارنئما گئدیر. ** «از خانه‌ام در می‌آید، به شکمم می‌رود (از این جیب به ان جیب)» * إشییه گِدیرَم تاری داننیر، إوَه گَلییم قاری داننیر. ** «بیرون میرم خدا سرمون میزنه، خونه میاییم زن سرمون میزنه» (بیشتر برا کسی بکار می‌رود که نه روزی درست و حسابی دستش میاد و نه در خونه از جهت اخلاق زن درست حسابی داره) == ب == '''* بادام‌لیغی وار آما آدام‌لیغی یوخ''' * «باغ بادام (دارایی) دارد ولی انسانیت ندارد» '''* باشیوا کول‌ده السن اوجا یئردن اله''' * « اگر میخواهی به سرت خاک هم بریزی از بلندی بریز» * بش یاشیندا قویون؛ اللّی یاشیندا قاضی نی آلار. ** «یک گوسفند پنج ساله؛ یک قاضی پنجاه ساله را می‌خرد» * باجی، باجین اؤلسون، درد چوخ، وقت یوخ. ** «خواهر خواهرت بمیره حرف زیاد است و وقت کم» * بو گون قیزین دوگمه ین صاباح دیزین دویه جخ. ** «کسی که امروز دخترشو نزنه فردا به زانوش باید از حسرت بکوبد» * بیر ائوده شادلیق، بیر ائوده شیوئن. ** «درخانه ای شادی، درخانه ای دیگر شیون» * بیر الی ایله وئریر، بیر الی ایله آلئر. ** «با یه دست میده، با دست دیگرش میگیره» * بیراولکه ده ایکی حکمدار اولماز. ** «در یک کشور دو حکمدار نمی‌گنجد». * بیر بوغدا اکمه سن، مین بوغدا بیچمه سن. ** «اگر یک دانه گندم نکاری، هزاران دانه گندم نمی‌توانی برداشت کنی». * بیر بولودلا قئش اولماز. ** «با یک ابر زمستان نمی‌شود». * بیر چیراغئن ایشئغئنا قئرخ آدام یئغئشار. ** «به نور یک چراغ چهل نفر جمع میشود» * بیزیم گلین بیزدن قاچار، اوزونو توتار گوتونو آچار. ** «عروس ما از ما فرار می کنه، صورتشو می گیره اما کونش را باز می گذاره» *بیزیم صوبدن گوتوموزو شخته آتیپ خانیم یاتیپ یاتیپ ناهارچا شِش آتیپ! ** از صبح درومدیم کونمون از سرما یخ زده خانوم خوابیده خوابیده ظهر بلند شده میگه چقدر هوا گرمه! * بیر چیو بیر نالی، بیر نال بیر آتی، بیر آت بیر پهلوانی، بیر پهلوان بیر لشگری و بیر لشکر بیر کشوری ساخلار. ** «یک میخ یک نعل را، یک نعل یک اسب را، یک اسب یک پهلوان را، یک پهلوان یک لشکر را و یک لشکر یک کشور را نگه می‌دارد» * باخما اوزونون قاراسئنا، باخ آلنئنئن سیتاراسئنا. ** «فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه». * بارلی آغاجا داش وورارلار. ** «درختی که میوه داره بهش سنگ پرتاب می‌کنند». * باشدا عاقیل اولماسا بدن عذابدا اولار. ** «عقل نباشد، جان در عذاب است». * باشئنا داش دا سالاندا، اوجا یئردن سال (باشئنا کول ده اله سن، اوجا یئردن اله). ** «وقتی می‌خواهی بر سرت خاک بریزی از جای بلند بریز (همت بلند دار که مردان روزگار – باهمت بلند بجائی رسیده‌اند)». * باغا قینین نان چیخیب قینین بگممور. ** «فراموش کردن اصل و نصب» * باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو. ** «در باغ زردآلو بود سلام علیک هم بود، زردآلوهای باغ تمام شد سلام علیک هم تمام شد». * باغبانئن گول واختی قولاغی ائشیتمز. ** «گوش باغبان وقت باز شدن گل نمی‌شنود». * بالا لی قارغا بال یئمه ز. ** «کلاغی که فرزند دارد خودش عسل را نمی‌خورد». * بال شیرین، بالا بالدان دا شیرین. ** «عسل شیرین است، فرزند از عسل هم شیرین تر». * بالا شیرین، اما تربیتی اوزونن شیرین. ** «بچه شیرین است، اما تربیتش شیرین تر است». * بالئغ کونلو ایستیه نین گوتو سودا اولار (کونلو بالئغ ایسته نین گوتو بوزلو سو دا اولار، کؤنلو بالئغ اتی ایسته یه ن، قویروغون قویار بوز اوسته). ** «کسی که دلش ماهی می‌خواهد باید در آب فرورود (هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد، کسی که خربزه می‌خورد، پای لغزش هم می‌نشیند)». * برکت، حرکت ده دیر. ** «از تو حرکت، از خدا برکت». * بئش بارماغ بئشیده بیر اولماز. ** «پنج انگشت برابر نیستند». * بئش ده آلاجاغئم یوخ اوچ ده وئره جاغئم. ** «نه به اشتری سوارم نه چو خربه زیر بارم». * بئش قئرانلئق یوغورت کیمین اوزون توتوب. ** «مانند ماست پنج قرانی خودش را گرفته» * بودونیا بیر گوزگودور، هر گلن باخار گئدر. ** «این دنیا مانند آینه است هرکسی می‌آید و نظری بر آن می‌افکند». * بورجلو بوشلونون ساغلئغئن ایستر. ** «طلبکار سلامتی بدهکار را می‌خواهد تا زنده باشد و بتواند دین خود را ادا نماید». * بوردا منم باغداددا کور خلیفه. ** «در اینجا همه‌کاره من هستم همچنانکه در بغداد نیز خلیفه کور همه‌کاره است». * بؤرکونو قوی قاباغئنا. ** «کلاه خود را قاضی کن». * بورنو یئللی دیر. ** «دماغش باد دارد». * بورنوندان توتسان جانی چئخار. ** «اگر دماغش را بگیری جانش در می‌آید». * بوغدا بوغدادان بیته ر. ** «از مکافات عمل غافل مشو***گندم از گندم بروید جو ز جو». * بوشلو بوشلونون ساغلیغین ایستَر ** «طلبکار همیشه سلامتی کسی که بهش طلب داره رو میخواد(منظور مشکلی نیست یکم طلبکار افرادی که دوستشون داریم باشیم)» * بوقارا او قارا یا بنزه مز. ** «این تو بمیری از اون تو بمیری‌ها نیست». * بو گونون صاباحی دا وار (جمعه نین چرشنبه سی وار). ** «امروز فردایی هم دارد (در مورد افرادی که شاکر نعمت نیستند به کار می‌رود)». * بولاغ سو توکمه یی ایله بولاغ اولماز گه ره ک اوزو جوشا. ** چشمه با آب ریختن چشمه نمی‌شود خودش باید بجوشد. * بولانماسا دورولماز (خراب اولماسا آباد اولماز). ** «شرط آبادانی و اصلاح، به هم خوردن و از بین بردن برخی از شرایط و موارد است». * بونلاردان فاطیا تومان اولماز. ** «از اینهان برای فاطی تنبان نمی‌شود». * بیر آیاغی قبیرده اولماق (بیر آیاغی قبیرده دیر). ** «پای کسی لب گور بودن». * بیر الده ایکی قارپئز توتماغ اولماز. ** «با یک دست نمی‌توان دو هندوانه را برداشت». * بیر اینه اوزونه وور، بیر جووالدوز اوزگیه. ** «اول یک سوزن به خودت بزن بعد یک جوالدوز به دیگران». * بیر بیر مین اولار، داما داما گول اولار. ** «یکی یکی هزار می‌شود چکه چکه دریاچه (استخر) می‌شود (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریاشود)». * بیر تیکه نی بیلمه ین، اون تیکه نی ده بیلمز (بیر تیکه نی بیلمه ین، مین تیکه نیده بیلمز). ** «کسی یک خوبی را (که در حقش شده) نفهمد ده خوبی دیگر را هم نخواهد فهمید». * بیر سوز اولماسا، مین سوز دئییلمز (بیر سوز اولماسا دئمزلر). ** «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها». * بیر کنده گیردین هامی کور سنده کور (یالانا بورون، ال ایله سورون). ** «اگر وارد دهی شدی دیدی همه کور هستند تو هم کور باش (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو)». * بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا. ** «یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست». * بیرین بیلیرسن بیرین یوخ. ** «یکی را می دانی یکی را نه». * بیکارلیق بیعارلیق. ** «بی‌کاری بی‌عاری». == پ == '''* پادشاه اوزاغ دا، آللاه یوخاری دا، کیمه دیسن دردیدینی؟''' * «پادشاه در دور دست است، خداوند بالاست، به کی دردم را بگویم؟» '''* پاخما اولماسا، مرد رند آجیندان اولر''' * «اگر آدم پخمه وجود نداشته باشد، رند از گرسنگی می‌میرد» '''* پاسلی دمیردن قیلینج اولماز''' * «از آهن زنگ زده شمشیر در نمیاد» '''* پاکات ایچینده سؤز دئمک''' * «چیزی را با کنایه و در پرده گفتن» '''* پالازا بورون ائلینن سورون''' * «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» '''* پنیری دری ساخلار قادئنی اری''' * «پنیر را توبره نگه می‌دارد و زن را شوهر» '''* پولو وئر پولا''' * «پول را بده به پول» '''* پول الین چرکی دیر''' * «پول چرک کف دست است» '''* پیچاق اوز دسته سین کسمز''' * «چاقو دسته خودشو نمیبره» '''* پیچاق وورسان قانی چیخماز''' * «چاقو بزنی خونش در نمی‌آید» '''* پیس اولادی نه آتماغ اولار نه اوتماغ''' * «فرزند بد را نه می‌شود دور انداخت، نه می‌شود پذیرفت» '''* پیشیکه دئدیلر پوخون درمان دی، سئچدی اوستون باسدیردی''' * «به گربه گفتند گهت دوا است، رید، روش خاک ریخت» '''* پیشیکین الی اته چاتمیردی دئییردی مینداردی''' * «گربه دستش به گوشت نمی‌رسید، می‌گفت مردار هست» == ت == * تانری داغینا باخار، قار وئرر. ** «خداوند به هر کسی متناسب با ظرفیتش روزی می‌دهد». * تانری یازانی، بنده پوزا بیلمه ز. ** «سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد». * تایلی تایئن تاپمالی. ** «کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز». * تزه یونجا ائششیه باش آغریسی گتیره ر. ** «» * تک الده ن سس چئخماز. ** «یه دست صدا نداره». * تکلئق آللاها گلیب. ** «تنهایی خدا را زیبد». * تکه ده قوچ هونه ری اولماز. ** «بز نر هنر قوچ رو نداره» * تلسه ن قئز اره گئتمز، اره گتسده خئیر گؤرمز. ** «دختری که برای شوهر کردن عجله کند، نمی‌تواند شوهر کند و اگر توانست شوهر کند در زندگی اش خیر نمی‌بیند». * تنبل احمد دیر. ** «آدم تنبلی است». * تنبل قادئنئن، قئزی زیرنگ اولار. ** «زن تنبل، دختر زرنگ خواهد داشت». * توخون آجدان خبری اولماز. ** «شخصی که سیر است از احوال گرسنه آگاهی ندارد (سواره از پیاده خبر ندارد)». * توزلی باشماغین نازین چکن چوخ اولار **«ناز کفشی که گرد و خاک شده رو بیشتر می‌کشن(هرکه بامش بیش برفش بیشتر)» * توک ایله دری، اوره کده ن سو ایچه ر. ** «مو و پوست از دل آب می‌خورند (وضعیت پوست و مو را دل آدم مشخص می‌کند)». * تولکوسن آسلانلا چیخما ساوشا. ** «اگر روباهی با شیر دعوا نکن». * تولکو سوواخلی باغا گیرمه ز. ** «روباه به باغ محصور وارد نمی‌شود». * تولکویه دئدیلر هانی شاهیدین؟ دئدی: قویروغوم. ** «به [[روباه]]ه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم». * تویدا، اوینایانین بویون گوره رلر. ** «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باش». == ج == * جالانان سو بیر داها کوزه یه قاییتماز. ** «ابی که ریخته شده، دیگر به کوزه بازنمی‌گردد». * جان وئره‌ر مال وئرمه ز (جانین وئره ر، ولی مالئن ورمه ز). ** «جانش را می‌دهد ولی مالش را نه». * جانی بوشلوغدان ائرمنی یه دایی دئییر. ** «از تنبلی به ارمنی دایی می‌گوید». * جفا چکمه ین، صفا گورمز. ** «جفا نکشیده، صفا نمی‌بیند». * جامال گئدر، کامال قالار. ** «جمال می‌رود، کمال می‌ماند». * جان ده، جان ائشیت. ** «جان بگو، جان بشنو». * جانا گلن، مالا گلسین. ** «چیزی که می‌خواهد به جان ضرر بزند، بهتر است به مال ضرر بزنند». * جواهیر جیندا آراسیندا اولار. ** «جواهر بین دستمال پاره پیدا میشه» * جان شیرین اولور. ** «جان شیرین است». * جانی آغریان ائشک، آت دان یئیین گئدر. ** «خری که بدنش درد می‌کند، از اسب تندتر می‌رود». * جوجه نی پاییز دا سایارلار. ** «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند». * جوجه همیشه سبت آلتئندا قالماز. ** «جوجه همیشه زیر سبد نمی‌ماند». * جویود دور (جویود کیمین پوللارئن یئغئر). ** «جهوداست (مثل جهود پولهایش را جمع می‌کند)». * جهننمه گئدن اؤزونه یولداش آختارار. ** «کسی که به جهنم می‌رود، دنبال رفیق می‌گردد». == چ == * چاخیری توکسه ن سیچانین بوغازینا، گئده ر پیشییین پئشوازینا. ** «» * چالیشان قازانیر، الماسی قیزاریر ** «برو کار کن نگو چیست کار» * چادراسئزلئق دان ائوده قالئب (تومانسئز لئقدان ائوده قالئب). ** «از بی چادری تو خونه مونده-آب نمی‌بیند وگرنه شناگر قابلی است (بدی و خیانت نکردن او از فقدان وسائل است)». * چاغئرئلان یئرده ییت ـ چاغئرئلمایان یئردن ایت (چاغئران یئرده ن قالمازلار، چاغئرمایان یئره باخمازلار). ** «جایی که دعوت شده‌ای حاضر باش ـ از جایی که دعوت نشده‌ای پنهان باش». * چالما قاپیمی، چالارلار قاپینی. ** «درم را نکوب، در تو را هم می‌کوبند. (آزارم نده کسی هم ترا آزار خواهد داد)». * چوخ زامان، دوران اوکوز، یاتان اوکوزون باشینا سیچار. ** «خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند». * چوخ محبت تئز آیرلئق گتیره ر. ** «محبت زیاد زود جدایی می‌آورد (تب تند زود سرد می‌شود)». * چوخ یاشایان چوخ بیلمز، چوخ گزه‌ن چوخ بیلر. ** «کسی که زیاد عمر کند زیاد نمی‌داند، کسی که زیاد سفر کند زیاد می‌داند. جهاندیده بسیار می‌داند (مورد کسانی که سن زیاد و موی سفیدشان را دلیل دانایی شان تلقی می‌کنند بکار می‌رود)». * چوخ یئمه ک آدامی آز یئمکده ن ده قویار. ** «» * چؤره یی سوفرادا گؤرؤب، سویو کوزَه‌دَه (گونو باجادا گؤروبدور سویو کوزَه‌دَه). ** «نان را در سفره دیده و آب را در کوزه، آفتاب را از روزن بام دیده‌است و آب را در کوزه (در مورد کسی گفته می‌شود که نازپرورده است)». * چؤره یی وئر چؤره کچی یه بیرینده آرتیق وئر. ** «نان را بده به نانوا یک عدد هم اضافه بده». * چولک اکه ن، طوفان بیچه ر. ** «هرکه باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد». * چؤلمَک گَزَر، قاپاغئنئ تاپار. ** «دیزی می‌گردد و درِ مناسب خودش را پیدا می‌کند». * چومچه آش دان ایستی اولوب. ** «کاسهٔ داغ تر از آش بودن». * چه ک زحمت، گؤر لیذت. ** «» * چیبین میندار اولماز اوره ک بولاندیرار. ** «» * چیراغ اوز دیبینه ایشئغ وئر مز (چیراغ اوز دیبینه ایشئغ سالماز). ** «چراغ به اطراف خود نور نمی‌دهد (کنایه از کسانی است که با وجود مستحق در اطرافیان خود فقط دیگران از وجود او بهره‌مند می‌شوند)». == ح == * حتما چورکین چوخ اِلئیرمیشلر ** «حتما نان اش را زیاد می‌کردن (با نان زیاد مصرف میکردند) »( فردی که غذا پخش میکرد گفت امروز غذا کم است مانند زمان پیغمبر که سپاهیان با غذای اندک در راه خدا قناعت میکردند قناعت کنین. ناگهان فردی از جمعیت برخواست و گفت حتما نون اش را زیاد میکردند که کفاف کند و سیر شوند!! ) * حاجی لک لکین آرتئغ بالاسی. ** «جوجه اضافی لک‌لک (جوجه‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت می‌کند)». * حالوا ـ حالوادئمک له، آغئز شیرین اولماز. ** «با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی‌شود». * حامام سویو ایله دوست توتماق (خلیفه کیسه سیندن باغئشلاماق). ** «با آب حمام دوست پیدا کردن (از کیسه خلیفه بخشیدن)». * حسن تلسیک دیر. ** «خیلی آدم عجولی است». * حکماوار اوزاخ کردیسی یاخئن (همدان اوزاخ کَردی یاخئن). ** «حکم آباد (همدان) دور ولی کرتهایش نزدیک است (کنایه از کسی است که به دروغ می‌گفت من در حکم آباد (همدان) از روی کرت بزرگ می‌پریدم غافل از اینکه کرت همه جا هست و امتحان کردن آن نیاز به شهر خاصی ندارد)، اگر یزد دور است، گز نزدیک است». * حق آلمالئدئر، وئرمه لی ده ییل. ** «حق گرفتنی است دادنی نیست». * حق ایله باطیلین آراسی دورد بارماقدئر. ** «فاصله حق و باطل چهار انگشت است». * حق داشی آغئر اولار. ** «سنگ حق سنگین است». * حق سوز آجی اولار. ** «حرف حق تلخ است». * حق سوز آخار سولاری ساخلار. ** «حرف حق آبهای جاری را متوقف می‌کند». * حیرصین دوولته زیانئ وار. ** «عصبانیت به مال ودولت زیان دارد (در زمان عصبانیت زدن و شکستن به دارایی خود انسان ضرر می‌رساند)». * حیوانئن دیشینه باخارلار، اینسانئن ایشینه. ** «سلامت حیوان به دندان است وشایستگی انسان به عملش». == خ == '''* خاشیل بیشیرمک بیلمیر، آشپزلیک ائدیر''' ** «برنج دم نکشیده پختن بلد نیست، آشپزی میکند» '''* خالا خاطیرین قالماسئن''' ** «محض خالی نبودن عریضه» '''* خالام بیلدی، عالم بیلدی''' ** «خالم فهمید، عالم فهمید» '''* خالقا ایت هورسه بیزه چاققال هورر''' ** «اگر برای مردم سگ واق واق کنه، برای ما کفتار واق واق میکنه» '''* خانیم سیندران قابین سسی چیخماز''' ** «ظرفی که خانم خانه می‌شکند صدایش در نمی‌آید» '''* خان یورغانی میتیل اولماز''' ** «لحاف خان از جنس متقال نیست» '''* خاتین قیز خالاسینا چکر، قوچ ایید داییسینا (خانیم قیز خالاسینا چکر، خان اوغلان داییسینا)''' ** «دختر خانم شبیه خاله اش می‌شود، آقا پسر شبیه داییش» '''* خکه خکه دئیینجه قیش چیخار''' ** «تا تو بخوای بگی خکه (تکه‌های کوچیک زغال) زمستون تموم شده» '''* خیاطین اینه‌سی ایتمسه گونده اون دانا کوینک تیکر''' ** «سوزن خیاط اگه گم نشه روزی ده تا لباس میدوزه» '''* خئییر وئر، خئییر گوتور''' ** «خیر بده، خیر بردار» == د == * داشدان چؤرک چیخارت گتیر وئر نورجاهان یئسین، دیندیرنده یامان دئسین. ** «از زیر سنگ نان دربیاور بیار بده نورجهان بخوره، تا بیای حرفی هم بزنی بهت فحشم بده». * داشین خیرداسی بویومه ز، آدامین خیرداسی بویویه ر. ** «سنگ کوچک بزرگ نمیشه،[ولی] آدم کوچک بزرگ میشه» ‏‎* دازالاغین یاغی اولسا اوز باشینا یاخار ** «کچل اگه روغنی(پمادی چیزی) داشت اول به سر خودش میمالید.» * داغ داغا یئتیشمز، آدام آداما یئتیشر. ** «کوه به کوه نمی‌رسد آدم به آدم می‌رسد». * داغ ییخیلماسا دره اولماز (داغ اوچماسا دره دولماز). ** «اگر کوه زمین‌نخورد، دره درست نمی‌شود». * داغی داش بزه یه ر، اینسانی باش. ** «کوه را سنگ دلپذیر می‌کند، انسان را سر». * دالیدان آتان داش داش توپوغا دئیه ر. ** «سنگی که از پشت سر بندازن به پاشنه پا میخوره(قطاری که حرکت میکنه بهش سنگ میزنن، کنایه از اینکه طعنه های دیگران رو وقتی پیشرفت میکنید جدی نگیرید)» * دالی یا قالسان دئیرلر گیج دی، قاباغا گئچسن دییرلر بیج دی. ** «اگه عقب بمانی می‌گویند گیج است و اگر جلو بزنی می‌گویند زیادی زرنگه»! * دامارا باخ قان آل. ** «رگ را نگاه کن، خون بگیر». * دامی چوخ اولانین قاریدا چوخ اولار. ** «هر که بامش بیش، برفش بیشتر» * دانئشماق گوموشده ن اولسا دانئشماماق قئزئلدان دئر. ** «اگر صحبت کردن از نقره باشد صحبت نکردن از طلاست». * دانئشان قورومساخ‌دی ** «کسی که حرف بزنه قرمدنگ هست(دیگه حرف رو حرفم نیارید)» * دانئشان اوْ سؤز ** «کسی که حرف بزنه اون حرف است(اون حرف: اشاره به هر فحشی)» * دانئشانا یامان سالدیم ** «به کسی که حرف بزنه فحش انداختم(از قبل فرستادم)(تذکر میدهم که کسی حرف رو حرفم نیاره)» * دده م منه کؤر دئدی، هر گلنی وور دئدی. ** «پدرم به من کور گفت، گفت هر که آمد بزن» * دده مین دامین ییخمیشام کی قار کوره مییه م. ** «خانه پدرم را خراب کرده ام تا برف نروبم» * دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر. ** «در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می‌افتد». * دوران اینک یاتان اینکین باشینا سیچار. ** «گاوی که از خواب بلند بشه روی سر گاوی که خوابیده میشاشه» (این ضرب المثل نسبتا بی‌ادابانه است و بیشتر در فضاهای صمیمی استفاده میشود) * دوز یولدا یئری ینمیر، شوخوملوخدا شیللاق آتیر. ** «راه صاف را نمی‌تواند برود، توی زمین شخم خورده شلنگ تخته می‌اندازد». * دوز یول گه ده ن، یورولماز. ** «کسی که در راه راست قدم بردارد، خسته نمی‌شود». * دوزه ن آپارار دایانان مقصده چاتار. ** «کسی که صبر کند برنده می‌شود و هرکه شکیبا باشد به مقصد می‌رسد (گر صبرکنی زغوره حلوا سازی)». * دوز یئییب دوز قابینی سیندیرمازلار. ** «نمک خوردی نمکدان مشکن» * دوست آدی قارداش آدیندان سئچیلمز. ** «نام دوست، برادر است و از نامش جدا نمی‌گردد» * دوست سوز اینسان قاناد سیز قوش کیمی دیر. ** «یک انسان بدون دوست مانند یک پرنده بدون پر است». * دوست آراسی پاک گرک. ** «میانه دو دوست باید پاک باشد» * دوست باشا باخار، دوشمن آیاغا. ** «دوست به سر نگاه می‌کند، دشمن به پا». * دوست طعنه سی دوشمنین نیفرینیندن یاخشی اولار. ** «طعنه دوست، از نفرت دشمن بهتر است». * دوست گلیشی بایرام اولار. ** «عید، لحظه آمدن دوست است» * دوشانا دئییر قاچ، تازی یا دئییر توت. ** «به [[خرگوش]] می‌گوید بدو، به [[سگ]] تازی می‌گوید بگیر». * دوشمنی نین دوشمنی سنین دوستوندور. ** «دشمن دشمنت دوست توست». * دولانان آیاغا داش دیه ر. ** «به پایی که می گرده سنگ میخوره». * دونیانی بوغدا توتسادا کهلییین روزوسو چینقیلدیر. ** «دنیارو گندم بگیره روزی کبک سنگ ریزه هست» * دوولت دوشانی ارابا ایله توتار. ** «دولت [[خرگوش]] را با ارابه می‌گیرد». * دوولتلی پول چیخاردار، کاسیب اوتیرار پوللارین سایار! ** «ثروتنمد پول درمی‌آورد، فقیر می‌نشیند پولهای او را حساب می‌کند»! * دووارا مینه ن طالعینده اولاسان. ** «طالع ات با طالع کسیکه از دیوار بالا میرود یکی باشد» * دوواری نم یئخار، اینسانی غم. ** «دیوار را رطوبت ویران می‌کند انسان راغم». * دوه دن بویوک فیل وار. ** «از [[شتر]] بزرگتر [[فیل]] هست». * دوه دن ده بیر قیل غنیمتدیر. ** «یک مو از خرس کندن غنیمت است». * دوه یه دئدیلر بوینون ایریدی، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم ایری اولا. ** «به [[شتر]] گفتند که گردنت کج است، گفت کجایم صاف است»؟ * دویونو دئمه لپه نی دئنه ، دوننی دئمه بوگونو دئنه ** «برنج رو نگو لپه رو بگو ، دیروز رو نگو امروز رو بگو» (داشتم داشتم حساب نیست ، دارم دارم حساب است) * ‏دَئلی شیطان دئیر...(اؤرنئک: دئلی شیطان دئیر نیه درس اوخوموسان سوروشانلارین قاباغیندا تمام کیتابلاروی اوتا چک!) ** « شیطان دیوانه میگوید...، در ادامه جمله خبر از انجام کاری برخواسته از عصبانیت+رواقی گری🗿،لج بازی،وکیل مدافع شیطان بازی)»(مثال: شیطان دیوانه میگوید برو تمام کتاب هاتو آتیش بزن جلو اونایی که میگن چرا درس نمیخونی!) * دئدی دئدی ملاکه دیر. ** «اگر چیزی را زیاد بگویند ملکه ذهن می‌شود و اتفاق می‌افتد». * دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جه یه م، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جه یه م، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی. ** «گفتند کار، دختر گفت شوهر خواهم کرد، عروس گفت جدا خواهم شد، شوهر گفت خواهم مرد. زمستان آمد، نه دختر شوهر کرد، نه عروس جدا شد، نه شوهر مرد، کار هم همچنان باقیست.» * دئدیلر عزرائیل اوشاق پایلایئر، دئدی نه وئرسین نه آلسئن. ** «مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان». * دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان، دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان. ** «گفت چطوره یه حرفی بگم که بترکی، گفت چطوره که خودمو بزنم به نفهمی تا تو بترکی» * دیل بورانی سی دیر. ** «سر و زبون داره» * دیل گوجو باسار، فیکیرده دیلی. ** «زبان قدرت را حریف است، فکر زبان را» * دیلینله قازاندیران دوشمنی، گوجونله قازاندیرا بیلمزسن. ** «دشمنی که با زبانت پیدا میکنی، نمیتوان با زور بازو پیدا کرد» * دئوین قولاغئنا قورقوشوم. ** «بر گوش دیو سرب (گوش شیطان کر)». * ده لی ده لی نی گورنده، چوماغین گیزله در. ** «[[دیوانه]] که دیوانه ببیند چماقش را قایم می‌کند.» * ده لی یه همیشه بایرامدئر (ده لی یه گونده بایرامدئر). ** «برای دیوانه همیشه عید است (برای دیوانه هر روز عید است)». * دینمه یه نین، دینه نی وار. ** «کسی که ساکته یکی رو داره که حرف بزنه». * دَئیرمان نوبتینن ایشلر. ** «آسیاب به نوبت است». * دئرین قازانین ترکینه کئپچه یئتیشمز ** « ملاقه به کف قابلمه ژرف نمیرسه » * ‏دینسیزین اَلینَن ایمانسیز گَلَر ** « از پس بی دین بی ایمان برمیاد » == ذ == '''* ذکرسیز مؤمنی شیطان آللادار''' * «مؤمن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می‌کند» '''* ذوقسیز طاعت بارسیز آغاجدیر''' * «طاعت بدون ذوق همانند درخت بی‌بار است» == ر == '''* رحمت دوزه نه، لعنت پوزانا''' * «رحمت برکسی که کارها را درست می‌کند و لعنت برکسی که کارها را برمی‌اندازد» '''* رشید اوغول وورماغا آتاسئندان ایذن آلماز''' * «پسر رشید برای زدن (دعوا) از پدرش اجازه نمی‌گیرد» '''* رعیتین دوواری آلچاق اولار (کاسئبئن دوواری آلچاق اولار)''' * «دیوار رعیت کوتاه می‌شود (چراغ فقیر نور ندارد)» '''* رنگیمه باخ احوالئمی خبر آل''' * «به آب و رنگم بنگر و از احوالم باخبرشو» '''* روزوسو گلن زامان یوخو توتار کؤپه یی''' * «وقتی زمان روزی سگ می‌رسد خوابش می‌برد» '''* روس تویوغودور پئسلاسان پئسلانار''' * «مرغ روسی را کیش کیش کنی به دل می‌گیره» '''* روس دوارینا چیوی ده چالما''' * «به دیوار روس ها میخ هم نکوب» '''* روشوه جهنمی ایشئقلاندئرار''' * «رشوه جهنم را درخشان می‌کند» '''* ریحان مرزه کردیسینه گتمیرکی''' * «به کرت و باغچه ریحان مرزه که نمی‌رود» == ز == * زر قدرین زرگر بیلر. ** «قدر زر زرگر بداند». * زر دئینی زور دئمز. ** «حرفی که زر می‌زند، زور نمی‌زند» * زر اولان یئرده زرگر دا اولار. ** «جایی که زر هست زرگر هم هست». * زحمت چکمه ین راحتلئغئن قدرینی بیلمز. ** «کسی که زحمت نکشیده باشد قدر راحتی را نمی‌فهمد». * زحمت باتماز. ** «زحمت به هدر نمی‌رود». * زحمت دن قاچان، ال آچار. ** «کسی که از زحمت فرار می‌کند، روزی دست گدایی باز خواهد کرد». * زحمت عطری تر دیر. ** «عطر زحمت عرق است». * زحمت سیز بال دادانمازسان. ** «بدون زحمت نمی‌توانی عسل بخوری (نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود)». * زحمتی مشاطه چکر لذتی داماد آپارئر. ** «مشاطه زحمت می‌کشد داماد لذت می‌برد». * زیانئن یاریسئندان قایئتماق قازانجدئر. ** «جلوی زیان را از هر کجا که بگیری منفعت است». * زیرنانی ورلر ناشیا گورلر باشلیپ گئن طرفینن چالیر ** «شیپورو میدن دست ناشی میبینن داره از سمت گشادش فوت میکنه» == س == * ساغ گؤرسئدیب سؤل ویرماخ ** «راست نشون دادن و از چپ زدن» * ساغ آرمود ساپدان دوشمه ز. ** «گلابی سالم از ساقه نمی‌افته» * ساغ باشا ساقئز یاپئشدئرما (ساح باشئنا ساققئز سالما). ** «سری که درد نمی کنه دستمال نمی‌بندند (میفکن بر سر بی موی خود زفت)». * ساخلا سامانی، گلر زامانی. ** «کاه را نگه دار وقت استفاده آن می‌رسد (هرچیز که زار آید، یک روز به‌کار آید)». * سارالا سارالا قالماخدان، قیزارا قیزارا اولمه ک یاخشئدئر. ** «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است». * ساری قیزیلین بیر باهاسی وارسا، کیتابین قیمتی یوخدور. ** «دختر زرد(موی)را اگر بهایی باشد، کتاب را بها نتوان معین کرد» * ساققالیم یوخدور سوزوم کئچمیر. ** «ریش ندارم حرفم را قبول ندارند». * سیزین پیشیک بیزیم آیتی بوغار. ** «گربه شما میتونه سگ ما رو خفه کنه. (من تسلیمم)» * سس سیز طیاره دیر. ** «آب زیر کاه است». * سن آقا، من آقا، اینکلری کیم ساغا؟ ** «تو آقا، من آقا، راستی !گاوها را کی بدوشد ؟!». * سن اوخیانی من توخورام. ** «چند پیراهن بیشتر از تو پاره کردم». * سو آیدینلیقدی جالا اوز قاپینا. ** «اگر آب روشنی است بریز جلوی در خودت» * سو بولبولو دور. ** «کنایه از کسی که زیاد به حمام می‌رود». * سو بوغازدان آشیپ ها بیر گئریش ها اؤن گئریش ** «آب که از گلو گذشت چه یه وجب چه ده وجب [فرقی نداره]» * سوبیر یئرده قالسا ایی له نر. ** «تحرک لازمه زندگی است». * سوت گولونده دیر. ** «تو استخر (دریاچهٔ) شیر است». * سودا بوغولان سامان چؤپوندن یاپئشار. ** «غریق بر هر گیاه خشک چنگ زند». * سوروشاندا کی کیمین باشی قشنگدیر، توسباغا اوز باشینی چیخارتدی. ** «» * سؤزو آت یره صاحبی گؤتوره ر. ** «حرف را بینداز زمین صاحبش برداره». * سوزو آغزیندا پیشیر، سونرا چیخارت. ** «» * سوزو واختیندا دانیش. ** «» * سؤز سؤز آچار، سؤز گؤز آچار. ** «حرف حرف را میاورد، حرف هم چشم را باز می‌کند». * سؤز سؤز گتیره ر، آرشئن بئزی. ** «یعنی یک حرف کافی است گفته شود تا سخن و حرف جدیدی بواسطه آن مطرح شود». * سؤز وار گلر کچر، سؤز وار دلر کچر. ** «سخنی هست که گفته می‌شود و می‌گذرد، سخنی هست که گفته می‌شود و دل و جگر را سوراخ می‌کند و می‌گذرد». * سؤزون دوزون اوشاق دئیر (سوزون دوزون اوشاقدان ائشید). ** «حرف راست را بچه می‌گوید». * سو کوزه سی سو یولوندا سینار. ** «کوزهٔ آب در راه آب می‌شکند» * سو گورر، سوسار. آت گورر آخسار. ** «آب میبینه تشنه میشه. اسب میبینه لنگ میزنه» * سوغان یِئمَه میسن، نییه آجیشیرسان؟ ** «پیاز نخورده‌ای، چرا می‌سوزی»؟ * سویادا دیقتله باخسان، اوندا دا لکه تاپارسان. ** «» * سویون آخارئندان، آدامئن یئره باخارئندان گرک گورخاسان (سویون لام آخانیندان، آدامین یئره باخانیندان قاچ). ** «از آن نترس که‌های و هوی دارد، از آن بترس که سر به زیر دارد». * سیدر کافیر موفته اولسا اوزان اول. ** «سدر و کافور که مفت باشه بخواب بمیر». * سئرچه دن قناری اولماز. ** «» * سئرچه ندیر کلله پاچا سی نه اولا (قارئشقا ندیر کلله پاچا سی نه اولا). ** «موضوع بی‌اهمیت قابل بحث نیست». * سئنان قول بویوندان آسلانار. ** «دست شکسته وبال گردنه». * ‏سقل دن گوته سیپر چیخماز. ** « از ریش به کون سپر در نمیاد!(ریش دراز لزوما نشان دهنده گرایش جنسیتی خاصی نیست) » == ش == * شادلیغیوا شیلتاخلیخ اِلَمه ** «هنگام شادی هایت نق نزن» * شاطیر چورک دن یئملی دیر. ** «شاطر از نان خوردنی تر است». * شاهیدده ایمان یوخ بی ده عدالت. ** «شاهد ایمان ندارد و قاضی عدالت». * شرطی شوخومدا کس، خیر ماندا یابا لاشما یاسان (شرطی شوخومدا کس خرمنده شنه دعواسی چئخماسئن). ** «جنگ اول به از صلح آخر است». * شهرین دروازاسین باغلاماق اولار میلتین آغزین یوخ. ** «دروازهٔ شهر را می‌توان بست ولی دهان مردم را نمی‌توان» * شووه ره ن مزاج دئر. ** «اشاره به کسی که نظرش را سریع تغییر می‌دهد». * شهرده کلنتر اولماسا گورباغادا هفت تیر چکر. ** «شهری که کلانتر نداشته باشه قورباغه هاش هفت تیرکش میشن» * شِئر غزل دِئییر. ** «شعر و غزل می‌گوید». * شیریندی چورک، داغ ائلمه گورک. ** «نون شیرین هست، حالا گرمش نکن ببینیم» * شیرین سوز ایلانی یوواسئندان چئخاردار. ** «زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد». == ص == * صبر ایله حالوا پیشر ای قورا سندن ** «گر صبر کنی زغوره حلوا سازم» * صوبحانه نی یولداشئن ایله یئه، ناهاری اوزون تک یئه، وشامی دشمنین ایله یئه ** «صبحانه را با دوستت بخور، ناهار را تنها بخور، و شام را با دشمنت بخور» * صوب چیخان یول کسر (گون چیخمامیش خرجی تاپار) ** «کسی که صبح به راه افتاده مسیر زیادی طی می‌کند (تا خورشید طلوع کنه پولشو دراورده)» == ض == * ضررین قاباغئن هر واخت توتسان منفعت دیر ** «جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است» == ط == * طعنه لی سوزدن آیتی قئلئنج یاخشئدئر. ** «شمشیر تیز از حرف با طعنه بهتر است». * طوی گئچئنن سورا حنانی گؤته یاخال‌لار. ** «بعد از اتمام عروسی حنا رو به کون میمالن(نوش دارو پس از مرگ سهراب)» == ظ == '''* ظولمون آخیری اولماز''' * «ظلم عاقبت ندارد» '''* ظولم ایله آباد اولان عدل ایله ویران اولار''' * «آنچه که با ظلم آباد شود با عدل ویران می‌شود» == ع == * عاغئل عاغئلدان اؤتکم اولار. ** «عقل از عقل نافذ می‌شود (همفکری و مشورت)». * عاغئل یاشدا دئییل، باشدا دئر. ** «» * عجله ایشینه شیطان قارئشار. ** «عجله کار شیطان است». * عذاب ملاکه سی دیر. ** «فرشتهٔ عذاب است». * عوض عوض اولدو قاری. ** «این به اون در». * عوضین بدل آددا اوغلو وار. ** «عوض عوض داره گله نداره». * عیبین اولسا قیل کیمی، گوستریلر فیل کیمی. ** «» == غ == * غملی آداما اوزگه‌سینین گولمه‌سی آجیغ گلر ** «به آدم غمگین خندهٔ بیگانه نفرت می‌آورد» * غوربت جنت اولسادا، یئنه وطن یاخشی دیر ** «یوسف که به مصر پادشاهی می‌کرد می‌گفت بی شاهی کنعان خوشتر» == ق == * قود گئچینین بیر یئرین یئمییپدی کی ** « گرگ هیچ جای گوچ را نخورده که!(هنوز خبری نیست که، همچنان اوضاع خوب است.) » * قادئنئن یالاغی سمنی قویار، کیشنین یالاغی باققال دوکانی آچار. ** «زن کاهل سمنو می‌پزد، مرد کاهل دکان بقالی می‌زند». * قادئن وار ائو یاپار قادئن وار ائو ییخار. ** «زن هست که خانه را آباد می‌کند، زن هم هست که خانه خراب می‌کند». * قارا قارغانئندا بالاسی اوزونه خوشدور. ** «بچه کلاغ سیاه هم برای مادرش خوشگل است». * قارداشلار ساواشدئلار ابله لر ایناندئلار. ** «برادرها باهم دعوا کردند، ابلهان هم باور کردند». * قارغادان قناری اولماز. ** «کلاغ فقط یک کلاغ است و نمی‌توان آنرا به جای قناری جا زد (نمی‌توان ذات و جوهره افراد را تغییر داد)». * قارقئشئن ایکی باشی اولار. ** «نفرین دو سر دارد». * قازان قازانا دئیر، گوتون قارا دئر (قازان قازانا دئییر دیبین قارا دئر، قازان قازانا دئییر اوزون قارا، گودوش گودو شا دئییر اوزون قارا اولسون). ** «دیگ به دیگ میگه رویت سیاه است (کسی که عیب دارد عیب دیگری را می‌گیرد، در مورد افراد خلافکار گفته می‌شود که به خلاف وبزه دیگران اعتراض دارند)». * قاقا اولمایان یئرده ایدیه قاقا د ئیر لر. ** «جایی که آقا (فرد با عزت و حاکم) نباشد به احمق هم آقا می‌گویند» * قانی قانیله یومازلار. ** «خون را با خون نمی‌شویند». * قلم، قئلئنجدان آیتی دیر. ** «قلم، از شمشیر تیزتر است». * قورخان باش سالیم قالار. ** «سری که بترسد سالم می‌ماند». * قورخان گوزه چوپ دوشه ر (قورویان گوزه چوپ دوشه ر). ** «موش توی کاسه آدم وسواسی می‌افتد». * قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر (گوز گوردوغوندان قورخار، ایلان چالمئش آلا چاتی دان قورخار). ** «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد». * قورد آرتسا، پاخئل دا آرتار ** «هرکجا گرگ بیشتر شود بخیل هم بیشتر می‌شود، فرد سودجو به دور بر خود افراد بخیل را جمع می‌کند». * قورد گوزون گرلدسه، نه قوزونی سایار نه چوبانی ** «گرگ اگه چشم غره کرده باشه (قصد حمله) نه تعداد گوسفندارو می‌شمره نه چوپان رو به حساب میاره» * قورد بالاسی، قورد اولار (قورد انی یی (بالاسی) یئنه قورد اولور). ** «عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود». * قورددان قورتولدوغ، قولیبیابانیه توش گلدیک. ** «از شر گرگ خلاص شدیم، گرفتار غول بیابونی شدیم (از چاله به چاه افتادیم)». * قورد دومانلئغی سئوه ر. ** «گرگ از پراکندگی، بلبشویی و مه آلودی خوشش می‌آید تا از فرصت بوجود آمده بتواند به اهداف پلیدش دست یابد». * قوردون سلامی طمع سیز اولماز. ** «سلام گرگ بی طمع نیست». * قورو قورو قوربانئن اولوم. ** «تعارف کم کن و بر مبلغ افزای». * قوناغ ائو ییه سی نین دوه سی دیر. ** «مهمان شتر صاحبخانه است». * قوناغ قوناغی سئومه ز، ائو ییه سی هئچ بیرین. ** «مهمون، مهمونو نمیتونه ببینه صاحب‌خونه هردو را». * قونشو آشی دادلی اولار (قونشو قادئنی آدامئن گوزونه قئز گلیر، تویوغو دا غاز گلیر). ** «مرغ همسایه غازه (زن همسایه به چشم آدم، دختر می‌آید و مرغش هم غاز)». * قونشو پایی یاخشی دی بیرگون سنده بیرگون منده. ** «» * قونشویا اومود اولان شامسیز قالار. ** «» * قویو قازان اوزون درینده گوره ر. ** «چاه کن همیشه خودش را در ته چاه می‌بیند، چاه کن همیشه ته چاه است (چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی)». * قویون اولمایان یئرده کچی یه حاج عبدالکریم آقا دئیرله. ** «جایی که گوسفند نباشه به بز حاج عبدالکریم آقا میگن (تو شهر کورا یه چشم پادشاهه)». * قئز ائوینده تویدور اوغلان ائوینده خبر یوخدور. ** «در خانه عروس جشن عروسی برقرار است در خانه داماد خبری نیست». * قئز بادام دئر، بالاسی بادام ایچی (منیم بالام بادام دئر، بالاسی بادامئن ایچی). ** «دختر مانند بادام است فرزندش مغز بادام (فرزند من بادام است، بچه اش مغز بادام)». * قئزئم سنه دئییرم گلینیم سن اشید. ** «دخترم به تو میگم، عروسم تو بشنو (به در میگم دیوار بشنوه)». * قئش چئخار اوزو قارالئق کوموره قالار. ** «بالاخره زمستان هم می‌گذرد و روسیاهی به زغال می‌ماند». * قئش گلمئمیش گیش فیکرینده اؤل ** «تا فصل سرما نیامده به فکر لباس باش» * قیصاص قیامته قالماز. ** «مجازات گناه به قیامت نمی‌ماند». == ک == * کار ائشیدمز، یاراشدئرارـ کور گؤرمه ز، قوراشدئرار. ** «کر نمی‌شنود و جفت وجور می‌کند، کور نمی‌بیند و سرهم می‌کند». * کاسیب (کسبه چی) مرد اولار. ** «کاسب جوانمرد می‌شود». * کاسئبی دَوَه اوستوندَه بووَه سانجار (کاسئبی، دوه اوستونده ایلان وورار). ** «آدم بی‌چیز (آس و پاس) رو (در حالیکه) روی شتر (سوار است)، رتیل می‌گزد (آدم فقیر (بدبخت) اگر روی شتر هم باشد مار آن را نیش می‌زند)». * کچی جان هاییندا، قصاب پیی آختارئر. ** «بز از جانش می‌ترسد، قصاب دنبال دنبه می‌گردد». * کچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر. ** «وقتی عمر بز به سر آمد، خودش را به چماق چوپان می‌مالد». * کچی نین قطوری بولاقین گوزوندن سو ایچر. ** «بز گر از سر چشمه آب می‌خورد». * کدخدانی گور، کندی چاپ. ** «اگر در جایی خواستی به هدف و مقصود خود دست یابی دل صاحب ورئیس آنجا را بدست آور و سپس هر کاری خواستی بکن». * کفنین جیبی یوخدور. ** «کفن جیب ندارد». * کله سویودور. ** «کشکه». * کورا گئجه گوندوز بیردیر (کورا نه گئجه نه گوندوز). ** «کور را شب و روز یکسان است (برای کور شب و روز فرقی نداره)». * کورآللاهدان نه ایستر، ایکی گوز بیری ایری بیری دوز. ** «کوراز خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم». * کور اولسون او ایکی گوز کی دوشمنین تانئمئر. ** «» * کور توتدوغون بوراخماز. ** «کور چیزی رو که بگیره ول نمی کنه (آدم کور در کارها لجوج و سختگیر است)». * کور قوشون روزوسون الله وئره ر. ** «روزی پرندهٔ کور را خدا می‌دهد». * کور کورا دئیر زیت گوزونه. ** «کور به کور می‌گوید بگوزم به چشت (دیگ به دیگ می‌گوید روت سیاه)». * کوزَه تزه لئغدا (تزه اولاندا) سویو سوُیوق ساخلار (تزه کوزه سرین سو). ** «کوزه فقط وقتی نو است، آب را خنک نگاه می‌دارد (کنایه از اینکه: هر چیز، تازه‌اش خوب است)». * کوزه چی سینئق قابدان سوایچر. ** «کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد». * کوزَه، سو یوْلوندا سئنار. ** «کوزه، سرانجام در راهِ آوردن آب، خواهد شکست». * کیتاب، بیلیک منبعی دیر. ** «کتاب منبع دانش است». * کئچمه نامرد کؤرپوسوندن قوی آپارسئن سل سنی***یاتما تولکو دالداسئندا قوی یسین اصلان سنی. ** «از پلی که نامرد درست کرده عبور نکن بزار سیل تو رو با خودش ببره و به روباه تکیه نکن، همین بهتر که شیر تورو بخوره». * کیچیکدن خطا، بویوکدن عطا. ** «کوچکتر خطا می‌کند و بزرگتر بواسطه بزرگی می‌بخشد». * کیشی توپوردویون یالاماز (کیشی ده سؤز بیر اولار، کیشی سوزونون اوستونده دورار). ** «مرد تفش را لیس نمی‌زند، قول مردان جان دارد (حرف مرد یکی است، مرد سر حرفی که زده می‌ایستد)». * کیشی قئزی اولمایاسان، کیشی قادئنی اولاسان. ** «دختر جوانمرد بودن مهم نیست، مهم این است که زن جوانمرد باشی». * کیم اوز قاتئغئنا (آیرانئنا) تورش دئیر؟ (هئچ کیم اوز خمیرینه تورش دئمز). ** «هیچ‌کس به ماست (دوغ) خودش ترش نمی‌گه». == گ == * گئچمه نامرت کوپرو سون ده ن، قوی آپارسین سئل سنی. یاتما تولکو کلگه سین ده، قوی یئسین آصلان سنی. ** «از پل نامرد نگذر، بگذار سیل تو را ببرد. در سایهٔ روباه نخواب، بگذار شیر (اصلان) تو را بخورد». * گئچی سنه قربان دریسی بیر قیران ** «بز را قربانت می‌کنم، اما پوستش یک قران است». * گل یاپیشما گؤجؤن چاتمایان داشا، گؤتؤره بیلمزسن زورا دؤشرسن. (گوتوره بولمسن گوتون جیریلار) ** «بیا از سنگ بزرگ رو بیخیال شو، نمیتونی برش داری به زور میفتی (کونت پاره میشه)» «به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های طوفان را» * گلین اوینایا بیلمیر، دئییر اوتاق ایری دیر. ** «عروس نمی‌تواند برقصد، می‌گوید زمین کج است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند)». * گلین اوجاغا چئکر. ** «عروس به مادرش می‌کشد». * گمینین ایشینی گمیچی بیله ر (چوره یی وئر چورکچیه بیر چورک ده اوسته وئر). ** «کار را به کاردان بسپار (کار را به کاردان سپردن و چند برابر اجرت دادن بهتر است تا به دست افراد ناشی بدهند)». * گورول آما یاغما. ** «رعد و برق بزن ولی نبار». * گوز گورمه ک اوچون دور، گونول سئومه ک اوچون دور. ** «چشم برای دیدن است، قلب برای عشق ورزیدن». * گوز گوردویونه اینانار. ** «چشم آن چیزی را که می‌بیند باور می‌کند». * گوز سوز یاشاماق اولار، آما وطن سیز اولماز. ** «بی چشم می‌توان زندگی کرد، اما به وطن نمی‌شود». * گؤت اوپماغینان آغیز میندار اولماز ** « با بوسیدن کون دهان کثیف نمیشود( احترام گذاشتن به بالادستی خجالت آور نیست )» * گؤتی طاخجا لاری گئزیر ** « کونش طاقچه‌ها را قدم میزند!(شادی فراوان دارد در پوست خود نمیگنجد)» * گولد ه ن تیکان اولار تیکاندان گول. ** «از گل خار می‌شود و از خار گل (گاهی اوقات فرزند خانوادهٔ خوب، آدم بدی می‌شود و فرزند خانوادهٔ بد آدم خوبی می‌شود)». * گول، گوللر آچئلسئن. ** «بخند، تا گلها باز شوند (بخند تا دنیا به روت بخنده)». * گولمه قونشونا، گلر باشئنا. ** «به همسایه نخند، سر خودت هم میاد». * گون آلتئندا یاتمایان، کولگه نین قدرینی بیلمه ز. ** «کسی که زیر نور خورشید نخوابیده، قدر سایه رو نمی‌دونه» * گون چیخمامیش خرجی تاپار ** «تا خورشید طلوع کنه پول خوبی زده به جیب» * گونشی پالچیقلا سووار ماق اولار می؟ ** «اندود توان چشمهٔ خورشید به گل»؟ * گئولی بالیق ایستئینین گوتی بوز اوسته اولار ** «کسی که دلش ماهی میخواد رو یخ میشینه(هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد» * گئجه اودونا گئدن چوخ اولار. ** «قصه شب دراز است (شب دراز است و قلندر بیدار)». * گئجه شهره گئدن چوخ اولار، قیشدا بوستان اکن. ** «شب کسی که می‌گوید به شهر می‌روم زیاد است، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت». * گئدر بوستان قئراسی، قالار اوزون قارا سی. ** «خربزه نارس و هندوانه بوستان تمام می‌شود و فقط روسیاهی می‌ماند». * گئدیب حاماما، اولوب شاماما (گئده جه یم حاماما، چئخام اولام شاماما). ** «یعنی نتیجه استحمام و آرایش این است که انسان تمیز و معطّرگردد». * گیئین ایله یئیَنین کین الله وئرَر (یئیجین ایله گئیجینینکین آلله یتیره ر). ** «خدا روزی کسی که میپوشه و کسی که میخوره رو میده(خوراک و لباس خورنده و پوشنده را خدا میرسونه)» == ل == * لاری خوروز بانلاماز، بانلاسا واخت آنلاماز. ** «اشاره به آدم وقت نشناس می‌باشد-حسنی به مکتب نمی‌رفت وقتی می‌رفت جمعه می‌رفت». * لالئن دیلین ننه سی بیله ر. ** «زبان لال را مادرش می‌فهمد (آشنا داند صدای آشنا)». * لای لای بیلیرسن نیه یاتمیرسان؟ ** «لالایی بلدی چرا نمی‌خوابی»؟ * لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده. ** «لپه را نگو برنجو بگو، دیروزو نگو امروزو بگو (داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)». == م == * ماشاورا کن، اَلینی آتاشا اوزاتما. ** «با وجود انبر، دست به آتش مزن». * مالی قاز (زیندگانلئغئ مالی قاز کئچیر). ** «بخور و نمیر (زندگی بخور و نمیری دارد». * ماتی میخاناسی (ماتی میخاناسی دیر) ** «کنایه از جای بی قانون و بی در و پیکر» * ماتئ میخاناسئ دئر (فاطی میخاناسی دیر، حسن سوخدو دییرمانئ دئر). ** «میخانه ماتی (فاطی) است (شهر هرت است)». * مال گئدر بیریانا ایمان گئدر مین یانا. ** «در مورد افرادی که تحقیق نکرده به دیگران تهمت و افترا می‌بندند بکار می‌رود». * محبت قئیچی سی هر شیی کسه ر. ** «قیچی محبت همه چیز را می‌برد». * مرند اولوسو کیمین اوزانئر (مرند اولوسو دور). ** «مانند مرده‌های مرند دراز می‌شود». * مغرورلوق ائیله یب اوستادام دئمه***وقت اولار بیریئرده دارا دؤشرسن. [[عاشیق علعسگر]] ** «احساس غرور نکن و خود را بزرگ مبین زمانی می‌رسد که کم می‌آوری». * ملا اولدو مکتب داغیلدی. ** «ملا مرد مکتب هم تعطیل شد». * من دئییرم فدم دمه، سن دئییرسن دامدان داما. ** «من می‌گویم آسمان تو می‌گویی ریسمان». * منلیک اولان یئرده سنلیک شمعی یانماز. ** «» * موسی مئسئب دئر. ** «موسی کز کرده (کنایه از کسی که کار اشتباهی کرده و ساکت و خجل گوشه یی نشسته)». * مئخی میسمارا دونده رن الله دئر. ** «هر چیزی در ید پروردگار است». * مئردار اسکی اود دوتماز (مال پوخون ائلدئرئم وورماز). ** «بادمجان بم آفت ندارد». * میرزاقلمدان دی. ** «میرزاقلمدان است». * میوه‌نین یاخشی سئن مشه ده چاققال یه یر. ** «میوه خوب را درجنگل، شغال می‌خورد (سیب سرخ برای دست چلاق خوبه)». == ن == * ناشی زورنانی یوغون باشئندان چالار. ** «آدم ناشی، سرنا را ازسر گشادش می‌زند». * ناهاردان معلومدور شاما نه وار. ** «سالی که نکوست از بهارش پیداست». * نفسی ایستی یئرده ن چئخئر. ** «نفسش از جای گرم در میاد». * نوخود فالی آچماق. ** «فال نخود باز کردن (چیزی را لفت دادن، در انجام کاری دودل بودن)». * ننه گزن باغلاری بالا بوداق بوداق گزر‌. ** «باغ هایی که مادر گشته رو بچه جز به جز میگرده.» * نه فایدا بیز قالمئشئق بویاندا کورپو قالئپ اویاندا. ** «چه فایده ما ماندیم این طرف و پل آن طرف (خرما بر نخیل ودست ما کوتاه)». * نه قانئر، نه ده قاندئرئر. ** «» * نیت هارا منزیل اورا. ** «نیت به هر کجا باشد، منزل و مقصد همانجاست». == و == * واری اولان تاخار یوخو اولان باخار. ** «کسی که داره استفاده می کنه کسی که نداره نگاه می کنه (دارندگی و برازندگی)». * واریندی گیریش یوخوندو سوروش. ** «(فکری) داری شروع کن نداری بپرس» * وئر ال ساخلار. ** «دست بخشنده نگهدار صاحبش و کسانی که مورد دعای آن فرد هستند می‌باشد». == ه == * هاردا آشدی، اوردا باشدی. ** «هر جا آش هست، آنجا سر است». * هامئسی بیر بئزین قئراغئدئلار. ** «سروته یه کرباسن». * هامئسی بیر داغ دی ** «همشون یه کوهن» * هامینی برق توتاندا بیزیده لامپا چیراغ توتار. ** «همه را برق میگیره ما را چراغ نفتی». * هر آغلار گوزلویه عاشیق دئمه زلر. ** «به هر کسی که چشمانش گریان است عاشق نمی‌گویند». * هر اوخویان ملانصرالدین اولماز. ** «هر گردی گردو نیست». * هر زادئن تزه سی، دوستون کوهنه سی. ** «هر چیز تازه اش خوب است دوست کهنه اش». * هر قئشئن بیر یازی وار. ** «هر زمستانی بهاری هم دارد». * هر کس ساغ اولسون اوزونه. ** «هر کس باید به خود متکی باشد و از دیگران انتظار کمک نداشته باشد». * هر کسین حورمتی اوز الینده دیر. ** «احترام هر کس دست خودش است». * هر گوزلده بیر عایئب اولار. ** «هر گلی عیب و علتی دارد (گل بی خار خداست)». * هر نه اکیرسن، اونودا بیچیر سن. ** «هرچه بکاری همان را درو می‌کنی (هرچه بکاری تو، همان بدروی)». * هرنه سالار سان آشئنا، اودا چئخار قاشئقئنا. ** «هرچه کنی بخود کنی – گر همه نیک و بد یا کنی». * هرنه گئده ر باغدان گئده ر، باغباندان نه گئده ر؟ ** «» * همشه شعبان بیر دفعه ده رمضان. ** «همیشه شعبان یکبار هم رمضان». * هئچ ده ن یئی دیر. ** «از هیچی بهتره (کاچی به از هیچی)». * هئچ گول تیکان سئز اولماز. ** «هیچ گلی بی خار نیست». * هئچ کیم اوز یوْغورتونا تورش دئمز. ** «هیچ کس نمیگه ماست من ترشه» == ی == * یولداش اودی ساشمیا دریا اولوب داشمیا ** «دوست آن است که نیس نزند دریا شود لبریز نشود» * یا حسن کئچل یا کئچل حسن. ** «چه علی خواجه چه خواجه علی». * یاخشئ دوست اوز دوستونون گوزگوسودور. ** «دوست خوب آیینهٔ دوست خود می‌باشد» * یاخشئ دوست یامان گونده بللنر. ** «دوست خوب در زمان سختی معلوم می‌شود (دوست آنست که گیرد دست دوست***در پریشانحالی و درماندگی)». * یاخشی قادین عومور اوزادار، پیس قادین عومور آزالدار. ** «زن خوب عمر را دراز می‌کند، زن بد عمر را کم می‌کند» * یاخشی قئزدان یاخشی دا گلین اولار. ** «دختر خوب عروس خوبی هم می‌شود». * یاخئنداکی علف، اوزاغداکی آرپادان یاخشئدئر (اوزاق یئرین آرپاسئندان، یاخئن یئرین سامانی یاخشئ دئر). ** «سیلی نقد به از حلوای نسیه». * یاشدا یانئر قورونون اودونا (قورونون اودونا، یاش دا یانار). ** «تر هم به آتش خشک می‌سوزد. (تر و خشک با هم می‌سوزد)». * یاغئشدان قورتولوب دولویا دوشدوک. ** «از چاه درآمده توی چاله افتادیم». * یالانچئنئن حافیظه سی اولماز. ** «دروغگو حافظه ندارد». * یامان گونون عمرو آز اولار (قارا گونون عمرو آز اولار، قارا گجه نین آغ گونودوزواولار). ** «عمر روز سخت کم است، یعنی روزگار پستی و بلندی داشته و تلخی و شادی آن به هم پیوسته‌اند (پایان شب سیاه سپید است)». * یانسئن چیراغی، گلسین ایشئغی. ** «چراغش روشن باشد، نورش بیاید». * یای وار، قئش وار، چوخ ایش وار. ** «تابستان هست، زمستان هست، کار زیاد است (این مثل در مورد شخص عجول بکار می‌رود بدین مضمون که فردا تابستان و زمستان خواهد آمد و کار زیادی در پیش است و تا رسیدن به نتیجه وقت زیادی لازم است)». * یورغانا بورون ائلینن سورون. ** «» * یورغانی گویده آیاغی اوزون. ** «». * یوز ایل سئل گلسه ائئماز، بیر گون غم اووان یئری. ** «» * یوقورت توکولسه یئری قالار، آیران توکولسه نه یی قالار؟ ** «اگر ماست بریزد جایش می‌ماند، اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن می‌ماند؟» * یومورتاسی ترسه دوشوب. ** «کلافه است». * یهر گاه آتئن بئلینده گزه ر، گاه یییه سی نین (همشه سو بئله گتمز). ** «گهی زین به پشت و گهی پشت به زین (همیشه در روی یک پاشنه نمی‌چرخد)». * یئتیمه وای وای دیه ن چوخ اولار - چوره ک وئره ن اولماز. ** «به حال یتیم وای وای گویان زیادند ولی کسی یک لقمه نان نمی‌دهد (وقتی از یک کاری یا شخصی طرفداری الکی و ظاهری می‌کنند ولی در موقع نیاز هیچ‌کدام پا پیش نمی‌گذارند این مثل کاربرد دارد)». * یئدیلر ایچدیلر مطلبه یئتیشدیلر. ** «قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید». * یئر برک اولاندا، اوکوز اوکوزدن گوره ر. ** «وقتی زمین سفت است، گاو فکر می‌کند تقصیر گاو دیگر است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند- عروس نمی‌توانست برقصد، می‌گفت زمین کج است)». * یئرین قولاغی وار. ** «دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد». * یئرینه ایشه مک بس ده ییل، شیرین چای دا ایسته ییر. ** «». * ییرمی دورد مین پیغمبره یالوارینجا بیر دانا آللاها یالوار. ** «به جای اینکه به بیست و چهار هزار پیامبر التماس کنی دست به دامن یه خدا شو». * یئکه باشئن یکه بلاسی اولار (قویونو اولان، قورددان قورخماز). ** «هر چه سر بزرگتر، درد سر بیشتر (هر که بامش بیش برفش بیشتر)». * یئکه گوزون ایشیغی اولماز. ** «» == بدون متن اصلی == * بر سوگند کسی که زیاد سوگند می‌خورد اعتماد مکن. * نیکی به جای نیکی، کار هر کس است؛ اما نیکی به جای بدی، ویژهٔ جوانمردان است. * مرد باید یا در هرات [میدان جنگ] باشد، یا زیر خاک. * اگر شوهر خوب بود، خدا هم شوهر داشت! * دین ارمنی خوب دینی است، البته اگر روز رستاخیز گندش در نیاید! * هر کس با آشپز قهر کند، گشنه به خانه می‌رود! * اگر گدایی بپوشد، همه می‌گویند: «از کجا آورده‌ای»! * فرزند بلاست، نباشد واویلاست! * خرِ کارکن از بیک بیکار به! * نام عروسی را جشن گذاشته‌اند، مبادا زهرهٔ آدم چاک شود! * دست را نباید برید باید بوسید. * زرنگی زیاد جوانمرگی می‌آورد. * تا از پل نگذشته‌ای خرس را دایی بخوان. * اگر دروغگو نبود، راستگو شناخته نمی‌شد. * آقا میاره نوله، خانم می‌ریزد تو گاله. * آخر شوخی به دعوا می‌کشد. * یارین اولماسا یار اونو آتماغی بیلمه عار =اگر دیدی یارت یار نیست ترکش عار نیست. * برای عاشق بغداد دور نیست. * بازار نه پدر را می‌شناسد نه مادر را. * آنقدر به ماه بی اعتنا باش تا زیر پایت بیفتد. * آنچه باهای می‌آید با هوی می‌رود. * اگر یابو را تیمار کنی جفتک می‌اندازد. * از حرارتش خیری ندیدیم از دودش کور شدیم. * اگر خوراک آسیا را نرسانی سنگها همدیگر را می‌سایند. * ادب زیادی بی‌ادبی است. * این مرغ است که به خروس می‌گوید بانگ بردار. * اگر از کسی تنفر داری بگذار زنده بماند. * آب صاف و روشن ماهی ندارد. * افرادی که بوی بدی می‌دهند خود متوجه بوی بد خود نیستند. * اندوه مانند دل پر خارش است که با خاریدن پیشتر می‌شود. * اگر منبع یک جوی گل آلود باشد تمام جوی گل آلود خواهد بود. * انسان از پیروزی چیزی یادنمی‌گیرد ولی از شکست خیلی چیزها یادمی‌گیرد. * از زنان زیبا همچنان بپر هیزید که از فلفل سرخ هندی. {{ناتمام}} [[رده:فرهنگ در آذربایجان ایران]] [[رده:ادبیات آذربایجان]] [[رده:فولکلور در آذربایجان ایران]] [[رده:ضرب‌المثل‌ها|آذربایجانی]] 8vsf6rw03gh9ysaq7j6zzf1nmidos1t 171370 171369 2022-08-21T09:37:19Z Shahnazi2002 18342 /* و */ wikitext text/x-wiki <div style="font-variant: small-caps; text-align: center;"> __NOTOC__ [[#آ|آ]] - [[#الف|الف]] - [[#ب|ب]] - [[#پ|پ]] - [[#ت|ت]] - [[#ث|ث]] - [[#ج|ج]] - [[#چ|چ]] - [[#ح|ح]] - [[#خ|خ]] - [[#د|د]] - [[#ذ|ذ]] - [[#ر|ر]] - [[#ز|ز]] - [[#ژ|ژ]] - [[#س|س]] - [[#ش|ش]] - [[#ص|ص]] - [[#ض|ض]] - [[#ط|ط]] - [[#ظ|ظ]] - [[#ع|ع]] - [[#غ|غ]] - [[#ف|ف]] - [[#ق|ق]] - [[#ک|ک]] - [[#گ|گ]] - [[#ل|ل]] - [[#م|م]] - [[#ن|ن]] - [[#و|و]] - [[#هـ|هـ]] - [[#ی|ی]] </div> == آ == * آباد اوْلسون خالخال، بیری یاتار بیری قالخار ** «آباد باشد خلخال، یکی می‌خوابد یکی دیگر بیدار می‌شود (وصف محلی که همیشه تعدادی بیدارند وشلوغ است)» * آتا اولماق آساندی‏، آتالیق ائتمک چتیندیر ** «پدر شدن آسان است‏، ولی پدری کردن سخت» * آتا چاتینجاخ اشّکه مین! ** «تا زمانیکه به اسب برسی، سوارخر شو»! * آت آلماغا جاوان یوللا، قیز آلماغا قوجانی ** «جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر (عروس)» * آت آلمامیش آخئر چکیر ** «قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد» * آتا دوغرایب بالایئیر ** «پسر دنباله رو پدر می‌شود» * آتاسئن دونقوز قاپمیش اوغلونو ایلان چالمیش ** «پدرش را خوک گاز گرفته و پسرش را مار نیش زده» * آتاسئنا خئیئری اولمایان کیمه خئیری اولار؟ ** «کسی که به پدرش خوبی نمی‌کند به چه کسی خوبی می‌کند»؟ * آتا سین گورمه ین شاهلئق ادعاسی ائدر ** «هرکه آبا و اجدادش را نشناسد ادعای پادشاهی می‌کند» * آتاش یانماسا کول اولماز ** «تا نسوزد آتشی، خاکستری پدید نمی‌آید» * آتا سیندان قاباغا دوشه ن تولانی قورد یئیه ر ** «توله ای که جلوتر از پدرش راه برود طعمه گرگ می‌شود» * آتالار سوزونه محاکیمه اولماز ** «نصیحت پدر را نمی‌شود محاکمه کرد» * آتالار سوزو حکمتدیر ** «سخن پدران پندآموز است» * آتالار سوزو عاغلئن گوزو ** «سخنان پدران (ضرب‌المثلها) چشم عقل هستند» * آت اولوب، ایتلرن بایرامیدر ** «اسب بمیره عید و عروسی سگهاست» * آتام آتام من بو ایشه ماتام ** «پدرم پدرم من از این کار سر در نمیارم» * آتا مالین درج ایله‏، اونا گوره خرج ایله ** «اول ارث پدری را صاحب شو، آنگاه خرجش کن» * آتاما یاتاق سالدیم قالایچی یلدی یاتدی ** «برای پدرم رختخواب پهن کردم، خادم پدرم آمد خوابید» * آتام ایله آتانی دئینجه ‏، اوزوم ایله اوزونو دئه ** «حساب پدر با حساب خودت جداست» * آتام ائوینده بایلق باشی ‏، اریم ائوینده تویوق آشی ** «خونه پدر کله ماهی خوراکم بود، خونه شوهر مرغ بریان» * آتامی آنامی آتمیشام تکجه سنی توتموشام ** «پدر و مادرم را انداخته و فقط تو را چسبیده‌ام» * آتامین اؤلمه سیندن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانیا ** «از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏، ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد» * آتا مینمه یین بیر عیبی وار، آت دان دوشمه یین مین عیبی وار (آتا مینمه ک راحتدیر، آت دان ینمه ک چتیندیر) ** «اگر سوار بر اسب شدن یک عیب و ایراد داشته باشد، از آن افتادن و پیاده شدن هزار مورد و مسئله دارد (رسیدن به ثروت و مقام خوشایند ولی از دست دادن آن سخت و ناگوار است)» * آتان بیلیجی دی سنه نه؟ ** «گیرم پدر تو بود فاضل-از فضل پدر تو را چه حاصل» * آتان سوغان آنان ساریمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟ ** «پدرت پیاز ومادرت سیر، مگه میشه تو بشی گلبسر (خیارسبز)» * آتانین دعاسی ‏، آنانین ناله سی ** «دعای پدر و ناله مادر» * آتانین دعاسی آنانین آهی ** «دعای پدر و آه مادر» * آتا ات ایته اوت وئرمزلر ** «به اسب گوشت و به سگ علف نمی‌دهند» * آتا مین ‏، آد قازان ** «بر اسب سوار شو و شهرت بطلب» *آتا مینیب جیدا گوتوروب **سوار اسب شده جیدا برداشته * آتا آنا رشوه سیز دوست دورلار ** «پدر و مادر بدون هیچ چشم داشتی دوستت هستند» * آتا ائوینده اوگئی آنا _ار ائوینده قایئن آنا ** «در خانهٔ پدر نامادری- در خانهٔ شوهر مادر شوهر» * آتم آت اولونجان، ییه‌سی مات اولار ** «تا کره اسبم اسب شود صاحبش مات شده (مرده)» * آتان اوخ قایئتماز ** «تیر پر تاب شده بر نمی‌گردد» * آت اوزگنین، گوت اوزگنین، چال چاتلاسین «اسب مال کس دیگر، کون مال کس دیگر، بکوب تا بشکند.» * آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار. ** «دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم می‌شوند». * آتین ساتان اشک آلامماز، دوسین ساتان کوشک آلامماز. ** «کسی که اسبشو میفروشه نمی‌تونه خر بخره، کسی که دوستشو میفروشه نمیتونه خانه باغ بخره» * آجا مئییت حلال دیر. ** «برای فرد گرسنه میت حلال است». * آج تویوق یاتار یوخودا داری گورر. ** «مرغ گرسنه در خواب ارزن می‌بیند».(شتر در خواب ببیند پنبه دانه) * آج قارئن آجی آیران. ** «شکم گرسنه و دوغ تلخ (وعده‌های تو خالی)». * آجین ایمانی اولماز. ** «آدم گرسنه ایمان ندارد». * آجیندان یاتیب گون اورتادا دوروب. ** «از زور گرسنگی شب می‌خوابد و بعد از ظهر بیدار می‌شود». * آجین قارنی دویار، گوزو دویماز. ** «حریص دایم در غم است، هرچه دارد پندارد کم است». * آج دئیر دویمارام ، توخ دئیر آژمارام. ** «گرسنه میگه سیر نمیشم ، سیر میگه گرسنه نمیشم» * آخار سویا گئدسه، آخار سولار قورویار. ** «آدم بد شانس اگر به آبهای روان برود آنها هم خشک می‌شوند». * آخار سو یولونی تاپار. ** «آب جاری راهش رو پیدا می کنه». * آختاران تاپار یاتان یوخودا گوره ر. ** «کسی که جستجو کند پیدا می‌کند و کسی که بخوابد در خواب می‌بیند (جوینده یابنده است)». * آخیرده گوله ن، یاخشی گوله ر. ** «کسی که آخر می‌خندد، بهتر می‌خندد». * آدادا قورد آز ایدی، بیری ده گمیله گلدی. ** «در جزیره گرگ کم بود، یکی هم با کشتی آمد». (گلپایگان گرگ کم داشت، یکی هم از گوگد آمد) * آدام پولو قازانار، پول آدامی قازانماز. ** «آدم پول در میاره، پول آدم نمیکنه (نه همین لباس زیباست نشان آدمیت)» * آدام گئده ر آدی قالار. ** «انسان می‌میرد نامش ماندگار می‌شود» * آدام هر نه دن قورخسا، باشینا گله ر. ** «انسان از هر چیزی بترسد به سرش می‌آید». * آدامئن آدی پیسلی یه چئخئنجا، جانی چئخسا یاخشی دئر. ** «جون آدم دراد بهتر از اینه که شهرت بدی بگیره» * آدامئن آغزئندان سؤز آلئر. ** «از دهان آدم حرف می‌کشد». * آدامئن اون دانا یییجی سی اولسون بیر دانا دیییجی سی اولماسئن. ** «آدم ده تا نون خور داشته باشه ولی یه دونه غر زن نه»! * آدی منیم دادی سنین. ** «به اسم من ولی لذتش مال دیگران». (به نام من و به کام دیگران) * آدئن توتدون اوزو گلدی. ** «اسمشو آوردی پیداش شد». * آدئن ندی رشید بیرین دئه، بیرین ائشید. ** «یکی بگو، یکی بشنو». * آرپا اکه ن بوغدا درمه ز. ** «کسی که جو می‌کارد گندم درو نمی‌کند». * آرپا یئمییه ن آت، قلیج گوجونه یریمز. ** «اسبی که جو نخورد، به زور شمشیر راه نمی‌رود» * آزاجئق آشئم، آغرئماز باشئم. ** «به فقر می‌سازم، دردسری ندارم». * آزا قانع اولمایان چوخا یئتیشمه ز. ** «کسی که به کم قناعت نکند پیشرفت نمی‌کند» * آز دانئش ناز دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا دانئش، اوستا دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا گئده ن یورولماز. ** «کسی که آهسته می‌رود خسته نمی‌شود». * آسلانین ائرکک دیشی سی اولماز. ** «[[شیر]] نر و ماده ندارد». * آش دی آشئن ایسپناغی. ** «آش اگه آشه مربوط به اسفناجشه». * آشی پیشدی. ** «گاوش زائید. مشکلی برایش پیش‌آمد». * آغاج بار گتیردیکجه باش آیه ر. ** «درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود». * آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر. ** «کرم درخت را از درون می‌خورد». (کرم از خود درخت است) * آغاجین بیری آردی، بیری ناموس، قالانی تالاپ تولوپ. ** «چوب (تنبیه و تربیت) یکی عصمت و عفت (آر) است، یکی ناموس، بقیه تالاپ تولوپ». * آغانئن مالی چئخاندا نوکرین جانی چئخئر. ** «از اموال آقا داره کم میشه جان نوکر داره در میاد (شاه می‌بخشد شیخعلی خان نمی‌بخشد)». * آغریمایان باشا دسمال باغلامازلار. ** «به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند». * آغرییان دیشی چکرلر. ** «دندانی را که درد می‌کند باید کشید». * آغئزلاردا ساققئز اولماق. ** «دهان به دهان گشتن». * آغئزئنا باخ تیکه کس. ** «به اندازه دهانت لقمه بردار (پایت را به اندازه گلیمت دراز کن)». * آغئزئندا مرجیمک ایسلانمئر. ** «عدس دردهانش خیس نمی‌شود (درمورد آدمی که سرّ نگهدارنیست)». * آل آپارمئش. ** (آل او را ببرد)(آل=موجودی موهوم و خیالی که به چشم انسان تنها در شب یا زن حامله دیده می‌شود)». * آل ایتدن معروف اولماق. ** «مثل گاو پیشانی سفید مشهور بودن». * آللاه آدامئن عمروندن گؤتورسون، قویسون شانسئنئن اوستونه. ** «خدا از عمر آدم بردارد، به شانسش اضافه کند». * آللاه ایکی قاپازی، بیر باشا وور ماز. ** «خدا دو سرکوفت را به یک سر نمی‌زند». * آللاه ایلانی تانییب، آیاغلارئنی قارنئنا سوخوب. ** «خدا خر را شناخت و شاخش نداد». * آللاه باغلایان قاپئنی، هئچ کیم آچامماز. ** «دری را که خدا ببندد، هیچ‌کس نمی‌تواندباز کند». * آللاه بیر قاپئنی باغلاسا، آیری قاپی آچار. ** «خدا اگر دری را به روی بنده اش ببندد، در دیگر به رویش می‌گشاید (خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری)». * آللاه داغئنا باخار قار وئره ر. ** «خداوند به کوه اش نگاه می‌کند برفش می‌دهد (خداوند به هر کسی به اندازه لیاقتش می‌دهد، خلایق هرچه لایق)». * آللاه‌دان اوزولمییه نه، اؤلوم یوخدور. ** «برای کسی (بیماری) که ارتباطش از جانب خداوند قطع نشده، مرگ وجود ندارد». * آللاه دان قورخان هئچ نه ده ن قورخماز. ** «کسی که از خدا می‌ترسد از هیچ چیز نمی‌ترسد» * آللاه دغل بازا پای ورمز. ** «خدااز فریب کاران حمایت نمی‌کند.» * آللاه شنبه نی جهودا قیسمت ائله سین. ** «خداوند شنبه را قسمت جهودها کند». * آللاه قارغا ده ییل کی گوز اویا (آللاهئن بارماغی یوخدور، گؤزووه سوخا). ** «خداوند مانند کلاغ نیست که چشم در بیاورد (چوب خدا صدا نداره)». * آللاه قازاناندان آلار وئره‌ر بئجه‌ره‌نه. ** «خدا اختیار داره». * آللاها قوربان اولوم کی، یاغی یاغ اوسته وئریب یارمانی یاوان قویوب. ** «قربان خداوند بروم که به یکی روغن روی روغن (صد نازو نعمت) داده وبرای یکی هم بلغور خالی». * آلچاقدا دایان که چیخاسان باشا. ** «برای رسیدن به قله کوه باید از دامنه شروع کنی». * آلئنمئش تاپئلمئش دی. ** «چیزی که خریده شده غنیمت است». * آلما قاخی دا قاخدی، اَریک اوندان قاباخدی. ** «برگه سیب هم هرچند برگه هست ولی برگه زرد آلو از آن به مراتب بهتر است» * آناسئنا باخ قئزئنی آل، قئراغئنا باخ بئزینی آل. ** «در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج دربارهٔ مادر عروس تحقیق کن». * آنلایان بیر تل ده ن آنلایار (آدام اولانا بیر سوز یئته ر. آنلایانا بیر سؤز بسدیر. آنلایانا ایشاره، آنلامایانا میناره. آنلایانا بیر سؤز بیر کیتابدئر. آنلایانا بیر کلمه سازدئر، آنلامایانا زورنا قاوال آزدئر). ** «عاقل را یک اشاره کافیست». * آی ایشئغی گونده ن آلار. ** «نور ماه از خورشید هست» * آیدان آری، سودان دورو. ** «پاک‌تر از ماه، صاف‌تر از آب». * آییدان قورخان، مئشه یه گیرمه ز. ** «کسی که از خرس می‌ترسد، وارد جنگل نمی‌شود». * آیین ایشیغی، گئجه نین یاراشیغی. ** «نور ماه، برازندگی شب». == الف == * الحَضَر اِتماخ گَرَک اؤچ زادیدَن، گُوی گؤز و اؤز قیرمیزی باش ساریدَن ** «از سه چیز باید دوری کرد، چشم سبز و سرخ صورت و زرد گیسوی!(کنایه از تباهی دل بستن به انسانهای زیبا)» * اوت هارا دوشسه اوزونه یئر آچار ** «آتش هر جا که افتد، خودش جا را باز می‌کند» * ایشمئمیش کئفلی ** «نخورده مست (کنایه از شادی، گیجی، بیخیالی یا بی توجهی بیش از حد)» *اوست اورتولو بازار دوستلوغو پوزار **«عدم شفافیت در رفاقیت موجب از بین رفتن رابطه دوستانه میشود» * ایپک اوقدر خار اولدی اشگه افسار اولدی. ** «ابریشم آن قدر خار شده که بند افسار خر شده‌است» * اَت قانلی یئگیت جانلی گَرَح ** «گوشت خون‌دار و جوان جون‌دار باید(باشد)» * اِشَّح قوناخ‌لیغی‌دی؟ ** «مهمانی خر هست؟(چه خبره مگه؟)» * اششکی پالان ساخلار قشونی یالان. ** «خر را پالان نگه می‌دارد و لشکر را دروغ» * اِله جیر یاماخ تاپئل‌سئن(شکل دوم: یئکه جیردین) ** «یه جوری پاره کن که وصله پیدا بشه(جوری بلف بزن که بشه باور کرد)(شکل دوم: زیاد پاره کردی)» * اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نین گو’زون ایور (اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نه ن ساواشئر). ** «هم تو کشتی نشسته هم به ناخدا گیر داده». * ات وئرمه ده ن، کوفته ایسته مه (ات وئرمه میش، کوفته الده ائدیلمز). ** «تا وقتی گوشت نداده‌ای کوفته نخواه». * ایصفهانان گلن اشک کرخ (۴۰) گون آنقرار. ** «الاغی که از اصفهان (راه دور) اومده باشه چهل روز عرعر می کنه» * ایشین دوشدی آروادا اولن گونون سال یادا. ** «کارت به زن افتاد روز مرگش را یادت بینداز» * ایکی قیرغی ساواشار، سئرچه یه ده ن دوشه ر. ** «دو قرقی با هم دعوا می‌کنند، برای گنجشک دانه می‌افتد» * ایو ساتان بیر ایل دولتی اولار ایو آلان بیر ایل کاسب. ** «هر کی خونه بفروشه یک سال وضعش توپ میشه و اونی که خونه می خره یک سال بی‌پولی میکشه» * الی باغلی اولانین دوگنی چوخ اولار. ** «کسی که دستاش بسته هست خیلی‌ها جسارت زدنشو پیدا می‌کنند» * اوزگه قاپئسونی باغلی ایسته یه نین، اوز قاپئسی باغلی قالار. ** «» *اوغول سنتی بستنی یماغا لاح گاشیغ ایش ورمز سینار گالار ایچینده اوتاندا تاخیلار بوغازیوا ** «پسرم برای خوردن بستنی سنتی قاشق پلاستیکی استفاده نمیکنن میشکنه میمونه توش وقتی میخوای قورتش بده فرو میره تو قلوت» * اوزونده ن یوخاری یا باخاندا، اوزونده ن آشاغی یا دا باخ. ** «وقتی از خودت بالاترو نگاه میکنی از خودت پایینترم نگاه کن» * اوستی بزک آلتی تزک. ** «رویش زیبا و تمیز زیرش کثیف(ظاهر زیبا باتن زشت)» *اوستوراغین گولونجا نه ربطی وار؟ ** «گوز چه ربطی به گولنج داره؟» * اوسورماغی بس دگیل یل قاباغندا دا دورور. ** «گوزیدنش کم نیست جلوی باد هم می‌ایستد» * احمد بی غم دیر. ** «آدم بی خیالی است». * ادب بازاردا ساتیلماز. ** «ادب در بازار فروخته نمی‌شود». * ار آخار چای دی آرواد سویون بندی. ** «شوهر رود در جریان است و زن آب‌بند است (زندگی جمع می‌کند)» * اریم اولسون ائرمنی اولسون (اراولسون اکبر اولسون). ** «اخلاق و رفتار مهم نیست مهم این است که شوهر و سایه سر باشد». * اششییم اؤلمه یونجا بیتینجه ک، یونجام سارالما، توربا تیکینجه ک.(اؤلمه اششکیم یونجا بیتینجک) ** «بزک نمیر بهار میاد، کمپوزه با خیار میاد». * اششگه گوٍجوٍ چاتمیر، پالانئ‌نی تاپداییًر. ** «زورش به خر نمی‌رسد، پالانش را کتک می‌زند»! * اشک نه بیلر آرپا باهادی. ** «خر که نمی فهمه جو گرونه (خر چه داند قیمت قند و نبات)». * اوکوز گوجون بولسه چوبانا اگیلمز. ** «گاو اگر زورشو بدونه تسلیم چوپان نمی‌شود». * ال الی یویار، ال ده دؤنه ر اوزو یویار. ** «دست، دست را می‌شوید، دست برمی‌گردد صورت را می‌شوید (همدلی و کمک به دیگران و رفتار متقابل آنها در تمامی زمینه‌ها)». * اتینن درناغین آراسینا گیرمه. ** «میان گوشت و استخوان نرو (میان دو برادر جدایی نینداز)» * الییم اله نیب قلبیریم گویده فئرئلدئر. ** «الکم بیخته شده و غربیلم درهوا می‌چرخد (آردم را بیختم الکم را آویختم)». * الینده ن سو داممئر. ** «از دستش آب نمی‌چکد (کنایه از آدم خسیس)». * ان بؤیوک بیجلیک دوزلوکدور. ** «بزرگترین زیرکی درستکاری و صداقت است». * اوباشداآغلاماق بوباشدا سئزئلداماقدان یاخشئدئر. ** «گریه کردن در انتها از چس‌ناله کردن در ابتدا بهتر است (احتیاط اولیه بهتر از پشیمانی و گریه کردن در پایان کار است)». * اوجوزدان باهاسی اولماز. ** «همیشه جنس گرانبها مرغوب و باصرفه تر است». * اوجوزلو اتین شورباسی اولماز. ** «از گوشت ارزان شوربا نمی‌شود». * اود آلتئندان کوز، آدام آلتئندان سوز (آدامئن آلتئن سوز یاندئرار، قازانئن آلتئن کوز یاندئرار). ** «خاکستر زیر آتش، حرف پشت سر انسان (انسان بواسطه برخی از سخنان دیگران همیشه در زحمت و رنج است همچنان که شعله‌ور شدن چوب زیر دیگ را می‌سوزاند)». * اود پارچاسی دی. ** «یه پارچه آتیشه». * اوره ییم قئزمئر. ** «دلم گرم نمیشه». * اوز گوزونده دیره یی گورمور، اوزگه نین کینده توکو گورور. ** «تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند». * اؤزومون قشنگین چاققال یئیر. ** «بهترین انگور (باغ) راشغال می‌خورد». * اوزونه سیچیر، منه گوز بره لدیر. ** «برای خودش می‌ریند، برای من چشم می دراند» !(خودش را خیس می‌کند، عصبانیتش را سر من خالی می‌کند) * اوزو یئخئلان آغلاماز. ** «کسی که خودش بیفته [[گریه]] نمی کنه (خود کرده را تدبیرنیست)». * اوزونن گوز اول ** «چشم از رو خودت برندار(حواست به خودت باشه؛ مواظب خودت باش» * اوستورانین قاباغیندا سیچماسان، دئیرلر گوتو یوخدی. ** «کلوخ انداز را پاداش سنگ است.» (عوض عوض داره گله نداره) * اوغرو پیشیک آغاج گورجک قاچار. ** «[[گربه]] دزده چوب ببینه فرار می‌کنه». * اوغرو دان اوغرویا حلالدی. ** «دزد که از دزد بدزده حلاله.» * اؤلسون او یاخشی کی پیسده ن سونرا گه له جک (اؤلسون او پیس کی یئرینه یاخجی سی گه له جک). ** «بمیرد آن خوبی که می‌خواهد بعد از بد بیاید (هیچ بدی نرفت که خوب جاش رو بگیره)». * اول قارداشلئغئنی ثابت ائله سونرا ارث و میراث ایسته. ** «اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن». * اؤلو دوروب مرده شیری یویور. ** «مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده». * اؤلومدن باشقا هر شئیه چاره وار. ** «فقط مرگ را چاره نیست». * اؤلمه ز خدیجه، گوره ر نوه نتیجه. ** «نمی‌میرد خدیجه، می‌بیند نوه و نتیجه (یعنی هرکس کار بکند خوب و بد نتیجه کارش یا عمل انجام یا فته اش را خواهد دید و پس از آن دیگران با دیدن نتیجه کار قضاوت خواهند کرد)». * اؤلمه ک اگر اؤلمه کدیر، بونه جان وئرمه کدیر. ** «مرگ یک بار شیون هم یک بار». * اؤلن یوخدور قبرینه سئچاسان. ** «هنوز خبری نیست که داری برنامه می‌ریزی». * اؤلویه اوز وئرسن، سیچار کفنین باتیرار. ** «به مرده رو بدی می رینه کفنشو کثیف می کنه». * او مراغا باسلئغئدی، ایلده بیر دفعه گلر. ** «آن باسلوق مراغه است سالی یکبار می‌آید». *ایت ایلن یولداشلیق ائله، آما آغاجیوی یئره قویما ** «با سگ دوستی کن ولی چماغتو زمین نذار» * ایت موتالدان ال‌چکدی موتال ایتدن ال چکمیر. ** «سگ از خیک دست برداشت خیک ازسگ دست برنمی‌دارد». * ایت هورر کروان کئچر. ** «سگ واق واق می‌کند، کاروان می‌گذرد (سگ لاید و کاروان گذر، جواب ابلهان خاموشی است)». * ایتین آیاغیندان تیکان چئخاردئر. ** «از پای سگ خار درمی‌آورد (سخت کوش- در مورد انجام کارهای سخت و مشاغل طاقت فرسا)». (کنایه ازشجاعت و نترس بودن) * از گل قیزیم ناز گل قیزیم. ** «کم مهمون بیا دخترم ناز باشه اومدنت». * ایری اوتوراق دوز دانیشاق. ** «کج بشینیم، راست صحبت کنیم (اظهار صداقت و راسنگویی در هر موقعیتی)». * ایش ایچینده ایش وار. ** «کاسه ای زیر نیم کاسه است». * ایش قالسا اوستونه قار یاغار. ** «اگه کار بماند رویش برف می‌بارد». (کار امروز را نگذار فردا) * ایشله ین دمیری، پاس باسماز. ** «آهنی که کار کند زنگ نمی‌زند (در زمینه ارزشمندی کار کردن بیان می‌شود)». * ایشه یاخشی باخارسان، ایشده سنه یاخشی باخار. ** «» * ایشی دوشنده آختارار، ایشیم دوشنده قاوالار. ** «وقتی کاری با من دارد دنبالم می‌گردد، وقتی کاری باهاش دارم فراری ام می‌دهد». * ایلان هر یئره ایری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر. ** «[[مار]] هر کجا که کج بره، خونه خودش راست میره». * ایلانئن قویروغون آیاقلاماسان چالماز. ** «اگر پا روی دم مار نگذاری نیشت نمی‌زند» * ایلانئن یارپئزدان خوشو گلمز گلر سو قئراغئندا چئخار. ** «مار از پونه بدش میاد دم در لونه اش سبزه میشه». * ایلانی اوتوب اژدها اولوب. ** «مار را قورت داده شده اژدها». (مار خورده افعی شده) * ائل گوجو، سئل گوجو (ائلین گوجو، سئلین گوجو). ** «قدرت مردم مانند قدرت سیل است (دست خدا با مردم است)، در زمینه نیرومندی کار جمعی بیان می‌شود». * ائله دانئشئر کی پیشمیش تویوغون گولمه یی گلیر. ** «چنان حرف می‌زند که مرغ بریان خنده اش می‌گیرد». * ائله قورخور، جین دمیرده ن قورخان کیمی. ** «مثل ترسیدن جن از آهن می‌ترسد (کنایه از آدم ترسو است)». * ائله یئرده یاتماز کی آلتئنا سو کئچه. ** «می‌گویند فلانی جائی نمی‌خوابد که آب زیرش برود، بسیار محتاط است». * ائویمدن چئخئر قارنئما گئدیر. ** «از خانه‌ام در می‌آید، به شکمم می‌رود (از این جیب به ان جیب)» * إشییه گِدیرَم تاری داننیر، إوَه گَلییم قاری داننیر. ** «بیرون میرم خدا سرمون میزنه، خونه میاییم زن سرمون میزنه» (بیشتر برا کسی بکار می‌رود که نه روزی درست و حسابی دستش میاد و نه در خونه از جهت اخلاق زن درست حسابی داره) == ب == '''* بادام‌لیغی وار آما آدام‌لیغی یوخ''' * «باغ بادام (دارایی) دارد ولی انسانیت ندارد» '''* باشیوا کول‌ده السن اوجا یئردن اله''' * « اگر میخواهی به سرت خاک هم بریزی از بلندی بریز» * بش یاشیندا قویون؛ اللّی یاشیندا قاضی نی آلار. ** «یک گوسفند پنج ساله؛ یک قاضی پنجاه ساله را می‌خرد» * باجی، باجین اؤلسون، درد چوخ، وقت یوخ. ** «خواهر خواهرت بمیره حرف زیاد است و وقت کم» * بو گون قیزین دوگمه ین صاباح دیزین دویه جخ. ** «کسی که امروز دخترشو نزنه فردا به زانوش باید از حسرت بکوبد» * بیر ائوده شادلیق، بیر ائوده شیوئن. ** «درخانه ای شادی، درخانه ای دیگر شیون» * بیر الی ایله وئریر، بیر الی ایله آلئر. ** «با یه دست میده، با دست دیگرش میگیره» * بیراولکه ده ایکی حکمدار اولماز. ** «در یک کشور دو حکمدار نمی‌گنجد». * بیر بوغدا اکمه سن، مین بوغدا بیچمه سن. ** «اگر یک دانه گندم نکاری، هزاران دانه گندم نمی‌توانی برداشت کنی». * بیر بولودلا قئش اولماز. ** «با یک ابر زمستان نمی‌شود». * بیر چیراغئن ایشئغئنا قئرخ آدام یئغئشار. ** «به نور یک چراغ چهل نفر جمع میشود» * بیزیم گلین بیزدن قاچار، اوزونو توتار گوتونو آچار. ** «عروس ما از ما فرار می کنه، صورتشو می گیره اما کونش را باز می گذاره» *بیزیم صوبدن گوتوموزو شخته آتیپ خانیم یاتیپ یاتیپ ناهارچا شِش آتیپ! ** از صبح درومدیم کونمون از سرما یخ زده خانوم خوابیده خوابیده ظهر بلند شده میگه چقدر هوا گرمه! * بیر چیو بیر نالی، بیر نال بیر آتی، بیر آت بیر پهلوانی، بیر پهلوان بیر لشگری و بیر لشکر بیر کشوری ساخلار. ** «یک میخ یک نعل را، یک نعل یک اسب را، یک اسب یک پهلوان را، یک پهلوان یک لشکر را و یک لشکر یک کشور را نگه می‌دارد» * باخما اوزونون قاراسئنا، باخ آلنئنئن سیتاراسئنا. ** «فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه». * بارلی آغاجا داش وورارلار. ** «درختی که میوه داره بهش سنگ پرتاب می‌کنند». * باشدا عاقیل اولماسا بدن عذابدا اولار. ** «عقل نباشد، جان در عذاب است». * باشئنا داش دا سالاندا، اوجا یئردن سال (باشئنا کول ده اله سن، اوجا یئردن اله). ** «وقتی می‌خواهی بر سرت خاک بریزی از جای بلند بریز (همت بلند دار که مردان روزگار – باهمت بلند بجائی رسیده‌اند)». * باغا قینین نان چیخیب قینین بگممور. ** «فراموش کردن اصل و نصب» * باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو. ** «در باغ زردآلو بود سلام علیک هم بود، زردآلوهای باغ تمام شد سلام علیک هم تمام شد». * باغبانئن گول واختی قولاغی ائشیتمز. ** «گوش باغبان وقت باز شدن گل نمی‌شنود». * بالا لی قارغا بال یئمه ز. ** «کلاغی که فرزند دارد خودش عسل را نمی‌خورد». * بال شیرین، بالا بالدان دا شیرین. ** «عسل شیرین است، فرزند از عسل هم شیرین تر». * بالا شیرین، اما تربیتی اوزونن شیرین. ** «بچه شیرین است، اما تربیتش شیرین تر است». * بالئغ کونلو ایستیه نین گوتو سودا اولار (کونلو بالئغ ایسته نین گوتو بوزلو سو دا اولار، کؤنلو بالئغ اتی ایسته یه ن، قویروغون قویار بوز اوسته). ** «کسی که دلش ماهی می‌خواهد باید در آب فرورود (هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد، کسی که خربزه می‌خورد، پای لغزش هم می‌نشیند)». * برکت، حرکت ده دیر. ** «از تو حرکت، از خدا برکت». * بئش بارماغ بئشیده بیر اولماز. ** «پنج انگشت برابر نیستند». * بئش ده آلاجاغئم یوخ اوچ ده وئره جاغئم. ** «نه به اشتری سوارم نه چو خربه زیر بارم». * بئش قئرانلئق یوغورت کیمین اوزون توتوب. ** «مانند ماست پنج قرانی خودش را گرفته» * بودونیا بیر گوزگودور، هر گلن باخار گئدر. ** «این دنیا مانند آینه است هرکسی می‌آید و نظری بر آن می‌افکند». * بورجلو بوشلونون ساغلئغئن ایستر. ** «طلبکار سلامتی بدهکار را می‌خواهد تا زنده باشد و بتواند دین خود را ادا نماید». * بوردا منم باغداددا کور خلیفه. ** «در اینجا همه‌کاره من هستم همچنانکه در بغداد نیز خلیفه کور همه‌کاره است». * بؤرکونو قوی قاباغئنا. ** «کلاه خود را قاضی کن». * بورنو یئللی دیر. ** «دماغش باد دارد». * بورنوندان توتسان جانی چئخار. ** «اگر دماغش را بگیری جانش در می‌آید». * بوغدا بوغدادان بیته ر. ** «از مکافات عمل غافل مشو***گندم از گندم بروید جو ز جو». * بوشلو بوشلونون ساغلیغین ایستَر ** «طلبکار همیشه سلامتی کسی که بهش طلب داره رو میخواد(منظور مشکلی نیست یکم طلبکار افرادی که دوستشون داریم باشیم)» * بوقارا او قارا یا بنزه مز. ** «این تو بمیری از اون تو بمیری‌ها نیست». * بو گونون صاباحی دا وار (جمعه نین چرشنبه سی وار). ** «امروز فردایی هم دارد (در مورد افرادی که شاکر نعمت نیستند به کار می‌رود)». * بولاغ سو توکمه یی ایله بولاغ اولماز گه ره ک اوزو جوشا. ** چشمه با آب ریختن چشمه نمی‌شود خودش باید بجوشد. * بولانماسا دورولماز (خراب اولماسا آباد اولماز). ** «شرط آبادانی و اصلاح، به هم خوردن و از بین بردن برخی از شرایط و موارد است». * بونلاردان فاطیا تومان اولماز. ** «از اینهان برای فاطی تنبان نمی‌شود». * بیر آیاغی قبیرده اولماق (بیر آیاغی قبیرده دیر). ** «پای کسی لب گور بودن». * بیر الده ایکی قارپئز توتماغ اولماز. ** «با یک دست نمی‌توان دو هندوانه را برداشت». * بیر اینه اوزونه وور، بیر جووالدوز اوزگیه. ** «اول یک سوزن به خودت بزن بعد یک جوالدوز به دیگران». * بیر بیر مین اولار، داما داما گول اولار. ** «یکی یکی هزار می‌شود چکه چکه دریاچه (استخر) می‌شود (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریاشود)». * بیر تیکه نی بیلمه ین، اون تیکه نی ده بیلمز (بیر تیکه نی بیلمه ین، مین تیکه نیده بیلمز). ** «کسی یک خوبی را (که در حقش شده) نفهمد ده خوبی دیگر را هم نخواهد فهمید». * بیر سوز اولماسا، مین سوز دئییلمز (بیر سوز اولماسا دئمزلر). ** «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها». * بیر کنده گیردین هامی کور سنده کور (یالانا بورون، ال ایله سورون). ** «اگر وارد دهی شدی دیدی همه کور هستند تو هم کور باش (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو)». * بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا. ** «یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست». * بیرین بیلیرسن بیرین یوخ. ** «یکی را می دانی یکی را نه». * بیکارلیق بیعارلیق. ** «بی‌کاری بی‌عاری». == پ == '''* پادشاه اوزاغ دا، آللاه یوخاری دا، کیمه دیسن دردیدینی؟''' * «پادشاه در دور دست است، خداوند بالاست، به کی دردم را بگویم؟» '''* پاخما اولماسا، مرد رند آجیندان اولر''' * «اگر آدم پخمه وجود نداشته باشد، رند از گرسنگی می‌میرد» '''* پاسلی دمیردن قیلینج اولماز''' * «از آهن زنگ زده شمشیر در نمیاد» '''* پاکات ایچینده سؤز دئمک''' * «چیزی را با کنایه و در پرده گفتن» '''* پالازا بورون ائلینن سورون''' * «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» '''* پنیری دری ساخلار قادئنی اری''' * «پنیر را توبره نگه می‌دارد و زن را شوهر» '''* پولو وئر پولا''' * «پول را بده به پول» '''* پول الین چرکی دیر''' * «پول چرک کف دست است» '''* پیچاق اوز دسته سین کسمز''' * «چاقو دسته خودشو نمیبره» '''* پیچاق وورسان قانی چیخماز''' * «چاقو بزنی خونش در نمی‌آید» '''* پیس اولادی نه آتماغ اولار نه اوتماغ''' * «فرزند بد را نه می‌شود دور انداخت، نه می‌شود پذیرفت» '''* پیشیکه دئدیلر پوخون درمان دی، سئچدی اوستون باسدیردی''' * «به گربه گفتند گهت دوا است، رید، روش خاک ریخت» '''* پیشیکین الی اته چاتمیردی دئییردی مینداردی''' * «گربه دستش به گوشت نمی‌رسید، می‌گفت مردار هست» == ت == * تانری داغینا باخار، قار وئرر. ** «خداوند به هر کسی متناسب با ظرفیتش روزی می‌دهد». * تانری یازانی، بنده پوزا بیلمه ز. ** «سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد». * تایلی تایئن تاپمالی. ** «کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز». * تزه یونجا ائششیه باش آغریسی گتیره ر. ** «» * تک الده ن سس چئخماز. ** «یه دست صدا نداره». * تکلئق آللاها گلیب. ** «تنهایی خدا را زیبد». * تکه ده قوچ هونه ری اولماز. ** «بز نر هنر قوچ رو نداره» * تلسه ن قئز اره گئتمز، اره گتسده خئیر گؤرمز. ** «دختری که برای شوهر کردن عجله کند، نمی‌تواند شوهر کند و اگر توانست شوهر کند در زندگی اش خیر نمی‌بیند». * تنبل احمد دیر. ** «آدم تنبلی است». * تنبل قادئنئن، قئزی زیرنگ اولار. ** «زن تنبل، دختر زرنگ خواهد داشت». * توخون آجدان خبری اولماز. ** «شخصی که سیر است از احوال گرسنه آگاهی ندارد (سواره از پیاده خبر ندارد)». * توزلی باشماغین نازین چکن چوخ اولار **«ناز کفشی که گرد و خاک شده رو بیشتر می‌کشن(هرکه بامش بیش برفش بیشتر)» * توک ایله دری، اوره کده ن سو ایچه ر. ** «مو و پوست از دل آب می‌خورند (وضعیت پوست و مو را دل آدم مشخص می‌کند)». * تولکوسن آسلانلا چیخما ساوشا. ** «اگر روباهی با شیر دعوا نکن». * تولکو سوواخلی باغا گیرمه ز. ** «روباه به باغ محصور وارد نمی‌شود». * تولکویه دئدیلر هانی شاهیدین؟ دئدی: قویروغوم. ** «به [[روباه]]ه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم». * تویدا، اوینایانین بویون گوره رلر. ** «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باش». == ج == * جالانان سو بیر داها کوزه یه قاییتماز. ** «ابی که ریخته شده، دیگر به کوزه بازنمی‌گردد». * جان وئره‌ر مال وئرمه ز (جانین وئره ر، ولی مالئن ورمه ز). ** «جانش را می‌دهد ولی مالش را نه». * جانی بوشلوغدان ائرمنی یه دایی دئییر. ** «از تنبلی به ارمنی دایی می‌گوید». * جفا چکمه ین، صفا گورمز. ** «جفا نکشیده، صفا نمی‌بیند». * جامال گئدر، کامال قالار. ** «جمال می‌رود، کمال می‌ماند». * جان ده، جان ائشیت. ** «جان بگو، جان بشنو». * جانا گلن، مالا گلسین. ** «چیزی که می‌خواهد به جان ضرر بزند، بهتر است به مال ضرر بزنند». * جواهیر جیندا آراسیندا اولار. ** «جواهر بین دستمال پاره پیدا میشه» * جان شیرین اولور. ** «جان شیرین است». * جانی آغریان ائشک، آت دان یئیین گئدر. ** «خری که بدنش درد می‌کند، از اسب تندتر می‌رود». * جوجه نی پاییز دا سایارلار. ** «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند». * جوجه همیشه سبت آلتئندا قالماز. ** «جوجه همیشه زیر سبد نمی‌ماند». * جویود دور (جویود کیمین پوللارئن یئغئر). ** «جهوداست (مثل جهود پولهایش را جمع می‌کند)». * جهننمه گئدن اؤزونه یولداش آختارار. ** «کسی که به جهنم می‌رود، دنبال رفیق می‌گردد». == چ == * چاخیری توکسه ن سیچانین بوغازینا، گئده ر پیشییین پئشوازینا. ** «» * چالیشان قازانیر، الماسی قیزاریر ** «برو کار کن نگو چیست کار» * چادراسئزلئق دان ائوده قالئب (تومانسئز لئقدان ائوده قالئب). ** «از بی چادری تو خونه مونده-آب نمی‌بیند وگرنه شناگر قابلی است (بدی و خیانت نکردن او از فقدان وسائل است)». * چاغئرئلان یئرده ییت ـ چاغئرئلمایان یئردن ایت (چاغئران یئرده ن قالمازلار، چاغئرمایان یئره باخمازلار). ** «جایی که دعوت شده‌ای حاضر باش ـ از جایی که دعوت نشده‌ای پنهان باش». * چالما قاپیمی، چالارلار قاپینی. ** «درم را نکوب، در تو را هم می‌کوبند. (آزارم نده کسی هم ترا آزار خواهد داد)». * چوخ زامان، دوران اوکوز، یاتان اوکوزون باشینا سیچار. ** «خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند». * چوخ محبت تئز آیرلئق گتیره ر. ** «محبت زیاد زود جدایی می‌آورد (تب تند زود سرد می‌شود)». * چوخ یاشایان چوخ بیلمز، چوخ گزه‌ن چوخ بیلر. ** «کسی که زیاد عمر کند زیاد نمی‌داند، کسی که زیاد سفر کند زیاد می‌داند. جهاندیده بسیار می‌داند (مورد کسانی که سن زیاد و موی سفیدشان را دلیل دانایی شان تلقی می‌کنند بکار می‌رود)». * چوخ یئمه ک آدامی آز یئمکده ن ده قویار. ** «» * چؤره یی سوفرادا گؤرؤب، سویو کوزَه‌دَه (گونو باجادا گؤروبدور سویو کوزَه‌دَه). ** «نان را در سفره دیده و آب را در کوزه، آفتاب را از روزن بام دیده‌است و آب را در کوزه (در مورد کسی گفته می‌شود که نازپرورده است)». * چؤره یی وئر چؤره کچی یه بیرینده آرتیق وئر. ** «نان را بده به نانوا یک عدد هم اضافه بده». * چولک اکه ن، طوفان بیچه ر. ** «هرکه باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد». * چؤلمَک گَزَر، قاپاغئنئ تاپار. ** «دیزی می‌گردد و درِ مناسب خودش را پیدا می‌کند». * چومچه آش دان ایستی اولوب. ** «کاسهٔ داغ تر از آش بودن». * چه ک زحمت، گؤر لیذت. ** «» * چیبین میندار اولماز اوره ک بولاندیرار. ** «» * چیراغ اوز دیبینه ایشئغ وئر مز (چیراغ اوز دیبینه ایشئغ سالماز). ** «چراغ به اطراف خود نور نمی‌دهد (کنایه از کسانی است که با وجود مستحق در اطرافیان خود فقط دیگران از وجود او بهره‌مند می‌شوند)». == ح == * حتما چورکین چوخ اِلئیرمیشلر ** «حتما نان اش را زیاد می‌کردن (با نان زیاد مصرف میکردند) »( فردی که غذا پخش میکرد گفت امروز غذا کم است مانند زمان پیغمبر که سپاهیان با غذای اندک در راه خدا قناعت میکردند قناعت کنین. ناگهان فردی از جمعیت برخواست و گفت حتما نون اش را زیاد میکردند که کفاف کند و سیر شوند!! ) * حاجی لک لکین آرتئغ بالاسی. ** «جوجه اضافی لک‌لک (جوجه‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت می‌کند)». * حالوا ـ حالوادئمک له، آغئز شیرین اولماز. ** «با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی‌شود». * حامام سویو ایله دوست توتماق (خلیفه کیسه سیندن باغئشلاماق). ** «با آب حمام دوست پیدا کردن (از کیسه خلیفه بخشیدن)». * حسن تلسیک دیر. ** «خیلی آدم عجولی است». * حکماوار اوزاخ کردیسی یاخئن (همدان اوزاخ کَردی یاخئن). ** «حکم آباد (همدان) دور ولی کرتهایش نزدیک است (کنایه از کسی است که به دروغ می‌گفت من در حکم آباد (همدان) از روی کرت بزرگ می‌پریدم غافل از اینکه کرت همه جا هست و امتحان کردن آن نیاز به شهر خاصی ندارد)، اگر یزد دور است، گز نزدیک است». * حق آلمالئدئر، وئرمه لی ده ییل. ** «حق گرفتنی است دادنی نیست». * حق ایله باطیلین آراسی دورد بارماقدئر. ** «فاصله حق و باطل چهار انگشت است». * حق داشی آغئر اولار. ** «سنگ حق سنگین است». * حق سوز آجی اولار. ** «حرف حق تلخ است». * حق سوز آخار سولاری ساخلار. ** «حرف حق آبهای جاری را متوقف می‌کند». * حیرصین دوولته زیانئ وار. ** «عصبانیت به مال ودولت زیان دارد (در زمان عصبانیت زدن و شکستن به دارایی خود انسان ضرر می‌رساند)». * حیوانئن دیشینه باخارلار، اینسانئن ایشینه. ** «سلامت حیوان به دندان است وشایستگی انسان به عملش». == خ == '''* خاشیل بیشیرمک بیلمیر، آشپزلیک ائدیر''' ** «برنج دم نکشیده پختن بلد نیست، آشپزی میکند» '''* خالا خاطیرین قالماسئن''' ** «محض خالی نبودن عریضه» '''* خالام بیلدی، عالم بیلدی''' ** «خالم فهمید، عالم فهمید» '''* خالقا ایت هورسه بیزه چاققال هورر''' ** «اگر برای مردم سگ واق واق کنه، برای ما کفتار واق واق میکنه» '''* خانیم سیندران قابین سسی چیخماز''' ** «ظرفی که خانم خانه می‌شکند صدایش در نمی‌آید» '''* خان یورغانی میتیل اولماز''' ** «لحاف خان از جنس متقال نیست» '''* خاتین قیز خالاسینا چکر، قوچ ایید داییسینا (خانیم قیز خالاسینا چکر، خان اوغلان داییسینا)''' ** «دختر خانم شبیه خاله اش می‌شود، آقا پسر شبیه داییش» '''* خکه خکه دئیینجه قیش چیخار''' ** «تا تو بخوای بگی خکه (تکه‌های کوچیک زغال) زمستون تموم شده» '''* خیاطین اینه‌سی ایتمسه گونده اون دانا کوینک تیکر''' ** «سوزن خیاط اگه گم نشه روزی ده تا لباس میدوزه» '''* خئییر وئر، خئییر گوتور''' ** «خیر بده، خیر بردار» == د == * داشدان چؤرک چیخارت گتیر وئر نورجاهان یئسین، دیندیرنده یامان دئسین. ** «از زیر سنگ نان دربیاور بیار بده نورجهان بخوره، تا بیای حرفی هم بزنی بهت فحشم بده». * داشین خیرداسی بویومه ز، آدامین خیرداسی بویویه ر. ** «سنگ کوچک بزرگ نمیشه،[ولی] آدم کوچک بزرگ میشه» ‏‎* دازالاغین یاغی اولسا اوز باشینا یاخار ** «کچل اگه روغنی(پمادی چیزی) داشت اول به سر خودش میمالید.» * داغ داغا یئتیشمز، آدام آداما یئتیشر. ** «کوه به کوه نمی‌رسد آدم به آدم می‌رسد». * داغ ییخیلماسا دره اولماز (داغ اوچماسا دره دولماز). ** «اگر کوه زمین‌نخورد، دره درست نمی‌شود». * داغی داش بزه یه ر، اینسانی باش. ** «کوه را سنگ دلپذیر می‌کند، انسان را سر». * دالیدان آتان داش داش توپوغا دئیه ر. ** «سنگی که از پشت سر بندازن به پاشنه پا میخوره(قطاری که حرکت میکنه بهش سنگ میزنن، کنایه از اینکه طعنه های دیگران رو وقتی پیشرفت میکنید جدی نگیرید)» * دالی یا قالسان دئیرلر گیج دی، قاباغا گئچسن دییرلر بیج دی. ** «اگه عقب بمانی می‌گویند گیج است و اگر جلو بزنی می‌گویند زیادی زرنگه»! * دامارا باخ قان آل. ** «رگ را نگاه کن، خون بگیر». * دامی چوخ اولانین قاریدا چوخ اولار. ** «هر که بامش بیش، برفش بیشتر» * دانئشماق گوموشده ن اولسا دانئشماماق قئزئلدان دئر. ** «اگر صحبت کردن از نقره باشد صحبت نکردن از طلاست». * دانئشان قورومساخ‌دی ** «کسی که حرف بزنه قرمدنگ هست(دیگه حرف رو حرفم نیارید)» * دانئشان اوْ سؤز ** «کسی که حرف بزنه اون حرف است(اون حرف: اشاره به هر فحشی)» * دانئشانا یامان سالدیم ** «به کسی که حرف بزنه فحش انداختم(از قبل فرستادم)(تذکر میدهم که کسی حرف رو حرفم نیاره)» * دده م منه کؤر دئدی، هر گلنی وور دئدی. ** «پدرم به من کور گفت، گفت هر که آمد بزن» * دده مین دامین ییخمیشام کی قار کوره مییه م. ** «خانه پدرم را خراب کرده ام تا برف نروبم» * دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر. ** «در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می‌افتد». * دوران اینک یاتان اینکین باشینا سیچار. ** «گاوی که از خواب بلند بشه روی سر گاوی که خوابیده میشاشه» (این ضرب المثل نسبتا بی‌ادابانه است و بیشتر در فضاهای صمیمی استفاده میشود) * دوز یولدا یئری ینمیر، شوخوملوخدا شیللاق آتیر. ** «راه صاف را نمی‌تواند برود، توی زمین شخم خورده شلنگ تخته می‌اندازد». * دوز یول گه ده ن، یورولماز. ** «کسی که در راه راست قدم بردارد، خسته نمی‌شود». * دوزه ن آپارار دایانان مقصده چاتار. ** «کسی که صبر کند برنده می‌شود و هرکه شکیبا باشد به مقصد می‌رسد (گر صبرکنی زغوره حلوا سازی)». * دوز یئییب دوز قابینی سیندیرمازلار. ** «نمک خوردی نمکدان مشکن» * دوست آدی قارداش آدیندان سئچیلمز. ** «نام دوست، برادر است و از نامش جدا نمی‌گردد» * دوست سوز اینسان قاناد سیز قوش کیمی دیر. ** «یک انسان بدون دوست مانند یک پرنده بدون پر است». * دوست آراسی پاک گرک. ** «میانه دو دوست باید پاک باشد» * دوست باشا باخار، دوشمن آیاغا. ** «دوست به سر نگاه می‌کند، دشمن به پا». * دوست طعنه سی دوشمنین نیفرینیندن یاخشی اولار. ** «طعنه دوست، از نفرت دشمن بهتر است». * دوست گلیشی بایرام اولار. ** «عید، لحظه آمدن دوست است» * دوشانا دئییر قاچ، تازی یا دئییر توت. ** «به [[خرگوش]] می‌گوید بدو، به [[سگ]] تازی می‌گوید بگیر». * دوشمنی نین دوشمنی سنین دوستوندور. ** «دشمن دشمنت دوست توست». * دولانان آیاغا داش دیه ر. ** «به پایی که می گرده سنگ میخوره». * دونیانی بوغدا توتسادا کهلییین روزوسو چینقیلدیر. ** «دنیارو گندم بگیره روزی کبک سنگ ریزه هست» * دوولت دوشانی ارابا ایله توتار. ** «دولت [[خرگوش]] را با ارابه می‌گیرد». * دوولتلی پول چیخاردار، کاسیب اوتیرار پوللارین سایار! ** «ثروتنمد پول درمی‌آورد، فقیر می‌نشیند پولهای او را حساب می‌کند»! * دووارا مینه ن طالعینده اولاسان. ** «طالع ات با طالع کسیکه از دیوار بالا میرود یکی باشد» * دوواری نم یئخار، اینسانی غم. ** «دیوار را رطوبت ویران می‌کند انسان راغم». * دوه دن بویوک فیل وار. ** «از [[شتر]] بزرگتر [[فیل]] هست». * دوه دن ده بیر قیل غنیمتدیر. ** «یک مو از خرس کندن غنیمت است». * دوه یه دئدیلر بوینون ایریدی، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم ایری اولا. ** «به [[شتر]] گفتند که گردنت کج است، گفت کجایم صاف است»؟ * دویونو دئمه لپه نی دئنه ، دوننی دئمه بوگونو دئنه ** «برنج رو نگو لپه رو بگو ، دیروز رو نگو امروز رو بگو» (داشتم داشتم حساب نیست ، دارم دارم حساب است) * ‏دَئلی شیطان دئیر...(اؤرنئک: دئلی شیطان دئیر نیه درس اوخوموسان سوروشانلارین قاباغیندا تمام کیتابلاروی اوتا چک!) ** « شیطان دیوانه میگوید...، در ادامه جمله خبر از انجام کاری برخواسته از عصبانیت+رواقی گری🗿،لج بازی،وکیل مدافع شیطان بازی)»(مثال: شیطان دیوانه میگوید برو تمام کتاب هاتو آتیش بزن جلو اونایی که میگن چرا درس نمیخونی!) * دئدی دئدی ملاکه دیر. ** «اگر چیزی را زیاد بگویند ملکه ذهن می‌شود و اتفاق می‌افتد». * دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جه یه م، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جه یه م، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی. ** «گفتند کار، دختر گفت شوهر خواهم کرد، عروس گفت جدا خواهم شد، شوهر گفت خواهم مرد. زمستان آمد، نه دختر شوهر کرد، نه عروس جدا شد، نه شوهر مرد، کار هم همچنان باقیست.» * دئدیلر عزرائیل اوشاق پایلایئر، دئدی نه وئرسین نه آلسئن. ** «مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان». * دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان، دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان. ** «گفت چطوره یه حرفی بگم که بترکی، گفت چطوره که خودمو بزنم به نفهمی تا تو بترکی» * دیل بورانی سی دیر. ** «سر و زبون داره» * دیل گوجو باسار، فیکیرده دیلی. ** «زبان قدرت را حریف است، فکر زبان را» * دیلینله قازاندیران دوشمنی، گوجونله قازاندیرا بیلمزسن. ** «دشمنی که با زبانت پیدا میکنی، نمیتوان با زور بازو پیدا کرد» * دئوین قولاغئنا قورقوشوم. ** «بر گوش دیو سرب (گوش شیطان کر)». * ده لی ده لی نی گورنده، چوماغین گیزله در. ** «[[دیوانه]] که دیوانه ببیند چماقش را قایم می‌کند.» * ده لی یه همیشه بایرامدئر (ده لی یه گونده بایرامدئر). ** «برای دیوانه همیشه عید است (برای دیوانه هر روز عید است)». * دینمه یه نین، دینه نی وار. ** «کسی که ساکته یکی رو داره که حرف بزنه». * دَئیرمان نوبتینن ایشلر. ** «آسیاب به نوبت است». * دئرین قازانین ترکینه کئپچه یئتیشمز ** « ملاقه به کف قابلمه ژرف نمیرسه » * ‏دینسیزین اَلینَن ایمانسیز گَلَر ** « از پس بی دین بی ایمان برمیاد » == ذ == '''* ذکرسیز مؤمنی شیطان آللادار''' * «مؤمن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می‌کند» '''* ذوقسیز طاعت بارسیز آغاجدیر''' * «طاعت بدون ذوق همانند درخت بی‌بار است» == ر == '''* رحمت دوزه نه، لعنت پوزانا''' * «رحمت برکسی که کارها را درست می‌کند و لعنت برکسی که کارها را برمی‌اندازد» '''* رشید اوغول وورماغا آتاسئندان ایذن آلماز''' * «پسر رشید برای زدن (دعوا) از پدرش اجازه نمی‌گیرد» '''* رعیتین دوواری آلچاق اولار (کاسئبئن دوواری آلچاق اولار)''' * «دیوار رعیت کوتاه می‌شود (چراغ فقیر نور ندارد)» '''* رنگیمه باخ احوالئمی خبر آل''' * «به آب و رنگم بنگر و از احوالم باخبرشو» '''* روزوسو گلن زامان یوخو توتار کؤپه یی''' * «وقتی زمان روزی سگ می‌رسد خوابش می‌برد» '''* روس تویوغودور پئسلاسان پئسلانار''' * «مرغ روسی را کیش کیش کنی به دل می‌گیره» '''* روس دوارینا چیوی ده چالما''' * «به دیوار روس ها میخ هم نکوب» '''* روشوه جهنمی ایشئقلاندئرار''' * «رشوه جهنم را درخشان می‌کند» '''* ریحان مرزه کردیسینه گتمیرکی''' * «به کرت و باغچه ریحان مرزه که نمی‌رود» == ز == * زر قدرین زرگر بیلر. ** «قدر زر زرگر بداند». * زر دئینی زور دئمز. ** «حرفی که زر می‌زند، زور نمی‌زند» * زر اولان یئرده زرگر دا اولار. ** «جایی که زر هست زرگر هم هست». * زحمت چکمه ین راحتلئغئن قدرینی بیلمز. ** «کسی که زحمت نکشیده باشد قدر راحتی را نمی‌فهمد». * زحمت باتماز. ** «زحمت به هدر نمی‌رود». * زحمت دن قاچان، ال آچار. ** «کسی که از زحمت فرار می‌کند، روزی دست گدایی باز خواهد کرد». * زحمت عطری تر دیر. ** «عطر زحمت عرق است». * زحمت سیز بال دادانمازسان. ** «بدون زحمت نمی‌توانی عسل بخوری (نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود)». * زحمتی مشاطه چکر لذتی داماد آپارئر. ** «مشاطه زحمت می‌کشد داماد لذت می‌برد». * زیانئن یاریسئندان قایئتماق قازانجدئر. ** «جلوی زیان را از هر کجا که بگیری منفعت است». * زیرنانی ورلر ناشیا گورلر باشلیپ گئن طرفینن چالیر ** «شیپورو میدن دست ناشی میبینن داره از سمت گشادش فوت میکنه» == س == * ساغ گؤرسئدیب سؤل ویرماخ ** «راست نشون دادن و از چپ زدن» * ساغ آرمود ساپدان دوشمه ز. ** «گلابی سالم از ساقه نمی‌افته» * ساغ باشا ساقئز یاپئشدئرما (ساح باشئنا ساققئز سالما). ** «سری که درد نمی کنه دستمال نمی‌بندند (میفکن بر سر بی موی خود زفت)». * ساخلا سامانی، گلر زامانی. ** «کاه را نگه دار وقت استفاده آن می‌رسد (هرچیز که زار آید، یک روز به‌کار آید)». * سارالا سارالا قالماخدان، قیزارا قیزارا اولمه ک یاخشئدئر. ** «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است». * ساری قیزیلین بیر باهاسی وارسا، کیتابین قیمتی یوخدور. ** «دختر زرد(موی)را اگر بهایی باشد، کتاب را بها نتوان معین کرد» * ساققالیم یوخدور سوزوم کئچمیر. ** «ریش ندارم حرفم را قبول ندارند». * سیزین پیشیک بیزیم آیتی بوغار. ** «گربه شما میتونه سگ ما رو خفه کنه. (من تسلیمم)» * سس سیز طیاره دیر. ** «آب زیر کاه است». * سن آقا، من آقا، اینکلری کیم ساغا؟ ** «تو آقا، من آقا، راستی !گاوها را کی بدوشد ؟!». * سن اوخیانی من توخورام. ** «چند پیراهن بیشتر از تو پاره کردم». * سو آیدینلیقدی جالا اوز قاپینا. ** «اگر آب روشنی است بریز جلوی در خودت» * سو بولبولو دور. ** «کنایه از کسی که زیاد به حمام می‌رود». * سو بوغازدان آشیپ ها بیر گئریش ها اؤن گئریش ** «آب که از گلو گذشت چه یه وجب چه ده وجب [فرقی نداره]» * سوبیر یئرده قالسا ایی له نر. ** «تحرک لازمه زندگی است». * سوت گولونده دیر. ** «تو استخر (دریاچهٔ) شیر است». * سودا بوغولان سامان چؤپوندن یاپئشار. ** «غریق بر هر گیاه خشک چنگ زند». * سوروشاندا کی کیمین باشی قشنگدیر، توسباغا اوز باشینی چیخارتدی. ** «» * سؤزو آت یره صاحبی گؤتوره ر. ** «حرف را بینداز زمین صاحبش برداره». * سوزو آغزیندا پیشیر، سونرا چیخارت. ** «» * سوزو واختیندا دانیش. ** «» * سؤز سؤز آچار، سؤز گؤز آچار. ** «حرف حرف را میاورد، حرف هم چشم را باز می‌کند». * سؤز سؤز گتیره ر، آرشئن بئزی. ** «یعنی یک حرف کافی است گفته شود تا سخن و حرف جدیدی بواسطه آن مطرح شود». * سؤز وار گلر کچر، سؤز وار دلر کچر. ** «سخنی هست که گفته می‌شود و می‌گذرد، سخنی هست که گفته می‌شود و دل و جگر را سوراخ می‌کند و می‌گذرد». * سؤزون دوزون اوشاق دئیر (سوزون دوزون اوشاقدان ائشید). ** «حرف راست را بچه می‌گوید». * سو کوزه سی سو یولوندا سینار. ** «کوزهٔ آب در راه آب می‌شکند» * سو گورر، سوسار. آت گورر آخسار. ** «آب میبینه تشنه میشه. اسب میبینه لنگ میزنه» * سوغان یِئمَه میسن، نییه آجیشیرسان؟ ** «پیاز نخورده‌ای، چرا می‌سوزی»؟ * سویادا دیقتله باخسان، اوندا دا لکه تاپارسان. ** «» * سویون آخارئندان، آدامئن یئره باخارئندان گرک گورخاسان (سویون لام آخانیندان، آدامین یئره باخانیندان قاچ). ** «از آن نترس که‌های و هوی دارد، از آن بترس که سر به زیر دارد». * سیدر کافیر موفته اولسا اوزان اول. ** «سدر و کافور که مفت باشه بخواب بمیر». * سئرچه دن قناری اولماز. ** «» * سئرچه ندیر کلله پاچا سی نه اولا (قارئشقا ندیر کلله پاچا سی نه اولا). ** «موضوع بی‌اهمیت قابل بحث نیست». * سئنان قول بویوندان آسلانار. ** «دست شکسته وبال گردنه». * ‏سقل دن گوته سیپر چیخماز. ** « از ریش به کون سپر در نمیاد!(ریش دراز لزوما نشان دهنده گرایش جنسیتی خاصی نیست) » == ش == * شادلیغیوا شیلتاخلیخ اِلَمه ** «هنگام شادی هایت نق نزن» * شاطیر چورک دن یئملی دیر. ** «شاطر از نان خوردنی تر است». * شاهیدده ایمان یوخ بی ده عدالت. ** «شاهد ایمان ندارد و قاضی عدالت». * شرطی شوخومدا کس، خیر ماندا یابا لاشما یاسان (شرطی شوخومدا کس خرمنده شنه دعواسی چئخماسئن). ** «جنگ اول به از صلح آخر است». * شهرین دروازاسین باغلاماق اولار میلتین آغزین یوخ. ** «دروازهٔ شهر را می‌توان بست ولی دهان مردم را نمی‌توان» * شووه ره ن مزاج دئر. ** «اشاره به کسی که نظرش را سریع تغییر می‌دهد». * شهرده کلنتر اولماسا گورباغادا هفت تیر چکر. ** «شهری که کلانتر نداشته باشه قورباغه هاش هفت تیرکش میشن» * شِئر غزل دِئییر. ** «شعر و غزل می‌گوید». * شیریندی چورک، داغ ائلمه گورک. ** «نون شیرین هست، حالا گرمش نکن ببینیم» * شیرین سوز ایلانی یوواسئندان چئخاردار. ** «زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد». == ص == * صبر ایله حالوا پیشر ای قورا سندن ** «گر صبر کنی زغوره حلوا سازم» * صوبحانه نی یولداشئن ایله یئه، ناهاری اوزون تک یئه، وشامی دشمنین ایله یئه ** «صبحانه را با دوستت بخور، ناهار را تنها بخور، و شام را با دشمنت بخور» * صوب چیخان یول کسر (گون چیخمامیش خرجی تاپار) ** «کسی که صبح به راه افتاده مسیر زیادی طی می‌کند (تا خورشید طلوع کنه پولشو دراورده)» == ض == * ضررین قاباغئن هر واخت توتسان منفعت دیر ** «جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است» == ط == * طعنه لی سوزدن آیتی قئلئنج یاخشئدئر. ** «شمشیر تیز از حرف با طعنه بهتر است». * طوی گئچئنن سورا حنانی گؤته یاخال‌لار. ** «بعد از اتمام عروسی حنا رو به کون میمالن(نوش دارو پس از مرگ سهراب)» == ظ == '''* ظولمون آخیری اولماز''' * «ظلم عاقبت ندارد» '''* ظولم ایله آباد اولان عدل ایله ویران اولار''' * «آنچه که با ظلم آباد شود با عدل ویران می‌شود» == ع == * عاغئل عاغئلدان اؤتکم اولار. ** «عقل از عقل نافذ می‌شود (همفکری و مشورت)». * عاغئل یاشدا دئییل، باشدا دئر. ** «» * عجله ایشینه شیطان قارئشار. ** «عجله کار شیطان است». * عذاب ملاکه سی دیر. ** «فرشتهٔ عذاب است». * عوض عوض اولدو قاری. ** «این به اون در». * عوضین بدل آددا اوغلو وار. ** «عوض عوض داره گله نداره». * عیبین اولسا قیل کیمی، گوستریلر فیل کیمی. ** «» == غ == * غملی آداما اوزگه‌سینین گولمه‌سی آجیغ گلر ** «به آدم غمگین خندهٔ بیگانه نفرت می‌آورد» * غوربت جنت اولسادا، یئنه وطن یاخشی دیر ** «یوسف که به مصر پادشاهی می‌کرد می‌گفت بی شاهی کنعان خوشتر» == ق == * قود گئچینین بیر یئرین یئمییپدی کی ** « گرگ هیچ جای گوچ را نخورده که!(هنوز خبری نیست که، همچنان اوضاع خوب است.) » * قادئنئن یالاغی سمنی قویار، کیشنین یالاغی باققال دوکانی آچار. ** «زن کاهل سمنو می‌پزد، مرد کاهل دکان بقالی می‌زند». * قادئن وار ائو یاپار قادئن وار ائو ییخار. ** «زن هست که خانه را آباد می‌کند، زن هم هست که خانه خراب می‌کند». * قارا قارغانئندا بالاسی اوزونه خوشدور. ** «بچه کلاغ سیاه هم برای مادرش خوشگل است». * قارداشلار ساواشدئلار ابله لر ایناندئلار. ** «برادرها باهم دعوا کردند، ابلهان هم باور کردند». * قارغادان قناری اولماز. ** «کلاغ فقط یک کلاغ است و نمی‌توان آنرا به جای قناری جا زد (نمی‌توان ذات و جوهره افراد را تغییر داد)». * قارقئشئن ایکی باشی اولار. ** «نفرین دو سر دارد». * قازان قازانا دئیر، گوتون قارا دئر (قازان قازانا دئییر دیبین قارا دئر، قازان قازانا دئییر اوزون قارا، گودوش گودو شا دئییر اوزون قارا اولسون). ** «دیگ به دیگ میگه رویت سیاه است (کسی که عیب دارد عیب دیگری را می‌گیرد، در مورد افراد خلافکار گفته می‌شود که به خلاف وبزه دیگران اعتراض دارند)». * قاقا اولمایان یئرده ایدیه قاقا د ئیر لر. ** «جایی که آقا (فرد با عزت و حاکم) نباشد به احمق هم آقا می‌گویند» * قانی قانیله یومازلار. ** «خون را با خون نمی‌شویند». * قلم، قئلئنجدان آیتی دیر. ** «قلم، از شمشیر تیزتر است». * قورخان باش سالیم قالار. ** «سری که بترسد سالم می‌ماند». * قورخان گوزه چوپ دوشه ر (قورویان گوزه چوپ دوشه ر). ** «موش توی کاسه آدم وسواسی می‌افتد». * قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر (گوز گوردوغوندان قورخار، ایلان چالمئش آلا چاتی دان قورخار). ** «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد». * قورد آرتسا، پاخئل دا آرتار ** «هرکجا گرگ بیشتر شود بخیل هم بیشتر می‌شود، فرد سودجو به دور بر خود افراد بخیل را جمع می‌کند». * قورد گوزون گرلدسه، نه قوزونی سایار نه چوبانی ** «گرگ اگه چشم غره کرده باشه (قصد حمله) نه تعداد گوسفندارو می‌شمره نه چوپان رو به حساب میاره» * قورد بالاسی، قورد اولار (قورد انی یی (بالاسی) یئنه قورد اولور). ** «عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود». * قورددان قورتولدوغ، قولیبیابانیه توش گلدیک. ** «از شر گرگ خلاص شدیم، گرفتار غول بیابونی شدیم (از چاله به چاه افتادیم)». * قورد دومانلئغی سئوه ر. ** «گرگ از پراکندگی، بلبشویی و مه آلودی خوشش می‌آید تا از فرصت بوجود آمده بتواند به اهداف پلیدش دست یابد». * قوردون سلامی طمع سیز اولماز. ** «سلام گرگ بی طمع نیست». * قورو قورو قوربانئن اولوم. ** «تعارف کم کن و بر مبلغ افزای». * قوناغ ائو ییه سی نین دوه سی دیر. ** «مهمان شتر صاحبخانه است». * قوناغ قوناغی سئومه ز، ائو ییه سی هئچ بیرین. ** «مهمون، مهمونو نمیتونه ببینه صاحب‌خونه هردو را». * قونشو آشی دادلی اولار (قونشو قادئنی آدامئن گوزونه قئز گلیر، تویوغو دا غاز گلیر). ** «مرغ همسایه غازه (زن همسایه به چشم آدم، دختر می‌آید و مرغش هم غاز)». * قونشو پایی یاخشی دی بیرگون سنده بیرگون منده. ** «» * قونشویا اومود اولان شامسیز قالار. ** «» * قویو قازان اوزون درینده گوره ر. ** «چاه کن همیشه خودش را در ته چاه می‌بیند، چاه کن همیشه ته چاه است (چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی)». * قویون اولمایان یئرده کچی یه حاج عبدالکریم آقا دئیرله. ** «جایی که گوسفند نباشه به بز حاج عبدالکریم آقا میگن (تو شهر کورا یه چشم پادشاهه)». * قئز ائوینده تویدور اوغلان ائوینده خبر یوخدور. ** «در خانه عروس جشن عروسی برقرار است در خانه داماد خبری نیست». * قئز بادام دئر، بالاسی بادام ایچی (منیم بالام بادام دئر، بالاسی بادامئن ایچی). ** «دختر مانند بادام است فرزندش مغز بادام (فرزند من بادام است، بچه اش مغز بادام)». * قئزئم سنه دئییرم گلینیم سن اشید. ** «دخترم به تو میگم، عروسم تو بشنو (به در میگم دیوار بشنوه)». * قئش چئخار اوزو قارالئق کوموره قالار. ** «بالاخره زمستان هم می‌گذرد و روسیاهی به زغال می‌ماند». * قئش گلمئمیش گیش فیکرینده اؤل ** «تا فصل سرما نیامده به فکر لباس باش» * قیصاص قیامته قالماز. ** «مجازات گناه به قیامت نمی‌ماند». == ک == * کار ائشیدمز، یاراشدئرارـ کور گؤرمه ز، قوراشدئرار. ** «کر نمی‌شنود و جفت وجور می‌کند، کور نمی‌بیند و سرهم می‌کند». * کاسیب (کسبه چی) مرد اولار. ** «کاسب جوانمرد می‌شود». * کاسئبی دَوَه اوستوندَه بووَه سانجار (کاسئبی، دوه اوستونده ایلان وورار). ** «آدم بی‌چیز (آس و پاس) رو (در حالیکه) روی شتر (سوار است)، رتیل می‌گزد (آدم فقیر (بدبخت) اگر روی شتر هم باشد مار آن را نیش می‌زند)». * کچی جان هاییندا، قصاب پیی آختارئر. ** «بز از جانش می‌ترسد، قصاب دنبال دنبه می‌گردد». * کچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر. ** «وقتی عمر بز به سر آمد، خودش را به چماق چوپان می‌مالد». * کچی نین قطوری بولاقین گوزوندن سو ایچر. ** «بز گر از سر چشمه آب می‌خورد». * کدخدانی گور، کندی چاپ. ** «اگر در جایی خواستی به هدف و مقصود خود دست یابی دل صاحب ورئیس آنجا را بدست آور و سپس هر کاری خواستی بکن». * کفنین جیبی یوخدور. ** «کفن جیب ندارد». * کله سویودور. ** «کشکه». * کورا گئجه گوندوز بیردیر (کورا نه گئجه نه گوندوز). ** «کور را شب و روز یکسان است (برای کور شب و روز فرقی نداره)». * کورآللاهدان نه ایستر، ایکی گوز بیری ایری بیری دوز. ** «کوراز خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم». * کور اولسون او ایکی گوز کی دوشمنین تانئمئر. ** «» * کور توتدوغون بوراخماز. ** «کور چیزی رو که بگیره ول نمی کنه (آدم کور در کارها لجوج و سختگیر است)». * کور قوشون روزوسون الله وئره ر. ** «روزی پرندهٔ کور را خدا می‌دهد». * کور کورا دئیر زیت گوزونه. ** «کور به کور می‌گوید بگوزم به چشت (دیگ به دیگ می‌گوید روت سیاه)». * کوزَه تزه لئغدا (تزه اولاندا) سویو سوُیوق ساخلار (تزه کوزه سرین سو). ** «کوزه فقط وقتی نو است، آب را خنک نگاه می‌دارد (کنایه از اینکه: هر چیز، تازه‌اش خوب است)». * کوزه چی سینئق قابدان سوایچر. ** «کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد». * کوزَه، سو یوْلوندا سئنار. ** «کوزه، سرانجام در راهِ آوردن آب، خواهد شکست». * کیتاب، بیلیک منبعی دیر. ** «کتاب منبع دانش است». * کئچمه نامرد کؤرپوسوندن قوی آپارسئن سل سنی***یاتما تولکو دالداسئندا قوی یسین اصلان سنی. ** «از پلی که نامرد درست کرده عبور نکن بزار سیل تو رو با خودش ببره و به روباه تکیه نکن، همین بهتر که شیر تورو بخوره». * کیچیکدن خطا، بویوکدن عطا. ** «کوچکتر خطا می‌کند و بزرگتر بواسطه بزرگی می‌بخشد». * کیشی توپوردویون یالاماز (کیشی ده سؤز بیر اولار، کیشی سوزونون اوستونده دورار). ** «مرد تفش را لیس نمی‌زند، قول مردان جان دارد (حرف مرد یکی است، مرد سر حرفی که زده می‌ایستد)». * کیشی قئزی اولمایاسان، کیشی قادئنی اولاسان. ** «دختر جوانمرد بودن مهم نیست، مهم این است که زن جوانمرد باشی». * کیم اوز قاتئغئنا (آیرانئنا) تورش دئیر؟ (هئچ کیم اوز خمیرینه تورش دئمز). ** «هیچ‌کس به ماست (دوغ) خودش ترش نمی‌گه». == گ == * گئچمه نامرت کوپرو سون ده ن، قوی آپارسین سئل سنی. یاتما تولکو کلگه سین ده، قوی یئسین آصلان سنی. ** «از پل نامرد نگذر، بگذار سیل تو را ببرد. در سایهٔ روباه نخواب، بگذار شیر (اصلان) تو را بخورد». * گئچی سنه قربان دریسی بیر قیران ** «بز را قربانت می‌کنم، اما پوستش یک قران است». * گل یاپیشما گؤجؤن چاتمایان داشا، گؤتؤره بیلمزسن زورا دؤشرسن. (گوتوره بولمسن گوتون جیریلار) ** «بیا از سنگ بزرگ رو بیخیال شو، نمیتونی برش داری به زور میفتی (کونت پاره میشه)» «به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های طوفان را» * گلین اوینایا بیلمیر، دئییر اوتاق ایری دیر. ** «عروس نمی‌تواند برقصد، می‌گوید زمین کج است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند)». * گلین اوجاغا چئکر. ** «عروس به مادرش می‌کشد». * گمینین ایشینی گمیچی بیله ر (چوره یی وئر چورکچیه بیر چورک ده اوسته وئر). ** «کار را به کاردان بسپار (کار را به کاردان سپردن و چند برابر اجرت دادن بهتر است تا به دست افراد ناشی بدهند)». * گورول آما یاغما. ** «رعد و برق بزن ولی نبار». * گوز گورمه ک اوچون دور، گونول سئومه ک اوچون دور. ** «چشم برای دیدن است، قلب برای عشق ورزیدن». * گوز گوردویونه اینانار. ** «چشم آن چیزی را که می‌بیند باور می‌کند». * گوز سوز یاشاماق اولار، آما وطن سیز اولماز. ** «بی چشم می‌توان زندگی کرد، اما به وطن نمی‌شود». * گؤت اوپماغینان آغیز میندار اولماز ** « با بوسیدن کون دهان کثیف نمیشود( احترام گذاشتن به بالادستی خجالت آور نیست )» * گؤتی طاخجا لاری گئزیر ** « کونش طاقچه‌ها را قدم میزند!(شادی فراوان دارد در پوست خود نمیگنجد)» * گولد ه ن تیکان اولار تیکاندان گول. ** «از گل خار می‌شود و از خار گل (گاهی اوقات فرزند خانوادهٔ خوب، آدم بدی می‌شود و فرزند خانوادهٔ بد آدم خوبی می‌شود)». * گول، گوللر آچئلسئن. ** «بخند، تا گلها باز شوند (بخند تا دنیا به روت بخنده)». * گولمه قونشونا، گلر باشئنا. ** «به همسایه نخند، سر خودت هم میاد». * گون آلتئندا یاتمایان، کولگه نین قدرینی بیلمه ز. ** «کسی که زیر نور خورشید نخوابیده، قدر سایه رو نمی‌دونه» * گون چیخمامیش خرجی تاپار ** «تا خورشید طلوع کنه پول خوبی زده به جیب» * گونشی پالچیقلا سووار ماق اولار می؟ ** «اندود توان چشمهٔ خورشید به گل»؟ * گئولی بالیق ایستئینین گوتی بوز اوسته اولار ** «کسی که دلش ماهی میخواد رو یخ میشینه(هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد» * گئجه اودونا گئدن چوخ اولار. ** «قصه شب دراز است (شب دراز است و قلندر بیدار)». * گئجه شهره گئدن چوخ اولار، قیشدا بوستان اکن. ** «شب کسی که می‌گوید به شهر می‌روم زیاد است، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت». * گئدر بوستان قئراسی، قالار اوزون قارا سی. ** «خربزه نارس و هندوانه بوستان تمام می‌شود و فقط روسیاهی می‌ماند». * گئدیب حاماما، اولوب شاماما (گئده جه یم حاماما، چئخام اولام شاماما). ** «یعنی نتیجه استحمام و آرایش این است که انسان تمیز و معطّرگردد». * گیئین ایله یئیَنین کین الله وئرَر (یئیجین ایله گئیجینینکین آلله یتیره ر). ** «خدا روزی کسی که میپوشه و کسی که میخوره رو میده(خوراک و لباس خورنده و پوشنده را خدا میرسونه)» == ل == * لاری خوروز بانلاماز، بانلاسا واخت آنلاماز. ** «اشاره به آدم وقت نشناس می‌باشد-حسنی به مکتب نمی‌رفت وقتی می‌رفت جمعه می‌رفت». * لالئن دیلین ننه سی بیله ر. ** «زبان لال را مادرش می‌فهمد (آشنا داند صدای آشنا)». * لای لای بیلیرسن نیه یاتمیرسان؟ ** «لالایی بلدی چرا نمی‌خوابی»؟ * لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده. ** «لپه را نگو برنجو بگو، دیروزو نگو امروزو بگو (داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)». == م == * ماشاورا کن، اَلینی آتاشا اوزاتما. ** «با وجود انبر، دست به آتش مزن». * مالی قاز (زیندگانلئغئ مالی قاز کئچیر). ** «بخور و نمیر (زندگی بخور و نمیری دارد». * ماتی میخاناسی (ماتی میخاناسی دیر) ** «کنایه از جای بی قانون و بی در و پیکر» * ماتئ میخاناسئ دئر (فاطی میخاناسی دیر، حسن سوخدو دییرمانئ دئر). ** «میخانه ماتی (فاطی) است (شهر هرت است)». * مال گئدر بیریانا ایمان گئدر مین یانا. ** «در مورد افرادی که تحقیق نکرده به دیگران تهمت و افترا می‌بندند بکار می‌رود». * محبت قئیچی سی هر شیی کسه ر. ** «قیچی محبت همه چیز را می‌برد». * مرند اولوسو کیمین اوزانئر (مرند اولوسو دور). ** «مانند مرده‌های مرند دراز می‌شود». * مغرورلوق ائیله یب اوستادام دئمه***وقت اولار بیریئرده دارا دؤشرسن. [[عاشیق علعسگر]] ** «احساس غرور نکن و خود را بزرگ مبین زمانی می‌رسد که کم می‌آوری». * ملا اولدو مکتب داغیلدی. ** «ملا مرد مکتب هم تعطیل شد». * من دئییرم فدم دمه، سن دئییرسن دامدان داما. ** «من می‌گویم آسمان تو می‌گویی ریسمان». * منلیک اولان یئرده سنلیک شمعی یانماز. ** «» * موسی مئسئب دئر. ** «موسی کز کرده (کنایه از کسی که کار اشتباهی کرده و ساکت و خجل گوشه یی نشسته)». * مئخی میسمارا دونده رن الله دئر. ** «هر چیزی در ید پروردگار است». * مئردار اسکی اود دوتماز (مال پوخون ائلدئرئم وورماز). ** «بادمجان بم آفت ندارد». * میرزاقلمدان دی. ** «میرزاقلمدان است». * میوه‌نین یاخشی سئن مشه ده چاققال یه یر. ** «میوه خوب را درجنگل، شغال می‌خورد (سیب سرخ برای دست چلاق خوبه)». == ن == * ناشی زورنانی یوغون باشئندان چالار. ** «آدم ناشی، سرنا را ازسر گشادش می‌زند». * ناهاردان معلومدور شاما نه وار. ** «سالی که نکوست از بهارش پیداست». * نفسی ایستی یئرده ن چئخئر. ** «نفسش از جای گرم در میاد». * نوخود فالی آچماق. ** «فال نخود باز کردن (چیزی را لفت دادن، در انجام کاری دودل بودن)». * ننه گزن باغلاری بالا بوداق بوداق گزر‌. ** «باغ هایی که مادر گشته رو بچه جز به جز میگرده.» * نه فایدا بیز قالمئشئق بویاندا کورپو قالئپ اویاندا. ** «چه فایده ما ماندیم این طرف و پل آن طرف (خرما بر نخیل ودست ما کوتاه)». * نه قانئر، نه ده قاندئرئر. ** «» * نیت هارا منزیل اورا. ** «نیت به هر کجا باشد، منزل و مقصد همانجاست». == و == * واری اولان تاخار یوخو اولان باخار ** «کسی که داره استفاده می کنه کسی که نداره نگاه می کنه (دارندگی و برازندگی)» * واریندی گیریش یوخوندو سوروش ** «[فکری] داری شروع کن نداری بپرس» * وئر ال ساخلار ** «دست بخشنده نگهدار صاحبش می‌باشد» == ه == * هاردا آشدی، اوردا باشدی. ** «هر جا آش هست، آنجا سر است». * هامئسی بیر بئزین قئراغئدئلار. ** «سروته یه کرباسن». * هامئسی بیر داغ دی ** «همشون یه کوهن» * هامینی برق توتاندا بیزیده لامپا چیراغ توتار. ** «همه را برق میگیره ما را چراغ نفتی». * هر آغلار گوزلویه عاشیق دئمه زلر. ** «به هر کسی که چشمانش گریان است عاشق نمی‌گویند». * هر اوخویان ملانصرالدین اولماز. ** «هر گردی گردو نیست». * هر زادئن تزه سی، دوستون کوهنه سی. ** «هر چیز تازه اش خوب است دوست کهنه اش». * هر قئشئن بیر یازی وار. ** «هر زمستانی بهاری هم دارد». * هر کس ساغ اولسون اوزونه. ** «هر کس باید به خود متکی باشد و از دیگران انتظار کمک نداشته باشد». * هر کسین حورمتی اوز الینده دیر. ** «احترام هر کس دست خودش است». * هر گوزلده بیر عایئب اولار. ** «هر گلی عیب و علتی دارد (گل بی خار خداست)». * هر نه اکیرسن، اونودا بیچیر سن. ** «هرچه بکاری همان را درو می‌کنی (هرچه بکاری تو، همان بدروی)». * هرنه سالار سان آشئنا، اودا چئخار قاشئقئنا. ** «هرچه کنی بخود کنی – گر همه نیک و بد یا کنی». * هرنه گئده ر باغدان گئده ر، باغباندان نه گئده ر؟ ** «» * همشه شعبان بیر دفعه ده رمضان. ** «همیشه شعبان یکبار هم رمضان». * هئچ ده ن یئی دیر. ** «از هیچی بهتره (کاچی به از هیچی)». * هئچ گول تیکان سئز اولماز. ** «هیچ گلی بی خار نیست». * هئچ کیم اوز یوْغورتونا تورش دئمز. ** «هیچ کس نمیگه ماست من ترشه» == ی == * یولداش اودی ساشمیا دریا اولوب داشمیا ** «دوست آن است که نیس نزند دریا شود لبریز نشود» * یا حسن کئچل یا کئچل حسن. ** «چه علی خواجه چه خواجه علی». * یاخشئ دوست اوز دوستونون گوزگوسودور. ** «دوست خوب آیینهٔ دوست خود می‌باشد» * یاخشئ دوست یامان گونده بللنر. ** «دوست خوب در زمان سختی معلوم می‌شود (دوست آنست که گیرد دست دوست***در پریشانحالی و درماندگی)». * یاخشی قادین عومور اوزادار، پیس قادین عومور آزالدار. ** «زن خوب عمر را دراز می‌کند، زن بد عمر را کم می‌کند» * یاخشی قئزدان یاخشی دا گلین اولار. ** «دختر خوب عروس خوبی هم می‌شود». * یاخئنداکی علف، اوزاغداکی آرپادان یاخشئدئر (اوزاق یئرین آرپاسئندان، یاخئن یئرین سامانی یاخشئ دئر). ** «سیلی نقد به از حلوای نسیه». * یاشدا یانئر قورونون اودونا (قورونون اودونا، یاش دا یانار). ** «تر هم به آتش خشک می‌سوزد. (تر و خشک با هم می‌سوزد)». * یاغئشدان قورتولوب دولویا دوشدوک. ** «از چاه درآمده توی چاله افتادیم». * یالانچئنئن حافیظه سی اولماز. ** «دروغگو حافظه ندارد». * یامان گونون عمرو آز اولار (قارا گونون عمرو آز اولار، قارا گجه نین آغ گونودوزواولار). ** «عمر روز سخت کم است، یعنی روزگار پستی و بلندی داشته و تلخی و شادی آن به هم پیوسته‌اند (پایان شب سیاه سپید است)». * یانسئن چیراغی، گلسین ایشئغی. ** «چراغش روشن باشد، نورش بیاید». * یای وار، قئش وار، چوخ ایش وار. ** «تابستان هست، زمستان هست، کار زیاد است (این مثل در مورد شخص عجول بکار می‌رود بدین مضمون که فردا تابستان و زمستان خواهد آمد و کار زیادی در پیش است و تا رسیدن به نتیجه وقت زیادی لازم است)». * یورغانا بورون ائلینن سورون. ** «» * یورغانی گویده آیاغی اوزون. ** «». * یوز ایل سئل گلسه ائئماز، بیر گون غم اووان یئری. ** «» * یوقورت توکولسه یئری قالار، آیران توکولسه نه یی قالار؟ ** «اگر ماست بریزد جایش می‌ماند، اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن می‌ماند؟» * یومورتاسی ترسه دوشوب. ** «کلافه است». * یهر گاه آتئن بئلینده گزه ر، گاه یییه سی نین (همشه سو بئله گتمز). ** «گهی زین به پشت و گهی پشت به زین (همیشه در روی یک پاشنه نمی‌چرخد)». * یئتیمه وای وای دیه ن چوخ اولار - چوره ک وئره ن اولماز. ** «به حال یتیم وای وای گویان زیادند ولی کسی یک لقمه نان نمی‌دهد (وقتی از یک کاری یا شخصی طرفداری الکی و ظاهری می‌کنند ولی در موقع نیاز هیچ‌کدام پا پیش نمی‌گذارند این مثل کاربرد دارد)». * یئدیلر ایچدیلر مطلبه یئتیشدیلر. ** «قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید». * یئر برک اولاندا، اوکوز اوکوزدن گوره ر. ** «وقتی زمین سفت است، گاو فکر می‌کند تقصیر گاو دیگر است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند- عروس نمی‌توانست برقصد، می‌گفت زمین کج است)». * یئرین قولاغی وار. ** «دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد». * یئرینه ایشه مک بس ده ییل، شیرین چای دا ایسته ییر. ** «». * ییرمی دورد مین پیغمبره یالوارینجا بیر دانا آللاها یالوار. ** «به جای اینکه به بیست و چهار هزار پیامبر التماس کنی دست به دامن یه خدا شو». * یئکه باشئن یکه بلاسی اولار (قویونو اولان، قورددان قورخماز). ** «هر چه سر بزرگتر، درد سر بیشتر (هر که بامش بیش برفش بیشتر)». * یئکه گوزون ایشیغی اولماز. ** «» == بدون متن اصلی == * بر سوگند کسی که زیاد سوگند می‌خورد اعتماد مکن. * نیکی به جای نیکی، کار هر کس است؛ اما نیکی به جای بدی، ویژهٔ جوانمردان است. * مرد باید یا در هرات [میدان جنگ] باشد، یا زیر خاک. * اگر شوهر خوب بود، خدا هم شوهر داشت! * دین ارمنی خوب دینی است، البته اگر روز رستاخیز گندش در نیاید! * هر کس با آشپز قهر کند، گشنه به خانه می‌رود! * اگر گدایی بپوشد، همه می‌گویند: «از کجا آورده‌ای»! * فرزند بلاست، نباشد واویلاست! * خرِ کارکن از بیک بیکار به! * نام عروسی را جشن گذاشته‌اند، مبادا زهرهٔ آدم چاک شود! * دست را نباید برید باید بوسید. * زرنگی زیاد جوانمرگی می‌آورد. * تا از پل نگذشته‌ای خرس را دایی بخوان. * اگر دروغگو نبود، راستگو شناخته نمی‌شد. * آقا میاره نوله، خانم می‌ریزد تو گاله. * آخر شوخی به دعوا می‌کشد. * یارین اولماسا یار اونو آتماغی بیلمه عار =اگر دیدی یارت یار نیست ترکش عار نیست. * برای عاشق بغداد دور نیست. * بازار نه پدر را می‌شناسد نه مادر را. * آنقدر به ماه بی اعتنا باش تا زیر پایت بیفتد. * آنچه باهای می‌آید با هوی می‌رود. * اگر یابو را تیمار کنی جفتک می‌اندازد. * از حرارتش خیری ندیدیم از دودش کور شدیم. * اگر خوراک آسیا را نرسانی سنگها همدیگر را می‌سایند. * ادب زیادی بی‌ادبی است. * این مرغ است که به خروس می‌گوید بانگ بردار. * اگر از کسی تنفر داری بگذار زنده بماند. * آب صاف و روشن ماهی ندارد. * افرادی که بوی بدی می‌دهند خود متوجه بوی بد خود نیستند. * اندوه مانند دل پر خارش است که با خاریدن پیشتر می‌شود. * اگر منبع یک جوی گل آلود باشد تمام جوی گل آلود خواهد بود. * انسان از پیروزی چیزی یادنمی‌گیرد ولی از شکست خیلی چیزها یادمی‌گیرد. * از زنان زیبا همچنان بپر هیزید که از فلفل سرخ هندی. {{ناتمام}} [[رده:فرهنگ در آذربایجان ایران]] [[رده:ادبیات آذربایجان]] [[رده:فولکلور در آذربایجان ایران]] [[رده:ضرب‌المثل‌ها|آذربایجانی]] t217vmzw4q02y2dq02wfnm0ybzyaxwi 171371 171370 2022-08-21T09:37:37Z Shahnazi2002 18342 /* و */ wikitext text/x-wiki <div style="font-variant: small-caps; text-align: center;"> __NOTOC__ [[#آ|آ]] - [[#الف|الف]] - [[#ب|ب]] - [[#پ|پ]] - [[#ت|ت]] - [[#ث|ث]] - [[#ج|ج]] - [[#چ|چ]] - [[#ح|ح]] - [[#خ|خ]] - [[#د|د]] - [[#ذ|ذ]] - [[#ر|ر]] - [[#ز|ز]] - [[#ژ|ژ]] - [[#س|س]] - [[#ش|ش]] - [[#ص|ص]] - [[#ض|ض]] - [[#ط|ط]] - [[#ظ|ظ]] - [[#ع|ع]] - [[#غ|غ]] - [[#ف|ف]] - [[#ق|ق]] - [[#ک|ک]] - [[#گ|گ]] - [[#ل|ل]] - [[#م|م]] - [[#ن|ن]] - [[#و|و]] - [[#هـ|هـ]] - [[#ی|ی]] </div> == آ == * آباد اوْلسون خالخال، بیری یاتار بیری قالخار ** «آباد باشد خلخال، یکی می‌خوابد یکی دیگر بیدار می‌شود (وصف محلی که همیشه تعدادی بیدارند وشلوغ است)» * آتا اولماق آساندی‏، آتالیق ائتمک چتیندیر ** «پدر شدن آسان است‏، ولی پدری کردن سخت» * آتا چاتینجاخ اشّکه مین! ** «تا زمانیکه به اسب برسی، سوارخر شو»! * آت آلماغا جاوان یوللا، قیز آلماغا قوجانی ** «جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر (عروس)» * آت آلمامیش آخئر چکیر ** «قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد» * آتا دوغرایب بالایئیر ** «پسر دنباله رو پدر می‌شود» * آتاسئن دونقوز قاپمیش اوغلونو ایلان چالمیش ** «پدرش را خوک گاز گرفته و پسرش را مار نیش زده» * آتاسئنا خئیئری اولمایان کیمه خئیری اولار؟ ** «کسی که به پدرش خوبی نمی‌کند به چه کسی خوبی می‌کند»؟ * آتا سین گورمه ین شاهلئق ادعاسی ائدر ** «هرکه آبا و اجدادش را نشناسد ادعای پادشاهی می‌کند» * آتاش یانماسا کول اولماز ** «تا نسوزد آتشی، خاکستری پدید نمی‌آید» * آتا سیندان قاباغا دوشه ن تولانی قورد یئیه ر ** «توله ای که جلوتر از پدرش راه برود طعمه گرگ می‌شود» * آتالار سوزونه محاکیمه اولماز ** «نصیحت پدر را نمی‌شود محاکمه کرد» * آتالار سوزو حکمتدیر ** «سخن پدران پندآموز است» * آتالار سوزو عاغلئن گوزو ** «سخنان پدران (ضرب‌المثلها) چشم عقل هستند» * آت اولوب، ایتلرن بایرامیدر ** «اسب بمیره عید و عروسی سگهاست» * آتام آتام من بو ایشه ماتام ** «پدرم پدرم من از این کار سر در نمیارم» * آتا مالین درج ایله‏، اونا گوره خرج ایله ** «اول ارث پدری را صاحب شو، آنگاه خرجش کن» * آتاما یاتاق سالدیم قالایچی یلدی یاتدی ** «برای پدرم رختخواب پهن کردم، خادم پدرم آمد خوابید» * آتام ایله آتانی دئینجه ‏، اوزوم ایله اوزونو دئه ** «حساب پدر با حساب خودت جداست» * آتام ائوینده بایلق باشی ‏، اریم ائوینده تویوق آشی ** «خونه پدر کله ماهی خوراکم بود، خونه شوهر مرغ بریان» * آتامی آنامی آتمیشام تکجه سنی توتموشام ** «پدر و مادرم را انداخته و فقط تو را چسبیده‌ام» * آتامین اؤلمه سیندن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانیا ** «از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏، ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد» * آتا مینمه یین بیر عیبی وار، آت دان دوشمه یین مین عیبی وار (آتا مینمه ک راحتدیر، آت دان ینمه ک چتیندیر) ** «اگر سوار بر اسب شدن یک عیب و ایراد داشته باشد، از آن افتادن و پیاده شدن هزار مورد و مسئله دارد (رسیدن به ثروت و مقام خوشایند ولی از دست دادن آن سخت و ناگوار است)» * آتان بیلیجی دی سنه نه؟ ** «گیرم پدر تو بود فاضل-از فضل پدر تو را چه حاصل» * آتان سوغان آنان ساریمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟ ** «پدرت پیاز ومادرت سیر، مگه میشه تو بشی گلبسر (خیارسبز)» * آتانین دعاسی ‏، آنانین ناله سی ** «دعای پدر و ناله مادر» * آتانین دعاسی آنانین آهی ** «دعای پدر و آه مادر» * آتا ات ایته اوت وئرمزلر ** «به اسب گوشت و به سگ علف نمی‌دهند» * آتا مین ‏، آد قازان ** «بر اسب سوار شو و شهرت بطلب» *آتا مینیب جیدا گوتوروب **سوار اسب شده جیدا برداشته * آتا آنا رشوه سیز دوست دورلار ** «پدر و مادر بدون هیچ چشم داشتی دوستت هستند» * آتا ائوینده اوگئی آنا _ار ائوینده قایئن آنا ** «در خانهٔ پدر نامادری- در خانهٔ شوهر مادر شوهر» * آتم آت اولونجان، ییه‌سی مات اولار ** «تا کره اسبم اسب شود صاحبش مات شده (مرده)» * آتان اوخ قایئتماز ** «تیر پر تاب شده بر نمی‌گردد» * آت اوزگنین، گوت اوزگنین، چال چاتلاسین «اسب مال کس دیگر، کون مال کس دیگر، بکوب تا بشکند.» * آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار. ** «دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم می‌شوند». * آتین ساتان اشک آلامماز، دوسین ساتان کوشک آلامماز. ** «کسی که اسبشو میفروشه نمی‌تونه خر بخره، کسی که دوستشو میفروشه نمیتونه خانه باغ بخره» * آجا مئییت حلال دیر. ** «برای فرد گرسنه میت حلال است». * آج تویوق یاتار یوخودا داری گورر. ** «مرغ گرسنه در خواب ارزن می‌بیند».(شتر در خواب ببیند پنبه دانه) * آج قارئن آجی آیران. ** «شکم گرسنه و دوغ تلخ (وعده‌های تو خالی)». * آجین ایمانی اولماز. ** «آدم گرسنه ایمان ندارد». * آجیندان یاتیب گون اورتادا دوروب. ** «از زور گرسنگی شب می‌خوابد و بعد از ظهر بیدار می‌شود». * آجین قارنی دویار، گوزو دویماز. ** «حریص دایم در غم است، هرچه دارد پندارد کم است». * آج دئیر دویمارام ، توخ دئیر آژمارام. ** «گرسنه میگه سیر نمیشم ، سیر میگه گرسنه نمیشم» * آخار سویا گئدسه، آخار سولار قورویار. ** «آدم بد شانس اگر به آبهای روان برود آنها هم خشک می‌شوند». * آخار سو یولونی تاپار. ** «آب جاری راهش رو پیدا می کنه». * آختاران تاپار یاتان یوخودا گوره ر. ** «کسی که جستجو کند پیدا می‌کند و کسی که بخوابد در خواب می‌بیند (جوینده یابنده است)». * آخیرده گوله ن، یاخشی گوله ر. ** «کسی که آخر می‌خندد، بهتر می‌خندد». * آدادا قورد آز ایدی، بیری ده گمیله گلدی. ** «در جزیره گرگ کم بود، یکی هم با کشتی آمد». (گلپایگان گرگ کم داشت، یکی هم از گوگد آمد) * آدام پولو قازانار، پول آدامی قازانماز. ** «آدم پول در میاره، پول آدم نمیکنه (نه همین لباس زیباست نشان آدمیت)» * آدام گئده ر آدی قالار. ** «انسان می‌میرد نامش ماندگار می‌شود» * آدام هر نه دن قورخسا، باشینا گله ر. ** «انسان از هر چیزی بترسد به سرش می‌آید». * آدامئن آدی پیسلی یه چئخئنجا، جانی چئخسا یاخشی دئر. ** «جون آدم دراد بهتر از اینه که شهرت بدی بگیره» * آدامئن آغزئندان سؤز آلئر. ** «از دهان آدم حرف می‌کشد». * آدامئن اون دانا یییجی سی اولسون بیر دانا دیییجی سی اولماسئن. ** «آدم ده تا نون خور داشته باشه ولی یه دونه غر زن نه»! * آدی منیم دادی سنین. ** «به اسم من ولی لذتش مال دیگران». (به نام من و به کام دیگران) * آدئن توتدون اوزو گلدی. ** «اسمشو آوردی پیداش شد». * آدئن ندی رشید بیرین دئه، بیرین ائشید. ** «یکی بگو، یکی بشنو». * آرپا اکه ن بوغدا درمه ز. ** «کسی که جو می‌کارد گندم درو نمی‌کند». * آرپا یئمییه ن آت، قلیج گوجونه یریمز. ** «اسبی که جو نخورد، به زور شمشیر راه نمی‌رود» * آزاجئق آشئم، آغرئماز باشئم. ** «به فقر می‌سازم، دردسری ندارم». * آزا قانع اولمایان چوخا یئتیشمه ز. ** «کسی که به کم قناعت نکند پیشرفت نمی‌کند» * آز دانئش ناز دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا دانئش، اوستا دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا گئده ن یورولماز. ** «کسی که آهسته می‌رود خسته نمی‌شود». * آسلانین ائرکک دیشی سی اولماز. ** «[[شیر]] نر و ماده ندارد». * آش دی آشئن ایسپناغی. ** «آش اگه آشه مربوط به اسفناجشه». * آشی پیشدی. ** «گاوش زائید. مشکلی برایش پیش‌آمد». * آغاج بار گتیردیکجه باش آیه ر. ** «درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود». * آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر. ** «کرم درخت را از درون می‌خورد». (کرم از خود درخت است) * آغاجین بیری آردی، بیری ناموس، قالانی تالاپ تولوپ. ** «چوب (تنبیه و تربیت) یکی عصمت و عفت (آر) است، یکی ناموس، بقیه تالاپ تولوپ». * آغانئن مالی چئخاندا نوکرین جانی چئخئر. ** «از اموال آقا داره کم میشه جان نوکر داره در میاد (شاه می‌بخشد شیخعلی خان نمی‌بخشد)». * آغریمایان باشا دسمال باغلامازلار. ** «به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند». * آغرییان دیشی چکرلر. ** «دندانی را که درد می‌کند باید کشید». * آغئزلاردا ساققئز اولماق. ** «دهان به دهان گشتن». * آغئزئنا باخ تیکه کس. ** «به اندازه دهانت لقمه بردار (پایت را به اندازه گلیمت دراز کن)». * آغئزئندا مرجیمک ایسلانمئر. ** «عدس دردهانش خیس نمی‌شود (درمورد آدمی که سرّ نگهدارنیست)». * آل آپارمئش. ** (آل او را ببرد)(آل=موجودی موهوم و خیالی که به چشم انسان تنها در شب یا زن حامله دیده می‌شود)». * آل ایتدن معروف اولماق. ** «مثل گاو پیشانی سفید مشهور بودن». * آللاه آدامئن عمروندن گؤتورسون، قویسون شانسئنئن اوستونه. ** «خدا از عمر آدم بردارد، به شانسش اضافه کند». * آللاه ایکی قاپازی، بیر باشا وور ماز. ** «خدا دو سرکوفت را به یک سر نمی‌زند». * آللاه ایلانی تانییب، آیاغلارئنی قارنئنا سوخوب. ** «خدا خر را شناخت و شاخش نداد». * آللاه باغلایان قاپئنی، هئچ کیم آچامماز. ** «دری را که خدا ببندد، هیچ‌کس نمی‌تواندباز کند». * آللاه بیر قاپئنی باغلاسا، آیری قاپی آچار. ** «خدا اگر دری را به روی بنده اش ببندد، در دیگر به رویش می‌گشاید (خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری)». * آللاه داغئنا باخار قار وئره ر. ** «خداوند به کوه اش نگاه می‌کند برفش می‌دهد (خداوند به هر کسی به اندازه لیاقتش می‌دهد، خلایق هرچه لایق)». * آللاه‌دان اوزولمییه نه، اؤلوم یوخدور. ** «برای کسی (بیماری) که ارتباطش از جانب خداوند قطع نشده، مرگ وجود ندارد». * آللاه دان قورخان هئچ نه ده ن قورخماز. ** «کسی که از خدا می‌ترسد از هیچ چیز نمی‌ترسد» * آللاه دغل بازا پای ورمز. ** «خدااز فریب کاران حمایت نمی‌کند.» * آللاه شنبه نی جهودا قیسمت ائله سین. ** «خداوند شنبه را قسمت جهودها کند». * آللاه قارغا ده ییل کی گوز اویا (آللاهئن بارماغی یوخدور، گؤزووه سوخا). ** «خداوند مانند کلاغ نیست که چشم در بیاورد (چوب خدا صدا نداره)». * آللاه قازاناندان آلار وئره‌ر بئجه‌ره‌نه. ** «خدا اختیار داره». * آللاها قوربان اولوم کی، یاغی یاغ اوسته وئریب یارمانی یاوان قویوب. ** «قربان خداوند بروم که به یکی روغن روی روغن (صد نازو نعمت) داده وبرای یکی هم بلغور خالی». * آلچاقدا دایان که چیخاسان باشا. ** «برای رسیدن به قله کوه باید از دامنه شروع کنی». * آلئنمئش تاپئلمئش دی. ** «چیزی که خریده شده غنیمت است». * آلما قاخی دا قاخدی، اَریک اوندان قاباخدی. ** «برگه سیب هم هرچند برگه هست ولی برگه زرد آلو از آن به مراتب بهتر است» * آناسئنا باخ قئزئنی آل، قئراغئنا باخ بئزینی آل. ** «در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج دربارهٔ مادر عروس تحقیق کن». * آنلایان بیر تل ده ن آنلایار (آدام اولانا بیر سوز یئته ر. آنلایانا بیر سؤز بسدیر. آنلایانا ایشاره، آنلامایانا میناره. آنلایانا بیر سؤز بیر کیتابدئر. آنلایانا بیر کلمه سازدئر، آنلامایانا زورنا قاوال آزدئر). ** «عاقل را یک اشاره کافیست». * آی ایشئغی گونده ن آلار. ** «نور ماه از خورشید هست» * آیدان آری، سودان دورو. ** «پاک‌تر از ماه، صاف‌تر از آب». * آییدان قورخان، مئشه یه گیرمه ز. ** «کسی که از خرس می‌ترسد، وارد جنگل نمی‌شود». * آیین ایشیغی، گئجه نین یاراشیغی. ** «نور ماه، برازندگی شب». == الف == * الحَضَر اِتماخ گَرَک اؤچ زادیدَن، گُوی گؤز و اؤز قیرمیزی باش ساریدَن ** «از سه چیز باید دوری کرد، چشم سبز و سرخ صورت و زرد گیسوی!(کنایه از تباهی دل بستن به انسانهای زیبا)» * اوت هارا دوشسه اوزونه یئر آچار ** «آتش هر جا که افتد، خودش جا را باز می‌کند» * ایشمئمیش کئفلی ** «نخورده مست (کنایه از شادی، گیجی، بیخیالی یا بی توجهی بیش از حد)» *اوست اورتولو بازار دوستلوغو پوزار **«عدم شفافیت در رفاقیت موجب از بین رفتن رابطه دوستانه میشود» * ایپک اوقدر خار اولدی اشگه افسار اولدی. ** «ابریشم آن قدر خار شده که بند افسار خر شده‌است» * اَت قانلی یئگیت جانلی گَرَح ** «گوشت خون‌دار و جوان جون‌دار باید(باشد)» * اِشَّح قوناخ‌لیغی‌دی؟ ** «مهمانی خر هست؟(چه خبره مگه؟)» * اششکی پالان ساخلار قشونی یالان. ** «خر را پالان نگه می‌دارد و لشکر را دروغ» * اِله جیر یاماخ تاپئل‌سئن(شکل دوم: یئکه جیردین) ** «یه جوری پاره کن که وصله پیدا بشه(جوری بلف بزن که بشه باور کرد)(شکل دوم: زیاد پاره کردی)» * اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نین گو’زون ایور (اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نه ن ساواشئر). ** «هم تو کشتی نشسته هم به ناخدا گیر داده». * ات وئرمه ده ن، کوفته ایسته مه (ات وئرمه میش، کوفته الده ائدیلمز). ** «تا وقتی گوشت نداده‌ای کوفته نخواه». * ایصفهانان گلن اشک کرخ (۴۰) گون آنقرار. ** «الاغی که از اصفهان (راه دور) اومده باشه چهل روز عرعر می کنه» * ایشین دوشدی آروادا اولن گونون سال یادا. ** «کارت به زن افتاد روز مرگش را یادت بینداز» * ایکی قیرغی ساواشار، سئرچه یه ده ن دوشه ر. ** «دو قرقی با هم دعوا می‌کنند، برای گنجشک دانه می‌افتد» * ایو ساتان بیر ایل دولتی اولار ایو آلان بیر ایل کاسب. ** «هر کی خونه بفروشه یک سال وضعش توپ میشه و اونی که خونه می خره یک سال بی‌پولی میکشه» * الی باغلی اولانین دوگنی چوخ اولار. ** «کسی که دستاش بسته هست خیلی‌ها جسارت زدنشو پیدا می‌کنند» * اوزگه قاپئسونی باغلی ایسته یه نین، اوز قاپئسی باغلی قالار. ** «» *اوغول سنتی بستنی یماغا لاح گاشیغ ایش ورمز سینار گالار ایچینده اوتاندا تاخیلار بوغازیوا ** «پسرم برای خوردن بستنی سنتی قاشق پلاستیکی استفاده نمیکنن میشکنه میمونه توش وقتی میخوای قورتش بده فرو میره تو قلوت» * اوزونده ن یوخاری یا باخاندا، اوزونده ن آشاغی یا دا باخ. ** «وقتی از خودت بالاترو نگاه میکنی از خودت پایینترم نگاه کن» * اوستی بزک آلتی تزک. ** «رویش زیبا و تمیز زیرش کثیف(ظاهر زیبا باتن زشت)» *اوستوراغین گولونجا نه ربطی وار؟ ** «گوز چه ربطی به گولنج داره؟» * اوسورماغی بس دگیل یل قاباغندا دا دورور. ** «گوزیدنش کم نیست جلوی باد هم می‌ایستد» * احمد بی غم دیر. ** «آدم بی خیالی است». * ادب بازاردا ساتیلماز. ** «ادب در بازار فروخته نمی‌شود». * ار آخار چای دی آرواد سویون بندی. ** «شوهر رود در جریان است و زن آب‌بند است (زندگی جمع می‌کند)» * اریم اولسون ائرمنی اولسون (اراولسون اکبر اولسون). ** «اخلاق و رفتار مهم نیست مهم این است که شوهر و سایه سر باشد». * اششییم اؤلمه یونجا بیتینجه ک، یونجام سارالما، توربا تیکینجه ک.(اؤلمه اششکیم یونجا بیتینجک) ** «بزک نمیر بهار میاد، کمپوزه با خیار میاد». * اششگه گوٍجوٍ چاتمیر، پالانئ‌نی تاپداییًر. ** «زورش به خر نمی‌رسد، پالانش را کتک می‌زند»! * اشک نه بیلر آرپا باهادی. ** «خر که نمی فهمه جو گرونه (خر چه داند قیمت قند و نبات)». * اوکوز گوجون بولسه چوبانا اگیلمز. ** «گاو اگر زورشو بدونه تسلیم چوپان نمی‌شود». * ال الی یویار، ال ده دؤنه ر اوزو یویار. ** «دست، دست را می‌شوید، دست برمی‌گردد صورت را می‌شوید (همدلی و کمک به دیگران و رفتار متقابل آنها در تمامی زمینه‌ها)». * اتینن درناغین آراسینا گیرمه. ** «میان گوشت و استخوان نرو (میان دو برادر جدایی نینداز)» * الییم اله نیب قلبیریم گویده فئرئلدئر. ** «الکم بیخته شده و غربیلم درهوا می‌چرخد (آردم را بیختم الکم را آویختم)». * الینده ن سو داممئر. ** «از دستش آب نمی‌چکد (کنایه از آدم خسیس)». * ان بؤیوک بیجلیک دوزلوکدور. ** «بزرگترین زیرکی درستکاری و صداقت است». * اوباشداآغلاماق بوباشدا سئزئلداماقدان یاخشئدئر. ** «گریه کردن در انتها از چس‌ناله کردن در ابتدا بهتر است (احتیاط اولیه بهتر از پشیمانی و گریه کردن در پایان کار است)». * اوجوزدان باهاسی اولماز. ** «همیشه جنس گرانبها مرغوب و باصرفه تر است». * اوجوزلو اتین شورباسی اولماز. ** «از گوشت ارزان شوربا نمی‌شود». * اود آلتئندان کوز، آدام آلتئندان سوز (آدامئن آلتئن سوز یاندئرار، قازانئن آلتئن کوز یاندئرار). ** «خاکستر زیر آتش، حرف پشت سر انسان (انسان بواسطه برخی از سخنان دیگران همیشه در زحمت و رنج است همچنان که شعله‌ور شدن چوب زیر دیگ را می‌سوزاند)». * اود پارچاسی دی. ** «یه پارچه آتیشه». * اوره ییم قئزمئر. ** «دلم گرم نمیشه». * اوز گوزونده دیره یی گورمور، اوزگه نین کینده توکو گورور. ** «تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند». * اؤزومون قشنگین چاققال یئیر. ** «بهترین انگور (باغ) راشغال می‌خورد». * اوزونه سیچیر، منه گوز بره لدیر. ** «برای خودش می‌ریند، برای من چشم می دراند» !(خودش را خیس می‌کند، عصبانیتش را سر من خالی می‌کند) * اوزو یئخئلان آغلاماز. ** «کسی که خودش بیفته [[گریه]] نمی کنه (خود کرده را تدبیرنیست)». * اوزونن گوز اول ** «چشم از رو خودت برندار(حواست به خودت باشه؛ مواظب خودت باش» * اوستورانین قاباغیندا سیچماسان، دئیرلر گوتو یوخدی. ** «کلوخ انداز را پاداش سنگ است.» (عوض عوض داره گله نداره) * اوغرو پیشیک آغاج گورجک قاچار. ** «[[گربه]] دزده چوب ببینه فرار می‌کنه». * اوغرو دان اوغرویا حلالدی. ** «دزد که از دزد بدزده حلاله.» * اؤلسون او یاخشی کی پیسده ن سونرا گه له جک (اؤلسون او پیس کی یئرینه یاخجی سی گه له جک). ** «بمیرد آن خوبی که می‌خواهد بعد از بد بیاید (هیچ بدی نرفت که خوب جاش رو بگیره)». * اول قارداشلئغئنی ثابت ائله سونرا ارث و میراث ایسته. ** «اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن». * اؤلو دوروب مرده شیری یویور. ** «مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده». * اؤلومدن باشقا هر شئیه چاره وار. ** «فقط مرگ را چاره نیست». * اؤلمه ز خدیجه، گوره ر نوه نتیجه. ** «نمی‌میرد خدیجه، می‌بیند نوه و نتیجه (یعنی هرکس کار بکند خوب و بد نتیجه کارش یا عمل انجام یا فته اش را خواهد دید و پس از آن دیگران با دیدن نتیجه کار قضاوت خواهند کرد)». * اؤلمه ک اگر اؤلمه کدیر، بونه جان وئرمه کدیر. ** «مرگ یک بار شیون هم یک بار». * اؤلن یوخدور قبرینه سئچاسان. ** «هنوز خبری نیست که داری برنامه می‌ریزی». * اؤلویه اوز وئرسن، سیچار کفنین باتیرار. ** «به مرده رو بدی می رینه کفنشو کثیف می کنه». * او مراغا باسلئغئدی، ایلده بیر دفعه گلر. ** «آن باسلوق مراغه است سالی یکبار می‌آید». *ایت ایلن یولداشلیق ائله، آما آغاجیوی یئره قویما ** «با سگ دوستی کن ولی چماغتو زمین نذار» * ایت موتالدان ال‌چکدی موتال ایتدن ال چکمیر. ** «سگ از خیک دست برداشت خیک ازسگ دست برنمی‌دارد». * ایت هورر کروان کئچر. ** «سگ واق واق می‌کند، کاروان می‌گذرد (سگ لاید و کاروان گذر، جواب ابلهان خاموشی است)». * ایتین آیاغیندان تیکان چئخاردئر. ** «از پای سگ خار درمی‌آورد (سخت کوش- در مورد انجام کارهای سخت و مشاغل طاقت فرسا)». (کنایه ازشجاعت و نترس بودن) * از گل قیزیم ناز گل قیزیم. ** «کم مهمون بیا دخترم ناز باشه اومدنت». * ایری اوتوراق دوز دانیشاق. ** «کج بشینیم، راست صحبت کنیم (اظهار صداقت و راسنگویی در هر موقعیتی)». * ایش ایچینده ایش وار. ** «کاسه ای زیر نیم کاسه است». * ایش قالسا اوستونه قار یاغار. ** «اگه کار بماند رویش برف می‌بارد». (کار امروز را نگذار فردا) * ایشله ین دمیری، پاس باسماز. ** «آهنی که کار کند زنگ نمی‌زند (در زمینه ارزشمندی کار کردن بیان می‌شود)». * ایشه یاخشی باخارسان، ایشده سنه یاخشی باخار. ** «» * ایشی دوشنده آختارار، ایشیم دوشنده قاوالار. ** «وقتی کاری با من دارد دنبالم می‌گردد، وقتی کاری باهاش دارم فراری ام می‌دهد». * ایلان هر یئره ایری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر. ** «[[مار]] هر کجا که کج بره، خونه خودش راست میره». * ایلانئن قویروغون آیاقلاماسان چالماز. ** «اگر پا روی دم مار نگذاری نیشت نمی‌زند» * ایلانئن یارپئزدان خوشو گلمز گلر سو قئراغئندا چئخار. ** «مار از پونه بدش میاد دم در لونه اش سبزه میشه». * ایلانی اوتوب اژدها اولوب. ** «مار را قورت داده شده اژدها». (مار خورده افعی شده) * ائل گوجو، سئل گوجو (ائلین گوجو، سئلین گوجو). ** «قدرت مردم مانند قدرت سیل است (دست خدا با مردم است)، در زمینه نیرومندی کار جمعی بیان می‌شود». * ائله دانئشئر کی پیشمیش تویوغون گولمه یی گلیر. ** «چنان حرف می‌زند که مرغ بریان خنده اش می‌گیرد». * ائله قورخور، جین دمیرده ن قورخان کیمی. ** «مثل ترسیدن جن از آهن می‌ترسد (کنایه از آدم ترسو است)». * ائله یئرده یاتماز کی آلتئنا سو کئچه. ** «می‌گویند فلانی جائی نمی‌خوابد که آب زیرش برود، بسیار محتاط است». * ائویمدن چئخئر قارنئما گئدیر. ** «از خانه‌ام در می‌آید، به شکمم می‌رود (از این جیب به ان جیب)» * إشییه گِدیرَم تاری داننیر، إوَه گَلییم قاری داننیر. ** «بیرون میرم خدا سرمون میزنه، خونه میاییم زن سرمون میزنه» (بیشتر برا کسی بکار می‌رود که نه روزی درست و حسابی دستش میاد و نه در خونه از جهت اخلاق زن درست حسابی داره) == ب == '''* بادام‌لیغی وار آما آدام‌لیغی یوخ''' * «باغ بادام (دارایی) دارد ولی انسانیت ندارد» '''* باشیوا کول‌ده السن اوجا یئردن اله''' * « اگر میخواهی به سرت خاک هم بریزی از بلندی بریز» * بش یاشیندا قویون؛ اللّی یاشیندا قاضی نی آلار. ** «یک گوسفند پنج ساله؛ یک قاضی پنجاه ساله را می‌خرد» * باجی، باجین اؤلسون، درد چوخ، وقت یوخ. ** «خواهر خواهرت بمیره حرف زیاد است و وقت کم» * بو گون قیزین دوگمه ین صاباح دیزین دویه جخ. ** «کسی که امروز دخترشو نزنه فردا به زانوش باید از حسرت بکوبد» * بیر ائوده شادلیق، بیر ائوده شیوئن. ** «درخانه ای شادی، درخانه ای دیگر شیون» * بیر الی ایله وئریر، بیر الی ایله آلئر. ** «با یه دست میده، با دست دیگرش میگیره» * بیراولکه ده ایکی حکمدار اولماز. ** «در یک کشور دو حکمدار نمی‌گنجد». * بیر بوغدا اکمه سن، مین بوغدا بیچمه سن. ** «اگر یک دانه گندم نکاری، هزاران دانه گندم نمی‌توانی برداشت کنی». * بیر بولودلا قئش اولماز. ** «با یک ابر زمستان نمی‌شود». * بیر چیراغئن ایشئغئنا قئرخ آدام یئغئشار. ** «به نور یک چراغ چهل نفر جمع میشود» * بیزیم گلین بیزدن قاچار، اوزونو توتار گوتونو آچار. ** «عروس ما از ما فرار می کنه، صورتشو می گیره اما کونش را باز می گذاره» *بیزیم صوبدن گوتوموزو شخته آتیپ خانیم یاتیپ یاتیپ ناهارچا شِش آتیپ! ** از صبح درومدیم کونمون از سرما یخ زده خانوم خوابیده خوابیده ظهر بلند شده میگه چقدر هوا گرمه! * بیر چیو بیر نالی، بیر نال بیر آتی، بیر آت بیر پهلوانی، بیر پهلوان بیر لشگری و بیر لشکر بیر کشوری ساخلار. ** «یک میخ یک نعل را، یک نعل یک اسب را، یک اسب یک پهلوان را، یک پهلوان یک لشکر را و یک لشکر یک کشور را نگه می‌دارد» * باخما اوزونون قاراسئنا، باخ آلنئنئن سیتاراسئنا. ** «فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه». * بارلی آغاجا داش وورارلار. ** «درختی که میوه داره بهش سنگ پرتاب می‌کنند». * باشدا عاقیل اولماسا بدن عذابدا اولار. ** «عقل نباشد، جان در عذاب است». * باشئنا داش دا سالاندا، اوجا یئردن سال (باشئنا کول ده اله سن، اوجا یئردن اله). ** «وقتی می‌خواهی بر سرت خاک بریزی از جای بلند بریز (همت بلند دار که مردان روزگار – باهمت بلند بجائی رسیده‌اند)». * باغا قینین نان چیخیب قینین بگممور. ** «فراموش کردن اصل و نصب» * باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو. ** «در باغ زردآلو بود سلام علیک هم بود، زردآلوهای باغ تمام شد سلام علیک هم تمام شد». * باغبانئن گول واختی قولاغی ائشیتمز. ** «گوش باغبان وقت باز شدن گل نمی‌شنود». * بالا لی قارغا بال یئمه ز. ** «کلاغی که فرزند دارد خودش عسل را نمی‌خورد». * بال شیرین، بالا بالدان دا شیرین. ** «عسل شیرین است، فرزند از عسل هم شیرین تر». * بالا شیرین، اما تربیتی اوزونن شیرین. ** «بچه شیرین است، اما تربیتش شیرین تر است». * بالئغ کونلو ایستیه نین گوتو سودا اولار (کونلو بالئغ ایسته نین گوتو بوزلو سو دا اولار، کؤنلو بالئغ اتی ایسته یه ن، قویروغون قویار بوز اوسته). ** «کسی که دلش ماهی می‌خواهد باید در آب فرورود (هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد، کسی که خربزه می‌خورد، پای لغزش هم می‌نشیند)». * برکت، حرکت ده دیر. ** «از تو حرکت، از خدا برکت». * بئش بارماغ بئشیده بیر اولماز. ** «پنج انگشت برابر نیستند». * بئش ده آلاجاغئم یوخ اوچ ده وئره جاغئم. ** «نه به اشتری سوارم نه چو خربه زیر بارم». * بئش قئرانلئق یوغورت کیمین اوزون توتوب. ** «مانند ماست پنج قرانی خودش را گرفته» * بودونیا بیر گوزگودور، هر گلن باخار گئدر. ** «این دنیا مانند آینه است هرکسی می‌آید و نظری بر آن می‌افکند». * بورجلو بوشلونون ساغلئغئن ایستر. ** «طلبکار سلامتی بدهکار را می‌خواهد تا زنده باشد و بتواند دین خود را ادا نماید». * بوردا منم باغداددا کور خلیفه. ** «در اینجا همه‌کاره من هستم همچنانکه در بغداد نیز خلیفه کور همه‌کاره است». * بؤرکونو قوی قاباغئنا. ** «کلاه خود را قاضی کن». * بورنو یئللی دیر. ** «دماغش باد دارد». * بورنوندان توتسان جانی چئخار. ** «اگر دماغش را بگیری جانش در می‌آید». * بوغدا بوغدادان بیته ر. ** «از مکافات عمل غافل مشو***گندم از گندم بروید جو ز جو». * بوشلو بوشلونون ساغلیغین ایستَر ** «طلبکار همیشه سلامتی کسی که بهش طلب داره رو میخواد(منظور مشکلی نیست یکم طلبکار افرادی که دوستشون داریم باشیم)» * بوقارا او قارا یا بنزه مز. ** «این تو بمیری از اون تو بمیری‌ها نیست». * بو گونون صاباحی دا وار (جمعه نین چرشنبه سی وار). ** «امروز فردایی هم دارد (در مورد افرادی که شاکر نعمت نیستند به کار می‌رود)». * بولاغ سو توکمه یی ایله بولاغ اولماز گه ره ک اوزو جوشا. ** چشمه با آب ریختن چشمه نمی‌شود خودش باید بجوشد. * بولانماسا دورولماز (خراب اولماسا آباد اولماز). ** «شرط آبادانی و اصلاح، به هم خوردن و از بین بردن برخی از شرایط و موارد است». * بونلاردان فاطیا تومان اولماز. ** «از اینهان برای فاطی تنبان نمی‌شود». * بیر آیاغی قبیرده اولماق (بیر آیاغی قبیرده دیر). ** «پای کسی لب گور بودن». * بیر الده ایکی قارپئز توتماغ اولماز. ** «با یک دست نمی‌توان دو هندوانه را برداشت». * بیر اینه اوزونه وور، بیر جووالدوز اوزگیه. ** «اول یک سوزن به خودت بزن بعد یک جوالدوز به دیگران». * بیر بیر مین اولار، داما داما گول اولار. ** «یکی یکی هزار می‌شود چکه چکه دریاچه (استخر) می‌شود (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریاشود)». * بیر تیکه نی بیلمه ین، اون تیکه نی ده بیلمز (بیر تیکه نی بیلمه ین، مین تیکه نیده بیلمز). ** «کسی یک خوبی را (که در حقش شده) نفهمد ده خوبی دیگر را هم نخواهد فهمید». * بیر سوز اولماسا، مین سوز دئییلمز (بیر سوز اولماسا دئمزلر). ** «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها». * بیر کنده گیردین هامی کور سنده کور (یالانا بورون، ال ایله سورون). ** «اگر وارد دهی شدی دیدی همه کور هستند تو هم کور باش (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو)». * بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا. ** «یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست». * بیرین بیلیرسن بیرین یوخ. ** «یکی را می دانی یکی را نه». * بیکارلیق بیعارلیق. ** «بی‌کاری بی‌عاری». == پ == '''* پادشاه اوزاغ دا، آللاه یوخاری دا، کیمه دیسن دردیدینی؟''' * «پادشاه در دور دست است، خداوند بالاست، به کی دردم را بگویم؟» '''* پاخما اولماسا، مرد رند آجیندان اولر''' * «اگر آدم پخمه وجود نداشته باشد، رند از گرسنگی می‌میرد» '''* پاسلی دمیردن قیلینج اولماز''' * «از آهن زنگ زده شمشیر در نمیاد» '''* پاکات ایچینده سؤز دئمک''' * «چیزی را با کنایه و در پرده گفتن» '''* پالازا بورون ائلینن سورون''' * «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» '''* پنیری دری ساخلار قادئنی اری''' * «پنیر را توبره نگه می‌دارد و زن را شوهر» '''* پولو وئر پولا''' * «پول را بده به پول» '''* پول الین چرکی دیر''' * «پول چرک کف دست است» '''* پیچاق اوز دسته سین کسمز''' * «چاقو دسته خودشو نمیبره» '''* پیچاق وورسان قانی چیخماز''' * «چاقو بزنی خونش در نمی‌آید» '''* پیس اولادی نه آتماغ اولار نه اوتماغ''' * «فرزند بد را نه می‌شود دور انداخت، نه می‌شود پذیرفت» '''* پیشیکه دئدیلر پوخون درمان دی، سئچدی اوستون باسدیردی''' * «به گربه گفتند گهت دوا است، رید، روش خاک ریخت» '''* پیشیکین الی اته چاتمیردی دئییردی مینداردی''' * «گربه دستش به گوشت نمی‌رسید، می‌گفت مردار هست» == ت == * تانری داغینا باخار، قار وئرر. ** «خداوند به هر کسی متناسب با ظرفیتش روزی می‌دهد». * تانری یازانی، بنده پوزا بیلمه ز. ** «سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد». * تایلی تایئن تاپمالی. ** «کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز». * تزه یونجا ائششیه باش آغریسی گتیره ر. ** «» * تک الده ن سس چئخماز. ** «یه دست صدا نداره». * تکلئق آللاها گلیب. ** «تنهایی خدا را زیبد». * تکه ده قوچ هونه ری اولماز. ** «بز نر هنر قوچ رو نداره» * تلسه ن قئز اره گئتمز، اره گتسده خئیر گؤرمز. ** «دختری که برای شوهر کردن عجله کند، نمی‌تواند شوهر کند و اگر توانست شوهر کند در زندگی اش خیر نمی‌بیند». * تنبل احمد دیر. ** «آدم تنبلی است». * تنبل قادئنئن، قئزی زیرنگ اولار. ** «زن تنبل، دختر زرنگ خواهد داشت». * توخون آجدان خبری اولماز. ** «شخصی که سیر است از احوال گرسنه آگاهی ندارد (سواره از پیاده خبر ندارد)». * توزلی باشماغین نازین چکن چوخ اولار **«ناز کفشی که گرد و خاک شده رو بیشتر می‌کشن(هرکه بامش بیش برفش بیشتر)» * توک ایله دری، اوره کده ن سو ایچه ر. ** «مو و پوست از دل آب می‌خورند (وضعیت پوست و مو را دل آدم مشخص می‌کند)». * تولکوسن آسلانلا چیخما ساوشا. ** «اگر روباهی با شیر دعوا نکن». * تولکو سوواخلی باغا گیرمه ز. ** «روباه به باغ محصور وارد نمی‌شود». * تولکویه دئدیلر هانی شاهیدین؟ دئدی: قویروغوم. ** «به [[روباه]]ه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم». * تویدا، اوینایانین بویون گوره رلر. ** «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باش». == ج == * جالانان سو بیر داها کوزه یه قاییتماز. ** «ابی که ریخته شده، دیگر به کوزه بازنمی‌گردد». * جان وئره‌ر مال وئرمه ز (جانین وئره ر، ولی مالئن ورمه ز). ** «جانش را می‌دهد ولی مالش را نه». * جانی بوشلوغدان ائرمنی یه دایی دئییر. ** «از تنبلی به ارمنی دایی می‌گوید». * جفا چکمه ین، صفا گورمز. ** «جفا نکشیده، صفا نمی‌بیند». * جامال گئدر، کامال قالار. ** «جمال می‌رود، کمال می‌ماند». * جان ده، جان ائشیت. ** «جان بگو، جان بشنو». * جانا گلن، مالا گلسین. ** «چیزی که می‌خواهد به جان ضرر بزند، بهتر است به مال ضرر بزنند». * جواهیر جیندا آراسیندا اولار. ** «جواهر بین دستمال پاره پیدا میشه» * جان شیرین اولور. ** «جان شیرین است». * جانی آغریان ائشک، آت دان یئیین گئدر. ** «خری که بدنش درد می‌کند، از اسب تندتر می‌رود». * جوجه نی پاییز دا سایارلار. ** «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند». * جوجه همیشه سبت آلتئندا قالماز. ** «جوجه همیشه زیر سبد نمی‌ماند». * جویود دور (جویود کیمین پوللارئن یئغئر). ** «جهوداست (مثل جهود پولهایش را جمع می‌کند)». * جهننمه گئدن اؤزونه یولداش آختارار. ** «کسی که به جهنم می‌رود، دنبال رفیق می‌گردد». == چ == * چاخیری توکسه ن سیچانین بوغازینا، گئده ر پیشییین پئشوازینا. ** «» * چالیشان قازانیر، الماسی قیزاریر ** «برو کار کن نگو چیست کار» * چادراسئزلئق دان ائوده قالئب (تومانسئز لئقدان ائوده قالئب). ** «از بی چادری تو خونه مونده-آب نمی‌بیند وگرنه شناگر قابلی است (بدی و خیانت نکردن او از فقدان وسائل است)». * چاغئرئلان یئرده ییت ـ چاغئرئلمایان یئردن ایت (چاغئران یئرده ن قالمازلار، چاغئرمایان یئره باخمازلار). ** «جایی که دعوت شده‌ای حاضر باش ـ از جایی که دعوت نشده‌ای پنهان باش». * چالما قاپیمی، چالارلار قاپینی. ** «درم را نکوب، در تو را هم می‌کوبند. (آزارم نده کسی هم ترا آزار خواهد داد)». * چوخ زامان، دوران اوکوز، یاتان اوکوزون باشینا سیچار. ** «خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند». * چوخ محبت تئز آیرلئق گتیره ر. ** «محبت زیاد زود جدایی می‌آورد (تب تند زود سرد می‌شود)». * چوخ یاشایان چوخ بیلمز، چوخ گزه‌ن چوخ بیلر. ** «کسی که زیاد عمر کند زیاد نمی‌داند، کسی که زیاد سفر کند زیاد می‌داند. جهاندیده بسیار می‌داند (مورد کسانی که سن زیاد و موی سفیدشان را دلیل دانایی شان تلقی می‌کنند بکار می‌رود)». * چوخ یئمه ک آدامی آز یئمکده ن ده قویار. ** «» * چؤره یی سوفرادا گؤرؤب، سویو کوزَه‌دَه (گونو باجادا گؤروبدور سویو کوزَه‌دَه). ** «نان را در سفره دیده و آب را در کوزه، آفتاب را از روزن بام دیده‌است و آب را در کوزه (در مورد کسی گفته می‌شود که نازپرورده است)». * چؤره یی وئر چؤره کچی یه بیرینده آرتیق وئر. ** «نان را بده به نانوا یک عدد هم اضافه بده». * چولک اکه ن، طوفان بیچه ر. ** «هرکه باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد». * چؤلمَک گَزَر، قاپاغئنئ تاپار. ** «دیزی می‌گردد و درِ مناسب خودش را پیدا می‌کند». * چومچه آش دان ایستی اولوب. ** «کاسهٔ داغ تر از آش بودن». * چه ک زحمت، گؤر لیذت. ** «» * چیبین میندار اولماز اوره ک بولاندیرار. ** «» * چیراغ اوز دیبینه ایشئغ وئر مز (چیراغ اوز دیبینه ایشئغ سالماز). ** «چراغ به اطراف خود نور نمی‌دهد (کنایه از کسانی است که با وجود مستحق در اطرافیان خود فقط دیگران از وجود او بهره‌مند می‌شوند)». == ح == * حتما چورکین چوخ اِلئیرمیشلر ** «حتما نان اش را زیاد می‌کردن (با نان زیاد مصرف میکردند) »( فردی که غذا پخش میکرد گفت امروز غذا کم است مانند زمان پیغمبر که سپاهیان با غذای اندک در راه خدا قناعت میکردند قناعت کنین. ناگهان فردی از جمعیت برخواست و گفت حتما نون اش را زیاد میکردند که کفاف کند و سیر شوند!! ) * حاجی لک لکین آرتئغ بالاسی. ** «جوجه اضافی لک‌لک (جوجه‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت می‌کند)». * حالوا ـ حالوادئمک له، آغئز شیرین اولماز. ** «با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی‌شود». * حامام سویو ایله دوست توتماق (خلیفه کیسه سیندن باغئشلاماق). ** «با آب حمام دوست پیدا کردن (از کیسه خلیفه بخشیدن)». * حسن تلسیک دیر. ** «خیلی آدم عجولی است». * حکماوار اوزاخ کردیسی یاخئن (همدان اوزاخ کَردی یاخئن). ** «حکم آباد (همدان) دور ولی کرتهایش نزدیک است (کنایه از کسی است که به دروغ می‌گفت من در حکم آباد (همدان) از روی کرت بزرگ می‌پریدم غافل از اینکه کرت همه جا هست و امتحان کردن آن نیاز به شهر خاصی ندارد)، اگر یزد دور است، گز نزدیک است». * حق آلمالئدئر، وئرمه لی ده ییل. ** «حق گرفتنی است دادنی نیست». * حق ایله باطیلین آراسی دورد بارماقدئر. ** «فاصله حق و باطل چهار انگشت است». * حق داشی آغئر اولار. ** «سنگ حق سنگین است». * حق سوز آجی اولار. ** «حرف حق تلخ است». * حق سوز آخار سولاری ساخلار. ** «حرف حق آبهای جاری را متوقف می‌کند». * حیرصین دوولته زیانئ وار. ** «عصبانیت به مال ودولت زیان دارد (در زمان عصبانیت زدن و شکستن به دارایی خود انسان ضرر می‌رساند)». * حیوانئن دیشینه باخارلار، اینسانئن ایشینه. ** «سلامت حیوان به دندان است وشایستگی انسان به عملش». == خ == '''* خاشیل بیشیرمک بیلمیر، آشپزلیک ائدیر''' ** «برنج دم نکشیده پختن بلد نیست، آشپزی میکند» '''* خالا خاطیرین قالماسئن''' ** «محض خالی نبودن عریضه» '''* خالام بیلدی، عالم بیلدی''' ** «خالم فهمید، عالم فهمید» '''* خالقا ایت هورسه بیزه چاققال هورر''' ** «اگر برای مردم سگ واق واق کنه، برای ما کفتار واق واق میکنه» '''* خانیم سیندران قابین سسی چیخماز''' ** «ظرفی که خانم خانه می‌شکند صدایش در نمی‌آید» '''* خان یورغانی میتیل اولماز''' ** «لحاف خان از جنس متقال نیست» '''* خاتین قیز خالاسینا چکر، قوچ ایید داییسینا (خانیم قیز خالاسینا چکر، خان اوغلان داییسینا)''' ** «دختر خانم شبیه خاله اش می‌شود، آقا پسر شبیه داییش» '''* خکه خکه دئیینجه قیش چیخار''' ** «تا تو بخوای بگی خکه (تکه‌های کوچیک زغال) زمستون تموم شده» '''* خیاطین اینه‌سی ایتمسه گونده اون دانا کوینک تیکر''' ** «سوزن خیاط اگه گم نشه روزی ده تا لباس میدوزه» '''* خئییر وئر، خئییر گوتور''' ** «خیر بده، خیر بردار» == د == * داشدان چؤرک چیخارت گتیر وئر نورجاهان یئسین، دیندیرنده یامان دئسین. ** «از زیر سنگ نان دربیاور بیار بده نورجهان بخوره، تا بیای حرفی هم بزنی بهت فحشم بده». * داشین خیرداسی بویومه ز، آدامین خیرداسی بویویه ر. ** «سنگ کوچک بزرگ نمیشه،[ولی] آدم کوچک بزرگ میشه» ‏‎* دازالاغین یاغی اولسا اوز باشینا یاخار ** «کچل اگه روغنی(پمادی چیزی) داشت اول به سر خودش میمالید.» * داغ داغا یئتیشمز، آدام آداما یئتیشر. ** «کوه به کوه نمی‌رسد آدم به آدم می‌رسد». * داغ ییخیلماسا دره اولماز (داغ اوچماسا دره دولماز). ** «اگر کوه زمین‌نخورد، دره درست نمی‌شود». * داغی داش بزه یه ر، اینسانی باش. ** «کوه را سنگ دلپذیر می‌کند، انسان را سر». * دالیدان آتان داش داش توپوغا دئیه ر. ** «سنگی که از پشت سر بندازن به پاشنه پا میخوره(قطاری که حرکت میکنه بهش سنگ میزنن، کنایه از اینکه طعنه های دیگران رو وقتی پیشرفت میکنید جدی نگیرید)» * دالی یا قالسان دئیرلر گیج دی، قاباغا گئچسن دییرلر بیج دی. ** «اگه عقب بمانی می‌گویند گیج است و اگر جلو بزنی می‌گویند زیادی زرنگه»! * دامارا باخ قان آل. ** «رگ را نگاه کن، خون بگیر». * دامی چوخ اولانین قاریدا چوخ اولار. ** «هر که بامش بیش، برفش بیشتر» * دانئشماق گوموشده ن اولسا دانئشماماق قئزئلدان دئر. ** «اگر صحبت کردن از نقره باشد صحبت نکردن از طلاست». * دانئشان قورومساخ‌دی ** «کسی که حرف بزنه قرمدنگ هست(دیگه حرف رو حرفم نیارید)» * دانئشان اوْ سؤز ** «کسی که حرف بزنه اون حرف است(اون حرف: اشاره به هر فحشی)» * دانئشانا یامان سالدیم ** «به کسی که حرف بزنه فحش انداختم(از قبل فرستادم)(تذکر میدهم که کسی حرف رو حرفم نیاره)» * دده م منه کؤر دئدی، هر گلنی وور دئدی. ** «پدرم به من کور گفت، گفت هر که آمد بزن» * دده مین دامین ییخمیشام کی قار کوره مییه م. ** «خانه پدرم را خراب کرده ام تا برف نروبم» * دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر. ** «در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می‌افتد». * دوران اینک یاتان اینکین باشینا سیچار. ** «گاوی که از خواب بلند بشه روی سر گاوی که خوابیده میشاشه» (این ضرب المثل نسبتا بی‌ادابانه است و بیشتر در فضاهای صمیمی استفاده میشود) * دوز یولدا یئری ینمیر، شوخوملوخدا شیللاق آتیر. ** «راه صاف را نمی‌تواند برود، توی زمین شخم خورده شلنگ تخته می‌اندازد». * دوز یول گه ده ن، یورولماز. ** «کسی که در راه راست قدم بردارد، خسته نمی‌شود». * دوزه ن آپارار دایانان مقصده چاتار. ** «کسی که صبر کند برنده می‌شود و هرکه شکیبا باشد به مقصد می‌رسد (گر صبرکنی زغوره حلوا سازی)». * دوز یئییب دوز قابینی سیندیرمازلار. ** «نمک خوردی نمکدان مشکن» * دوست آدی قارداش آدیندان سئچیلمز. ** «نام دوست، برادر است و از نامش جدا نمی‌گردد» * دوست سوز اینسان قاناد سیز قوش کیمی دیر. ** «یک انسان بدون دوست مانند یک پرنده بدون پر است». * دوست آراسی پاک گرک. ** «میانه دو دوست باید پاک باشد» * دوست باشا باخار، دوشمن آیاغا. ** «دوست به سر نگاه می‌کند، دشمن به پا». * دوست طعنه سی دوشمنین نیفرینیندن یاخشی اولار. ** «طعنه دوست، از نفرت دشمن بهتر است». * دوست گلیشی بایرام اولار. ** «عید، لحظه آمدن دوست است» * دوشانا دئییر قاچ، تازی یا دئییر توت. ** «به [[خرگوش]] می‌گوید بدو، به [[سگ]] تازی می‌گوید بگیر». * دوشمنی نین دوشمنی سنین دوستوندور. ** «دشمن دشمنت دوست توست». * دولانان آیاغا داش دیه ر. ** «به پایی که می گرده سنگ میخوره». * دونیانی بوغدا توتسادا کهلییین روزوسو چینقیلدیر. ** «دنیارو گندم بگیره روزی کبک سنگ ریزه هست» * دوولت دوشانی ارابا ایله توتار. ** «دولت [[خرگوش]] را با ارابه می‌گیرد». * دوولتلی پول چیخاردار، کاسیب اوتیرار پوللارین سایار! ** «ثروتنمد پول درمی‌آورد، فقیر می‌نشیند پولهای او را حساب می‌کند»! * دووارا مینه ن طالعینده اولاسان. ** «طالع ات با طالع کسیکه از دیوار بالا میرود یکی باشد» * دوواری نم یئخار، اینسانی غم. ** «دیوار را رطوبت ویران می‌کند انسان راغم». * دوه دن بویوک فیل وار. ** «از [[شتر]] بزرگتر [[فیل]] هست». * دوه دن ده بیر قیل غنیمتدیر. ** «یک مو از خرس کندن غنیمت است». * دوه یه دئدیلر بوینون ایریدی، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم ایری اولا. ** «به [[شتر]] گفتند که گردنت کج است، گفت کجایم صاف است»؟ * دویونو دئمه لپه نی دئنه ، دوننی دئمه بوگونو دئنه ** «برنج رو نگو لپه رو بگو ، دیروز رو نگو امروز رو بگو» (داشتم داشتم حساب نیست ، دارم دارم حساب است) * ‏دَئلی شیطان دئیر...(اؤرنئک: دئلی شیطان دئیر نیه درس اوخوموسان سوروشانلارین قاباغیندا تمام کیتابلاروی اوتا چک!) ** « شیطان دیوانه میگوید...، در ادامه جمله خبر از انجام کاری برخواسته از عصبانیت+رواقی گری🗿،لج بازی،وکیل مدافع شیطان بازی)»(مثال: شیطان دیوانه میگوید برو تمام کتاب هاتو آتیش بزن جلو اونایی که میگن چرا درس نمیخونی!) * دئدی دئدی ملاکه دیر. ** «اگر چیزی را زیاد بگویند ملکه ذهن می‌شود و اتفاق می‌افتد». * دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جه یه م، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جه یه م، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی. ** «گفتند کار، دختر گفت شوهر خواهم کرد، عروس گفت جدا خواهم شد، شوهر گفت خواهم مرد. زمستان آمد، نه دختر شوهر کرد، نه عروس جدا شد، نه شوهر مرد، کار هم همچنان باقیست.» * دئدیلر عزرائیل اوشاق پایلایئر، دئدی نه وئرسین نه آلسئن. ** «مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان». * دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان، دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان. ** «گفت چطوره یه حرفی بگم که بترکی، گفت چطوره که خودمو بزنم به نفهمی تا تو بترکی» * دیل بورانی سی دیر. ** «سر و زبون داره» * دیل گوجو باسار، فیکیرده دیلی. ** «زبان قدرت را حریف است، فکر زبان را» * دیلینله قازاندیران دوشمنی، گوجونله قازاندیرا بیلمزسن. ** «دشمنی که با زبانت پیدا میکنی، نمیتوان با زور بازو پیدا کرد» * دئوین قولاغئنا قورقوشوم. ** «بر گوش دیو سرب (گوش شیطان کر)». * ده لی ده لی نی گورنده، چوماغین گیزله در. ** «[[دیوانه]] که دیوانه ببیند چماقش را قایم می‌کند.» * ده لی یه همیشه بایرامدئر (ده لی یه گونده بایرامدئر). ** «برای دیوانه همیشه عید است (برای دیوانه هر روز عید است)». * دینمه یه نین، دینه نی وار. ** «کسی که ساکته یکی رو داره که حرف بزنه». * دَئیرمان نوبتینن ایشلر. ** «آسیاب به نوبت است». * دئرین قازانین ترکینه کئپچه یئتیشمز ** « ملاقه به کف قابلمه ژرف نمیرسه » * ‏دینسیزین اَلینَن ایمانسیز گَلَر ** « از پس بی دین بی ایمان برمیاد » == ذ == '''* ذکرسیز مؤمنی شیطان آللادار''' * «مؤمن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می‌کند» '''* ذوقسیز طاعت بارسیز آغاجدیر''' * «طاعت بدون ذوق همانند درخت بی‌بار است» == ر == '''* رحمت دوزه نه، لعنت پوزانا''' * «رحمت برکسی که کارها را درست می‌کند و لعنت برکسی که کارها را برمی‌اندازد» '''* رشید اوغول وورماغا آتاسئندان ایذن آلماز''' * «پسر رشید برای زدن (دعوا) از پدرش اجازه نمی‌گیرد» '''* رعیتین دوواری آلچاق اولار (کاسئبئن دوواری آلچاق اولار)''' * «دیوار رعیت کوتاه می‌شود (چراغ فقیر نور ندارد)» '''* رنگیمه باخ احوالئمی خبر آل''' * «به آب و رنگم بنگر و از احوالم باخبرشو» '''* روزوسو گلن زامان یوخو توتار کؤپه یی''' * «وقتی زمان روزی سگ می‌رسد خوابش می‌برد» '''* روس تویوغودور پئسلاسان پئسلانار''' * «مرغ روسی را کیش کیش کنی به دل می‌گیره» '''* روس دوارینا چیوی ده چالما''' * «به دیوار روس ها میخ هم نکوب» '''* روشوه جهنمی ایشئقلاندئرار''' * «رشوه جهنم را درخشان می‌کند» '''* ریحان مرزه کردیسینه گتمیرکی''' * «به کرت و باغچه ریحان مرزه که نمی‌رود» == ز == * زر قدرین زرگر بیلر. ** «قدر زر زرگر بداند». * زر دئینی زور دئمز. ** «حرفی که زر می‌زند، زور نمی‌زند» * زر اولان یئرده زرگر دا اولار. ** «جایی که زر هست زرگر هم هست». * زحمت چکمه ین راحتلئغئن قدرینی بیلمز. ** «کسی که زحمت نکشیده باشد قدر راحتی را نمی‌فهمد». * زحمت باتماز. ** «زحمت به هدر نمی‌رود». * زحمت دن قاچان، ال آچار. ** «کسی که از زحمت فرار می‌کند، روزی دست گدایی باز خواهد کرد». * زحمت عطری تر دیر. ** «عطر زحمت عرق است». * زحمت سیز بال دادانمازسان. ** «بدون زحمت نمی‌توانی عسل بخوری (نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود)». * زحمتی مشاطه چکر لذتی داماد آپارئر. ** «مشاطه زحمت می‌کشد داماد لذت می‌برد». * زیانئن یاریسئندان قایئتماق قازانجدئر. ** «جلوی زیان را از هر کجا که بگیری منفعت است». * زیرنانی ورلر ناشیا گورلر باشلیپ گئن طرفینن چالیر ** «شیپورو میدن دست ناشی میبینن داره از سمت گشادش فوت میکنه» == س == * ساغ گؤرسئدیب سؤل ویرماخ ** «راست نشون دادن و از چپ زدن» * ساغ آرمود ساپدان دوشمه ز. ** «گلابی سالم از ساقه نمی‌افته» * ساغ باشا ساقئز یاپئشدئرما (ساح باشئنا ساققئز سالما). ** «سری که درد نمی کنه دستمال نمی‌بندند (میفکن بر سر بی موی خود زفت)». * ساخلا سامانی، گلر زامانی. ** «کاه را نگه دار وقت استفاده آن می‌رسد (هرچیز که زار آید، یک روز به‌کار آید)». * سارالا سارالا قالماخدان، قیزارا قیزارا اولمه ک یاخشئدئر. ** «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است». * ساری قیزیلین بیر باهاسی وارسا، کیتابین قیمتی یوخدور. ** «دختر زرد(موی)را اگر بهایی باشد، کتاب را بها نتوان معین کرد» * ساققالیم یوخدور سوزوم کئچمیر. ** «ریش ندارم حرفم را قبول ندارند». * سیزین پیشیک بیزیم آیتی بوغار. ** «گربه شما میتونه سگ ما رو خفه کنه. (من تسلیمم)» * سس سیز طیاره دیر. ** «آب زیر کاه است». * سن آقا، من آقا، اینکلری کیم ساغا؟ ** «تو آقا، من آقا، راستی !گاوها را کی بدوشد ؟!». * سن اوخیانی من توخورام. ** «چند پیراهن بیشتر از تو پاره کردم». * سو آیدینلیقدی جالا اوز قاپینا. ** «اگر آب روشنی است بریز جلوی در خودت» * سو بولبولو دور. ** «کنایه از کسی که زیاد به حمام می‌رود». * سو بوغازدان آشیپ ها بیر گئریش ها اؤن گئریش ** «آب که از گلو گذشت چه یه وجب چه ده وجب [فرقی نداره]» * سوبیر یئرده قالسا ایی له نر. ** «تحرک لازمه زندگی است». * سوت گولونده دیر. ** «تو استخر (دریاچهٔ) شیر است». * سودا بوغولان سامان چؤپوندن یاپئشار. ** «غریق بر هر گیاه خشک چنگ زند». * سوروشاندا کی کیمین باشی قشنگدیر، توسباغا اوز باشینی چیخارتدی. ** «» * سؤزو آت یره صاحبی گؤتوره ر. ** «حرف را بینداز زمین صاحبش برداره». * سوزو آغزیندا پیشیر، سونرا چیخارت. ** «» * سوزو واختیندا دانیش. ** «» * سؤز سؤز آچار، سؤز گؤز آچار. ** «حرف حرف را میاورد، حرف هم چشم را باز می‌کند». * سؤز سؤز گتیره ر، آرشئن بئزی. ** «یعنی یک حرف کافی است گفته شود تا سخن و حرف جدیدی بواسطه آن مطرح شود». * سؤز وار گلر کچر، سؤز وار دلر کچر. ** «سخنی هست که گفته می‌شود و می‌گذرد، سخنی هست که گفته می‌شود و دل و جگر را سوراخ می‌کند و می‌گذرد». * سؤزون دوزون اوشاق دئیر (سوزون دوزون اوشاقدان ائشید). ** «حرف راست را بچه می‌گوید». * سو کوزه سی سو یولوندا سینار. ** «کوزهٔ آب در راه آب می‌شکند» * سو گورر، سوسار. آت گورر آخسار. ** «آب میبینه تشنه میشه. اسب میبینه لنگ میزنه» * سوغان یِئمَه میسن، نییه آجیشیرسان؟ ** «پیاز نخورده‌ای، چرا می‌سوزی»؟ * سویادا دیقتله باخسان، اوندا دا لکه تاپارسان. ** «» * سویون آخارئندان، آدامئن یئره باخارئندان گرک گورخاسان (سویون لام آخانیندان، آدامین یئره باخانیندان قاچ). ** «از آن نترس که‌های و هوی دارد، از آن بترس که سر به زیر دارد». * سیدر کافیر موفته اولسا اوزان اول. ** «سدر و کافور که مفت باشه بخواب بمیر». * سئرچه دن قناری اولماز. ** «» * سئرچه ندیر کلله پاچا سی نه اولا (قارئشقا ندیر کلله پاچا سی نه اولا). ** «موضوع بی‌اهمیت قابل بحث نیست». * سئنان قول بویوندان آسلانار. ** «دست شکسته وبال گردنه». * ‏سقل دن گوته سیپر چیخماز. ** « از ریش به کون سپر در نمیاد!(ریش دراز لزوما نشان دهنده گرایش جنسیتی خاصی نیست) » == ش == * شادلیغیوا شیلتاخلیخ اِلَمه ** «هنگام شادی هایت نق نزن» * شاطیر چورک دن یئملی دیر. ** «شاطر از نان خوردنی تر است». * شاهیدده ایمان یوخ بی ده عدالت. ** «شاهد ایمان ندارد و قاضی عدالت». * شرطی شوخومدا کس، خیر ماندا یابا لاشما یاسان (شرطی شوخومدا کس خرمنده شنه دعواسی چئخماسئن). ** «جنگ اول به از صلح آخر است». * شهرین دروازاسین باغلاماق اولار میلتین آغزین یوخ. ** «دروازهٔ شهر را می‌توان بست ولی دهان مردم را نمی‌توان» * شووه ره ن مزاج دئر. ** «اشاره به کسی که نظرش را سریع تغییر می‌دهد». * شهرده کلنتر اولماسا گورباغادا هفت تیر چکر. ** «شهری که کلانتر نداشته باشه قورباغه هاش هفت تیرکش میشن» * شِئر غزل دِئییر. ** «شعر و غزل می‌گوید». * شیریندی چورک، داغ ائلمه گورک. ** «نون شیرین هست، حالا گرمش نکن ببینیم» * شیرین سوز ایلانی یوواسئندان چئخاردار. ** «زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد». == ص == * صبر ایله حالوا پیشر ای قورا سندن ** «گر صبر کنی زغوره حلوا سازم» * صوبحانه نی یولداشئن ایله یئه، ناهاری اوزون تک یئه، وشامی دشمنین ایله یئه ** «صبحانه را با دوستت بخور، ناهار را تنها بخور، و شام را با دشمنت بخور» * صوب چیخان یول کسر (گون چیخمامیش خرجی تاپار) ** «کسی که صبح به راه افتاده مسیر زیادی طی می‌کند (تا خورشید طلوع کنه پولشو دراورده)» == ض == * ضررین قاباغئن هر واخت توتسان منفعت دیر ** «جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است» == ط == * طعنه لی سوزدن آیتی قئلئنج یاخشئدئر. ** «شمشیر تیز از حرف با طعنه بهتر است». * طوی گئچئنن سورا حنانی گؤته یاخال‌لار. ** «بعد از اتمام عروسی حنا رو به کون میمالن(نوش دارو پس از مرگ سهراب)» == ظ == '''* ظولمون آخیری اولماز''' * «ظلم عاقبت ندارد» '''* ظولم ایله آباد اولان عدل ایله ویران اولار''' * «آنچه که با ظلم آباد شود با عدل ویران می‌شود» == ع == * عاغئل عاغئلدان اؤتکم اولار. ** «عقل از عقل نافذ می‌شود (همفکری و مشورت)». * عاغئل یاشدا دئییل، باشدا دئر. ** «» * عجله ایشینه شیطان قارئشار. ** «عجله کار شیطان است». * عذاب ملاکه سی دیر. ** «فرشتهٔ عذاب است». * عوض عوض اولدو قاری. ** «این به اون در». * عوضین بدل آددا اوغلو وار. ** «عوض عوض داره گله نداره». * عیبین اولسا قیل کیمی، گوستریلر فیل کیمی. ** «» == غ == * غملی آداما اوزگه‌سینین گولمه‌سی آجیغ گلر ** «به آدم غمگین خندهٔ بیگانه نفرت می‌آورد» * غوربت جنت اولسادا، یئنه وطن یاخشی دیر ** «یوسف که به مصر پادشاهی می‌کرد می‌گفت بی شاهی کنعان خوشتر» == ق == * قود گئچینین بیر یئرین یئمییپدی کی ** « گرگ هیچ جای گوچ را نخورده که!(هنوز خبری نیست که، همچنان اوضاع خوب است.) » * قادئنئن یالاغی سمنی قویار، کیشنین یالاغی باققال دوکانی آچار. ** «زن کاهل سمنو می‌پزد، مرد کاهل دکان بقالی می‌زند». * قادئن وار ائو یاپار قادئن وار ائو ییخار. ** «زن هست که خانه را آباد می‌کند، زن هم هست که خانه خراب می‌کند». * قارا قارغانئندا بالاسی اوزونه خوشدور. ** «بچه کلاغ سیاه هم برای مادرش خوشگل است». * قارداشلار ساواشدئلار ابله لر ایناندئلار. ** «برادرها باهم دعوا کردند، ابلهان هم باور کردند». * قارغادان قناری اولماز. ** «کلاغ فقط یک کلاغ است و نمی‌توان آنرا به جای قناری جا زد (نمی‌توان ذات و جوهره افراد را تغییر داد)». * قارقئشئن ایکی باشی اولار. ** «نفرین دو سر دارد». * قازان قازانا دئیر، گوتون قارا دئر (قازان قازانا دئییر دیبین قارا دئر، قازان قازانا دئییر اوزون قارا، گودوش گودو شا دئییر اوزون قارا اولسون). ** «دیگ به دیگ میگه رویت سیاه است (کسی که عیب دارد عیب دیگری را می‌گیرد، در مورد افراد خلافکار گفته می‌شود که به خلاف وبزه دیگران اعتراض دارند)». * قاقا اولمایان یئرده ایدیه قاقا د ئیر لر. ** «جایی که آقا (فرد با عزت و حاکم) نباشد به احمق هم آقا می‌گویند» * قانی قانیله یومازلار. ** «خون را با خون نمی‌شویند». * قلم، قئلئنجدان آیتی دیر. ** «قلم، از شمشیر تیزتر است». * قورخان باش سالیم قالار. ** «سری که بترسد سالم می‌ماند». * قورخان گوزه چوپ دوشه ر (قورویان گوزه چوپ دوشه ر). ** «موش توی کاسه آدم وسواسی می‌افتد». * قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر (گوز گوردوغوندان قورخار، ایلان چالمئش آلا چاتی دان قورخار). ** «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد». * قورد آرتسا، پاخئل دا آرتار ** «هرکجا گرگ بیشتر شود بخیل هم بیشتر می‌شود، فرد سودجو به دور بر خود افراد بخیل را جمع می‌کند». * قورد گوزون گرلدسه، نه قوزونی سایار نه چوبانی ** «گرگ اگه چشم غره کرده باشه (قصد حمله) نه تعداد گوسفندارو می‌شمره نه چوپان رو به حساب میاره» * قورد بالاسی، قورد اولار (قورد انی یی (بالاسی) یئنه قورد اولور). ** «عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود». * قورددان قورتولدوغ، قولیبیابانیه توش گلدیک. ** «از شر گرگ خلاص شدیم، گرفتار غول بیابونی شدیم (از چاله به چاه افتادیم)». * قورد دومانلئغی سئوه ر. ** «گرگ از پراکندگی، بلبشویی و مه آلودی خوشش می‌آید تا از فرصت بوجود آمده بتواند به اهداف پلیدش دست یابد». * قوردون سلامی طمع سیز اولماز. ** «سلام گرگ بی طمع نیست». * قورو قورو قوربانئن اولوم. ** «تعارف کم کن و بر مبلغ افزای». * قوناغ ائو ییه سی نین دوه سی دیر. ** «مهمان شتر صاحبخانه است». * قوناغ قوناغی سئومه ز، ائو ییه سی هئچ بیرین. ** «مهمون، مهمونو نمیتونه ببینه صاحب‌خونه هردو را». * قونشو آشی دادلی اولار (قونشو قادئنی آدامئن گوزونه قئز گلیر، تویوغو دا غاز گلیر). ** «مرغ همسایه غازه (زن همسایه به چشم آدم، دختر می‌آید و مرغش هم غاز)». * قونشو پایی یاخشی دی بیرگون سنده بیرگون منده. ** «» * قونشویا اومود اولان شامسیز قالار. ** «» * قویو قازان اوزون درینده گوره ر. ** «چاه کن همیشه خودش را در ته چاه می‌بیند، چاه کن همیشه ته چاه است (چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی)». * قویون اولمایان یئرده کچی یه حاج عبدالکریم آقا دئیرله. ** «جایی که گوسفند نباشه به بز حاج عبدالکریم آقا میگن (تو شهر کورا یه چشم پادشاهه)». * قئز ائوینده تویدور اوغلان ائوینده خبر یوخدور. ** «در خانه عروس جشن عروسی برقرار است در خانه داماد خبری نیست». * قئز بادام دئر، بالاسی بادام ایچی (منیم بالام بادام دئر، بالاسی بادامئن ایچی). ** «دختر مانند بادام است فرزندش مغز بادام (فرزند من بادام است، بچه اش مغز بادام)». * قئزئم سنه دئییرم گلینیم سن اشید. ** «دخترم به تو میگم، عروسم تو بشنو (به در میگم دیوار بشنوه)». * قئش چئخار اوزو قارالئق کوموره قالار. ** «بالاخره زمستان هم می‌گذرد و روسیاهی به زغال می‌ماند». * قئش گلمئمیش گیش فیکرینده اؤل ** «تا فصل سرما نیامده به فکر لباس باش» * قیصاص قیامته قالماز. ** «مجازات گناه به قیامت نمی‌ماند». == ک == * کار ائشیدمز، یاراشدئرارـ کور گؤرمه ز، قوراشدئرار. ** «کر نمی‌شنود و جفت وجور می‌کند، کور نمی‌بیند و سرهم می‌کند». * کاسیب (کسبه چی) مرد اولار. ** «کاسب جوانمرد می‌شود». * کاسئبی دَوَه اوستوندَه بووَه سانجار (کاسئبی، دوه اوستونده ایلان وورار). ** «آدم بی‌چیز (آس و پاس) رو (در حالیکه) روی شتر (سوار است)، رتیل می‌گزد (آدم فقیر (بدبخت) اگر روی شتر هم باشد مار آن را نیش می‌زند)». * کچی جان هاییندا، قصاب پیی آختارئر. ** «بز از جانش می‌ترسد، قصاب دنبال دنبه می‌گردد». * کچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر. ** «وقتی عمر بز به سر آمد، خودش را به چماق چوپان می‌مالد». * کچی نین قطوری بولاقین گوزوندن سو ایچر. ** «بز گر از سر چشمه آب می‌خورد». * کدخدانی گور، کندی چاپ. ** «اگر در جایی خواستی به هدف و مقصود خود دست یابی دل صاحب ورئیس آنجا را بدست آور و سپس هر کاری خواستی بکن». * کفنین جیبی یوخدور. ** «کفن جیب ندارد». * کله سویودور. ** «کشکه». * کورا گئجه گوندوز بیردیر (کورا نه گئجه نه گوندوز). ** «کور را شب و روز یکسان است (برای کور شب و روز فرقی نداره)». * کورآللاهدان نه ایستر، ایکی گوز بیری ایری بیری دوز. ** «کوراز خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم». * کور اولسون او ایکی گوز کی دوشمنین تانئمئر. ** «» * کور توتدوغون بوراخماز. ** «کور چیزی رو که بگیره ول نمی کنه (آدم کور در کارها لجوج و سختگیر است)». * کور قوشون روزوسون الله وئره ر. ** «روزی پرندهٔ کور را خدا می‌دهد». * کور کورا دئیر زیت گوزونه. ** «کور به کور می‌گوید بگوزم به چشت (دیگ به دیگ می‌گوید روت سیاه)». * کوزَه تزه لئغدا (تزه اولاندا) سویو سوُیوق ساخلار (تزه کوزه سرین سو). ** «کوزه فقط وقتی نو است، آب را خنک نگاه می‌دارد (کنایه از اینکه: هر چیز، تازه‌اش خوب است)». * کوزه چی سینئق قابدان سوایچر. ** «کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد». * کوزَه، سو یوْلوندا سئنار. ** «کوزه، سرانجام در راهِ آوردن آب، خواهد شکست». * کیتاب، بیلیک منبعی دیر. ** «کتاب منبع دانش است». * کئچمه نامرد کؤرپوسوندن قوی آپارسئن سل سنی***یاتما تولکو دالداسئندا قوی یسین اصلان سنی. ** «از پلی که نامرد درست کرده عبور نکن بزار سیل تو رو با خودش ببره و به روباه تکیه نکن، همین بهتر که شیر تورو بخوره». * کیچیکدن خطا، بویوکدن عطا. ** «کوچکتر خطا می‌کند و بزرگتر بواسطه بزرگی می‌بخشد». * کیشی توپوردویون یالاماز (کیشی ده سؤز بیر اولار، کیشی سوزونون اوستونده دورار). ** «مرد تفش را لیس نمی‌زند، قول مردان جان دارد (حرف مرد یکی است، مرد سر حرفی که زده می‌ایستد)». * کیشی قئزی اولمایاسان، کیشی قادئنی اولاسان. ** «دختر جوانمرد بودن مهم نیست، مهم این است که زن جوانمرد باشی». * کیم اوز قاتئغئنا (آیرانئنا) تورش دئیر؟ (هئچ کیم اوز خمیرینه تورش دئمز). ** «هیچ‌کس به ماست (دوغ) خودش ترش نمی‌گه». == گ == * گئچمه نامرت کوپرو سون ده ن، قوی آپارسین سئل سنی. یاتما تولکو کلگه سین ده، قوی یئسین آصلان سنی. ** «از پل نامرد نگذر، بگذار سیل تو را ببرد. در سایهٔ روباه نخواب، بگذار شیر (اصلان) تو را بخورد». * گئچی سنه قربان دریسی بیر قیران ** «بز را قربانت می‌کنم، اما پوستش یک قران است». * گل یاپیشما گؤجؤن چاتمایان داشا، گؤتؤره بیلمزسن زورا دؤشرسن. (گوتوره بولمسن گوتون جیریلار) ** «بیا از سنگ بزرگ رو بیخیال شو، نمیتونی برش داری به زور میفتی (کونت پاره میشه)» «به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های طوفان را» * گلین اوینایا بیلمیر، دئییر اوتاق ایری دیر. ** «عروس نمی‌تواند برقصد، می‌گوید زمین کج است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند)». * گلین اوجاغا چئکر. ** «عروس به مادرش می‌کشد». * گمینین ایشینی گمیچی بیله ر (چوره یی وئر چورکچیه بیر چورک ده اوسته وئر). ** «کار را به کاردان بسپار (کار را به کاردان سپردن و چند برابر اجرت دادن بهتر است تا به دست افراد ناشی بدهند)». * گورول آما یاغما. ** «رعد و برق بزن ولی نبار». * گوز گورمه ک اوچون دور، گونول سئومه ک اوچون دور. ** «چشم برای دیدن است، قلب برای عشق ورزیدن». * گوز گوردویونه اینانار. ** «چشم آن چیزی را که می‌بیند باور می‌کند». * گوز سوز یاشاماق اولار، آما وطن سیز اولماز. ** «بی چشم می‌توان زندگی کرد، اما به وطن نمی‌شود». * گؤت اوپماغینان آغیز میندار اولماز ** « با بوسیدن کون دهان کثیف نمیشود( احترام گذاشتن به بالادستی خجالت آور نیست )» * گؤتی طاخجا لاری گئزیر ** « کونش طاقچه‌ها را قدم میزند!(شادی فراوان دارد در پوست خود نمیگنجد)» * گولد ه ن تیکان اولار تیکاندان گول. ** «از گل خار می‌شود و از خار گل (گاهی اوقات فرزند خانوادهٔ خوب، آدم بدی می‌شود و فرزند خانوادهٔ بد آدم خوبی می‌شود)». * گول، گوللر آچئلسئن. ** «بخند، تا گلها باز شوند (بخند تا دنیا به روت بخنده)». * گولمه قونشونا، گلر باشئنا. ** «به همسایه نخند، سر خودت هم میاد». * گون آلتئندا یاتمایان، کولگه نین قدرینی بیلمه ز. ** «کسی که زیر نور خورشید نخوابیده، قدر سایه رو نمی‌دونه» * گون چیخمامیش خرجی تاپار ** «تا خورشید طلوع کنه پول خوبی زده به جیب» * گونشی پالچیقلا سووار ماق اولار می؟ ** «اندود توان چشمهٔ خورشید به گل»؟ * گئولی بالیق ایستئینین گوتی بوز اوسته اولار ** «کسی که دلش ماهی میخواد رو یخ میشینه(هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد» * گئجه اودونا گئدن چوخ اولار. ** «قصه شب دراز است (شب دراز است و قلندر بیدار)». * گئجه شهره گئدن چوخ اولار، قیشدا بوستان اکن. ** «شب کسی که می‌گوید به شهر می‌روم زیاد است، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت». * گئدر بوستان قئراسی، قالار اوزون قارا سی. ** «خربزه نارس و هندوانه بوستان تمام می‌شود و فقط روسیاهی می‌ماند». * گئدیب حاماما، اولوب شاماما (گئده جه یم حاماما، چئخام اولام شاماما). ** «یعنی نتیجه استحمام و آرایش این است که انسان تمیز و معطّرگردد». * گیئین ایله یئیَنین کین الله وئرَر (یئیجین ایله گئیجینینکین آلله یتیره ر). ** «خدا روزی کسی که میپوشه و کسی که میخوره رو میده(خوراک و لباس خورنده و پوشنده را خدا میرسونه)» == ل == * لاری خوروز بانلاماز، بانلاسا واخت آنلاماز. ** «اشاره به آدم وقت نشناس می‌باشد-حسنی به مکتب نمی‌رفت وقتی می‌رفت جمعه می‌رفت». * لالئن دیلین ننه سی بیله ر. ** «زبان لال را مادرش می‌فهمد (آشنا داند صدای آشنا)». * لای لای بیلیرسن نیه یاتمیرسان؟ ** «لالایی بلدی چرا نمی‌خوابی»؟ * لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده. ** «لپه را نگو برنجو بگو، دیروزو نگو امروزو بگو (داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)». == م == * ماشاورا کن، اَلینی آتاشا اوزاتما. ** «با وجود انبر، دست به آتش مزن». * مالی قاز (زیندگانلئغئ مالی قاز کئچیر). ** «بخور و نمیر (زندگی بخور و نمیری دارد». * ماتی میخاناسی (ماتی میخاناسی دیر) ** «کنایه از جای بی قانون و بی در و پیکر» * ماتئ میخاناسئ دئر (فاطی میخاناسی دیر، حسن سوخدو دییرمانئ دئر). ** «میخانه ماتی (فاطی) است (شهر هرت است)». * مال گئدر بیریانا ایمان گئدر مین یانا. ** «در مورد افرادی که تحقیق نکرده به دیگران تهمت و افترا می‌بندند بکار می‌رود». * محبت قئیچی سی هر شیی کسه ر. ** «قیچی محبت همه چیز را می‌برد». * مرند اولوسو کیمین اوزانئر (مرند اولوسو دور). ** «مانند مرده‌های مرند دراز می‌شود». * مغرورلوق ائیله یب اوستادام دئمه***وقت اولار بیریئرده دارا دؤشرسن. [[عاشیق علعسگر]] ** «احساس غرور نکن و خود را بزرگ مبین زمانی می‌رسد که کم می‌آوری». * ملا اولدو مکتب داغیلدی. ** «ملا مرد مکتب هم تعطیل شد». * من دئییرم فدم دمه، سن دئییرسن دامدان داما. ** «من می‌گویم آسمان تو می‌گویی ریسمان». * منلیک اولان یئرده سنلیک شمعی یانماز. ** «» * موسی مئسئب دئر. ** «موسی کز کرده (کنایه از کسی که کار اشتباهی کرده و ساکت و خجل گوشه یی نشسته)». * مئخی میسمارا دونده رن الله دئر. ** «هر چیزی در ید پروردگار است». * مئردار اسکی اود دوتماز (مال پوخون ائلدئرئم وورماز). ** «بادمجان بم آفت ندارد». * میرزاقلمدان دی. ** «میرزاقلمدان است». * میوه‌نین یاخشی سئن مشه ده چاققال یه یر. ** «میوه خوب را درجنگل، شغال می‌خورد (سیب سرخ برای دست چلاق خوبه)». == ن == * ناشی زورنانی یوغون باشئندان چالار. ** «آدم ناشی، سرنا را ازسر گشادش می‌زند». * ناهاردان معلومدور شاما نه وار. ** «سالی که نکوست از بهارش پیداست». * نفسی ایستی یئرده ن چئخئر. ** «نفسش از جای گرم در میاد». * نوخود فالی آچماق. ** «فال نخود باز کردن (چیزی را لفت دادن، در انجام کاری دودل بودن)». * ننه گزن باغلاری بالا بوداق بوداق گزر‌. ** «باغ هایی که مادر گشته رو بچه جز به جز میگرده.» * نه فایدا بیز قالمئشئق بویاندا کورپو قالئپ اویاندا. ** «چه فایده ما ماندیم این طرف و پل آن طرف (خرما بر نخیل ودست ما کوتاه)». * نه قانئر، نه ده قاندئرئر. ** «» * نیت هارا منزیل اورا. ** «نیت به هر کجا باشد، منزل و مقصد همانجاست». == و == '''* واری اولان تاخار یوخو اولان باخار''' * «کسی که داره استفاده می کنه کسی که نداره نگاه می کنه (دارندگی و برازندگی)» '''* واریندی گیریش یوخوندو سوروش''' * «[فکری] داری شروع کن نداری بپرس» '''* وئر ال ساخلار''' * «دست بخشنده نگهدار صاحبش می‌باشد» == ه == * هاردا آشدی، اوردا باشدی. ** «هر جا آش هست، آنجا سر است». * هامئسی بیر بئزین قئراغئدئلار. ** «سروته یه کرباسن». * هامئسی بیر داغ دی ** «همشون یه کوهن» * هامینی برق توتاندا بیزیده لامپا چیراغ توتار. ** «همه را برق میگیره ما را چراغ نفتی». * هر آغلار گوزلویه عاشیق دئمه زلر. ** «به هر کسی که چشمانش گریان است عاشق نمی‌گویند». * هر اوخویان ملانصرالدین اولماز. ** «هر گردی گردو نیست». * هر زادئن تزه سی، دوستون کوهنه سی. ** «هر چیز تازه اش خوب است دوست کهنه اش». * هر قئشئن بیر یازی وار. ** «هر زمستانی بهاری هم دارد». * هر کس ساغ اولسون اوزونه. ** «هر کس باید به خود متکی باشد و از دیگران انتظار کمک نداشته باشد». * هر کسین حورمتی اوز الینده دیر. ** «احترام هر کس دست خودش است». * هر گوزلده بیر عایئب اولار. ** «هر گلی عیب و علتی دارد (گل بی خار خداست)». * هر نه اکیرسن، اونودا بیچیر سن. ** «هرچه بکاری همان را درو می‌کنی (هرچه بکاری تو، همان بدروی)». * هرنه سالار سان آشئنا، اودا چئخار قاشئقئنا. ** «هرچه کنی بخود کنی – گر همه نیک و بد یا کنی». * هرنه گئده ر باغدان گئده ر، باغباندان نه گئده ر؟ ** «» * همشه شعبان بیر دفعه ده رمضان. ** «همیشه شعبان یکبار هم رمضان». * هئچ ده ن یئی دیر. ** «از هیچی بهتره (کاچی به از هیچی)». * هئچ گول تیکان سئز اولماز. ** «هیچ گلی بی خار نیست». * هئچ کیم اوز یوْغورتونا تورش دئمز. ** «هیچ کس نمیگه ماست من ترشه» == ی == * یولداش اودی ساشمیا دریا اولوب داشمیا ** «دوست آن است که نیس نزند دریا شود لبریز نشود» * یا حسن کئچل یا کئچل حسن. ** «چه علی خواجه چه خواجه علی». * یاخشئ دوست اوز دوستونون گوزگوسودور. ** «دوست خوب آیینهٔ دوست خود می‌باشد» * یاخشئ دوست یامان گونده بللنر. ** «دوست خوب در زمان سختی معلوم می‌شود (دوست آنست که گیرد دست دوست***در پریشانحالی و درماندگی)». * یاخشی قادین عومور اوزادار، پیس قادین عومور آزالدار. ** «زن خوب عمر را دراز می‌کند، زن بد عمر را کم می‌کند» * یاخشی قئزدان یاخشی دا گلین اولار. ** «دختر خوب عروس خوبی هم می‌شود». * یاخئنداکی علف، اوزاغداکی آرپادان یاخشئدئر (اوزاق یئرین آرپاسئندان، یاخئن یئرین سامانی یاخشئ دئر). ** «سیلی نقد به از حلوای نسیه». * یاشدا یانئر قورونون اودونا (قورونون اودونا، یاش دا یانار). ** «تر هم به آتش خشک می‌سوزد. (تر و خشک با هم می‌سوزد)». * یاغئشدان قورتولوب دولویا دوشدوک. ** «از چاه درآمده توی چاله افتادیم». * یالانچئنئن حافیظه سی اولماز. ** «دروغگو حافظه ندارد». * یامان گونون عمرو آز اولار (قارا گونون عمرو آز اولار، قارا گجه نین آغ گونودوزواولار). ** «عمر روز سخت کم است، یعنی روزگار پستی و بلندی داشته و تلخی و شادی آن به هم پیوسته‌اند (پایان شب سیاه سپید است)». * یانسئن چیراغی، گلسین ایشئغی. ** «چراغش روشن باشد، نورش بیاید». * یای وار، قئش وار، چوخ ایش وار. ** «تابستان هست، زمستان هست، کار زیاد است (این مثل در مورد شخص عجول بکار می‌رود بدین مضمون که فردا تابستان و زمستان خواهد آمد و کار زیادی در پیش است و تا رسیدن به نتیجه وقت زیادی لازم است)». * یورغانا بورون ائلینن سورون. ** «» * یورغانی گویده آیاغی اوزون. ** «». * یوز ایل سئل گلسه ائئماز، بیر گون غم اووان یئری. ** «» * یوقورت توکولسه یئری قالار، آیران توکولسه نه یی قالار؟ ** «اگر ماست بریزد جایش می‌ماند، اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن می‌ماند؟» * یومورتاسی ترسه دوشوب. ** «کلافه است». * یهر گاه آتئن بئلینده گزه ر، گاه یییه سی نین (همشه سو بئله گتمز). ** «گهی زین به پشت و گهی پشت به زین (همیشه در روی یک پاشنه نمی‌چرخد)». * یئتیمه وای وای دیه ن چوخ اولار - چوره ک وئره ن اولماز. ** «به حال یتیم وای وای گویان زیادند ولی کسی یک لقمه نان نمی‌دهد (وقتی از یک کاری یا شخصی طرفداری الکی و ظاهری می‌کنند ولی در موقع نیاز هیچ‌کدام پا پیش نمی‌گذارند این مثل کاربرد دارد)». * یئدیلر ایچدیلر مطلبه یئتیشدیلر. ** «قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید». * یئر برک اولاندا، اوکوز اوکوزدن گوره ر. ** «وقتی زمین سفت است، گاو فکر می‌کند تقصیر گاو دیگر است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند- عروس نمی‌توانست برقصد، می‌گفت زمین کج است)». * یئرین قولاغی وار. ** «دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد». * یئرینه ایشه مک بس ده ییل، شیرین چای دا ایسته ییر. ** «». * ییرمی دورد مین پیغمبره یالوارینجا بیر دانا آللاها یالوار. ** «به جای اینکه به بیست و چهار هزار پیامبر التماس کنی دست به دامن یه خدا شو». * یئکه باشئن یکه بلاسی اولار (قویونو اولان، قورددان قورخماز). ** «هر چه سر بزرگتر، درد سر بیشتر (هر که بامش بیش برفش بیشتر)». * یئکه گوزون ایشیغی اولماز. ** «» == بدون متن اصلی == * بر سوگند کسی که زیاد سوگند می‌خورد اعتماد مکن. * نیکی به جای نیکی، کار هر کس است؛ اما نیکی به جای بدی، ویژهٔ جوانمردان است. * مرد باید یا در هرات [میدان جنگ] باشد، یا زیر خاک. * اگر شوهر خوب بود، خدا هم شوهر داشت! * دین ارمنی خوب دینی است، البته اگر روز رستاخیز گندش در نیاید! * هر کس با آشپز قهر کند، گشنه به خانه می‌رود! * اگر گدایی بپوشد، همه می‌گویند: «از کجا آورده‌ای»! * فرزند بلاست، نباشد واویلاست! * خرِ کارکن از بیک بیکار به! * نام عروسی را جشن گذاشته‌اند، مبادا زهرهٔ آدم چاک شود! * دست را نباید برید باید بوسید. * زرنگی زیاد جوانمرگی می‌آورد. * تا از پل نگذشته‌ای خرس را دایی بخوان. * اگر دروغگو نبود، راستگو شناخته نمی‌شد. * آقا میاره نوله، خانم می‌ریزد تو گاله. * آخر شوخی به دعوا می‌کشد. * یارین اولماسا یار اونو آتماغی بیلمه عار =اگر دیدی یارت یار نیست ترکش عار نیست. * برای عاشق بغداد دور نیست. * بازار نه پدر را می‌شناسد نه مادر را. * آنقدر به ماه بی اعتنا باش تا زیر پایت بیفتد. * آنچه باهای می‌آید با هوی می‌رود. * اگر یابو را تیمار کنی جفتک می‌اندازد. * از حرارتش خیری ندیدیم از دودش کور شدیم. * اگر خوراک آسیا را نرسانی سنگها همدیگر را می‌سایند. * ادب زیادی بی‌ادبی است. * این مرغ است که به خروس می‌گوید بانگ بردار. * اگر از کسی تنفر داری بگذار زنده بماند. * آب صاف و روشن ماهی ندارد. * افرادی که بوی بدی می‌دهند خود متوجه بوی بد خود نیستند. * اندوه مانند دل پر خارش است که با خاریدن پیشتر می‌شود. * اگر منبع یک جوی گل آلود باشد تمام جوی گل آلود خواهد بود. * انسان از پیروزی چیزی یادنمی‌گیرد ولی از شکست خیلی چیزها یادمی‌گیرد. * از زنان زیبا همچنان بپر هیزید که از فلفل سرخ هندی. {{ناتمام}} [[رده:فرهنگ در آذربایجان ایران]] [[رده:ادبیات آذربایجان]] [[رده:فولکلور در آذربایجان ایران]] [[رده:ضرب‌المثل‌ها|آذربایجانی]] axqhxfgljkiq6ymnvpqale38leqqdld 171372 171371 2022-08-21T09:38:07Z Shahnazi2002 18342 /* ن */ wikitext text/x-wiki <div style="font-variant: small-caps; text-align: center;"> __NOTOC__ [[#آ|آ]] - [[#الف|الف]] - [[#ب|ب]] - [[#پ|پ]] - [[#ت|ت]] - [[#ث|ث]] - [[#ج|ج]] - [[#چ|چ]] - [[#ح|ح]] - [[#خ|خ]] - [[#د|د]] - [[#ذ|ذ]] - [[#ر|ر]] - [[#ز|ز]] - [[#ژ|ژ]] - [[#س|س]] - [[#ش|ش]] - [[#ص|ص]] - [[#ض|ض]] - [[#ط|ط]] - [[#ظ|ظ]] - [[#ع|ع]] - [[#غ|غ]] - [[#ف|ف]] - [[#ق|ق]] - [[#ک|ک]] - [[#گ|گ]] - [[#ل|ل]] - [[#م|م]] - [[#ن|ن]] - [[#و|و]] - [[#هـ|هـ]] - [[#ی|ی]] </div> == آ == * آباد اوْلسون خالخال، بیری یاتار بیری قالخار ** «آباد باشد خلخال، یکی می‌خوابد یکی دیگر بیدار می‌شود (وصف محلی که همیشه تعدادی بیدارند وشلوغ است)» * آتا اولماق آساندی‏، آتالیق ائتمک چتیندیر ** «پدر شدن آسان است‏، ولی پدری کردن سخت» * آتا چاتینجاخ اشّکه مین! ** «تا زمانیکه به اسب برسی، سوارخر شو»! * آت آلماغا جاوان یوللا، قیز آلماغا قوجانی ** «جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر (عروس)» * آت آلمامیش آخئر چکیر ** «قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد» * آتا دوغرایب بالایئیر ** «پسر دنباله رو پدر می‌شود» * آتاسئن دونقوز قاپمیش اوغلونو ایلان چالمیش ** «پدرش را خوک گاز گرفته و پسرش را مار نیش زده» * آتاسئنا خئیئری اولمایان کیمه خئیری اولار؟ ** «کسی که به پدرش خوبی نمی‌کند به چه کسی خوبی می‌کند»؟ * آتا سین گورمه ین شاهلئق ادعاسی ائدر ** «هرکه آبا و اجدادش را نشناسد ادعای پادشاهی می‌کند» * آتاش یانماسا کول اولماز ** «تا نسوزد آتشی، خاکستری پدید نمی‌آید» * آتا سیندان قاباغا دوشه ن تولانی قورد یئیه ر ** «توله ای که جلوتر از پدرش راه برود طعمه گرگ می‌شود» * آتالار سوزونه محاکیمه اولماز ** «نصیحت پدر را نمی‌شود محاکمه کرد» * آتالار سوزو حکمتدیر ** «سخن پدران پندآموز است» * آتالار سوزو عاغلئن گوزو ** «سخنان پدران (ضرب‌المثلها) چشم عقل هستند» * آت اولوب، ایتلرن بایرامیدر ** «اسب بمیره عید و عروسی سگهاست» * آتام آتام من بو ایشه ماتام ** «پدرم پدرم من از این کار سر در نمیارم» * آتا مالین درج ایله‏، اونا گوره خرج ایله ** «اول ارث پدری را صاحب شو، آنگاه خرجش کن» * آتاما یاتاق سالدیم قالایچی یلدی یاتدی ** «برای پدرم رختخواب پهن کردم، خادم پدرم آمد خوابید» * آتام ایله آتانی دئینجه ‏، اوزوم ایله اوزونو دئه ** «حساب پدر با حساب خودت جداست» * آتام ائوینده بایلق باشی ‏، اریم ائوینده تویوق آشی ** «خونه پدر کله ماهی خوراکم بود، خونه شوهر مرغ بریان» * آتامی آنامی آتمیشام تکجه سنی توتموشام ** «پدر و مادرم را انداخته و فقط تو را چسبیده‌ام» * آتامین اؤلمه سیندن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانیا ** «از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏، ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد» * آتا مینمه یین بیر عیبی وار، آت دان دوشمه یین مین عیبی وار (آتا مینمه ک راحتدیر، آت دان ینمه ک چتیندیر) ** «اگر سوار بر اسب شدن یک عیب و ایراد داشته باشد، از آن افتادن و پیاده شدن هزار مورد و مسئله دارد (رسیدن به ثروت و مقام خوشایند ولی از دست دادن آن سخت و ناگوار است)» * آتان بیلیجی دی سنه نه؟ ** «گیرم پدر تو بود فاضل-از فضل پدر تو را چه حاصل» * آتان سوغان آنان ساریمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟ ** «پدرت پیاز ومادرت سیر، مگه میشه تو بشی گلبسر (خیارسبز)» * آتانین دعاسی ‏، آنانین ناله سی ** «دعای پدر و ناله مادر» * آتانین دعاسی آنانین آهی ** «دعای پدر و آه مادر» * آتا ات ایته اوت وئرمزلر ** «به اسب گوشت و به سگ علف نمی‌دهند» * آتا مین ‏، آد قازان ** «بر اسب سوار شو و شهرت بطلب» *آتا مینیب جیدا گوتوروب **سوار اسب شده جیدا برداشته * آتا آنا رشوه سیز دوست دورلار ** «پدر و مادر بدون هیچ چشم داشتی دوستت هستند» * آتا ائوینده اوگئی آنا _ار ائوینده قایئن آنا ** «در خانهٔ پدر نامادری- در خانهٔ شوهر مادر شوهر» * آتم آت اولونجان، ییه‌سی مات اولار ** «تا کره اسبم اسب شود صاحبش مات شده (مرده)» * آتان اوخ قایئتماز ** «تیر پر تاب شده بر نمی‌گردد» * آت اوزگنین، گوت اوزگنین، چال چاتلاسین «اسب مال کس دیگر، کون مال کس دیگر، بکوب تا بشکند.» * آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار. ** «دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم می‌شوند». * آتین ساتان اشک آلامماز، دوسین ساتان کوشک آلامماز. ** «کسی که اسبشو میفروشه نمی‌تونه خر بخره، کسی که دوستشو میفروشه نمیتونه خانه باغ بخره» * آجا مئییت حلال دیر. ** «برای فرد گرسنه میت حلال است». * آج تویوق یاتار یوخودا داری گورر. ** «مرغ گرسنه در خواب ارزن می‌بیند».(شتر در خواب ببیند پنبه دانه) * آج قارئن آجی آیران. ** «شکم گرسنه و دوغ تلخ (وعده‌های تو خالی)». * آجین ایمانی اولماز. ** «آدم گرسنه ایمان ندارد». * آجیندان یاتیب گون اورتادا دوروب. ** «از زور گرسنگی شب می‌خوابد و بعد از ظهر بیدار می‌شود». * آجین قارنی دویار، گوزو دویماز. ** «حریص دایم در غم است، هرچه دارد پندارد کم است». * آج دئیر دویمارام ، توخ دئیر آژمارام. ** «گرسنه میگه سیر نمیشم ، سیر میگه گرسنه نمیشم» * آخار سویا گئدسه، آخار سولار قورویار. ** «آدم بد شانس اگر به آبهای روان برود آنها هم خشک می‌شوند». * آخار سو یولونی تاپار. ** «آب جاری راهش رو پیدا می کنه». * آختاران تاپار یاتان یوخودا گوره ر. ** «کسی که جستجو کند پیدا می‌کند و کسی که بخوابد در خواب می‌بیند (جوینده یابنده است)». * آخیرده گوله ن، یاخشی گوله ر. ** «کسی که آخر می‌خندد، بهتر می‌خندد». * آدادا قورد آز ایدی، بیری ده گمیله گلدی. ** «در جزیره گرگ کم بود، یکی هم با کشتی آمد». (گلپایگان گرگ کم داشت، یکی هم از گوگد آمد) * آدام پولو قازانار، پول آدامی قازانماز. ** «آدم پول در میاره، پول آدم نمیکنه (نه همین لباس زیباست نشان آدمیت)» * آدام گئده ر آدی قالار. ** «انسان می‌میرد نامش ماندگار می‌شود» * آدام هر نه دن قورخسا، باشینا گله ر. ** «انسان از هر چیزی بترسد به سرش می‌آید». * آدامئن آدی پیسلی یه چئخئنجا، جانی چئخسا یاخشی دئر. ** «جون آدم دراد بهتر از اینه که شهرت بدی بگیره» * آدامئن آغزئندان سؤز آلئر. ** «از دهان آدم حرف می‌کشد». * آدامئن اون دانا یییجی سی اولسون بیر دانا دیییجی سی اولماسئن. ** «آدم ده تا نون خور داشته باشه ولی یه دونه غر زن نه»! * آدی منیم دادی سنین. ** «به اسم من ولی لذتش مال دیگران». (به نام من و به کام دیگران) * آدئن توتدون اوزو گلدی. ** «اسمشو آوردی پیداش شد». * آدئن ندی رشید بیرین دئه، بیرین ائشید. ** «یکی بگو، یکی بشنو». * آرپا اکه ن بوغدا درمه ز. ** «کسی که جو می‌کارد گندم درو نمی‌کند». * آرپا یئمییه ن آت، قلیج گوجونه یریمز. ** «اسبی که جو نخورد، به زور شمشیر راه نمی‌رود» * آزاجئق آشئم، آغرئماز باشئم. ** «به فقر می‌سازم، دردسری ندارم». * آزا قانع اولمایان چوخا یئتیشمه ز. ** «کسی که به کم قناعت نکند پیشرفت نمی‌کند» * آز دانئش ناز دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا دانئش، اوستا دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا گئده ن یورولماز. ** «کسی که آهسته می‌رود خسته نمی‌شود». * آسلانین ائرکک دیشی سی اولماز. ** «[[شیر]] نر و ماده ندارد». * آش دی آشئن ایسپناغی. ** «آش اگه آشه مربوط به اسفناجشه». * آشی پیشدی. ** «گاوش زائید. مشکلی برایش پیش‌آمد». * آغاج بار گتیردیکجه باش آیه ر. ** «درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود». * آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر. ** «کرم درخت را از درون می‌خورد». (کرم از خود درخت است) * آغاجین بیری آردی، بیری ناموس، قالانی تالاپ تولوپ. ** «چوب (تنبیه و تربیت) یکی عصمت و عفت (آر) است، یکی ناموس، بقیه تالاپ تولوپ». * آغانئن مالی چئخاندا نوکرین جانی چئخئر. ** «از اموال آقا داره کم میشه جان نوکر داره در میاد (شاه می‌بخشد شیخعلی خان نمی‌بخشد)». * آغریمایان باشا دسمال باغلامازلار. ** «به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند». * آغرییان دیشی چکرلر. ** «دندانی را که درد می‌کند باید کشید». * آغئزلاردا ساققئز اولماق. ** «دهان به دهان گشتن». * آغئزئنا باخ تیکه کس. ** «به اندازه دهانت لقمه بردار (پایت را به اندازه گلیمت دراز کن)». * آغئزئندا مرجیمک ایسلانمئر. ** «عدس دردهانش خیس نمی‌شود (درمورد آدمی که سرّ نگهدارنیست)». * آل آپارمئش. ** (آل او را ببرد)(آل=موجودی موهوم و خیالی که به چشم انسان تنها در شب یا زن حامله دیده می‌شود)». * آل ایتدن معروف اولماق. ** «مثل گاو پیشانی سفید مشهور بودن». * آللاه آدامئن عمروندن گؤتورسون، قویسون شانسئنئن اوستونه. ** «خدا از عمر آدم بردارد، به شانسش اضافه کند». * آللاه ایکی قاپازی، بیر باشا وور ماز. ** «خدا دو سرکوفت را به یک سر نمی‌زند». * آللاه ایلانی تانییب، آیاغلارئنی قارنئنا سوخوب. ** «خدا خر را شناخت و شاخش نداد». * آللاه باغلایان قاپئنی، هئچ کیم آچامماز. ** «دری را که خدا ببندد، هیچ‌کس نمی‌تواندباز کند». * آللاه بیر قاپئنی باغلاسا، آیری قاپی آچار. ** «خدا اگر دری را به روی بنده اش ببندد، در دیگر به رویش می‌گشاید (خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری)». * آللاه داغئنا باخار قار وئره ر. ** «خداوند به کوه اش نگاه می‌کند برفش می‌دهد (خداوند به هر کسی به اندازه لیاقتش می‌دهد، خلایق هرچه لایق)». * آللاه‌دان اوزولمییه نه، اؤلوم یوخدور. ** «برای کسی (بیماری) که ارتباطش از جانب خداوند قطع نشده، مرگ وجود ندارد». * آللاه دان قورخان هئچ نه ده ن قورخماز. ** «کسی که از خدا می‌ترسد از هیچ چیز نمی‌ترسد» * آللاه دغل بازا پای ورمز. ** «خدااز فریب کاران حمایت نمی‌کند.» * آللاه شنبه نی جهودا قیسمت ائله سین. ** «خداوند شنبه را قسمت جهودها کند». * آللاه قارغا ده ییل کی گوز اویا (آللاهئن بارماغی یوخدور، گؤزووه سوخا). ** «خداوند مانند کلاغ نیست که چشم در بیاورد (چوب خدا صدا نداره)». * آللاه قازاناندان آلار وئره‌ر بئجه‌ره‌نه. ** «خدا اختیار داره». * آللاها قوربان اولوم کی، یاغی یاغ اوسته وئریب یارمانی یاوان قویوب. ** «قربان خداوند بروم که به یکی روغن روی روغن (صد نازو نعمت) داده وبرای یکی هم بلغور خالی». * آلچاقدا دایان که چیخاسان باشا. ** «برای رسیدن به قله کوه باید از دامنه شروع کنی». * آلئنمئش تاپئلمئش دی. ** «چیزی که خریده شده غنیمت است». * آلما قاخی دا قاخدی، اَریک اوندان قاباخدی. ** «برگه سیب هم هرچند برگه هست ولی برگه زرد آلو از آن به مراتب بهتر است» * آناسئنا باخ قئزئنی آل، قئراغئنا باخ بئزینی آل. ** «در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج دربارهٔ مادر عروس تحقیق کن». * آنلایان بیر تل ده ن آنلایار (آدام اولانا بیر سوز یئته ر. آنلایانا بیر سؤز بسدیر. آنلایانا ایشاره، آنلامایانا میناره. آنلایانا بیر سؤز بیر کیتابدئر. آنلایانا بیر کلمه سازدئر، آنلامایانا زورنا قاوال آزدئر). ** «عاقل را یک اشاره کافیست». * آی ایشئغی گونده ن آلار. ** «نور ماه از خورشید هست» * آیدان آری، سودان دورو. ** «پاک‌تر از ماه، صاف‌تر از آب». * آییدان قورخان، مئشه یه گیرمه ز. ** «کسی که از خرس می‌ترسد، وارد جنگل نمی‌شود». * آیین ایشیغی، گئجه نین یاراشیغی. ** «نور ماه، برازندگی شب». == الف == * الحَضَر اِتماخ گَرَک اؤچ زادیدَن، گُوی گؤز و اؤز قیرمیزی باش ساریدَن ** «از سه چیز باید دوری کرد، چشم سبز و سرخ صورت و زرد گیسوی!(کنایه از تباهی دل بستن به انسانهای زیبا)» * اوت هارا دوشسه اوزونه یئر آچار ** «آتش هر جا که افتد، خودش جا را باز می‌کند» * ایشمئمیش کئفلی ** «نخورده مست (کنایه از شادی، گیجی، بیخیالی یا بی توجهی بیش از حد)» *اوست اورتولو بازار دوستلوغو پوزار **«عدم شفافیت در رفاقیت موجب از بین رفتن رابطه دوستانه میشود» * ایپک اوقدر خار اولدی اشگه افسار اولدی. ** «ابریشم آن قدر خار شده که بند افسار خر شده‌است» * اَت قانلی یئگیت جانلی گَرَح ** «گوشت خون‌دار و جوان جون‌دار باید(باشد)» * اِشَّح قوناخ‌لیغی‌دی؟ ** «مهمانی خر هست؟(چه خبره مگه؟)» * اششکی پالان ساخلار قشونی یالان. ** «خر را پالان نگه می‌دارد و لشکر را دروغ» * اِله جیر یاماخ تاپئل‌سئن(شکل دوم: یئکه جیردین) ** «یه جوری پاره کن که وصله پیدا بشه(جوری بلف بزن که بشه باور کرد)(شکل دوم: زیاد پاره کردی)» * اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نین گو’زون ایور (اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نه ن ساواشئر). ** «هم تو کشتی نشسته هم به ناخدا گیر داده». * ات وئرمه ده ن، کوفته ایسته مه (ات وئرمه میش، کوفته الده ائدیلمز). ** «تا وقتی گوشت نداده‌ای کوفته نخواه». * ایصفهانان گلن اشک کرخ (۴۰) گون آنقرار. ** «الاغی که از اصفهان (راه دور) اومده باشه چهل روز عرعر می کنه» * ایشین دوشدی آروادا اولن گونون سال یادا. ** «کارت به زن افتاد روز مرگش را یادت بینداز» * ایکی قیرغی ساواشار، سئرچه یه ده ن دوشه ر. ** «دو قرقی با هم دعوا می‌کنند، برای گنجشک دانه می‌افتد» * ایو ساتان بیر ایل دولتی اولار ایو آلان بیر ایل کاسب. ** «هر کی خونه بفروشه یک سال وضعش توپ میشه و اونی که خونه می خره یک سال بی‌پولی میکشه» * الی باغلی اولانین دوگنی چوخ اولار. ** «کسی که دستاش بسته هست خیلی‌ها جسارت زدنشو پیدا می‌کنند» * اوزگه قاپئسونی باغلی ایسته یه نین، اوز قاپئسی باغلی قالار. ** «» *اوغول سنتی بستنی یماغا لاح گاشیغ ایش ورمز سینار گالار ایچینده اوتاندا تاخیلار بوغازیوا ** «پسرم برای خوردن بستنی سنتی قاشق پلاستیکی استفاده نمیکنن میشکنه میمونه توش وقتی میخوای قورتش بده فرو میره تو قلوت» * اوزونده ن یوخاری یا باخاندا، اوزونده ن آشاغی یا دا باخ. ** «وقتی از خودت بالاترو نگاه میکنی از خودت پایینترم نگاه کن» * اوستی بزک آلتی تزک. ** «رویش زیبا و تمیز زیرش کثیف(ظاهر زیبا باتن زشت)» *اوستوراغین گولونجا نه ربطی وار؟ ** «گوز چه ربطی به گولنج داره؟» * اوسورماغی بس دگیل یل قاباغندا دا دورور. ** «گوزیدنش کم نیست جلوی باد هم می‌ایستد» * احمد بی غم دیر. ** «آدم بی خیالی است». * ادب بازاردا ساتیلماز. ** «ادب در بازار فروخته نمی‌شود». * ار آخار چای دی آرواد سویون بندی. ** «شوهر رود در جریان است و زن آب‌بند است (زندگی جمع می‌کند)» * اریم اولسون ائرمنی اولسون (اراولسون اکبر اولسون). ** «اخلاق و رفتار مهم نیست مهم این است که شوهر و سایه سر باشد». * اششییم اؤلمه یونجا بیتینجه ک، یونجام سارالما، توربا تیکینجه ک.(اؤلمه اششکیم یونجا بیتینجک) ** «بزک نمیر بهار میاد، کمپوزه با خیار میاد». * اششگه گوٍجوٍ چاتمیر، پالانئ‌نی تاپداییًر. ** «زورش به خر نمی‌رسد، پالانش را کتک می‌زند»! * اشک نه بیلر آرپا باهادی. ** «خر که نمی فهمه جو گرونه (خر چه داند قیمت قند و نبات)». * اوکوز گوجون بولسه چوبانا اگیلمز. ** «گاو اگر زورشو بدونه تسلیم چوپان نمی‌شود». * ال الی یویار، ال ده دؤنه ر اوزو یویار. ** «دست، دست را می‌شوید، دست برمی‌گردد صورت را می‌شوید (همدلی و کمک به دیگران و رفتار متقابل آنها در تمامی زمینه‌ها)». * اتینن درناغین آراسینا گیرمه. ** «میان گوشت و استخوان نرو (میان دو برادر جدایی نینداز)» * الییم اله نیب قلبیریم گویده فئرئلدئر. ** «الکم بیخته شده و غربیلم درهوا می‌چرخد (آردم را بیختم الکم را آویختم)». * الینده ن سو داممئر. ** «از دستش آب نمی‌چکد (کنایه از آدم خسیس)». * ان بؤیوک بیجلیک دوزلوکدور. ** «بزرگترین زیرکی درستکاری و صداقت است». * اوباشداآغلاماق بوباشدا سئزئلداماقدان یاخشئدئر. ** «گریه کردن در انتها از چس‌ناله کردن در ابتدا بهتر است (احتیاط اولیه بهتر از پشیمانی و گریه کردن در پایان کار است)». * اوجوزدان باهاسی اولماز. ** «همیشه جنس گرانبها مرغوب و باصرفه تر است». * اوجوزلو اتین شورباسی اولماز. ** «از گوشت ارزان شوربا نمی‌شود». * اود آلتئندان کوز، آدام آلتئندان سوز (آدامئن آلتئن سوز یاندئرار، قازانئن آلتئن کوز یاندئرار). ** «خاکستر زیر آتش، حرف پشت سر انسان (انسان بواسطه برخی از سخنان دیگران همیشه در زحمت و رنج است همچنان که شعله‌ور شدن چوب زیر دیگ را می‌سوزاند)». * اود پارچاسی دی. ** «یه پارچه آتیشه». * اوره ییم قئزمئر. ** «دلم گرم نمیشه». * اوز گوزونده دیره یی گورمور، اوزگه نین کینده توکو گورور. ** «تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند». * اؤزومون قشنگین چاققال یئیر. ** «بهترین انگور (باغ) راشغال می‌خورد». * اوزونه سیچیر، منه گوز بره لدیر. ** «برای خودش می‌ریند، برای من چشم می دراند» !(خودش را خیس می‌کند، عصبانیتش را سر من خالی می‌کند) * اوزو یئخئلان آغلاماز. ** «کسی که خودش بیفته [[گریه]] نمی کنه (خود کرده را تدبیرنیست)». * اوزونن گوز اول ** «چشم از رو خودت برندار(حواست به خودت باشه؛ مواظب خودت باش» * اوستورانین قاباغیندا سیچماسان، دئیرلر گوتو یوخدی. ** «کلوخ انداز را پاداش سنگ است.» (عوض عوض داره گله نداره) * اوغرو پیشیک آغاج گورجک قاچار. ** «[[گربه]] دزده چوب ببینه فرار می‌کنه». * اوغرو دان اوغرویا حلالدی. ** «دزد که از دزد بدزده حلاله.» * اؤلسون او یاخشی کی پیسده ن سونرا گه له جک (اؤلسون او پیس کی یئرینه یاخجی سی گه له جک). ** «بمیرد آن خوبی که می‌خواهد بعد از بد بیاید (هیچ بدی نرفت که خوب جاش رو بگیره)». * اول قارداشلئغئنی ثابت ائله سونرا ارث و میراث ایسته. ** «اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن». * اؤلو دوروب مرده شیری یویور. ** «مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده». * اؤلومدن باشقا هر شئیه چاره وار. ** «فقط مرگ را چاره نیست». * اؤلمه ز خدیجه، گوره ر نوه نتیجه. ** «نمی‌میرد خدیجه، می‌بیند نوه و نتیجه (یعنی هرکس کار بکند خوب و بد نتیجه کارش یا عمل انجام یا فته اش را خواهد دید و پس از آن دیگران با دیدن نتیجه کار قضاوت خواهند کرد)». * اؤلمه ک اگر اؤلمه کدیر، بونه جان وئرمه کدیر. ** «مرگ یک بار شیون هم یک بار». * اؤلن یوخدور قبرینه سئچاسان. ** «هنوز خبری نیست که داری برنامه می‌ریزی». * اؤلویه اوز وئرسن، سیچار کفنین باتیرار. ** «به مرده رو بدی می رینه کفنشو کثیف می کنه». * او مراغا باسلئغئدی، ایلده بیر دفعه گلر. ** «آن باسلوق مراغه است سالی یکبار می‌آید». *ایت ایلن یولداشلیق ائله، آما آغاجیوی یئره قویما ** «با سگ دوستی کن ولی چماغتو زمین نذار» * ایت موتالدان ال‌چکدی موتال ایتدن ال چکمیر. ** «سگ از خیک دست برداشت خیک ازسگ دست برنمی‌دارد». * ایت هورر کروان کئچر. ** «سگ واق واق می‌کند، کاروان می‌گذرد (سگ لاید و کاروان گذر، جواب ابلهان خاموشی است)». * ایتین آیاغیندان تیکان چئخاردئر. ** «از پای سگ خار درمی‌آورد (سخت کوش- در مورد انجام کارهای سخت و مشاغل طاقت فرسا)». (کنایه ازشجاعت و نترس بودن) * از گل قیزیم ناز گل قیزیم. ** «کم مهمون بیا دخترم ناز باشه اومدنت». * ایری اوتوراق دوز دانیشاق. ** «کج بشینیم، راست صحبت کنیم (اظهار صداقت و راسنگویی در هر موقعیتی)». * ایش ایچینده ایش وار. ** «کاسه ای زیر نیم کاسه است». * ایش قالسا اوستونه قار یاغار. ** «اگه کار بماند رویش برف می‌بارد». (کار امروز را نگذار فردا) * ایشله ین دمیری، پاس باسماز. ** «آهنی که کار کند زنگ نمی‌زند (در زمینه ارزشمندی کار کردن بیان می‌شود)». * ایشه یاخشی باخارسان، ایشده سنه یاخشی باخار. ** «» * ایشی دوشنده آختارار، ایشیم دوشنده قاوالار. ** «وقتی کاری با من دارد دنبالم می‌گردد، وقتی کاری باهاش دارم فراری ام می‌دهد». * ایلان هر یئره ایری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر. ** «[[مار]] هر کجا که کج بره، خونه خودش راست میره». * ایلانئن قویروغون آیاقلاماسان چالماز. ** «اگر پا روی دم مار نگذاری نیشت نمی‌زند» * ایلانئن یارپئزدان خوشو گلمز گلر سو قئراغئندا چئخار. ** «مار از پونه بدش میاد دم در لونه اش سبزه میشه». * ایلانی اوتوب اژدها اولوب. ** «مار را قورت داده شده اژدها». (مار خورده افعی شده) * ائل گوجو، سئل گوجو (ائلین گوجو، سئلین گوجو). ** «قدرت مردم مانند قدرت سیل است (دست خدا با مردم است)، در زمینه نیرومندی کار جمعی بیان می‌شود». * ائله دانئشئر کی پیشمیش تویوغون گولمه یی گلیر. ** «چنان حرف می‌زند که مرغ بریان خنده اش می‌گیرد». * ائله قورخور، جین دمیرده ن قورخان کیمی. ** «مثل ترسیدن جن از آهن می‌ترسد (کنایه از آدم ترسو است)». * ائله یئرده یاتماز کی آلتئنا سو کئچه. ** «می‌گویند فلانی جائی نمی‌خوابد که آب زیرش برود، بسیار محتاط است». * ائویمدن چئخئر قارنئما گئدیر. ** «از خانه‌ام در می‌آید، به شکمم می‌رود (از این جیب به ان جیب)» * إشییه گِدیرَم تاری داننیر، إوَه گَلییم قاری داننیر. ** «بیرون میرم خدا سرمون میزنه، خونه میاییم زن سرمون میزنه» (بیشتر برا کسی بکار می‌رود که نه روزی درست و حسابی دستش میاد و نه در خونه از جهت اخلاق زن درست حسابی داره) == ب == '''* بادام‌لیغی وار آما آدام‌لیغی یوخ''' * «باغ بادام (دارایی) دارد ولی انسانیت ندارد» '''* باشیوا کول‌ده السن اوجا یئردن اله''' * « اگر میخواهی به سرت خاک هم بریزی از بلندی بریز» * بش یاشیندا قویون؛ اللّی یاشیندا قاضی نی آلار. ** «یک گوسفند پنج ساله؛ یک قاضی پنجاه ساله را می‌خرد» * باجی، باجین اؤلسون، درد چوخ، وقت یوخ. ** «خواهر خواهرت بمیره حرف زیاد است و وقت کم» * بو گون قیزین دوگمه ین صاباح دیزین دویه جخ. ** «کسی که امروز دخترشو نزنه فردا به زانوش باید از حسرت بکوبد» * بیر ائوده شادلیق، بیر ائوده شیوئن. ** «درخانه ای شادی، درخانه ای دیگر شیون» * بیر الی ایله وئریر، بیر الی ایله آلئر. ** «با یه دست میده، با دست دیگرش میگیره» * بیراولکه ده ایکی حکمدار اولماز. ** «در یک کشور دو حکمدار نمی‌گنجد». * بیر بوغدا اکمه سن، مین بوغدا بیچمه سن. ** «اگر یک دانه گندم نکاری، هزاران دانه گندم نمی‌توانی برداشت کنی». * بیر بولودلا قئش اولماز. ** «با یک ابر زمستان نمی‌شود». * بیر چیراغئن ایشئغئنا قئرخ آدام یئغئشار. ** «به نور یک چراغ چهل نفر جمع میشود» * بیزیم گلین بیزدن قاچار، اوزونو توتار گوتونو آچار. ** «عروس ما از ما فرار می کنه، صورتشو می گیره اما کونش را باز می گذاره» *بیزیم صوبدن گوتوموزو شخته آتیپ خانیم یاتیپ یاتیپ ناهارچا شِش آتیپ! ** از صبح درومدیم کونمون از سرما یخ زده خانوم خوابیده خوابیده ظهر بلند شده میگه چقدر هوا گرمه! * بیر چیو بیر نالی، بیر نال بیر آتی، بیر آت بیر پهلوانی، بیر پهلوان بیر لشگری و بیر لشکر بیر کشوری ساخلار. ** «یک میخ یک نعل را، یک نعل یک اسب را، یک اسب یک پهلوان را، یک پهلوان یک لشکر را و یک لشکر یک کشور را نگه می‌دارد» * باخما اوزونون قاراسئنا، باخ آلنئنئن سیتاراسئنا. ** «فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه». * بارلی آغاجا داش وورارلار. ** «درختی که میوه داره بهش سنگ پرتاب می‌کنند». * باشدا عاقیل اولماسا بدن عذابدا اولار. ** «عقل نباشد، جان در عذاب است». * باشئنا داش دا سالاندا، اوجا یئردن سال (باشئنا کول ده اله سن، اوجا یئردن اله). ** «وقتی می‌خواهی بر سرت خاک بریزی از جای بلند بریز (همت بلند دار که مردان روزگار – باهمت بلند بجائی رسیده‌اند)». * باغا قینین نان چیخیب قینین بگممور. ** «فراموش کردن اصل و نصب» * باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو. ** «در باغ زردآلو بود سلام علیک هم بود، زردآلوهای باغ تمام شد سلام علیک هم تمام شد». * باغبانئن گول واختی قولاغی ائشیتمز. ** «گوش باغبان وقت باز شدن گل نمی‌شنود». * بالا لی قارغا بال یئمه ز. ** «کلاغی که فرزند دارد خودش عسل را نمی‌خورد». * بال شیرین، بالا بالدان دا شیرین. ** «عسل شیرین است، فرزند از عسل هم شیرین تر». * بالا شیرین، اما تربیتی اوزونن شیرین. ** «بچه شیرین است، اما تربیتش شیرین تر است». * بالئغ کونلو ایستیه نین گوتو سودا اولار (کونلو بالئغ ایسته نین گوتو بوزلو سو دا اولار، کؤنلو بالئغ اتی ایسته یه ن، قویروغون قویار بوز اوسته). ** «کسی که دلش ماهی می‌خواهد باید در آب فرورود (هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد، کسی که خربزه می‌خورد، پای لغزش هم می‌نشیند)». * برکت، حرکت ده دیر. ** «از تو حرکت، از خدا برکت». * بئش بارماغ بئشیده بیر اولماز. ** «پنج انگشت برابر نیستند». * بئش ده آلاجاغئم یوخ اوچ ده وئره جاغئم. ** «نه به اشتری سوارم نه چو خربه زیر بارم». * بئش قئرانلئق یوغورت کیمین اوزون توتوب. ** «مانند ماست پنج قرانی خودش را گرفته» * بودونیا بیر گوزگودور، هر گلن باخار گئدر. ** «این دنیا مانند آینه است هرکسی می‌آید و نظری بر آن می‌افکند». * بورجلو بوشلونون ساغلئغئن ایستر. ** «طلبکار سلامتی بدهکار را می‌خواهد تا زنده باشد و بتواند دین خود را ادا نماید». * بوردا منم باغداددا کور خلیفه. ** «در اینجا همه‌کاره من هستم همچنانکه در بغداد نیز خلیفه کور همه‌کاره است». * بؤرکونو قوی قاباغئنا. ** «کلاه خود را قاضی کن». * بورنو یئللی دیر. ** «دماغش باد دارد». * بورنوندان توتسان جانی چئخار. ** «اگر دماغش را بگیری جانش در می‌آید». * بوغدا بوغدادان بیته ر. ** «از مکافات عمل غافل مشو***گندم از گندم بروید جو ز جو». * بوشلو بوشلونون ساغلیغین ایستَر ** «طلبکار همیشه سلامتی کسی که بهش طلب داره رو میخواد(منظور مشکلی نیست یکم طلبکار افرادی که دوستشون داریم باشیم)» * بوقارا او قارا یا بنزه مز. ** «این تو بمیری از اون تو بمیری‌ها نیست». * بو گونون صاباحی دا وار (جمعه نین چرشنبه سی وار). ** «امروز فردایی هم دارد (در مورد افرادی که شاکر نعمت نیستند به کار می‌رود)». * بولاغ سو توکمه یی ایله بولاغ اولماز گه ره ک اوزو جوشا. ** چشمه با آب ریختن چشمه نمی‌شود خودش باید بجوشد. * بولانماسا دورولماز (خراب اولماسا آباد اولماز). ** «شرط آبادانی و اصلاح، به هم خوردن و از بین بردن برخی از شرایط و موارد است». * بونلاردان فاطیا تومان اولماز. ** «از اینهان برای فاطی تنبان نمی‌شود». * بیر آیاغی قبیرده اولماق (بیر آیاغی قبیرده دیر). ** «پای کسی لب گور بودن». * بیر الده ایکی قارپئز توتماغ اولماز. ** «با یک دست نمی‌توان دو هندوانه را برداشت». * بیر اینه اوزونه وور، بیر جووالدوز اوزگیه. ** «اول یک سوزن به خودت بزن بعد یک جوالدوز به دیگران». * بیر بیر مین اولار، داما داما گول اولار. ** «یکی یکی هزار می‌شود چکه چکه دریاچه (استخر) می‌شود (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریاشود)». * بیر تیکه نی بیلمه ین، اون تیکه نی ده بیلمز (بیر تیکه نی بیلمه ین، مین تیکه نیده بیلمز). ** «کسی یک خوبی را (که در حقش شده) نفهمد ده خوبی دیگر را هم نخواهد فهمید». * بیر سوز اولماسا، مین سوز دئییلمز (بیر سوز اولماسا دئمزلر). ** «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها». * بیر کنده گیردین هامی کور سنده کور (یالانا بورون، ال ایله سورون). ** «اگر وارد دهی شدی دیدی همه کور هستند تو هم کور باش (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو)». * بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا. ** «یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست». * بیرین بیلیرسن بیرین یوخ. ** «یکی را می دانی یکی را نه». * بیکارلیق بیعارلیق. ** «بی‌کاری بی‌عاری». == پ == '''* پادشاه اوزاغ دا، آللاه یوخاری دا، کیمه دیسن دردیدینی؟''' * «پادشاه در دور دست است، خداوند بالاست، به کی دردم را بگویم؟» '''* پاخما اولماسا، مرد رند آجیندان اولر''' * «اگر آدم پخمه وجود نداشته باشد، رند از گرسنگی می‌میرد» '''* پاسلی دمیردن قیلینج اولماز''' * «از آهن زنگ زده شمشیر در نمیاد» '''* پاکات ایچینده سؤز دئمک''' * «چیزی را با کنایه و در پرده گفتن» '''* پالازا بورون ائلینن سورون''' * «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» '''* پنیری دری ساخلار قادئنی اری''' * «پنیر را توبره نگه می‌دارد و زن را شوهر» '''* پولو وئر پولا''' * «پول را بده به پول» '''* پول الین چرکی دیر''' * «پول چرک کف دست است» '''* پیچاق اوز دسته سین کسمز''' * «چاقو دسته خودشو نمیبره» '''* پیچاق وورسان قانی چیخماز''' * «چاقو بزنی خونش در نمی‌آید» '''* پیس اولادی نه آتماغ اولار نه اوتماغ''' * «فرزند بد را نه می‌شود دور انداخت، نه می‌شود پذیرفت» '''* پیشیکه دئدیلر پوخون درمان دی، سئچدی اوستون باسدیردی''' * «به گربه گفتند گهت دوا است، رید، روش خاک ریخت» '''* پیشیکین الی اته چاتمیردی دئییردی مینداردی''' * «گربه دستش به گوشت نمی‌رسید، می‌گفت مردار هست» == ت == * تانری داغینا باخار، قار وئرر. ** «خداوند به هر کسی متناسب با ظرفیتش روزی می‌دهد». * تانری یازانی، بنده پوزا بیلمه ز. ** «سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد». * تایلی تایئن تاپمالی. ** «کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز». * تزه یونجا ائششیه باش آغریسی گتیره ر. ** «» * تک الده ن سس چئخماز. ** «یه دست صدا نداره». * تکلئق آللاها گلیب. ** «تنهایی خدا را زیبد». * تکه ده قوچ هونه ری اولماز. ** «بز نر هنر قوچ رو نداره» * تلسه ن قئز اره گئتمز، اره گتسده خئیر گؤرمز. ** «دختری که برای شوهر کردن عجله کند، نمی‌تواند شوهر کند و اگر توانست شوهر کند در زندگی اش خیر نمی‌بیند». * تنبل احمد دیر. ** «آدم تنبلی است». * تنبل قادئنئن، قئزی زیرنگ اولار. ** «زن تنبل، دختر زرنگ خواهد داشت». * توخون آجدان خبری اولماز. ** «شخصی که سیر است از احوال گرسنه آگاهی ندارد (سواره از پیاده خبر ندارد)». * توزلی باشماغین نازین چکن چوخ اولار **«ناز کفشی که گرد و خاک شده رو بیشتر می‌کشن(هرکه بامش بیش برفش بیشتر)» * توک ایله دری، اوره کده ن سو ایچه ر. ** «مو و پوست از دل آب می‌خورند (وضعیت پوست و مو را دل آدم مشخص می‌کند)». * تولکوسن آسلانلا چیخما ساوشا. ** «اگر روباهی با شیر دعوا نکن». * تولکو سوواخلی باغا گیرمه ز. ** «روباه به باغ محصور وارد نمی‌شود». * تولکویه دئدیلر هانی شاهیدین؟ دئدی: قویروغوم. ** «به [[روباه]]ه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم». * تویدا، اوینایانین بویون گوره رلر. ** «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باش». == ج == * جالانان سو بیر داها کوزه یه قاییتماز. ** «ابی که ریخته شده، دیگر به کوزه بازنمی‌گردد». * جان وئره‌ر مال وئرمه ز (جانین وئره ر، ولی مالئن ورمه ز). ** «جانش را می‌دهد ولی مالش را نه». * جانی بوشلوغدان ائرمنی یه دایی دئییر. ** «از تنبلی به ارمنی دایی می‌گوید». * جفا چکمه ین، صفا گورمز. ** «جفا نکشیده، صفا نمی‌بیند». * جامال گئدر، کامال قالار. ** «جمال می‌رود، کمال می‌ماند». * جان ده، جان ائشیت. ** «جان بگو، جان بشنو». * جانا گلن، مالا گلسین. ** «چیزی که می‌خواهد به جان ضرر بزند، بهتر است به مال ضرر بزنند». * جواهیر جیندا آراسیندا اولار. ** «جواهر بین دستمال پاره پیدا میشه» * جان شیرین اولور. ** «جان شیرین است». * جانی آغریان ائشک، آت دان یئیین گئدر. ** «خری که بدنش درد می‌کند، از اسب تندتر می‌رود». * جوجه نی پاییز دا سایارلار. ** «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند». * جوجه همیشه سبت آلتئندا قالماز. ** «جوجه همیشه زیر سبد نمی‌ماند». * جویود دور (جویود کیمین پوللارئن یئغئر). ** «جهوداست (مثل جهود پولهایش را جمع می‌کند)». * جهننمه گئدن اؤزونه یولداش آختارار. ** «کسی که به جهنم می‌رود، دنبال رفیق می‌گردد». == چ == * چاخیری توکسه ن سیچانین بوغازینا، گئده ر پیشییین پئشوازینا. ** «» * چالیشان قازانیر، الماسی قیزاریر ** «برو کار کن نگو چیست کار» * چادراسئزلئق دان ائوده قالئب (تومانسئز لئقدان ائوده قالئب). ** «از بی چادری تو خونه مونده-آب نمی‌بیند وگرنه شناگر قابلی است (بدی و خیانت نکردن او از فقدان وسائل است)». * چاغئرئلان یئرده ییت ـ چاغئرئلمایان یئردن ایت (چاغئران یئرده ن قالمازلار، چاغئرمایان یئره باخمازلار). ** «جایی که دعوت شده‌ای حاضر باش ـ از جایی که دعوت نشده‌ای پنهان باش». * چالما قاپیمی، چالارلار قاپینی. ** «درم را نکوب، در تو را هم می‌کوبند. (آزارم نده کسی هم ترا آزار خواهد داد)». * چوخ زامان، دوران اوکوز، یاتان اوکوزون باشینا سیچار. ** «خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند». * چوخ محبت تئز آیرلئق گتیره ر. ** «محبت زیاد زود جدایی می‌آورد (تب تند زود سرد می‌شود)». * چوخ یاشایان چوخ بیلمز، چوخ گزه‌ن چوخ بیلر. ** «کسی که زیاد عمر کند زیاد نمی‌داند، کسی که زیاد سفر کند زیاد می‌داند. جهاندیده بسیار می‌داند (مورد کسانی که سن زیاد و موی سفیدشان را دلیل دانایی شان تلقی می‌کنند بکار می‌رود)». * چوخ یئمه ک آدامی آز یئمکده ن ده قویار. ** «» * چؤره یی سوفرادا گؤرؤب، سویو کوزَه‌دَه (گونو باجادا گؤروبدور سویو کوزَه‌دَه). ** «نان را در سفره دیده و آب را در کوزه، آفتاب را از روزن بام دیده‌است و آب را در کوزه (در مورد کسی گفته می‌شود که نازپرورده است)». * چؤره یی وئر چؤره کچی یه بیرینده آرتیق وئر. ** «نان را بده به نانوا یک عدد هم اضافه بده». * چولک اکه ن، طوفان بیچه ر. ** «هرکه باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد». * چؤلمَک گَزَر، قاپاغئنئ تاپار. ** «دیزی می‌گردد و درِ مناسب خودش را پیدا می‌کند». * چومچه آش دان ایستی اولوب. ** «کاسهٔ داغ تر از آش بودن». * چه ک زحمت، گؤر لیذت. ** «» * چیبین میندار اولماز اوره ک بولاندیرار. ** «» * چیراغ اوز دیبینه ایشئغ وئر مز (چیراغ اوز دیبینه ایشئغ سالماز). ** «چراغ به اطراف خود نور نمی‌دهد (کنایه از کسانی است که با وجود مستحق در اطرافیان خود فقط دیگران از وجود او بهره‌مند می‌شوند)». == ح == * حتما چورکین چوخ اِلئیرمیشلر ** «حتما نان اش را زیاد می‌کردن (با نان زیاد مصرف میکردند) »( فردی که غذا پخش میکرد گفت امروز غذا کم است مانند زمان پیغمبر که سپاهیان با غذای اندک در راه خدا قناعت میکردند قناعت کنین. ناگهان فردی از جمعیت برخواست و گفت حتما نون اش را زیاد میکردند که کفاف کند و سیر شوند!! ) * حاجی لک لکین آرتئغ بالاسی. ** «جوجه اضافی لک‌لک (جوجه‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت می‌کند)». * حالوا ـ حالوادئمک له، آغئز شیرین اولماز. ** «با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی‌شود». * حامام سویو ایله دوست توتماق (خلیفه کیسه سیندن باغئشلاماق). ** «با آب حمام دوست پیدا کردن (از کیسه خلیفه بخشیدن)». * حسن تلسیک دیر. ** «خیلی آدم عجولی است». * حکماوار اوزاخ کردیسی یاخئن (همدان اوزاخ کَردی یاخئن). ** «حکم آباد (همدان) دور ولی کرتهایش نزدیک است (کنایه از کسی است که به دروغ می‌گفت من در حکم آباد (همدان) از روی کرت بزرگ می‌پریدم غافل از اینکه کرت همه جا هست و امتحان کردن آن نیاز به شهر خاصی ندارد)، اگر یزد دور است، گز نزدیک است». * حق آلمالئدئر، وئرمه لی ده ییل. ** «حق گرفتنی است دادنی نیست». * حق ایله باطیلین آراسی دورد بارماقدئر. ** «فاصله حق و باطل چهار انگشت است». * حق داشی آغئر اولار. ** «سنگ حق سنگین است». * حق سوز آجی اولار. ** «حرف حق تلخ است». * حق سوز آخار سولاری ساخلار. ** «حرف حق آبهای جاری را متوقف می‌کند». * حیرصین دوولته زیانئ وار. ** «عصبانیت به مال ودولت زیان دارد (در زمان عصبانیت زدن و شکستن به دارایی خود انسان ضرر می‌رساند)». * حیوانئن دیشینه باخارلار، اینسانئن ایشینه. ** «سلامت حیوان به دندان است وشایستگی انسان به عملش». == خ == '''* خاشیل بیشیرمک بیلمیر، آشپزلیک ائدیر''' ** «برنج دم نکشیده پختن بلد نیست، آشپزی میکند» '''* خالا خاطیرین قالماسئن''' ** «محض خالی نبودن عریضه» '''* خالام بیلدی، عالم بیلدی''' ** «خالم فهمید، عالم فهمید» '''* خالقا ایت هورسه بیزه چاققال هورر''' ** «اگر برای مردم سگ واق واق کنه، برای ما کفتار واق واق میکنه» '''* خانیم سیندران قابین سسی چیخماز''' ** «ظرفی که خانم خانه می‌شکند صدایش در نمی‌آید» '''* خان یورغانی میتیل اولماز''' ** «لحاف خان از جنس متقال نیست» '''* خاتین قیز خالاسینا چکر، قوچ ایید داییسینا (خانیم قیز خالاسینا چکر، خان اوغلان داییسینا)''' ** «دختر خانم شبیه خاله اش می‌شود، آقا پسر شبیه داییش» '''* خکه خکه دئیینجه قیش چیخار''' ** «تا تو بخوای بگی خکه (تکه‌های کوچیک زغال) زمستون تموم شده» '''* خیاطین اینه‌سی ایتمسه گونده اون دانا کوینک تیکر''' ** «سوزن خیاط اگه گم نشه روزی ده تا لباس میدوزه» '''* خئییر وئر، خئییر گوتور''' ** «خیر بده، خیر بردار» == د == * داشدان چؤرک چیخارت گتیر وئر نورجاهان یئسین، دیندیرنده یامان دئسین. ** «از زیر سنگ نان دربیاور بیار بده نورجهان بخوره، تا بیای حرفی هم بزنی بهت فحشم بده». * داشین خیرداسی بویومه ز، آدامین خیرداسی بویویه ر. ** «سنگ کوچک بزرگ نمیشه،[ولی] آدم کوچک بزرگ میشه» ‏‎* دازالاغین یاغی اولسا اوز باشینا یاخار ** «کچل اگه روغنی(پمادی چیزی) داشت اول به سر خودش میمالید.» * داغ داغا یئتیشمز، آدام آداما یئتیشر. ** «کوه به کوه نمی‌رسد آدم به آدم می‌رسد». * داغ ییخیلماسا دره اولماز (داغ اوچماسا دره دولماز). ** «اگر کوه زمین‌نخورد، دره درست نمی‌شود». * داغی داش بزه یه ر، اینسانی باش. ** «کوه را سنگ دلپذیر می‌کند، انسان را سر». * دالیدان آتان داش داش توپوغا دئیه ر. ** «سنگی که از پشت سر بندازن به پاشنه پا میخوره(قطاری که حرکت میکنه بهش سنگ میزنن، کنایه از اینکه طعنه های دیگران رو وقتی پیشرفت میکنید جدی نگیرید)» * دالی یا قالسان دئیرلر گیج دی، قاباغا گئچسن دییرلر بیج دی. ** «اگه عقب بمانی می‌گویند گیج است و اگر جلو بزنی می‌گویند زیادی زرنگه»! * دامارا باخ قان آل. ** «رگ را نگاه کن، خون بگیر». * دامی چوخ اولانین قاریدا چوخ اولار. ** «هر که بامش بیش، برفش بیشتر» * دانئشماق گوموشده ن اولسا دانئشماماق قئزئلدان دئر. ** «اگر صحبت کردن از نقره باشد صحبت نکردن از طلاست». * دانئشان قورومساخ‌دی ** «کسی که حرف بزنه قرمدنگ هست(دیگه حرف رو حرفم نیارید)» * دانئشان اوْ سؤز ** «کسی که حرف بزنه اون حرف است(اون حرف: اشاره به هر فحشی)» * دانئشانا یامان سالدیم ** «به کسی که حرف بزنه فحش انداختم(از قبل فرستادم)(تذکر میدهم که کسی حرف رو حرفم نیاره)» * دده م منه کؤر دئدی، هر گلنی وور دئدی. ** «پدرم به من کور گفت، گفت هر که آمد بزن» * دده مین دامین ییخمیشام کی قار کوره مییه م. ** «خانه پدرم را خراب کرده ام تا برف نروبم» * دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر. ** «در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می‌افتد». * دوران اینک یاتان اینکین باشینا سیچار. ** «گاوی که از خواب بلند بشه روی سر گاوی که خوابیده میشاشه» (این ضرب المثل نسبتا بی‌ادابانه است و بیشتر در فضاهای صمیمی استفاده میشود) * دوز یولدا یئری ینمیر، شوخوملوخدا شیللاق آتیر. ** «راه صاف را نمی‌تواند برود، توی زمین شخم خورده شلنگ تخته می‌اندازد». * دوز یول گه ده ن، یورولماز. ** «کسی که در راه راست قدم بردارد، خسته نمی‌شود». * دوزه ن آپارار دایانان مقصده چاتار. ** «کسی که صبر کند برنده می‌شود و هرکه شکیبا باشد به مقصد می‌رسد (گر صبرکنی زغوره حلوا سازی)». * دوز یئییب دوز قابینی سیندیرمازلار. ** «نمک خوردی نمکدان مشکن» * دوست آدی قارداش آدیندان سئچیلمز. ** «نام دوست، برادر است و از نامش جدا نمی‌گردد» * دوست سوز اینسان قاناد سیز قوش کیمی دیر. ** «یک انسان بدون دوست مانند یک پرنده بدون پر است». * دوست آراسی پاک گرک. ** «میانه دو دوست باید پاک باشد» * دوست باشا باخار، دوشمن آیاغا. ** «دوست به سر نگاه می‌کند، دشمن به پا». * دوست طعنه سی دوشمنین نیفرینیندن یاخشی اولار. ** «طعنه دوست، از نفرت دشمن بهتر است». * دوست گلیشی بایرام اولار. ** «عید، لحظه آمدن دوست است» * دوشانا دئییر قاچ، تازی یا دئییر توت. ** «به [[خرگوش]] می‌گوید بدو، به [[سگ]] تازی می‌گوید بگیر». * دوشمنی نین دوشمنی سنین دوستوندور. ** «دشمن دشمنت دوست توست». * دولانان آیاغا داش دیه ر. ** «به پایی که می گرده سنگ میخوره». * دونیانی بوغدا توتسادا کهلییین روزوسو چینقیلدیر. ** «دنیارو گندم بگیره روزی کبک سنگ ریزه هست» * دوولت دوشانی ارابا ایله توتار. ** «دولت [[خرگوش]] را با ارابه می‌گیرد». * دوولتلی پول چیخاردار، کاسیب اوتیرار پوللارین سایار! ** «ثروتنمد پول درمی‌آورد، فقیر می‌نشیند پولهای او را حساب می‌کند»! * دووارا مینه ن طالعینده اولاسان. ** «طالع ات با طالع کسیکه از دیوار بالا میرود یکی باشد» * دوواری نم یئخار، اینسانی غم. ** «دیوار را رطوبت ویران می‌کند انسان راغم». * دوه دن بویوک فیل وار. ** «از [[شتر]] بزرگتر [[فیل]] هست». * دوه دن ده بیر قیل غنیمتدیر. ** «یک مو از خرس کندن غنیمت است». * دوه یه دئدیلر بوینون ایریدی، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم ایری اولا. ** «به [[شتر]] گفتند که گردنت کج است، گفت کجایم صاف است»؟ * دویونو دئمه لپه نی دئنه ، دوننی دئمه بوگونو دئنه ** «برنج رو نگو لپه رو بگو ، دیروز رو نگو امروز رو بگو» (داشتم داشتم حساب نیست ، دارم دارم حساب است) * ‏دَئلی شیطان دئیر...(اؤرنئک: دئلی شیطان دئیر نیه درس اوخوموسان سوروشانلارین قاباغیندا تمام کیتابلاروی اوتا چک!) ** « شیطان دیوانه میگوید...، در ادامه جمله خبر از انجام کاری برخواسته از عصبانیت+رواقی گری🗿،لج بازی،وکیل مدافع شیطان بازی)»(مثال: شیطان دیوانه میگوید برو تمام کتاب هاتو آتیش بزن جلو اونایی که میگن چرا درس نمیخونی!) * دئدی دئدی ملاکه دیر. ** «اگر چیزی را زیاد بگویند ملکه ذهن می‌شود و اتفاق می‌افتد». * دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جه یه م، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جه یه م، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی. ** «گفتند کار، دختر گفت شوهر خواهم کرد، عروس گفت جدا خواهم شد، شوهر گفت خواهم مرد. زمستان آمد، نه دختر شوهر کرد، نه عروس جدا شد، نه شوهر مرد، کار هم همچنان باقیست.» * دئدیلر عزرائیل اوشاق پایلایئر، دئدی نه وئرسین نه آلسئن. ** «مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان». * دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان، دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان. ** «گفت چطوره یه حرفی بگم که بترکی، گفت چطوره که خودمو بزنم به نفهمی تا تو بترکی» * دیل بورانی سی دیر. ** «سر و زبون داره» * دیل گوجو باسار، فیکیرده دیلی. ** «زبان قدرت را حریف است، فکر زبان را» * دیلینله قازاندیران دوشمنی، گوجونله قازاندیرا بیلمزسن. ** «دشمنی که با زبانت پیدا میکنی، نمیتوان با زور بازو پیدا کرد» * دئوین قولاغئنا قورقوشوم. ** «بر گوش دیو سرب (گوش شیطان کر)». * ده لی ده لی نی گورنده، چوماغین گیزله در. ** «[[دیوانه]] که دیوانه ببیند چماقش را قایم می‌کند.» * ده لی یه همیشه بایرامدئر (ده لی یه گونده بایرامدئر). ** «برای دیوانه همیشه عید است (برای دیوانه هر روز عید است)». * دینمه یه نین، دینه نی وار. ** «کسی که ساکته یکی رو داره که حرف بزنه». * دَئیرمان نوبتینن ایشلر. ** «آسیاب به نوبت است». * دئرین قازانین ترکینه کئپچه یئتیشمز ** « ملاقه به کف قابلمه ژرف نمیرسه » * ‏دینسیزین اَلینَن ایمانسیز گَلَر ** « از پس بی دین بی ایمان برمیاد » == ذ == '''* ذکرسیز مؤمنی شیطان آللادار''' * «مؤمن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می‌کند» '''* ذوقسیز طاعت بارسیز آغاجدیر''' * «طاعت بدون ذوق همانند درخت بی‌بار است» == ر == '''* رحمت دوزه نه، لعنت پوزانا''' * «رحمت برکسی که کارها را درست می‌کند و لعنت برکسی که کارها را برمی‌اندازد» '''* رشید اوغول وورماغا آتاسئندان ایذن آلماز''' * «پسر رشید برای زدن (دعوا) از پدرش اجازه نمی‌گیرد» '''* رعیتین دوواری آلچاق اولار (کاسئبئن دوواری آلچاق اولار)''' * «دیوار رعیت کوتاه می‌شود (چراغ فقیر نور ندارد)» '''* رنگیمه باخ احوالئمی خبر آل''' * «به آب و رنگم بنگر و از احوالم باخبرشو» '''* روزوسو گلن زامان یوخو توتار کؤپه یی''' * «وقتی زمان روزی سگ می‌رسد خوابش می‌برد» '''* روس تویوغودور پئسلاسان پئسلانار''' * «مرغ روسی را کیش کیش کنی به دل می‌گیره» '''* روس دوارینا چیوی ده چالما''' * «به دیوار روس ها میخ هم نکوب» '''* روشوه جهنمی ایشئقلاندئرار''' * «رشوه جهنم را درخشان می‌کند» '''* ریحان مرزه کردیسینه گتمیرکی''' * «به کرت و باغچه ریحان مرزه که نمی‌رود» == ز == * زر قدرین زرگر بیلر. ** «قدر زر زرگر بداند». * زر دئینی زور دئمز. ** «حرفی که زر می‌زند، زور نمی‌زند» * زر اولان یئرده زرگر دا اولار. ** «جایی که زر هست زرگر هم هست». * زحمت چکمه ین راحتلئغئن قدرینی بیلمز. ** «کسی که زحمت نکشیده باشد قدر راحتی را نمی‌فهمد». * زحمت باتماز. ** «زحمت به هدر نمی‌رود». * زحمت دن قاچان، ال آچار. ** «کسی که از زحمت فرار می‌کند، روزی دست گدایی باز خواهد کرد». * زحمت عطری تر دیر. ** «عطر زحمت عرق است». * زحمت سیز بال دادانمازسان. ** «بدون زحمت نمی‌توانی عسل بخوری (نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود)». * زحمتی مشاطه چکر لذتی داماد آپارئر. ** «مشاطه زحمت می‌کشد داماد لذت می‌برد». * زیانئن یاریسئندان قایئتماق قازانجدئر. ** «جلوی زیان را از هر کجا که بگیری منفعت است». * زیرنانی ورلر ناشیا گورلر باشلیپ گئن طرفینن چالیر ** «شیپورو میدن دست ناشی میبینن داره از سمت گشادش فوت میکنه» == س == * ساغ گؤرسئدیب سؤل ویرماخ ** «راست نشون دادن و از چپ زدن» * ساغ آرمود ساپدان دوشمه ز. ** «گلابی سالم از ساقه نمی‌افته» * ساغ باشا ساقئز یاپئشدئرما (ساح باشئنا ساققئز سالما). ** «سری که درد نمی کنه دستمال نمی‌بندند (میفکن بر سر بی موی خود زفت)». * ساخلا سامانی، گلر زامانی. ** «کاه را نگه دار وقت استفاده آن می‌رسد (هرچیز که زار آید، یک روز به‌کار آید)». * سارالا سارالا قالماخدان، قیزارا قیزارا اولمه ک یاخشئدئر. ** «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است». * ساری قیزیلین بیر باهاسی وارسا، کیتابین قیمتی یوخدور. ** «دختر زرد(موی)را اگر بهایی باشد، کتاب را بها نتوان معین کرد» * ساققالیم یوخدور سوزوم کئچمیر. ** «ریش ندارم حرفم را قبول ندارند». * سیزین پیشیک بیزیم آیتی بوغار. ** «گربه شما میتونه سگ ما رو خفه کنه. (من تسلیمم)» * سس سیز طیاره دیر. ** «آب زیر کاه است». * سن آقا، من آقا، اینکلری کیم ساغا؟ ** «تو آقا، من آقا، راستی !گاوها را کی بدوشد ؟!». * سن اوخیانی من توخورام. ** «چند پیراهن بیشتر از تو پاره کردم». * سو آیدینلیقدی جالا اوز قاپینا. ** «اگر آب روشنی است بریز جلوی در خودت» * سو بولبولو دور. ** «کنایه از کسی که زیاد به حمام می‌رود». * سو بوغازدان آشیپ ها بیر گئریش ها اؤن گئریش ** «آب که از گلو گذشت چه یه وجب چه ده وجب [فرقی نداره]» * سوبیر یئرده قالسا ایی له نر. ** «تحرک لازمه زندگی است». * سوت گولونده دیر. ** «تو استخر (دریاچهٔ) شیر است». * سودا بوغولان سامان چؤپوندن یاپئشار. ** «غریق بر هر گیاه خشک چنگ زند». * سوروشاندا کی کیمین باشی قشنگدیر، توسباغا اوز باشینی چیخارتدی. ** «» * سؤزو آت یره صاحبی گؤتوره ر. ** «حرف را بینداز زمین صاحبش برداره». * سوزو آغزیندا پیشیر، سونرا چیخارت. ** «» * سوزو واختیندا دانیش. ** «» * سؤز سؤز آچار، سؤز گؤز آچار. ** «حرف حرف را میاورد، حرف هم چشم را باز می‌کند». * سؤز سؤز گتیره ر، آرشئن بئزی. ** «یعنی یک حرف کافی است گفته شود تا سخن و حرف جدیدی بواسطه آن مطرح شود». * سؤز وار گلر کچر، سؤز وار دلر کچر. ** «سخنی هست که گفته می‌شود و می‌گذرد، سخنی هست که گفته می‌شود و دل و جگر را سوراخ می‌کند و می‌گذرد». * سؤزون دوزون اوشاق دئیر (سوزون دوزون اوشاقدان ائشید). ** «حرف راست را بچه می‌گوید». * سو کوزه سی سو یولوندا سینار. ** «کوزهٔ آب در راه آب می‌شکند» * سو گورر، سوسار. آت گورر آخسار. ** «آب میبینه تشنه میشه. اسب میبینه لنگ میزنه» * سوغان یِئمَه میسن، نییه آجیشیرسان؟ ** «پیاز نخورده‌ای، چرا می‌سوزی»؟ * سویادا دیقتله باخسان، اوندا دا لکه تاپارسان. ** «» * سویون آخارئندان، آدامئن یئره باخارئندان گرک گورخاسان (سویون لام آخانیندان، آدامین یئره باخانیندان قاچ). ** «از آن نترس که‌های و هوی دارد، از آن بترس که سر به زیر دارد». * سیدر کافیر موفته اولسا اوزان اول. ** «سدر و کافور که مفت باشه بخواب بمیر». * سئرچه دن قناری اولماز. ** «» * سئرچه ندیر کلله پاچا سی نه اولا (قارئشقا ندیر کلله پاچا سی نه اولا). ** «موضوع بی‌اهمیت قابل بحث نیست». * سئنان قول بویوندان آسلانار. ** «دست شکسته وبال گردنه». * ‏سقل دن گوته سیپر چیخماز. ** « از ریش به کون سپر در نمیاد!(ریش دراز لزوما نشان دهنده گرایش جنسیتی خاصی نیست) » == ش == * شادلیغیوا شیلتاخلیخ اِلَمه ** «هنگام شادی هایت نق نزن» * شاطیر چورک دن یئملی دیر. ** «شاطر از نان خوردنی تر است». * شاهیدده ایمان یوخ بی ده عدالت. ** «شاهد ایمان ندارد و قاضی عدالت». * شرطی شوخومدا کس، خیر ماندا یابا لاشما یاسان (شرطی شوخومدا کس خرمنده شنه دعواسی چئخماسئن). ** «جنگ اول به از صلح آخر است». * شهرین دروازاسین باغلاماق اولار میلتین آغزین یوخ. ** «دروازهٔ شهر را می‌توان بست ولی دهان مردم را نمی‌توان» * شووه ره ن مزاج دئر. ** «اشاره به کسی که نظرش را سریع تغییر می‌دهد». * شهرده کلنتر اولماسا گورباغادا هفت تیر چکر. ** «شهری که کلانتر نداشته باشه قورباغه هاش هفت تیرکش میشن» * شِئر غزل دِئییر. ** «شعر و غزل می‌گوید». * شیریندی چورک، داغ ائلمه گورک. ** «نون شیرین هست، حالا گرمش نکن ببینیم» * شیرین سوز ایلانی یوواسئندان چئخاردار. ** «زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد». == ص == * صبر ایله حالوا پیشر ای قورا سندن ** «گر صبر کنی زغوره حلوا سازم» * صوبحانه نی یولداشئن ایله یئه، ناهاری اوزون تک یئه، وشامی دشمنین ایله یئه ** «صبحانه را با دوستت بخور، ناهار را تنها بخور، و شام را با دشمنت بخور» * صوب چیخان یول کسر (گون چیخمامیش خرجی تاپار) ** «کسی که صبح به راه افتاده مسیر زیادی طی می‌کند (تا خورشید طلوع کنه پولشو دراورده)» == ض == * ضررین قاباغئن هر واخت توتسان منفعت دیر ** «جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است» == ط == * طعنه لی سوزدن آیتی قئلئنج یاخشئدئر. ** «شمشیر تیز از حرف با طعنه بهتر است». * طوی گئچئنن سورا حنانی گؤته یاخال‌لار. ** «بعد از اتمام عروسی حنا رو به کون میمالن(نوش دارو پس از مرگ سهراب)» == ظ == '''* ظولمون آخیری اولماز''' * «ظلم عاقبت ندارد» '''* ظولم ایله آباد اولان عدل ایله ویران اولار''' * «آنچه که با ظلم آباد شود با عدل ویران می‌شود» == ع == * عاغئل عاغئلدان اؤتکم اولار. ** «عقل از عقل نافذ می‌شود (همفکری و مشورت)». * عاغئل یاشدا دئییل، باشدا دئر. ** «» * عجله ایشینه شیطان قارئشار. ** «عجله کار شیطان است». * عذاب ملاکه سی دیر. ** «فرشتهٔ عذاب است». * عوض عوض اولدو قاری. ** «این به اون در». * عوضین بدل آددا اوغلو وار. ** «عوض عوض داره گله نداره». * عیبین اولسا قیل کیمی، گوستریلر فیل کیمی. ** «» == غ == * غملی آداما اوزگه‌سینین گولمه‌سی آجیغ گلر ** «به آدم غمگین خندهٔ بیگانه نفرت می‌آورد» * غوربت جنت اولسادا، یئنه وطن یاخشی دیر ** «یوسف که به مصر پادشاهی می‌کرد می‌گفت بی شاهی کنعان خوشتر» == ق == * قود گئچینین بیر یئرین یئمییپدی کی ** « گرگ هیچ جای گوچ را نخورده که!(هنوز خبری نیست که، همچنان اوضاع خوب است.) » * قادئنئن یالاغی سمنی قویار، کیشنین یالاغی باققال دوکانی آچار. ** «زن کاهل سمنو می‌پزد، مرد کاهل دکان بقالی می‌زند». * قادئن وار ائو یاپار قادئن وار ائو ییخار. ** «زن هست که خانه را آباد می‌کند، زن هم هست که خانه خراب می‌کند». * قارا قارغانئندا بالاسی اوزونه خوشدور. ** «بچه کلاغ سیاه هم برای مادرش خوشگل است». * قارداشلار ساواشدئلار ابله لر ایناندئلار. ** «برادرها باهم دعوا کردند، ابلهان هم باور کردند». * قارغادان قناری اولماز. ** «کلاغ فقط یک کلاغ است و نمی‌توان آنرا به جای قناری جا زد (نمی‌توان ذات و جوهره افراد را تغییر داد)». * قارقئشئن ایکی باشی اولار. ** «نفرین دو سر دارد». * قازان قازانا دئیر، گوتون قارا دئر (قازان قازانا دئییر دیبین قارا دئر، قازان قازانا دئییر اوزون قارا، گودوش گودو شا دئییر اوزون قارا اولسون). ** «دیگ به دیگ میگه رویت سیاه است (کسی که عیب دارد عیب دیگری را می‌گیرد، در مورد افراد خلافکار گفته می‌شود که به خلاف وبزه دیگران اعتراض دارند)». * قاقا اولمایان یئرده ایدیه قاقا د ئیر لر. ** «جایی که آقا (فرد با عزت و حاکم) نباشد به احمق هم آقا می‌گویند» * قانی قانیله یومازلار. ** «خون را با خون نمی‌شویند». * قلم، قئلئنجدان آیتی دیر. ** «قلم، از شمشیر تیزتر است». * قورخان باش سالیم قالار. ** «سری که بترسد سالم می‌ماند». * قورخان گوزه چوپ دوشه ر (قورویان گوزه چوپ دوشه ر). ** «موش توی کاسه آدم وسواسی می‌افتد». * قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر (گوز گوردوغوندان قورخار، ایلان چالمئش آلا چاتی دان قورخار). ** «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد». * قورد آرتسا، پاخئل دا آرتار ** «هرکجا گرگ بیشتر شود بخیل هم بیشتر می‌شود، فرد سودجو به دور بر خود افراد بخیل را جمع می‌کند». * قورد گوزون گرلدسه، نه قوزونی سایار نه چوبانی ** «گرگ اگه چشم غره کرده باشه (قصد حمله) نه تعداد گوسفندارو می‌شمره نه چوپان رو به حساب میاره» * قورد بالاسی، قورد اولار (قورد انی یی (بالاسی) یئنه قورد اولور). ** «عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود». * قورددان قورتولدوغ، قولیبیابانیه توش گلدیک. ** «از شر گرگ خلاص شدیم، گرفتار غول بیابونی شدیم (از چاله به چاه افتادیم)». * قورد دومانلئغی سئوه ر. ** «گرگ از پراکندگی، بلبشویی و مه آلودی خوشش می‌آید تا از فرصت بوجود آمده بتواند به اهداف پلیدش دست یابد». * قوردون سلامی طمع سیز اولماز. ** «سلام گرگ بی طمع نیست». * قورو قورو قوربانئن اولوم. ** «تعارف کم کن و بر مبلغ افزای». * قوناغ ائو ییه سی نین دوه سی دیر. ** «مهمان شتر صاحبخانه است». * قوناغ قوناغی سئومه ز، ائو ییه سی هئچ بیرین. ** «مهمون، مهمونو نمیتونه ببینه صاحب‌خونه هردو را». * قونشو آشی دادلی اولار (قونشو قادئنی آدامئن گوزونه قئز گلیر، تویوغو دا غاز گلیر). ** «مرغ همسایه غازه (زن همسایه به چشم آدم، دختر می‌آید و مرغش هم غاز)». * قونشو پایی یاخشی دی بیرگون سنده بیرگون منده. ** «» * قونشویا اومود اولان شامسیز قالار. ** «» * قویو قازان اوزون درینده گوره ر. ** «چاه کن همیشه خودش را در ته چاه می‌بیند، چاه کن همیشه ته چاه است (چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی)». * قویون اولمایان یئرده کچی یه حاج عبدالکریم آقا دئیرله. ** «جایی که گوسفند نباشه به بز حاج عبدالکریم آقا میگن (تو شهر کورا یه چشم پادشاهه)». * قئز ائوینده تویدور اوغلان ائوینده خبر یوخدور. ** «در خانه عروس جشن عروسی برقرار است در خانه داماد خبری نیست». * قئز بادام دئر، بالاسی بادام ایچی (منیم بالام بادام دئر، بالاسی بادامئن ایچی). ** «دختر مانند بادام است فرزندش مغز بادام (فرزند من بادام است، بچه اش مغز بادام)». * قئزئم سنه دئییرم گلینیم سن اشید. ** «دخترم به تو میگم، عروسم تو بشنو (به در میگم دیوار بشنوه)». * قئش چئخار اوزو قارالئق کوموره قالار. ** «بالاخره زمستان هم می‌گذرد و روسیاهی به زغال می‌ماند». * قئش گلمئمیش گیش فیکرینده اؤل ** «تا فصل سرما نیامده به فکر لباس باش» * قیصاص قیامته قالماز. ** «مجازات گناه به قیامت نمی‌ماند». == ک == * کار ائشیدمز، یاراشدئرارـ کور گؤرمه ز، قوراشدئرار. ** «کر نمی‌شنود و جفت وجور می‌کند، کور نمی‌بیند و سرهم می‌کند». * کاسیب (کسبه چی) مرد اولار. ** «کاسب جوانمرد می‌شود». * کاسئبی دَوَه اوستوندَه بووَه سانجار (کاسئبی، دوه اوستونده ایلان وورار). ** «آدم بی‌چیز (آس و پاس) رو (در حالیکه) روی شتر (سوار است)، رتیل می‌گزد (آدم فقیر (بدبخت) اگر روی شتر هم باشد مار آن را نیش می‌زند)». * کچی جان هاییندا، قصاب پیی آختارئر. ** «بز از جانش می‌ترسد، قصاب دنبال دنبه می‌گردد». * کچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر. ** «وقتی عمر بز به سر آمد، خودش را به چماق چوپان می‌مالد». * کچی نین قطوری بولاقین گوزوندن سو ایچر. ** «بز گر از سر چشمه آب می‌خورد». * کدخدانی گور، کندی چاپ. ** «اگر در جایی خواستی به هدف و مقصود خود دست یابی دل صاحب ورئیس آنجا را بدست آور و سپس هر کاری خواستی بکن». * کفنین جیبی یوخدور. ** «کفن جیب ندارد». * کله سویودور. ** «کشکه». * کورا گئجه گوندوز بیردیر (کورا نه گئجه نه گوندوز). ** «کور را شب و روز یکسان است (برای کور شب و روز فرقی نداره)». * کورآللاهدان نه ایستر، ایکی گوز بیری ایری بیری دوز. ** «کوراز خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم». * کور اولسون او ایکی گوز کی دوشمنین تانئمئر. ** «» * کور توتدوغون بوراخماز. ** «کور چیزی رو که بگیره ول نمی کنه (آدم کور در کارها لجوج و سختگیر است)». * کور قوشون روزوسون الله وئره ر. ** «روزی پرندهٔ کور را خدا می‌دهد». * کور کورا دئیر زیت گوزونه. ** «کور به کور می‌گوید بگوزم به چشت (دیگ به دیگ می‌گوید روت سیاه)». * کوزَه تزه لئغدا (تزه اولاندا) سویو سوُیوق ساخلار (تزه کوزه سرین سو). ** «کوزه فقط وقتی نو است، آب را خنک نگاه می‌دارد (کنایه از اینکه: هر چیز، تازه‌اش خوب است)». * کوزه چی سینئق قابدان سوایچر. ** «کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد». * کوزَه، سو یوْلوندا سئنار. ** «کوزه، سرانجام در راهِ آوردن آب، خواهد شکست». * کیتاب، بیلیک منبعی دیر. ** «کتاب منبع دانش است». * کئچمه نامرد کؤرپوسوندن قوی آپارسئن سل سنی***یاتما تولکو دالداسئندا قوی یسین اصلان سنی. ** «از پلی که نامرد درست کرده عبور نکن بزار سیل تو رو با خودش ببره و به روباه تکیه نکن، همین بهتر که شیر تورو بخوره». * کیچیکدن خطا، بویوکدن عطا. ** «کوچکتر خطا می‌کند و بزرگتر بواسطه بزرگی می‌بخشد». * کیشی توپوردویون یالاماز (کیشی ده سؤز بیر اولار، کیشی سوزونون اوستونده دورار). ** «مرد تفش را لیس نمی‌زند، قول مردان جان دارد (حرف مرد یکی است، مرد سر حرفی که زده می‌ایستد)». * کیشی قئزی اولمایاسان، کیشی قادئنی اولاسان. ** «دختر جوانمرد بودن مهم نیست، مهم این است که زن جوانمرد باشی». * کیم اوز قاتئغئنا (آیرانئنا) تورش دئیر؟ (هئچ کیم اوز خمیرینه تورش دئمز). ** «هیچ‌کس به ماست (دوغ) خودش ترش نمی‌گه». == گ == * گئچمه نامرت کوپرو سون ده ن، قوی آپارسین سئل سنی. یاتما تولکو کلگه سین ده، قوی یئسین آصلان سنی. ** «از پل نامرد نگذر، بگذار سیل تو را ببرد. در سایهٔ روباه نخواب، بگذار شیر (اصلان) تو را بخورد». * گئچی سنه قربان دریسی بیر قیران ** «بز را قربانت می‌کنم، اما پوستش یک قران است». * گل یاپیشما گؤجؤن چاتمایان داشا، گؤتؤره بیلمزسن زورا دؤشرسن. (گوتوره بولمسن گوتون جیریلار) ** «بیا از سنگ بزرگ رو بیخیال شو، نمیتونی برش داری به زور میفتی (کونت پاره میشه)» «به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های طوفان را» * گلین اوینایا بیلمیر، دئییر اوتاق ایری دیر. ** «عروس نمی‌تواند برقصد، می‌گوید زمین کج است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند)». * گلین اوجاغا چئکر. ** «عروس به مادرش می‌کشد». * گمینین ایشینی گمیچی بیله ر (چوره یی وئر چورکچیه بیر چورک ده اوسته وئر). ** «کار را به کاردان بسپار (کار را به کاردان سپردن و چند برابر اجرت دادن بهتر است تا به دست افراد ناشی بدهند)». * گورول آما یاغما. ** «رعد و برق بزن ولی نبار». * گوز گورمه ک اوچون دور، گونول سئومه ک اوچون دور. ** «چشم برای دیدن است، قلب برای عشق ورزیدن». * گوز گوردویونه اینانار. ** «چشم آن چیزی را که می‌بیند باور می‌کند». * گوز سوز یاشاماق اولار، آما وطن سیز اولماز. ** «بی چشم می‌توان زندگی کرد، اما به وطن نمی‌شود». * گؤت اوپماغینان آغیز میندار اولماز ** « با بوسیدن کون دهان کثیف نمیشود( احترام گذاشتن به بالادستی خجالت آور نیست )» * گؤتی طاخجا لاری گئزیر ** « کونش طاقچه‌ها را قدم میزند!(شادی فراوان دارد در پوست خود نمیگنجد)» * گولد ه ن تیکان اولار تیکاندان گول. ** «از گل خار می‌شود و از خار گل (گاهی اوقات فرزند خانوادهٔ خوب، آدم بدی می‌شود و فرزند خانوادهٔ بد آدم خوبی می‌شود)». * گول، گوللر آچئلسئن. ** «بخند، تا گلها باز شوند (بخند تا دنیا به روت بخنده)». * گولمه قونشونا، گلر باشئنا. ** «به همسایه نخند، سر خودت هم میاد». * گون آلتئندا یاتمایان، کولگه نین قدرینی بیلمه ز. ** «کسی که زیر نور خورشید نخوابیده، قدر سایه رو نمی‌دونه» * گون چیخمامیش خرجی تاپار ** «تا خورشید طلوع کنه پول خوبی زده به جیب» * گونشی پالچیقلا سووار ماق اولار می؟ ** «اندود توان چشمهٔ خورشید به گل»؟ * گئولی بالیق ایستئینین گوتی بوز اوسته اولار ** «کسی که دلش ماهی میخواد رو یخ میشینه(هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد» * گئجه اودونا گئدن چوخ اولار. ** «قصه شب دراز است (شب دراز است و قلندر بیدار)». * گئجه شهره گئدن چوخ اولار، قیشدا بوستان اکن. ** «شب کسی که می‌گوید به شهر می‌روم زیاد است، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت». * گئدر بوستان قئراسی، قالار اوزون قارا سی. ** «خربزه نارس و هندوانه بوستان تمام می‌شود و فقط روسیاهی می‌ماند». * گئدیب حاماما، اولوب شاماما (گئده جه یم حاماما، چئخام اولام شاماما). ** «یعنی نتیجه استحمام و آرایش این است که انسان تمیز و معطّرگردد». * گیئین ایله یئیَنین کین الله وئرَر (یئیجین ایله گئیجینینکین آلله یتیره ر). ** «خدا روزی کسی که میپوشه و کسی که میخوره رو میده(خوراک و لباس خورنده و پوشنده را خدا میرسونه)» == ل == * لاری خوروز بانلاماز، بانلاسا واخت آنلاماز. ** «اشاره به آدم وقت نشناس می‌باشد-حسنی به مکتب نمی‌رفت وقتی می‌رفت جمعه می‌رفت». * لالئن دیلین ننه سی بیله ر. ** «زبان لال را مادرش می‌فهمد (آشنا داند صدای آشنا)». * لای لای بیلیرسن نیه یاتمیرسان؟ ** «لالایی بلدی چرا نمی‌خوابی»؟ * لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده. ** «لپه را نگو برنجو بگو، دیروزو نگو امروزو بگو (داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)». == م == * ماشاورا کن، اَلینی آتاشا اوزاتما. ** «با وجود انبر، دست به آتش مزن». * مالی قاز (زیندگانلئغئ مالی قاز کئچیر). ** «بخور و نمیر (زندگی بخور و نمیری دارد». * ماتی میخاناسی (ماتی میخاناسی دیر) ** «کنایه از جای بی قانون و بی در و پیکر» * ماتئ میخاناسئ دئر (فاطی میخاناسی دیر، حسن سوخدو دییرمانئ دئر). ** «میخانه ماتی (فاطی) است (شهر هرت است)». * مال گئدر بیریانا ایمان گئدر مین یانا. ** «در مورد افرادی که تحقیق نکرده به دیگران تهمت و افترا می‌بندند بکار می‌رود». * محبت قئیچی سی هر شیی کسه ر. ** «قیچی محبت همه چیز را می‌برد». * مرند اولوسو کیمین اوزانئر (مرند اولوسو دور). ** «مانند مرده‌های مرند دراز می‌شود». * مغرورلوق ائیله یب اوستادام دئمه***وقت اولار بیریئرده دارا دؤشرسن. [[عاشیق علعسگر]] ** «احساس غرور نکن و خود را بزرگ مبین زمانی می‌رسد که کم می‌آوری». * ملا اولدو مکتب داغیلدی. ** «ملا مرد مکتب هم تعطیل شد». * من دئییرم فدم دمه، سن دئییرسن دامدان داما. ** «من می‌گویم آسمان تو می‌گویی ریسمان». * منلیک اولان یئرده سنلیک شمعی یانماز. ** «» * موسی مئسئب دئر. ** «موسی کز کرده (کنایه از کسی که کار اشتباهی کرده و ساکت و خجل گوشه یی نشسته)». * مئخی میسمارا دونده رن الله دئر. ** «هر چیزی در ید پروردگار است». * مئردار اسکی اود دوتماز (مال پوخون ائلدئرئم وورماز). ** «بادمجان بم آفت ندارد». * میرزاقلمدان دی. ** «میرزاقلمدان است». * میوه‌نین یاخشی سئن مشه ده چاققال یه یر. ** «میوه خوب را درجنگل، شغال می‌خورد (سیب سرخ برای دست چلاق خوبه)». == ن == * ناشی زورنانی یوغون باشئندان چالار ** «آدم ناشی، سرنا را ازسر گشادش می‌زند» * ناهاردان معلومدور شاما نه وار ** «سالی که نکوست از بهارش پیداست» * نفسی ایستی یئرده ن چئخئر ** «نفسش از جای گرم در میاد» * نوخود فالی آچماق ** «فال نخود باز کردن (چیزی را لفت دادن، در انجام کاری دودل بودن)» * ننه گزن باغلاری بالا بوداق بوداق گزر‌ ** «باغ هایی که مادر گشته رو بچه جز به جز میگرده» * نه فایدا بیز قالمئشئق بویاندا کورپو قالئپ اویاندا ** «چه فایده ما ماندیم این طرف و پل آن طرف (خرما بر نخیل ودست ما کوتاه)» * نه قانئر، نه ده قاندئرئر ** «» * نیت هارا منزیل اورا ** «نیت به هر کجا باشد، منزل و مقصد همانجاست» == و == '''* واری اولان تاخار یوخو اولان باخار''' * «کسی که داره استفاده می کنه کسی که نداره نگاه می کنه (دارندگی و برازندگی)» '''* واریندی گیریش یوخوندو سوروش''' * «[فکری] داری شروع کن نداری بپرس» '''* وئر ال ساخلار''' * «دست بخشنده نگهدار صاحبش می‌باشد» == ه == * هاردا آشدی، اوردا باشدی. ** «هر جا آش هست، آنجا سر است». * هامئسی بیر بئزین قئراغئدئلار. ** «سروته یه کرباسن». * هامئسی بیر داغ دی ** «همشون یه کوهن» * هامینی برق توتاندا بیزیده لامپا چیراغ توتار. ** «همه را برق میگیره ما را چراغ نفتی». * هر آغلار گوزلویه عاشیق دئمه زلر. ** «به هر کسی که چشمانش گریان است عاشق نمی‌گویند». * هر اوخویان ملانصرالدین اولماز. ** «هر گردی گردو نیست». * هر زادئن تزه سی، دوستون کوهنه سی. ** «هر چیز تازه اش خوب است دوست کهنه اش». * هر قئشئن بیر یازی وار. ** «هر زمستانی بهاری هم دارد». * هر کس ساغ اولسون اوزونه. ** «هر کس باید به خود متکی باشد و از دیگران انتظار کمک نداشته باشد». * هر کسین حورمتی اوز الینده دیر. ** «احترام هر کس دست خودش است». * هر گوزلده بیر عایئب اولار. ** «هر گلی عیب و علتی دارد (گل بی خار خداست)». * هر نه اکیرسن، اونودا بیچیر سن. ** «هرچه بکاری همان را درو می‌کنی (هرچه بکاری تو، همان بدروی)». * هرنه سالار سان آشئنا، اودا چئخار قاشئقئنا. ** «هرچه کنی بخود کنی – گر همه نیک و بد یا کنی». * هرنه گئده ر باغدان گئده ر، باغباندان نه گئده ر؟ ** «» * همشه شعبان بیر دفعه ده رمضان. ** «همیشه شعبان یکبار هم رمضان». * هئچ ده ن یئی دیر. ** «از هیچی بهتره (کاچی به از هیچی)». * هئچ گول تیکان سئز اولماز. ** «هیچ گلی بی خار نیست». * هئچ کیم اوز یوْغورتونا تورش دئمز. ** «هیچ کس نمیگه ماست من ترشه» == ی == * یولداش اودی ساشمیا دریا اولوب داشمیا ** «دوست آن است که نیس نزند دریا شود لبریز نشود» * یا حسن کئچل یا کئچل حسن. ** «چه علی خواجه چه خواجه علی». * یاخشئ دوست اوز دوستونون گوزگوسودور. ** «دوست خوب آیینهٔ دوست خود می‌باشد» * یاخشئ دوست یامان گونده بللنر. ** «دوست خوب در زمان سختی معلوم می‌شود (دوست آنست که گیرد دست دوست***در پریشانحالی و درماندگی)». * یاخشی قادین عومور اوزادار، پیس قادین عومور آزالدار. ** «زن خوب عمر را دراز می‌کند، زن بد عمر را کم می‌کند» * یاخشی قئزدان یاخشی دا گلین اولار. ** «دختر خوب عروس خوبی هم می‌شود». * یاخئنداکی علف، اوزاغداکی آرپادان یاخشئدئر (اوزاق یئرین آرپاسئندان، یاخئن یئرین سامانی یاخشئ دئر). ** «سیلی نقد به از حلوای نسیه». * یاشدا یانئر قورونون اودونا (قورونون اودونا، یاش دا یانار). ** «تر هم به آتش خشک می‌سوزد. (تر و خشک با هم می‌سوزد)». * یاغئشدان قورتولوب دولویا دوشدوک. ** «از چاه درآمده توی چاله افتادیم». * یالانچئنئن حافیظه سی اولماز. ** «دروغگو حافظه ندارد». * یامان گونون عمرو آز اولار (قارا گونون عمرو آز اولار، قارا گجه نین آغ گونودوزواولار). ** «عمر روز سخت کم است، یعنی روزگار پستی و بلندی داشته و تلخی و شادی آن به هم پیوسته‌اند (پایان شب سیاه سپید است)». * یانسئن چیراغی، گلسین ایشئغی. ** «چراغش روشن باشد، نورش بیاید». * یای وار، قئش وار، چوخ ایش وار. ** «تابستان هست، زمستان هست، کار زیاد است (این مثل در مورد شخص عجول بکار می‌رود بدین مضمون که فردا تابستان و زمستان خواهد آمد و کار زیادی در پیش است و تا رسیدن به نتیجه وقت زیادی لازم است)». * یورغانا بورون ائلینن سورون. ** «» * یورغانی گویده آیاغی اوزون. ** «». * یوز ایل سئل گلسه ائئماز، بیر گون غم اووان یئری. ** «» * یوقورت توکولسه یئری قالار، آیران توکولسه نه یی قالار؟ ** «اگر ماست بریزد جایش می‌ماند، اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن می‌ماند؟» * یومورتاسی ترسه دوشوب. ** «کلافه است». * یهر گاه آتئن بئلینده گزه ر، گاه یییه سی نین (همشه سو بئله گتمز). ** «گهی زین به پشت و گهی پشت به زین (همیشه در روی یک پاشنه نمی‌چرخد)». * یئتیمه وای وای دیه ن چوخ اولار - چوره ک وئره ن اولماز. ** «به حال یتیم وای وای گویان زیادند ولی کسی یک لقمه نان نمی‌دهد (وقتی از یک کاری یا شخصی طرفداری الکی و ظاهری می‌کنند ولی در موقع نیاز هیچ‌کدام پا پیش نمی‌گذارند این مثل کاربرد دارد)». * یئدیلر ایچدیلر مطلبه یئتیشدیلر. ** «قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید». * یئر برک اولاندا، اوکوز اوکوزدن گوره ر. ** «وقتی زمین سفت است، گاو فکر می‌کند تقصیر گاو دیگر است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند- عروس نمی‌توانست برقصد، می‌گفت زمین کج است)». * یئرین قولاغی وار. ** «دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد». * یئرینه ایشه مک بس ده ییل، شیرین چای دا ایسته ییر. ** «». * ییرمی دورد مین پیغمبره یالوارینجا بیر دانا آللاها یالوار. ** «به جای اینکه به بیست و چهار هزار پیامبر التماس کنی دست به دامن یه خدا شو». * یئکه باشئن یکه بلاسی اولار (قویونو اولان، قورددان قورخماز). ** «هر چه سر بزرگتر، درد سر بیشتر (هر که بامش بیش برفش بیشتر)». * یئکه گوزون ایشیغی اولماز. ** «» == بدون متن اصلی == * بر سوگند کسی که زیاد سوگند می‌خورد اعتماد مکن. * نیکی به جای نیکی، کار هر کس است؛ اما نیکی به جای بدی، ویژهٔ جوانمردان است. * مرد باید یا در هرات [میدان جنگ] باشد، یا زیر خاک. * اگر شوهر خوب بود، خدا هم شوهر داشت! * دین ارمنی خوب دینی است، البته اگر روز رستاخیز گندش در نیاید! * هر کس با آشپز قهر کند، گشنه به خانه می‌رود! * اگر گدایی بپوشد، همه می‌گویند: «از کجا آورده‌ای»! * فرزند بلاست، نباشد واویلاست! * خرِ کارکن از بیک بیکار به! * نام عروسی را جشن گذاشته‌اند، مبادا زهرهٔ آدم چاک شود! * دست را نباید برید باید بوسید. * زرنگی زیاد جوانمرگی می‌آورد. * تا از پل نگذشته‌ای خرس را دایی بخوان. * اگر دروغگو نبود، راستگو شناخته نمی‌شد. * آقا میاره نوله، خانم می‌ریزد تو گاله. * آخر شوخی به دعوا می‌کشد. * یارین اولماسا یار اونو آتماغی بیلمه عار =اگر دیدی یارت یار نیست ترکش عار نیست. * برای عاشق بغداد دور نیست. * بازار نه پدر را می‌شناسد نه مادر را. * آنقدر به ماه بی اعتنا باش تا زیر پایت بیفتد. * آنچه باهای می‌آید با هوی می‌رود. * اگر یابو را تیمار کنی جفتک می‌اندازد. * از حرارتش خیری ندیدیم از دودش کور شدیم. * اگر خوراک آسیا را نرسانی سنگها همدیگر را می‌سایند. * ادب زیادی بی‌ادبی است. * این مرغ است که به خروس می‌گوید بانگ بردار. * اگر از کسی تنفر داری بگذار زنده بماند. * آب صاف و روشن ماهی ندارد. * افرادی که بوی بدی می‌دهند خود متوجه بوی بد خود نیستند. * اندوه مانند دل پر خارش است که با خاریدن پیشتر می‌شود. * اگر منبع یک جوی گل آلود باشد تمام جوی گل آلود خواهد بود. * انسان از پیروزی چیزی یادنمی‌گیرد ولی از شکست خیلی چیزها یادمی‌گیرد. * از زنان زیبا همچنان بپر هیزید که از فلفل سرخ هندی. {{ناتمام}} [[رده:فرهنگ در آذربایجان ایران]] [[رده:ادبیات آذربایجان]] [[رده:فولکلور در آذربایجان ایران]] [[رده:ضرب‌المثل‌ها|آذربایجانی]] 81xjh654gltgktnpx8nwa3iyrihq0dm 171373 171372 2022-08-21T09:39:01Z Shahnazi2002 18342 /* ن */ wikitext text/x-wiki <div style="font-variant: small-caps; text-align: center;"> __NOTOC__ [[#آ|آ]] - [[#الف|الف]] - [[#ب|ب]] - [[#پ|پ]] - [[#ت|ت]] - [[#ث|ث]] - [[#ج|ج]] - [[#چ|چ]] - [[#ح|ح]] - [[#خ|خ]] - [[#د|د]] - [[#ذ|ذ]] - [[#ر|ر]] - [[#ز|ز]] - [[#ژ|ژ]] - [[#س|س]] - [[#ش|ش]] - [[#ص|ص]] - [[#ض|ض]] - [[#ط|ط]] - [[#ظ|ظ]] - [[#ع|ع]] - [[#غ|غ]] - [[#ف|ف]] - [[#ق|ق]] - [[#ک|ک]] - [[#گ|گ]] - [[#ل|ل]] - [[#م|م]] - [[#ن|ن]] - [[#و|و]] - [[#هـ|هـ]] - [[#ی|ی]] </div> == آ == * آباد اوْلسون خالخال، بیری یاتار بیری قالخار ** «آباد باشد خلخال، یکی می‌خوابد یکی دیگر بیدار می‌شود (وصف محلی که همیشه تعدادی بیدارند وشلوغ است)» * آتا اولماق آساندی‏، آتالیق ائتمک چتیندیر ** «پدر شدن آسان است‏، ولی پدری کردن سخت» * آتا چاتینجاخ اشّکه مین! ** «تا زمانیکه به اسب برسی، سوارخر شو»! * آت آلماغا جاوان یوللا، قیز آلماغا قوجانی ** «جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر (عروس)» * آت آلمامیش آخئر چکیر ** «قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد» * آتا دوغرایب بالایئیر ** «پسر دنباله رو پدر می‌شود» * آتاسئن دونقوز قاپمیش اوغلونو ایلان چالمیش ** «پدرش را خوک گاز گرفته و پسرش را مار نیش زده» * آتاسئنا خئیئری اولمایان کیمه خئیری اولار؟ ** «کسی که به پدرش خوبی نمی‌کند به چه کسی خوبی می‌کند»؟ * آتا سین گورمه ین شاهلئق ادعاسی ائدر ** «هرکه آبا و اجدادش را نشناسد ادعای پادشاهی می‌کند» * آتاش یانماسا کول اولماز ** «تا نسوزد آتشی، خاکستری پدید نمی‌آید» * آتا سیندان قاباغا دوشه ن تولانی قورد یئیه ر ** «توله ای که جلوتر از پدرش راه برود طعمه گرگ می‌شود» * آتالار سوزونه محاکیمه اولماز ** «نصیحت پدر را نمی‌شود محاکمه کرد» * آتالار سوزو حکمتدیر ** «سخن پدران پندآموز است» * آتالار سوزو عاغلئن گوزو ** «سخنان پدران (ضرب‌المثلها) چشم عقل هستند» * آت اولوب، ایتلرن بایرامیدر ** «اسب بمیره عید و عروسی سگهاست» * آتام آتام من بو ایشه ماتام ** «پدرم پدرم من از این کار سر در نمیارم» * آتا مالین درج ایله‏، اونا گوره خرج ایله ** «اول ارث پدری را صاحب شو، آنگاه خرجش کن» * آتاما یاتاق سالدیم قالایچی یلدی یاتدی ** «برای پدرم رختخواب پهن کردم، خادم پدرم آمد خوابید» * آتام ایله آتانی دئینجه ‏، اوزوم ایله اوزونو دئه ** «حساب پدر با حساب خودت جداست» * آتام ائوینده بایلق باشی ‏، اریم ائوینده تویوق آشی ** «خونه پدر کله ماهی خوراکم بود، خونه شوهر مرغ بریان» * آتامی آنامی آتمیشام تکجه سنی توتموشام ** «پدر و مادرم را انداخته و فقط تو را چسبیده‌ام» * آتامین اؤلمه سیندن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانیا ** «از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏، ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد» * آتا مینمه یین بیر عیبی وار، آت دان دوشمه یین مین عیبی وار (آتا مینمه ک راحتدیر، آت دان ینمه ک چتیندیر) ** «اگر سوار بر اسب شدن یک عیب و ایراد داشته باشد، از آن افتادن و پیاده شدن هزار مورد و مسئله دارد (رسیدن به ثروت و مقام خوشایند ولی از دست دادن آن سخت و ناگوار است)» * آتان بیلیجی دی سنه نه؟ ** «گیرم پدر تو بود فاضل-از فضل پدر تو را چه حاصل» * آتان سوغان آنان ساریمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟ ** «پدرت پیاز ومادرت سیر، مگه میشه تو بشی گلبسر (خیارسبز)» * آتانین دعاسی ‏، آنانین ناله سی ** «دعای پدر و ناله مادر» * آتانین دعاسی آنانین آهی ** «دعای پدر و آه مادر» * آتا ات ایته اوت وئرمزلر ** «به اسب گوشت و به سگ علف نمی‌دهند» * آتا مین ‏، آد قازان ** «بر اسب سوار شو و شهرت بطلب» *آتا مینیب جیدا گوتوروب **سوار اسب شده جیدا برداشته * آتا آنا رشوه سیز دوست دورلار ** «پدر و مادر بدون هیچ چشم داشتی دوستت هستند» * آتا ائوینده اوگئی آنا _ار ائوینده قایئن آنا ** «در خانهٔ پدر نامادری- در خانهٔ شوهر مادر شوهر» * آتم آت اولونجان، ییه‌سی مات اولار ** «تا کره اسبم اسب شود صاحبش مات شده (مرده)» * آتان اوخ قایئتماز ** «تیر پر تاب شده بر نمی‌گردد» * آت اوزگنین، گوت اوزگنین، چال چاتلاسین «اسب مال کس دیگر، کون مال کس دیگر، بکوب تا بشکند.» * آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار. ** «دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم می‌شوند». * آتین ساتان اشک آلامماز، دوسین ساتان کوشک آلامماز. ** «کسی که اسبشو میفروشه نمی‌تونه خر بخره، کسی که دوستشو میفروشه نمیتونه خانه باغ بخره» * آجا مئییت حلال دیر. ** «برای فرد گرسنه میت حلال است». * آج تویوق یاتار یوخودا داری گورر. ** «مرغ گرسنه در خواب ارزن می‌بیند».(شتر در خواب ببیند پنبه دانه) * آج قارئن آجی آیران. ** «شکم گرسنه و دوغ تلخ (وعده‌های تو خالی)». * آجین ایمانی اولماز. ** «آدم گرسنه ایمان ندارد». * آجیندان یاتیب گون اورتادا دوروب. ** «از زور گرسنگی شب می‌خوابد و بعد از ظهر بیدار می‌شود». * آجین قارنی دویار، گوزو دویماز. ** «حریص دایم در غم است، هرچه دارد پندارد کم است». * آج دئیر دویمارام ، توخ دئیر آژمارام. ** «گرسنه میگه سیر نمیشم ، سیر میگه گرسنه نمیشم» * آخار سویا گئدسه، آخار سولار قورویار. ** «آدم بد شانس اگر به آبهای روان برود آنها هم خشک می‌شوند». * آخار سو یولونی تاپار. ** «آب جاری راهش رو پیدا می کنه». * آختاران تاپار یاتان یوخودا گوره ر. ** «کسی که جستجو کند پیدا می‌کند و کسی که بخوابد در خواب می‌بیند (جوینده یابنده است)». * آخیرده گوله ن، یاخشی گوله ر. ** «کسی که آخر می‌خندد، بهتر می‌خندد». * آدادا قورد آز ایدی، بیری ده گمیله گلدی. ** «در جزیره گرگ کم بود، یکی هم با کشتی آمد». (گلپایگان گرگ کم داشت، یکی هم از گوگد آمد) * آدام پولو قازانار، پول آدامی قازانماز. ** «آدم پول در میاره، پول آدم نمیکنه (نه همین لباس زیباست نشان آدمیت)» * آدام گئده ر آدی قالار. ** «انسان می‌میرد نامش ماندگار می‌شود» * آدام هر نه دن قورخسا، باشینا گله ر. ** «انسان از هر چیزی بترسد به سرش می‌آید». * آدامئن آدی پیسلی یه چئخئنجا، جانی چئخسا یاخشی دئر. ** «جون آدم دراد بهتر از اینه که شهرت بدی بگیره» * آدامئن آغزئندان سؤز آلئر. ** «از دهان آدم حرف می‌کشد». * آدامئن اون دانا یییجی سی اولسون بیر دانا دیییجی سی اولماسئن. ** «آدم ده تا نون خور داشته باشه ولی یه دونه غر زن نه»! * آدی منیم دادی سنین. ** «به اسم من ولی لذتش مال دیگران». (به نام من و به کام دیگران) * آدئن توتدون اوزو گلدی. ** «اسمشو آوردی پیداش شد». * آدئن ندی رشید بیرین دئه، بیرین ائشید. ** «یکی بگو، یکی بشنو». * آرپا اکه ن بوغدا درمه ز. ** «کسی که جو می‌کارد گندم درو نمی‌کند». * آرپا یئمییه ن آت، قلیج گوجونه یریمز. ** «اسبی که جو نخورد، به زور شمشیر راه نمی‌رود» * آزاجئق آشئم، آغرئماز باشئم. ** «به فقر می‌سازم، دردسری ندارم». * آزا قانع اولمایان چوخا یئتیشمه ز. ** «کسی که به کم قناعت نکند پیشرفت نمی‌کند» * آز دانئش ناز دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا دانئش، اوستا دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا گئده ن یورولماز. ** «کسی که آهسته می‌رود خسته نمی‌شود». * آسلانین ائرکک دیشی سی اولماز. ** «[[شیر]] نر و ماده ندارد». * آش دی آشئن ایسپناغی. ** «آش اگه آشه مربوط به اسفناجشه». * آشی پیشدی. ** «گاوش زائید. مشکلی برایش پیش‌آمد». * آغاج بار گتیردیکجه باش آیه ر. ** «درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود». * آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر. ** «کرم درخت را از درون می‌خورد». (کرم از خود درخت است) * آغاجین بیری آردی، بیری ناموس، قالانی تالاپ تولوپ. ** «چوب (تنبیه و تربیت) یکی عصمت و عفت (آر) است، یکی ناموس، بقیه تالاپ تولوپ». * آغانئن مالی چئخاندا نوکرین جانی چئخئر. ** «از اموال آقا داره کم میشه جان نوکر داره در میاد (شاه می‌بخشد شیخعلی خان نمی‌بخشد)». * آغریمایان باشا دسمال باغلامازلار. ** «به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند». * آغرییان دیشی چکرلر. ** «دندانی را که درد می‌کند باید کشید». * آغئزلاردا ساققئز اولماق. ** «دهان به دهان گشتن». * آغئزئنا باخ تیکه کس. ** «به اندازه دهانت لقمه بردار (پایت را به اندازه گلیمت دراز کن)». * آغئزئندا مرجیمک ایسلانمئر. ** «عدس دردهانش خیس نمی‌شود (درمورد آدمی که سرّ نگهدارنیست)». * آل آپارمئش. ** (آل او را ببرد)(آل=موجودی موهوم و خیالی که به چشم انسان تنها در شب یا زن حامله دیده می‌شود)». * آل ایتدن معروف اولماق. ** «مثل گاو پیشانی سفید مشهور بودن». * آللاه آدامئن عمروندن گؤتورسون، قویسون شانسئنئن اوستونه. ** «خدا از عمر آدم بردارد، به شانسش اضافه کند». * آللاه ایکی قاپازی، بیر باشا وور ماز. ** «خدا دو سرکوفت را به یک سر نمی‌زند». * آللاه ایلانی تانییب، آیاغلارئنی قارنئنا سوخوب. ** «خدا خر را شناخت و شاخش نداد». * آللاه باغلایان قاپئنی، هئچ کیم آچامماز. ** «دری را که خدا ببندد، هیچ‌کس نمی‌تواندباز کند». * آللاه بیر قاپئنی باغلاسا، آیری قاپی آچار. ** «خدا اگر دری را به روی بنده اش ببندد، در دیگر به رویش می‌گشاید (خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری)». * آللاه داغئنا باخار قار وئره ر. ** «خداوند به کوه اش نگاه می‌کند برفش می‌دهد (خداوند به هر کسی به اندازه لیاقتش می‌دهد، خلایق هرچه لایق)». * آللاه‌دان اوزولمییه نه، اؤلوم یوخدور. ** «برای کسی (بیماری) که ارتباطش از جانب خداوند قطع نشده، مرگ وجود ندارد». * آللاه دان قورخان هئچ نه ده ن قورخماز. ** «کسی که از خدا می‌ترسد از هیچ چیز نمی‌ترسد» * آللاه دغل بازا پای ورمز. ** «خدااز فریب کاران حمایت نمی‌کند.» * آللاه شنبه نی جهودا قیسمت ائله سین. ** «خداوند شنبه را قسمت جهودها کند». * آللاه قارغا ده ییل کی گوز اویا (آللاهئن بارماغی یوخدور، گؤزووه سوخا). ** «خداوند مانند کلاغ نیست که چشم در بیاورد (چوب خدا صدا نداره)». * آللاه قازاناندان آلار وئره‌ر بئجه‌ره‌نه. ** «خدا اختیار داره». * آللاها قوربان اولوم کی، یاغی یاغ اوسته وئریب یارمانی یاوان قویوب. ** «قربان خداوند بروم که به یکی روغن روی روغن (صد نازو نعمت) داده وبرای یکی هم بلغور خالی». * آلچاقدا دایان که چیخاسان باشا. ** «برای رسیدن به قله کوه باید از دامنه شروع کنی». * آلئنمئش تاپئلمئش دی. ** «چیزی که خریده شده غنیمت است». * آلما قاخی دا قاخدی، اَریک اوندان قاباخدی. ** «برگه سیب هم هرچند برگه هست ولی برگه زرد آلو از آن به مراتب بهتر است» * آناسئنا باخ قئزئنی آل، قئراغئنا باخ بئزینی آل. ** «در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج دربارهٔ مادر عروس تحقیق کن». * آنلایان بیر تل ده ن آنلایار (آدام اولانا بیر سوز یئته ر. آنلایانا بیر سؤز بسدیر. آنلایانا ایشاره، آنلامایانا میناره. آنلایانا بیر سؤز بیر کیتابدئر. آنلایانا بیر کلمه سازدئر، آنلامایانا زورنا قاوال آزدئر). ** «عاقل را یک اشاره کافیست». * آی ایشئغی گونده ن آلار. ** «نور ماه از خورشید هست» * آیدان آری، سودان دورو. ** «پاک‌تر از ماه، صاف‌تر از آب». * آییدان قورخان، مئشه یه گیرمه ز. ** «کسی که از خرس می‌ترسد، وارد جنگل نمی‌شود». * آیین ایشیغی، گئجه نین یاراشیغی. ** «نور ماه، برازندگی شب». == الف == * الحَضَر اِتماخ گَرَک اؤچ زادیدَن، گُوی گؤز و اؤز قیرمیزی باش ساریدَن ** «از سه چیز باید دوری کرد، چشم سبز و سرخ صورت و زرد گیسوی!(کنایه از تباهی دل بستن به انسانهای زیبا)» * اوت هارا دوشسه اوزونه یئر آچار ** «آتش هر جا که افتد، خودش جا را باز می‌کند» * ایشمئمیش کئفلی ** «نخورده مست (کنایه از شادی، گیجی، بیخیالی یا بی توجهی بیش از حد)» *اوست اورتولو بازار دوستلوغو پوزار **«عدم شفافیت در رفاقیت موجب از بین رفتن رابطه دوستانه میشود» * ایپک اوقدر خار اولدی اشگه افسار اولدی. ** «ابریشم آن قدر خار شده که بند افسار خر شده‌است» * اَت قانلی یئگیت جانلی گَرَح ** «گوشت خون‌دار و جوان جون‌دار باید(باشد)» * اِشَّح قوناخ‌لیغی‌دی؟ ** «مهمانی خر هست؟(چه خبره مگه؟)» * اششکی پالان ساخلار قشونی یالان. ** «خر را پالان نگه می‌دارد و لشکر را دروغ» * اِله جیر یاماخ تاپئل‌سئن(شکل دوم: یئکه جیردین) ** «یه جوری پاره کن که وصله پیدا بشه(جوری بلف بزن که بشه باور کرد)(شکل دوم: زیاد پاره کردی)» * اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نین گو’زون ایور (اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نه ن ساواشئر). ** «هم تو کشتی نشسته هم به ناخدا گیر داده». * ات وئرمه ده ن، کوفته ایسته مه (ات وئرمه میش، کوفته الده ائدیلمز). ** «تا وقتی گوشت نداده‌ای کوفته نخواه». * ایصفهانان گلن اشک کرخ (۴۰) گون آنقرار. ** «الاغی که از اصفهان (راه دور) اومده باشه چهل روز عرعر می کنه» * ایشین دوشدی آروادا اولن گونون سال یادا. ** «کارت به زن افتاد روز مرگش را یادت بینداز» * ایکی قیرغی ساواشار، سئرچه یه ده ن دوشه ر. ** «دو قرقی با هم دعوا می‌کنند، برای گنجشک دانه می‌افتد» * ایو ساتان بیر ایل دولتی اولار ایو آلان بیر ایل کاسب. ** «هر کی خونه بفروشه یک سال وضعش توپ میشه و اونی که خونه می خره یک سال بی‌پولی میکشه» * الی باغلی اولانین دوگنی چوخ اولار. ** «کسی که دستاش بسته هست خیلی‌ها جسارت زدنشو پیدا می‌کنند» * اوزگه قاپئسونی باغلی ایسته یه نین، اوز قاپئسی باغلی قالار. ** «» *اوغول سنتی بستنی یماغا لاح گاشیغ ایش ورمز سینار گالار ایچینده اوتاندا تاخیلار بوغازیوا ** «پسرم برای خوردن بستنی سنتی قاشق پلاستیکی استفاده نمیکنن میشکنه میمونه توش وقتی میخوای قورتش بده فرو میره تو قلوت» * اوزونده ن یوخاری یا باخاندا، اوزونده ن آشاغی یا دا باخ. ** «وقتی از خودت بالاترو نگاه میکنی از خودت پایینترم نگاه کن» * اوستی بزک آلتی تزک. ** «رویش زیبا و تمیز زیرش کثیف(ظاهر زیبا باتن زشت)» *اوستوراغین گولونجا نه ربطی وار؟ ** «گوز چه ربطی به گولنج داره؟» * اوسورماغی بس دگیل یل قاباغندا دا دورور. ** «گوزیدنش کم نیست جلوی باد هم می‌ایستد» * احمد بی غم دیر. ** «آدم بی خیالی است». * ادب بازاردا ساتیلماز. ** «ادب در بازار فروخته نمی‌شود». * ار آخار چای دی آرواد سویون بندی. ** «شوهر رود در جریان است و زن آب‌بند است (زندگی جمع می‌کند)» * اریم اولسون ائرمنی اولسون (اراولسون اکبر اولسون). ** «اخلاق و رفتار مهم نیست مهم این است که شوهر و سایه سر باشد». * اششییم اؤلمه یونجا بیتینجه ک، یونجام سارالما، توربا تیکینجه ک.(اؤلمه اششکیم یونجا بیتینجک) ** «بزک نمیر بهار میاد، کمپوزه با خیار میاد». * اششگه گوٍجوٍ چاتمیر، پالانئ‌نی تاپداییًر. ** «زورش به خر نمی‌رسد، پالانش را کتک می‌زند»! * اشک نه بیلر آرپا باهادی. ** «خر که نمی فهمه جو گرونه (خر چه داند قیمت قند و نبات)». * اوکوز گوجون بولسه چوبانا اگیلمز. ** «گاو اگر زورشو بدونه تسلیم چوپان نمی‌شود». * ال الی یویار، ال ده دؤنه ر اوزو یویار. ** «دست، دست را می‌شوید، دست برمی‌گردد صورت را می‌شوید (همدلی و کمک به دیگران و رفتار متقابل آنها در تمامی زمینه‌ها)». * اتینن درناغین آراسینا گیرمه. ** «میان گوشت و استخوان نرو (میان دو برادر جدایی نینداز)» * الییم اله نیب قلبیریم گویده فئرئلدئر. ** «الکم بیخته شده و غربیلم درهوا می‌چرخد (آردم را بیختم الکم را آویختم)». * الینده ن سو داممئر. ** «از دستش آب نمی‌چکد (کنایه از آدم خسیس)». * ان بؤیوک بیجلیک دوزلوکدور. ** «بزرگترین زیرکی درستکاری و صداقت است». * اوباشداآغلاماق بوباشدا سئزئلداماقدان یاخشئدئر. ** «گریه کردن در انتها از چس‌ناله کردن در ابتدا بهتر است (احتیاط اولیه بهتر از پشیمانی و گریه کردن در پایان کار است)». * اوجوزدان باهاسی اولماز. ** «همیشه جنس گرانبها مرغوب و باصرفه تر است». * اوجوزلو اتین شورباسی اولماز. ** «از گوشت ارزان شوربا نمی‌شود». * اود آلتئندان کوز، آدام آلتئندان سوز (آدامئن آلتئن سوز یاندئرار، قازانئن آلتئن کوز یاندئرار). ** «خاکستر زیر آتش، حرف پشت سر انسان (انسان بواسطه برخی از سخنان دیگران همیشه در زحمت و رنج است همچنان که شعله‌ور شدن چوب زیر دیگ را می‌سوزاند)». * اود پارچاسی دی. ** «یه پارچه آتیشه». * اوره ییم قئزمئر. ** «دلم گرم نمیشه». * اوز گوزونده دیره یی گورمور، اوزگه نین کینده توکو گورور. ** «تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند». * اؤزومون قشنگین چاققال یئیر. ** «بهترین انگور (باغ) راشغال می‌خورد». * اوزونه سیچیر، منه گوز بره لدیر. ** «برای خودش می‌ریند، برای من چشم می دراند» !(خودش را خیس می‌کند، عصبانیتش را سر من خالی می‌کند) * اوزو یئخئلان آغلاماز. ** «کسی که خودش بیفته [[گریه]] نمی کنه (خود کرده را تدبیرنیست)». * اوزونن گوز اول ** «چشم از رو خودت برندار(حواست به خودت باشه؛ مواظب خودت باش» * اوستورانین قاباغیندا سیچماسان، دئیرلر گوتو یوخدی. ** «کلوخ انداز را پاداش سنگ است.» (عوض عوض داره گله نداره) * اوغرو پیشیک آغاج گورجک قاچار. ** «[[گربه]] دزده چوب ببینه فرار می‌کنه». * اوغرو دان اوغرویا حلالدی. ** «دزد که از دزد بدزده حلاله.» * اؤلسون او یاخشی کی پیسده ن سونرا گه له جک (اؤلسون او پیس کی یئرینه یاخجی سی گه له جک). ** «بمیرد آن خوبی که می‌خواهد بعد از بد بیاید (هیچ بدی نرفت که خوب جاش رو بگیره)». * اول قارداشلئغئنی ثابت ائله سونرا ارث و میراث ایسته. ** «اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن». * اؤلو دوروب مرده شیری یویور. ** «مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده». * اؤلومدن باشقا هر شئیه چاره وار. ** «فقط مرگ را چاره نیست». * اؤلمه ز خدیجه، گوره ر نوه نتیجه. ** «نمی‌میرد خدیجه، می‌بیند نوه و نتیجه (یعنی هرکس کار بکند خوب و بد نتیجه کارش یا عمل انجام یا فته اش را خواهد دید و پس از آن دیگران با دیدن نتیجه کار قضاوت خواهند کرد)». * اؤلمه ک اگر اؤلمه کدیر، بونه جان وئرمه کدیر. ** «مرگ یک بار شیون هم یک بار». * اؤلن یوخدور قبرینه سئچاسان. ** «هنوز خبری نیست که داری برنامه می‌ریزی». * اؤلویه اوز وئرسن، سیچار کفنین باتیرار. ** «به مرده رو بدی می رینه کفنشو کثیف می کنه». * او مراغا باسلئغئدی، ایلده بیر دفعه گلر. ** «آن باسلوق مراغه است سالی یکبار می‌آید». *ایت ایلن یولداشلیق ائله، آما آغاجیوی یئره قویما ** «با سگ دوستی کن ولی چماغتو زمین نذار» * ایت موتالدان ال‌چکدی موتال ایتدن ال چکمیر. ** «سگ از خیک دست برداشت خیک ازسگ دست برنمی‌دارد». * ایت هورر کروان کئچر. ** «سگ واق واق می‌کند، کاروان می‌گذرد (سگ لاید و کاروان گذر، جواب ابلهان خاموشی است)». * ایتین آیاغیندان تیکان چئخاردئر. ** «از پای سگ خار درمی‌آورد (سخت کوش- در مورد انجام کارهای سخت و مشاغل طاقت فرسا)». (کنایه ازشجاعت و نترس بودن) * از گل قیزیم ناز گل قیزیم. ** «کم مهمون بیا دخترم ناز باشه اومدنت». * ایری اوتوراق دوز دانیشاق. ** «کج بشینیم، راست صحبت کنیم (اظهار صداقت و راسنگویی در هر موقعیتی)». * ایش ایچینده ایش وار. ** «کاسه ای زیر نیم کاسه است». * ایش قالسا اوستونه قار یاغار. ** «اگه کار بماند رویش برف می‌بارد». (کار امروز را نگذار فردا) * ایشله ین دمیری، پاس باسماز. ** «آهنی که کار کند زنگ نمی‌زند (در زمینه ارزشمندی کار کردن بیان می‌شود)». * ایشه یاخشی باخارسان، ایشده سنه یاخشی باخار. ** «» * ایشی دوشنده آختارار، ایشیم دوشنده قاوالار. ** «وقتی کاری با من دارد دنبالم می‌گردد، وقتی کاری باهاش دارم فراری ام می‌دهد». * ایلان هر یئره ایری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر. ** «[[مار]] هر کجا که کج بره، خونه خودش راست میره». * ایلانئن قویروغون آیاقلاماسان چالماز. ** «اگر پا روی دم مار نگذاری نیشت نمی‌زند» * ایلانئن یارپئزدان خوشو گلمز گلر سو قئراغئندا چئخار. ** «مار از پونه بدش میاد دم در لونه اش سبزه میشه». * ایلانی اوتوب اژدها اولوب. ** «مار را قورت داده شده اژدها». (مار خورده افعی شده) * ائل گوجو، سئل گوجو (ائلین گوجو، سئلین گوجو). ** «قدرت مردم مانند قدرت سیل است (دست خدا با مردم است)، در زمینه نیرومندی کار جمعی بیان می‌شود». * ائله دانئشئر کی پیشمیش تویوغون گولمه یی گلیر. ** «چنان حرف می‌زند که مرغ بریان خنده اش می‌گیرد». * ائله قورخور، جین دمیرده ن قورخان کیمی. ** «مثل ترسیدن جن از آهن می‌ترسد (کنایه از آدم ترسو است)». * ائله یئرده یاتماز کی آلتئنا سو کئچه. ** «می‌گویند فلانی جائی نمی‌خوابد که آب زیرش برود، بسیار محتاط است». * ائویمدن چئخئر قارنئما گئدیر. ** «از خانه‌ام در می‌آید، به شکمم می‌رود (از این جیب به ان جیب)» * إشییه گِدیرَم تاری داننیر، إوَه گَلییم قاری داننیر. ** «بیرون میرم خدا سرمون میزنه، خونه میاییم زن سرمون میزنه» (بیشتر برا کسی بکار می‌رود که نه روزی درست و حسابی دستش میاد و نه در خونه از جهت اخلاق زن درست حسابی داره) == ب == '''* بادام‌لیغی وار آما آدام‌لیغی یوخ''' * «باغ بادام (دارایی) دارد ولی انسانیت ندارد» '''* باشیوا کول‌ده السن اوجا یئردن اله''' * « اگر میخواهی به سرت خاک هم بریزی از بلندی بریز» * بش یاشیندا قویون؛ اللّی یاشیندا قاضی نی آلار. ** «یک گوسفند پنج ساله؛ یک قاضی پنجاه ساله را می‌خرد» * باجی، باجین اؤلسون، درد چوخ، وقت یوخ. ** «خواهر خواهرت بمیره حرف زیاد است و وقت کم» * بو گون قیزین دوگمه ین صاباح دیزین دویه جخ. ** «کسی که امروز دخترشو نزنه فردا به زانوش باید از حسرت بکوبد» * بیر ائوده شادلیق، بیر ائوده شیوئن. ** «درخانه ای شادی، درخانه ای دیگر شیون» * بیر الی ایله وئریر، بیر الی ایله آلئر. ** «با یه دست میده، با دست دیگرش میگیره» * بیراولکه ده ایکی حکمدار اولماز. ** «در یک کشور دو حکمدار نمی‌گنجد». * بیر بوغدا اکمه سن، مین بوغدا بیچمه سن. ** «اگر یک دانه گندم نکاری، هزاران دانه گندم نمی‌توانی برداشت کنی». * بیر بولودلا قئش اولماز. ** «با یک ابر زمستان نمی‌شود». * بیر چیراغئن ایشئغئنا قئرخ آدام یئغئشار. ** «به نور یک چراغ چهل نفر جمع میشود» * بیزیم گلین بیزدن قاچار، اوزونو توتار گوتونو آچار. ** «عروس ما از ما فرار می کنه، صورتشو می گیره اما کونش را باز می گذاره» *بیزیم صوبدن گوتوموزو شخته آتیپ خانیم یاتیپ یاتیپ ناهارچا شِش آتیپ! ** از صبح درومدیم کونمون از سرما یخ زده خانوم خوابیده خوابیده ظهر بلند شده میگه چقدر هوا گرمه! * بیر چیو بیر نالی، بیر نال بیر آتی، بیر آت بیر پهلوانی، بیر پهلوان بیر لشگری و بیر لشکر بیر کشوری ساخلار. ** «یک میخ یک نعل را، یک نعل یک اسب را، یک اسب یک پهلوان را، یک پهلوان یک لشکر را و یک لشکر یک کشور را نگه می‌دارد» * باخما اوزونون قاراسئنا، باخ آلنئنئن سیتاراسئنا. ** «فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه». * بارلی آغاجا داش وورارلار. ** «درختی که میوه داره بهش سنگ پرتاب می‌کنند». * باشدا عاقیل اولماسا بدن عذابدا اولار. ** «عقل نباشد، جان در عذاب است». * باشئنا داش دا سالاندا، اوجا یئردن سال (باشئنا کول ده اله سن، اوجا یئردن اله). ** «وقتی می‌خواهی بر سرت خاک بریزی از جای بلند بریز (همت بلند دار که مردان روزگار – باهمت بلند بجائی رسیده‌اند)». * باغا قینین نان چیخیب قینین بگممور. ** «فراموش کردن اصل و نصب» * باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو. ** «در باغ زردآلو بود سلام علیک هم بود، زردآلوهای باغ تمام شد سلام علیک هم تمام شد». * باغبانئن گول واختی قولاغی ائشیتمز. ** «گوش باغبان وقت باز شدن گل نمی‌شنود». * بالا لی قارغا بال یئمه ز. ** «کلاغی که فرزند دارد خودش عسل را نمی‌خورد». * بال شیرین، بالا بالدان دا شیرین. ** «عسل شیرین است، فرزند از عسل هم شیرین تر». * بالا شیرین، اما تربیتی اوزونن شیرین. ** «بچه شیرین است، اما تربیتش شیرین تر است». * بالئغ کونلو ایستیه نین گوتو سودا اولار (کونلو بالئغ ایسته نین گوتو بوزلو سو دا اولار، کؤنلو بالئغ اتی ایسته یه ن، قویروغون قویار بوز اوسته). ** «کسی که دلش ماهی می‌خواهد باید در آب فرورود (هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد، کسی که خربزه می‌خورد، پای لغزش هم می‌نشیند)». * برکت، حرکت ده دیر. ** «از تو حرکت، از خدا برکت». * بئش بارماغ بئشیده بیر اولماز. ** «پنج انگشت برابر نیستند». * بئش ده آلاجاغئم یوخ اوچ ده وئره جاغئم. ** «نه به اشتری سوارم نه چو خربه زیر بارم». * بئش قئرانلئق یوغورت کیمین اوزون توتوب. ** «مانند ماست پنج قرانی خودش را گرفته» * بودونیا بیر گوزگودور، هر گلن باخار گئدر. ** «این دنیا مانند آینه است هرکسی می‌آید و نظری بر آن می‌افکند». * بورجلو بوشلونون ساغلئغئن ایستر. ** «طلبکار سلامتی بدهکار را می‌خواهد تا زنده باشد و بتواند دین خود را ادا نماید». * بوردا منم باغداددا کور خلیفه. ** «در اینجا همه‌کاره من هستم همچنانکه در بغداد نیز خلیفه کور همه‌کاره است». * بؤرکونو قوی قاباغئنا. ** «کلاه خود را قاضی کن». * بورنو یئللی دیر. ** «دماغش باد دارد». * بورنوندان توتسان جانی چئخار. ** «اگر دماغش را بگیری جانش در می‌آید». * بوغدا بوغدادان بیته ر. ** «از مکافات عمل غافل مشو***گندم از گندم بروید جو ز جو». * بوشلو بوشلونون ساغلیغین ایستَر ** «طلبکار همیشه سلامتی کسی که بهش طلب داره رو میخواد(منظور مشکلی نیست یکم طلبکار افرادی که دوستشون داریم باشیم)» * بوقارا او قارا یا بنزه مز. ** «این تو بمیری از اون تو بمیری‌ها نیست». * بو گونون صاباحی دا وار (جمعه نین چرشنبه سی وار). ** «امروز فردایی هم دارد (در مورد افرادی که شاکر نعمت نیستند به کار می‌رود)». * بولاغ سو توکمه یی ایله بولاغ اولماز گه ره ک اوزو جوشا. ** چشمه با آب ریختن چشمه نمی‌شود خودش باید بجوشد. * بولانماسا دورولماز (خراب اولماسا آباد اولماز). ** «شرط آبادانی و اصلاح، به هم خوردن و از بین بردن برخی از شرایط و موارد است». * بونلاردان فاطیا تومان اولماز. ** «از اینهان برای فاطی تنبان نمی‌شود». * بیر آیاغی قبیرده اولماق (بیر آیاغی قبیرده دیر). ** «پای کسی لب گور بودن». * بیر الده ایکی قارپئز توتماغ اولماز. ** «با یک دست نمی‌توان دو هندوانه را برداشت». * بیر اینه اوزونه وور، بیر جووالدوز اوزگیه. ** «اول یک سوزن به خودت بزن بعد یک جوالدوز به دیگران». * بیر بیر مین اولار، داما داما گول اولار. ** «یکی یکی هزار می‌شود چکه چکه دریاچه (استخر) می‌شود (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریاشود)». * بیر تیکه نی بیلمه ین، اون تیکه نی ده بیلمز (بیر تیکه نی بیلمه ین، مین تیکه نیده بیلمز). ** «کسی یک خوبی را (که در حقش شده) نفهمد ده خوبی دیگر را هم نخواهد فهمید». * بیر سوز اولماسا، مین سوز دئییلمز (بیر سوز اولماسا دئمزلر). ** «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها». * بیر کنده گیردین هامی کور سنده کور (یالانا بورون، ال ایله سورون). ** «اگر وارد دهی شدی دیدی همه کور هستند تو هم کور باش (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو)». * بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا. ** «یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست». * بیرین بیلیرسن بیرین یوخ. ** «یکی را می دانی یکی را نه». * بیکارلیق بیعارلیق. ** «بی‌کاری بی‌عاری». == پ == '''* پادشاه اوزاغ دا، آللاه یوخاری دا، کیمه دیسن دردیدینی؟''' * «پادشاه در دور دست است، خداوند بالاست، به کی دردم را بگویم؟» '''* پاخما اولماسا، مرد رند آجیندان اولر''' * «اگر آدم پخمه وجود نداشته باشد، رند از گرسنگی می‌میرد» '''* پاسلی دمیردن قیلینج اولماز''' * «از آهن زنگ زده شمشیر در نمیاد» '''* پاکات ایچینده سؤز دئمک''' * «چیزی را با کنایه و در پرده گفتن» '''* پالازا بورون ائلینن سورون''' * «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» '''* پنیری دری ساخلار قادئنی اری''' * «پنیر را توبره نگه می‌دارد و زن را شوهر» '''* پولو وئر پولا''' * «پول را بده به پول» '''* پول الین چرکی دیر''' * «پول چرک کف دست است» '''* پیچاق اوز دسته سین کسمز''' * «چاقو دسته خودشو نمیبره» '''* پیچاق وورسان قانی چیخماز''' * «چاقو بزنی خونش در نمی‌آید» '''* پیس اولادی نه آتماغ اولار نه اوتماغ''' * «فرزند بد را نه می‌شود دور انداخت، نه می‌شود پذیرفت» '''* پیشیکه دئدیلر پوخون درمان دی، سئچدی اوستون باسدیردی''' * «به گربه گفتند گهت دوا است، رید، روش خاک ریخت» '''* پیشیکین الی اته چاتمیردی دئییردی مینداردی''' * «گربه دستش به گوشت نمی‌رسید، می‌گفت مردار هست» == ت == * تانری داغینا باخار، قار وئرر. ** «خداوند به هر کسی متناسب با ظرفیتش روزی می‌دهد». * تانری یازانی، بنده پوزا بیلمه ز. ** «سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد». * تایلی تایئن تاپمالی. ** «کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز». * تزه یونجا ائششیه باش آغریسی گتیره ر. ** «» * تک الده ن سس چئخماز. ** «یه دست صدا نداره». * تکلئق آللاها گلیب. ** «تنهایی خدا را زیبد». * تکه ده قوچ هونه ری اولماز. ** «بز نر هنر قوچ رو نداره» * تلسه ن قئز اره گئتمز، اره گتسده خئیر گؤرمز. ** «دختری که برای شوهر کردن عجله کند، نمی‌تواند شوهر کند و اگر توانست شوهر کند در زندگی اش خیر نمی‌بیند». * تنبل احمد دیر. ** «آدم تنبلی است». * تنبل قادئنئن، قئزی زیرنگ اولار. ** «زن تنبل، دختر زرنگ خواهد داشت». * توخون آجدان خبری اولماز. ** «شخصی که سیر است از احوال گرسنه آگاهی ندارد (سواره از پیاده خبر ندارد)». * توزلی باشماغین نازین چکن چوخ اولار **«ناز کفشی که گرد و خاک شده رو بیشتر می‌کشن(هرکه بامش بیش برفش بیشتر)» * توک ایله دری، اوره کده ن سو ایچه ر. ** «مو و پوست از دل آب می‌خورند (وضعیت پوست و مو را دل آدم مشخص می‌کند)». * تولکوسن آسلانلا چیخما ساوشا. ** «اگر روباهی با شیر دعوا نکن». * تولکو سوواخلی باغا گیرمه ز. ** «روباه به باغ محصور وارد نمی‌شود». * تولکویه دئدیلر هانی شاهیدین؟ دئدی: قویروغوم. ** «به [[روباه]]ه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم». * تویدا، اوینایانین بویون گوره رلر. ** «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باش». == ج == * جالانان سو بیر داها کوزه یه قاییتماز. ** «ابی که ریخته شده، دیگر به کوزه بازنمی‌گردد». * جان وئره‌ر مال وئرمه ز (جانین وئره ر، ولی مالئن ورمه ز). ** «جانش را می‌دهد ولی مالش را نه». * جانی بوشلوغدان ائرمنی یه دایی دئییر. ** «از تنبلی به ارمنی دایی می‌گوید». * جفا چکمه ین، صفا گورمز. ** «جفا نکشیده، صفا نمی‌بیند». * جامال گئدر، کامال قالار. ** «جمال می‌رود، کمال می‌ماند». * جان ده، جان ائشیت. ** «جان بگو، جان بشنو». * جانا گلن، مالا گلسین. ** «چیزی که می‌خواهد به جان ضرر بزند، بهتر است به مال ضرر بزنند». * جواهیر جیندا آراسیندا اولار. ** «جواهر بین دستمال پاره پیدا میشه» * جان شیرین اولور. ** «جان شیرین است». * جانی آغریان ائشک، آت دان یئیین گئدر. ** «خری که بدنش درد می‌کند، از اسب تندتر می‌رود». * جوجه نی پاییز دا سایارلار. ** «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند». * جوجه همیشه سبت آلتئندا قالماز. ** «جوجه همیشه زیر سبد نمی‌ماند». * جویود دور (جویود کیمین پوللارئن یئغئر). ** «جهوداست (مثل جهود پولهایش را جمع می‌کند)». * جهننمه گئدن اؤزونه یولداش آختارار. ** «کسی که به جهنم می‌رود، دنبال رفیق می‌گردد». == چ == * چاخیری توکسه ن سیچانین بوغازینا، گئده ر پیشییین پئشوازینا. ** «» * چالیشان قازانیر، الماسی قیزاریر ** «برو کار کن نگو چیست کار» * چادراسئزلئق دان ائوده قالئب (تومانسئز لئقدان ائوده قالئب). ** «از بی چادری تو خونه مونده-آب نمی‌بیند وگرنه شناگر قابلی است (بدی و خیانت نکردن او از فقدان وسائل است)». * چاغئرئلان یئرده ییت ـ چاغئرئلمایان یئردن ایت (چاغئران یئرده ن قالمازلار، چاغئرمایان یئره باخمازلار). ** «جایی که دعوت شده‌ای حاضر باش ـ از جایی که دعوت نشده‌ای پنهان باش». * چالما قاپیمی، چالارلار قاپینی. ** «درم را نکوب، در تو را هم می‌کوبند. (آزارم نده کسی هم ترا آزار خواهد داد)». * چوخ زامان، دوران اوکوز، یاتان اوکوزون باشینا سیچار. ** «خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند». * چوخ محبت تئز آیرلئق گتیره ر. ** «محبت زیاد زود جدایی می‌آورد (تب تند زود سرد می‌شود)». * چوخ یاشایان چوخ بیلمز، چوخ گزه‌ن چوخ بیلر. ** «کسی که زیاد عمر کند زیاد نمی‌داند، کسی که زیاد سفر کند زیاد می‌داند. جهاندیده بسیار می‌داند (مورد کسانی که سن زیاد و موی سفیدشان را دلیل دانایی شان تلقی می‌کنند بکار می‌رود)». * چوخ یئمه ک آدامی آز یئمکده ن ده قویار. ** «» * چؤره یی سوفرادا گؤرؤب، سویو کوزَه‌دَه (گونو باجادا گؤروبدور سویو کوزَه‌دَه). ** «نان را در سفره دیده و آب را در کوزه، آفتاب را از روزن بام دیده‌است و آب را در کوزه (در مورد کسی گفته می‌شود که نازپرورده است)». * چؤره یی وئر چؤره کچی یه بیرینده آرتیق وئر. ** «نان را بده به نانوا یک عدد هم اضافه بده». * چولک اکه ن، طوفان بیچه ر. ** «هرکه باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد». * چؤلمَک گَزَر، قاپاغئنئ تاپار. ** «دیزی می‌گردد و درِ مناسب خودش را پیدا می‌کند». * چومچه آش دان ایستی اولوب. ** «کاسهٔ داغ تر از آش بودن». * چه ک زحمت، گؤر لیذت. ** «» * چیبین میندار اولماز اوره ک بولاندیرار. ** «» * چیراغ اوز دیبینه ایشئغ وئر مز (چیراغ اوز دیبینه ایشئغ سالماز). ** «چراغ به اطراف خود نور نمی‌دهد (کنایه از کسانی است که با وجود مستحق در اطرافیان خود فقط دیگران از وجود او بهره‌مند می‌شوند)». == ح == * حتما چورکین چوخ اِلئیرمیشلر ** «حتما نان اش را زیاد می‌کردن (با نان زیاد مصرف میکردند) »( فردی که غذا پخش میکرد گفت امروز غذا کم است مانند زمان پیغمبر که سپاهیان با غذای اندک در راه خدا قناعت میکردند قناعت کنین. ناگهان فردی از جمعیت برخواست و گفت حتما نون اش را زیاد میکردند که کفاف کند و سیر شوند!! ) * حاجی لک لکین آرتئغ بالاسی. ** «جوجه اضافی لک‌لک (جوجه‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت می‌کند)». * حالوا ـ حالوادئمک له، آغئز شیرین اولماز. ** «با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی‌شود». * حامام سویو ایله دوست توتماق (خلیفه کیسه سیندن باغئشلاماق). ** «با آب حمام دوست پیدا کردن (از کیسه خلیفه بخشیدن)». * حسن تلسیک دیر. ** «خیلی آدم عجولی است». * حکماوار اوزاخ کردیسی یاخئن (همدان اوزاخ کَردی یاخئن). ** «حکم آباد (همدان) دور ولی کرتهایش نزدیک است (کنایه از کسی است که به دروغ می‌گفت من در حکم آباد (همدان) از روی کرت بزرگ می‌پریدم غافل از اینکه کرت همه جا هست و امتحان کردن آن نیاز به شهر خاصی ندارد)، اگر یزد دور است، گز نزدیک است». * حق آلمالئدئر، وئرمه لی ده ییل. ** «حق گرفتنی است دادنی نیست». * حق ایله باطیلین آراسی دورد بارماقدئر. ** «فاصله حق و باطل چهار انگشت است». * حق داشی آغئر اولار. ** «سنگ حق سنگین است». * حق سوز آجی اولار. ** «حرف حق تلخ است». * حق سوز آخار سولاری ساخلار. ** «حرف حق آبهای جاری را متوقف می‌کند». * حیرصین دوولته زیانئ وار. ** «عصبانیت به مال ودولت زیان دارد (در زمان عصبانیت زدن و شکستن به دارایی خود انسان ضرر می‌رساند)». * حیوانئن دیشینه باخارلار، اینسانئن ایشینه. ** «سلامت حیوان به دندان است وشایستگی انسان به عملش». == خ == '''* خاشیل بیشیرمک بیلمیر، آشپزلیک ائدیر''' ** «برنج دم نکشیده پختن بلد نیست، آشپزی میکند» '''* خالا خاطیرین قالماسئن''' ** «محض خالی نبودن عریضه» '''* خالام بیلدی، عالم بیلدی''' ** «خالم فهمید، عالم فهمید» '''* خالقا ایت هورسه بیزه چاققال هورر''' ** «اگر برای مردم سگ واق واق کنه، برای ما کفتار واق واق میکنه» '''* خانیم سیندران قابین سسی چیخماز''' ** «ظرفی که خانم خانه می‌شکند صدایش در نمی‌آید» '''* خان یورغانی میتیل اولماز''' ** «لحاف خان از جنس متقال نیست» '''* خاتین قیز خالاسینا چکر، قوچ ایید داییسینا (خانیم قیز خالاسینا چکر، خان اوغلان داییسینا)''' ** «دختر خانم شبیه خاله اش می‌شود، آقا پسر شبیه داییش» '''* خکه خکه دئیینجه قیش چیخار''' ** «تا تو بخوای بگی خکه (تکه‌های کوچیک زغال) زمستون تموم شده» '''* خیاطین اینه‌سی ایتمسه گونده اون دانا کوینک تیکر''' ** «سوزن خیاط اگه گم نشه روزی ده تا لباس میدوزه» '''* خئییر وئر، خئییر گوتور''' ** «خیر بده، خیر بردار» == د == * داشدان چؤرک چیخارت گتیر وئر نورجاهان یئسین، دیندیرنده یامان دئسین. ** «از زیر سنگ نان دربیاور بیار بده نورجهان بخوره، تا بیای حرفی هم بزنی بهت فحشم بده». * داشین خیرداسی بویومه ز، آدامین خیرداسی بویویه ر. ** «سنگ کوچک بزرگ نمیشه،[ولی] آدم کوچک بزرگ میشه» ‏‎* دازالاغین یاغی اولسا اوز باشینا یاخار ** «کچل اگه روغنی(پمادی چیزی) داشت اول به سر خودش میمالید.» * داغ داغا یئتیشمز، آدام آداما یئتیشر. ** «کوه به کوه نمی‌رسد آدم به آدم می‌رسد». * داغ ییخیلماسا دره اولماز (داغ اوچماسا دره دولماز). ** «اگر کوه زمین‌نخورد، دره درست نمی‌شود». * داغی داش بزه یه ر، اینسانی باش. ** «کوه را سنگ دلپذیر می‌کند، انسان را سر». * دالیدان آتان داش داش توپوغا دئیه ر. ** «سنگی که از پشت سر بندازن به پاشنه پا میخوره(قطاری که حرکت میکنه بهش سنگ میزنن، کنایه از اینکه طعنه های دیگران رو وقتی پیشرفت میکنید جدی نگیرید)» * دالی یا قالسان دئیرلر گیج دی، قاباغا گئچسن دییرلر بیج دی. ** «اگه عقب بمانی می‌گویند گیج است و اگر جلو بزنی می‌گویند زیادی زرنگه»! * دامارا باخ قان آل. ** «رگ را نگاه کن، خون بگیر». * دامی چوخ اولانین قاریدا چوخ اولار. ** «هر که بامش بیش، برفش بیشتر» * دانئشماق گوموشده ن اولسا دانئشماماق قئزئلدان دئر. ** «اگر صحبت کردن از نقره باشد صحبت نکردن از طلاست». * دانئشان قورومساخ‌دی ** «کسی که حرف بزنه قرمدنگ هست(دیگه حرف رو حرفم نیارید)» * دانئشان اوْ سؤز ** «کسی که حرف بزنه اون حرف است(اون حرف: اشاره به هر فحشی)» * دانئشانا یامان سالدیم ** «به کسی که حرف بزنه فحش انداختم(از قبل فرستادم)(تذکر میدهم که کسی حرف رو حرفم نیاره)» * دده م منه کؤر دئدی، هر گلنی وور دئدی. ** «پدرم به من کور گفت، گفت هر که آمد بزن» * دده مین دامین ییخمیشام کی قار کوره مییه م. ** «خانه پدرم را خراب کرده ام تا برف نروبم» * دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر. ** «در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می‌افتد». * دوران اینک یاتان اینکین باشینا سیچار. ** «گاوی که از خواب بلند بشه روی سر گاوی که خوابیده میشاشه» (این ضرب المثل نسبتا بی‌ادابانه است و بیشتر در فضاهای صمیمی استفاده میشود) * دوز یولدا یئری ینمیر، شوخوملوخدا شیللاق آتیر. ** «راه صاف را نمی‌تواند برود، توی زمین شخم خورده شلنگ تخته می‌اندازد». * دوز یول گه ده ن، یورولماز. ** «کسی که در راه راست قدم بردارد، خسته نمی‌شود». * دوزه ن آپارار دایانان مقصده چاتار. ** «کسی که صبر کند برنده می‌شود و هرکه شکیبا باشد به مقصد می‌رسد (گر صبرکنی زغوره حلوا سازی)». * دوز یئییب دوز قابینی سیندیرمازلار. ** «نمک خوردی نمکدان مشکن» * دوست آدی قارداش آدیندان سئچیلمز. ** «نام دوست، برادر است و از نامش جدا نمی‌گردد» * دوست سوز اینسان قاناد سیز قوش کیمی دیر. ** «یک انسان بدون دوست مانند یک پرنده بدون پر است». * دوست آراسی پاک گرک. ** «میانه دو دوست باید پاک باشد» * دوست باشا باخار، دوشمن آیاغا. ** «دوست به سر نگاه می‌کند، دشمن به پا». * دوست طعنه سی دوشمنین نیفرینیندن یاخشی اولار. ** «طعنه دوست، از نفرت دشمن بهتر است». * دوست گلیشی بایرام اولار. ** «عید، لحظه آمدن دوست است» * دوشانا دئییر قاچ، تازی یا دئییر توت. ** «به [[خرگوش]] می‌گوید بدو، به [[سگ]] تازی می‌گوید بگیر». * دوشمنی نین دوشمنی سنین دوستوندور. ** «دشمن دشمنت دوست توست». * دولانان آیاغا داش دیه ر. ** «به پایی که می گرده سنگ میخوره». * دونیانی بوغدا توتسادا کهلییین روزوسو چینقیلدیر. ** «دنیارو گندم بگیره روزی کبک سنگ ریزه هست» * دوولت دوشانی ارابا ایله توتار. ** «دولت [[خرگوش]] را با ارابه می‌گیرد». * دوولتلی پول چیخاردار، کاسیب اوتیرار پوللارین سایار! ** «ثروتنمد پول درمی‌آورد، فقیر می‌نشیند پولهای او را حساب می‌کند»! * دووارا مینه ن طالعینده اولاسان. ** «طالع ات با طالع کسیکه از دیوار بالا میرود یکی باشد» * دوواری نم یئخار، اینسانی غم. ** «دیوار را رطوبت ویران می‌کند انسان راغم». * دوه دن بویوک فیل وار. ** «از [[شتر]] بزرگتر [[فیل]] هست». * دوه دن ده بیر قیل غنیمتدیر. ** «یک مو از خرس کندن غنیمت است». * دوه یه دئدیلر بوینون ایریدی، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم ایری اولا. ** «به [[شتر]] گفتند که گردنت کج است، گفت کجایم صاف است»؟ * دویونو دئمه لپه نی دئنه ، دوننی دئمه بوگونو دئنه ** «برنج رو نگو لپه رو بگو ، دیروز رو نگو امروز رو بگو» (داشتم داشتم حساب نیست ، دارم دارم حساب است) * ‏دَئلی شیطان دئیر...(اؤرنئک: دئلی شیطان دئیر نیه درس اوخوموسان سوروشانلارین قاباغیندا تمام کیتابلاروی اوتا چک!) ** « شیطان دیوانه میگوید...، در ادامه جمله خبر از انجام کاری برخواسته از عصبانیت+رواقی گری🗿،لج بازی،وکیل مدافع شیطان بازی)»(مثال: شیطان دیوانه میگوید برو تمام کتاب هاتو آتیش بزن جلو اونایی که میگن چرا درس نمیخونی!) * دئدی دئدی ملاکه دیر. ** «اگر چیزی را زیاد بگویند ملکه ذهن می‌شود و اتفاق می‌افتد». * دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جه یه م، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جه یه م، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی. ** «گفتند کار، دختر گفت شوهر خواهم کرد، عروس گفت جدا خواهم شد، شوهر گفت خواهم مرد. زمستان آمد، نه دختر شوهر کرد، نه عروس جدا شد، نه شوهر مرد، کار هم همچنان باقیست.» * دئدیلر عزرائیل اوشاق پایلایئر، دئدی نه وئرسین نه آلسئن. ** «مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان». * دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان، دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان. ** «گفت چطوره یه حرفی بگم که بترکی، گفت چطوره که خودمو بزنم به نفهمی تا تو بترکی» * دیل بورانی سی دیر. ** «سر و زبون داره» * دیل گوجو باسار، فیکیرده دیلی. ** «زبان قدرت را حریف است، فکر زبان را» * دیلینله قازاندیران دوشمنی، گوجونله قازاندیرا بیلمزسن. ** «دشمنی که با زبانت پیدا میکنی، نمیتوان با زور بازو پیدا کرد» * دئوین قولاغئنا قورقوشوم. ** «بر گوش دیو سرب (گوش شیطان کر)». * ده لی ده لی نی گورنده، چوماغین گیزله در. ** «[[دیوانه]] که دیوانه ببیند چماقش را قایم می‌کند.» * ده لی یه همیشه بایرامدئر (ده لی یه گونده بایرامدئر). ** «برای دیوانه همیشه عید است (برای دیوانه هر روز عید است)». * دینمه یه نین، دینه نی وار. ** «کسی که ساکته یکی رو داره که حرف بزنه». * دَئیرمان نوبتینن ایشلر. ** «آسیاب به نوبت است». * دئرین قازانین ترکینه کئپچه یئتیشمز ** « ملاقه به کف قابلمه ژرف نمیرسه » * ‏دینسیزین اَلینَن ایمانسیز گَلَر ** « از پس بی دین بی ایمان برمیاد » == ذ == '''* ذکرسیز مؤمنی شیطان آللادار''' * «مؤمن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می‌کند» '''* ذوقسیز طاعت بارسیز آغاجدیر''' * «طاعت بدون ذوق همانند درخت بی‌بار است» == ر == '''* رحمت دوزه نه، لعنت پوزانا''' * «رحمت برکسی که کارها را درست می‌کند و لعنت برکسی که کارها را برمی‌اندازد» '''* رشید اوغول وورماغا آتاسئندان ایذن آلماز''' * «پسر رشید برای زدن (دعوا) از پدرش اجازه نمی‌گیرد» '''* رعیتین دوواری آلچاق اولار (کاسئبئن دوواری آلچاق اولار)''' * «دیوار رعیت کوتاه می‌شود (چراغ فقیر نور ندارد)» '''* رنگیمه باخ احوالئمی خبر آل''' * «به آب و رنگم بنگر و از احوالم باخبرشو» '''* روزوسو گلن زامان یوخو توتار کؤپه یی''' * «وقتی زمان روزی سگ می‌رسد خوابش می‌برد» '''* روس تویوغودور پئسلاسان پئسلانار''' * «مرغ روسی را کیش کیش کنی به دل می‌گیره» '''* روس دوارینا چیوی ده چالما''' * «به دیوار روس ها میخ هم نکوب» '''* روشوه جهنمی ایشئقلاندئرار''' * «رشوه جهنم را درخشان می‌کند» '''* ریحان مرزه کردیسینه گتمیرکی''' * «به کرت و باغچه ریحان مرزه که نمی‌رود» == ز == * زر قدرین زرگر بیلر. ** «قدر زر زرگر بداند». * زر دئینی زور دئمز. ** «حرفی که زر می‌زند، زور نمی‌زند» * زر اولان یئرده زرگر دا اولار. ** «جایی که زر هست زرگر هم هست». * زحمت چکمه ین راحتلئغئن قدرینی بیلمز. ** «کسی که زحمت نکشیده باشد قدر راحتی را نمی‌فهمد». * زحمت باتماز. ** «زحمت به هدر نمی‌رود». * زحمت دن قاچان، ال آچار. ** «کسی که از زحمت فرار می‌کند، روزی دست گدایی باز خواهد کرد». * زحمت عطری تر دیر. ** «عطر زحمت عرق است». * زحمت سیز بال دادانمازسان. ** «بدون زحمت نمی‌توانی عسل بخوری (نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود)». * زحمتی مشاطه چکر لذتی داماد آپارئر. ** «مشاطه زحمت می‌کشد داماد لذت می‌برد». * زیانئن یاریسئندان قایئتماق قازانجدئر. ** «جلوی زیان را از هر کجا که بگیری منفعت است». * زیرنانی ورلر ناشیا گورلر باشلیپ گئن طرفینن چالیر ** «شیپورو میدن دست ناشی میبینن داره از سمت گشادش فوت میکنه» == س == * ساغ گؤرسئدیب سؤل ویرماخ ** «راست نشون دادن و از چپ زدن» * ساغ آرمود ساپدان دوشمه ز. ** «گلابی سالم از ساقه نمی‌افته» * ساغ باشا ساقئز یاپئشدئرما (ساح باشئنا ساققئز سالما). ** «سری که درد نمی کنه دستمال نمی‌بندند (میفکن بر سر بی موی خود زفت)». * ساخلا سامانی، گلر زامانی. ** «کاه را نگه دار وقت استفاده آن می‌رسد (هرچیز که زار آید، یک روز به‌کار آید)». * سارالا سارالا قالماخدان، قیزارا قیزارا اولمه ک یاخشئدئر. ** «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است». * ساری قیزیلین بیر باهاسی وارسا، کیتابین قیمتی یوخدور. ** «دختر زرد(موی)را اگر بهایی باشد، کتاب را بها نتوان معین کرد» * ساققالیم یوخدور سوزوم کئچمیر. ** «ریش ندارم حرفم را قبول ندارند». * سیزین پیشیک بیزیم آیتی بوغار. ** «گربه شما میتونه سگ ما رو خفه کنه. (من تسلیمم)» * سس سیز طیاره دیر. ** «آب زیر کاه است». * سن آقا، من آقا، اینکلری کیم ساغا؟ ** «تو آقا، من آقا، راستی !گاوها را کی بدوشد ؟!». * سن اوخیانی من توخورام. ** «چند پیراهن بیشتر از تو پاره کردم». * سو آیدینلیقدی جالا اوز قاپینا. ** «اگر آب روشنی است بریز جلوی در خودت» * سو بولبولو دور. ** «کنایه از کسی که زیاد به حمام می‌رود». * سو بوغازدان آشیپ ها بیر گئریش ها اؤن گئریش ** «آب که از گلو گذشت چه یه وجب چه ده وجب [فرقی نداره]» * سوبیر یئرده قالسا ایی له نر. ** «تحرک لازمه زندگی است». * سوت گولونده دیر. ** «تو استخر (دریاچهٔ) شیر است». * سودا بوغولان سامان چؤپوندن یاپئشار. ** «غریق بر هر گیاه خشک چنگ زند». * سوروشاندا کی کیمین باشی قشنگدیر، توسباغا اوز باشینی چیخارتدی. ** «» * سؤزو آت یره صاحبی گؤتوره ر. ** «حرف را بینداز زمین صاحبش برداره». * سوزو آغزیندا پیشیر، سونرا چیخارت. ** «» * سوزو واختیندا دانیش. ** «» * سؤز سؤز آچار، سؤز گؤز آچار. ** «حرف حرف را میاورد، حرف هم چشم را باز می‌کند». * سؤز سؤز گتیره ر، آرشئن بئزی. ** «یعنی یک حرف کافی است گفته شود تا سخن و حرف جدیدی بواسطه آن مطرح شود». * سؤز وار گلر کچر، سؤز وار دلر کچر. ** «سخنی هست که گفته می‌شود و می‌گذرد، سخنی هست که گفته می‌شود و دل و جگر را سوراخ می‌کند و می‌گذرد». * سؤزون دوزون اوشاق دئیر (سوزون دوزون اوشاقدان ائشید). ** «حرف راست را بچه می‌گوید». * سو کوزه سی سو یولوندا سینار. ** «کوزهٔ آب در راه آب می‌شکند» * سو گورر، سوسار. آت گورر آخسار. ** «آب میبینه تشنه میشه. اسب میبینه لنگ میزنه» * سوغان یِئمَه میسن، نییه آجیشیرسان؟ ** «پیاز نخورده‌ای، چرا می‌سوزی»؟ * سویادا دیقتله باخسان، اوندا دا لکه تاپارسان. ** «» * سویون آخارئندان، آدامئن یئره باخارئندان گرک گورخاسان (سویون لام آخانیندان، آدامین یئره باخانیندان قاچ). ** «از آن نترس که‌های و هوی دارد، از آن بترس که سر به زیر دارد». * سیدر کافیر موفته اولسا اوزان اول. ** «سدر و کافور که مفت باشه بخواب بمیر». * سئرچه دن قناری اولماز. ** «» * سئرچه ندیر کلله پاچا سی نه اولا (قارئشقا ندیر کلله پاچا سی نه اولا). ** «موضوع بی‌اهمیت قابل بحث نیست». * سئنان قول بویوندان آسلانار. ** «دست شکسته وبال گردنه». * ‏سقل دن گوته سیپر چیخماز. ** « از ریش به کون سپر در نمیاد!(ریش دراز لزوما نشان دهنده گرایش جنسیتی خاصی نیست) » == ش == * شادلیغیوا شیلتاخلیخ اِلَمه ** «هنگام شادی هایت نق نزن» * شاطیر چورک دن یئملی دیر. ** «شاطر از نان خوردنی تر است». * شاهیدده ایمان یوخ بی ده عدالت. ** «شاهد ایمان ندارد و قاضی عدالت». * شرطی شوخومدا کس، خیر ماندا یابا لاشما یاسان (شرطی شوخومدا کس خرمنده شنه دعواسی چئخماسئن). ** «جنگ اول به از صلح آخر است». * شهرین دروازاسین باغلاماق اولار میلتین آغزین یوخ. ** «دروازهٔ شهر را می‌توان بست ولی دهان مردم را نمی‌توان» * شووه ره ن مزاج دئر. ** «اشاره به کسی که نظرش را سریع تغییر می‌دهد». * شهرده کلنتر اولماسا گورباغادا هفت تیر چکر. ** «شهری که کلانتر نداشته باشه قورباغه هاش هفت تیرکش میشن» * شِئر غزل دِئییر. ** «شعر و غزل می‌گوید». * شیریندی چورک، داغ ائلمه گورک. ** «نون شیرین هست، حالا گرمش نکن ببینیم» * شیرین سوز ایلانی یوواسئندان چئخاردار. ** «زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد». == ص == * صبر ایله حالوا پیشر ای قورا سندن ** «گر صبر کنی زغوره حلوا سازم» * صوبحانه نی یولداشئن ایله یئه، ناهاری اوزون تک یئه، وشامی دشمنین ایله یئه ** «صبحانه را با دوستت بخور، ناهار را تنها بخور، و شام را با دشمنت بخور» * صوب چیخان یول کسر (گون چیخمامیش خرجی تاپار) ** «کسی که صبح به راه افتاده مسیر زیادی طی می‌کند (تا خورشید طلوع کنه پولشو دراورده)» == ض == * ضررین قاباغئن هر واخت توتسان منفعت دیر ** «جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است» == ط == * طعنه لی سوزدن آیتی قئلئنج یاخشئدئر. ** «شمشیر تیز از حرف با طعنه بهتر است». * طوی گئچئنن سورا حنانی گؤته یاخال‌لار. ** «بعد از اتمام عروسی حنا رو به کون میمالن(نوش دارو پس از مرگ سهراب)» == ظ == '''* ظولمون آخیری اولماز''' * «ظلم عاقبت ندارد» '''* ظولم ایله آباد اولان عدل ایله ویران اولار''' * «آنچه که با ظلم آباد شود با عدل ویران می‌شود» == ع == * عاغئل عاغئلدان اؤتکم اولار. ** «عقل از عقل نافذ می‌شود (همفکری و مشورت)». * عاغئل یاشدا دئییل، باشدا دئر. ** «» * عجله ایشینه شیطان قارئشار. ** «عجله کار شیطان است». * عذاب ملاکه سی دیر. ** «فرشتهٔ عذاب است». * عوض عوض اولدو قاری. ** «این به اون در». * عوضین بدل آددا اوغلو وار. ** «عوض عوض داره گله نداره». * عیبین اولسا قیل کیمی، گوستریلر فیل کیمی. ** «» == غ == * غملی آداما اوزگه‌سینین گولمه‌سی آجیغ گلر ** «به آدم غمگین خندهٔ بیگانه نفرت می‌آورد» * غوربت جنت اولسادا، یئنه وطن یاخشی دیر ** «یوسف که به مصر پادشاهی می‌کرد می‌گفت بی شاهی کنعان خوشتر» == ق == * قود گئچینین بیر یئرین یئمییپدی کی ** « گرگ هیچ جای گوچ را نخورده که!(هنوز خبری نیست که، همچنان اوضاع خوب است.) » * قادئنئن یالاغی سمنی قویار، کیشنین یالاغی باققال دوکانی آچار. ** «زن کاهل سمنو می‌پزد، مرد کاهل دکان بقالی می‌زند». * قادئن وار ائو یاپار قادئن وار ائو ییخار. ** «زن هست که خانه را آباد می‌کند، زن هم هست که خانه خراب می‌کند». * قارا قارغانئندا بالاسی اوزونه خوشدور. ** «بچه کلاغ سیاه هم برای مادرش خوشگل است». * قارداشلار ساواشدئلار ابله لر ایناندئلار. ** «برادرها باهم دعوا کردند، ابلهان هم باور کردند». * قارغادان قناری اولماز. ** «کلاغ فقط یک کلاغ است و نمی‌توان آنرا به جای قناری جا زد (نمی‌توان ذات و جوهره افراد را تغییر داد)». * قارقئشئن ایکی باشی اولار. ** «نفرین دو سر دارد». * قازان قازانا دئیر، گوتون قارا دئر (قازان قازانا دئییر دیبین قارا دئر، قازان قازانا دئییر اوزون قارا، گودوش گودو شا دئییر اوزون قارا اولسون). ** «دیگ به دیگ میگه رویت سیاه است (کسی که عیب دارد عیب دیگری را می‌گیرد، در مورد افراد خلافکار گفته می‌شود که به خلاف وبزه دیگران اعتراض دارند)». * قاقا اولمایان یئرده ایدیه قاقا د ئیر لر. ** «جایی که آقا (فرد با عزت و حاکم) نباشد به احمق هم آقا می‌گویند» * قانی قانیله یومازلار. ** «خون را با خون نمی‌شویند». * قلم، قئلئنجدان آیتی دیر. ** «قلم، از شمشیر تیزتر است». * قورخان باش سالیم قالار. ** «سری که بترسد سالم می‌ماند». * قورخان گوزه چوپ دوشه ر (قورویان گوزه چوپ دوشه ر). ** «موش توی کاسه آدم وسواسی می‌افتد». * قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر (گوز گوردوغوندان قورخار، ایلان چالمئش آلا چاتی دان قورخار). ** «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد». * قورد آرتسا، پاخئل دا آرتار ** «هرکجا گرگ بیشتر شود بخیل هم بیشتر می‌شود، فرد سودجو به دور بر خود افراد بخیل را جمع می‌کند». * قورد گوزون گرلدسه، نه قوزونی سایار نه چوبانی ** «گرگ اگه چشم غره کرده باشه (قصد حمله) نه تعداد گوسفندارو می‌شمره نه چوپان رو به حساب میاره» * قورد بالاسی، قورد اولار (قورد انی یی (بالاسی) یئنه قورد اولور). ** «عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود». * قورددان قورتولدوغ، قولیبیابانیه توش گلدیک. ** «از شر گرگ خلاص شدیم، گرفتار غول بیابونی شدیم (از چاله به چاه افتادیم)». * قورد دومانلئغی سئوه ر. ** «گرگ از پراکندگی، بلبشویی و مه آلودی خوشش می‌آید تا از فرصت بوجود آمده بتواند به اهداف پلیدش دست یابد». * قوردون سلامی طمع سیز اولماز. ** «سلام گرگ بی طمع نیست». * قورو قورو قوربانئن اولوم. ** «تعارف کم کن و بر مبلغ افزای». * قوناغ ائو ییه سی نین دوه سی دیر. ** «مهمان شتر صاحبخانه است». * قوناغ قوناغی سئومه ز، ائو ییه سی هئچ بیرین. ** «مهمون، مهمونو نمیتونه ببینه صاحب‌خونه هردو را». * قونشو آشی دادلی اولار (قونشو قادئنی آدامئن گوزونه قئز گلیر، تویوغو دا غاز گلیر). ** «مرغ همسایه غازه (زن همسایه به چشم آدم، دختر می‌آید و مرغش هم غاز)». * قونشو پایی یاخشی دی بیرگون سنده بیرگون منده. ** «» * قونشویا اومود اولان شامسیز قالار. ** «» * قویو قازان اوزون درینده گوره ر. ** «چاه کن همیشه خودش را در ته چاه می‌بیند، چاه کن همیشه ته چاه است (چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی)». * قویون اولمایان یئرده کچی یه حاج عبدالکریم آقا دئیرله. ** «جایی که گوسفند نباشه به بز حاج عبدالکریم آقا میگن (تو شهر کورا یه چشم پادشاهه)». * قئز ائوینده تویدور اوغلان ائوینده خبر یوخدور. ** «در خانه عروس جشن عروسی برقرار است در خانه داماد خبری نیست». * قئز بادام دئر، بالاسی بادام ایچی (منیم بالام بادام دئر، بالاسی بادامئن ایچی). ** «دختر مانند بادام است فرزندش مغز بادام (فرزند من بادام است، بچه اش مغز بادام)». * قئزئم سنه دئییرم گلینیم سن اشید. ** «دخترم به تو میگم، عروسم تو بشنو (به در میگم دیوار بشنوه)». * قئش چئخار اوزو قارالئق کوموره قالار. ** «بالاخره زمستان هم می‌گذرد و روسیاهی به زغال می‌ماند». * قئش گلمئمیش گیش فیکرینده اؤل ** «تا فصل سرما نیامده به فکر لباس باش» * قیصاص قیامته قالماز. ** «مجازات گناه به قیامت نمی‌ماند». == ک == * کار ائشیدمز، یاراشدئرارـ کور گؤرمه ز، قوراشدئرار. ** «کر نمی‌شنود و جفت وجور می‌کند، کور نمی‌بیند و سرهم می‌کند». * کاسیب (کسبه چی) مرد اولار. ** «کاسب جوانمرد می‌شود». * کاسئبی دَوَه اوستوندَه بووَه سانجار (کاسئبی، دوه اوستونده ایلان وورار). ** «آدم بی‌چیز (آس و پاس) رو (در حالیکه) روی شتر (سوار است)، رتیل می‌گزد (آدم فقیر (بدبخت) اگر روی شتر هم باشد مار آن را نیش می‌زند)». * کچی جان هاییندا، قصاب پیی آختارئر. ** «بز از جانش می‌ترسد، قصاب دنبال دنبه می‌گردد». * کچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر. ** «وقتی عمر بز به سر آمد، خودش را به چماق چوپان می‌مالد». * کچی نین قطوری بولاقین گوزوندن سو ایچر. ** «بز گر از سر چشمه آب می‌خورد». * کدخدانی گور، کندی چاپ. ** «اگر در جایی خواستی به هدف و مقصود خود دست یابی دل صاحب ورئیس آنجا را بدست آور و سپس هر کاری خواستی بکن». * کفنین جیبی یوخدور. ** «کفن جیب ندارد». * کله سویودور. ** «کشکه». * کورا گئجه گوندوز بیردیر (کورا نه گئجه نه گوندوز). ** «کور را شب و روز یکسان است (برای کور شب و روز فرقی نداره)». * کورآللاهدان نه ایستر، ایکی گوز بیری ایری بیری دوز. ** «کوراز خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم». * کور اولسون او ایکی گوز کی دوشمنین تانئمئر. ** «» * کور توتدوغون بوراخماز. ** «کور چیزی رو که بگیره ول نمی کنه (آدم کور در کارها لجوج و سختگیر است)». * کور قوشون روزوسون الله وئره ر. ** «روزی پرندهٔ کور را خدا می‌دهد». * کور کورا دئیر زیت گوزونه. ** «کور به کور می‌گوید بگوزم به چشت (دیگ به دیگ می‌گوید روت سیاه)». * کوزَه تزه لئغدا (تزه اولاندا) سویو سوُیوق ساخلار (تزه کوزه سرین سو). ** «کوزه فقط وقتی نو است، آب را خنک نگاه می‌دارد (کنایه از اینکه: هر چیز، تازه‌اش خوب است)». * کوزه چی سینئق قابدان سوایچر. ** «کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد». * کوزَه، سو یوْلوندا سئنار. ** «کوزه، سرانجام در راهِ آوردن آب، خواهد شکست». * کیتاب، بیلیک منبعی دیر. ** «کتاب منبع دانش است». * کئچمه نامرد کؤرپوسوندن قوی آپارسئن سل سنی***یاتما تولکو دالداسئندا قوی یسین اصلان سنی. ** «از پلی که نامرد درست کرده عبور نکن بزار سیل تو رو با خودش ببره و به روباه تکیه نکن، همین بهتر که شیر تورو بخوره». * کیچیکدن خطا، بویوکدن عطا. ** «کوچکتر خطا می‌کند و بزرگتر بواسطه بزرگی می‌بخشد». * کیشی توپوردویون یالاماز (کیشی ده سؤز بیر اولار، کیشی سوزونون اوستونده دورار). ** «مرد تفش را لیس نمی‌زند، قول مردان جان دارد (حرف مرد یکی است، مرد سر حرفی که زده می‌ایستد)». * کیشی قئزی اولمایاسان، کیشی قادئنی اولاسان. ** «دختر جوانمرد بودن مهم نیست، مهم این است که زن جوانمرد باشی». * کیم اوز قاتئغئنا (آیرانئنا) تورش دئیر؟ (هئچ کیم اوز خمیرینه تورش دئمز). ** «هیچ‌کس به ماست (دوغ) خودش ترش نمی‌گه». == گ == * گئچمه نامرت کوپرو سون ده ن، قوی آپارسین سئل سنی. یاتما تولکو کلگه سین ده، قوی یئسین آصلان سنی. ** «از پل نامرد نگذر، بگذار سیل تو را ببرد. در سایهٔ روباه نخواب، بگذار شیر (اصلان) تو را بخورد». * گئچی سنه قربان دریسی بیر قیران ** «بز را قربانت می‌کنم، اما پوستش یک قران است». * گل یاپیشما گؤجؤن چاتمایان داشا، گؤتؤره بیلمزسن زورا دؤشرسن. (گوتوره بولمسن گوتون جیریلار) ** «بیا از سنگ بزرگ رو بیخیال شو، نمیتونی برش داری به زور میفتی (کونت پاره میشه)» «به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های طوفان را» * گلین اوینایا بیلمیر، دئییر اوتاق ایری دیر. ** «عروس نمی‌تواند برقصد، می‌گوید زمین کج است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند)». * گلین اوجاغا چئکر. ** «عروس به مادرش می‌کشد». * گمینین ایشینی گمیچی بیله ر (چوره یی وئر چورکچیه بیر چورک ده اوسته وئر). ** «کار را به کاردان بسپار (کار را به کاردان سپردن و چند برابر اجرت دادن بهتر است تا به دست افراد ناشی بدهند)». * گورول آما یاغما. ** «رعد و برق بزن ولی نبار». * گوز گورمه ک اوچون دور، گونول سئومه ک اوچون دور. ** «چشم برای دیدن است، قلب برای عشق ورزیدن». * گوز گوردویونه اینانار. ** «چشم آن چیزی را که می‌بیند باور می‌کند». * گوز سوز یاشاماق اولار، آما وطن سیز اولماز. ** «بی چشم می‌توان زندگی کرد، اما به وطن نمی‌شود». * گؤت اوپماغینان آغیز میندار اولماز ** « با بوسیدن کون دهان کثیف نمیشود( احترام گذاشتن به بالادستی خجالت آور نیست )» * گؤتی طاخجا لاری گئزیر ** « کونش طاقچه‌ها را قدم میزند!(شادی فراوان دارد در پوست خود نمیگنجد)» * گولد ه ن تیکان اولار تیکاندان گول. ** «از گل خار می‌شود و از خار گل (گاهی اوقات فرزند خانوادهٔ خوب، آدم بدی می‌شود و فرزند خانوادهٔ بد آدم خوبی می‌شود)». * گول، گوللر آچئلسئن. ** «بخند، تا گلها باز شوند (بخند تا دنیا به روت بخنده)». * گولمه قونشونا، گلر باشئنا. ** «به همسایه نخند، سر خودت هم میاد». * گون آلتئندا یاتمایان، کولگه نین قدرینی بیلمه ز. ** «کسی که زیر نور خورشید نخوابیده، قدر سایه رو نمی‌دونه» * گون چیخمامیش خرجی تاپار ** «تا خورشید طلوع کنه پول خوبی زده به جیب» * گونشی پالچیقلا سووار ماق اولار می؟ ** «اندود توان چشمهٔ خورشید به گل»؟ * گئولی بالیق ایستئینین گوتی بوز اوسته اولار ** «کسی که دلش ماهی میخواد رو یخ میشینه(هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد» * گئجه اودونا گئدن چوخ اولار. ** «قصه شب دراز است (شب دراز است و قلندر بیدار)». * گئجه شهره گئدن چوخ اولار، قیشدا بوستان اکن. ** «شب کسی که می‌گوید به شهر می‌روم زیاد است، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت». * گئدر بوستان قئراسی، قالار اوزون قارا سی. ** «خربزه نارس و هندوانه بوستان تمام می‌شود و فقط روسیاهی می‌ماند». * گئدیب حاماما، اولوب شاماما (گئده جه یم حاماما، چئخام اولام شاماما). ** «یعنی نتیجه استحمام و آرایش این است که انسان تمیز و معطّرگردد». * گیئین ایله یئیَنین کین الله وئرَر (یئیجین ایله گئیجینینکین آلله یتیره ر). ** «خدا روزی کسی که میپوشه و کسی که میخوره رو میده(خوراک و لباس خورنده و پوشنده را خدا میرسونه)» == ل == * لاری خوروز بانلاماز، بانلاسا واخت آنلاماز. ** «اشاره به آدم وقت نشناس می‌باشد-حسنی به مکتب نمی‌رفت وقتی می‌رفت جمعه می‌رفت». * لالئن دیلین ننه سی بیله ر. ** «زبان لال را مادرش می‌فهمد (آشنا داند صدای آشنا)». * لای لای بیلیرسن نیه یاتمیرسان؟ ** «لالایی بلدی چرا نمی‌خوابی»؟ * لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده. ** «لپه را نگو برنجو بگو، دیروزو نگو امروزو بگو (داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)». == م == * ماشاورا کن، اَلینی آتاشا اوزاتما. ** «با وجود انبر، دست به آتش مزن». * مالی قاز (زیندگانلئغئ مالی قاز کئچیر). ** «بخور و نمیر (زندگی بخور و نمیری دارد». * ماتی میخاناسی (ماتی میخاناسی دیر) ** «کنایه از جای بی قانون و بی در و پیکر» * ماتئ میخاناسئ دئر (فاطی میخاناسی دیر، حسن سوخدو دییرمانئ دئر). ** «میخانه ماتی (فاطی) است (شهر هرت است)». * مال گئدر بیریانا ایمان گئدر مین یانا. ** «در مورد افرادی که تحقیق نکرده به دیگران تهمت و افترا می‌بندند بکار می‌رود». * محبت قئیچی سی هر شیی کسه ر. ** «قیچی محبت همه چیز را می‌برد». * مرند اولوسو کیمین اوزانئر (مرند اولوسو دور). ** «مانند مرده‌های مرند دراز می‌شود». * مغرورلوق ائیله یب اوستادام دئمه***وقت اولار بیریئرده دارا دؤشرسن. [[عاشیق علعسگر]] ** «احساس غرور نکن و خود را بزرگ مبین زمانی می‌رسد که کم می‌آوری». * ملا اولدو مکتب داغیلدی. ** «ملا مرد مکتب هم تعطیل شد». * من دئییرم فدم دمه، سن دئییرسن دامدان داما. ** «من می‌گویم آسمان تو می‌گویی ریسمان». * منلیک اولان یئرده سنلیک شمعی یانماز. ** «» * موسی مئسئب دئر. ** «موسی کز کرده (کنایه از کسی که کار اشتباهی کرده و ساکت و خجل گوشه یی نشسته)». * مئخی میسمارا دونده رن الله دئر. ** «هر چیزی در ید پروردگار است». * مئردار اسکی اود دوتماز (مال پوخون ائلدئرئم وورماز). ** «بادمجان بم آفت ندارد». * میرزاقلمدان دی. ** «میرزاقلمدان است». * میوه‌نین یاخشی سئن مشه ده چاققال یه یر. ** «میوه خوب را درجنگل، شغال می‌خورد (سیب سرخ برای دست چلاق خوبه)». == ن == * ناشی زورنانی یوغون باشئندان چالار ** «آدم ناشی، سرنا را ازسر گشادش می‌زند» * ناهاردان معلومدور شاما نه وار ** «سالی که نکوست از بهارش پیداست» * نفسی ایستی یئردن چیخیر ** «نفسش از جای گرم در میاد» * نوخود فالی آچماق ** «فال نخود باز کردن (چیزی را لفت دادن، در انجام کاری دودل بودن)» * ننه گزن باغلاری بالا بوداق بوداق گزر‌ ** «باغ هایی که مادر گشته رو بچه جز به جز میگرده» * نه فایدا بیز قالمئشئق بویاندا کورپو قالئپ اویاندا ** «چه فایده ما ماندیم این طرف و پل آن طرف (خرما بر نخیل ودست ما کوتاه)» * نه قانئر، نه ده قاندئرئر ** «» * نیت هارا منزیل اورا ** «نیت به هر کجا باشد، منزل و مقصد همانجاست» == و == '''* واری اولان تاخار یوخو اولان باخار''' * «کسی که داره استفاده می کنه کسی که نداره نگاه می کنه (دارندگی و برازندگی)» '''* واریندی گیریش یوخوندو سوروش''' * «[فکری] داری شروع کن نداری بپرس» '''* وئر ال ساخلار''' * «دست بخشنده نگهدار صاحبش می‌باشد» == ه == * هاردا آشدی، اوردا باشدی. ** «هر جا آش هست، آنجا سر است». * هامئسی بیر بئزین قئراغئدئلار. ** «سروته یه کرباسن». * هامئسی بیر داغ دی ** «همشون یه کوهن» * هامینی برق توتاندا بیزیده لامپا چیراغ توتار. ** «همه را برق میگیره ما را چراغ نفتی». * هر آغلار گوزلویه عاشیق دئمه زلر. ** «به هر کسی که چشمانش گریان است عاشق نمی‌گویند». * هر اوخویان ملانصرالدین اولماز. ** «هر گردی گردو نیست». * هر زادئن تزه سی، دوستون کوهنه سی. ** «هر چیز تازه اش خوب است دوست کهنه اش». * هر قئشئن بیر یازی وار. ** «هر زمستانی بهاری هم دارد». * هر کس ساغ اولسون اوزونه. ** «هر کس باید به خود متکی باشد و از دیگران انتظار کمک نداشته باشد». * هر کسین حورمتی اوز الینده دیر. ** «احترام هر کس دست خودش است». * هر گوزلده بیر عایئب اولار. ** «هر گلی عیب و علتی دارد (گل بی خار خداست)». * هر نه اکیرسن، اونودا بیچیر سن. ** «هرچه بکاری همان را درو می‌کنی (هرچه بکاری تو، همان بدروی)». * هرنه سالار سان آشئنا، اودا چئخار قاشئقئنا. ** «هرچه کنی بخود کنی – گر همه نیک و بد یا کنی». * هرنه گئده ر باغدان گئده ر، باغباندان نه گئده ر؟ ** «» * همشه شعبان بیر دفعه ده رمضان. ** «همیشه شعبان یکبار هم رمضان». * هئچ ده ن یئی دیر. ** «از هیچی بهتره (کاچی به از هیچی)». * هئچ گول تیکان سئز اولماز. ** «هیچ گلی بی خار نیست». * هئچ کیم اوز یوْغورتونا تورش دئمز. ** «هیچ کس نمیگه ماست من ترشه» == ی == * یولداش اودی ساشمیا دریا اولوب داشمیا ** «دوست آن است که نیس نزند دریا شود لبریز نشود» * یا حسن کئچل یا کئچل حسن. ** «چه علی خواجه چه خواجه علی». * یاخشئ دوست اوز دوستونون گوزگوسودور. ** «دوست خوب آیینهٔ دوست خود می‌باشد» * یاخشئ دوست یامان گونده بللنر. ** «دوست خوب در زمان سختی معلوم می‌شود (دوست آنست که گیرد دست دوست***در پریشانحالی و درماندگی)». * یاخشی قادین عومور اوزادار، پیس قادین عومور آزالدار. ** «زن خوب عمر را دراز می‌کند، زن بد عمر را کم می‌کند» * یاخشی قئزدان یاخشی دا گلین اولار. ** «دختر خوب عروس خوبی هم می‌شود». * یاخئنداکی علف، اوزاغداکی آرپادان یاخشئدئر (اوزاق یئرین آرپاسئندان، یاخئن یئرین سامانی یاخشئ دئر). ** «سیلی نقد به از حلوای نسیه». * یاشدا یانئر قورونون اودونا (قورونون اودونا، یاش دا یانار). ** «تر هم به آتش خشک می‌سوزد. (تر و خشک با هم می‌سوزد)». * یاغئشدان قورتولوب دولویا دوشدوک. ** «از چاه درآمده توی چاله افتادیم». * یالانچئنئن حافیظه سی اولماز. ** «دروغگو حافظه ندارد». * یامان گونون عمرو آز اولار (قارا گونون عمرو آز اولار، قارا گجه نین آغ گونودوزواولار). ** «عمر روز سخت کم است، یعنی روزگار پستی و بلندی داشته و تلخی و شادی آن به هم پیوسته‌اند (پایان شب سیاه سپید است)». * یانسئن چیراغی، گلسین ایشئغی. ** «چراغش روشن باشد، نورش بیاید». * یای وار، قئش وار، چوخ ایش وار. ** «تابستان هست، زمستان هست، کار زیاد است (این مثل در مورد شخص عجول بکار می‌رود بدین مضمون که فردا تابستان و زمستان خواهد آمد و کار زیادی در پیش است و تا رسیدن به نتیجه وقت زیادی لازم است)». * یورغانا بورون ائلینن سورون. ** «» * یورغانی گویده آیاغی اوزون. ** «». * یوز ایل سئل گلسه ائئماز، بیر گون غم اووان یئری. ** «» * یوقورت توکولسه یئری قالار، آیران توکولسه نه یی قالار؟ ** «اگر ماست بریزد جایش می‌ماند، اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن می‌ماند؟» * یومورتاسی ترسه دوشوب. ** «کلافه است». * یهر گاه آتئن بئلینده گزه ر، گاه یییه سی نین (همشه سو بئله گتمز). ** «گهی زین به پشت و گهی پشت به زین (همیشه در روی یک پاشنه نمی‌چرخد)». * یئتیمه وای وای دیه ن چوخ اولار - چوره ک وئره ن اولماز. ** «به حال یتیم وای وای گویان زیادند ولی کسی یک لقمه نان نمی‌دهد (وقتی از یک کاری یا شخصی طرفداری الکی و ظاهری می‌کنند ولی در موقع نیاز هیچ‌کدام پا پیش نمی‌گذارند این مثل کاربرد دارد)». * یئدیلر ایچدیلر مطلبه یئتیشدیلر. ** «قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید». * یئر برک اولاندا، اوکوز اوکوزدن گوره ر. ** «وقتی زمین سفت است، گاو فکر می‌کند تقصیر گاو دیگر است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند- عروس نمی‌توانست برقصد، می‌گفت زمین کج است)». * یئرین قولاغی وار. ** «دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد». * یئرینه ایشه مک بس ده ییل، شیرین چای دا ایسته ییر. ** «». * ییرمی دورد مین پیغمبره یالوارینجا بیر دانا آللاها یالوار. ** «به جای اینکه به بیست و چهار هزار پیامبر التماس کنی دست به دامن یه خدا شو». * یئکه باشئن یکه بلاسی اولار (قویونو اولان، قورددان قورخماز). ** «هر چه سر بزرگتر، درد سر بیشتر (هر که بامش بیش برفش بیشتر)». * یئکه گوزون ایشیغی اولماز. ** «» == بدون متن اصلی == * بر سوگند کسی که زیاد سوگند می‌خورد اعتماد مکن. * نیکی به جای نیکی، کار هر کس است؛ اما نیکی به جای بدی، ویژهٔ جوانمردان است. * مرد باید یا در هرات [میدان جنگ] باشد، یا زیر خاک. * اگر شوهر خوب بود، خدا هم شوهر داشت! * دین ارمنی خوب دینی است، البته اگر روز رستاخیز گندش در نیاید! * هر کس با آشپز قهر کند، گشنه به خانه می‌رود! * اگر گدایی بپوشد، همه می‌گویند: «از کجا آورده‌ای»! * فرزند بلاست، نباشد واویلاست! * خرِ کارکن از بیک بیکار به! * نام عروسی را جشن گذاشته‌اند، مبادا زهرهٔ آدم چاک شود! * دست را نباید برید باید بوسید. * زرنگی زیاد جوانمرگی می‌آورد. * تا از پل نگذشته‌ای خرس را دایی بخوان. * اگر دروغگو نبود، راستگو شناخته نمی‌شد. * آقا میاره نوله، خانم می‌ریزد تو گاله. * آخر شوخی به دعوا می‌کشد. * یارین اولماسا یار اونو آتماغی بیلمه عار =اگر دیدی یارت یار نیست ترکش عار نیست. * برای عاشق بغداد دور نیست. * بازار نه پدر را می‌شناسد نه مادر را. * آنقدر به ماه بی اعتنا باش تا زیر پایت بیفتد. * آنچه باهای می‌آید با هوی می‌رود. * اگر یابو را تیمار کنی جفتک می‌اندازد. * از حرارتش خیری ندیدیم از دودش کور شدیم. * اگر خوراک آسیا را نرسانی سنگها همدیگر را می‌سایند. * ادب زیادی بی‌ادبی است. * این مرغ است که به خروس می‌گوید بانگ بردار. * اگر از کسی تنفر داری بگذار زنده بماند. * آب صاف و روشن ماهی ندارد. * افرادی که بوی بدی می‌دهند خود متوجه بوی بد خود نیستند. * اندوه مانند دل پر خارش است که با خاریدن پیشتر می‌شود. * اگر منبع یک جوی گل آلود باشد تمام جوی گل آلود خواهد بود. * انسان از پیروزی چیزی یادنمی‌گیرد ولی از شکست خیلی چیزها یادمی‌گیرد. * از زنان زیبا همچنان بپر هیزید که از فلفل سرخ هندی. {{ناتمام}} [[رده:فرهنگ در آذربایجان ایران]] [[رده:ادبیات آذربایجان]] [[رده:فولکلور در آذربایجان ایران]] [[رده:ضرب‌المثل‌ها|آذربایجانی]] d512388xr3htezyczjhp9fu9lcgnj1q 171374 171373 2022-08-21T09:40:42Z Shahnazi2002 18342 /* ز */ wikitext text/x-wiki <div style="font-variant: small-caps; text-align: center;"> __NOTOC__ [[#آ|آ]] - [[#الف|الف]] - [[#ب|ب]] - [[#پ|پ]] - [[#ت|ت]] - [[#ث|ث]] - [[#ج|ج]] - [[#چ|چ]] - [[#ح|ح]] - [[#خ|خ]] - [[#د|د]] - [[#ذ|ذ]] - [[#ر|ر]] - [[#ز|ز]] - [[#ژ|ژ]] - [[#س|س]] - [[#ش|ش]] - [[#ص|ص]] - [[#ض|ض]] - [[#ط|ط]] - [[#ظ|ظ]] - [[#ع|ع]] - [[#غ|غ]] - [[#ف|ف]] - [[#ق|ق]] - [[#ک|ک]] - [[#گ|گ]] - [[#ل|ل]] - [[#م|م]] - [[#ن|ن]] - [[#و|و]] - [[#هـ|هـ]] - [[#ی|ی]] </div> == آ == * آباد اوْلسون خالخال، بیری یاتار بیری قالخار ** «آباد باشد خلخال، یکی می‌خوابد یکی دیگر بیدار می‌شود (وصف محلی که همیشه تعدادی بیدارند وشلوغ است)» * آتا اولماق آساندی‏، آتالیق ائتمک چتیندیر ** «پدر شدن آسان است‏، ولی پدری کردن سخت» * آتا چاتینجاخ اشّکه مین! ** «تا زمانیکه به اسب برسی، سوارخر شو»! * آت آلماغا جاوان یوللا، قیز آلماغا قوجانی ** «جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر (عروس)» * آت آلمامیش آخئر چکیر ** «قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد» * آتا دوغرایب بالایئیر ** «پسر دنباله رو پدر می‌شود» * آتاسئن دونقوز قاپمیش اوغلونو ایلان چالمیش ** «پدرش را خوک گاز گرفته و پسرش را مار نیش زده» * آتاسئنا خئیئری اولمایان کیمه خئیری اولار؟ ** «کسی که به پدرش خوبی نمی‌کند به چه کسی خوبی می‌کند»؟ * آتا سین گورمه ین شاهلئق ادعاسی ائدر ** «هرکه آبا و اجدادش را نشناسد ادعای پادشاهی می‌کند» * آتاش یانماسا کول اولماز ** «تا نسوزد آتشی، خاکستری پدید نمی‌آید» * آتا سیندان قاباغا دوشه ن تولانی قورد یئیه ر ** «توله ای که جلوتر از پدرش راه برود طعمه گرگ می‌شود» * آتالار سوزونه محاکیمه اولماز ** «نصیحت پدر را نمی‌شود محاکمه کرد» * آتالار سوزو حکمتدیر ** «سخن پدران پندآموز است» * آتالار سوزو عاغلئن گوزو ** «سخنان پدران (ضرب‌المثلها) چشم عقل هستند» * آت اولوب، ایتلرن بایرامیدر ** «اسب بمیره عید و عروسی سگهاست» * آتام آتام من بو ایشه ماتام ** «پدرم پدرم من از این کار سر در نمیارم» * آتا مالین درج ایله‏، اونا گوره خرج ایله ** «اول ارث پدری را صاحب شو، آنگاه خرجش کن» * آتاما یاتاق سالدیم قالایچی یلدی یاتدی ** «برای پدرم رختخواب پهن کردم، خادم پدرم آمد خوابید» * آتام ایله آتانی دئینجه ‏، اوزوم ایله اوزونو دئه ** «حساب پدر با حساب خودت جداست» * آتام ائوینده بایلق باشی ‏، اریم ائوینده تویوق آشی ** «خونه پدر کله ماهی خوراکم بود، خونه شوهر مرغ بریان» * آتامی آنامی آتمیشام تکجه سنی توتموشام ** «پدر و مادرم را انداخته و فقط تو را چسبیده‌ام» * آتامین اؤلمه سیندن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانیا ** «از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏، ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد» * آتا مینمه یین بیر عیبی وار، آت دان دوشمه یین مین عیبی وار (آتا مینمه ک راحتدیر، آت دان ینمه ک چتیندیر) ** «اگر سوار بر اسب شدن یک عیب و ایراد داشته باشد، از آن افتادن و پیاده شدن هزار مورد و مسئله دارد (رسیدن به ثروت و مقام خوشایند ولی از دست دادن آن سخت و ناگوار است)» * آتان بیلیجی دی سنه نه؟ ** «گیرم پدر تو بود فاضل-از فضل پدر تو را چه حاصل» * آتان سوغان آنان ساریمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟ ** «پدرت پیاز ومادرت سیر، مگه میشه تو بشی گلبسر (خیارسبز)» * آتانین دعاسی ‏، آنانین ناله سی ** «دعای پدر و ناله مادر» * آتانین دعاسی آنانین آهی ** «دعای پدر و آه مادر» * آتا ات ایته اوت وئرمزلر ** «به اسب گوشت و به سگ علف نمی‌دهند» * آتا مین ‏، آد قازان ** «بر اسب سوار شو و شهرت بطلب» *آتا مینیب جیدا گوتوروب **سوار اسب شده جیدا برداشته * آتا آنا رشوه سیز دوست دورلار ** «پدر و مادر بدون هیچ چشم داشتی دوستت هستند» * آتا ائوینده اوگئی آنا _ار ائوینده قایئن آنا ** «در خانهٔ پدر نامادری- در خانهٔ شوهر مادر شوهر» * آتم آت اولونجان، ییه‌سی مات اولار ** «تا کره اسبم اسب شود صاحبش مات شده (مرده)» * آتان اوخ قایئتماز ** «تیر پر تاب شده بر نمی‌گردد» * آت اوزگنین، گوت اوزگنین، چال چاتلاسین «اسب مال کس دیگر، کون مال کس دیگر، بکوب تا بشکند.» * آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار. ** «دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم می‌شوند». * آتین ساتان اشک آلامماز، دوسین ساتان کوشک آلامماز. ** «کسی که اسبشو میفروشه نمی‌تونه خر بخره، کسی که دوستشو میفروشه نمیتونه خانه باغ بخره» * آجا مئییت حلال دیر. ** «برای فرد گرسنه میت حلال است». * آج تویوق یاتار یوخودا داری گورر. ** «مرغ گرسنه در خواب ارزن می‌بیند».(شتر در خواب ببیند پنبه دانه) * آج قارئن آجی آیران. ** «شکم گرسنه و دوغ تلخ (وعده‌های تو خالی)». * آجین ایمانی اولماز. ** «آدم گرسنه ایمان ندارد». * آجیندان یاتیب گون اورتادا دوروب. ** «از زور گرسنگی شب می‌خوابد و بعد از ظهر بیدار می‌شود». * آجین قارنی دویار، گوزو دویماز. ** «حریص دایم در غم است، هرچه دارد پندارد کم است». * آج دئیر دویمارام ، توخ دئیر آژمارام. ** «گرسنه میگه سیر نمیشم ، سیر میگه گرسنه نمیشم» * آخار سویا گئدسه، آخار سولار قورویار. ** «آدم بد شانس اگر به آبهای روان برود آنها هم خشک می‌شوند». * آخار سو یولونی تاپار. ** «آب جاری راهش رو پیدا می کنه». * آختاران تاپار یاتان یوخودا گوره ر. ** «کسی که جستجو کند پیدا می‌کند و کسی که بخوابد در خواب می‌بیند (جوینده یابنده است)». * آخیرده گوله ن، یاخشی گوله ر. ** «کسی که آخر می‌خندد، بهتر می‌خندد». * آدادا قورد آز ایدی، بیری ده گمیله گلدی. ** «در جزیره گرگ کم بود، یکی هم با کشتی آمد». (گلپایگان گرگ کم داشت، یکی هم از گوگد آمد) * آدام پولو قازانار، پول آدامی قازانماز. ** «آدم پول در میاره، پول آدم نمیکنه (نه همین لباس زیباست نشان آدمیت)» * آدام گئده ر آدی قالار. ** «انسان می‌میرد نامش ماندگار می‌شود» * آدام هر نه دن قورخسا، باشینا گله ر. ** «انسان از هر چیزی بترسد به سرش می‌آید». * آدامئن آدی پیسلی یه چئخئنجا، جانی چئخسا یاخشی دئر. ** «جون آدم دراد بهتر از اینه که شهرت بدی بگیره» * آدامئن آغزئندان سؤز آلئر. ** «از دهان آدم حرف می‌کشد». * آدامئن اون دانا یییجی سی اولسون بیر دانا دیییجی سی اولماسئن. ** «آدم ده تا نون خور داشته باشه ولی یه دونه غر زن نه»! * آدی منیم دادی سنین. ** «به اسم من ولی لذتش مال دیگران». (به نام من و به کام دیگران) * آدئن توتدون اوزو گلدی. ** «اسمشو آوردی پیداش شد». * آدئن ندی رشید بیرین دئه، بیرین ائشید. ** «یکی بگو، یکی بشنو». * آرپا اکه ن بوغدا درمه ز. ** «کسی که جو می‌کارد گندم درو نمی‌کند». * آرپا یئمییه ن آت، قلیج گوجونه یریمز. ** «اسبی که جو نخورد، به زور شمشیر راه نمی‌رود» * آزاجئق آشئم، آغرئماز باشئم. ** «به فقر می‌سازم، دردسری ندارم». * آزا قانع اولمایان چوخا یئتیشمه ز. ** «کسی که به کم قناعت نکند پیشرفت نمی‌کند» * آز دانئش ناز دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا دانئش، اوستا دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا گئده ن یورولماز. ** «کسی که آهسته می‌رود خسته نمی‌شود». * آسلانین ائرکک دیشی سی اولماز. ** «[[شیر]] نر و ماده ندارد». * آش دی آشئن ایسپناغی. ** «آش اگه آشه مربوط به اسفناجشه». * آشی پیشدی. ** «گاوش زائید. مشکلی برایش پیش‌آمد». * آغاج بار گتیردیکجه باش آیه ر. ** «درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود». * آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر. ** «کرم درخت را از درون می‌خورد». (کرم از خود درخت است) * آغاجین بیری آردی، بیری ناموس، قالانی تالاپ تولوپ. ** «چوب (تنبیه و تربیت) یکی عصمت و عفت (آر) است، یکی ناموس، بقیه تالاپ تولوپ». * آغانئن مالی چئخاندا نوکرین جانی چئخئر. ** «از اموال آقا داره کم میشه جان نوکر داره در میاد (شاه می‌بخشد شیخعلی خان نمی‌بخشد)». * آغریمایان باشا دسمال باغلامازلار. ** «به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند». * آغرییان دیشی چکرلر. ** «دندانی را که درد می‌کند باید کشید». * آغئزلاردا ساققئز اولماق. ** «دهان به دهان گشتن». * آغئزئنا باخ تیکه کس. ** «به اندازه دهانت لقمه بردار (پایت را به اندازه گلیمت دراز کن)». * آغئزئندا مرجیمک ایسلانمئر. ** «عدس دردهانش خیس نمی‌شود (درمورد آدمی که سرّ نگهدارنیست)». * آل آپارمئش. ** (آل او را ببرد)(آل=موجودی موهوم و خیالی که به چشم انسان تنها در شب یا زن حامله دیده می‌شود)». * آل ایتدن معروف اولماق. ** «مثل گاو پیشانی سفید مشهور بودن». * آللاه آدامئن عمروندن گؤتورسون، قویسون شانسئنئن اوستونه. ** «خدا از عمر آدم بردارد، به شانسش اضافه کند». * آللاه ایکی قاپازی، بیر باشا وور ماز. ** «خدا دو سرکوفت را به یک سر نمی‌زند». * آللاه ایلانی تانییب، آیاغلارئنی قارنئنا سوخوب. ** «خدا خر را شناخت و شاخش نداد». * آللاه باغلایان قاپئنی، هئچ کیم آچامماز. ** «دری را که خدا ببندد، هیچ‌کس نمی‌تواندباز کند». * آللاه بیر قاپئنی باغلاسا، آیری قاپی آچار. ** «خدا اگر دری را به روی بنده اش ببندد، در دیگر به رویش می‌گشاید (خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری)». * آللاه داغئنا باخار قار وئره ر. ** «خداوند به کوه اش نگاه می‌کند برفش می‌دهد (خداوند به هر کسی به اندازه لیاقتش می‌دهد، خلایق هرچه لایق)». * آللاه‌دان اوزولمییه نه، اؤلوم یوخدور. ** «برای کسی (بیماری) که ارتباطش از جانب خداوند قطع نشده، مرگ وجود ندارد». * آللاه دان قورخان هئچ نه ده ن قورخماز. ** «کسی که از خدا می‌ترسد از هیچ چیز نمی‌ترسد» * آللاه دغل بازا پای ورمز. ** «خدااز فریب کاران حمایت نمی‌کند.» * آللاه شنبه نی جهودا قیسمت ائله سین. ** «خداوند شنبه را قسمت جهودها کند». * آللاه قارغا ده ییل کی گوز اویا (آللاهئن بارماغی یوخدور، گؤزووه سوخا). ** «خداوند مانند کلاغ نیست که چشم در بیاورد (چوب خدا صدا نداره)». * آللاه قازاناندان آلار وئره‌ر بئجه‌ره‌نه. ** «خدا اختیار داره». * آللاها قوربان اولوم کی، یاغی یاغ اوسته وئریب یارمانی یاوان قویوب. ** «قربان خداوند بروم که به یکی روغن روی روغن (صد نازو نعمت) داده وبرای یکی هم بلغور خالی». * آلچاقدا دایان که چیخاسان باشا. ** «برای رسیدن به قله کوه باید از دامنه شروع کنی». * آلئنمئش تاپئلمئش دی. ** «چیزی که خریده شده غنیمت است». * آلما قاخی دا قاخدی، اَریک اوندان قاباخدی. ** «برگه سیب هم هرچند برگه هست ولی برگه زرد آلو از آن به مراتب بهتر است» * آناسئنا باخ قئزئنی آل، قئراغئنا باخ بئزینی آل. ** «در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج دربارهٔ مادر عروس تحقیق کن». * آنلایان بیر تل ده ن آنلایار (آدام اولانا بیر سوز یئته ر. آنلایانا بیر سؤز بسدیر. آنلایانا ایشاره، آنلامایانا میناره. آنلایانا بیر سؤز بیر کیتابدئر. آنلایانا بیر کلمه سازدئر، آنلامایانا زورنا قاوال آزدئر). ** «عاقل را یک اشاره کافیست». * آی ایشئغی گونده ن آلار. ** «نور ماه از خورشید هست» * آیدان آری، سودان دورو. ** «پاک‌تر از ماه، صاف‌تر از آب». * آییدان قورخان، مئشه یه گیرمه ز. ** «کسی که از خرس می‌ترسد، وارد جنگل نمی‌شود». * آیین ایشیغی، گئجه نین یاراشیغی. ** «نور ماه، برازندگی شب». == الف == * الحَضَر اِتماخ گَرَک اؤچ زادیدَن، گُوی گؤز و اؤز قیرمیزی باش ساریدَن ** «از سه چیز باید دوری کرد، چشم سبز و سرخ صورت و زرد گیسوی!(کنایه از تباهی دل بستن به انسانهای زیبا)» * اوت هارا دوشسه اوزونه یئر آچار ** «آتش هر جا که افتد، خودش جا را باز می‌کند» * ایشمئمیش کئفلی ** «نخورده مست (کنایه از شادی، گیجی، بیخیالی یا بی توجهی بیش از حد)» *اوست اورتولو بازار دوستلوغو پوزار **«عدم شفافیت در رفاقیت موجب از بین رفتن رابطه دوستانه میشود» * ایپک اوقدر خار اولدی اشگه افسار اولدی. ** «ابریشم آن قدر خار شده که بند افسار خر شده‌است» * اَت قانلی یئگیت جانلی گَرَح ** «گوشت خون‌دار و جوان جون‌دار باید(باشد)» * اِشَّح قوناخ‌لیغی‌دی؟ ** «مهمانی خر هست؟(چه خبره مگه؟)» * اششکی پالان ساخلار قشونی یالان. ** «خر را پالان نگه می‌دارد و لشکر را دروغ» * اِله جیر یاماخ تاپئل‌سئن(شکل دوم: یئکه جیردین) ** «یه جوری پاره کن که وصله پیدا بشه(جوری بلف بزن که بشه باور کرد)(شکل دوم: زیاد پاره کردی)» * اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نین گو’زون ایور (اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نه ن ساواشئر). ** «هم تو کشتی نشسته هم به ناخدا گیر داده». * ات وئرمه ده ن، کوفته ایسته مه (ات وئرمه میش، کوفته الده ائدیلمز). ** «تا وقتی گوشت نداده‌ای کوفته نخواه». * ایصفهانان گلن اشک کرخ (۴۰) گون آنقرار. ** «الاغی که از اصفهان (راه دور) اومده باشه چهل روز عرعر می کنه» * ایشین دوشدی آروادا اولن گونون سال یادا. ** «کارت به زن افتاد روز مرگش را یادت بینداز» * ایکی قیرغی ساواشار، سئرچه یه ده ن دوشه ر. ** «دو قرقی با هم دعوا می‌کنند، برای گنجشک دانه می‌افتد» * ایو ساتان بیر ایل دولتی اولار ایو آلان بیر ایل کاسب. ** «هر کی خونه بفروشه یک سال وضعش توپ میشه و اونی که خونه می خره یک سال بی‌پولی میکشه» * الی باغلی اولانین دوگنی چوخ اولار. ** «کسی که دستاش بسته هست خیلی‌ها جسارت زدنشو پیدا می‌کنند» * اوزگه قاپئسونی باغلی ایسته یه نین، اوز قاپئسی باغلی قالار. ** «» *اوغول سنتی بستنی یماغا لاح گاشیغ ایش ورمز سینار گالار ایچینده اوتاندا تاخیلار بوغازیوا ** «پسرم برای خوردن بستنی سنتی قاشق پلاستیکی استفاده نمیکنن میشکنه میمونه توش وقتی میخوای قورتش بده فرو میره تو قلوت» * اوزونده ن یوخاری یا باخاندا، اوزونده ن آشاغی یا دا باخ. ** «وقتی از خودت بالاترو نگاه میکنی از خودت پایینترم نگاه کن» * اوستی بزک آلتی تزک. ** «رویش زیبا و تمیز زیرش کثیف(ظاهر زیبا باتن زشت)» *اوستوراغین گولونجا نه ربطی وار؟ ** «گوز چه ربطی به گولنج داره؟» * اوسورماغی بس دگیل یل قاباغندا دا دورور. ** «گوزیدنش کم نیست جلوی باد هم می‌ایستد» * احمد بی غم دیر. ** «آدم بی خیالی است». * ادب بازاردا ساتیلماز. ** «ادب در بازار فروخته نمی‌شود». * ار آخار چای دی آرواد سویون بندی. ** «شوهر رود در جریان است و زن آب‌بند است (زندگی جمع می‌کند)» * اریم اولسون ائرمنی اولسون (اراولسون اکبر اولسون). ** «اخلاق و رفتار مهم نیست مهم این است که شوهر و سایه سر باشد». * اششییم اؤلمه یونجا بیتینجه ک، یونجام سارالما، توربا تیکینجه ک.(اؤلمه اششکیم یونجا بیتینجک) ** «بزک نمیر بهار میاد، کمپوزه با خیار میاد». * اششگه گوٍجوٍ چاتمیر، پالانئ‌نی تاپداییًر. ** «زورش به خر نمی‌رسد، پالانش را کتک می‌زند»! * اشک نه بیلر آرپا باهادی. ** «خر که نمی فهمه جو گرونه (خر چه داند قیمت قند و نبات)». * اوکوز گوجون بولسه چوبانا اگیلمز. ** «گاو اگر زورشو بدونه تسلیم چوپان نمی‌شود». * ال الی یویار، ال ده دؤنه ر اوزو یویار. ** «دست، دست را می‌شوید، دست برمی‌گردد صورت را می‌شوید (همدلی و کمک به دیگران و رفتار متقابل آنها در تمامی زمینه‌ها)». * اتینن درناغین آراسینا گیرمه. ** «میان گوشت و استخوان نرو (میان دو برادر جدایی نینداز)» * الییم اله نیب قلبیریم گویده فئرئلدئر. ** «الکم بیخته شده و غربیلم درهوا می‌چرخد (آردم را بیختم الکم را آویختم)». * الینده ن سو داممئر. ** «از دستش آب نمی‌چکد (کنایه از آدم خسیس)». * ان بؤیوک بیجلیک دوزلوکدور. ** «بزرگترین زیرکی درستکاری و صداقت است». * اوباشداآغلاماق بوباشدا سئزئلداماقدان یاخشئدئر. ** «گریه کردن در انتها از چس‌ناله کردن در ابتدا بهتر است (احتیاط اولیه بهتر از پشیمانی و گریه کردن در پایان کار است)». * اوجوزدان باهاسی اولماز. ** «همیشه جنس گرانبها مرغوب و باصرفه تر است». * اوجوزلو اتین شورباسی اولماز. ** «از گوشت ارزان شوربا نمی‌شود». * اود آلتئندان کوز، آدام آلتئندان سوز (آدامئن آلتئن سوز یاندئرار، قازانئن آلتئن کوز یاندئرار). ** «خاکستر زیر آتش، حرف پشت سر انسان (انسان بواسطه برخی از سخنان دیگران همیشه در زحمت و رنج است همچنان که شعله‌ور شدن چوب زیر دیگ را می‌سوزاند)». * اود پارچاسی دی. ** «یه پارچه آتیشه». * اوره ییم قئزمئر. ** «دلم گرم نمیشه». * اوز گوزونده دیره یی گورمور، اوزگه نین کینده توکو گورور. ** «تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند». * اؤزومون قشنگین چاققال یئیر. ** «بهترین انگور (باغ) راشغال می‌خورد». * اوزونه سیچیر، منه گوز بره لدیر. ** «برای خودش می‌ریند، برای من چشم می دراند» !(خودش را خیس می‌کند، عصبانیتش را سر من خالی می‌کند) * اوزو یئخئلان آغلاماز. ** «کسی که خودش بیفته [[گریه]] نمی کنه (خود کرده را تدبیرنیست)». * اوزونن گوز اول ** «چشم از رو خودت برندار(حواست به خودت باشه؛ مواظب خودت باش» * اوستورانین قاباغیندا سیچماسان، دئیرلر گوتو یوخدی. ** «کلوخ انداز را پاداش سنگ است.» (عوض عوض داره گله نداره) * اوغرو پیشیک آغاج گورجک قاچار. ** «[[گربه]] دزده چوب ببینه فرار می‌کنه». * اوغرو دان اوغرویا حلالدی. ** «دزد که از دزد بدزده حلاله.» * اؤلسون او یاخشی کی پیسده ن سونرا گه له جک (اؤلسون او پیس کی یئرینه یاخجی سی گه له جک). ** «بمیرد آن خوبی که می‌خواهد بعد از بد بیاید (هیچ بدی نرفت که خوب جاش رو بگیره)». * اول قارداشلئغئنی ثابت ائله سونرا ارث و میراث ایسته. ** «اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن». * اؤلو دوروب مرده شیری یویور. ** «مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده». * اؤلومدن باشقا هر شئیه چاره وار. ** «فقط مرگ را چاره نیست». * اؤلمه ز خدیجه، گوره ر نوه نتیجه. ** «نمی‌میرد خدیجه، می‌بیند نوه و نتیجه (یعنی هرکس کار بکند خوب و بد نتیجه کارش یا عمل انجام یا فته اش را خواهد دید و پس از آن دیگران با دیدن نتیجه کار قضاوت خواهند کرد)». * اؤلمه ک اگر اؤلمه کدیر، بونه جان وئرمه کدیر. ** «مرگ یک بار شیون هم یک بار». * اؤلن یوخدور قبرینه سئچاسان. ** «هنوز خبری نیست که داری برنامه می‌ریزی». * اؤلویه اوز وئرسن، سیچار کفنین باتیرار. ** «به مرده رو بدی می رینه کفنشو کثیف می کنه». * او مراغا باسلئغئدی، ایلده بیر دفعه گلر. ** «آن باسلوق مراغه است سالی یکبار می‌آید». *ایت ایلن یولداشلیق ائله، آما آغاجیوی یئره قویما ** «با سگ دوستی کن ولی چماغتو زمین نذار» * ایت موتالدان ال‌چکدی موتال ایتدن ال چکمیر. ** «سگ از خیک دست برداشت خیک ازسگ دست برنمی‌دارد». * ایت هورر کروان کئچر. ** «سگ واق واق می‌کند، کاروان می‌گذرد (سگ لاید و کاروان گذر، جواب ابلهان خاموشی است)». * ایتین آیاغیندان تیکان چئخاردئر. ** «از پای سگ خار درمی‌آورد (سخت کوش- در مورد انجام کارهای سخت و مشاغل طاقت فرسا)». (کنایه ازشجاعت و نترس بودن) * از گل قیزیم ناز گل قیزیم. ** «کم مهمون بیا دخترم ناز باشه اومدنت». * ایری اوتوراق دوز دانیشاق. ** «کج بشینیم، راست صحبت کنیم (اظهار صداقت و راسنگویی در هر موقعیتی)». * ایش ایچینده ایش وار. ** «کاسه ای زیر نیم کاسه است». * ایش قالسا اوستونه قار یاغار. ** «اگه کار بماند رویش برف می‌بارد». (کار امروز را نگذار فردا) * ایشله ین دمیری، پاس باسماز. ** «آهنی که کار کند زنگ نمی‌زند (در زمینه ارزشمندی کار کردن بیان می‌شود)». * ایشه یاخشی باخارسان، ایشده سنه یاخشی باخار. ** «» * ایشی دوشنده آختارار، ایشیم دوشنده قاوالار. ** «وقتی کاری با من دارد دنبالم می‌گردد، وقتی کاری باهاش دارم فراری ام می‌دهد». * ایلان هر یئره ایری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر. ** «[[مار]] هر کجا که کج بره، خونه خودش راست میره». * ایلانئن قویروغون آیاقلاماسان چالماز. ** «اگر پا روی دم مار نگذاری نیشت نمی‌زند» * ایلانئن یارپئزدان خوشو گلمز گلر سو قئراغئندا چئخار. ** «مار از پونه بدش میاد دم در لونه اش سبزه میشه». * ایلانی اوتوب اژدها اولوب. ** «مار را قورت داده شده اژدها». (مار خورده افعی شده) * ائل گوجو، سئل گوجو (ائلین گوجو، سئلین گوجو). ** «قدرت مردم مانند قدرت سیل است (دست خدا با مردم است)، در زمینه نیرومندی کار جمعی بیان می‌شود». * ائله دانئشئر کی پیشمیش تویوغون گولمه یی گلیر. ** «چنان حرف می‌زند که مرغ بریان خنده اش می‌گیرد». * ائله قورخور، جین دمیرده ن قورخان کیمی. ** «مثل ترسیدن جن از آهن می‌ترسد (کنایه از آدم ترسو است)». * ائله یئرده یاتماز کی آلتئنا سو کئچه. ** «می‌گویند فلانی جائی نمی‌خوابد که آب زیرش برود، بسیار محتاط است». * ائویمدن چئخئر قارنئما گئدیر. ** «از خانه‌ام در می‌آید، به شکمم می‌رود (از این جیب به ان جیب)» * إشییه گِدیرَم تاری داننیر، إوَه گَلییم قاری داننیر. ** «بیرون میرم خدا سرمون میزنه، خونه میاییم زن سرمون میزنه» (بیشتر برا کسی بکار می‌رود که نه روزی درست و حسابی دستش میاد و نه در خونه از جهت اخلاق زن درست حسابی داره) == ب == '''* بادام‌لیغی وار آما آدام‌لیغی یوخ''' * «باغ بادام (دارایی) دارد ولی انسانیت ندارد» '''* باشیوا کول‌ده السن اوجا یئردن اله''' * « اگر میخواهی به سرت خاک هم بریزی از بلندی بریز» * بش یاشیندا قویون؛ اللّی یاشیندا قاضی نی آلار. ** «یک گوسفند پنج ساله؛ یک قاضی پنجاه ساله را می‌خرد» * باجی، باجین اؤلسون، درد چوخ، وقت یوخ. ** «خواهر خواهرت بمیره حرف زیاد است و وقت کم» * بو گون قیزین دوگمه ین صاباح دیزین دویه جخ. ** «کسی که امروز دخترشو نزنه فردا به زانوش باید از حسرت بکوبد» * بیر ائوده شادلیق، بیر ائوده شیوئن. ** «درخانه ای شادی، درخانه ای دیگر شیون» * بیر الی ایله وئریر، بیر الی ایله آلئر. ** «با یه دست میده، با دست دیگرش میگیره» * بیراولکه ده ایکی حکمدار اولماز. ** «در یک کشور دو حکمدار نمی‌گنجد». * بیر بوغدا اکمه سن، مین بوغدا بیچمه سن. ** «اگر یک دانه گندم نکاری، هزاران دانه گندم نمی‌توانی برداشت کنی». * بیر بولودلا قئش اولماز. ** «با یک ابر زمستان نمی‌شود». * بیر چیراغئن ایشئغئنا قئرخ آدام یئغئشار. ** «به نور یک چراغ چهل نفر جمع میشود» * بیزیم گلین بیزدن قاچار، اوزونو توتار گوتونو آچار. ** «عروس ما از ما فرار می کنه، صورتشو می گیره اما کونش را باز می گذاره» *بیزیم صوبدن گوتوموزو شخته آتیپ خانیم یاتیپ یاتیپ ناهارچا شِش آتیپ! ** از صبح درومدیم کونمون از سرما یخ زده خانوم خوابیده خوابیده ظهر بلند شده میگه چقدر هوا گرمه! * بیر چیو بیر نالی، بیر نال بیر آتی، بیر آت بیر پهلوانی، بیر پهلوان بیر لشگری و بیر لشکر بیر کشوری ساخلار. ** «یک میخ یک نعل را، یک نعل یک اسب را، یک اسب یک پهلوان را، یک پهلوان یک لشکر را و یک لشکر یک کشور را نگه می‌دارد» * باخما اوزونون قاراسئنا، باخ آلنئنئن سیتاراسئنا. ** «فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه». * بارلی آغاجا داش وورارلار. ** «درختی که میوه داره بهش سنگ پرتاب می‌کنند». * باشدا عاقیل اولماسا بدن عذابدا اولار. ** «عقل نباشد، جان در عذاب است». * باشئنا داش دا سالاندا، اوجا یئردن سال (باشئنا کول ده اله سن، اوجا یئردن اله). ** «وقتی می‌خواهی بر سرت خاک بریزی از جای بلند بریز (همت بلند دار که مردان روزگار – باهمت بلند بجائی رسیده‌اند)». * باغا قینین نان چیخیب قینین بگممور. ** «فراموش کردن اصل و نصب» * باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو. ** «در باغ زردآلو بود سلام علیک هم بود، زردآلوهای باغ تمام شد سلام علیک هم تمام شد». * باغبانئن گول واختی قولاغی ائشیتمز. ** «گوش باغبان وقت باز شدن گل نمی‌شنود». * بالا لی قارغا بال یئمه ز. ** «کلاغی که فرزند دارد خودش عسل را نمی‌خورد». * بال شیرین، بالا بالدان دا شیرین. ** «عسل شیرین است، فرزند از عسل هم شیرین تر». * بالا شیرین، اما تربیتی اوزونن شیرین. ** «بچه شیرین است، اما تربیتش شیرین تر است». * بالئغ کونلو ایستیه نین گوتو سودا اولار (کونلو بالئغ ایسته نین گوتو بوزلو سو دا اولار، کؤنلو بالئغ اتی ایسته یه ن، قویروغون قویار بوز اوسته). ** «کسی که دلش ماهی می‌خواهد باید در آب فرورود (هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد، کسی که خربزه می‌خورد، پای لغزش هم می‌نشیند)». * برکت، حرکت ده دیر. ** «از تو حرکت، از خدا برکت». * بئش بارماغ بئشیده بیر اولماز. ** «پنج انگشت برابر نیستند». * بئش ده آلاجاغئم یوخ اوچ ده وئره جاغئم. ** «نه به اشتری سوارم نه چو خربه زیر بارم». * بئش قئرانلئق یوغورت کیمین اوزون توتوب. ** «مانند ماست پنج قرانی خودش را گرفته» * بودونیا بیر گوزگودور، هر گلن باخار گئدر. ** «این دنیا مانند آینه است هرکسی می‌آید و نظری بر آن می‌افکند». * بورجلو بوشلونون ساغلئغئن ایستر. ** «طلبکار سلامتی بدهکار را می‌خواهد تا زنده باشد و بتواند دین خود را ادا نماید». * بوردا منم باغداددا کور خلیفه. ** «در اینجا همه‌کاره من هستم همچنانکه در بغداد نیز خلیفه کور همه‌کاره است». * بؤرکونو قوی قاباغئنا. ** «کلاه خود را قاضی کن». * بورنو یئللی دیر. ** «دماغش باد دارد». * بورنوندان توتسان جانی چئخار. ** «اگر دماغش را بگیری جانش در می‌آید». * بوغدا بوغدادان بیته ر. ** «از مکافات عمل غافل مشو***گندم از گندم بروید جو ز جو». * بوشلو بوشلونون ساغلیغین ایستَر ** «طلبکار همیشه سلامتی کسی که بهش طلب داره رو میخواد(منظور مشکلی نیست یکم طلبکار افرادی که دوستشون داریم باشیم)» * بوقارا او قارا یا بنزه مز. ** «این تو بمیری از اون تو بمیری‌ها نیست». * بو گونون صاباحی دا وار (جمعه نین چرشنبه سی وار). ** «امروز فردایی هم دارد (در مورد افرادی که شاکر نعمت نیستند به کار می‌رود)». * بولاغ سو توکمه یی ایله بولاغ اولماز گه ره ک اوزو جوشا. ** چشمه با آب ریختن چشمه نمی‌شود خودش باید بجوشد. * بولانماسا دورولماز (خراب اولماسا آباد اولماز). ** «شرط آبادانی و اصلاح، به هم خوردن و از بین بردن برخی از شرایط و موارد است». * بونلاردان فاطیا تومان اولماز. ** «از اینهان برای فاطی تنبان نمی‌شود». * بیر آیاغی قبیرده اولماق (بیر آیاغی قبیرده دیر). ** «پای کسی لب گور بودن». * بیر الده ایکی قارپئز توتماغ اولماز. ** «با یک دست نمی‌توان دو هندوانه را برداشت». * بیر اینه اوزونه وور، بیر جووالدوز اوزگیه. ** «اول یک سوزن به خودت بزن بعد یک جوالدوز به دیگران». * بیر بیر مین اولار، داما داما گول اولار. ** «یکی یکی هزار می‌شود چکه چکه دریاچه (استخر) می‌شود (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریاشود)». * بیر تیکه نی بیلمه ین، اون تیکه نی ده بیلمز (بیر تیکه نی بیلمه ین، مین تیکه نیده بیلمز). ** «کسی یک خوبی را (که در حقش شده) نفهمد ده خوبی دیگر را هم نخواهد فهمید». * بیر سوز اولماسا، مین سوز دئییلمز (بیر سوز اولماسا دئمزلر). ** «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها». * بیر کنده گیردین هامی کور سنده کور (یالانا بورون، ال ایله سورون). ** «اگر وارد دهی شدی دیدی همه کور هستند تو هم کور باش (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو)». * بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا. ** «یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست». * بیرین بیلیرسن بیرین یوخ. ** «یکی را می دانی یکی را نه». * بیکارلیق بیعارلیق. ** «بی‌کاری بی‌عاری». == پ == '''* پادشاه اوزاغ دا، آللاه یوخاری دا، کیمه دیسن دردیدینی؟''' * «پادشاه در دور دست است، خداوند بالاست، به کی دردم را بگویم؟» '''* پاخما اولماسا، مرد رند آجیندان اولر''' * «اگر آدم پخمه وجود نداشته باشد، رند از گرسنگی می‌میرد» '''* پاسلی دمیردن قیلینج اولماز''' * «از آهن زنگ زده شمشیر در نمیاد» '''* پاکات ایچینده سؤز دئمک''' * «چیزی را با کنایه و در پرده گفتن» '''* پالازا بورون ائلینن سورون''' * «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» '''* پنیری دری ساخلار قادئنی اری''' * «پنیر را توبره نگه می‌دارد و زن را شوهر» '''* پولو وئر پولا''' * «پول را بده به پول» '''* پول الین چرکی دیر''' * «پول چرک کف دست است» '''* پیچاق اوز دسته سین کسمز''' * «چاقو دسته خودشو نمیبره» '''* پیچاق وورسان قانی چیخماز''' * «چاقو بزنی خونش در نمی‌آید» '''* پیس اولادی نه آتماغ اولار نه اوتماغ''' * «فرزند بد را نه می‌شود دور انداخت، نه می‌شود پذیرفت» '''* پیشیکه دئدیلر پوخون درمان دی، سئچدی اوستون باسدیردی''' * «به گربه گفتند گهت دوا است، رید، روش خاک ریخت» '''* پیشیکین الی اته چاتمیردی دئییردی مینداردی''' * «گربه دستش به گوشت نمی‌رسید، می‌گفت مردار هست» == ت == * تانری داغینا باخار، قار وئرر. ** «خداوند به هر کسی متناسب با ظرفیتش روزی می‌دهد». * تانری یازانی، بنده پوزا بیلمه ز. ** «سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد». * تایلی تایئن تاپمالی. ** «کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز». * تزه یونجا ائششیه باش آغریسی گتیره ر. ** «» * تک الده ن سس چئخماز. ** «یه دست صدا نداره». * تکلئق آللاها گلیب. ** «تنهایی خدا را زیبد». * تکه ده قوچ هونه ری اولماز. ** «بز نر هنر قوچ رو نداره» * تلسه ن قئز اره گئتمز، اره گتسده خئیر گؤرمز. ** «دختری که برای شوهر کردن عجله کند، نمی‌تواند شوهر کند و اگر توانست شوهر کند در زندگی اش خیر نمی‌بیند». * تنبل احمد دیر. ** «آدم تنبلی است». * تنبل قادئنئن، قئزی زیرنگ اولار. ** «زن تنبل، دختر زرنگ خواهد داشت». * توخون آجدان خبری اولماز. ** «شخصی که سیر است از احوال گرسنه آگاهی ندارد (سواره از پیاده خبر ندارد)». * توزلی باشماغین نازین چکن چوخ اولار **«ناز کفشی که گرد و خاک شده رو بیشتر می‌کشن(هرکه بامش بیش برفش بیشتر)» * توک ایله دری، اوره کده ن سو ایچه ر. ** «مو و پوست از دل آب می‌خورند (وضعیت پوست و مو را دل آدم مشخص می‌کند)». * تولکوسن آسلانلا چیخما ساوشا. ** «اگر روباهی با شیر دعوا نکن». * تولکو سوواخلی باغا گیرمه ز. ** «روباه به باغ محصور وارد نمی‌شود». * تولکویه دئدیلر هانی شاهیدین؟ دئدی: قویروغوم. ** «به [[روباه]]ه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم». * تویدا، اوینایانین بویون گوره رلر. ** «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باش». == ج == * جالانان سو بیر داها کوزه یه قاییتماز. ** «ابی که ریخته شده، دیگر به کوزه بازنمی‌گردد». * جان وئره‌ر مال وئرمه ز (جانین وئره ر، ولی مالئن ورمه ز). ** «جانش را می‌دهد ولی مالش را نه». * جانی بوشلوغدان ائرمنی یه دایی دئییر. ** «از تنبلی به ارمنی دایی می‌گوید». * جفا چکمه ین، صفا گورمز. ** «جفا نکشیده، صفا نمی‌بیند». * جامال گئدر، کامال قالار. ** «جمال می‌رود، کمال می‌ماند». * جان ده، جان ائشیت. ** «جان بگو، جان بشنو». * جانا گلن، مالا گلسین. ** «چیزی که می‌خواهد به جان ضرر بزند، بهتر است به مال ضرر بزنند». * جواهیر جیندا آراسیندا اولار. ** «جواهر بین دستمال پاره پیدا میشه» * جان شیرین اولور. ** «جان شیرین است». * جانی آغریان ائشک، آت دان یئیین گئدر. ** «خری که بدنش درد می‌کند، از اسب تندتر می‌رود». * جوجه نی پاییز دا سایارلار. ** «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند». * جوجه همیشه سبت آلتئندا قالماز. ** «جوجه همیشه زیر سبد نمی‌ماند». * جویود دور (جویود کیمین پوللارئن یئغئر). ** «جهوداست (مثل جهود پولهایش را جمع می‌کند)». * جهننمه گئدن اؤزونه یولداش آختارار. ** «کسی که به جهنم می‌رود، دنبال رفیق می‌گردد». == چ == * چاخیری توکسه ن سیچانین بوغازینا، گئده ر پیشییین پئشوازینا. ** «» * چالیشان قازانیر، الماسی قیزاریر ** «برو کار کن نگو چیست کار» * چادراسئزلئق دان ائوده قالئب (تومانسئز لئقدان ائوده قالئب). ** «از بی چادری تو خونه مونده-آب نمی‌بیند وگرنه شناگر قابلی است (بدی و خیانت نکردن او از فقدان وسائل است)». * چاغئرئلان یئرده ییت ـ چاغئرئلمایان یئردن ایت (چاغئران یئرده ن قالمازلار، چاغئرمایان یئره باخمازلار). ** «جایی که دعوت شده‌ای حاضر باش ـ از جایی که دعوت نشده‌ای پنهان باش». * چالما قاپیمی، چالارلار قاپینی. ** «درم را نکوب، در تو را هم می‌کوبند. (آزارم نده کسی هم ترا آزار خواهد داد)». * چوخ زامان، دوران اوکوز، یاتان اوکوزون باشینا سیچار. ** «خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند». * چوخ محبت تئز آیرلئق گتیره ر. ** «محبت زیاد زود جدایی می‌آورد (تب تند زود سرد می‌شود)». * چوخ یاشایان چوخ بیلمز، چوخ گزه‌ن چوخ بیلر. ** «کسی که زیاد عمر کند زیاد نمی‌داند، کسی که زیاد سفر کند زیاد می‌داند. جهاندیده بسیار می‌داند (مورد کسانی که سن زیاد و موی سفیدشان را دلیل دانایی شان تلقی می‌کنند بکار می‌رود)». * چوخ یئمه ک آدامی آز یئمکده ن ده قویار. ** «» * چؤره یی سوفرادا گؤرؤب، سویو کوزَه‌دَه (گونو باجادا گؤروبدور سویو کوزَه‌دَه). ** «نان را در سفره دیده و آب را در کوزه، آفتاب را از روزن بام دیده‌است و آب را در کوزه (در مورد کسی گفته می‌شود که نازپرورده است)». * چؤره یی وئر چؤره کچی یه بیرینده آرتیق وئر. ** «نان را بده به نانوا یک عدد هم اضافه بده». * چولک اکه ن، طوفان بیچه ر. ** «هرکه باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد». * چؤلمَک گَزَر، قاپاغئنئ تاپار. ** «دیزی می‌گردد و درِ مناسب خودش را پیدا می‌کند». * چومچه آش دان ایستی اولوب. ** «کاسهٔ داغ تر از آش بودن». * چه ک زحمت، گؤر لیذت. ** «» * چیبین میندار اولماز اوره ک بولاندیرار. ** «» * چیراغ اوز دیبینه ایشئغ وئر مز (چیراغ اوز دیبینه ایشئغ سالماز). ** «چراغ به اطراف خود نور نمی‌دهد (کنایه از کسانی است که با وجود مستحق در اطرافیان خود فقط دیگران از وجود او بهره‌مند می‌شوند)». == ح == * حتما چورکین چوخ اِلئیرمیشلر ** «حتما نان اش را زیاد می‌کردن (با نان زیاد مصرف میکردند) »( فردی که غذا پخش میکرد گفت امروز غذا کم است مانند زمان پیغمبر که سپاهیان با غذای اندک در راه خدا قناعت میکردند قناعت کنین. ناگهان فردی از جمعیت برخواست و گفت حتما نون اش را زیاد میکردند که کفاف کند و سیر شوند!! ) * حاجی لک لکین آرتئغ بالاسی. ** «جوجه اضافی لک‌لک (جوجه‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت می‌کند)». * حالوا ـ حالوادئمک له، آغئز شیرین اولماز. ** «با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی‌شود». * حامام سویو ایله دوست توتماق (خلیفه کیسه سیندن باغئشلاماق). ** «با آب حمام دوست پیدا کردن (از کیسه خلیفه بخشیدن)». * حسن تلسیک دیر. ** «خیلی آدم عجولی است». * حکماوار اوزاخ کردیسی یاخئن (همدان اوزاخ کَردی یاخئن). ** «حکم آباد (همدان) دور ولی کرتهایش نزدیک است (کنایه از کسی است که به دروغ می‌گفت من در حکم آباد (همدان) از روی کرت بزرگ می‌پریدم غافل از اینکه کرت همه جا هست و امتحان کردن آن نیاز به شهر خاصی ندارد)، اگر یزد دور است، گز نزدیک است». * حق آلمالئدئر، وئرمه لی ده ییل. ** «حق گرفتنی است دادنی نیست». * حق ایله باطیلین آراسی دورد بارماقدئر. ** «فاصله حق و باطل چهار انگشت است». * حق داشی آغئر اولار. ** «سنگ حق سنگین است». * حق سوز آجی اولار. ** «حرف حق تلخ است». * حق سوز آخار سولاری ساخلار. ** «حرف حق آبهای جاری را متوقف می‌کند». * حیرصین دوولته زیانئ وار. ** «عصبانیت به مال ودولت زیان دارد (در زمان عصبانیت زدن و شکستن به دارایی خود انسان ضرر می‌رساند)». * حیوانئن دیشینه باخارلار، اینسانئن ایشینه. ** «سلامت حیوان به دندان است وشایستگی انسان به عملش». == خ == '''* خاشیل بیشیرمک بیلمیر، آشپزلیک ائدیر''' ** «برنج دم نکشیده پختن بلد نیست، آشپزی میکند» '''* خالا خاطیرین قالماسئن''' ** «محض خالی نبودن عریضه» '''* خالام بیلدی، عالم بیلدی''' ** «خالم فهمید، عالم فهمید» '''* خالقا ایت هورسه بیزه چاققال هورر''' ** «اگر برای مردم سگ واق واق کنه، برای ما کفتار واق واق میکنه» '''* خانیم سیندران قابین سسی چیخماز''' ** «ظرفی که خانم خانه می‌شکند صدایش در نمی‌آید» '''* خان یورغانی میتیل اولماز''' ** «لحاف خان از جنس متقال نیست» '''* خاتین قیز خالاسینا چکر، قوچ ایید داییسینا (خانیم قیز خالاسینا چکر، خان اوغلان داییسینا)''' ** «دختر خانم شبیه خاله اش می‌شود، آقا پسر شبیه داییش» '''* خکه خکه دئیینجه قیش چیخار''' ** «تا تو بخوای بگی خکه (تکه‌های کوچیک زغال) زمستون تموم شده» '''* خیاطین اینه‌سی ایتمسه گونده اون دانا کوینک تیکر''' ** «سوزن خیاط اگه گم نشه روزی ده تا لباس میدوزه» '''* خئییر وئر، خئییر گوتور''' ** «خیر بده، خیر بردار» == د == * داشدان چؤرک چیخارت گتیر وئر نورجاهان یئسین، دیندیرنده یامان دئسین. ** «از زیر سنگ نان دربیاور بیار بده نورجهان بخوره، تا بیای حرفی هم بزنی بهت فحشم بده». * داشین خیرداسی بویومه ز، آدامین خیرداسی بویویه ر. ** «سنگ کوچک بزرگ نمیشه،[ولی] آدم کوچک بزرگ میشه» ‏‎* دازالاغین یاغی اولسا اوز باشینا یاخار ** «کچل اگه روغنی(پمادی چیزی) داشت اول به سر خودش میمالید.» * داغ داغا یئتیشمز، آدام آداما یئتیشر. ** «کوه به کوه نمی‌رسد آدم به آدم می‌رسد». * داغ ییخیلماسا دره اولماز (داغ اوچماسا دره دولماز). ** «اگر کوه زمین‌نخورد، دره درست نمی‌شود». * داغی داش بزه یه ر، اینسانی باش. ** «کوه را سنگ دلپذیر می‌کند، انسان را سر». * دالیدان آتان داش داش توپوغا دئیه ر. ** «سنگی که از پشت سر بندازن به پاشنه پا میخوره(قطاری که حرکت میکنه بهش سنگ میزنن، کنایه از اینکه طعنه های دیگران رو وقتی پیشرفت میکنید جدی نگیرید)» * دالی یا قالسان دئیرلر گیج دی، قاباغا گئچسن دییرلر بیج دی. ** «اگه عقب بمانی می‌گویند گیج است و اگر جلو بزنی می‌گویند زیادی زرنگه»! * دامارا باخ قان آل. ** «رگ را نگاه کن، خون بگیر». * دامی چوخ اولانین قاریدا چوخ اولار. ** «هر که بامش بیش، برفش بیشتر» * دانئشماق گوموشده ن اولسا دانئشماماق قئزئلدان دئر. ** «اگر صحبت کردن از نقره باشد صحبت نکردن از طلاست». * دانئشان قورومساخ‌دی ** «کسی که حرف بزنه قرمدنگ هست(دیگه حرف رو حرفم نیارید)» * دانئشان اوْ سؤز ** «کسی که حرف بزنه اون حرف است(اون حرف: اشاره به هر فحشی)» * دانئشانا یامان سالدیم ** «به کسی که حرف بزنه فحش انداختم(از قبل فرستادم)(تذکر میدهم که کسی حرف رو حرفم نیاره)» * دده م منه کؤر دئدی، هر گلنی وور دئدی. ** «پدرم به من کور گفت، گفت هر که آمد بزن» * دده مین دامین ییخمیشام کی قار کوره مییه م. ** «خانه پدرم را خراب کرده ام تا برف نروبم» * دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر. ** «در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می‌افتد». * دوران اینک یاتان اینکین باشینا سیچار. ** «گاوی که از خواب بلند بشه روی سر گاوی که خوابیده میشاشه» (این ضرب المثل نسبتا بی‌ادابانه است و بیشتر در فضاهای صمیمی استفاده میشود) * دوز یولدا یئری ینمیر، شوخوملوخدا شیللاق آتیر. ** «راه صاف را نمی‌تواند برود، توی زمین شخم خورده شلنگ تخته می‌اندازد». * دوز یول گه ده ن، یورولماز. ** «کسی که در راه راست قدم بردارد، خسته نمی‌شود». * دوزه ن آپارار دایانان مقصده چاتار. ** «کسی که صبر کند برنده می‌شود و هرکه شکیبا باشد به مقصد می‌رسد (گر صبرکنی زغوره حلوا سازی)». * دوز یئییب دوز قابینی سیندیرمازلار. ** «نمک خوردی نمکدان مشکن» * دوست آدی قارداش آدیندان سئچیلمز. ** «نام دوست، برادر است و از نامش جدا نمی‌گردد» * دوست سوز اینسان قاناد سیز قوش کیمی دیر. ** «یک انسان بدون دوست مانند یک پرنده بدون پر است». * دوست آراسی پاک گرک. ** «میانه دو دوست باید پاک باشد» * دوست باشا باخار، دوشمن آیاغا. ** «دوست به سر نگاه می‌کند، دشمن به پا». * دوست طعنه سی دوشمنین نیفرینیندن یاخشی اولار. ** «طعنه دوست، از نفرت دشمن بهتر است». * دوست گلیشی بایرام اولار. ** «عید، لحظه آمدن دوست است» * دوشانا دئییر قاچ، تازی یا دئییر توت. ** «به [[خرگوش]] می‌گوید بدو، به [[سگ]] تازی می‌گوید بگیر». * دوشمنی نین دوشمنی سنین دوستوندور. ** «دشمن دشمنت دوست توست». * دولانان آیاغا داش دیه ر. ** «به پایی که می گرده سنگ میخوره». * دونیانی بوغدا توتسادا کهلییین روزوسو چینقیلدیر. ** «دنیارو گندم بگیره روزی کبک سنگ ریزه هست» * دوولت دوشانی ارابا ایله توتار. ** «دولت [[خرگوش]] را با ارابه می‌گیرد». * دوولتلی پول چیخاردار، کاسیب اوتیرار پوللارین سایار! ** «ثروتنمد پول درمی‌آورد، فقیر می‌نشیند پولهای او را حساب می‌کند»! * دووارا مینه ن طالعینده اولاسان. ** «طالع ات با طالع کسیکه از دیوار بالا میرود یکی باشد» * دوواری نم یئخار، اینسانی غم. ** «دیوار را رطوبت ویران می‌کند انسان راغم». * دوه دن بویوک فیل وار. ** «از [[شتر]] بزرگتر [[فیل]] هست». * دوه دن ده بیر قیل غنیمتدیر. ** «یک مو از خرس کندن غنیمت است». * دوه یه دئدیلر بوینون ایریدی، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم ایری اولا. ** «به [[شتر]] گفتند که گردنت کج است، گفت کجایم صاف است»؟ * دویونو دئمه لپه نی دئنه ، دوننی دئمه بوگونو دئنه ** «برنج رو نگو لپه رو بگو ، دیروز رو نگو امروز رو بگو» (داشتم داشتم حساب نیست ، دارم دارم حساب است) * ‏دَئلی شیطان دئیر...(اؤرنئک: دئلی شیطان دئیر نیه درس اوخوموسان سوروشانلارین قاباغیندا تمام کیتابلاروی اوتا چک!) ** « شیطان دیوانه میگوید...، در ادامه جمله خبر از انجام کاری برخواسته از عصبانیت+رواقی گری🗿،لج بازی،وکیل مدافع شیطان بازی)»(مثال: شیطان دیوانه میگوید برو تمام کتاب هاتو آتیش بزن جلو اونایی که میگن چرا درس نمیخونی!) * دئدی دئدی ملاکه دیر. ** «اگر چیزی را زیاد بگویند ملکه ذهن می‌شود و اتفاق می‌افتد». * دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جه یه م، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جه یه م، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی. ** «گفتند کار، دختر گفت شوهر خواهم کرد، عروس گفت جدا خواهم شد، شوهر گفت خواهم مرد. زمستان آمد، نه دختر شوهر کرد، نه عروس جدا شد، نه شوهر مرد، کار هم همچنان باقیست.» * دئدیلر عزرائیل اوشاق پایلایئر، دئدی نه وئرسین نه آلسئن. ** «مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان». * دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان، دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان. ** «گفت چطوره یه حرفی بگم که بترکی، گفت چطوره که خودمو بزنم به نفهمی تا تو بترکی» * دیل بورانی سی دیر. ** «سر و زبون داره» * دیل گوجو باسار، فیکیرده دیلی. ** «زبان قدرت را حریف است، فکر زبان را» * دیلینله قازاندیران دوشمنی، گوجونله قازاندیرا بیلمزسن. ** «دشمنی که با زبانت پیدا میکنی، نمیتوان با زور بازو پیدا کرد» * دئوین قولاغئنا قورقوشوم. ** «بر گوش دیو سرب (گوش شیطان کر)». * ده لی ده لی نی گورنده، چوماغین گیزله در. ** «[[دیوانه]] که دیوانه ببیند چماقش را قایم می‌کند.» * ده لی یه همیشه بایرامدئر (ده لی یه گونده بایرامدئر). ** «برای دیوانه همیشه عید است (برای دیوانه هر روز عید است)». * دینمه یه نین، دینه نی وار. ** «کسی که ساکته یکی رو داره که حرف بزنه». * دَئیرمان نوبتینن ایشلر. ** «آسیاب به نوبت است». * دئرین قازانین ترکینه کئپچه یئتیشمز ** « ملاقه به کف قابلمه ژرف نمیرسه » * ‏دینسیزین اَلینَن ایمانسیز گَلَر ** « از پس بی دین بی ایمان برمیاد » == ذ == '''* ذکرسیز مؤمنی شیطان آللادار''' * «مؤمن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می‌کند» '''* ذوقسیز طاعت بارسیز آغاجدیر''' * «طاعت بدون ذوق همانند درخت بی‌بار است» == ر == '''* رحمت دوزه نه، لعنت پوزانا''' * «رحمت برکسی که کارها را درست می‌کند و لعنت برکسی که کارها را برمی‌اندازد» '''* رشید اوغول وورماغا آتاسئندان ایذن آلماز''' * «پسر رشید برای زدن (دعوا) از پدرش اجازه نمی‌گیرد» '''* رعیتین دوواری آلچاق اولار (کاسئبئن دوواری آلچاق اولار)''' * «دیوار رعیت کوتاه می‌شود (چراغ فقیر نور ندارد)» '''* رنگیمه باخ احوالئمی خبر آل''' * «به آب و رنگم بنگر و از احوالم باخبرشو» '''* روزوسو گلن زامان یوخو توتار کؤپه یی''' * «وقتی زمان روزی سگ می‌رسد خوابش می‌برد» '''* روس تویوغودور پئسلاسان پئسلانار''' * «مرغ روسی را کیش کیش کنی به دل می‌گیره» '''* روس دوارینا چیوی ده چالما''' * «به دیوار روس ها میخ هم نکوب» '''* روشوه جهنمی ایشئقلاندئرار''' * «رشوه جهنم را درخشان می‌کند» '''* ریحان مرزه کردیسینه گتمیرکی''' * «به کرت و باغچه ریحان مرزه که نمی‌رود» == ز == * زر قدرینی زرگر بیلر. ** «قدر زر زرگر بداند». * زر دئینی زور دئمز. ** «حرفی که زر می‌زند، زور نمی‌زند» * زر اولان یئرده زرگر دا اولار. ** «جایی که زر هست زرگر هم هست». * زحمت چکمه ین راحتلئغئن قدرینی بیلمز. ** «کسی که زحمت نکشیده باشد قدر راحتی را نمی‌فهمد». * زحمت باتماز. ** «زحمت به هدر نمی‌رود». * زحمت دن قاچان، ال آچار. ** «کسی که از زحمت فرار می‌کند، روزی دست گدایی باز خواهد کرد». * زحمت عطری تر دیر. ** «عطر زحمت عرق است». * زحمت سیز بال دادانمازسان. ** «بدون زحمت نمی‌توانی عسل بخوری (نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود)». * زحمتی مشاطه چکر لذتی داماد آپارئر. ** «مشاطه زحمت می‌کشد داماد لذت می‌برد». * زیانئن یاریسئندان قایئتماق قازانجدئر. ** «جلوی زیان را از هر کجا که بگیری منفعت است». * زیرنانی ورلر ناشیا گورلر باشلیپ گئن طرفینن چالیر ** «شیپورو میدن دست ناشی میبینن داره از سمت گشادش فوت میکنه» == س == * ساغ گؤرسئدیب سؤل ویرماخ ** «راست نشون دادن و از چپ زدن» * ساغ آرمود ساپدان دوشمه ز. ** «گلابی سالم از ساقه نمی‌افته» * ساغ باشا ساقئز یاپئشدئرما (ساح باشئنا ساققئز سالما). ** «سری که درد نمی کنه دستمال نمی‌بندند (میفکن بر سر بی موی خود زفت)». * ساخلا سامانی، گلر زامانی. ** «کاه را نگه دار وقت استفاده آن می‌رسد (هرچیز که زار آید، یک روز به‌کار آید)». * سارالا سارالا قالماخدان، قیزارا قیزارا اولمه ک یاخشئدئر. ** «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است». * ساری قیزیلین بیر باهاسی وارسا، کیتابین قیمتی یوخدور. ** «دختر زرد(موی)را اگر بهایی باشد، کتاب را بها نتوان معین کرد» * ساققالیم یوخدور سوزوم کئچمیر. ** «ریش ندارم حرفم را قبول ندارند». * سیزین پیشیک بیزیم آیتی بوغار. ** «گربه شما میتونه سگ ما رو خفه کنه. (من تسلیمم)» * سس سیز طیاره دیر. ** «آب زیر کاه است». * سن آقا، من آقا، اینکلری کیم ساغا؟ ** «تو آقا، من آقا، راستی !گاوها را کی بدوشد ؟!». * سن اوخیانی من توخورام. ** «چند پیراهن بیشتر از تو پاره کردم». * سو آیدینلیقدی جالا اوز قاپینا. ** «اگر آب روشنی است بریز جلوی در خودت» * سو بولبولو دور. ** «کنایه از کسی که زیاد به حمام می‌رود». * سو بوغازدان آشیپ ها بیر گئریش ها اؤن گئریش ** «آب که از گلو گذشت چه یه وجب چه ده وجب [فرقی نداره]» * سوبیر یئرده قالسا ایی له نر. ** «تحرک لازمه زندگی است». * سوت گولونده دیر. ** «تو استخر (دریاچهٔ) شیر است». * سودا بوغولان سامان چؤپوندن یاپئشار. ** «غریق بر هر گیاه خشک چنگ زند». * سوروشاندا کی کیمین باشی قشنگدیر، توسباغا اوز باشینی چیخارتدی. ** «» * سؤزو آت یره صاحبی گؤتوره ر. ** «حرف را بینداز زمین صاحبش برداره». * سوزو آغزیندا پیشیر، سونرا چیخارت. ** «» * سوزو واختیندا دانیش. ** «» * سؤز سؤز آچار، سؤز گؤز آچار. ** «حرف حرف را میاورد، حرف هم چشم را باز می‌کند». * سؤز سؤز گتیره ر، آرشئن بئزی. ** «یعنی یک حرف کافی است گفته شود تا سخن و حرف جدیدی بواسطه آن مطرح شود». * سؤز وار گلر کچر، سؤز وار دلر کچر. ** «سخنی هست که گفته می‌شود و می‌گذرد، سخنی هست که گفته می‌شود و دل و جگر را سوراخ می‌کند و می‌گذرد». * سؤزون دوزون اوشاق دئیر (سوزون دوزون اوشاقدان ائشید). ** «حرف راست را بچه می‌گوید». * سو کوزه سی سو یولوندا سینار. ** «کوزهٔ آب در راه آب می‌شکند» * سو گورر، سوسار. آت گورر آخسار. ** «آب میبینه تشنه میشه. اسب میبینه لنگ میزنه» * سوغان یِئمَه میسن، نییه آجیشیرسان؟ ** «پیاز نخورده‌ای، چرا می‌سوزی»؟ * سویادا دیقتله باخسان، اوندا دا لکه تاپارسان. ** «» * سویون آخارئندان، آدامئن یئره باخارئندان گرک گورخاسان (سویون لام آخانیندان، آدامین یئره باخانیندان قاچ). ** «از آن نترس که‌های و هوی دارد، از آن بترس که سر به زیر دارد». * سیدر کافیر موفته اولسا اوزان اول. ** «سدر و کافور که مفت باشه بخواب بمیر». * سئرچه دن قناری اولماز. ** «» * سئرچه ندیر کلله پاچا سی نه اولا (قارئشقا ندیر کلله پاچا سی نه اولا). ** «موضوع بی‌اهمیت قابل بحث نیست». * سئنان قول بویوندان آسلانار. ** «دست شکسته وبال گردنه». * ‏سقل دن گوته سیپر چیخماز. ** « از ریش به کون سپر در نمیاد!(ریش دراز لزوما نشان دهنده گرایش جنسیتی خاصی نیست) » == ش == * شادلیغیوا شیلتاخلیخ اِلَمه ** «هنگام شادی هایت نق نزن» * شاطیر چورک دن یئملی دیر. ** «شاطر از نان خوردنی تر است». * شاهیدده ایمان یوخ بی ده عدالت. ** «شاهد ایمان ندارد و قاضی عدالت». * شرطی شوخومدا کس، خیر ماندا یابا لاشما یاسان (شرطی شوخومدا کس خرمنده شنه دعواسی چئخماسئن). ** «جنگ اول به از صلح آخر است». * شهرین دروازاسین باغلاماق اولار میلتین آغزین یوخ. ** «دروازهٔ شهر را می‌توان بست ولی دهان مردم را نمی‌توان» * شووه ره ن مزاج دئر. ** «اشاره به کسی که نظرش را سریع تغییر می‌دهد». * شهرده کلنتر اولماسا گورباغادا هفت تیر چکر. ** «شهری که کلانتر نداشته باشه قورباغه هاش هفت تیرکش میشن» * شِئر غزل دِئییر. ** «شعر و غزل می‌گوید». * شیریندی چورک، داغ ائلمه گورک. ** «نون شیرین هست، حالا گرمش نکن ببینیم» * شیرین سوز ایلانی یوواسئندان چئخاردار. ** «زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد». == ص == * صبر ایله حالوا پیشر ای قورا سندن ** «گر صبر کنی زغوره حلوا سازم» * صوبحانه نی یولداشئن ایله یئه، ناهاری اوزون تک یئه، وشامی دشمنین ایله یئه ** «صبحانه را با دوستت بخور، ناهار را تنها بخور، و شام را با دشمنت بخور» * صوب چیخان یول کسر (گون چیخمامیش خرجی تاپار) ** «کسی که صبح به راه افتاده مسیر زیادی طی می‌کند (تا خورشید طلوع کنه پولشو دراورده)» == ض == * ضررین قاباغئن هر واخت توتسان منفعت دیر ** «جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است» == ط == * طعنه لی سوزدن آیتی قئلئنج یاخشئدئر. ** «شمشیر تیز از حرف با طعنه بهتر است». * طوی گئچئنن سورا حنانی گؤته یاخال‌لار. ** «بعد از اتمام عروسی حنا رو به کون میمالن(نوش دارو پس از مرگ سهراب)» == ظ == '''* ظولمون آخیری اولماز''' * «ظلم عاقبت ندارد» '''* ظولم ایله آباد اولان عدل ایله ویران اولار''' * «آنچه که با ظلم آباد شود با عدل ویران می‌شود» == ع == * عاغئل عاغئلدان اؤتکم اولار. ** «عقل از عقل نافذ می‌شود (همفکری و مشورت)». * عاغئل یاشدا دئییل، باشدا دئر. ** «» * عجله ایشینه شیطان قارئشار. ** «عجله کار شیطان است». * عذاب ملاکه سی دیر. ** «فرشتهٔ عذاب است». * عوض عوض اولدو قاری. ** «این به اون در». * عوضین بدل آددا اوغلو وار. ** «عوض عوض داره گله نداره». * عیبین اولسا قیل کیمی، گوستریلر فیل کیمی. ** «» == غ == * غملی آداما اوزگه‌سینین گولمه‌سی آجیغ گلر ** «به آدم غمگین خندهٔ بیگانه نفرت می‌آورد» * غوربت جنت اولسادا، یئنه وطن یاخشی دیر ** «یوسف که به مصر پادشاهی می‌کرد می‌گفت بی شاهی کنعان خوشتر» == ق == * قود گئچینین بیر یئرین یئمییپدی کی ** « گرگ هیچ جای گوچ را نخورده که!(هنوز خبری نیست که، همچنان اوضاع خوب است.) » * قادئنئن یالاغی سمنی قویار، کیشنین یالاغی باققال دوکانی آچار. ** «زن کاهل سمنو می‌پزد، مرد کاهل دکان بقالی می‌زند». * قادئن وار ائو یاپار قادئن وار ائو ییخار. ** «زن هست که خانه را آباد می‌کند، زن هم هست که خانه خراب می‌کند». * قارا قارغانئندا بالاسی اوزونه خوشدور. ** «بچه کلاغ سیاه هم برای مادرش خوشگل است». * قارداشلار ساواشدئلار ابله لر ایناندئلار. ** «برادرها باهم دعوا کردند، ابلهان هم باور کردند». * قارغادان قناری اولماز. ** «کلاغ فقط یک کلاغ است و نمی‌توان آنرا به جای قناری جا زد (نمی‌توان ذات و جوهره افراد را تغییر داد)». * قارقئشئن ایکی باشی اولار. ** «نفرین دو سر دارد». * قازان قازانا دئیر، گوتون قارا دئر (قازان قازانا دئییر دیبین قارا دئر، قازان قازانا دئییر اوزون قارا، گودوش گودو شا دئییر اوزون قارا اولسون). ** «دیگ به دیگ میگه رویت سیاه است (کسی که عیب دارد عیب دیگری را می‌گیرد، در مورد افراد خلافکار گفته می‌شود که به خلاف وبزه دیگران اعتراض دارند)». * قاقا اولمایان یئرده ایدیه قاقا د ئیر لر. ** «جایی که آقا (فرد با عزت و حاکم) نباشد به احمق هم آقا می‌گویند» * قانی قانیله یومازلار. ** «خون را با خون نمی‌شویند». * قلم، قئلئنجدان آیتی دیر. ** «قلم، از شمشیر تیزتر است». * قورخان باش سالیم قالار. ** «سری که بترسد سالم می‌ماند». * قورخان گوزه چوپ دوشه ر (قورویان گوزه چوپ دوشه ر). ** «موش توی کاسه آدم وسواسی می‌افتد». * قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر (گوز گوردوغوندان قورخار، ایلان چالمئش آلا چاتی دان قورخار). ** «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد». * قورد آرتسا، پاخئل دا آرتار ** «هرکجا گرگ بیشتر شود بخیل هم بیشتر می‌شود، فرد سودجو به دور بر خود افراد بخیل را جمع می‌کند». * قورد گوزون گرلدسه، نه قوزونی سایار نه چوبانی ** «گرگ اگه چشم غره کرده باشه (قصد حمله) نه تعداد گوسفندارو می‌شمره نه چوپان رو به حساب میاره» * قورد بالاسی، قورد اولار (قورد انی یی (بالاسی) یئنه قورد اولور). ** «عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود». * قورددان قورتولدوغ، قولیبیابانیه توش گلدیک. ** «از شر گرگ خلاص شدیم، گرفتار غول بیابونی شدیم (از چاله به چاه افتادیم)». * قورد دومانلئغی سئوه ر. ** «گرگ از پراکندگی، بلبشویی و مه آلودی خوشش می‌آید تا از فرصت بوجود آمده بتواند به اهداف پلیدش دست یابد». * قوردون سلامی طمع سیز اولماز. ** «سلام گرگ بی طمع نیست». * قورو قورو قوربانئن اولوم. ** «تعارف کم کن و بر مبلغ افزای». * قوناغ ائو ییه سی نین دوه سی دیر. ** «مهمان شتر صاحبخانه است». * قوناغ قوناغی سئومه ز، ائو ییه سی هئچ بیرین. ** «مهمون، مهمونو نمیتونه ببینه صاحب‌خونه هردو را». * قونشو آشی دادلی اولار (قونشو قادئنی آدامئن گوزونه قئز گلیر، تویوغو دا غاز گلیر). ** «مرغ همسایه غازه (زن همسایه به چشم آدم، دختر می‌آید و مرغش هم غاز)». * قونشو پایی یاخشی دی بیرگون سنده بیرگون منده. ** «» * قونشویا اومود اولان شامسیز قالار. ** «» * قویو قازان اوزون درینده گوره ر. ** «چاه کن همیشه خودش را در ته چاه می‌بیند، چاه کن همیشه ته چاه است (چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی)». * قویون اولمایان یئرده کچی یه حاج عبدالکریم آقا دئیرله. ** «جایی که گوسفند نباشه به بز حاج عبدالکریم آقا میگن (تو شهر کورا یه چشم پادشاهه)». * قئز ائوینده تویدور اوغلان ائوینده خبر یوخدور. ** «در خانه عروس جشن عروسی برقرار است در خانه داماد خبری نیست». * قئز بادام دئر، بالاسی بادام ایچی (منیم بالام بادام دئر، بالاسی بادامئن ایچی). ** «دختر مانند بادام است فرزندش مغز بادام (فرزند من بادام است، بچه اش مغز بادام)». * قئزئم سنه دئییرم گلینیم سن اشید. ** «دخترم به تو میگم، عروسم تو بشنو (به در میگم دیوار بشنوه)». * قئش چئخار اوزو قارالئق کوموره قالار. ** «بالاخره زمستان هم می‌گذرد و روسیاهی به زغال می‌ماند». * قئش گلمئمیش گیش فیکرینده اؤل ** «تا فصل سرما نیامده به فکر لباس باش» * قیصاص قیامته قالماز. ** «مجازات گناه به قیامت نمی‌ماند». == ک == * کار ائشیدمز، یاراشدئرارـ کور گؤرمه ز، قوراشدئرار. ** «کر نمی‌شنود و جفت وجور می‌کند، کور نمی‌بیند و سرهم می‌کند». * کاسیب (کسبه چی) مرد اولار. ** «کاسب جوانمرد می‌شود». * کاسئبی دَوَه اوستوندَه بووَه سانجار (کاسئبی، دوه اوستونده ایلان وورار). ** «آدم بی‌چیز (آس و پاس) رو (در حالیکه) روی شتر (سوار است)، رتیل می‌گزد (آدم فقیر (بدبخت) اگر روی شتر هم باشد مار آن را نیش می‌زند)». * کچی جان هاییندا، قصاب پیی آختارئر. ** «بز از جانش می‌ترسد، قصاب دنبال دنبه می‌گردد». * کچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر. ** «وقتی عمر بز به سر آمد، خودش را به چماق چوپان می‌مالد». * کچی نین قطوری بولاقین گوزوندن سو ایچر. ** «بز گر از سر چشمه آب می‌خورد». * کدخدانی گور، کندی چاپ. ** «اگر در جایی خواستی به هدف و مقصود خود دست یابی دل صاحب ورئیس آنجا را بدست آور و سپس هر کاری خواستی بکن». * کفنین جیبی یوخدور. ** «کفن جیب ندارد». * کله سویودور. ** «کشکه». * کورا گئجه گوندوز بیردیر (کورا نه گئجه نه گوندوز). ** «کور را شب و روز یکسان است (برای کور شب و روز فرقی نداره)». * کورآللاهدان نه ایستر، ایکی گوز بیری ایری بیری دوز. ** «کوراز خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم». * کور اولسون او ایکی گوز کی دوشمنین تانئمئر. ** «» * کور توتدوغون بوراخماز. ** «کور چیزی رو که بگیره ول نمی کنه (آدم کور در کارها لجوج و سختگیر است)». * کور قوشون روزوسون الله وئره ر. ** «روزی پرندهٔ کور را خدا می‌دهد». * کور کورا دئیر زیت گوزونه. ** «کور به کور می‌گوید بگوزم به چشت (دیگ به دیگ می‌گوید روت سیاه)». * کوزَه تزه لئغدا (تزه اولاندا) سویو سوُیوق ساخلار (تزه کوزه سرین سو). ** «کوزه فقط وقتی نو است، آب را خنک نگاه می‌دارد (کنایه از اینکه: هر چیز، تازه‌اش خوب است)». * کوزه چی سینئق قابدان سوایچر. ** «کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد». * کوزَه، سو یوْلوندا سئنار. ** «کوزه، سرانجام در راهِ آوردن آب، خواهد شکست». * کیتاب، بیلیک منبعی دیر. ** «کتاب منبع دانش است». * کئچمه نامرد کؤرپوسوندن قوی آپارسئن سل سنی***یاتما تولکو دالداسئندا قوی یسین اصلان سنی. ** «از پلی که نامرد درست کرده عبور نکن بزار سیل تو رو با خودش ببره و به روباه تکیه نکن، همین بهتر که شیر تورو بخوره». * کیچیکدن خطا، بویوکدن عطا. ** «کوچکتر خطا می‌کند و بزرگتر بواسطه بزرگی می‌بخشد». * کیشی توپوردویون یالاماز (کیشی ده سؤز بیر اولار، کیشی سوزونون اوستونده دورار). ** «مرد تفش را لیس نمی‌زند، قول مردان جان دارد (حرف مرد یکی است، مرد سر حرفی که زده می‌ایستد)». * کیشی قئزی اولمایاسان، کیشی قادئنی اولاسان. ** «دختر جوانمرد بودن مهم نیست، مهم این است که زن جوانمرد باشی». * کیم اوز قاتئغئنا (آیرانئنا) تورش دئیر؟ (هئچ کیم اوز خمیرینه تورش دئمز). ** «هیچ‌کس به ماست (دوغ) خودش ترش نمی‌گه». == گ == * گئچمه نامرت کوپرو سون ده ن، قوی آپارسین سئل سنی. یاتما تولکو کلگه سین ده، قوی یئسین آصلان سنی. ** «از پل نامرد نگذر، بگذار سیل تو را ببرد. در سایهٔ روباه نخواب، بگذار شیر (اصلان) تو را بخورد». * گئچی سنه قربان دریسی بیر قیران ** «بز را قربانت می‌کنم، اما پوستش یک قران است». * گل یاپیشما گؤجؤن چاتمایان داشا، گؤتؤره بیلمزسن زورا دؤشرسن. (گوتوره بولمسن گوتون جیریلار) ** «بیا از سنگ بزرگ رو بیخیال شو، نمیتونی برش داری به زور میفتی (کونت پاره میشه)» «به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های طوفان را» * گلین اوینایا بیلمیر، دئییر اوتاق ایری دیر. ** «عروس نمی‌تواند برقصد، می‌گوید زمین کج است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند)». * گلین اوجاغا چئکر. ** «عروس به مادرش می‌کشد». * گمینین ایشینی گمیچی بیله ر (چوره یی وئر چورکچیه بیر چورک ده اوسته وئر). ** «کار را به کاردان بسپار (کار را به کاردان سپردن و چند برابر اجرت دادن بهتر است تا به دست افراد ناشی بدهند)». * گورول آما یاغما. ** «رعد و برق بزن ولی نبار». * گوز گورمه ک اوچون دور، گونول سئومه ک اوچون دور. ** «چشم برای دیدن است، قلب برای عشق ورزیدن». * گوز گوردویونه اینانار. ** «چشم آن چیزی را که می‌بیند باور می‌کند». * گوز سوز یاشاماق اولار، آما وطن سیز اولماز. ** «بی چشم می‌توان زندگی کرد، اما به وطن نمی‌شود». * گؤت اوپماغینان آغیز میندار اولماز ** « با بوسیدن کون دهان کثیف نمیشود( احترام گذاشتن به بالادستی خجالت آور نیست )» * گؤتی طاخجا لاری گئزیر ** « کونش طاقچه‌ها را قدم میزند!(شادی فراوان دارد در پوست خود نمیگنجد)» * گولد ه ن تیکان اولار تیکاندان گول. ** «از گل خار می‌شود و از خار گل (گاهی اوقات فرزند خانوادهٔ خوب، آدم بدی می‌شود و فرزند خانوادهٔ بد آدم خوبی می‌شود)». * گول، گوللر آچئلسئن. ** «بخند، تا گلها باز شوند (بخند تا دنیا به روت بخنده)». * گولمه قونشونا، گلر باشئنا. ** «به همسایه نخند، سر خودت هم میاد». * گون آلتئندا یاتمایان، کولگه نین قدرینی بیلمه ز. ** «کسی که زیر نور خورشید نخوابیده، قدر سایه رو نمی‌دونه» * گون چیخمامیش خرجی تاپار ** «تا خورشید طلوع کنه پول خوبی زده به جیب» * گونشی پالچیقلا سووار ماق اولار می؟ ** «اندود توان چشمهٔ خورشید به گل»؟ * گئولی بالیق ایستئینین گوتی بوز اوسته اولار ** «کسی که دلش ماهی میخواد رو یخ میشینه(هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد» * گئجه اودونا گئدن چوخ اولار. ** «قصه شب دراز است (شب دراز است و قلندر بیدار)». * گئجه شهره گئدن چوخ اولار، قیشدا بوستان اکن. ** «شب کسی که می‌گوید به شهر می‌روم زیاد است، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت». * گئدر بوستان قئراسی، قالار اوزون قارا سی. ** «خربزه نارس و هندوانه بوستان تمام می‌شود و فقط روسیاهی می‌ماند». * گئدیب حاماما، اولوب شاماما (گئده جه یم حاماما، چئخام اولام شاماما). ** «یعنی نتیجه استحمام و آرایش این است که انسان تمیز و معطّرگردد». * گیئین ایله یئیَنین کین الله وئرَر (یئیجین ایله گئیجینینکین آلله یتیره ر). ** «خدا روزی کسی که میپوشه و کسی که میخوره رو میده(خوراک و لباس خورنده و پوشنده را خدا میرسونه)» == ل == * لاری خوروز بانلاماز، بانلاسا واخت آنلاماز. ** «اشاره به آدم وقت نشناس می‌باشد-حسنی به مکتب نمی‌رفت وقتی می‌رفت جمعه می‌رفت». * لالئن دیلین ننه سی بیله ر. ** «زبان لال را مادرش می‌فهمد (آشنا داند صدای آشنا)». * لای لای بیلیرسن نیه یاتمیرسان؟ ** «لالایی بلدی چرا نمی‌خوابی»؟ * لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده. ** «لپه را نگو برنجو بگو، دیروزو نگو امروزو بگو (داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)». == م == * ماشاورا کن، اَلینی آتاشا اوزاتما. ** «با وجود انبر، دست به آتش مزن». * مالی قاز (زیندگانلئغئ مالی قاز کئچیر). ** «بخور و نمیر (زندگی بخور و نمیری دارد». * ماتی میخاناسی (ماتی میخاناسی دیر) ** «کنایه از جای بی قانون و بی در و پیکر» * ماتئ میخاناسئ دئر (فاطی میخاناسی دیر، حسن سوخدو دییرمانئ دئر). ** «میخانه ماتی (فاطی) است (شهر هرت است)». * مال گئدر بیریانا ایمان گئدر مین یانا. ** «در مورد افرادی که تحقیق نکرده به دیگران تهمت و افترا می‌بندند بکار می‌رود». * محبت قئیچی سی هر شیی کسه ر. ** «قیچی محبت همه چیز را می‌برد». * مرند اولوسو کیمین اوزانئر (مرند اولوسو دور). ** «مانند مرده‌های مرند دراز می‌شود». * مغرورلوق ائیله یب اوستادام دئمه***وقت اولار بیریئرده دارا دؤشرسن. [[عاشیق علعسگر]] ** «احساس غرور نکن و خود را بزرگ مبین زمانی می‌رسد که کم می‌آوری». * ملا اولدو مکتب داغیلدی. ** «ملا مرد مکتب هم تعطیل شد». * من دئییرم فدم دمه، سن دئییرسن دامدان داما. ** «من می‌گویم آسمان تو می‌گویی ریسمان». * منلیک اولان یئرده سنلیک شمعی یانماز. ** «» * موسی مئسئب دئر. ** «موسی کز کرده (کنایه از کسی که کار اشتباهی کرده و ساکت و خجل گوشه یی نشسته)». * مئخی میسمارا دونده رن الله دئر. ** «هر چیزی در ید پروردگار است». * مئردار اسکی اود دوتماز (مال پوخون ائلدئرئم وورماز). ** «بادمجان بم آفت ندارد». * میرزاقلمدان دی. ** «میرزاقلمدان است». * میوه‌نین یاخشی سئن مشه ده چاققال یه یر. ** «میوه خوب را درجنگل، شغال می‌خورد (سیب سرخ برای دست چلاق خوبه)». == ن == * ناشی زورنانی یوغون باشئندان چالار ** «آدم ناشی، سرنا را ازسر گشادش می‌زند» * ناهاردان معلومدور شاما نه وار ** «سالی که نکوست از بهارش پیداست» * نفسی ایستی یئردن چیخیر ** «نفسش از جای گرم در میاد» * نوخود فالی آچماق ** «فال نخود باز کردن (چیزی را لفت دادن، در انجام کاری دودل بودن)» * ننه گزن باغلاری بالا بوداق بوداق گزر‌ ** «باغ هایی که مادر گشته رو بچه جز به جز میگرده» * نه فایدا بیز قالمئشئق بویاندا کورپو قالئپ اویاندا ** «چه فایده ما ماندیم این طرف و پل آن طرف (خرما بر نخیل ودست ما کوتاه)» * نه قانئر، نه ده قاندئرئر ** «» * نیت هارا منزیل اورا ** «نیت به هر کجا باشد، منزل و مقصد همانجاست» == و == '''* واری اولان تاخار یوخو اولان باخار''' * «کسی که داره استفاده می کنه کسی که نداره نگاه می کنه (دارندگی و برازندگی)» '''* واریندی گیریش یوخوندو سوروش''' * «[فکری] داری شروع کن نداری بپرس» '''* وئر ال ساخلار''' * «دست بخشنده نگهدار صاحبش می‌باشد» == ه == * هاردا آشدی، اوردا باشدی. ** «هر جا آش هست، آنجا سر است». * هامئسی بیر بئزین قئراغئدئلار. ** «سروته یه کرباسن». * هامئسی بیر داغ دی ** «همشون یه کوهن» * هامینی برق توتاندا بیزیده لامپا چیراغ توتار. ** «همه را برق میگیره ما را چراغ نفتی». * هر آغلار گوزلویه عاشیق دئمه زلر. ** «به هر کسی که چشمانش گریان است عاشق نمی‌گویند». * هر اوخویان ملانصرالدین اولماز. ** «هر گردی گردو نیست». * هر زادئن تزه سی، دوستون کوهنه سی. ** «هر چیز تازه اش خوب است دوست کهنه اش». * هر قئشئن بیر یازی وار. ** «هر زمستانی بهاری هم دارد». * هر کس ساغ اولسون اوزونه. ** «هر کس باید به خود متکی باشد و از دیگران انتظار کمک نداشته باشد». * هر کسین حورمتی اوز الینده دیر. ** «احترام هر کس دست خودش است». * هر گوزلده بیر عایئب اولار. ** «هر گلی عیب و علتی دارد (گل بی خار خداست)». * هر نه اکیرسن، اونودا بیچیر سن. ** «هرچه بکاری همان را درو می‌کنی (هرچه بکاری تو، همان بدروی)». * هرنه سالار سان آشئنا، اودا چئخار قاشئقئنا. ** «هرچه کنی بخود کنی – گر همه نیک و بد یا کنی». * هرنه گئده ر باغدان گئده ر، باغباندان نه گئده ر؟ ** «» * همشه شعبان بیر دفعه ده رمضان. ** «همیشه شعبان یکبار هم رمضان». * هئچ ده ن یئی دیر. ** «از هیچی بهتره (کاچی به از هیچی)». * هئچ گول تیکان سئز اولماز. ** «هیچ گلی بی خار نیست». * هئچ کیم اوز یوْغورتونا تورش دئمز. ** «هیچ کس نمیگه ماست من ترشه» == ی == * یولداش اودی ساشمیا دریا اولوب داشمیا ** «دوست آن است که نیس نزند دریا شود لبریز نشود» * یا حسن کئچل یا کئچل حسن. ** «چه علی خواجه چه خواجه علی». * یاخشئ دوست اوز دوستونون گوزگوسودور. ** «دوست خوب آیینهٔ دوست خود می‌باشد» * یاخشئ دوست یامان گونده بللنر. ** «دوست خوب در زمان سختی معلوم می‌شود (دوست آنست که گیرد دست دوست***در پریشانحالی و درماندگی)». * یاخشی قادین عومور اوزادار، پیس قادین عومور آزالدار. ** «زن خوب عمر را دراز می‌کند، زن بد عمر را کم می‌کند» * یاخشی قئزدان یاخشی دا گلین اولار. ** «دختر خوب عروس خوبی هم می‌شود». * یاخئنداکی علف، اوزاغداکی آرپادان یاخشئدئر (اوزاق یئرین آرپاسئندان، یاخئن یئرین سامانی یاخشئ دئر). ** «سیلی نقد به از حلوای نسیه». * یاشدا یانئر قورونون اودونا (قورونون اودونا، یاش دا یانار). ** «تر هم به آتش خشک می‌سوزد. (تر و خشک با هم می‌سوزد)». * یاغئشدان قورتولوب دولویا دوشدوک. ** «از چاه درآمده توی چاله افتادیم». * یالانچئنئن حافیظه سی اولماز. ** «دروغگو حافظه ندارد». * یامان گونون عمرو آز اولار (قارا گونون عمرو آز اولار، قارا گجه نین آغ گونودوزواولار). ** «عمر روز سخت کم است، یعنی روزگار پستی و بلندی داشته و تلخی و شادی آن به هم پیوسته‌اند (پایان شب سیاه سپید است)». * یانسئن چیراغی، گلسین ایشئغی. ** «چراغش روشن باشد، نورش بیاید». * یای وار، قئش وار، چوخ ایش وار. ** «تابستان هست، زمستان هست، کار زیاد است (این مثل در مورد شخص عجول بکار می‌رود بدین مضمون که فردا تابستان و زمستان خواهد آمد و کار زیادی در پیش است و تا رسیدن به نتیجه وقت زیادی لازم است)». * یورغانا بورون ائلینن سورون. ** «» * یورغانی گویده آیاغی اوزون. ** «». * یوز ایل سئل گلسه ائئماز، بیر گون غم اووان یئری. ** «» * یوقورت توکولسه یئری قالار، آیران توکولسه نه یی قالار؟ ** «اگر ماست بریزد جایش می‌ماند، اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن می‌ماند؟» * یومورتاسی ترسه دوشوب. ** «کلافه است». * یهر گاه آتئن بئلینده گزه ر، گاه یییه سی نین (همشه سو بئله گتمز). ** «گهی زین به پشت و گهی پشت به زین (همیشه در روی یک پاشنه نمی‌چرخد)». * یئتیمه وای وای دیه ن چوخ اولار - چوره ک وئره ن اولماز. ** «به حال یتیم وای وای گویان زیادند ولی کسی یک لقمه نان نمی‌دهد (وقتی از یک کاری یا شخصی طرفداری الکی و ظاهری می‌کنند ولی در موقع نیاز هیچ‌کدام پا پیش نمی‌گذارند این مثل کاربرد دارد)». * یئدیلر ایچدیلر مطلبه یئتیشدیلر. ** «قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید». * یئر برک اولاندا، اوکوز اوکوزدن گوره ر. ** «وقتی زمین سفت است، گاو فکر می‌کند تقصیر گاو دیگر است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند- عروس نمی‌توانست برقصد، می‌گفت زمین کج است)». * یئرین قولاغی وار. ** «دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد». * یئرینه ایشه مک بس ده ییل، شیرین چای دا ایسته ییر. ** «». * ییرمی دورد مین پیغمبره یالوارینجا بیر دانا آللاها یالوار. ** «به جای اینکه به بیست و چهار هزار پیامبر التماس کنی دست به دامن یه خدا شو». * یئکه باشئن یکه بلاسی اولار (قویونو اولان، قورددان قورخماز). ** «هر چه سر بزرگتر، درد سر بیشتر (هر که بامش بیش برفش بیشتر)». * یئکه گوزون ایشیغی اولماز. ** «» == بدون متن اصلی == * بر سوگند کسی که زیاد سوگند می‌خورد اعتماد مکن. * نیکی به جای نیکی، کار هر کس است؛ اما نیکی به جای بدی، ویژهٔ جوانمردان است. * مرد باید یا در هرات [میدان جنگ] باشد، یا زیر خاک. * اگر شوهر خوب بود، خدا هم شوهر داشت! * دین ارمنی خوب دینی است، البته اگر روز رستاخیز گندش در نیاید! * هر کس با آشپز قهر کند، گشنه به خانه می‌رود! * اگر گدایی بپوشد، همه می‌گویند: «از کجا آورده‌ای»! * فرزند بلاست، نباشد واویلاست! * خرِ کارکن از بیک بیکار به! * نام عروسی را جشن گذاشته‌اند، مبادا زهرهٔ آدم چاک شود! * دست را نباید برید باید بوسید. * زرنگی زیاد جوانمرگی می‌آورد. * تا از پل نگذشته‌ای خرس را دایی بخوان. * اگر دروغگو نبود، راستگو شناخته نمی‌شد. * آقا میاره نوله، خانم می‌ریزد تو گاله. * آخر شوخی به دعوا می‌کشد. * یارین اولماسا یار اونو آتماغی بیلمه عار =اگر دیدی یارت یار نیست ترکش عار نیست. * برای عاشق بغداد دور نیست. * بازار نه پدر را می‌شناسد نه مادر را. * آنقدر به ماه بی اعتنا باش تا زیر پایت بیفتد. * آنچه باهای می‌آید با هوی می‌رود. * اگر یابو را تیمار کنی جفتک می‌اندازد. * از حرارتش خیری ندیدیم از دودش کور شدیم. * اگر خوراک آسیا را نرسانی سنگها همدیگر را می‌سایند. * ادب زیادی بی‌ادبی است. * این مرغ است که به خروس می‌گوید بانگ بردار. * اگر از کسی تنفر داری بگذار زنده بماند. * آب صاف و روشن ماهی ندارد. * افرادی که بوی بدی می‌دهند خود متوجه بوی بد خود نیستند. * اندوه مانند دل پر خارش است که با خاریدن پیشتر می‌شود. * اگر منبع یک جوی گل آلود باشد تمام جوی گل آلود خواهد بود. * انسان از پیروزی چیزی یادنمی‌گیرد ولی از شکست خیلی چیزها یادمی‌گیرد. * از زنان زیبا همچنان بپر هیزید که از فلفل سرخ هندی. {{ناتمام}} [[رده:فرهنگ در آذربایجان ایران]] [[رده:ادبیات آذربایجان]] [[رده:فولکلور در آذربایجان ایران]] [[رده:ضرب‌المثل‌ها|آذربایجانی]] pfco5zgcqoeqffcyloq1tuo8z2iyn2e 171375 171374 2022-08-21T09:41:11Z Shahnazi2002 18342 /* ز */ wikitext text/x-wiki <div style="font-variant: small-caps; text-align: center;"> __NOTOC__ [[#آ|آ]] - [[#الف|الف]] - [[#ب|ب]] - [[#پ|پ]] - [[#ت|ت]] - [[#ث|ث]] - [[#ج|ج]] - [[#چ|چ]] - [[#ح|ح]] - [[#خ|خ]] - [[#د|د]] - [[#ذ|ذ]] - [[#ر|ر]] - [[#ز|ز]] - [[#ژ|ژ]] - [[#س|س]] - [[#ش|ش]] - [[#ص|ص]] - [[#ض|ض]] - [[#ط|ط]] - [[#ظ|ظ]] - [[#ع|ع]] - [[#غ|غ]] - [[#ف|ف]] - [[#ق|ق]] - [[#ک|ک]] - [[#گ|گ]] - [[#ل|ل]] - [[#م|م]] - [[#ن|ن]] - [[#و|و]] - [[#هـ|هـ]] - [[#ی|ی]] </div> == آ == * آباد اوْلسون خالخال، بیری یاتار بیری قالخار ** «آباد باشد خلخال، یکی می‌خوابد یکی دیگر بیدار می‌شود (وصف محلی که همیشه تعدادی بیدارند وشلوغ است)» * آتا اولماق آساندی‏، آتالیق ائتمک چتیندیر ** «پدر شدن آسان است‏، ولی پدری کردن سخت» * آتا چاتینجاخ اشّکه مین! ** «تا زمانیکه به اسب برسی، سوارخر شو»! * آت آلماغا جاوان یوللا، قیز آلماغا قوجانی ** «جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر (عروس)» * آت آلمامیش آخئر چکیر ** «قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد» * آتا دوغرایب بالایئیر ** «پسر دنباله رو پدر می‌شود» * آتاسئن دونقوز قاپمیش اوغلونو ایلان چالمیش ** «پدرش را خوک گاز گرفته و پسرش را مار نیش زده» * آتاسئنا خئیئری اولمایان کیمه خئیری اولار؟ ** «کسی که به پدرش خوبی نمی‌کند به چه کسی خوبی می‌کند»؟ * آتا سین گورمه ین شاهلئق ادعاسی ائدر ** «هرکه آبا و اجدادش را نشناسد ادعای پادشاهی می‌کند» * آتاش یانماسا کول اولماز ** «تا نسوزد آتشی، خاکستری پدید نمی‌آید» * آتا سیندان قاباغا دوشه ن تولانی قورد یئیه ر ** «توله ای که جلوتر از پدرش راه برود طعمه گرگ می‌شود» * آتالار سوزونه محاکیمه اولماز ** «نصیحت پدر را نمی‌شود محاکمه کرد» * آتالار سوزو حکمتدیر ** «سخن پدران پندآموز است» * آتالار سوزو عاغلئن گوزو ** «سخنان پدران (ضرب‌المثلها) چشم عقل هستند» * آت اولوب، ایتلرن بایرامیدر ** «اسب بمیره عید و عروسی سگهاست» * آتام آتام من بو ایشه ماتام ** «پدرم پدرم من از این کار سر در نمیارم» * آتا مالین درج ایله‏، اونا گوره خرج ایله ** «اول ارث پدری را صاحب شو، آنگاه خرجش کن» * آتاما یاتاق سالدیم قالایچی یلدی یاتدی ** «برای پدرم رختخواب پهن کردم، خادم پدرم آمد خوابید» * آتام ایله آتانی دئینجه ‏، اوزوم ایله اوزونو دئه ** «حساب پدر با حساب خودت جداست» * آتام ائوینده بایلق باشی ‏، اریم ائوینده تویوق آشی ** «خونه پدر کله ماهی خوراکم بود، خونه شوهر مرغ بریان» * آتامی آنامی آتمیشام تکجه سنی توتموشام ** «پدر و مادرم را انداخته و فقط تو را چسبیده‌ام» * آتامین اؤلمه سیندن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانیا ** «از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏، ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد» * آتا مینمه یین بیر عیبی وار، آت دان دوشمه یین مین عیبی وار (آتا مینمه ک راحتدیر، آت دان ینمه ک چتیندیر) ** «اگر سوار بر اسب شدن یک عیب و ایراد داشته باشد، از آن افتادن و پیاده شدن هزار مورد و مسئله دارد (رسیدن به ثروت و مقام خوشایند ولی از دست دادن آن سخت و ناگوار است)» * آتان بیلیجی دی سنه نه؟ ** «گیرم پدر تو بود فاضل-از فضل پدر تو را چه حاصل» * آتان سوغان آنان ساریمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟ ** «پدرت پیاز ومادرت سیر، مگه میشه تو بشی گلبسر (خیارسبز)» * آتانین دعاسی ‏، آنانین ناله سی ** «دعای پدر و ناله مادر» * آتانین دعاسی آنانین آهی ** «دعای پدر و آه مادر» * آتا ات ایته اوت وئرمزلر ** «به اسب گوشت و به سگ علف نمی‌دهند» * آتا مین ‏، آد قازان ** «بر اسب سوار شو و شهرت بطلب» *آتا مینیب جیدا گوتوروب **سوار اسب شده جیدا برداشته * آتا آنا رشوه سیز دوست دورلار ** «پدر و مادر بدون هیچ چشم داشتی دوستت هستند» * آتا ائوینده اوگئی آنا _ار ائوینده قایئن آنا ** «در خانهٔ پدر نامادری- در خانهٔ شوهر مادر شوهر» * آتم آت اولونجان، ییه‌سی مات اولار ** «تا کره اسبم اسب شود صاحبش مات شده (مرده)» * آتان اوخ قایئتماز ** «تیر پر تاب شده بر نمی‌گردد» * آت اوزگنین، گوت اوزگنین، چال چاتلاسین «اسب مال کس دیگر، کون مال کس دیگر، بکوب تا بشکند.» * آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار. ** «دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم می‌شوند». * آتین ساتان اشک آلامماز، دوسین ساتان کوشک آلامماز. ** «کسی که اسبشو میفروشه نمی‌تونه خر بخره، کسی که دوستشو میفروشه نمیتونه خانه باغ بخره» * آجا مئییت حلال دیر. ** «برای فرد گرسنه میت حلال است». * آج تویوق یاتار یوخودا داری گورر. ** «مرغ گرسنه در خواب ارزن می‌بیند».(شتر در خواب ببیند پنبه دانه) * آج قارئن آجی آیران. ** «شکم گرسنه و دوغ تلخ (وعده‌های تو خالی)». * آجین ایمانی اولماز. ** «آدم گرسنه ایمان ندارد». * آجیندان یاتیب گون اورتادا دوروب. ** «از زور گرسنگی شب می‌خوابد و بعد از ظهر بیدار می‌شود». * آجین قارنی دویار، گوزو دویماز. ** «حریص دایم در غم است، هرچه دارد پندارد کم است». * آج دئیر دویمارام ، توخ دئیر آژمارام. ** «گرسنه میگه سیر نمیشم ، سیر میگه گرسنه نمیشم» * آخار سویا گئدسه، آخار سولار قورویار. ** «آدم بد شانس اگر به آبهای روان برود آنها هم خشک می‌شوند». * آخار سو یولونی تاپار. ** «آب جاری راهش رو پیدا می کنه». * آختاران تاپار یاتان یوخودا گوره ر. ** «کسی که جستجو کند پیدا می‌کند و کسی که بخوابد در خواب می‌بیند (جوینده یابنده است)». * آخیرده گوله ن، یاخشی گوله ر. ** «کسی که آخر می‌خندد، بهتر می‌خندد». * آدادا قورد آز ایدی، بیری ده گمیله گلدی. ** «در جزیره گرگ کم بود، یکی هم با کشتی آمد». (گلپایگان گرگ کم داشت، یکی هم از گوگد آمد) * آدام پولو قازانار، پول آدامی قازانماز. ** «آدم پول در میاره، پول آدم نمیکنه (نه همین لباس زیباست نشان آدمیت)» * آدام گئده ر آدی قالار. ** «انسان می‌میرد نامش ماندگار می‌شود» * آدام هر نه دن قورخسا، باشینا گله ر. ** «انسان از هر چیزی بترسد به سرش می‌آید». * آدامئن آدی پیسلی یه چئخئنجا، جانی چئخسا یاخشی دئر. ** «جون آدم دراد بهتر از اینه که شهرت بدی بگیره» * آدامئن آغزئندان سؤز آلئر. ** «از دهان آدم حرف می‌کشد». * آدامئن اون دانا یییجی سی اولسون بیر دانا دیییجی سی اولماسئن. ** «آدم ده تا نون خور داشته باشه ولی یه دونه غر زن نه»! * آدی منیم دادی سنین. ** «به اسم من ولی لذتش مال دیگران». (به نام من و به کام دیگران) * آدئن توتدون اوزو گلدی. ** «اسمشو آوردی پیداش شد». * آدئن ندی رشید بیرین دئه، بیرین ائشید. ** «یکی بگو، یکی بشنو». * آرپا اکه ن بوغدا درمه ز. ** «کسی که جو می‌کارد گندم درو نمی‌کند». * آرپا یئمییه ن آت، قلیج گوجونه یریمز. ** «اسبی که جو نخورد، به زور شمشیر راه نمی‌رود» * آزاجئق آشئم، آغرئماز باشئم. ** «به فقر می‌سازم، دردسری ندارم». * آزا قانع اولمایان چوخا یئتیشمه ز. ** «کسی که به کم قناعت نکند پیشرفت نمی‌کند» * آز دانئش ناز دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا دانئش، اوستا دانئش. ** «کم گوی و گزیده گوی». * آستا گئده ن یورولماز. ** «کسی که آهسته می‌رود خسته نمی‌شود». * آسلانین ائرکک دیشی سی اولماز. ** «[[شیر]] نر و ماده ندارد». * آش دی آشئن ایسپناغی. ** «آش اگه آشه مربوط به اسفناجشه». * آشی پیشدی. ** «گاوش زائید. مشکلی برایش پیش‌آمد». * آغاج بار گتیردیکجه باش آیه ر. ** «درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود». * آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر. ** «کرم درخت را از درون می‌خورد». (کرم از خود درخت است) * آغاجین بیری آردی، بیری ناموس، قالانی تالاپ تولوپ. ** «چوب (تنبیه و تربیت) یکی عصمت و عفت (آر) است، یکی ناموس، بقیه تالاپ تولوپ». * آغانئن مالی چئخاندا نوکرین جانی چئخئر. ** «از اموال آقا داره کم میشه جان نوکر داره در میاد (شاه می‌بخشد شیخعلی خان نمی‌بخشد)». * آغریمایان باشا دسمال باغلامازلار. ** «به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند». * آغرییان دیشی چکرلر. ** «دندانی را که درد می‌کند باید کشید». * آغئزلاردا ساققئز اولماق. ** «دهان به دهان گشتن». * آغئزئنا باخ تیکه کس. ** «به اندازه دهانت لقمه بردار (پایت را به اندازه گلیمت دراز کن)». * آغئزئندا مرجیمک ایسلانمئر. ** «عدس دردهانش خیس نمی‌شود (درمورد آدمی که سرّ نگهدارنیست)». * آل آپارمئش. ** (آل او را ببرد)(آل=موجودی موهوم و خیالی که به چشم انسان تنها در شب یا زن حامله دیده می‌شود)». * آل ایتدن معروف اولماق. ** «مثل گاو پیشانی سفید مشهور بودن». * آللاه آدامئن عمروندن گؤتورسون، قویسون شانسئنئن اوستونه. ** «خدا از عمر آدم بردارد، به شانسش اضافه کند». * آللاه ایکی قاپازی، بیر باشا وور ماز. ** «خدا دو سرکوفت را به یک سر نمی‌زند». * آللاه ایلانی تانییب، آیاغلارئنی قارنئنا سوخوب. ** «خدا خر را شناخت و شاخش نداد». * آللاه باغلایان قاپئنی، هئچ کیم آچامماز. ** «دری را که خدا ببندد، هیچ‌کس نمی‌تواندباز کند». * آللاه بیر قاپئنی باغلاسا، آیری قاپی آچار. ** «خدا اگر دری را به روی بنده اش ببندد، در دیگر به رویش می‌گشاید (خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری)». * آللاه داغئنا باخار قار وئره ر. ** «خداوند به کوه اش نگاه می‌کند برفش می‌دهد (خداوند به هر کسی به اندازه لیاقتش می‌دهد، خلایق هرچه لایق)». * آللاه‌دان اوزولمییه نه، اؤلوم یوخدور. ** «برای کسی (بیماری) که ارتباطش از جانب خداوند قطع نشده، مرگ وجود ندارد». * آللاه دان قورخان هئچ نه ده ن قورخماز. ** «کسی که از خدا می‌ترسد از هیچ چیز نمی‌ترسد» * آللاه دغل بازا پای ورمز. ** «خدااز فریب کاران حمایت نمی‌کند.» * آللاه شنبه نی جهودا قیسمت ائله سین. ** «خداوند شنبه را قسمت جهودها کند». * آللاه قارغا ده ییل کی گوز اویا (آللاهئن بارماغی یوخدور، گؤزووه سوخا). ** «خداوند مانند کلاغ نیست که چشم در بیاورد (چوب خدا صدا نداره)». * آللاه قازاناندان آلار وئره‌ر بئجه‌ره‌نه. ** «خدا اختیار داره». * آللاها قوربان اولوم کی، یاغی یاغ اوسته وئریب یارمانی یاوان قویوب. ** «قربان خداوند بروم که به یکی روغن روی روغن (صد نازو نعمت) داده وبرای یکی هم بلغور خالی». * آلچاقدا دایان که چیخاسان باشا. ** «برای رسیدن به قله کوه باید از دامنه شروع کنی». * آلئنمئش تاپئلمئش دی. ** «چیزی که خریده شده غنیمت است». * آلما قاخی دا قاخدی، اَریک اوندان قاباخدی. ** «برگه سیب هم هرچند برگه هست ولی برگه زرد آلو از آن به مراتب بهتر است» * آناسئنا باخ قئزئنی آل، قئراغئنا باخ بئزینی آل. ** «در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج دربارهٔ مادر عروس تحقیق کن». * آنلایان بیر تل ده ن آنلایار (آدام اولانا بیر سوز یئته ر. آنلایانا بیر سؤز بسدیر. آنلایانا ایشاره، آنلامایانا میناره. آنلایانا بیر سؤز بیر کیتابدئر. آنلایانا بیر کلمه سازدئر، آنلامایانا زورنا قاوال آزدئر). ** «عاقل را یک اشاره کافیست». * آی ایشئغی گونده ن آلار. ** «نور ماه از خورشید هست» * آیدان آری، سودان دورو. ** «پاک‌تر از ماه، صاف‌تر از آب». * آییدان قورخان، مئشه یه گیرمه ز. ** «کسی که از خرس می‌ترسد، وارد جنگل نمی‌شود». * آیین ایشیغی، گئجه نین یاراشیغی. ** «نور ماه، برازندگی شب». == الف == * الحَضَر اِتماخ گَرَک اؤچ زادیدَن، گُوی گؤز و اؤز قیرمیزی باش ساریدَن ** «از سه چیز باید دوری کرد، چشم سبز و سرخ صورت و زرد گیسوی!(کنایه از تباهی دل بستن به انسانهای زیبا)» * اوت هارا دوشسه اوزونه یئر آچار ** «آتش هر جا که افتد، خودش جا را باز می‌کند» * ایشمئمیش کئفلی ** «نخورده مست (کنایه از شادی، گیجی، بیخیالی یا بی توجهی بیش از حد)» *اوست اورتولو بازار دوستلوغو پوزار **«عدم شفافیت در رفاقیت موجب از بین رفتن رابطه دوستانه میشود» * ایپک اوقدر خار اولدی اشگه افسار اولدی. ** «ابریشم آن قدر خار شده که بند افسار خر شده‌است» * اَت قانلی یئگیت جانلی گَرَح ** «گوشت خون‌دار و جوان جون‌دار باید(باشد)» * اِشَّح قوناخ‌لیغی‌دی؟ ** «مهمانی خر هست؟(چه خبره مگه؟)» * اششکی پالان ساخلار قشونی یالان. ** «خر را پالان نگه می‌دارد و لشکر را دروغ» * اِله جیر یاماخ تاپئل‌سئن(شکل دوم: یئکه جیردین) ** «یه جوری پاره کن که وصله پیدا بشه(جوری بلف بزن که بشه باور کرد)(شکل دوم: زیاد پاره کردی)» * اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نین گو’زون ایور (اتوروب گمی نین ایچینده، گمی چی نه ن ساواشئر). ** «هم تو کشتی نشسته هم به ناخدا گیر داده». * ات وئرمه ده ن، کوفته ایسته مه (ات وئرمه میش، کوفته الده ائدیلمز). ** «تا وقتی گوشت نداده‌ای کوفته نخواه». * ایصفهانان گلن اشک کرخ (۴۰) گون آنقرار. ** «الاغی که از اصفهان (راه دور) اومده باشه چهل روز عرعر می کنه» * ایشین دوشدی آروادا اولن گونون سال یادا. ** «کارت به زن افتاد روز مرگش را یادت بینداز» * ایکی قیرغی ساواشار، سئرچه یه ده ن دوشه ر. ** «دو قرقی با هم دعوا می‌کنند، برای گنجشک دانه می‌افتد» * ایو ساتان بیر ایل دولتی اولار ایو آلان بیر ایل کاسب. ** «هر کی خونه بفروشه یک سال وضعش توپ میشه و اونی که خونه می خره یک سال بی‌پولی میکشه» * الی باغلی اولانین دوگنی چوخ اولار. ** «کسی که دستاش بسته هست خیلی‌ها جسارت زدنشو پیدا می‌کنند» * اوزگه قاپئسونی باغلی ایسته یه نین، اوز قاپئسی باغلی قالار. ** «» *اوغول سنتی بستنی یماغا لاح گاشیغ ایش ورمز سینار گالار ایچینده اوتاندا تاخیلار بوغازیوا ** «پسرم برای خوردن بستنی سنتی قاشق پلاستیکی استفاده نمیکنن میشکنه میمونه توش وقتی میخوای قورتش بده فرو میره تو قلوت» * اوزونده ن یوخاری یا باخاندا، اوزونده ن آشاغی یا دا باخ. ** «وقتی از خودت بالاترو نگاه میکنی از خودت پایینترم نگاه کن» * اوستی بزک آلتی تزک. ** «رویش زیبا و تمیز زیرش کثیف(ظاهر زیبا باتن زشت)» *اوستوراغین گولونجا نه ربطی وار؟ ** «گوز چه ربطی به گولنج داره؟» * اوسورماغی بس دگیل یل قاباغندا دا دورور. ** «گوزیدنش کم نیست جلوی باد هم می‌ایستد» * احمد بی غم دیر. ** «آدم بی خیالی است». * ادب بازاردا ساتیلماز. ** «ادب در بازار فروخته نمی‌شود». * ار آخار چای دی آرواد سویون بندی. ** «شوهر رود در جریان است و زن آب‌بند است (زندگی جمع می‌کند)» * اریم اولسون ائرمنی اولسون (اراولسون اکبر اولسون). ** «اخلاق و رفتار مهم نیست مهم این است که شوهر و سایه سر باشد». * اششییم اؤلمه یونجا بیتینجه ک، یونجام سارالما، توربا تیکینجه ک.(اؤلمه اششکیم یونجا بیتینجک) ** «بزک نمیر بهار میاد، کمپوزه با خیار میاد». * اششگه گوٍجوٍ چاتمیر، پالانئ‌نی تاپداییًر. ** «زورش به خر نمی‌رسد، پالانش را کتک می‌زند»! * اشک نه بیلر آرپا باهادی. ** «خر که نمی فهمه جو گرونه (خر چه داند قیمت قند و نبات)». * اوکوز گوجون بولسه چوبانا اگیلمز. ** «گاو اگر زورشو بدونه تسلیم چوپان نمی‌شود». * ال الی یویار، ال ده دؤنه ر اوزو یویار. ** «دست، دست را می‌شوید، دست برمی‌گردد صورت را می‌شوید (همدلی و کمک به دیگران و رفتار متقابل آنها در تمامی زمینه‌ها)». * اتینن درناغین آراسینا گیرمه. ** «میان گوشت و استخوان نرو (میان دو برادر جدایی نینداز)» * الییم اله نیب قلبیریم گویده فئرئلدئر. ** «الکم بیخته شده و غربیلم درهوا می‌چرخد (آردم را بیختم الکم را آویختم)». * الینده ن سو داممئر. ** «از دستش آب نمی‌چکد (کنایه از آدم خسیس)». * ان بؤیوک بیجلیک دوزلوکدور. ** «بزرگترین زیرکی درستکاری و صداقت است». * اوباشداآغلاماق بوباشدا سئزئلداماقدان یاخشئدئر. ** «گریه کردن در انتها از چس‌ناله کردن در ابتدا بهتر است (احتیاط اولیه بهتر از پشیمانی و گریه کردن در پایان کار است)». * اوجوزدان باهاسی اولماز. ** «همیشه جنس گرانبها مرغوب و باصرفه تر است». * اوجوزلو اتین شورباسی اولماز. ** «از گوشت ارزان شوربا نمی‌شود». * اود آلتئندان کوز، آدام آلتئندان سوز (آدامئن آلتئن سوز یاندئرار، قازانئن آلتئن کوز یاندئرار). ** «خاکستر زیر آتش، حرف پشت سر انسان (انسان بواسطه برخی از سخنان دیگران همیشه در زحمت و رنج است همچنان که شعله‌ور شدن چوب زیر دیگ را می‌سوزاند)». * اود پارچاسی دی. ** «یه پارچه آتیشه». * اوره ییم قئزمئر. ** «دلم گرم نمیشه». * اوز گوزونده دیره یی گورمور، اوزگه نین کینده توکو گورور. ** «تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند». * اؤزومون قشنگین چاققال یئیر. ** «بهترین انگور (باغ) راشغال می‌خورد». * اوزونه سیچیر، منه گوز بره لدیر. ** «برای خودش می‌ریند، برای من چشم می دراند» !(خودش را خیس می‌کند، عصبانیتش را سر من خالی می‌کند) * اوزو یئخئلان آغلاماز. ** «کسی که خودش بیفته [[گریه]] نمی کنه (خود کرده را تدبیرنیست)». * اوزونن گوز اول ** «چشم از رو خودت برندار(حواست به خودت باشه؛ مواظب خودت باش» * اوستورانین قاباغیندا سیچماسان، دئیرلر گوتو یوخدی. ** «کلوخ انداز را پاداش سنگ است.» (عوض عوض داره گله نداره) * اوغرو پیشیک آغاج گورجک قاچار. ** «[[گربه]] دزده چوب ببینه فرار می‌کنه». * اوغرو دان اوغرویا حلالدی. ** «دزد که از دزد بدزده حلاله.» * اؤلسون او یاخشی کی پیسده ن سونرا گه له جک (اؤلسون او پیس کی یئرینه یاخجی سی گه له جک). ** «بمیرد آن خوبی که می‌خواهد بعد از بد بیاید (هیچ بدی نرفت که خوب جاش رو بگیره)». * اول قارداشلئغئنی ثابت ائله سونرا ارث و میراث ایسته. ** «اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن». * اؤلو دوروب مرده شیری یویور. ** «مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده». * اؤلومدن باشقا هر شئیه چاره وار. ** «فقط مرگ را چاره نیست». * اؤلمه ز خدیجه، گوره ر نوه نتیجه. ** «نمی‌میرد خدیجه، می‌بیند نوه و نتیجه (یعنی هرکس کار بکند خوب و بد نتیجه کارش یا عمل انجام یا فته اش را خواهد دید و پس از آن دیگران با دیدن نتیجه کار قضاوت خواهند کرد)». * اؤلمه ک اگر اؤلمه کدیر، بونه جان وئرمه کدیر. ** «مرگ یک بار شیون هم یک بار». * اؤلن یوخدور قبرینه سئچاسان. ** «هنوز خبری نیست که داری برنامه می‌ریزی». * اؤلویه اوز وئرسن، سیچار کفنین باتیرار. ** «به مرده رو بدی می رینه کفنشو کثیف می کنه». * او مراغا باسلئغئدی، ایلده بیر دفعه گلر. ** «آن باسلوق مراغه است سالی یکبار می‌آید». *ایت ایلن یولداشلیق ائله، آما آغاجیوی یئره قویما ** «با سگ دوستی کن ولی چماغتو زمین نذار» * ایت موتالدان ال‌چکدی موتال ایتدن ال چکمیر. ** «سگ از خیک دست برداشت خیک ازسگ دست برنمی‌دارد». * ایت هورر کروان کئچر. ** «سگ واق واق می‌کند، کاروان می‌گذرد (سگ لاید و کاروان گذر، جواب ابلهان خاموشی است)». * ایتین آیاغیندان تیکان چئخاردئر. ** «از پای سگ خار درمی‌آورد (سخت کوش- در مورد انجام کارهای سخت و مشاغل طاقت فرسا)». (کنایه ازشجاعت و نترس بودن) * از گل قیزیم ناز گل قیزیم. ** «کم مهمون بیا دخترم ناز باشه اومدنت». * ایری اوتوراق دوز دانیشاق. ** «کج بشینیم، راست صحبت کنیم (اظهار صداقت و راسنگویی در هر موقعیتی)». * ایش ایچینده ایش وار. ** «کاسه ای زیر نیم کاسه است». * ایش قالسا اوستونه قار یاغار. ** «اگه کار بماند رویش برف می‌بارد». (کار امروز را نگذار فردا) * ایشله ین دمیری، پاس باسماز. ** «آهنی که کار کند زنگ نمی‌زند (در زمینه ارزشمندی کار کردن بیان می‌شود)». * ایشه یاخشی باخارسان، ایشده سنه یاخشی باخار. ** «» * ایشی دوشنده آختارار، ایشیم دوشنده قاوالار. ** «وقتی کاری با من دارد دنبالم می‌گردد، وقتی کاری باهاش دارم فراری ام می‌دهد». * ایلان هر یئره ایری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر. ** «[[مار]] هر کجا که کج بره، خونه خودش راست میره». * ایلانئن قویروغون آیاقلاماسان چالماز. ** «اگر پا روی دم مار نگذاری نیشت نمی‌زند» * ایلانئن یارپئزدان خوشو گلمز گلر سو قئراغئندا چئخار. ** «مار از پونه بدش میاد دم در لونه اش سبزه میشه». * ایلانی اوتوب اژدها اولوب. ** «مار را قورت داده شده اژدها». (مار خورده افعی شده) * ائل گوجو، سئل گوجو (ائلین گوجو، سئلین گوجو). ** «قدرت مردم مانند قدرت سیل است (دست خدا با مردم است)، در زمینه نیرومندی کار جمعی بیان می‌شود». * ائله دانئشئر کی پیشمیش تویوغون گولمه یی گلیر. ** «چنان حرف می‌زند که مرغ بریان خنده اش می‌گیرد». * ائله قورخور، جین دمیرده ن قورخان کیمی. ** «مثل ترسیدن جن از آهن می‌ترسد (کنایه از آدم ترسو است)». * ائله یئرده یاتماز کی آلتئنا سو کئچه. ** «می‌گویند فلانی جائی نمی‌خوابد که آب زیرش برود، بسیار محتاط است». * ائویمدن چئخئر قارنئما گئدیر. ** «از خانه‌ام در می‌آید، به شکمم می‌رود (از این جیب به ان جیب)» * إشییه گِدیرَم تاری داننیر، إوَه گَلییم قاری داننیر. ** «بیرون میرم خدا سرمون میزنه، خونه میاییم زن سرمون میزنه» (بیشتر برا کسی بکار می‌رود که نه روزی درست و حسابی دستش میاد و نه در خونه از جهت اخلاق زن درست حسابی داره) == ب == '''* بادام‌لیغی وار آما آدام‌لیغی یوخ''' * «باغ بادام (دارایی) دارد ولی انسانیت ندارد» '''* باشیوا کول‌ده السن اوجا یئردن اله''' * « اگر میخواهی به سرت خاک هم بریزی از بلندی بریز» * بش یاشیندا قویون؛ اللّی یاشیندا قاضی نی آلار. ** «یک گوسفند پنج ساله؛ یک قاضی پنجاه ساله را می‌خرد» * باجی، باجین اؤلسون، درد چوخ، وقت یوخ. ** «خواهر خواهرت بمیره حرف زیاد است و وقت کم» * بو گون قیزین دوگمه ین صاباح دیزین دویه جخ. ** «کسی که امروز دخترشو نزنه فردا به زانوش باید از حسرت بکوبد» * بیر ائوده شادلیق، بیر ائوده شیوئن. ** «درخانه ای شادی، درخانه ای دیگر شیون» * بیر الی ایله وئریر، بیر الی ایله آلئر. ** «با یه دست میده، با دست دیگرش میگیره» * بیراولکه ده ایکی حکمدار اولماز. ** «در یک کشور دو حکمدار نمی‌گنجد». * بیر بوغدا اکمه سن، مین بوغدا بیچمه سن. ** «اگر یک دانه گندم نکاری، هزاران دانه گندم نمی‌توانی برداشت کنی». * بیر بولودلا قئش اولماز. ** «با یک ابر زمستان نمی‌شود». * بیر چیراغئن ایشئغئنا قئرخ آدام یئغئشار. ** «به نور یک چراغ چهل نفر جمع میشود» * بیزیم گلین بیزدن قاچار، اوزونو توتار گوتونو آچار. ** «عروس ما از ما فرار می کنه، صورتشو می گیره اما کونش را باز می گذاره» *بیزیم صوبدن گوتوموزو شخته آتیپ خانیم یاتیپ یاتیپ ناهارچا شِش آتیپ! ** از صبح درومدیم کونمون از سرما یخ زده خانوم خوابیده خوابیده ظهر بلند شده میگه چقدر هوا گرمه! * بیر چیو بیر نالی، بیر نال بیر آتی، بیر آت بیر پهلوانی، بیر پهلوان بیر لشگری و بیر لشکر بیر کشوری ساخلار. ** «یک میخ یک نعل را، یک نعل یک اسب را، یک اسب یک پهلوان را، یک پهلوان یک لشکر را و یک لشکر یک کشور را نگه می‌دارد» * باخما اوزونون قاراسئنا، باخ آلنئنئن سیتاراسئنا. ** «فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه». * بارلی آغاجا داش وورارلار. ** «درختی که میوه داره بهش سنگ پرتاب می‌کنند». * باشدا عاقیل اولماسا بدن عذابدا اولار. ** «عقل نباشد، جان در عذاب است». * باشئنا داش دا سالاندا، اوجا یئردن سال (باشئنا کول ده اله سن، اوجا یئردن اله). ** «وقتی می‌خواهی بر سرت خاک بریزی از جای بلند بریز (همت بلند دار که مردان روزگار – باهمت بلند بجائی رسیده‌اند)». * باغا قینین نان چیخیب قینین بگممور. ** «فراموش کردن اصل و نصب» * باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو. ** «در باغ زردآلو بود سلام علیک هم بود، زردآلوهای باغ تمام شد سلام علیک هم تمام شد». * باغبانئن گول واختی قولاغی ائشیتمز. ** «گوش باغبان وقت باز شدن گل نمی‌شنود». * بالا لی قارغا بال یئمه ز. ** «کلاغی که فرزند دارد خودش عسل را نمی‌خورد». * بال شیرین، بالا بالدان دا شیرین. ** «عسل شیرین است، فرزند از عسل هم شیرین تر». * بالا شیرین، اما تربیتی اوزونن شیرین. ** «بچه شیرین است، اما تربیتش شیرین تر است». * بالئغ کونلو ایستیه نین گوتو سودا اولار (کونلو بالئغ ایسته نین گوتو بوزلو سو دا اولار، کؤنلو بالئغ اتی ایسته یه ن، قویروغون قویار بوز اوسته). ** «کسی که دلش ماهی می‌خواهد باید در آب فرورود (هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد، کسی که خربزه می‌خورد، پای لغزش هم می‌نشیند)». * برکت، حرکت ده دیر. ** «از تو حرکت، از خدا برکت». * بئش بارماغ بئشیده بیر اولماز. ** «پنج انگشت برابر نیستند». * بئش ده آلاجاغئم یوخ اوچ ده وئره جاغئم. ** «نه به اشتری سوارم نه چو خربه زیر بارم». * بئش قئرانلئق یوغورت کیمین اوزون توتوب. ** «مانند ماست پنج قرانی خودش را گرفته» * بودونیا بیر گوزگودور، هر گلن باخار گئدر. ** «این دنیا مانند آینه است هرکسی می‌آید و نظری بر آن می‌افکند». * بورجلو بوشلونون ساغلئغئن ایستر. ** «طلبکار سلامتی بدهکار را می‌خواهد تا زنده باشد و بتواند دین خود را ادا نماید». * بوردا منم باغداددا کور خلیفه. ** «در اینجا همه‌کاره من هستم همچنانکه در بغداد نیز خلیفه کور همه‌کاره است». * بؤرکونو قوی قاباغئنا. ** «کلاه خود را قاضی کن». * بورنو یئللی دیر. ** «دماغش باد دارد». * بورنوندان توتسان جانی چئخار. ** «اگر دماغش را بگیری جانش در می‌آید». * بوغدا بوغدادان بیته ر. ** «از مکافات عمل غافل مشو***گندم از گندم بروید جو ز جو». * بوشلو بوشلونون ساغلیغین ایستَر ** «طلبکار همیشه سلامتی کسی که بهش طلب داره رو میخواد(منظور مشکلی نیست یکم طلبکار افرادی که دوستشون داریم باشیم)» * بوقارا او قارا یا بنزه مز. ** «این تو بمیری از اون تو بمیری‌ها نیست». * بو گونون صاباحی دا وار (جمعه نین چرشنبه سی وار). ** «امروز فردایی هم دارد (در مورد افرادی که شاکر نعمت نیستند به کار می‌رود)». * بولاغ سو توکمه یی ایله بولاغ اولماز گه ره ک اوزو جوشا. ** چشمه با آب ریختن چشمه نمی‌شود خودش باید بجوشد. * بولانماسا دورولماز (خراب اولماسا آباد اولماز). ** «شرط آبادانی و اصلاح، به هم خوردن و از بین بردن برخی از شرایط و موارد است». * بونلاردان فاطیا تومان اولماز. ** «از اینهان برای فاطی تنبان نمی‌شود». * بیر آیاغی قبیرده اولماق (بیر آیاغی قبیرده دیر). ** «پای کسی لب گور بودن». * بیر الده ایکی قارپئز توتماغ اولماز. ** «با یک دست نمی‌توان دو هندوانه را برداشت». * بیر اینه اوزونه وور، بیر جووالدوز اوزگیه. ** «اول یک سوزن به خودت بزن بعد یک جوالدوز به دیگران». * بیر بیر مین اولار، داما داما گول اولار. ** «یکی یکی هزار می‌شود چکه چکه دریاچه (استخر) می‌شود (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریاشود)». * بیر تیکه نی بیلمه ین، اون تیکه نی ده بیلمز (بیر تیکه نی بیلمه ین، مین تیکه نیده بیلمز). ** «کسی یک خوبی را (که در حقش شده) نفهمد ده خوبی دیگر را هم نخواهد فهمید». * بیر سوز اولماسا، مین سوز دئییلمز (بیر سوز اولماسا دئمزلر). ** «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها». * بیر کنده گیردین هامی کور سنده کور (یالانا بورون، ال ایله سورون). ** «اگر وارد دهی شدی دیدی همه کور هستند تو هم کور باش (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو)». * بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا. ** «یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست». * بیرین بیلیرسن بیرین یوخ. ** «یکی را می دانی یکی را نه». * بیکارلیق بیعارلیق. ** «بی‌کاری بی‌عاری». == پ == '''* پادشاه اوزاغ دا، آللاه یوخاری دا، کیمه دیسن دردیدینی؟''' * «پادشاه در دور دست است، خداوند بالاست، به کی دردم را بگویم؟» '''* پاخما اولماسا، مرد رند آجیندان اولر''' * «اگر آدم پخمه وجود نداشته باشد، رند از گرسنگی می‌میرد» '''* پاسلی دمیردن قیلینج اولماز''' * «از آهن زنگ زده شمشیر در نمیاد» '''* پاکات ایچینده سؤز دئمک''' * «چیزی را با کنایه و در پرده گفتن» '''* پالازا بورون ائلینن سورون''' * «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» '''* پنیری دری ساخلار قادئنی اری''' * «پنیر را توبره نگه می‌دارد و زن را شوهر» '''* پولو وئر پولا''' * «پول را بده به پول» '''* پول الین چرکی دیر''' * «پول چرک کف دست است» '''* پیچاق اوز دسته سین کسمز''' * «چاقو دسته خودشو نمیبره» '''* پیچاق وورسان قانی چیخماز''' * «چاقو بزنی خونش در نمی‌آید» '''* پیس اولادی نه آتماغ اولار نه اوتماغ''' * «فرزند بد را نه می‌شود دور انداخت، نه می‌شود پذیرفت» '''* پیشیکه دئدیلر پوخون درمان دی، سئچدی اوستون باسدیردی''' * «به گربه گفتند گهت دوا است، رید، روش خاک ریخت» '''* پیشیکین الی اته چاتمیردی دئییردی مینداردی''' * «گربه دستش به گوشت نمی‌رسید، می‌گفت مردار هست» == ت == * تانری داغینا باخار، قار وئرر. ** «خداوند به هر کسی متناسب با ظرفیتش روزی می‌دهد». * تانری یازانی، بنده پوزا بیلمه ز. ** «سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد». * تایلی تایئن تاپمالی. ** «کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز». * تزه یونجا ائششیه باش آغریسی گتیره ر. ** «» * تک الده ن سس چئخماز. ** «یه دست صدا نداره». * تکلئق آللاها گلیب. ** «تنهایی خدا را زیبد». * تکه ده قوچ هونه ری اولماز. ** «بز نر هنر قوچ رو نداره» * تلسه ن قئز اره گئتمز، اره گتسده خئیر گؤرمز. ** «دختری که برای شوهر کردن عجله کند، نمی‌تواند شوهر کند و اگر توانست شوهر کند در زندگی اش خیر نمی‌بیند». * تنبل احمد دیر. ** «آدم تنبلی است». * تنبل قادئنئن، قئزی زیرنگ اولار. ** «زن تنبل، دختر زرنگ خواهد داشت». * توخون آجدان خبری اولماز. ** «شخصی که سیر است از احوال گرسنه آگاهی ندارد (سواره از پیاده خبر ندارد)». * توزلی باشماغین نازین چکن چوخ اولار **«ناز کفشی که گرد و خاک شده رو بیشتر می‌کشن(هرکه بامش بیش برفش بیشتر)» * توک ایله دری، اوره کده ن سو ایچه ر. ** «مو و پوست از دل آب می‌خورند (وضعیت پوست و مو را دل آدم مشخص می‌کند)». * تولکوسن آسلانلا چیخما ساوشا. ** «اگر روباهی با شیر دعوا نکن». * تولکو سوواخلی باغا گیرمه ز. ** «روباه به باغ محصور وارد نمی‌شود». * تولکویه دئدیلر هانی شاهیدین؟ دئدی: قویروغوم. ** «به [[روباه]]ه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم». * تویدا، اوینایانین بویون گوره رلر. ** «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باش». == ج == * جالانان سو بیر داها کوزه یه قاییتماز. ** «ابی که ریخته شده، دیگر به کوزه بازنمی‌گردد». * جان وئره‌ر مال وئرمه ز (جانین وئره ر، ولی مالئن ورمه ز). ** «جانش را می‌دهد ولی مالش را نه». * جانی بوشلوغدان ائرمنی یه دایی دئییر. ** «از تنبلی به ارمنی دایی می‌گوید». * جفا چکمه ین، صفا گورمز. ** «جفا نکشیده، صفا نمی‌بیند». * جامال گئدر، کامال قالار. ** «جمال می‌رود، کمال می‌ماند». * جان ده، جان ائشیت. ** «جان بگو، جان بشنو». * جانا گلن، مالا گلسین. ** «چیزی که می‌خواهد به جان ضرر بزند، بهتر است به مال ضرر بزنند». * جواهیر جیندا آراسیندا اولار. ** «جواهر بین دستمال پاره پیدا میشه» * جان شیرین اولور. ** «جان شیرین است». * جانی آغریان ائشک، آت دان یئیین گئدر. ** «خری که بدنش درد می‌کند، از اسب تندتر می‌رود». * جوجه نی پاییز دا سایارلار. ** «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند». * جوجه همیشه سبت آلتئندا قالماز. ** «جوجه همیشه زیر سبد نمی‌ماند». * جویود دور (جویود کیمین پوللارئن یئغئر). ** «جهوداست (مثل جهود پولهایش را جمع می‌کند)». * جهننمه گئدن اؤزونه یولداش آختارار. ** «کسی که به جهنم می‌رود، دنبال رفیق می‌گردد». == چ == * چاخیری توکسه ن سیچانین بوغازینا، گئده ر پیشییین پئشوازینا. ** «» * چالیشان قازانیر، الماسی قیزاریر ** «برو کار کن نگو چیست کار» * چادراسئزلئق دان ائوده قالئب (تومانسئز لئقدان ائوده قالئب). ** «از بی چادری تو خونه مونده-آب نمی‌بیند وگرنه شناگر قابلی است (بدی و خیانت نکردن او از فقدان وسائل است)». * چاغئرئلان یئرده ییت ـ چاغئرئلمایان یئردن ایت (چاغئران یئرده ن قالمازلار، چاغئرمایان یئره باخمازلار). ** «جایی که دعوت شده‌ای حاضر باش ـ از جایی که دعوت نشده‌ای پنهان باش». * چالما قاپیمی، چالارلار قاپینی. ** «درم را نکوب، در تو را هم می‌کوبند. (آزارم نده کسی هم ترا آزار خواهد داد)». * چوخ زامان، دوران اوکوز، یاتان اوکوزون باشینا سیچار. ** «خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند». * چوخ محبت تئز آیرلئق گتیره ر. ** «محبت زیاد زود جدایی می‌آورد (تب تند زود سرد می‌شود)». * چوخ یاشایان چوخ بیلمز، چوخ گزه‌ن چوخ بیلر. ** «کسی که زیاد عمر کند زیاد نمی‌داند، کسی که زیاد سفر کند زیاد می‌داند. جهاندیده بسیار می‌داند (مورد کسانی که سن زیاد و موی سفیدشان را دلیل دانایی شان تلقی می‌کنند بکار می‌رود)». * چوخ یئمه ک آدامی آز یئمکده ن ده قویار. ** «» * چؤره یی سوفرادا گؤرؤب، سویو کوزَه‌دَه (گونو باجادا گؤروبدور سویو کوزَه‌دَه). ** «نان را در سفره دیده و آب را در کوزه، آفتاب را از روزن بام دیده‌است و آب را در کوزه (در مورد کسی گفته می‌شود که نازپرورده است)». * چؤره یی وئر چؤره کچی یه بیرینده آرتیق وئر. ** «نان را بده به نانوا یک عدد هم اضافه بده». * چولک اکه ن، طوفان بیچه ر. ** «هرکه باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد». * چؤلمَک گَزَر، قاپاغئنئ تاپار. ** «دیزی می‌گردد و درِ مناسب خودش را پیدا می‌کند». * چومچه آش دان ایستی اولوب. ** «کاسهٔ داغ تر از آش بودن». * چه ک زحمت، گؤر لیذت. ** «» * چیبین میندار اولماز اوره ک بولاندیرار. ** «» * چیراغ اوز دیبینه ایشئغ وئر مز (چیراغ اوز دیبینه ایشئغ سالماز). ** «چراغ به اطراف خود نور نمی‌دهد (کنایه از کسانی است که با وجود مستحق در اطرافیان خود فقط دیگران از وجود او بهره‌مند می‌شوند)». == ح == * حتما چورکین چوخ اِلئیرمیشلر ** «حتما نان اش را زیاد می‌کردن (با نان زیاد مصرف میکردند) »( فردی که غذا پخش میکرد گفت امروز غذا کم است مانند زمان پیغمبر که سپاهیان با غذای اندک در راه خدا قناعت میکردند قناعت کنین. ناگهان فردی از جمعیت برخواست و گفت حتما نون اش را زیاد میکردند که کفاف کند و سیر شوند!! ) * حاجی لک لکین آرتئغ بالاسی. ** «جوجه اضافی لک‌لک (جوجه‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت می‌کند)». * حالوا ـ حالوادئمک له، آغئز شیرین اولماز. ** «با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی‌شود». * حامام سویو ایله دوست توتماق (خلیفه کیسه سیندن باغئشلاماق). ** «با آب حمام دوست پیدا کردن (از کیسه خلیفه بخشیدن)». * حسن تلسیک دیر. ** «خیلی آدم عجولی است». * حکماوار اوزاخ کردیسی یاخئن (همدان اوزاخ کَردی یاخئن). ** «حکم آباد (همدان) دور ولی کرتهایش نزدیک است (کنایه از کسی است که به دروغ می‌گفت من در حکم آباد (همدان) از روی کرت بزرگ می‌پریدم غافل از اینکه کرت همه جا هست و امتحان کردن آن نیاز به شهر خاصی ندارد)، اگر یزد دور است، گز نزدیک است». * حق آلمالئدئر، وئرمه لی ده ییل. ** «حق گرفتنی است دادنی نیست». * حق ایله باطیلین آراسی دورد بارماقدئر. ** «فاصله حق و باطل چهار انگشت است». * حق داشی آغئر اولار. ** «سنگ حق سنگین است». * حق سوز آجی اولار. ** «حرف حق تلخ است». * حق سوز آخار سولاری ساخلار. ** «حرف حق آبهای جاری را متوقف می‌کند». * حیرصین دوولته زیانئ وار. ** «عصبانیت به مال ودولت زیان دارد (در زمان عصبانیت زدن و شکستن به دارایی خود انسان ضرر می‌رساند)». * حیوانئن دیشینه باخارلار، اینسانئن ایشینه. ** «سلامت حیوان به دندان است وشایستگی انسان به عملش». == خ == '''* خاشیل بیشیرمک بیلمیر، آشپزلیک ائدیر''' ** «برنج دم نکشیده پختن بلد نیست، آشپزی میکند» '''* خالا خاطیرین قالماسئن''' ** «محض خالی نبودن عریضه» '''* خالام بیلدی، عالم بیلدی''' ** «خالم فهمید، عالم فهمید» '''* خالقا ایت هورسه بیزه چاققال هورر''' ** «اگر برای مردم سگ واق واق کنه، برای ما کفتار واق واق میکنه» '''* خانیم سیندران قابین سسی چیخماز''' ** «ظرفی که خانم خانه می‌شکند صدایش در نمی‌آید» '''* خان یورغانی میتیل اولماز''' ** «لحاف خان از جنس متقال نیست» '''* خاتین قیز خالاسینا چکر، قوچ ایید داییسینا (خانیم قیز خالاسینا چکر، خان اوغلان داییسینا)''' ** «دختر خانم شبیه خاله اش می‌شود، آقا پسر شبیه داییش» '''* خکه خکه دئیینجه قیش چیخار''' ** «تا تو بخوای بگی خکه (تکه‌های کوچیک زغال) زمستون تموم شده» '''* خیاطین اینه‌سی ایتمسه گونده اون دانا کوینک تیکر''' ** «سوزن خیاط اگه گم نشه روزی ده تا لباس میدوزه» '''* خئییر وئر، خئییر گوتور''' ** «خیر بده، خیر بردار» == د == * داشدان چؤرک چیخارت گتیر وئر نورجاهان یئسین، دیندیرنده یامان دئسین. ** «از زیر سنگ نان دربیاور بیار بده نورجهان بخوره، تا بیای حرفی هم بزنی بهت فحشم بده». * داشین خیرداسی بویومه ز، آدامین خیرداسی بویویه ر. ** «سنگ کوچک بزرگ نمیشه،[ولی] آدم کوچک بزرگ میشه» ‏‎* دازالاغین یاغی اولسا اوز باشینا یاخار ** «کچل اگه روغنی(پمادی چیزی) داشت اول به سر خودش میمالید.» * داغ داغا یئتیشمز، آدام آداما یئتیشر. ** «کوه به کوه نمی‌رسد آدم به آدم می‌رسد». * داغ ییخیلماسا دره اولماز (داغ اوچماسا دره دولماز). ** «اگر کوه زمین‌نخورد، دره درست نمی‌شود». * داغی داش بزه یه ر، اینسانی باش. ** «کوه را سنگ دلپذیر می‌کند، انسان را سر». * دالیدان آتان داش داش توپوغا دئیه ر. ** «سنگی که از پشت سر بندازن به پاشنه پا میخوره(قطاری که حرکت میکنه بهش سنگ میزنن، کنایه از اینکه طعنه های دیگران رو وقتی پیشرفت میکنید جدی نگیرید)» * دالی یا قالسان دئیرلر گیج دی، قاباغا گئچسن دییرلر بیج دی. ** «اگه عقب بمانی می‌گویند گیج است و اگر جلو بزنی می‌گویند زیادی زرنگه»! * دامارا باخ قان آل. ** «رگ را نگاه کن، خون بگیر». * دامی چوخ اولانین قاریدا چوخ اولار. ** «هر که بامش بیش، برفش بیشتر» * دانئشماق گوموشده ن اولسا دانئشماماق قئزئلدان دئر. ** «اگر صحبت کردن از نقره باشد صحبت نکردن از طلاست». * دانئشان قورومساخ‌دی ** «کسی که حرف بزنه قرمدنگ هست(دیگه حرف رو حرفم نیارید)» * دانئشان اوْ سؤز ** «کسی که حرف بزنه اون حرف است(اون حرف: اشاره به هر فحشی)» * دانئشانا یامان سالدیم ** «به کسی که حرف بزنه فحش انداختم(از قبل فرستادم)(تذکر میدهم که کسی حرف رو حرفم نیاره)» * دده م منه کؤر دئدی، هر گلنی وور دئدی. ** «پدرم به من کور گفت، گفت هر که آمد بزن» * دده مین دامین ییخمیشام کی قار کوره مییه م. ** «خانه پدرم را خراب کرده ام تا برف نروبم» * دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر. ** «در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می‌افتد». * دوران اینک یاتان اینکین باشینا سیچار. ** «گاوی که از خواب بلند بشه روی سر گاوی که خوابیده میشاشه» (این ضرب المثل نسبتا بی‌ادابانه است و بیشتر در فضاهای صمیمی استفاده میشود) * دوز یولدا یئری ینمیر، شوخوملوخدا شیللاق آتیر. ** «راه صاف را نمی‌تواند برود، توی زمین شخم خورده شلنگ تخته می‌اندازد». * دوز یول گه ده ن، یورولماز. ** «کسی که در راه راست قدم بردارد، خسته نمی‌شود». * دوزه ن آپارار دایانان مقصده چاتار. ** «کسی که صبر کند برنده می‌شود و هرکه شکیبا باشد به مقصد می‌رسد (گر صبرکنی زغوره حلوا سازی)». * دوز یئییب دوز قابینی سیندیرمازلار. ** «نمک خوردی نمکدان مشکن» * دوست آدی قارداش آدیندان سئچیلمز. ** «نام دوست، برادر است و از نامش جدا نمی‌گردد» * دوست سوز اینسان قاناد سیز قوش کیمی دیر. ** «یک انسان بدون دوست مانند یک پرنده بدون پر است». * دوست آراسی پاک گرک. ** «میانه دو دوست باید پاک باشد» * دوست باشا باخار، دوشمن آیاغا. ** «دوست به سر نگاه می‌کند، دشمن به پا». * دوست طعنه سی دوشمنین نیفرینیندن یاخشی اولار. ** «طعنه دوست، از نفرت دشمن بهتر است». * دوست گلیشی بایرام اولار. ** «عید، لحظه آمدن دوست است» * دوشانا دئییر قاچ، تازی یا دئییر توت. ** «به [[خرگوش]] می‌گوید بدو، به [[سگ]] تازی می‌گوید بگیر». * دوشمنی نین دوشمنی سنین دوستوندور. ** «دشمن دشمنت دوست توست». * دولانان آیاغا داش دیه ر. ** «به پایی که می گرده سنگ میخوره». * دونیانی بوغدا توتسادا کهلییین روزوسو چینقیلدیر. ** «دنیارو گندم بگیره روزی کبک سنگ ریزه هست» * دوولت دوشانی ارابا ایله توتار. ** «دولت [[خرگوش]] را با ارابه می‌گیرد». * دوولتلی پول چیخاردار، کاسیب اوتیرار پوللارین سایار! ** «ثروتنمد پول درمی‌آورد، فقیر می‌نشیند پولهای او را حساب می‌کند»! * دووارا مینه ن طالعینده اولاسان. ** «طالع ات با طالع کسیکه از دیوار بالا میرود یکی باشد» * دوواری نم یئخار، اینسانی غم. ** «دیوار را رطوبت ویران می‌کند انسان راغم». * دوه دن بویوک فیل وار. ** «از [[شتر]] بزرگتر [[فیل]] هست». * دوه دن ده بیر قیل غنیمتدیر. ** «یک مو از خرس کندن غنیمت است». * دوه یه دئدیلر بوینون ایریدی، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم ایری اولا. ** «به [[شتر]] گفتند که گردنت کج است، گفت کجایم صاف است»؟ * دویونو دئمه لپه نی دئنه ، دوننی دئمه بوگونو دئنه ** «برنج رو نگو لپه رو بگو ، دیروز رو نگو امروز رو بگو» (داشتم داشتم حساب نیست ، دارم دارم حساب است) * ‏دَئلی شیطان دئیر...(اؤرنئک: دئلی شیطان دئیر نیه درس اوخوموسان سوروشانلارین قاباغیندا تمام کیتابلاروی اوتا چک!) ** « شیطان دیوانه میگوید...، در ادامه جمله خبر از انجام کاری برخواسته از عصبانیت+رواقی گری🗿،لج بازی،وکیل مدافع شیطان بازی)»(مثال: شیطان دیوانه میگوید برو تمام کتاب هاتو آتیش بزن جلو اونایی که میگن چرا درس نمیخونی!) * دئدی دئدی ملاکه دیر. ** «اگر چیزی را زیاد بگویند ملکه ذهن می‌شود و اتفاق می‌افتد». * دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جه یه م، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جه یه م، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی. ** «گفتند کار، دختر گفت شوهر خواهم کرد، عروس گفت جدا خواهم شد، شوهر گفت خواهم مرد. زمستان آمد، نه دختر شوهر کرد، نه عروس جدا شد، نه شوهر مرد، کار هم همچنان باقیست.» * دئدیلر عزرائیل اوشاق پایلایئر، دئدی نه وئرسین نه آلسئن. ** «مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان». * دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان، دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان. ** «گفت چطوره یه حرفی بگم که بترکی، گفت چطوره که خودمو بزنم به نفهمی تا تو بترکی» * دیل بورانی سی دیر. ** «سر و زبون داره» * دیل گوجو باسار، فیکیرده دیلی. ** «زبان قدرت را حریف است، فکر زبان را» * دیلینله قازاندیران دوشمنی، گوجونله قازاندیرا بیلمزسن. ** «دشمنی که با زبانت پیدا میکنی، نمیتوان با زور بازو پیدا کرد» * دئوین قولاغئنا قورقوشوم. ** «بر گوش دیو سرب (گوش شیطان کر)». * ده لی ده لی نی گورنده، چوماغین گیزله در. ** «[[دیوانه]] که دیوانه ببیند چماقش را قایم می‌کند.» * ده لی یه همیشه بایرامدئر (ده لی یه گونده بایرامدئر). ** «برای دیوانه همیشه عید است (برای دیوانه هر روز عید است)». * دینمه یه نین، دینه نی وار. ** «کسی که ساکته یکی رو داره که حرف بزنه». * دَئیرمان نوبتینن ایشلر. ** «آسیاب به نوبت است». * دئرین قازانین ترکینه کئپچه یئتیشمز ** « ملاقه به کف قابلمه ژرف نمیرسه » * ‏دینسیزین اَلینَن ایمانسیز گَلَر ** « از پس بی دین بی ایمان برمیاد » == ذ == '''* ذکرسیز مؤمنی شیطان آللادار''' * «مؤمن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می‌کند» '''* ذوقسیز طاعت بارسیز آغاجدیر''' * «طاعت بدون ذوق همانند درخت بی‌بار است» == ر == '''* رحمت دوزه نه، لعنت پوزانا''' * «رحمت برکسی که کارها را درست می‌کند و لعنت برکسی که کارها را برمی‌اندازد» '''* رشید اوغول وورماغا آتاسئندان ایذن آلماز''' * «پسر رشید برای زدن (دعوا) از پدرش اجازه نمی‌گیرد» '''* رعیتین دوواری آلچاق اولار (کاسئبئن دوواری آلچاق اولار)''' * «دیوار رعیت کوتاه می‌شود (چراغ فقیر نور ندارد)» '''* رنگیمه باخ احوالئمی خبر آل''' * «به آب و رنگم بنگر و از احوالم باخبرشو» '''* روزوسو گلن زامان یوخو توتار کؤپه یی''' * «وقتی زمان روزی سگ می‌رسد خوابش می‌برد» '''* روس تویوغودور پئسلاسان پئسلانار''' * «مرغ روسی را کیش کیش کنی به دل می‌گیره» '''* روس دوارینا چیوی ده چالما''' * «به دیوار روس ها میخ هم نکوب» '''* روشوه جهنمی ایشئقلاندئرار''' * «رشوه جهنم را درخشان می‌کند» '''* ریحان مرزه کردیسینه گتمیرکی''' * «به کرت و باغچه ریحان مرزه که نمی‌رود» == ز == * زر قدرینی زرگر بیلر ** «قدر زر زرگر بداند» * زر دئینی زور دئمز ** «حرفی که زر می‌زند، زور نمی‌زند» * زر اولان یئرده زرگر دا اولار ** «جایی که زر هست زرگر هم هست» * زحمت چکمه ین راحتلئغئن قدرینی بیلمز ** «کسی که زحمت نکشیده باشد قدر راحتی را نمی‌فهمد» * زحمت باتماز ** «زحمت به هدر نمی‌رود» * زحمت دن قاچان، ال آچار ** «کسی که از زحمت فرار می‌کند، روزی دست گدایی باز خواهد کرد» * زحمت عطری تر دیر ** «عطر زحمت عرق است» * زحمت سیز بال دادانمازسان ** «بدون زحمت نمی‌توانی عسل بخوری (نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود)» * زحمتی مشاطه چکر لذتی داماد آپارئر ** «مشاطه زحمت می‌کشد داماد لذت می‌برد» * زیانئن یاریسئندان قایئتماق قازانجدئر ** «جلوی زیان را از هر کجا که بگیری منفعت است» * زیرنانی ورلر ناشیا گورلر باشلیپ گئن طرفینن چالیر ** «شیپورو میدن دست ناشی میبینن داره از سمت گشادش فوت میکنه» == س == * ساغ گؤرسئدیب سؤل ویرماخ ** «راست نشون دادن و از چپ زدن» * ساغ آرمود ساپدان دوشمه ز. ** «گلابی سالم از ساقه نمی‌افته» * ساغ باشا ساقئز یاپئشدئرما (ساح باشئنا ساققئز سالما). ** «سری که درد نمی کنه دستمال نمی‌بندند (میفکن بر سر بی موی خود زفت)». * ساخلا سامانی، گلر زامانی. ** «کاه را نگه دار وقت استفاده آن می‌رسد (هرچیز که زار آید، یک روز به‌کار آید)». * سارالا سارالا قالماخدان، قیزارا قیزارا اولمه ک یاخشئدئر. ** «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است». * ساری قیزیلین بیر باهاسی وارسا، کیتابین قیمتی یوخدور. ** «دختر زرد(موی)را اگر بهایی باشد، کتاب را بها نتوان معین کرد» * ساققالیم یوخدور سوزوم کئچمیر. ** «ریش ندارم حرفم را قبول ندارند». * سیزین پیشیک بیزیم آیتی بوغار. ** «گربه شما میتونه سگ ما رو خفه کنه. (من تسلیمم)» * سس سیز طیاره دیر. ** «آب زیر کاه است». * سن آقا، من آقا، اینکلری کیم ساغا؟ ** «تو آقا، من آقا، راستی !گاوها را کی بدوشد ؟!». * سن اوخیانی من توخورام. ** «چند پیراهن بیشتر از تو پاره کردم». * سو آیدینلیقدی جالا اوز قاپینا. ** «اگر آب روشنی است بریز جلوی در خودت» * سو بولبولو دور. ** «کنایه از کسی که زیاد به حمام می‌رود». * سو بوغازدان آشیپ ها بیر گئریش ها اؤن گئریش ** «آب که از گلو گذشت چه یه وجب چه ده وجب [فرقی نداره]» * سوبیر یئرده قالسا ایی له نر. ** «تحرک لازمه زندگی است». * سوت گولونده دیر. ** «تو استخر (دریاچهٔ) شیر است». * سودا بوغولان سامان چؤپوندن یاپئشار. ** «غریق بر هر گیاه خشک چنگ زند». * سوروشاندا کی کیمین باشی قشنگدیر، توسباغا اوز باشینی چیخارتدی. ** «» * سؤزو آت یره صاحبی گؤتوره ر. ** «حرف را بینداز زمین صاحبش برداره». * سوزو آغزیندا پیشیر، سونرا چیخارت. ** «» * سوزو واختیندا دانیش. ** «» * سؤز سؤز آچار، سؤز گؤز آچار. ** «حرف حرف را میاورد، حرف هم چشم را باز می‌کند». * سؤز سؤز گتیره ر، آرشئن بئزی. ** «یعنی یک حرف کافی است گفته شود تا سخن و حرف جدیدی بواسطه آن مطرح شود». * سؤز وار گلر کچر، سؤز وار دلر کچر. ** «سخنی هست که گفته می‌شود و می‌گذرد، سخنی هست که گفته می‌شود و دل و جگر را سوراخ می‌کند و می‌گذرد». * سؤزون دوزون اوشاق دئیر (سوزون دوزون اوشاقدان ائشید). ** «حرف راست را بچه می‌گوید». * سو کوزه سی سو یولوندا سینار. ** «کوزهٔ آب در راه آب می‌شکند» * سو گورر، سوسار. آت گورر آخسار. ** «آب میبینه تشنه میشه. اسب میبینه لنگ میزنه» * سوغان یِئمَه میسن، نییه آجیشیرسان؟ ** «پیاز نخورده‌ای، چرا می‌سوزی»؟ * سویادا دیقتله باخسان، اوندا دا لکه تاپارسان. ** «» * سویون آخارئندان، آدامئن یئره باخارئندان گرک گورخاسان (سویون لام آخانیندان، آدامین یئره باخانیندان قاچ). ** «از آن نترس که‌های و هوی دارد، از آن بترس که سر به زیر دارد». * سیدر کافیر موفته اولسا اوزان اول. ** «سدر و کافور که مفت باشه بخواب بمیر». * سئرچه دن قناری اولماز. ** «» * سئرچه ندیر کلله پاچا سی نه اولا (قارئشقا ندیر کلله پاچا سی نه اولا). ** «موضوع بی‌اهمیت قابل بحث نیست». * سئنان قول بویوندان آسلانار. ** «دست شکسته وبال گردنه». * ‏سقل دن گوته سیپر چیخماز. ** « از ریش به کون سپر در نمیاد!(ریش دراز لزوما نشان دهنده گرایش جنسیتی خاصی نیست) » == ش == * شادلیغیوا شیلتاخلیخ اِلَمه ** «هنگام شادی هایت نق نزن» * شاطیر چورک دن یئملی دیر. ** «شاطر از نان خوردنی تر است». * شاهیدده ایمان یوخ بی ده عدالت. ** «شاهد ایمان ندارد و قاضی عدالت». * شرطی شوخومدا کس، خیر ماندا یابا لاشما یاسان (شرطی شوخومدا کس خرمنده شنه دعواسی چئخماسئن). ** «جنگ اول به از صلح آخر است». * شهرین دروازاسین باغلاماق اولار میلتین آغزین یوخ. ** «دروازهٔ شهر را می‌توان بست ولی دهان مردم را نمی‌توان» * شووه ره ن مزاج دئر. ** «اشاره به کسی که نظرش را سریع تغییر می‌دهد». * شهرده کلنتر اولماسا گورباغادا هفت تیر چکر. ** «شهری که کلانتر نداشته باشه قورباغه هاش هفت تیرکش میشن» * شِئر غزل دِئییر. ** «شعر و غزل می‌گوید». * شیریندی چورک، داغ ائلمه گورک. ** «نون شیرین هست، حالا گرمش نکن ببینیم» * شیرین سوز ایلانی یوواسئندان چئخاردار. ** «زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد». == ص == * صبر ایله حالوا پیشر ای قورا سندن ** «گر صبر کنی زغوره حلوا سازم» * صوبحانه نی یولداشئن ایله یئه، ناهاری اوزون تک یئه، وشامی دشمنین ایله یئه ** «صبحانه را با دوستت بخور، ناهار را تنها بخور، و شام را با دشمنت بخور» * صوب چیخان یول کسر (گون چیخمامیش خرجی تاپار) ** «کسی که صبح به راه افتاده مسیر زیادی طی می‌کند (تا خورشید طلوع کنه پولشو دراورده)» == ض == * ضررین قاباغئن هر واخت توتسان منفعت دیر ** «جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است» == ط == * طعنه لی سوزدن آیتی قئلئنج یاخشئدئر. ** «شمشیر تیز از حرف با طعنه بهتر است». * طوی گئچئنن سورا حنانی گؤته یاخال‌لار. ** «بعد از اتمام عروسی حنا رو به کون میمالن(نوش دارو پس از مرگ سهراب)» == ظ == '''* ظولمون آخیری اولماز''' * «ظلم عاقبت ندارد» '''* ظولم ایله آباد اولان عدل ایله ویران اولار''' * «آنچه که با ظلم آباد شود با عدل ویران می‌شود» == ع == * عاغئل عاغئلدان اؤتکم اولار. ** «عقل از عقل نافذ می‌شود (همفکری و مشورت)». * عاغئل یاشدا دئییل، باشدا دئر. ** «» * عجله ایشینه شیطان قارئشار. ** «عجله کار شیطان است». * عذاب ملاکه سی دیر. ** «فرشتهٔ عذاب است». * عوض عوض اولدو قاری. ** «این به اون در». * عوضین بدل آددا اوغلو وار. ** «عوض عوض داره گله نداره». * عیبین اولسا قیل کیمی، گوستریلر فیل کیمی. ** «» == غ == * غملی آداما اوزگه‌سینین گولمه‌سی آجیغ گلر ** «به آدم غمگین خندهٔ بیگانه نفرت می‌آورد» * غوربت جنت اولسادا، یئنه وطن یاخشی دیر ** «یوسف که به مصر پادشاهی می‌کرد می‌گفت بی شاهی کنعان خوشتر» == ق == * قود گئچینین بیر یئرین یئمییپدی کی ** « گرگ هیچ جای گوچ را نخورده که!(هنوز خبری نیست که، همچنان اوضاع خوب است.) » * قادئنئن یالاغی سمنی قویار، کیشنین یالاغی باققال دوکانی آچار. ** «زن کاهل سمنو می‌پزد، مرد کاهل دکان بقالی می‌زند». * قادئن وار ائو یاپار قادئن وار ائو ییخار. ** «زن هست که خانه را آباد می‌کند، زن هم هست که خانه خراب می‌کند». * قارا قارغانئندا بالاسی اوزونه خوشدور. ** «بچه کلاغ سیاه هم برای مادرش خوشگل است». * قارداشلار ساواشدئلار ابله لر ایناندئلار. ** «برادرها باهم دعوا کردند، ابلهان هم باور کردند». * قارغادان قناری اولماز. ** «کلاغ فقط یک کلاغ است و نمی‌توان آنرا به جای قناری جا زد (نمی‌توان ذات و جوهره افراد را تغییر داد)». * قارقئشئن ایکی باشی اولار. ** «نفرین دو سر دارد». * قازان قازانا دئیر، گوتون قارا دئر (قازان قازانا دئییر دیبین قارا دئر، قازان قازانا دئییر اوزون قارا، گودوش گودو شا دئییر اوزون قارا اولسون). ** «دیگ به دیگ میگه رویت سیاه است (کسی که عیب دارد عیب دیگری را می‌گیرد، در مورد افراد خلافکار گفته می‌شود که به خلاف وبزه دیگران اعتراض دارند)». * قاقا اولمایان یئرده ایدیه قاقا د ئیر لر. ** «جایی که آقا (فرد با عزت و حاکم) نباشد به احمق هم آقا می‌گویند» * قانی قانیله یومازلار. ** «خون را با خون نمی‌شویند». * قلم، قئلئنجدان آیتی دیر. ** «قلم، از شمشیر تیزتر است». * قورخان باش سالیم قالار. ** «سری که بترسد سالم می‌ماند». * قورخان گوزه چوپ دوشه ر (قورویان گوزه چوپ دوشه ر). ** «موش توی کاسه آدم وسواسی می‌افتد». * قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر (گوز گوردوغوندان قورخار، ایلان چالمئش آلا چاتی دان قورخار). ** «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد». * قورد آرتسا، پاخئل دا آرتار ** «هرکجا گرگ بیشتر شود بخیل هم بیشتر می‌شود، فرد سودجو به دور بر خود افراد بخیل را جمع می‌کند». * قورد گوزون گرلدسه، نه قوزونی سایار نه چوبانی ** «گرگ اگه چشم غره کرده باشه (قصد حمله) نه تعداد گوسفندارو می‌شمره نه چوپان رو به حساب میاره» * قورد بالاسی، قورد اولار (قورد انی یی (بالاسی) یئنه قورد اولور). ** «عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود». * قورددان قورتولدوغ، قولیبیابانیه توش گلدیک. ** «از شر گرگ خلاص شدیم، گرفتار غول بیابونی شدیم (از چاله به چاه افتادیم)». * قورد دومانلئغی سئوه ر. ** «گرگ از پراکندگی، بلبشویی و مه آلودی خوشش می‌آید تا از فرصت بوجود آمده بتواند به اهداف پلیدش دست یابد». * قوردون سلامی طمع سیز اولماز. ** «سلام گرگ بی طمع نیست». * قورو قورو قوربانئن اولوم. ** «تعارف کم کن و بر مبلغ افزای». * قوناغ ائو ییه سی نین دوه سی دیر. ** «مهمان شتر صاحبخانه است». * قوناغ قوناغی سئومه ز، ائو ییه سی هئچ بیرین. ** «مهمون، مهمونو نمیتونه ببینه صاحب‌خونه هردو را». * قونشو آشی دادلی اولار (قونشو قادئنی آدامئن گوزونه قئز گلیر، تویوغو دا غاز گلیر). ** «مرغ همسایه غازه (زن همسایه به چشم آدم، دختر می‌آید و مرغش هم غاز)». * قونشو پایی یاخشی دی بیرگون سنده بیرگون منده. ** «» * قونشویا اومود اولان شامسیز قالار. ** «» * قویو قازان اوزون درینده گوره ر. ** «چاه کن همیشه خودش را در ته چاه می‌بیند، چاه کن همیشه ته چاه است (چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی)». * قویون اولمایان یئرده کچی یه حاج عبدالکریم آقا دئیرله. ** «جایی که گوسفند نباشه به بز حاج عبدالکریم آقا میگن (تو شهر کورا یه چشم پادشاهه)». * قئز ائوینده تویدور اوغلان ائوینده خبر یوخدور. ** «در خانه عروس جشن عروسی برقرار است در خانه داماد خبری نیست». * قئز بادام دئر، بالاسی بادام ایچی (منیم بالام بادام دئر، بالاسی بادامئن ایچی). ** «دختر مانند بادام است فرزندش مغز بادام (فرزند من بادام است، بچه اش مغز بادام)». * قئزئم سنه دئییرم گلینیم سن اشید. ** «دخترم به تو میگم، عروسم تو بشنو (به در میگم دیوار بشنوه)». * قئش چئخار اوزو قارالئق کوموره قالار. ** «بالاخره زمستان هم می‌گذرد و روسیاهی به زغال می‌ماند». * قئش گلمئمیش گیش فیکرینده اؤل ** «تا فصل سرما نیامده به فکر لباس باش» * قیصاص قیامته قالماز. ** «مجازات گناه به قیامت نمی‌ماند». == ک == * کار ائشیدمز، یاراشدئرارـ کور گؤرمه ز، قوراشدئرار. ** «کر نمی‌شنود و جفت وجور می‌کند، کور نمی‌بیند و سرهم می‌کند». * کاسیب (کسبه چی) مرد اولار. ** «کاسب جوانمرد می‌شود». * کاسئبی دَوَه اوستوندَه بووَه سانجار (کاسئبی، دوه اوستونده ایلان وورار). ** «آدم بی‌چیز (آس و پاس) رو (در حالیکه) روی شتر (سوار است)، رتیل می‌گزد (آدم فقیر (بدبخت) اگر روی شتر هم باشد مار آن را نیش می‌زند)». * کچی جان هاییندا، قصاب پیی آختارئر. ** «بز از جانش می‌ترسد، قصاب دنبال دنبه می‌گردد». * کچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر. ** «وقتی عمر بز به سر آمد، خودش را به چماق چوپان می‌مالد». * کچی نین قطوری بولاقین گوزوندن سو ایچر. ** «بز گر از سر چشمه آب می‌خورد». * کدخدانی گور، کندی چاپ. ** «اگر در جایی خواستی به هدف و مقصود خود دست یابی دل صاحب ورئیس آنجا را بدست آور و سپس هر کاری خواستی بکن». * کفنین جیبی یوخدور. ** «کفن جیب ندارد». * کله سویودور. ** «کشکه». * کورا گئجه گوندوز بیردیر (کورا نه گئجه نه گوندوز). ** «کور را شب و روز یکسان است (برای کور شب و روز فرقی نداره)». * کورآللاهدان نه ایستر، ایکی گوز بیری ایری بیری دوز. ** «کوراز خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم». * کور اولسون او ایکی گوز کی دوشمنین تانئمئر. ** «» * کور توتدوغون بوراخماز. ** «کور چیزی رو که بگیره ول نمی کنه (آدم کور در کارها لجوج و سختگیر است)». * کور قوشون روزوسون الله وئره ر. ** «روزی پرندهٔ کور را خدا می‌دهد». * کور کورا دئیر زیت گوزونه. ** «کور به کور می‌گوید بگوزم به چشت (دیگ به دیگ می‌گوید روت سیاه)». * کوزَه تزه لئغدا (تزه اولاندا) سویو سوُیوق ساخلار (تزه کوزه سرین سو). ** «کوزه فقط وقتی نو است، آب را خنک نگاه می‌دارد (کنایه از اینکه: هر چیز، تازه‌اش خوب است)». * کوزه چی سینئق قابدان سوایچر. ** «کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد». * کوزَه، سو یوْلوندا سئنار. ** «کوزه، سرانجام در راهِ آوردن آب، خواهد شکست». * کیتاب، بیلیک منبعی دیر. ** «کتاب منبع دانش است». * کئچمه نامرد کؤرپوسوندن قوی آپارسئن سل سنی***یاتما تولکو دالداسئندا قوی یسین اصلان سنی. ** «از پلی که نامرد درست کرده عبور نکن بزار سیل تو رو با خودش ببره و به روباه تکیه نکن، همین بهتر که شیر تورو بخوره». * کیچیکدن خطا، بویوکدن عطا. ** «کوچکتر خطا می‌کند و بزرگتر بواسطه بزرگی می‌بخشد». * کیشی توپوردویون یالاماز (کیشی ده سؤز بیر اولار، کیشی سوزونون اوستونده دورار). ** «مرد تفش را لیس نمی‌زند، قول مردان جان دارد (حرف مرد یکی است، مرد سر حرفی که زده می‌ایستد)». * کیشی قئزی اولمایاسان، کیشی قادئنی اولاسان. ** «دختر جوانمرد بودن مهم نیست، مهم این است که زن جوانمرد باشی». * کیم اوز قاتئغئنا (آیرانئنا) تورش دئیر؟ (هئچ کیم اوز خمیرینه تورش دئمز). ** «هیچ‌کس به ماست (دوغ) خودش ترش نمی‌گه». == گ == * گئچمه نامرت کوپرو سون ده ن، قوی آپارسین سئل سنی. یاتما تولکو کلگه سین ده، قوی یئسین آصلان سنی. ** «از پل نامرد نگذر، بگذار سیل تو را ببرد. در سایهٔ روباه نخواب، بگذار شیر (اصلان) تو را بخورد». * گئچی سنه قربان دریسی بیر قیران ** «بز را قربانت می‌کنم، اما پوستش یک قران است». * گل یاپیشما گؤجؤن چاتمایان داشا، گؤتؤره بیلمزسن زورا دؤشرسن. (گوتوره بولمسن گوتون جیریلار) ** «بیا از سنگ بزرگ رو بیخیال شو، نمیتونی برش داری به زور میفتی (کونت پاره میشه)» «به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های طوفان را» * گلین اوینایا بیلمیر، دئییر اوتاق ایری دیر. ** «عروس نمی‌تواند برقصد، می‌گوید زمین کج است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند)». * گلین اوجاغا چئکر. ** «عروس به مادرش می‌کشد». * گمینین ایشینی گمیچی بیله ر (چوره یی وئر چورکچیه بیر چورک ده اوسته وئر). ** «کار را به کاردان بسپار (کار را به کاردان سپردن و چند برابر اجرت دادن بهتر است تا به دست افراد ناشی بدهند)». * گورول آما یاغما. ** «رعد و برق بزن ولی نبار». * گوز گورمه ک اوچون دور، گونول سئومه ک اوچون دور. ** «چشم برای دیدن است، قلب برای عشق ورزیدن». * گوز گوردویونه اینانار. ** «چشم آن چیزی را که می‌بیند باور می‌کند». * گوز سوز یاشاماق اولار، آما وطن سیز اولماز. ** «بی چشم می‌توان زندگی کرد، اما به وطن نمی‌شود». * گؤت اوپماغینان آغیز میندار اولماز ** « با بوسیدن کون دهان کثیف نمیشود( احترام گذاشتن به بالادستی خجالت آور نیست )» * گؤتی طاخجا لاری گئزیر ** « کونش طاقچه‌ها را قدم میزند!(شادی فراوان دارد در پوست خود نمیگنجد)» * گولد ه ن تیکان اولار تیکاندان گول. ** «از گل خار می‌شود و از خار گل (گاهی اوقات فرزند خانوادهٔ خوب، آدم بدی می‌شود و فرزند خانوادهٔ بد آدم خوبی می‌شود)». * گول، گوللر آچئلسئن. ** «بخند، تا گلها باز شوند (بخند تا دنیا به روت بخنده)». * گولمه قونشونا، گلر باشئنا. ** «به همسایه نخند، سر خودت هم میاد». * گون آلتئندا یاتمایان، کولگه نین قدرینی بیلمه ز. ** «کسی که زیر نور خورشید نخوابیده، قدر سایه رو نمی‌دونه» * گون چیخمامیش خرجی تاپار ** «تا خورشید طلوع کنه پول خوبی زده به جیب» * گونشی پالچیقلا سووار ماق اولار می؟ ** «اندود توان چشمهٔ خورشید به گل»؟ * گئولی بالیق ایستئینین گوتی بوز اوسته اولار ** «کسی که دلش ماهی میخواد رو یخ میشینه(هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد» * گئجه اودونا گئدن چوخ اولار. ** «قصه شب دراز است (شب دراز است و قلندر بیدار)». * گئجه شهره گئدن چوخ اولار، قیشدا بوستان اکن. ** «شب کسی که می‌گوید به شهر می‌روم زیاد است، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت». * گئدر بوستان قئراسی، قالار اوزون قارا سی. ** «خربزه نارس و هندوانه بوستان تمام می‌شود و فقط روسیاهی می‌ماند». * گئدیب حاماما، اولوب شاماما (گئده جه یم حاماما، چئخام اولام شاماما). ** «یعنی نتیجه استحمام و آرایش این است که انسان تمیز و معطّرگردد». * گیئین ایله یئیَنین کین الله وئرَر (یئیجین ایله گئیجینینکین آلله یتیره ر). ** «خدا روزی کسی که میپوشه و کسی که میخوره رو میده(خوراک و لباس خورنده و پوشنده را خدا میرسونه)» == ل == * لاری خوروز بانلاماز، بانلاسا واخت آنلاماز. ** «اشاره به آدم وقت نشناس می‌باشد-حسنی به مکتب نمی‌رفت وقتی می‌رفت جمعه می‌رفت». * لالئن دیلین ننه سی بیله ر. ** «زبان لال را مادرش می‌فهمد (آشنا داند صدای آشنا)». * لای لای بیلیرسن نیه یاتمیرسان؟ ** «لالایی بلدی چرا نمی‌خوابی»؟ * لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده. ** «لپه را نگو برنجو بگو، دیروزو نگو امروزو بگو (داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)». == م == * ماشاورا کن، اَلینی آتاشا اوزاتما. ** «با وجود انبر، دست به آتش مزن». * مالی قاز (زیندگانلئغئ مالی قاز کئچیر). ** «بخور و نمیر (زندگی بخور و نمیری دارد». * ماتی میخاناسی (ماتی میخاناسی دیر) ** «کنایه از جای بی قانون و بی در و پیکر» * ماتئ میخاناسئ دئر (فاطی میخاناسی دیر، حسن سوخدو دییرمانئ دئر). ** «میخانه ماتی (فاطی) است (شهر هرت است)». * مال گئدر بیریانا ایمان گئدر مین یانا. ** «در مورد افرادی که تحقیق نکرده به دیگران تهمت و افترا می‌بندند بکار می‌رود». * محبت قئیچی سی هر شیی کسه ر. ** «قیچی محبت همه چیز را می‌برد». * مرند اولوسو کیمین اوزانئر (مرند اولوسو دور). ** «مانند مرده‌های مرند دراز می‌شود». * مغرورلوق ائیله یب اوستادام دئمه***وقت اولار بیریئرده دارا دؤشرسن. [[عاشیق علعسگر]] ** «احساس غرور نکن و خود را بزرگ مبین زمانی می‌رسد که کم می‌آوری». * ملا اولدو مکتب داغیلدی. ** «ملا مرد مکتب هم تعطیل شد». * من دئییرم فدم دمه، سن دئییرسن دامدان داما. ** «من می‌گویم آسمان تو می‌گویی ریسمان». * منلیک اولان یئرده سنلیک شمعی یانماز. ** «» * موسی مئسئب دئر. ** «موسی کز کرده (کنایه از کسی که کار اشتباهی کرده و ساکت و خجل گوشه یی نشسته)». * مئخی میسمارا دونده رن الله دئر. ** «هر چیزی در ید پروردگار است». * مئردار اسکی اود دوتماز (مال پوخون ائلدئرئم وورماز). ** «بادمجان بم آفت ندارد». * میرزاقلمدان دی. ** «میرزاقلمدان است». * میوه‌نین یاخشی سئن مشه ده چاققال یه یر. ** «میوه خوب را درجنگل، شغال می‌خورد (سیب سرخ برای دست چلاق خوبه)». == ن == * ناشی زورنانی یوغون باشئندان چالار ** «آدم ناشی، سرنا را ازسر گشادش می‌زند» * ناهاردان معلومدور شاما نه وار ** «سالی که نکوست از بهارش پیداست» * نفسی ایستی یئردن چیخیر ** «نفسش از جای گرم در میاد» * نوخود فالی آچماق ** «فال نخود باز کردن (چیزی را لفت دادن، در انجام کاری دودل بودن)» * ننه گزن باغلاری بالا بوداق بوداق گزر‌ ** «باغ هایی که مادر گشته رو بچه جز به جز میگرده» * نه فایدا بیز قالمئشئق بویاندا کورپو قالئپ اویاندا ** «چه فایده ما ماندیم این طرف و پل آن طرف (خرما بر نخیل ودست ما کوتاه)» * نه قانئر، نه ده قاندئرئر ** «» * نیت هارا منزیل اورا ** «نیت به هر کجا باشد، منزل و مقصد همانجاست» == و == '''* واری اولان تاخار یوخو اولان باخار''' * «کسی که داره استفاده می کنه کسی که نداره نگاه می کنه (دارندگی و برازندگی)» '''* واریندی گیریش یوخوندو سوروش''' * «[فکری] داری شروع کن نداری بپرس» '''* وئر ال ساخلار''' * «دست بخشنده نگهدار صاحبش می‌باشد» == ه == * هاردا آشدی، اوردا باشدی. ** «هر جا آش هست، آنجا سر است». * هامئسی بیر بئزین قئراغئدئلار. ** «سروته یه کرباسن». * هامئسی بیر داغ دی ** «همشون یه کوهن» * هامینی برق توتاندا بیزیده لامپا چیراغ توتار. ** «همه را برق میگیره ما را چراغ نفتی». * هر آغلار گوزلویه عاشیق دئمه زلر. ** «به هر کسی که چشمانش گریان است عاشق نمی‌گویند». * هر اوخویان ملانصرالدین اولماز. ** «هر گردی گردو نیست». * هر زادئن تزه سی، دوستون کوهنه سی. ** «هر چیز تازه اش خوب است دوست کهنه اش». * هر قئشئن بیر یازی وار. ** «هر زمستانی بهاری هم دارد». * هر کس ساغ اولسون اوزونه. ** «هر کس باید به خود متکی باشد و از دیگران انتظار کمک نداشته باشد». * هر کسین حورمتی اوز الینده دیر. ** «احترام هر کس دست خودش است». * هر گوزلده بیر عایئب اولار. ** «هر گلی عیب و علتی دارد (گل بی خار خداست)». * هر نه اکیرسن، اونودا بیچیر سن. ** «هرچه بکاری همان را درو می‌کنی (هرچه بکاری تو، همان بدروی)». * هرنه سالار سان آشئنا، اودا چئخار قاشئقئنا. ** «هرچه کنی بخود کنی – گر همه نیک و بد یا کنی». * هرنه گئده ر باغدان گئده ر، باغباندان نه گئده ر؟ ** «» * همشه شعبان بیر دفعه ده رمضان. ** «همیشه شعبان یکبار هم رمضان». * هئچ ده ن یئی دیر. ** «از هیچی بهتره (کاچی به از هیچی)». * هئچ گول تیکان سئز اولماز. ** «هیچ گلی بی خار نیست». * هئچ کیم اوز یوْغورتونا تورش دئمز. ** «هیچ کس نمیگه ماست من ترشه» == ی == * یولداش اودی ساشمیا دریا اولوب داشمیا ** «دوست آن است که نیس نزند دریا شود لبریز نشود» * یا حسن کئچل یا کئچل حسن. ** «چه علی خواجه چه خواجه علی». * یاخشئ دوست اوز دوستونون گوزگوسودور. ** «دوست خوب آیینهٔ دوست خود می‌باشد» * یاخشئ دوست یامان گونده بللنر. ** «دوست خوب در زمان سختی معلوم می‌شود (دوست آنست که گیرد دست دوست***در پریشانحالی و درماندگی)». * یاخشی قادین عومور اوزادار، پیس قادین عومور آزالدار. ** «زن خوب عمر را دراز می‌کند، زن بد عمر را کم می‌کند» * یاخشی قئزدان یاخشی دا گلین اولار. ** «دختر خوب عروس خوبی هم می‌شود». * یاخئنداکی علف، اوزاغداکی آرپادان یاخشئدئر (اوزاق یئرین آرپاسئندان، یاخئن یئرین سامانی یاخشئ دئر). ** «سیلی نقد به از حلوای نسیه». * یاشدا یانئر قورونون اودونا (قورونون اودونا، یاش دا یانار). ** «تر هم به آتش خشک می‌سوزد. (تر و خشک با هم می‌سوزد)». * یاغئشدان قورتولوب دولویا دوشدوک. ** «از چاه درآمده توی چاله افتادیم». * یالانچئنئن حافیظه سی اولماز. ** «دروغگو حافظه ندارد». * یامان گونون عمرو آز اولار (قارا گونون عمرو آز اولار، قارا گجه نین آغ گونودوزواولار). ** «عمر روز سخت کم است، یعنی روزگار پستی و بلندی داشته و تلخی و شادی آن به هم پیوسته‌اند (پایان شب سیاه سپید است)». * یانسئن چیراغی، گلسین ایشئغی. ** «چراغش روشن باشد، نورش بیاید». * یای وار، قئش وار، چوخ ایش وار. ** «تابستان هست، زمستان هست، کار زیاد است (این مثل در مورد شخص عجول بکار می‌رود بدین مضمون که فردا تابستان و زمستان خواهد آمد و کار زیادی در پیش است و تا رسیدن به نتیجه وقت زیادی لازم است)». * یورغانا بورون ائلینن سورون. ** «» * یورغانی گویده آیاغی اوزون. ** «». * یوز ایل سئل گلسه ائئماز، بیر گون غم اووان یئری. ** «» * یوقورت توکولسه یئری قالار، آیران توکولسه نه یی قالار؟ ** «اگر ماست بریزد جایش می‌ماند، اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن می‌ماند؟» * یومورتاسی ترسه دوشوب. ** «کلافه است». * یهر گاه آتئن بئلینده گزه ر، گاه یییه سی نین (همشه سو بئله گتمز). ** «گهی زین به پشت و گهی پشت به زین (همیشه در روی یک پاشنه نمی‌چرخد)». * یئتیمه وای وای دیه ن چوخ اولار - چوره ک وئره ن اولماز. ** «به حال یتیم وای وای گویان زیادند ولی کسی یک لقمه نان نمی‌دهد (وقتی از یک کاری یا شخصی طرفداری الکی و ظاهری می‌کنند ولی در موقع نیاز هیچ‌کدام پا پیش نمی‌گذارند این مثل کاربرد دارد)». * یئدیلر ایچدیلر مطلبه یئتیشدیلر. ** «قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید». * یئر برک اولاندا، اوکوز اوکوزدن گوره ر. ** «وقتی زمین سفت است، گاو فکر می‌کند تقصیر گاو دیگر است (وقتی زمین سفت است، گاو از چشم گاو می‌بیند- عروس نمی‌توانست برقصد، می‌گفت زمین کج است)». * یئرین قولاغی وار. ** «دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد». * یئرینه ایشه مک بس ده ییل، شیرین چای دا ایسته ییر. ** «». * ییرمی دورد مین پیغمبره یالوارینجا بیر دانا آللاها یالوار. ** «به جای اینکه به بیست و چهار هزار پیامبر التماس کنی دست به دامن یه خدا شو». * یئکه باشئن یکه بلاسی اولار (قویونو اولان، قورددان قورخماز). ** «هر چه سر بزرگتر، درد سر بیشتر (هر که بامش بیش برفش بیشتر)». * یئکه گوزون ایشیغی اولماز. ** «» == بدون متن اصلی == * بر سوگند کسی که زیاد سوگند می‌خورد اعتماد مکن. * نیکی به جای نیکی، کار هر کس است؛ اما نیکی به جای بدی، ویژهٔ جوانمردان است. * مرد باید یا در هرات [میدان جنگ] باشد، یا زیر خاک. * اگر شوهر خوب بود، خدا هم شوهر داشت! * دین ارمنی خوب دینی است، البته اگر روز رستاخیز گندش در نیاید! * هر کس با آشپز قهر کند، گشنه به خانه می‌رود! * اگر گدایی بپوشد، همه می‌گویند: «از کجا آورده‌ای»! * فرزند بلاست، نباشد واویلاست! * خرِ کارکن از بیک بیکار به! * نام عروسی را جشن گذاشته‌اند، مبادا زهرهٔ آدم چاک شود! * دست را نباید برید باید بوسید. * زرنگی زیاد جوانمرگی می‌آورد. * تا از پل نگذشته‌ای خرس را دایی بخوان. * اگر دروغگو نبود، راستگو شناخته نمی‌شد. * آقا میاره نوله، خانم می‌ریزد تو گاله. * آخر شوخی به دعوا می‌کشد. * یارین اولماسا یار اونو آتماغی بیلمه عار =اگر دیدی یارت یار نیست ترکش عار نیست. * برای عاشق بغداد دور نیست. * بازار نه پدر را می‌شناسد نه مادر را. * آنقدر به ماه بی اعتنا باش تا زیر پایت بیفتد. * آنچه باهای می‌آید با هوی می‌رود. * اگر یابو را تیمار کنی جفتک می‌اندازد. * از حرارتش خیری ندیدیم از دودش کور شدیم. * اگر خوراک آسیا را نرسانی سنگها همدیگر را می‌سایند. * ادب زیادی بی‌ادبی است. * این مرغ است که به خروس می‌گوید بانگ بردار. * اگر از کسی تنفر داری بگذار زنده بماند. * آب صاف و روشن ماهی ندارد. * افرادی که بوی بدی می‌دهند خود متوجه بوی بد خود نیستند. * اندوه مانند دل پر خارش است که با خاریدن پیشتر می‌شود. * اگر منبع یک جوی گل آلود باشد تمام جوی گل آلود خواهد بود. * انسان از پیروزی چیزی یادنمی‌گیرد ولی از شکست خیلی چیزها یادمی‌گیرد. * از زنان زیبا همچنان بپر هیزید که از فلفل سرخ هندی. {{ناتمام}} [[رده:فرهنگ در آذربایجان ایران]] [[رده:ادبیات آذربایجان]] [[رده:فولکلور در آذربایجان ایران]] [[رده:ضرب‌المثل‌ها|آذربایجانی]] 58au6jixbtcd8skvqjlxp46s2ltmd5t احمد کسروی 0 12870 171367 171359 2022-08-21T06:07:05Z Azade10 26483 wikitext text/x-wiki {{تمیزکاری}} [[File:Ahmad Kasravi portrait.jpg|thumb]] '''[[w:احمد کسروی|احمد کسروی]]''' (۱۸۹۰–۱۹۴۶) تاریخ‌نگار، زبان‌شناس، پژوهش‌گر، حقوق‌دان و اندیشمند [[ایرانی]]. == گفتاوردها == * «تمامِ ایرانیانی که اندکی آگاهی دارند، از عقب ماندگی کشور - به ویژه افول [[ایران]] از یک امپراتوری بزرگ و قدرتمند به دولتی ضعیف و کوچک - نگران شده‌اند. ریشهٔ انحطاط در کجاست؟ در اوایل قرن، روشنفکران می‌توانستند ادعا کنند که مقصّرِ اصلی، مستبدینی بودند که نفعی پنهانی در بی سوادی و جهلِ مردمِ کشور داشتند. امّا در حقیقت بیست سال پس از حکومت مشروطه ما نمی‌توانیم همان پاسخ را بدهیم. اکنون می‌دانیم که تقصیر اصلی نه بر گردنِ فرمانروایان بلکه فرمانبرداران است. آری، علّتِ اصلی توسعه نیافتگی در ایران و شاید در بیشتر کشورهای شرقی، تفرقه و اختلاف میانِ توده هاست.» ** <small>در «علل اصلی عقب ماندگی»، روزنامهٔ پرچم، ۷/۲/۱۳۲۱</small> * «امروز یکی از گرفتاری‌های ایران، بلکه بدترین گرفتاری او، پراکندگی ایرانیان است. مردمی که دارای سرزمینی مشترک می‌باشند و در حیطهٔ یک دولت [[زندگی]] می‌کنند، نباید به فرقه‌های رقیب تقسیم شوند. ایرانِ امروز به این بدبختی گرفتار است و اگر این حال دیر پاید، [[خدا]] می‌داند ایرانیان چه مشت سختی را از دست روزگار خواهند خورد.» ** <small>در «اسلام و ایران»، ''پیمان''، ۱۲/۱۱/۱۳۱۲، سال بیستم، ص ۲۷۷ و ۳۸۰</small> * «بدانید ای برادران: آنچه یک توده را نابود سازد اندیشه‌های بیهوده و پراکنده‌است. اندیشه‌های بیهوده و پراکنده از یکسو مردم را از هم پراکند و توده را از نیرو اندازد و از یکسو دلها را بخود واداشته از پرداختن بکار و زندگی دور سازد. کسانی را اینها خرد می‌نمایند. ولی گرفتاری بس بزرگی می‌باشد.» ** <small>در «راه رستگاری»، گفتار بیست و چهارم</small> 1316 * «اگر راستی را خواهیم این علمای نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشاری در مشروطه‌خواهی می‌نمودند، معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانون‌های اروپایی را نمی‌دانستند، و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعه‌است آگاهی درست نمی‌داشتند، مردان غیرتمند از یکسو پریشانی ایران و ناتوانی دولت را دیده و چاره‌ای برای آن جز بودن مشروطه و مجلس نمی‌دیدند و با پافشاری بسیار به هواداری از آن می‌کوشیدند، و از یکسو خود در بند کیش بوده چشم‌پوشی از آن نمی‌توانستند. در میان این دو درمی‌ماندند.» ** <small>در «تاریخ مشروطه ایران»، تهران، چاپ سیزدهم، ۱۳۳۰، ص ۲۸۷</small> * «ای ایرانیان ما شما را بنام خدا، بنام میهن، بنام شرافت و ناموس و بنام بزرگی و آقایی می‌خوانیم. بیایید دست برادری و همکاری بهم دهیم تا کشور خود را از این بردگی و بیچارگی رهایی بخشیم. این بار سنگین را جز با یاری و همدستی نمی‌توان برداشت. همان گونه که برای هستی خود نیاز به غذا داریم برای توده و کشور خویش نیز نیازمند یک راه خدایی می‌باشیم. ما پاکدینان آن راه را پیروی می‌کنیم، گفته‌های ما ادعا نیست بخوانید و بیندیشید و خرد را داور گردانید آنگاه بسوی ما شتابید و با ما پیمان همدستی بندید.» ** <small>احمد کسروی</small> روزنامه پرچم * «درد بزرگ ایرانیان ندانستن حقایق زندگانیست. چون حقایق را نمی‌دانند از هم پراکنده‌اند، در کارها سستند، بکشور خود علاقه کم دارند، در برابر حوادث تنها بگله و ناله بس می‌کنند و در کوشش به تقلیدهای صوری که از اروپاییان می‌نمایند امید می‌بندند، هر کسی خود را راهنما می‌شمارد، هر کسی پیشنهادها می‌کند. اینها همه نفهمیدن معنی زندگانیست.» ** <small>(پرچم روزانه ش۵۰، احمد کسروی) کتاب «حقایق زندگی»</small> * «نخست کشور است و پس از آن مسلک و اندیشه» ** ''(پرچم روزانه ش ۶۱)۱۳۲۱ * «ما یک چیزی در ایرانیان می‌بینیم که همان دلیلست که بسیار نادانند. اینان از یکسو همیشه از حال بدبختی خود گله می‌کنند، و از یکسو می‌خواهند بهیچ چیزی از آنچه امروز هست دست زده نشود: کیشها همچنان بماند، دیوانهای شاعران در رواج خود باشد، صوفیگری بماند، خراباتیگری بماند، مادیگری بماند ـ همه چیز بماند و نیک هم گردند. در اینجاست که باید گفت: اینان چشم دارند و نمی‌بینند، گوش دارند و نمی‌شنوند، و مغز دارند و نمی‌فهمند.» ** <small>(پرچم نیمه‌ماهه ص۳۳۳)۱۳۲۲</small> * «از چیزهایی که در ایران باید بود بزرگ شدن دیه‌ها و کوچک گردیدن شهرهاست. ما اگر بخواهیم از یکسو بکشاورزی رواج دهیم و از زمین و آب و هوا و آفتاب سود جوییم، و از یکسو در شهرها جلو مفتخوریها را بگیریم و بدینسان سامانی بزندگانی این توده دهیم، باید همهٔ بیکاران و بیهوده‌کاران را از شهرها بیرون گردانیده بدیه‌ها فرستیم که هر کدام تکه‌ای از زمین را بگیرند و بکارند. راه همینست. چیزی که هست این کار بآسانی نتواند بود و به یک زمینه‌ای نیازمند است. … باید در دیه‌ها زمینهٔ زندگانی آماده گردد. باین معنی دبستانها برای بچگان، و پزشک و داروخانه و بیمارستان برای بیماران، و دادگاه برای دادخواهان برپا باشد، و تلفن و برق و راه‌های اتومبیل‌رو آماده گردد. گذشته از همهٔ اینها باید آمیغها[=حقایق] در دلها جای گیرد و ارج کشاورزی دانسته گردد، و این نباشد که درسخواندگان و کسان آبرومند کشاورزی را بخود نپسندند یا از دیه‌نشینی سر باززنند. باید زندگانی بمعنی راستش در پیشگاه اندیشه‌ها جلوه‌گر گردد و این نادانیهای تیره که مغزها را پر گردانیده از میان رود. اگر این زمینه آماده گردد بسیاری از مردم خود با دلخواه و آرزو رو بسوی دیه‌ها آورند که یک زندگانی خوشتر و آرامتری را پیش گیرند.» **<small> (کار و پیشه و پول، ص۳۷)۱۳۲۳</small> * «بسیاری از ایرانیان این سخنانی را که ما دربارهٔ «دارایی» و آب و خاک و میهن‌پرستی نوشتیم خوانده چنین خواهند گفت: «ما اینها را می‌دانستیم». اینان «دانستن» را همان شنیدن و بیاد سپردن می‌شمارند. ولی این دانستن نیست. «دانستن» آنست که یکی یک موضوعی را نیک بفهمد و با دلیل آن را تصدیق کند و بروی آن پافشاری نماید و اگر سخنی را بضد آن شنید با دلیل رد کند و پس از همه آن را بکار بندد و رفتارش از روی آن باشد. دانستن این را می‌گویند، و ما نیز این گونه دانستن را می‌خواهیم. ما می‌خواهیم ایرانیان این سخنان را نیک بفهمند و نیک بیندیشند و باور کنند و هرگونه اندیشه‌های ضد آن که در دل دارند بیرون کنند. می‌خواهیم این را باور کنند که این سرزمین که خدا بایشان داده سرچشمهٔ زندگانی خودشان و فرزندانشان می‌باشد و اینست باید آن را گرامی شمارند و قدرش دانند و بنگهداریش کوشند. می‌خواهیم این را باور کنند که اگر نکوشند این سرزمین از دستشان خواهد رفت و همگی به زیردستی و بندگی خواهند افتاد و پراکنده و خوار و بیچاره خواهند گردید. می‌خواهیم اینها را نیک بفهمند و باور کنند و بکار بندند، آن وقت آن سخنان بیهوده‌ای را که از بدآموزیهای مادیگران یا از گفته‌های بیپای شاعران یا از فریبکاریهای ملایان و دیگران شنیده‌اند و با این اندیشه‌ها نمی‌سازد از دل بیرون کنند.» ** <small>(پرچم روزانه شمارهٔ ۵۶)۱۳۲۱</small> * «در هزاروسیصد سال پیش از این، کشاکشهایی دربارهٔ خلافت رخ داده و هرچه بوده پایان یافته و گذشته، امروز از گفتگوی آنچه سودی تواند بود؟. اینها نه تنها دین نیست، خود بیدینیست. راستی را دین برای آنست که مردمان چندان بیخرد و نافهم نگردند که زندگانی خود را رها کنند و بداستانهای هزاروسیصد سال پیش پردازند و درمیان مردگان کشاکش اندازند. کسانی که اینها را از دین می‌شمارند معنی دین را ندانسته‌اند. دین شناختن معنی جهان و زندگانی و زیستن بآیین خرد است. دین آنست که امروز ایرانیان بدانند که این سرزمینی که خدا بایشان داده چگونه آباد گردانند و از آن سود جویند و همگی باهم آسوده زیند و خاندانهایی به بینوایی نیفتند و کسانی گرسنه نمانند و دیهی ویرانه نماند و زمینی بی‌بهره نباشد.» ** <small>(پرچم نیمه‌ماهه ص۱۰۶ و ۱۰۷)۱۳۲۲</small> * «بدی در جهان تنها جنگ نیست. بدیهای بدتری می‌بوده و می‌باشد. این بدتر از جنگست که مردمی مردگان هیچکاره‌ای را گردانندگان جهان دانند و بروی گورهای آنان گنبدها افرازند و از صدها فرسنگ راه بزیارت آنها روند. بدتر از جنگست که مردمی از آیین گردش جهان ناآگاه باشند و بگرفتاریهای خود چاره از «دعا» خواهند. بدتر از جنگست که گروهی بنام درویشی بکار و پیشه‌ای نپردازند و جهان را خوار دارند و با تن‌های درست و گردن کلفت بگدایی و مفتخوری پردازند. بدتر از جنگست که از میان مردمی، شاعران یاوه‌گویی برخیزند و آشکاره سخن از جبریگری زده مردم را به تنبلی و سستی وادارند. این نادانیها و مانندهای اینها در ایران و کشورهای شرقی رواج می‌داشته و جمال مبارکِ شما آن فهم و دانش نداشته که به اینها پردازد و مردم را از گمراهی بیرون آورد. بهاء به این نادانیها نپرداخته بماند، که خود نادانیهایی بآنها افزوده. بجای برانداختن گنبدها، خود چند گنبدی بلند گردانیده. بجای نابود گردانیدن دعاها، خود دعاهایی ساخته و بدست مردم داده. این بدترین بدیهاست که مرد درمانده‌ای همچون بهاء بدعوای خدایی برخیزد و یک دسته چندان پست‌اندیشه و نافهم باشند که بچنان دعوایی گردن گزارند. آنچه شرقیان را بخواری و پستی کشانیده و بزیر یوغ غربیان انداخته، پابستگی به این گمراهیها و نادانیهاست. بهاء اگر آن بودی که نیکی جهان خواهد، بایستی به اینها پردازد و نبرد سختی آغازد. نه آنکه اینها را همه بگزارد و چند سخنی پا در هوا ـ از حرام کردن جنگ و دستور دادن به یکی شدن دینها ـ سراید و گردن فرازد.» ** ''(بهائیگری، گفتار دوم)۱۳۲۲'' *«در این کشور یا زندگانی دمکراسی یا کیش شیعی، یا سررشته‌داری توده[=حکومت ملی] یا حکومت ملایان، یا آن یا این، هر دو در یکجا نتواند بود. ایرانیان یا باید شیعه باشند و به آموزاکهای [تعلیمات] شیعیگری راه روند و مشروطه را رها کنند، یا هوادار مشروطه بوده بکیش شیعی (و همچنین بدیگر کیشها) چاره اندیشند.» ** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص ۲۰)۱۳۲۳'' *«نادانی ملایان در این زمینه[معنی دین] بآن سادگی که پنداشته می‌شود نیست. همین نادانی دلیل روشنی به بیدینی ایشانست؛ زیرا دین برای شناختن آیین خدا و زیستن از روی آن آیین می‌باشد. راستی را دین برای اینست که مردمان جهان و زندگی را نیک شناسند و به هر کار از راهش درآیند. برای اینست که بجای درمان بجادو و دعا نپردازند. پس دعا خواندن و دعا نوشتن بجای درمان، و آن را چاره پنداشتن خود بیدینیست، و شما می‌بینید که ملایان همین را از دین می‌شمارند.» ** ''(پندارها، گفتار دوم)۱۳۲۲'' *«می‌شنویم کسانی در تبریز و دیگر جاها می‌گویند: فلان آخوند یا بَهمان پیشنماز گفته پرچم نخوانید و بآن روزنامه کمک نکنید. می‌گویم اگر می‌خواهید بسخنان ملایان گوش دهید یکبارگی چشم از زندگی پوشیده مرگ خود و فرزندانتان را بدیده گیرید.» ** ''(پرچم روزانه شماره ۲۳۱)۱۳۲۱'' *«بدانید ای ایرانیان! شما را پراکندگی بیچاره و درمانده گردانیده. . . . بدانید ای ایرانیان! از کوششهای تنها به تنها نتیجه بدست نیاید. از تدبیرهایی که هر کس تنها برای رهایی خود کند سودی نباشد. در چنین هنگامهایی باید همگی دست بهم داد و برای همگان کوشید. از این راهست که می‌توان بنتیجه‌ای رسید. در ایران کسان چیزفهم و کاردان بسیار است. ولی عیب اینجاست که از هم پراکنده‌اند و هر کس بتنهایی چیزهایی می‌اندیشد و کاری از پیش نبرده در توی خشم و دلتنگی می‌سوزد. اینان اگر همه یکی گردند بکارهای نتیجه‌داری توانند برخاست.» ** ''(پرچم روزانه شماره ۱۵۷)۱۳۲۱'' *«انبوهی از ایرانیان این را عادت خود قرار داده که از حال و پیشامد گله کنند و بنالند ولی هیچگاه در اندیشهٔ کوشش و چاره نباشند. این نتیجهٔ درسیست که در سی سال گذشته از روزنامه‌ها آموخته‌اند. می‌آیند می‌نشینند و سر گفتگو را باز می‌کنند، و دردها و گرفتاریها را بتقریر می‌آورند. ولی همینکه گفته می‌شود که باید دست بهم داد و چاره‌ای کرد در آنجاست که صد سستی از خود نشان می‌دهند. در آنجاست که آدم می‌بیند این بدبختها گله و ناله را می‌خواهند و بهیچ گونه کوششی تن درنخواهند داد.» ** ''(پرچم روزانه شماره ۱۵۸)۱۳۲۱'' *«عقیده بقضا و قدر و دلبستگی بجبریگری عزم و ارادهٔ اینها [مردمی که در اندیشه‌ی کشورشان نیستند] را کشته‌است. بدبختها تا خطر را در نزدیکی خود نبینند بتکان نخواهند آمد و در چنان هنگامی نیز چاره دشوار خواهد گردید. باید آشکاره بگویم: چنین مردمی شایستهٔ زندگی نمی‌باشند. در چنین روزگاری که توده‌ها سختترین نبردها می‌کنند و مردان و زنان و پیران و جوانان دست بهم داده در آسمان و زمین، در زیر دریا و در روی آن جنگ و خونریزی می‌کنند، یک چنین مردم سست‌نهاد و بی‌اراده‌ای سرنوشتی جز لگدمالی در زیر پای دیگران نتواند داشت. باید اینها را آشکاره بگویم و حقایق را پوشیده ندارم.» ** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۵۸)۱۳۲۱'' *«مایهٔ بدبختی ایرانیان اندیشه‌های پراکنده‌ایست که در مغزها جا دارد. این اندیشه‌های پریشان و گمراهست که اراده‌ها را سست و خردها را بیکاره می‌گرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت می‌سازد. سپس دلیل آورده گفته‌ایم: سرچشمهٔ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان می‌دهد و آنها را بکار می‌اندازد. از آنسوی مغز تابع اندیشه‌هاییست که در آن جا می‌گیرد. این اندیشه‌هاست که مغز را اداره می‌کند. پس از این مقدمه گفته‌ایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سست‌اراده و بیچاره‌اند سخنان پراکندهٔ ضد هم می‌باشد و مثل آورده گفته‌ایم: در این توده از یکسو سروده می‌شود: «بجز از کشته ندروی» و از یکسو گفته می‌شود: «که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته می‌شود: «گر زمین را به آسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی». امروز از یکسو ما می‌خواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما می‌گوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید: «بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست». از یکسو ما می‌گوییم: باید در اندیشهٔ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن: «اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبّرد رگی تا نخواهد خدای». می‌گوییم: آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بی‌اثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهن‌پرستی و کوشش می‌نویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟ !..» ** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۲۴)۱۳۲۱'' *«پایندگی یک توده بیش از همه در سایهٔ نکوخوییست در جهانی که بنیاد زندگی بر کشاکش نهاده شده پایندگی یک توده بیش از همه در سایهٔ خویهاییست که مایهٔ استواری ایشان گردد. بدانسان که درختی تا سخت و استوار نباشد در برابر تندبادها ایستادگی نتواند، یک مردم نیز تا استوار نباشند پایدار نخواهند ماند. کسانی خوشخویی را خنده‌رویی و چرب‌زبانی و چاپلوسی و اینگونه سست‌نهادی‌ها می‌پندارند یا ساختن با هر نیک و بد را هنری می‌انگارند. اینان سخت نادانند و خوشخویی جز از اینهاست. برای یک توده پیش از همه خوییهایی می‌باید که استوار و پایدارشان گرداند. آنچه یک توده را استوار و پایدار می‌گرداند چیست؟... آزادگی، غیرت، دلیری، از خود گذشتگی، پافشاری. سخندانی و دانشمندی و هنروری و اینگونه عنوانها را در این زمینه ارجی نیست.» ** ''(پیمان سال سوم، شمارهٔ ۴ ص ۱۹)اردی بهشت ۱۳۱۵'' *«کار یک مردم یا یک توده تنها با گفتن و نوشتن و اظهار عقیده نمودن بجایی نمی‌رسد. این یکی از گمراهیهای ایرانیانست که تنها بگفتن و اظهار عقیده کردن بس می‌کنند و این نمی‌اندیشند که یک رشته اندیشه هرچه نیک و سودمند باشد تا باجرا گزارده نشود نتیجه‌ای از آن در دست نخواهد بود و راه اجرا آنست که یک دسته از مردان بافهم از پیر و جوان دست بهم دهند و یک جمعیتی گردند و اراده‌ها را یکی سازند، و آن وقت رشتهٔ کارها را بدست گرفته آن اندیشه‌های بلند و سودمند را با دست خود اجرا گردانند.» ** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۸۳)۱۳۲۱'' *«چون بارها دیده شده، کسانی که کتابهای ما را می‌خوانند چون با سخنانی ناشنیده روبرو می‌گردند، در بارِ یکم دل‌آزرده می‌شوند و به آسانی آنها را نمی‌توانند پذیرفت، و از آنجا که هر گفته‌ای دلیل استواری همراه می‌دارد ناپذیرفتن نیز نمی‌توانند، و اینست دودل می‌مانند. این کسان باید به یک بار خواندن بس نکرده کتاب را دو بار و سه بار بخوانند که بیگمان آنچه را که در بار یکم پذیرفتن نتوانسته‌اند، در بارِ دوم و سوم خواهند توانست. به هر حال ما هیچ سخنی را بیدلیل نگفته‌ایم و این نمی‌خواهیم که کسی نافهمیده و باور نکرده سخنی را از ما بپذیرد. ما چنان‌که خواهش کرده‌ایم دوست می‌داریم هر خواننده‌ای راستی را داور باشد. هیچ سخنی را از ما بی‌دلیل نپذیرد و از هیچ سخنی که بادلیلست چشم نپوشد.» ** ''(پیشگفتار کتاب داوری)۱۳۲۳'' *«در هر کجا خرد کمتر سخن آنجا فراوانتر. از شگفتیهای زمان ما فزونی بی‌اندازهٔ سخن است. هیچ زمانی مردم باین اندازه پرگو نبوده‌اند. سخن در زمانهای پیشین ارج سیم و زر را داشت ولی امروز بی‌ارجتر از سفال و سنگ است. بدانسان که در زندگانی ساده و پیشین ما بزرگترین شماره «هزار» بود و تودهٔ انبوه بالاتر از آن شماری نمی‌شناختند ولی امروز «کرور» و «میلیون» بر زبانها روانست و چه بسا که «بلیون» و «ترلیون» هم بکار می‌رود به همین اندازه سخن در جهان فزون گردیده‌است. می‌توان گفت مردم امروزی ده برابر بلکه صد برابر زمانهای پیشین گفتگو می‌نمایند یا چیزنویسی می‌کنند. کسانی خواهند گفت: از فزونی سخن چه باک؟.. می‌گوییم فزونی سخن دلیل کمی خرد است در هر کجا خرد کمتر سخن آنجا فراوانتر و هر کسی هرچه سبکمغزتر زبانش بر گفتگو روانتر می‌باشد. این فراوانی روزنامه‌ها، فزونی کتابها، بیشی انجمنها و کنفرانسها همهٔ اینها گواه کوتاهی خردها می‌باشد. اگر دو خردمندی در موضوعی باهم گفتگو نمایند هرگز نخواهد بود که بیش از چند جمله سخن برانند. آن کار سبکمغزانست که در هر موضوعی بگفتگوی درازی می‌پردازند و پیاپی گفته‌های خود را تکرار می‌کنند.» ** ''(پیمان، سال یکم، شمارهٔ شانزدهم، ص ۷)۱۳۱۳'' *«این در نهاد هر کس نهاده که چون پندآموزی را دید گرفتار پستیهاست پند او را نمی‌پذیرد و بلکه بر بدکاری دلیرتر می‌گردد. رازیست آسمانی که سخن تا از دل پاکی برنخیزد دلها را تکان نمی‌دهد. چیزیست در سرشت آدمی سرشته و ما هرگز نمی‌توانیم آن را دیگرگونه سازیم. ... ما آشکار می‌بینیم تا پندآموزی گردنفراز و پاکنهاد نباشد گفتهٔ او در مردم اثر ندارد. ... اندرز جز از جمله‌های دانش‌آمیز است که بگوینده‌اش ننگرند. اندرز نه از راه فهم و دریافت بلکه از راه گرایش و پیروی کارگر می‌افتد. اینست باید اندرزگو پاکنهاد و درخورِ پیشوایی باشد. آن در سخنبازیست که به نغزی و آبداری یک جمله ارج می‌گزارند، در پندآموزی بیش از همه پاکنهادی گوینده در کار است.» ** ''(پیمان سال سوم، شمارهٔ ۳ ص ۴۸۱)فروردین ۱۳۱۵'' *«خداشناسی آن نیست که خدایی تصور کنند و هرچه خواستند باو نسبت دهند. اینگونه خداشناسی با بت‌پرستی یکیست، بلکه همان بت‌پرستیست. خداشناسی هنگامی درستست که خدای راستین را شناسند و هر کاری بیهوده یا ناسزایی را باو نسبت ندهند. اینست ما بخداشناسی این مردم ارج نمی‌توانیم گزاشت. بلکه جز بت‌پرستشان نمی‌توانیم شناخت. آنان گردن می‌فرازند و بخود می‌بالند که خداپرستند، ولی در پستی اندیشه از بت‌پرستان کمترند. «خانمها دیدید روهاتان باز کردید خدا بغضب آمد و بلا فرستاد». اینست نمونه‌ای از خداشناسی آنان.[ملایان]» ** ''(پرسش و پاسخ، ص ۳۳ از ۶۴)۱۳۲۴'' *«شما[ملایان] اگر معنی دین را می‌دانستید، می‌دانستید که خدا را در راه بردن اینجهان آیینی هست ـ آیین بسیار استواری که هیچگاه دیگر نگردد، این می‌دانستید که داستان امام ناپیدا و آن «عجایب و غرائب» که بآن داستان بسته‌اید: «دجال از چاه بیرون خواهد آمد، آفتاب از مغرب سر خواهد زد، عیسی از آسمان فرود خواهد آمد، توپ و تفنگ از کار خواهد افتاد، مردگان زنده خواهند گردید…» همه با آیین خدا ناسازگار است. ولی چون از نادانی معنی دین را نمی‌دانید اینست گستاخانه بخدای آفریدگار چنین دروغهایی می‌بندید. آنگاه شرم نکرده می‌گویید: «اینها از ضروریات دینست هر کس اینها را نپذیرد بیدینست». در حالی که بیدین و خداناشناس شما ملایان هستید که اینگونه کارهای خردناپذیر را بخدا می‌بندید، بیدین شمایید که از آیین خدا ناآگاهید، بیدین شمایید که جز شکم‌پرستی آرزویی در جهان ندارید. ببینید: شما تا چه اندازه نادانید که چون ما می‌گوییم یک مردی هزار سال زنده نتواند ماند، شما پاسخ داده می‌گویید: «از قدرت خدا چه بعید است؟!..» و از بس نافهمید این نمی‌دانید که خدا برای توانایی خود مرزی پدیدآورده و برای کارهای خود آیینی گزارده. این نمی‌دانید که هرچه تواند بود نباید بود.» ** ''(پرچم نیمه‌ماهه ص۳۷۲)۱۳۲۲'' *«با هیچ‌کسی دشمنی نداشته‌ایم و نمی‌داریم چنان‌که در این چند سال آزموده‌ایم، بدخواهان و دشمنان در برابر ما جز چند جمله‌ای نمی‌دارند و جز از آنها را بزبان نمی‌توانند آورد؛ مثلاً شاهراه بزرگ و روشنی که ما بسوی آمیغها[=حقایق] باز کرده و مردمان را بزیستن از روی خرد می‌خوانیم و در برابر گمراهیها و بیدینیها درفش افراشته نام خدا را در جهان بلند می‌گردانیم، بدخواهان اینها را که می‌بینند با چشمان دریده بیکدیگر چنین می‌گویند: «ادعای پیغمبری می‌کند!..». ایرادهایی که (مثلاً به سعدی و حافظ) گرفته و یکایک آنها را با دلیلهای استوار روشن می‌گردانیم، آنان نام دیگری پیدا نکرده بیکدیگر چنین می‌گویند: «به سعدی و حافظ فحش داده!..». بیپایی کیشهای پراکنده را که می‌نویسیم و بارها می‌گوییم ملایان یا دیگران اگر توانند پاسخ دهند، در اینجا نیز جملۀ دیگری نیافته می‌گویند: «بمذهب توهین کرده!..». ... می‌گوییم: ما بکسی دشنام نداده‌ایم و خود از دشنام بسیار دوریم. همچنین ما نخواسته‌ایم از جایگاه کسی بکاهیم و خود با هیچ‌کسی دشمنی نداشته‌ایم و نمی‌داریم. … اینکه واژه‌های «نادان» و «نافهم» و «گمراه» و مانند اینها را بکار برده‌ایم، معنی راست آنها را خواسته‌ایم، نه آنکه دشنام داده باشیم.» ** ''(یادداشت آغاز کتاب صوفیگری)1322'' *«کسی چه می‌داند که در ایران اگر از هزار سال پیش دستگاه شعر با این ترتیب گسترده نبود امروز ایران در آسیا جایگاه ایتالیا را داشت در اروپا و امروز درفش ایران بر روی سراسر آسیا سایه می‌گسترد! مگر انکار می‌کنید که حوادث جهان معلول یکدیگر است و یک مردمی که بپستی می‌افتد و بدبختی گریبان ایشان را می‌گیرد علت آن همانا بیهوده‌کاریها و بیخردیهاست که درمیان خود ایشان پدید می‌آید؟» ** ''(پیمان سال دوم، ص 569) 1314'' *«شما [ملایان] جز پایداری دستگاه خود را نمی‌خواهید و اسلام را بهانه ساخته‌اید. شما اسلام به آن دستگاه مفتخواری خود می‌گویید.» ** ''(پرسش و پاسخ، ص 10) 1324'' *«ما را با بهائیان یا با دستۀ دیگری دشمنی نیست و هرگز نمی‌خواهیم بناسزا دلی را بشکنیم و بیازاریم. ما هرچه می‌کنیم بنام دلسوزی بجهانیان است. ما می‌گوییم: همۀ جهانیان باید بیک دین آیند. دین در نزد ما شناختن معنی درست جهان و زندگانی و زیستن از روی آیین بخردانه است، و این نچیزیست که گوناگون باشد. راستیها در همه جا یکیست. این یکی از خواستهای بزرگ ماست و برای رسیدن باین خواست ناگزیریم با همۀ کیشهای گوناگون و دیگر گمراهیها نبرد کنیم و به هر کدام ایرادهایی که می‌داریم بنویسیم تا به خردها تکانی دهیم و به نتیجه‌ای که خواستاریم برسیم. آن ایرادها که بصوفیگری یا به بهائیگری یا به خراباتیگری یا بمادیگری یا بفلسفۀ یونان یا بکیشهای پراکنده می‌گیریم از این راهست نه از روی دشمنی یا بدخواهی. ما این ایرادها را می‌گیریم و پیروان آنها یا باید پاسخی بادلیل بایراد بدهند و یا بنام راستی‌پژوهی بما پیوندند. از آقایان بهایی نیز همین را چشم می‌داریم.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ214)1321'' *«ما در تاریخ، یک تودۀ سیصدوپنجاه ملیونی را توانیم یافت که بزیرِ دست یک تودۀ سی و چند میلیون افتاده. چنین کاری چرا رو داده و چگونه رو داده؟!. اگر نیک اندیشیم انگیزه و سرچشمۀ آن را جز برتری اندیشه‌ها و باورها نتوانیم یافت. آن تودۀ زبردست جز درپی پیشرفت خود نیستند و باورهای بیهوده را کم می‌دارند و معنی همدستی و سود آن را می‌شناسند ولی این تودۀ زیردست به پیشرفت زندگی خود جز پروای کمی نمی‌نمایند و با باورهای بیهوده از پرستش گاو و مار و از جوکی‌بازی و نمایشهای محرم و کینه‌های کهن بومی و مانند اینها سرگرمند، و معنی همدستی و سود آن اگرهم بگوشهاشان رسیده بدلهاشان اثر نکرده. از اندیشه‌های پست نتیجه همین باشد که بوده.» ** ''(ما چه می‌خواهیم؟، بخش یکم، تکۀ ششم، پیمان سال ششم، ص206، تیر 1319)'' *«امروز هر توده‌ای نیاز دارد که مردان و زنان آن را بغیرت و کوشش وادارند و بایستادگی در برابر سختیهای زندگانی دلیر گردانند، نه اینکه با خواندن شعرهای قلندرانۀ غیرتکشِ زمان مغول بسستی و تنبلیش بیفزایند و بازماندۀ حس و غیرتش را نیز از دستش بگیرند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 200)1321'' *«... آن کسان[«بزرگان ادب فارسی»] چه کرده‌اند که بزرگ شده‌اند؟! آیا کسی با سخنان پریشان و پراکنده و ضد هم بزرگ می‌شود؟! آیا کسی که در زمان مغول زیسته و در آن روزگار اندوه و شیون خاندانها، کمترین تأثری از خود نشان نداده بلکه همه دم از خوشی و یارپرستی زده و بالاخره زبان بستایش آباقاخان (ایلخانی) گشاده بزرگ تواند بود؟ !.. از اینگونه پرسشها می‌کنیم درمانده می‌گوید: اگر اینها بزرگ نیستند پس چرا شرقشناسان اینهمه تجلیل آنها را می‌نمایند؟! می‌گویم: شرقشناسان می‌خواهند شما را اغفال کنند و نگزارند از آلودگیهای زمان مغول بیرون آیید. شما باید خودتان بیندیشید و بفهمید که سود و زیانتان چیست.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321'' *«بسیاری از مردم ماهیت گفته‌های ما را درنیافته‌اند برخی از ایشان خود نمی‌خوانند و از زبانها چیزهایی می‌شنوند. برخی دیگر راهی را رفته‌اند که مخالف گفته‌های ماست (مثلاً فلسفه خوانده‌اند یا در ادبیات کار کرده‌اند) و آن پرده‌ای در برابر چشمهای آنان می‌گردد و از درک حقایق مانع می‌شود.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 108)1321'' *«یکی از بزرگترین گرفتاریهای ایرانیهاست که از بس خودخواه و خودنمایند آلودگیهای خود را که علت این بدبختی و درماندگی ایشان شده بگردن نمی‌گیرند و نقص بخود گمان نمی‌برند، و چنین وامی‌نمایند که این بدبختی و درماندگی نتیجۀ حوادث جهان و معلول تصادفاتست و اینست رهایی خود را نیز جز در نتیجۀ حوادث و تصادفات نمی‌شمارند و همیشه چشم براه این پیشامد و آن حادثه می‌دوزند. این بایرانیان بسیار سخت است که بآلودگیهای خود پی برند و ریاضت بخود داده بچارۀ آنها پردازند بلکه بسیار دوست می‌دارند که همیشه گناه را بگردن دیگران بیندازند. از اینرو ما که همیشه می‌نویسیم علت این بدبختیها آلودگیهای خودتانست، می‌نویسیم اگر دشمن هم بشما دست یافته از راه آن آلودگیها دست یافته، می‌نویسیم باید آن آلودگیها را از خود دور گردانید این نوشته‌های ما بایشان خوش نمی‌افتد و بسیاری از آنان چون پرچم را می‌خوانند رو ترش می‌کنند. ولی فلان روزنامۀ شیاد که هایهوی راه می‌اندازد: «جان من فدای ایران باد» «ایران جاویدانست» «ایران لایزالست» … از این جمله‌های پوچ که هیچ معنایی ندارد خوشدل می‌شوند و آن را از دست هم می‌ربایند. کوتاهسخن، بآلودگیها خود گردن گزاردن نمی‌توانند. در کشوری که شمرده‌ایم چهارده کیش مختلف هست، چندین مسلک سیاسی رواج یافته، ده تن با یکدیگر هم‌اندیش نمی‌باشند، یک بخش بزرگی از مردم آن، عشایر تاراجگرند که هنوز باصول قرون وسطا زندگی می‌کنند، در چنین کشوری که این یک شمه‌ای از آلودگیهای آن می‌باشد هیچ نقص نمی‌پندارند و بتکانی نیاز نمی‌بینند و ما به هر چیزی که دست می‌زنیم در برابر ما به هیاهو می‌پردازند. بلکه بسیاری از مردم همین گرفتاریها را سرمایه‌ای برای خود می‌پندارند؛ مثلاً عشایر تاراجگر را «مردان رشید» نامیده ذخیره‌ای برای روز مبادا [مقصود: بهنگام جنگ] می‌شمارند. این کیشهای گوناگون را که سراپا آلودگی است و سراپا بیدینی است دین نامیده برواجش می‌کوشند، یاوه‌بافیهای پست زمان مغول را ادبیات نامیده بخود می‌بالند. جوانان درسهایی را که در دبیرستانها و دانشکده‌ها خوانده‌اند و بخش بزرگی از آنها جز مایۀ فرسودگی مغز نیست سرمایۀ زندگانی می‌شناسند. بهر حال چون نقصی در خود نمی‌شناسند اینست گناه را بگردن حوادث می‌اندازند و برای رهایی نیز چشم براه حوادث می‌نشینند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 179)1321'' *«مایۀ بدبختی ایرانیان اندیشه‌های پراکنده‌ایست که در مغزها جا دارد. این اندیشه‌های پریشان و گمراهست که اراده‌ها را سست و خردها را بیکاره می‌گرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت می‌سازد. سپس دلیل آورده گفته‌ایم: سرچشمۀ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان می‌دهد و آنها را بکار می‌اندازد. از آنسوی مغز تابع اندیشه‌هاییست که در آن جا می‌گیرد. این اندیشه‌هاست که مغز را اداره می‌کند. پس از این مقدمه گفته‌ایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سست‌اراده و بیچاره‌اند سخنان پراکندۀ ضد هم می‌باشد و مثل آورده گفته‌ایم: در این توده از یکسو سروده می‌شود: «بجز از کشته ندروی» و از یکسو گفته می‌شود: «که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته می‌شود: «گر زمین را به آسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی». امروز از یکسو ما می‌خواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما می‌گوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید: «بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست». از یکسو ما می‌گوییم: باید در اندیشۀ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن: «اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبّرد رگی تا نخواهد خدای». می‌گوییم: آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بی‌اثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهن‌پرستی و کوشش می‌نویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟ !..» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 124)1321'' *«ما می‌گوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را بجبریگری و خراباتیگری دعوت کرده‌اند و شعرها و گفته‌های آنها را می‌آوریم: «می خور که ندانی ز کجا آمده‌ای خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و «گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی» و «اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای»، «تریدو اریدو مایکون الا ماارید». می‌گوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت. این سخنیست که ما می‌گوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را می‌خواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمی‌پذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه می‌فهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321'' *«ما می‌خواهیم ایرانیان حقایق زندگانی را دریافته در پیرامون آن یگانگی[=اتحاد] نمایند و در راه نشر آن حقایقست که بشاعران برخورده بدآموزیهای آنان را سنگ راه خود یافته خورد می‌کنیم. ما می‌گوییم: «هر مردمی باید بآبادی کشور خود و نگهداری آن بکوشند». این یکی از حقایقست که می‌خواهیم در دلها جا دهیم ولی شاعران همگی ضد این را گفته‌اند. همگی آنها مردم را بجبریگری و بی‌پروایی و مستی شبانه‌روزی خوانده‌اند اینست ما ناگزیر می‌شویم آنها را براندازیم. همچنین بیکایک کیشها از بهائیگری و باطنیگری و صوفیگری و آن دیگرها که مایۀ پراکندگی و گمراهی است پرداخته ایرادهای خود را می‌نویسیم. راه یگانگی اینست؛ زیرا آنچه مردمی را بیک راه تواند آورد حقایقست.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 251)1321'' *«بدبختی همین است که یک توده‌ای بجای همه چیز دست بدامن غوغا و هایهوی و ناله و گله بزنند و چنین دانند که از این راه بجایی خواهند رسید. هان ای ایرانیان، راه را گم کرده‌اید و هان ای بیچارگان سررشته را از دست داده‌اید. ... بدانید ای ایرانیان: این درد و گرفتاری که شما در آنید بیدرمان و چاره نمی‌باشد ولی باید نخست راه آن دانسته شود و دوم یک دسته از مردان نیک دست بهم دهند و بنام غیرت و مردانگی کوشش و جانفشانی دریغ نگویند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 212) 1321'' *«این رفتار دانشمندانه نیست. سخنی را همانکه شنیده‌اید به پاسخ برخاسته‌اید. این رفتار ملایانست که همانکه سخنی شنیدند و با دانسته‌های خودشان ناسازگار یافتند، نافهمیده و نااندیشیده به پاسخ می‌پردازند. این سخنان ما تازه است. شما بایستی آنها را بیندیشید و بسنجید، پس از زمانی به پاسخی برخیزید. این سخنان بآن آسانی که می‌پندارید نیست و بیگمان تکانی از راه اینها در روانشناسی پدید خواهد آمد.» ** ''(«در پیرامون روان»،‌ نشست چهارم) 1324'' *«از مردم پراکنده‌اندیشه و سست‌باور نیرویی پدید نیاید، این مردم پریشانِ ایران که ده تن دارای یک اندیشه نیستند نیرویی ندارند تا کسی آن را بدست آورد. ... نیرو از یکی شدن باورها و خواستها پدید آید.» ** ''(پرچم نیمه‌‌ماهه ص326)1322'' *«امروز مسلمانان مغزهاشان آکنده از هر گونه گمراهیست. گذشته از آنکه گنبدپرستی و مرده‌پرستی که رنگهای دیگر بت‌پرستی می‌باشد درمیان مسلمانان رواج بی‌اندازه می‌دارد، گمراهیهای رنگارنگ دیگر نیز ـ از پندارهای پوچ صوفیان، و بافندگیهای فلسفۀ یونان، و بدآموزیهای باطنیان، و یاوه‌سراییهای خراباتیان و مانند اینها ـ درمیانست. پس از همه در سالهای آخر بدآموزیهای گوناگون اروپایی نیز رواج یافته و بروی آن نادانیها آمده است. امروز مسلمانان از آمیغهای[حقیقت] زندگانی بسیار کم بهره می‌دارند. مردم عامی بماند، آن ملایان بزرگ جامع ازهر و مجتهدان نجف در نادانیهای بسیار تاریکی فرورفته‌اند.» ** ''(در پیرامون اسلام،‌ ص 2)1322'' *«شما [ملایان] جز پایداری دستگاه خود را نمی‌خواهید و اسلام را بهانه ساخته‌اید. شما اسلام به آن دستگاه مفتخواری خود می‌گویید.» ** ''(پرسش و پاسخ ص 10)1324'' *«یک نکته‌ای که باید فراموش نکرد آنست که علت رواج تند شعرهای خیام و حافظ در میان جوانان همینست که بسیاری از آنان بدآموزیهای این دو شاعر را با دلخواه و هوس خود سازگار می‌یابند. این بسیار لذت دارد که به یک جوان عیاشی بگویند اندیشۀ گذشته و آینده همه را رها کن و زحمتی بخود راه نده و پروای کشور و توده نکن و دم را غنیمت دانسته خوش باش. بگفتۀ عامیان هم تجارت است و هم زیارت، هم زمینۀ خوشگذرانی و بیغیرتی را تهیه می‌کند و هم نامش فلسفه است و می‌توان در مجالس نشست و با پیشانی باز گفتگو از آن کرد.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ212)1321'' *«یکی از لغزشها در ایرانیان آنست که می‌پندارند در جهان حقایقی نیست و هر کس از روی گمان یا پندار یک چیزهایی می‌فهمد و آن نظریست که او دارد. مثلاً ما این سخنانی را که دربارۀ درماندگی ایرانیان و علت آن را می‌نویسیم کسانی خوانده چنین می‌گویند: «این هم یک نظریست». ... همین خود نشان نافهمی و بیچارگی ایرانیان است. چنین می‌پندارند در جهان حقایقی نیست. ولی باید بدانند جهان پر از حقایق می‌باشد. هر موضوعی را که شما بگیرید یک حقیقتی دارد که باید جست و بدست آورد و پیروی از آن کرد.» ** ''(پرچم روزانه ش 86) 1321'' *«آدمیان همگی از یک ریشه‌اند. این تیره‌ها که درمیانند همگی یکسانند، و یکی را بدیگری برتری نیست. برتری یک مرد و یا یک توده جز از راهِ درستی روان و خِرَد، و پاکی دین و زندگی نتواند بود. تیره‌هایی که در دانش و هنر پیش افتاده‌اند، این یک فیروزی بزرگیست که بهرۀ آنان گردیده، لیکن باید بدیگران یاوری کنند، و از دانش و هنر خود بآنان سود رسانند، و در پیشرفت، آنان را نیز همراه گردانند. این رفتار را بنام آدمیگری کنند، به پیروی از خِرَد کنند، بَهرِ آسایشِ خودشان و دیگران کنند. بسیار نادانیست که با دانش و هنر، دیگران را زیردست گردانند. بسیار نادانیست که با نیرنگ و فریب، تیره‌هایی را از پیشرفت بازدارند. این یک بدنامی بزرگی بآنان خواهد بود.» ** ''(ورجاوندبنیاد بخش یکم، بند 11 )1322'' *«نیکی تنها با گفتن نیست و باید درپی کردار بودن، این کارِ شما که تنها بگفتگو کردن از نیک و بد و دلتنگی نمودن از بدیهای توده بس می‌کنید نه تنها بیهوده است و هیچ سودی را درپی نمی‌دارد، زیانهایی نیز از آن پدید می‌آید. این خود دور از آزادگیست که کسانی همه از درد نالند و درپی درمان نباشند. چنین کاری جز نمونۀ پستنهادی نتواند بود. گذشته از این همیشه درد را گفتن آن را آسان گرداند و در اندیشه‌ها از بزرگیش کاهد و کم‌کم به بیرگی و زبونی کشد. یک درد را باید درمان کردن و اگر نشدنیست باید زمان چاره را بیوسیدن.[انتظار کشیدن]» ** ''(پیمان سال ششم، شمارۀ یکم، ص 34)1319'' *«مادیگری با آنکه در ایران رواج فراوان یافته هنوز کمتر کسی معنی آن را می‌داند و از چگونگی آن آگاه می‌باشد. مادیگری بزرگترین گمراهی‌ایست که تاکنون در جهان رخ داده و این گمراهی‌ایست که همراه دانشها و اختراعهای اروپایی به هر کجا می‌رسد در اندک زمانی انبوه مردم را بیدین و بی‌همه‌چیز می‌گرداند و تغییر در زندگانی آنجا پدید می‌آورد، و باین گمراهی تاکنون پاسخی داده نشده بود و برای نخستین بار پیمان به پاسخگوییهایی پرداخت و به هر حال پایۀ آن را برانداخت. آری این باور نکردنیست که یک گمراهی‌ای که در سراسر جهان رواج یافته و با بودن صدهزاران کشیش و ملا و حاخام و دیگران، کسی تاکنون پاسخی بآن نتوانسته، ولی یک مهنامه‌ای از تهران که هنوز صد یک مردم از انتشار آن آگاه نیستند پاسخهای دانشمندانۀ استواری بآن داده است.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 240)1321'' *«آیا این بدخواهی با کشور و توده نیست که کسانی چنین اندیشه‌های کجی[خراباتیگری] را ترویج نمایند؟!. آیا از اینها جز زیان چه نتیجه‌ای در دست تواند بود؟!.. امروز در این جهان که توده‌ها در راه زندگانی با همدیگر سختترین نبردها را می‌کنند آیا خیانتکاری نیست که شما چنین بدآموزیهایی را که همه‌اش سخن از مستی و سستی می‌راند در دلها جا دهید؟!.. آیا این دشمنی با توده و کشور شمرده نمی‌شود؟!.. آیا این داستان از کجا سرچشمه می‌گیرد؟!.. این هیاهو دربارۀ خیام از کجا برخاسته؟!. من نمی‌خواهم پرده‌دری کنم همین اندازه می‌نویسم: کسانی در این راه دانسته و فهمیده گام برمی‌دارند. و آنان خواستشان سسـت گردانیدن این تودۀ بیچاره است و این داستان و مانندهایش را وسیلۀ نیکی برای کار خود می‌شناسند، دیگران نیز نافهمیده و نادانسته پیروی از ایشان می‌کنند. اینها همه دامست همه دانه است. اگر بخواهند کسی را فریب دهند و سوارش گردند آشکاره نگویند که می‌خواهیم تو را فریب دهیم یا می‌خواهیم بگردنت سوار گردیم، با سخنانی سرگرمش دارند و قصد خود را بکار بندند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 147)1321'' *«چون بارها دیده شده، کسانی که کتابهای ما را می‌خوانند چون با سخنانی ناشنیده روبرو می‌گردند، در بارِ یکم دل‌آزرده می‌شوند و به آسانی آنها را نمی‌توانند پذیرفت، و از آنجا که هر گفته‌ای دلیل استواری همراه می‌دارد ناپذیرفتن نیز نمی‌توانند، و اینست دودل می‌مانند. این کسان باید به یک بار خواندن بس نکرده کتاب را دو بار و سه بار بخوانند که بیگمان آنچه را که در بار یکم پذیرفتن نتوانسته‌اند، در بار‌ِ دوم و سوم خواهند توانست. به هر حال ما هیچ سخنی را بیدلیل نگفته‌ایم و این نمی‌خواهیم که کسی نافهمیده و باور نکرده سخنی را از ما بپذیرد. ما چنانکه خواهش کرده‌ایم دوست می‌داریم هر خواننده‌ای راستی را داور باشد. هیچ سخنی را از ما بی‌دلیل نپذیرد و از هیچ سخنی که بادلیلست چشم نپوشد.» ** ''(پیشگفتار کتاب داوری)1323'' *«از هزار سال باز در ایران و کشورهای اسلامی پیاپی بدآموزیها پدید آمده: شیعیگری، باطنیگری، جبریگری، صوفیگری، فلسفۀ یونان، خراباتیگری، علی‌اللهیگری، شیخیگری، بهاییگری، و اینها که هر یک گمراهی دیگری می‌بوده کم‌کم بهم درآمیخته و یک رشته پندارهای درهم گیج کننده‌ای پیدا شده، و همۀ آنها بکتابها درآمده و از آنها بمغزها راه یافته، و همانست که مایۀ درماندگی توده‌های بدبخت شرقی گردیده. اکنون که اندیشه‌های اروپایی بشرق رسیده، اینها نیز نیک و بد درهم است، و آنگاه با پندارهای گیج کنندۀ کهن شرقی بهم می‌آمیزد و هرچه بدتر می‌گردد. باز می‌گویم: سرچشمۀ بدبختی شرقیان اینهاست که باید از میان رود. امروز جوانان که سر می‌افرازند گرفتار اینها می‌شوند و بیشتر ایشان بیکبار تباه می‌گردند. اینست چنانکه ما از یکسو آمیغهای زندگی را می‌پراکنیم همچنان باید باین کتابها پرداخته بنابودی آنها کوشیم.» ** ''(دفتر یکم دی‌ماه 1322 ص 8)1322'' *«بسیاری از مردم چشم به پیشامدهای جهان دوخته‌اند، و شما هر گله‌ای که از آلودگی خویها و از پراکندگی اندیشه‌ها بکنید پاسخ داده گویند: «انشاءالله خوب می‌شود، صبر کن فلان کار بشود». این از بدترین نادانیهاست. گذشت زمان هیچگاه نیکی نیاورد و درخت آرزو بار ندارد. چنانکه در زندگانی خودی اگر کسی نکوشد و درپی نان و آب و رخت نباشد گرسنه و لخت ماند و از گذشت زمان دری بروی او باز نشود، در زندگانی توده‌ای نیز تا مردمی خودشان نکوشند و نیرومند نباشند هیچگاه از امید و آرزو چیزی بدستشان نیاید و از گذشت زمان گشایش برای آنان رخ ندهد و چون ناتوان و زبون باشند پیشامدها همه بزیان ایشان بسر آید.» ** ''(پیمان سال ششم، شمارۀ سوم ص 154)1319'' *«یک نادانی زشتی این نادانی زشتی است که کسانی بنام دین با دانشها دشمنی می‌نمایند. اینان کسانیند که معنی دین را نمی‌دانند و نتیجه‌ای که از آن باید خواست نمی‌شناسند. شما از آنان بپرسید: «دین را به چه معنی می‌شناسید؟!.. چه نتیجه‌ای از آن چشم می‌دارید؟!.. دین مگر برای گمراه گردانیدن مردمانست که بنام آن با راستیها دشمنی می‌نمایند؟!..»، خواهید دید یک پاسخی نمی‌دارند، و راستی آنست که یک رشته پندارهایی را گرفته‌اند و بروی آنها پا می‌فشارند، و خود نیز نمی‌دانند که چه می‌کنند و چه می‌خواهند. دین و دانش هر دو باید یک خواست را دنبال کنند و هیچگاه باهم ناسازگار نباشند.» ** ''(پیمان سال هفتم، شمارۀ دوم ص 73)1320'' *«تا سی و چند سال پیش از این، بازرگانان ایران، از برگزیده‌ترین تیره‌های ایران شمرده می‌شدند. زیرا با پیشانی باز پول بدست می‌آوردند و با پیشانی باز بکار می‌بردند، به کمچیزان و درماندگان دستگیریها می‌نمودند، بکارهای تاریخی نیکی از ساختن پل و درآوردن چشمه و مانند اینها می‌پرداختند. در جنبش مشروطه نیز اینان مردانگی بسیار نمودند و رادمردانه پولهای فراوان در راه جنبش بیرون ریختند. مشروطه بیش از همه با پول بازرگانان پیش رفته. لیکن جای افسوست که امروز بازرگانان از نیکان شمرده نمی‌شوند، و در این سالهای آخر در نتیجۀ آزمندی و پولدوستی که از خود نموده‌اند در میان توده سخت بدنام شده‌اند. راستی را بیشتر آنان جز دربند پول نیستند و در این باره پروا از کسی و چیزی نمی‌دارند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ224)1321'' *«ما می‌گوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را بجبریگری و خراباتیگری دعوت کرده‌اند و شعرها و گفته‌های آنها را می‌آوریم: «می خور که ندانی ز کجا آمده‌ای خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و «گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی» و «اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای»، «تریدو اریدو مایکون الا ماارید». می‌گوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت. این سخنیست که ما می‌گوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را می‌خواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمی‌پذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه می‌فهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321'' *«بزرگی آنست که کسی یک کار سودمند و بزرگی را برای توده انجام دهد. مثلاً اگر دشمنان بکشور رو آورده‌اند یک کسی از جان بگذرد و جلو بیفتد و مردم را بتکان آورد و بجلو دشمن شتابد و آنها را برگرداند، یا اگر خشکسالی و کمیابی روی داده و فقرا دچار گرسنگی گردیده‌اند یک کسی خود از داراییش بگذرد و دیگران را نیز بپول دادن وادارد و بینوایان را از مرگ و نابودی نجات دهد، و یا اگر گمراهی و نادانی بتوده چیره گردیده، کسی به نبرد و کوشش برخیزد و رنج و آسیب بخود هموار گرداند و توده را از گمراهی و نادانی، برهایی رساند. با این کارها و مانند اینهاست که کسی بزرگ تواند بود. آن کسان چه کرده‌اند که بزرگ شده‌اند؟! آیا کسی با سخنان پریشان و پراکنده و ضد هم بزرگ می‌شود؟! آیا کسی که در زمان مغول زیسته و در آن روزگار اندوه و شیون خاندانها، کمترین تأثری از خود نشان نداده بلکه همه دم از خوشی و یارپرستی زده و بالاخره زبان بستایش آباقاخان (ایلخانی) گشاده بزرگ تواند بود؟!.. از اینگونه پرسشها می‌کنیم درمانده می‌گوید: اگر اینها بزرگ نیستند پس چرا شرقشناسان اینهمه تجلیل آنها را می‌نمایند؟! می‌گویم:‌ شرقشناسان می‌خواهند شما را اغفال کنند و نگزارند از آلودگیهای زمان مغول بیرون آیید. شما باید خودتان بیندیشید و بفهمید که سود و زیانتان چیست.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321'' *«هر کسی نخست باید به خود پردازد کسانی چون گفته‌های ما را می‌شنوند با یک زبان خرده‌گیری چنین می‌پرسند: «اینها چگونه پیش خواهد رفت؟!». می‌گویم: آنگونه که دیگر آمیغها پیش رفته. از نخست برای پیشرفتِ اینگونه جنبشها یک راه بیشتر نبوده. بخردان و پاکدرونان پذیرند، و مردانه به یاری و پشتیبانی برخیزند، و دست به هم داده نابخردان و ناپاکان را که ایستادگی می‌نمایند نابود گردانند. از نخست راه این بوده و کنون همین خواهد بود. آنگاه شما را چه کار با این پرسشست؟!.. هر کس نخست باید به خود پردازد، نخست باید در اندیشۀ خود باشد. سخنانیست سراپا راست و سراپا به سود جهان، شما اگر روان درست و خرد آزاد می‌دارید باید تشنه‌وار پذیرید و در راهش بکوشید، نه آنکه به پرسشهای نابجا برخیزید. این یکی از نادانیهای ایرانیانست که هر کسی نیکی را از دیگران می‌خواهد. هر کسی خود پاک و نیکست و آن دیگرانند که بدند و باید نیک گردند.» ** ''(پرچم نیمه‌ماهه شمارۀ چهارم)1322'' *«ایرانیان باید بدانند که خدا در این جهان مردمان را در کارهای خودشان مختار گردانیده و اینست هر مردمی اگر معنی زندگانی را دانست و دست بهم داد و بکار پرداخت با سرفرازی می‌زید، و اگر پی هوسها و نادانیها را گرفت و براههای بیخردانه گرایید ناگزیر دچار سختیها می‌شود و گزندها می‌بیند و خدا نیز رحمی بآنان نخواهد کرد. اینکه ملایان و روضه‌خوانان می‌گویند: کارها دست خداست، بیایید بخدا التماس کنیم، یک سخن بیخردانه‌ایست. خدا اختیار را بشما سپرده و از التماس هم کمترین نتیجه نخواهد بود. اینها را بفهمید تا تکلیف خود را بدانید.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 239)1321'' *«بارها گفته‌ایم: این پراکندگی اندیشه‌ها که شما گرفتارش هستید چاره‌ای جز این ندارد که حقایقی بیرون آید و این پندارهای پراکنده از میان رود و شما اگر رستگاری می‌خواهید باید از پذیرفتن حقایق سر باز نزنید.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 192)1321'' *«آن مردمی که خود را در پذیرفتن و نپذیرفتن دلیل آزاد شمارند و در برابر حقایق بهیاهوی پردازند سرنوشتشان همین باشد که در میان بیست‌ملیون، ده تن با یک اندیشه و باور پیدا نشود و در سختترین روزی نیز همدستی نتوانند، و اینست همیشه در برابر حوادث شکست خورند و لگدمال دیگران گردند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 192)1321'' *«گروهی[صوفیان] تا چه ‌اندازه نافهم باشند که این ندانند بیکاری سامان زندگی را بهم می‌زند. ندانند خدا شمارۀ زنان و مردان را یکسان گردانیده و یک مردی چون زن نمی‌گیرد باعث سیاه‌روزی یک زنی شده است، ندانند که نان از دست دیگران خوردن نشان پستی و زبونیست و آبرو را می‌برد و شرم و آزرم را از میان می‌برد، ندانند که پای کوفتن و رقصیدن جز با هوس خود راه رفتن نیست و آن را «عبادت» یا «ریاضت» نام نتوان نهاد.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 198)1321'' *«درخور صد شگفتست که پس از آنکه مشروطه در ایران روان گردید بایستی وزارت فرهنگ یکی از بایاهای خود این را داند که دلهای نوآموزان را از بدآموزیهای کهن قرنهای تاریک گذشته پاک گرداند و بجای آنها، معنی مشروطه و زندگانی مشروطه‌ای (دمکراسی) و میهن‌پرستی و اینگونه چیزها را بگزارد. لیکن وزارت فرهنگ درست وارونۀ این را گرفته و بایای خود دانسته که بدآموزیهای کهن را ـ با یک رویۀ رسمی ـ در دلهای جوانان جا دهد و مغزهای آنان را آلوده‌تر از مغزهای پدران درس‌ناخوانده‌شان گرداند. سرمایۀ وزارت فرهنگ ایران چیست؟.. شعرهای سعدی و حافظ و خیام و مولوی، و بافندگیهای صوفیان، و تنیده‌های افلاطون و ارسطو و دیگران و مانندهای اینها. کتابهای درسی از اینها سرچشمه می‌گیرد. اندکی هم از دانشهای اروپایی را یاد می‌دهند. دربارۀ دلمردگی و بیغیرتی بسیاری از مردم نیز داستان روشنست. این بدآموزیهای زهرآلود که چند رشته بهم آمیخته، چنانکه مغزها را بیکاره تواند گردانید، غیرتها و سَهِشها[=احساسات]را نیز تواند کشت. از مردمی با این مغزهای آکنده چشم غیرت و مردانگی داشتن از دیدۀ کور بینایی خواستنست. بسخن دامنه نمی‌دهم: ما ریشۀ بدبختیهای این توده را بدست آوردیم و یک چیستان تاریخی را بازنمودیم. سرچشمۀ بدبختی این کیشها، این کتابهاست، این درسهاست، این روزنامه‌هاست، این دستگاه فرهنگ نام است.» ** ''(«دادگاه» ص 12)1323'' *«ما نیک می‌دانستیم که این کیشها و دستگاههای بدآموزی چیزهای ساده‌ای نیست. صدهزاران کسان از آنها نان می‌خورند. هزاران کسان بدستاویز آنها بمردم فرمان می‌رانند. نیک می‌دانستیم که ایشان تا توانند ایستادگی خواهند نمود و صد نیرنگ بکار خواهند زد و صد رنگ پیش خواهند آورد. نیک می‌دانستیم که خود را بدامن سیاست خواهند انداخت و از بدخواهان این کشور یاوری و پشتیبانی خواهند طلبید. همۀ اینها را نیک می‌دانستیم و همۀ دشواریها را از پیش می‌شناختیم. دانسته و شناخته بکوشش و فداکاری آماده گردیدیم.» ** ''(دادگاه،‌ ص 14)1323'' *«در ایران همۀ نارواییها و بیراهیها از اینجا برخاسته که کسانی ادبیات را چیز جداگانه پنداشته‌اند و از اینجا به دو خطای بسیار بزرگی دچار گردیده‌اند زیرا از آنجا که شعر و ادبیات را کاری پنداشته‌اند پی کار دیگری نرفته خواسته‌اند از این راه روزی بخورند با آنکه توده به آن کار نیازی نداشته و ارجی نمی‌گزارده. از اینجا آنان ناگزیر شده‌اند که خود را به دربارها ببندند یا بستگی این توانگر و آن توانگر را بپذیرند. از اینجا هم ناگزیر شده‌اند که راه چاپلوسی را پیش گیرند و روی مردمی و آزادگی را سیاه سازند. از آنسوی چون شعر را کاری می‌پنداشته‌اند دیگر پایبند نیاز و دربایست نشده و هر روز و هر زمان به شعرسرایی برخاسته‌اند. بهار آمده شعر سروده. پاییز آمده شعر سروده. در عید شعر سروده. در سوگواری شعر سروده. یکی مرده شعر سروده. یکی زاییده شده شعر سروده. یک روز جیبش پر از پول بوده شعر سروده و جهان را به غلامی خود نپسندیده. روز دیگر جیبش تهی بوده شعر سروده و صد گِله از روزگار نموده. از همین جا کار بیهوده‌گویی بالا گرفته و معنای درست ادبیات و شعر از میان برخاسته است.» ** ''(سخنرانی کسروی در انجمن ادبی ص 5)1314'' *«آقای هژیر [وزیر کشور در آن زمان و سپس نخست‌وزیر] من در کجا و در کدام نوشتۀ خود دعوای پیغمبری کرده‌‌ام؟!. پیغمبری در اندیشۀ مردم آنست که فرشته از آسمان بنزد کسی بیاید و از سوی خدا پیامی آورد و آن کس با خدا پیوستگی پیدا کند و اگر خواست بآسمانها رود و اگر خواست مرده زنده گرداند، با جانوران سخن گوید ـ پیغمبری در پیش مردم باین معنیست. من در کجا گفته‌ام فرشته بنزد من می‌آید؟!. کجا گفته‌ام مرا با خدا پیوستگی هست؟!. شما این دروغ را از کجا آورده‌اید؟!. نمی‌دانم چرا زشتی این دروغ را نفهمیده‌اید؟!. گویا می‌پندارید که ما خواست شما را درنیافته‌ایم. آری آقای هژیر، شما و همدستانتان می‌خواستید این جنبش بسیار بزرگ ما را یک کوشش کوچک «مذهبی» نشان دهید و بهمین دستاویز ما را خفه گردانید. این سخن شما نیز از آن راه بوده. آقای هژیر، من هرچه گفته‌ام آشکار گفته‌ام، کتابها نوشته در سراسر جهان پراکنده‌ام. آنگاه من همه‌اش بکار کوشیده‌ام، بدعوی برنخاسته‌ام. من هیچگاه مرد دعوی نبوده‌ام.» ** ''(دادگاه ص 35)1323'' *«آری ما گروهی می‌باشیم. ولی «مذهب» بنیاد نمی‌گزاریم. ما خواست خودمان را بارها آشکار گردانیده‌ایم. ما می‌خواهیم این کشور را از بدبختی برهانیم و چون راه کار را شناخته‌ایم بفیروزی خود امیدمندیم. ما می‌خواهیم گمراهیها و بدآموزیهای زهرآلود را که از سعدی و حافظ و مولوی و دیگران بیادگار مانده و شماها[«کمپانی خیانت»] در راه افزودن برواج آنها صد پافشاری نشان داده‌اید از ریشه براندازیم، و بجای آنها کتابهایی را که بجوانان درس غیرت و گردنفرازی و میهن‌پرستی دهد روان گردانیم. ما می‌خواهیم این فرهنگ مغزفرسا که بدخواهان این کشور بنیاد گزارده‌اند از میان برداشته بجای آن فرهنگ را بمعنی راستش بنیاد گزاریم.» ** ''(دادگاه ص 36)1323'' *«یک توده‌ای که سی‌وشش سال است مشروطه گرفته ولی هنوز از هزار تن یکی معنی آن را نمی‌داند، یک توده‌ای که درمیان پانزده‌ملیون مردمش چهارده کیش هست که هر کدام سیاست جدایی و آرمان جدایی دارد یک توده‌ای که در آن ارمنی و آسوری و جهود و زردشتی و عرب و کرد و ترک و لر و بختیاری جدا از هم می‌زیند و در قرنهای متمادی هنوز درهم نیامیخته‌اند، یک توده‌ای که سرمایۀ علمی او بدآموزیهای بسیار بیخردانۀ خراباتیان و صوفیان و باطنیان زمان مغول می‌باشد، یک توده‌ای که مردان چهل ساله و پنجاه ساله‌اش سود از زیان و نیک از بد باز نمی‌شناسند ـ چنین توده‌ای چگونه تواند با دیگران همسری نماید و در میدان نبرد مقهور دیگران نگردد؟!..» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 162)1321'' *«بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیش‌بینی کرده بجلوگیری پردازید. نکرده‌اید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه‌ آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا میداند که سرگذشت این توده چه خواهد بود. بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.» ** ''(امروز چاره چیست؟،‌ ص 51)1324'' *«بدبختی همین است که یک توده‌ای بجای همه چیز دست بدامن غوغا و هایهوی و ناله و گله بزنند و چنین دانند که از این راه بجایی خواهند رسید. هان ای ایرانیان، راه را گم کرده‌اید و هان ای بیچارگان سررشته را از دست داده‌اید. ... بدانید ای ایرانیان: این درد و گرفتاری که شما درآنید بیدرمان و چاره نمی‌باشد ولی باید نخست راه آن دانسته شود و دوم یک دسته از مردان نیک دست بهم دهند و بنام غیرت و مردانگی کوشش و جانفشانی دریغ نگویند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 212)1321'' *«کسانی تا آن اندازه سست و کم‌دلند که نمی‌خواهند حقایق را بهمسر و فرزندان خود بیاموزند و از اینکه یک شب خشم و دلتنگی خواهد بود یا یک هیاهویی خواهد برخاست پروا می‌نمایند و با این حال شتاب دارند که هرچه زودتر به نتیجه برسند. گویا می‌خواهند فرشتگان از آسمان بیایند و این کارها را انجام دهند و یا یک «اعجازی» رخ داده آنان را از هر رنجی آسوده گرداند. اینست می‌گویم: یک راهی چه دور و چه نزدیک، با رفتنست که بپایان می‌رسد. شما نیز تا نکوشید نتیجه‌ای نخواهید دید و از درد دل گفتن و آرزو کردن کمترین سودی نخواهد بود. شما یکبارگی یا باین خواری و زبونی گردن نهید و سر پایین انداخته با این زیستِ پستی که دارید بسازید و بیهوده بگله و ناله نپردازید، و یا اگر می‌خواهید از خواری و زبونی رها گردید راه آن همینست که بکوشید و این اندیشه‌های پراکنده را دور رانید و راستیها را در دلها جایگزین گردانید و همگی را دارای یک راه و یک آرمان سازید.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 242)1321'' *«شما هرچه نیک باشید و بزرگ باشید، و هرچه دلسوزی بمردم دارید و نیکی آنان خواهید، تا هر کدام جدا می‌‌کوشید و بهوس راه دیگری دنبال می‌‌کنید دشمن و بدخواه توده خود می‌‌باشید. چه دشمنی بالاتر از آن که هر کدام مردم را بسوی دیگر می‌‌کشید و پراکنده و آواره می‌‌گردانید؟!.. چه بدخواهی بالاتر از این که با چیزهای بیهوده آنان[را] سرگرم می‌‌دارید و نمی‌گزارید درپی کار و زندگی خود باشند و بدبختی خود را دریابند؟!..» ** ''(پیمان سال پنجم، شمارۀ پنجم صفحۀ 185)1318'' *«بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیش‌بینی کرده بجلوگیری پردازید. نکرده‌اید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه‌ آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا می‌داند که سرگذشت این توده چه خواهد بود. بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.» ** ''(امروز چاره چیست؟،‌ ص 51)1324'' *«بدانید ای ایرانیان! شما را پراکندگی بیچاره و درمانده گردانیده. . . . بدانید ای ایرانیان! از کوششهای تنها به تنها نتیجه بدست نیاید. از تدبیرهایی که هر کس تنها برای رهایی خود کند سودی نباشد. در چنین هنگامهایی باید همگی دست بهم داد و برای همگان کوشید. از این راهست که می‌توان به نتیجه‌ای رسید. در ایران کسان چیزفهم و کاردان بسیار است. ولی عیب اینجاست که از هم پراکنده‌اند و هر کس بتنهایی چیزهایی می‌اندیشد و کاری از پیش نبرده در توی خشم و دلتنگی می‌سوزد. اینان اگر همه یکی گردند بکارهای نتیجه‌داری توانند برخاست.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 157)1321'' *«یکی از آنان[درسخواندگانی که در برابر دلیل ایستادگی کنند] با من گفتگو کرده ایرادهایی می‌گرفت و چون پاسخ شنیده درمانْد چنین گفت: «اینطور نیست که شما هیچ اشتباه نکنید». گفتم: این سخنان شما بیاد من می‌اندازد آن را که روزی ملایی بنزد من آمده چنین می‌گفت: «شما معصوم نیستید. معصوم آن چهارده تن بودند که آمدند و رفتند. این عقیدۀ مذهبی ماست که در بیانات شما قائل به اشتباه باشیم». آخوندک بایای[=وظیفۀ] خود می‌شناخت که در گفته‌های من اشتباه باور کند اگرچه هیچی پیدا نکند. شما نیز همان حال را می‌دارید. راستی که آخوندهای فرنگی هستید. این چه سخنیست که می‌گویید؟!. شما اگر ایرادی بسخنان من می‌دارید بگویید وگرنه بپذیرید.» ** ''(کتاب در پیرامون روان، نشست چهارم)1324'' *«این بایای آدمیگری شماست کسانی می‌پندارند این شاهراهی که ما می‌نماییم و آمیغها که روشن می‌گردانیم، آنان آزادند که بپذیرند یا نپذیرند. می‌گویم: نه چنین است. شما که آدمی هستید باید درپی آمیغها باشید، و چون می‌یابید تشنه‌وار بپذیرید و پیروی کنید. خدا به شما فهم و خرد داده که یک راه رستگاری که نموده می‌شود بشناسید و بپذیرید و با دیگران در آن همگام باشید. این بایای آدمیگری شماست و جز این نتواند بود. آنانکه از آمیغها[=حقایق] رو گردانند و از شاهراه رستگاری کناره جویند، ارج آدمیگری خود را از دست داده‌اند، و گذشته از خودشان مایۀ تیره‌روزی و پستی فرزندانشان خواهند بود، و پس از همه، در پیشگاه آفریدگار شرمنده و سرافکنده خواهند گردید. گاهی کسانی ستیزه‌رویی نموده چنین می‌گویند: «شما آنچه می‌خواهید بگویید، ما که نخواهیم پذیرفت». می‌گویم: این نادانی را پیش از شما جهودان کرده‌اند.» ** ''(پرچم نیمه‌ماهه شمارۀ یازدهم)1322'' *«پیروان کیشها، دین را بآن معنایی که ما می‌گوییم نمی‌‌شناسند. آنان دین را این می‌دانند که هر کسی به یک خدایی در بالاسر جهان، و بیک پیغمبری در زیردست او، و بیک رشته امامانی (یا قدیسانی) در پایینتر از آن، باور دارد، و بهشت و دوزخ و ترازو و پل صراط (چنرت) و مانند اینها را بپذیرد، و در زیست خودش آن پیغمبر و امامان را دوست دارد، و بزیارت گنبدهاشان رود، و داستانهای ایشان را فراموش نگردانیده همیشه تازه نگه دارد، و «با دوستانشان دوست و با دشمنانشان دشمن» باشد. آنان دین را این می‌دانند و هوده‌ای[نتیجه] که از این می‌خواهند آبادی آنجهان و رفتن ببهشت است. می‌‌باید گفت: دین در نزد ایشان «یک ساختمانی در اندیشه»، و برخی کارهایی بنام «بهشت‌جویی» می‌باشد.» ** ''(پرچم نیمه‌ماهه ص274)1322'' *«آدمیان همگی از یک ریشه‌اند. این تیره‌ها که درمیانند همگی یکسانند، و یکی را بدیگری برتری نیست. برتری یک مرد و یا یک توده جز از راهِ درستی روان و خِرَد، و پاکی دین و زندگی نتواند بود. تیره‌هایی که در دانش و هنر پیش افتاده‌اند، این یک فیروزی بزرگیست که بهرۀ آنان گردیده، لیکن باید بدیگران یاوری کنند، و از دانش و هنر خود بآنان سود رسانند، و در پیشرفت، آنان را نیز همراه گردانند. این رفتار را بنام آدمیگری کنند، به پیروی از خِرَد کنند، بَهرِ آسایشِ خودشان و دیگران کنند. بسیار نادانیست که با دانش و هنر، دیگران را زیردست گردانند. بسیار نادانیست که با نیرنگ و فریب، تیره‌هایی را از پیشرفت بازدارند. این یک بدنامی بزرگی بآنان خواهد بود.» ** ''(ورجاوندبنیاد بخش یکم، بند 11)1322'' *«این ایرادها را[به کیششان] که می‌گیریم [ملایان] می‌گویند: «اینها عقیدۀ عوامست چه ربط باصل دین دارد؟!.. ما اصل دین را می‌گوییم..» می‌گویم اصل دین چیست؟!.. کجاست؟!. شما اگر اصل دین را می‌شناسید پس چرا نگرفته‌اید؟!. چرا بمردم یاد نداده‌اید؟!.. این در کجای جهانست که یک مردمی در توی گمراهیهای پست دست و پا زنند و بهانه‌شان این باشد که اینها که در اصل دین ما نیست؟!. در کجای جهانست که یک مردمی با صد نادانی بسر برند و با اینحال خود را گمراه ندانند و باصل دین بنازند؟... ای بیخردان مگر دین هم اصل و بدل دارد؟!. مگر دین رختست که دو دست باشد و یکی را بتن کنند و دیگری را در بقچه نگه دارند؟!. شگفت بهانه‌ای بدست افتاده. یک دسته مردمی در یک سرای فروریخته و ویرانه‌ای بسر برند و عنوانشان این باشد که اصلش یک سرای درست و باشکوهی بوده!» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 250)1321'' *«آنان[ملایان] اصل دین را نمی‌دانند، دانستن اصل دین نه بآن آسانیست که مردم می‌پندارند. اگر آنان اصل دین را می‌شناختند از نخست گرفته بودند و نیاز نداشتند که بَدَلش را بگیرند و سپس باصل بازگردند. دوم آنان خواستشان دکانداریست و این یک کالای نوینیست که ببازار آورده‌اند، و خواستشان اینست که هر چیزی را که دیدند مریدان می‌پسندند و خریدارش می‌باشند بگویند از اصل دینست، و هرچه را که دیدند کساد پیدا کرده و دیگر خریداری ندارد (مثلاً نذر سقاخانۀ نوروزخان و مانند آن) بگویند اینها از اصل دین نیست. اینست راز کار ایشان. شیادان پستنهاد بجای آنکه با کوشش و دسترنج نان بخورند باین فریبکاریها برخاسته‌اند و گمراهان را گمراهتر می‌گردانند. خدا ریشۀ اینان را براندازد. ... اگر چنین بود که یک دینی چون اصلش راست و درست بوده از آلودگیهایی که پیدا کرده باکی نباشد پس بدینهای زردشتی و مسیحی و جهودی چه ایراد هست؟! مگر آنها نیز اصلش پاک و درست نبوده؟!.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 250)1321'' *«خواست ما آنست که در جهان یک راهی از روی دانستن و فهمیدن و پیروی از خرد کردن باز باشد و زندگانی از روی فهم و بینش راه افتد، و همان پروایی را که امروز مردمان دربارۀ تندرستی و پزشکی می‌دارند دربارۀ نیکی زندگانی و آسایش توده‌ها نیز کنند و نبردی را که با بیماریها می‌نمایند ماننده‌اش را با گمراهیها و بدیها آغازند. اگر پزشکی دانش تندرست زیستن و توانا گردیدنست، دین نیز دانش آسوده زیستن و پاک و ستوده بودن و از معنی جهان و زندگانی آگاهی بسزا داشتنست.» ** ''(پرچم هفتگی شمارۀ هفتم)1323'' *«آن نه دیندار است که بدلیل گردن نگزارد‌. اگر چنین شایستی که هر کسی بر روی پندار خود ایستادگی نماید پس دین چه بایستی؟!. دین از بهر آنست که هر کسی پندارهای دیگری را دنبال ننماید و اینست باید همه‌ی باورها با دلیل باشد تا پراکندگی پیش نیاید. ببینید فرستادگان همه از خرد و فهم سخن رانده‌اند و همه دلیل را پیش آورده‌اند‌.» ** ''(راه رستگاری گفتار نوزدهم)1316'' *«امروز معنی دین دانسته نیست و این خود یک گرفتاری برای جهان گردیده. برخی دستگاههایی ـ از زردشتیگری و جهودیگری و مسیحیگری و اسلام ـ درمیانست و هر یکی از مسیحیگری و اسلام شاخه‌های بسیاری پیدا کرده و از هر کدام کیشهای بسیار پدید آمده. اینها پر از گمراهی و نادانی، و هر یکی در بی‌ارجی همسنگ بت‌پرستیهای چینیان و ژاپنیان و هندویان می‌باشد. مردمان «دین» اینها را می‌شناسند و اینست بدو دسته می‌باشند: یک دسته پیروان اینها که در نادانیها و گمراهیها فرورفته‌اند، و بسیار پست‌اندیشه‌اند، یک دسته آنان که از اینها رمیده بیکبار از دین روگردان و گریزان می‌باشند.» ** ''(ورجاوندبنیاد، بخش دوم،‌ بند 1)1322'' *«اگر راستی را بخواهند پیشرفت دانشها و آگاهیهایی که از آن راه بدست آمده با گوهر[=اصل] دین برخوردی ندارد، و جز با پندارهای بیخردانه‌ای که این و آن افزوده‌اند ناسازگار نیست و ما بارها گفته‌ایم که دین از این پندارها بیزار است، و این بسود دین می‌باشد که آنها از میان برخیزد. هستی آفریدگار و یگانگی و توانایی و دانایی او و جاویدانی روان که از گوهر دین است، دانشها هرچه پیش رود بر استواری اینها خواهد افزود. راه جستجو و آزمایش که پایۀ دانشهای امروزیست کمتر لغزش دارد. آدمیان هرچه از این راه پیش روند بروند. دین را از آن هیچ گونه ناخرسندی نیست. ناخرسندی دین همه از گزافبافیها و پندارپردازیهای پیشینیانست که مایۀ گمراهی مردمان و پراکندگی ایشان گردیده.» ** ''(راه رستگاری گفتار هفتم)1316'' *«اینان [فیلسوفان مادی] در دشمنی که با زورگوییهای کشیشان و دیگران نموده‌اند رستگار بوده‌اند، ولی نپذیرفتن خدا و عنوان مادیگری که پیش آورده‌اند جز دنبالۀ سیلِ خشم نبوده، و آنچه خامی اندیشۀ ایشان را در این باره روشن می‌گرداند داستان نشناختن روان و خرد، و جدا نگرفتن آدمی از جانوران، و مانند اینهاست که با فلسفۀ خود توأم گردانیده‌اند. چه ما نشان دادیم که روان و خرد در کالبد آدمی درخور نشناختن نیست، و آدمی اگرهم از سرشت تن و جان با جانوران یکیست، از سرشت روان جداست، و این بدترین گمراهیست که کسی اینها را درنیابد، بدترین درماندگیست که یکی خود را نشناسد.» ** ''(راه رستگاری، گفتار دهم)1316'' *«اگر راستی را بخواهند پیشرفت دانشها و آگاهیهایی که از آن راه بدست آمده با گوهر[=اصل] دین برخوردی ندارد، و جز با پندارهای بیخردانه‌ای که این و آن افزوده‌اند ناسازگار نیست و ما بارها گفته‌ایم که دین از این پندارها بیزار است، و این بسود دین می‌باشد که آنها از میان برخیزد. هستی آفریدگار و یگانگی و توانایی و دانایی او و جاویدانی روان که از گوهر دین است، دانشها هرچه پیش رود بر استواری اینها خواهد افزود. راه جستجو و آزمایش که پایۀ دانشهای امروزیست کمتر لغزش دارد. آدمیان هرچه از این راه پیش روند بروند. دین را از آن هیچ گونه ناخرسندی نیست. ناخرسندی دین همه از گزافبافیها و پندارپردازیهای پیشینیانست که مایۀ گمراهی مردمان و پراکندگی ایشان گردیده.» ** ''(راه رستگاری گفتار هفتم)1316'' *«اینان [فیلسوفان مادی] در دشمنی که با زورگوییهای کشیشان و دیگران نموده‌اند رستگار بوده‌اند، ولی نپذیرفتن خدا و عنوان مادیگری که پیش آورده‌اند جز دنبالۀ سیلِ خشم نبوده، و آنچه خامی اندیشۀ ایشان را در این باره روشن می‌گرداند داستان نشناختن روان و خرد، و جدا نگرفتن آدمی از جانوران، و مانند اینهاست که با فلسفۀ خود توأم گردانیده‌اند. چه ما نشان دادیم که روان و خرد در کالبد آدمی درخور نشناختن نیست، و آدمی اگرهم از سرشت تن و جان با جانوران یکیست، از سرشت روان جداست، و این بدترین گمراهیست که کسی اینها را درنیابد، بدترین درماندگیست که یکی خود را نشناسد.» ** ''(راه رستگاری، گفتار دهم)1316'' *«باشد کسانی چنین پندارند که این مردم چون خداپرست و دیندارند و دلبستگی به دین و نام خدا می‌دارند از آنروست که این پافشاریها را می‌نمایند و بنگهداری آن دستگاه اسلامْ نام می‌کوشند. ولی این پندار راست نمی‌باشد و ما آزموده دیدیم که چون با آنها از دین بسیار والاتر و استوارتری که مایۀ بلندی نام خداست سخن می‌رانیم نمی‌پذیرند. بلکه چنانکه گفتیم از هیچ گونه دشمنی و کارشکنی بازنمی‌ایستند، بلکه بیفرهنگی و پستی نیز می‌نمایند. راستی آنست که دلبستگی بدانسته‌های خود و پافشاری بروی نادانیها و گمراهیها یکی از خویهای پستیست که در نهاد آدمیان نهاده شده، و چون روانها بیمار و خردها ناتوان بود این خوی پست نیرو گیرد و کارگر باشد، اینست راز آن دلبستگی و پافشاری که ما از مسلمانان می‌بینیم.» ** ''(در پیرامون اسلام , گفتار سوم)1322'' *«امروز صد هزارها، بلکه هزار هزارها، کسان از این دستگاه نان می‌خورند. ملاها، طلبه‌ها، روضه‌خوانها، عَشرخوانها، سیدها، پیروان صوفی، درویشان ویلگرد، دعانویسها در هر شهری گروهی انبوه می‌باشند. در نجف و کربلا و سامرا و بغداد و مشهد و قم و مدینه و مکه در هر یکی چند هزار تن گرد گنبدها را گرفته و بنام متولی، خادم، زیارتنامه‌خوان، مجاور مفتخواری می‌کنند. اینان بنام دین با خوشی می‌زیند و برتری نیز بمردم می‌دارند، بلکه برخی شکوه و بزرگی پیدا کرده‌اند. چنانکه نوشتیم مجتهدان شیعه، با دروغ و افسانه، دستگاه فرمانروایی برای خود چیده‌اند و بی‌تاج و تخت فرمان می‌رانند و از مردم بنام «مال امام» مالیات می‌گیرند. ... امروز این دستگاه به دو کار بسیار می‌خورد: یکی بکار مفتخواری که بدینسان ملیونها دکان باز کرده‌اند. دیگری بکار سیاست که دولتهای آزمند این را افزاری برای چیرگی بتوده‌های شرقی گرفته‌اند.» ** ''(در پیرامون اسلام , گفتار سوم)1322'' *«خرد که گرانمایه‌ترین دادۀ خداست باید هر کسی آن را نیک شناسد و پیروی کند و راستی آنست که دین برای نیرومند گردانیدن خردهاست، ولی مسلمانان این را نمی‌شناسند و ارجی نمی‌گزارند. بلکه چون باورها و کارهاشان بیخردانه است با خرد دشمنی می‌نمایند و از ارج آن می‌کاهند. بارها دیده‌ایم می‌آیند و با ما بکشاکش می‌پردازند که بهر چه اینهمه به خرد ارج می‌گزاریم. یا دیده‌ایم می‌گویند: «عقلها نیز باهم اختلاف دارد». ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«... [مسلمانان] معنی دین را نمی‌دانند و از آن بیگانه می‌باشند. آری، با آن دلبستگی که به دین نشان می‌دهند معنی راست آن را نمی‌دانند. دین «شناختن معنی جهان و پی بردن بآمیغهای زندگانی و زیستن بآیین خرد است» ولی آنان این را نشناخته، دین را یک رشته پندارهای بیپا و کارهای بیهوده‌ای می‌شناسند. در نزد آنان دین یک چیزی در کنارۀ زندگانی است. مثلاً چنانکه گفتیم امروز مسلمانان در بیشتر جاها زندگانی نژادی پیش گرفته‌اند و با قانونها و عادتهای اروپایی زندگی می‌کنند، و دانشهای اروپایی را که با کیشهای ایشان سازش نمی‌دارد درس می‌خوانند و با این حال کیشهای خود را نیز نگاه داشته‌اند و پابستگی[=تقید] بآنها نشان می‌دهند. زیرا چنین می‌پندارند که دین یک چیز جداگانه‌ای در کنارۀ زندگانی، و نتیجۀ آن خوشی و روسفیدی در آنجهان می‌باشد. شنیدنی‌تر آنکه هنوز ملایانی در نجف و کربلا و جامع اَزهَر و دیگر جاها درس فقه می‌خوانند و کتابهای فقهی می‌نویسند و هیچ نمی‌گویند برای چیست. آیا این گمراهی و نادانی نیست؟!.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«شناختن آفریدگار پایه‌ای از دین است. ولی اینان [مسلمانان] او را نمی‌شناسند. خدایی از پندار خود ساخته‌اند که در بالای هفت آسمان می‌نشیند و جهان را با دست فرشتگان راه می‌برد. خدایی که همچون پادشاه خودکامۀ خودخواهی، چون از مردم اندک نافرمانی دید به خشم آید و بیماری و گرسنگی و زمین‌لرزه فرستد، ولی سپس که مردم رو بسویش آوردند و به لابه و زاری پرداختند خشمش فرونشیند و پتیاره[=بلا] بازگرداند، اینست خدایی که می‌پندارند. خدایی که جهان را به پاس[=احترام] هستی چند تن آفریده. خدایی که مهر ورزد، میانجی پذیرد، با زبان دانه‌های تسبیح و آیه‌های قرآن با مردم سخن گوید (استخاره).» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«باید دانست اسلام دوتاست: یکی اسلامی که پاکمرد عرب هزاروسیصدوپنجاه سال پیش بنیاد نهاد و تا قرنها برپا می‌بود، و دیگری اسلامی که امروز هست و برنگهای گوناگونی از سنی و شیعی و اسماعیلی و علی‌اللهی و شیخی و کریمخانی و مانند اینها نمودار گردیده. این دو را اسلام می‌نامند. ولی یکی نیستند و بیکباره از هم جدایند، و بلکه آخشیج[=ضد] یکدیگرند، به دو دلیل: 1) دلیل جستجو: ما از آن اسلام آگاهی داشته، نیک می‌دانیم که جز این می‌بوده. آن یک دین پاک بت‌شکن می‌بوده و این، یک رشته کیشهای سراپا بت‌پرستی و آلودگیست. 2) دلیل نتیجه: آن اسلام، مردم پراکنده و زبون عرب را یک توده گردانیده، بفرمانروایی نیمی از جهان رسانید. این اسلام توده‌ها را از هم می‌پراکند و زبون و زیردست می‌گرداند. امروز مسلمانان از خوارترین و زبونترین مردمان جهانند و در زیر دست بیگانگان زیسته، آن را کمی خود نمی‌پندارند. در اینجاست که می‌باید گفت: درخت را از میوه‌اش شناسند، یک درختی آن میوۀ شیرین را داده و دیگری این میوۀ تلخ را می‌دهد، آیا هر دو را یکی می‌توان پنداشت؟!.» ** ''(در پیرامون اسلام، دیباچۀ سخن)1322'' *«دین والاترین اندیشه‌هاست. دینداران باید چه در زمینۀ زندگانی و برخورداری از جهان، و چه دربارۀ دانش و بینش، و چه از روی خوی[=عادت] و خیم[=خصلت]، برتری به بیدینان داشته باشند (چنانکه در قرنهای نخست اسلام چنین می‌بوده). ولی مسلمانان امروز از هر باره پستند و باورهای امروزی مسلمانی نه تنها مسلمانان را پیش نمی‌تواند برد، از پیشرفت جلو نیز می‌گیرد و هر توده‌ای برای آنکه پیش روند ناچار می‌گردند اسلام را بکنار گزارند.» ** ''(دیباچۀ در پیرامون اسلام)1322'' *«برانگیختگی (یا بگفتۀ آنان پیغمبری) یک پایه از دین و خود یکی از رازهای سپهر[=طبیعت] می‌باشد. اینان معنی راست آن را نمی‌شناسند، و یک رشته پندارهای بیپایی را در آن زمینه دنبال می‌کنند. بگمان آنان کسی را که خدا برگزید جبرائیل باو نمودار گردد، و با وی سخن رانَد، و از میانۀ او و خدا پرده برخیزد، و پیاپی فرشته‌ها بنزد او در آمد و رفت باشند و آن برانگیخته باید در نزد مردم «دعوا» کند، و آنان برای آزمایش، «نتوانستنی» (معجزه) از او طلبند، و چون توانست «ایمان» آورند. و پس از آن هرچه گفت بپذیرند. اینهاست دانسته‌های آنان دربارۀ برانگیخته که می‌باید گفت: سراپا پوچست. کتابهای مسلمانان پر است از داستانهای نتوانستنی که بنام پاکمرد اسلام نوشته‌اند: ماه را دو نیم گردانیده، بآسمان برای دیدار خدا رفته، آفتاب را پس از فرورفتن بازگردانیده، از میان انگشتان چشمه روان گردانیده، با سوسمار سخن گفته. اگر از یک مسلمانی بپرسید: دلیل راستگویی پیغمبر اسلام چه بوده؟ بیدرنگ خواهد گفت: «معجزه نشان داد، شق‌القمر کرد، از غیب خبر داد ...» اگر بگویید که در قرآن دیده می‌شود که از پیغمبر هر زمان معجزه خواسته‌اند ناتوانی نموده و آشکاره گفته من نمی‌توانم پس چگونه شما می‌گویید معجزه نشان داد؟!. چگونه آنهمه داستانها را در کتابها می‌نویسید؟!. در اینجاست که درمانَد و هیچ پاسخ نتواند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«اینجهان همیشه در پیشرفت است. پیشرفت یک بند برجسته‌ای از آیین جهان می‌باشد و باید هر زمان نیکیهای دیگری در آن پیدا شود. ولی مسلمانان وارونۀ این را می‌شناسند و در نزد آنان گذشته از اکنون و آینده بهتر می‌بوده. در سایۀ همین نافهمیست که بزمان خود ارج نمی‌گزارند و همیشه در اندیشۀ گذشته می‌باشند، و این یکی از شُوَندهای[علل] پس ماندن ایشان می‌باشد. این خواست خداست که هر چندگاه یک بار جنبش خدایی رخ دهد و یک راه رستگاری بروی جهانیان باز گردد و گمراهیها از میان رود. لیکن مسلمانان آن را با اسلام پایان یافته می‌شمارند و بیخردانه دست خدا را بسته می‌دانند. اگر ملیونها سال نیز بگذرد دیگر خدا بجهان نخواهد پرداخت. در حال آنکه دربارۀ زمان آن باور را می‌دارند و دربارۀ جنبشهای دینی چنین می‌پندارند، می‌بیوسند [انتظار می‌کشند] در آخر زمان عیسا از آسمان فرود آید، و یا مهدی پیدا شود و جهان ناگهان برنگ دیگری افتد. آنچه را که آیین خداست نمی‌شناسند و از پندار خود چنین نادانیها پدید آورده‌اند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«اگر شما جستجو کنید و نیک اندیشید امروز مسلمانان (دینداران ایشان) در هر کجا که هستند و هر نژاد که می‌دارند، آرمانشان آنست که به مسجدهای آنان پاس گزارده شود، راه مکه بروی آنان بسته نگردد، گنبدها (یا بگفتۀ خودشان مشاهد متبرکه) بحالی که بوده و هست بازماند، به روز آدینه و عیدهای اسلامی ارج گزارده گردد، در رادیو شب یا بامداد قرآن خوانده شود، گاهی کسانی از اروپاییان گفتارهایی در ستایش اسلام و بنیادگزار آن بنویسند. همین چند چیز است که آرمان مسلمانان دیندار می‌باشد، و با همین چند شرط همگی آنان بزیردستی هر دولتی از اروپایی و آسیایی آماده می‌باشند. این چیزی است بسیار آشکار که درباره‌اش بیش از این سخن نباید راند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«چنانکه گفتیم باورهایی که مسلمانان امروزی می‌دارند و دین، آنها را می‌شمارند (چه دربارۀ خدا و چه دربارۀ برانگیخته، و چه در زمینۀ زندگانی، و چه در زمینۀ آنجهان) همه کج و همه نادانی است، و همین نادانیهاست که از پیشرفت بازشان داشته و بدینسان خوار و زبونشان گردانیده. از آنسوی چنانکه خواهیم گفت پیشرفت زمان، اسلام و دیگر دینها را در پس گزارده است. ولی مسلمانان اینها را نمی‌دانند، بلکه از نافهمی به همان نادانیهای خود می‌نازند و خود را در رستگاری پنداشته آرزو می‌کنند که اروپاییان باسلام بیایند. اینان شنیده‌اند که اسلام چون برخاست مردم دسته دسته بآن دین گراییدند، می‌پندارند که اکنون نیز همان باید بود، بی‌آنکه بدانند نه اسلام آن اسلامست و نه زمان آن زمان می‌باشد. بارها دیده می‌شود که آخوندبچه‌های هوسمند باین آرزو افتاده‌اند که به اروپا رفته در آنجا به «تبلیغ اسلام» پردازند. بارها دیده می‌شود که کسانی با یک افسوسناکی می‌گویند: «آخر این اروپاییها چرا مسلمان نمی‌شوند؟!...».» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«مسلمانان در سایۀ‌ خوشگمانی و پشتگرمی که بگمراهیهای خود می‌دارند در برابر هر نیکی و هر رستگاری می‌ایستند و دشمنی و کارشکنی می‌کنند. در این چهل و پنجاه سال دیده شد جنبش مشروطه یا سررشته‌داری توده که خود نتیجۀ پیشرفت جهان و نشان والاتری اندیشه‌هاست پدید آمد. چه در ایران و چه در عثمانی و چه در دیگر جاها مسلمانان دشمنی نمودند و کار را بخونریزی رسانیدند. دبستانها و دانشکده‌ها برپا گردید، با آن هم بدخواهی و کارشکنی نمودند و صد پستی نشان دادند. اداره‌های ثبت اسناد بنیاد یافت، به بدخواهی برخاستند. تاریخ خورشیدی گزارده شد، گردن نگزاردند و بدشمنی پرداختند. از اینگونه چندان است که به شمردن نیاید.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«ما بخواست خدا درفش افراشتیم و در برابر مادّیگری ایستاده به یکایک بدآموزیهای آن پاسخهای استوار دادیم و یک رشته آمیغهای[حقایق] بسیار ارجداری را روشن گردانیده این بازنمودیم که دین خود دستگاهی بالاتر از دانشهاست و بدینسان نام پاک آفریدگار را بلند گردانیده زبان بیفرهنگان بستیم و ده سال بیشتر است که در این راه می‌کوشیم و به یاری خدا بهمۀ گمراهیها فیروز درآمدیم. ولی چه باید گفت باینکه می‌بینی مسلمانان ـ آن تودۀ درمانده و نادان ـ بجای آنکه از این کوششها و فیروزیهای ما خشنود گردند، ناخشنودی می‌نمایند و ملایان به هر گونه دشمنی برمی‌خیزند. آن کاریست که بخواست خدا ما کرده‌ایم، و این کاریست که بانگیزش نادانی و گمراهی اینان می‌کنند.» ** ''(در پیرامون اسلام , گفتار یکم)1322'' *«این خود جُستاریست که آیا دین برای مردم است یا مردم برای دین می‌باشند. ما می‌گوییم: دین برای مردمست. ولی آنان این را نپذیرفته مردم را برای دین می‌شمارند. ما می‌گوییم دین بهر آنست که بمردمان شاهراه زندگانی نشان دهد و از آمیغهای[حقایق] سودمند جهانی آگاه گرداند و از گمراهی و پراکندگی نگاهشان دارد، و اینست می‌گوییم: دینی که گوهر[=اصل] خود را از دست داده و خود با گمراهیها و نادانیها درآمیخته، از میان رفته بشمار است. ولی آنان می‌گویند: دین برای آنست که مردمان «گرامی‌داشتگانِ» خدا را که پیغمبر اسلام و خاندان اوست بشناسند و جایگاه آنان را بشناسند و بپذیرند، و همیشه نامهای آنان را بزبان رانده مهر و دلبستگی نشان دهند و سرگذشت آنان را زنده نگه داشته نگزارند کهن گردد، و گنبدهای آنان را پرستشگاه گردانیده از دور و نزدیک آهنگ آنها کنند. اینست دین و نتیجۀ آن و بس.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«این دولتها که در راه پیشرفت سیاست تنها به توپ و تفنگ و تانک بس نکرده از هر راهی پیش می‌روند و هر افزاری را بکار می‌برند نیک می‌دانند که کیشهای گوناگونی که درمیان مسلمانان رواج می‌دارد و امروز اسلام ؛ نامِ آنها می‌باشد، گرفتاریهای بزرگی برای مسلمانانست، و روی‌همرفته چند نتیجۀ بزرگی را بسود آنها دربر می‌دارد زیرا: 1) توده‌ها را از هم جدا گردانیده بجای یگانگی و همدستی، کشاکش و دشمنی بمیان ایشان می‌اندازد. 2) اندیشه‌ها را بسیار پست گردانیده مسلمانان را از پرداختن بزندگانی و همپایگی با اروپاییان بازمی‌دارد. 3) دانشهای اروپایی و جنبشهای سودمندی که درمیان اروپاییان پیدا شده (همچون مشروطه‌خواهی و میهن‌پرستی و مانند آنها) که بشرق نیز رسیده در نتیجۀ برخورد با این کیشها و ناسازگاری با آنها از هَنایش[=اثر] می‌افتد. چون اینها را نیک می‌دانند از اینرو پشتیبانی بسیاری از آن کیشها می‌نمایند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«اروپاییان در هر کجا که هستند باین کیشها آزادی می‌دهند و به پیشوایان آنها ارج می‌گزارند و در نهان و آشکار پشتیبانی نشان می‌دهند. از آنسوی شرقشناسان که یک دسته از کارکنان سیاسی دولتهایند پیاپی دربارۀ این کیشها کتاب می‌نویسند و بچاپ می‌رسانند، و در رخت جستجوهای بی‌یکسویانه[بی‌طرف] و داوریهای تاریخی باستواری پایۀ هر یکی می‌کوشند. چنانکه همین رفتار را دربارۀ دیگر گمراهیهای شرقیان، از صوفیگری و خراباتیگری و مانند اینها، می‌کنند و دربارۀ آنها نیز کتابها نوشته پشتیبانیها می‌نمایند. مثلاً دربارۀ صوفیگری کتابها نوشته چنین وامی‌نمایند که صوفیان مردان ژرف‌اندیشی می‌بوده‌اند و آمیغهایی[حقایق] را دنبال کرده‌اند در حالی که ما می‌دانیم که سرمایۀ صوفیان بیش از همه بافندگیها بوده، وآنگاه آموزاکهای ایشان برای یک توده ـ بویژه در چنین روزگاری ـ زهر کشنده است.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«اروپاییان پایۀ زندگانی خود را بروی کوشش و جانفشانی گزارده‌اند که می‌بینیم چگونه می‌کوشند و چگونه با یکدیگر بجنگ و نبرد می‌پردازند، و در راه برتری بدیگران هزاران و صدهزاران جوانان خود را بکشتن داده افسوس نمی‌خورند. ولی در برابرِ شرقیان صوفیگری یا خراباتیگری را که پایۀ آنها خوار داشتن جهان و بی‌پروایی بزندگانی و سستی و تنبلیست به نیکی می‌ستایند. و یا بکیشها که نتیجۀ هر یکی از آنها جز بازماندن از زندگانی نیست هواداری نشان می‌دهند. از همینجا شما براز درون ایشان پی برید.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«این شاهراه[دین] که می‌گوییم باید نه تنها با خرد و دانش سازگار باشد، خود والاتر از دانش بوده آموزگاری به خردها کند، وآنگاه آیین زندگی بمردمان آموزد و مایۀ آسایش جهانیان و آبادی جهان باشد. یک چنین دستگاه گرانمایه‌ایست که «راه خدا» یا «دین» توان نامید. اگر دین از سوی خدا می‌باشد باید چیزهایی والاتر از اندیشه‌های مردمان باشد. آیا آموزاکهای کیشها که بیشتر آنها بآخشیج[ضد] دانشها و خردهاست، و از آنسوی با زندگانی ناسازگار می‌باشد، و روی‌همرفتۀ آنها پندارهای پوچ و عامیانه و دستورهای بیهوده و بیخردانه است، سزاست که دین نامیده گردد؟!. آیا این دستگاه زبون و قاچاق شاینده[=لایق]‌ است که بنام خدا خوانده شود؟!. آیا دین نامیدن اینها مایۀ روگردانی مردمان از دین نبایستی بود؟!. آیا بخدا بستن اینها جز خواری نام پاک او هوده[=نتیجه] توانستی داد؟!.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«بدترین زیان این دستگاه اسلام‌نام (همچنین دیگر دینها و کیشها) آنست که نام پاک خدا را خوار می‌گرداند. یک رشته پندارهای بیپا و دستورهای بیهوده را ـ که نه با دانشها سازگار می‌باشد نه بزندگانی سودی می‌دارد ـ بنام «دین» یا «راه خدا» نامیده زبان بیدینان و بیفرهنگان را باز می‌گردانند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«در این کیش[شیعی] باور چنین است که هر کسی که بزیارت کربلا یا نجف یا مشهد رود، یا در روضه‌خوانی اشک از دیده بارد، گناهان او آمرزیده شود. اینست دیده می‌شود بیشتر دینداران کسانیند که بگرانفروشی و انبارداری و پشت پا زدن بقانون و بیپروایی با کشور آلوده‌اند. بلکه کسانی از آنان دزد و ستمگر و کلاه‌بردار نیز هستند، و در سایۀ آنکه به کربلا می‌روند یا روضه‌خوانی برپا می‌کنند با پیشانی باز و دل آسوده زندگی بسر می‌برند. از اینگونه زیانها از آن کیش بسیار توان شمرد.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«زیانهایی که در این کتاب شمردیم بسیاری از خود دینست[اسلام]. از خود دینست که کیشهای گوناگون پیدا کرده و پراکندگی بمیان پیروان خود انداخته. از خود دینست که پر از گمراهیها و نادانیها گردیده و مغزهای پیروان خود را با باورهای پست و بیپا پر می‌گرداند. از خود دینست که زمانش گذشته است و با زندگانی امروزی نمی‌سازد. و اینست پیروانش ناچارند که یا آن را نگه داشته از آزادی و گردنفرازی چشم پوشند و یا آن را رها کرده دربند آزادی و سرافرازی باشند. از خود دینست که چه دربارۀ خدا و جهان آینده و چه در زمینۀ زندگانی و بهرمندی از خرسندی و آسایش آموزاکهای پوچ و بی‌ارجی را دربر می‌دارد. پس از همه: از خود دینست که پیروان را وامی‌دارد در برابر هر نیکی و رستگاری بایستند و با هر کوششی و جنبشی که بنام دین آنان نیست دشمنی کنند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«مسلمانان از گیجسری آلودگیهای دین خود را نمی‌دانند و از اینکه آن دین گوهر خود را از دست داده وآنگاه زمانش گذشته ناآگاهند. هر گروهی از آنان در حال آنکه با یک کیش پر از گمراهی و نادانی بسر می‌برند و در برابر پیشرفت زمان درمانده و پس‌افتاده می‌باشند، همیشه اسلام پاک و زمان آن را بدیده می‌گیرند و ناآگاهانه خود را از پیروان آن اسلام و در زمان او می‌پندارند. آنگاه چون معنی دین را نمی‌دانند چنین می‌پندارند که دین چون در نخست پاک می‌بوده و بنیاد استوار می‌داشته سپس به هر حالی افتاد افتاده و هر گونه آلودگی یافت یافته. اینها زیانی نخواهد داشت. راستی هم دین که برای نشان دادن شکوه و بزرگی چند کسیست [پیغمبر و نامداران اسلام] و نتیجۀ دیگری از آن بیوسیده نمی‌شود[=انتظار نمی‌رود] به هر حالی که افتد زیانی نخواهد بود. آن کسان کارهای خود را کرده‌اند و جایگاه خود را می‌دارند. از آلودگی‌ای که دین پیدا کرده بآنان برخوردی نخواهد بود.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«صوفیگری یکی از گمراهیهای ریشه‌دار و بزرگیست که اسلام با آن دچار گردیده. بارها دیده شده که ما چون یاد آن کرده و ایراد گرفته‌ایم کسانی با تندی بپاسخ برخاسته گفته‌اند: «از صوفیگری باسلام چه؟!. صوفیگری از روم آمده و خود با اسلام مخالف بوده». ما می‌پرسیم: شما کدام اسلام را می‌گویید؟!. اینکه می‌گویید: «از صوفیگری باسلام چه؟!.» کدام اسلام را می‌خواهید؟!. اگر آن اسلام نخست را، که ما سخن از آن نمی‌رانیم، شما نیز از آن بیگانه و دور می‌باشید. اگر اسلام امروزی را می‌خواهید، این اسلام با صوفیگری بهمستگی[=ارتباط] نزدیک می‌دارد. صوفیگری اگرهم تخمش از روم آمده، در جهان اسلام رویش پیدا کرده و ریشه دوانیده و شاخه‌ها و برگها یافته. رویشگاه او جز جهان اسلام نبوده و همیشه هزاران و صدهزاران کسان از مسلمانان صوفی بوده‌اند و هستند. سران صوفی همیشه سخن از قرآن رانده و دلیل بگفته‌های خود از آن آورده‌اند، بدآموزیهای صوفیان درمیان مسلمانان چندان پراکنده شده که کمتر کسی یک رشته از آن بدآموزیها را در مغز نداشته است.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«بارها دیده‌ایم که ما چون از درماندگی مسلمانان و از پراکندگی و گمراهی آنان سخن می‌رانیم به پاسخ برخاسته چنین می‌گویند: «اگر مردم بَدند گناه دین چیست؟.» این نخست بهانۀ ایشانست. می‌گوییم: مردم همیشه بدند و دین بهر همین است که مردم بد را نیک گرداند. اینکه یک دینی پیروان خود را به نیکی و بهمدستی نمی‌تواند آورد همین نشان بهم خوردن آن می‌باشد. دین اسلام هنگامی که پیدا شد مردم عرب بیدین و بت‌پرست می‌بودند و بدیهای بسیار می‌داشتند. اسلام آنان را بخداشناسی آورده از بدیها دور گردانید. یک دینی چنین باید بود. نه آنکه نامش دین باشد و پیروانش در توی گمراهیها و نادانیها و بدیها دست و پا زنند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«این گمراهی[خراباتیگری] که بنیادگزارش خیام و حافظ بوده‌اند یکسره از اسلام جدا بلکه بآخشیج[ضد] آن می‌باشد و با این حال با اسلام امروزی درهم آمیخته است و بدآموزیهای آن جا در دلها برای خود باز کرده. ببینید ناتوانی یک دین تا بکجاست که با چیزهایی که جز بیدینی نمی‌باشد سازش می‌کند و آمیخته می‌گردد. ما دیدیم از پنجاه سال باز که شرقشناسان هایهوی دربارۀ خیام راه انداختند انبوه مسلمانان رو بشعرهای سراپا بدآموزی او آوردند و رباعیهای او بزبانهای ترکی و عربی نیز ترجمه گردید و درمیان همۀ مسلمانان پراکنده شده رواج یافت. اینها نمونه‌هایی از آلودگیهای باورهای مسلمانان است. با این حال آیا جای آنست که کسانی بگویند: «اگر مردم بدند گناه دین چیست؟!.» ـ دینی که بدینسان آلوده و آمیخته با گمراهیها و نادانیها می‌باشد؟!.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«پس از آنکه از پاسخ شما درماندند، تو گویی آن گفته‌ها را نشنیده‌اند، بیکبار چنین گویند: «مردم به دین عمل نمی‌کنند، اگر عمل کنند همۀ کارها درست می‌شود». می‌گوییم: این سخن راست نیست. مسلمانان به هرچه باور می‌دارند (و می‌توانند بکار بست) بکار می‌بندند: نماز می‌گزارند، روزه می‌گیرند، قرآن می‌خوانند، مسجد می‌سازند، در هر شهری گنبدهایی برپاست و زیارت می‌کنند، خمس و زکات می‌پردازند، به مکه می‌روند. همه چیز را فراموش کرده، از همۀ سرفرازیها چشم پوشیده اینها را بکار می‌بندند. ... در ایران شیعیان از روی باورهای خود روضه می‌خوانند، سر می‌شکنند، سینه می‌زنند، زنجیر می‌زنند، مرده‌های خود را از گور بیرون آورده برای قم و عراق بار می‌کنند. خود را در دیدۀ بیگانگان رسوا گردانیده، دست از این کارها برنمی‌دارند. ... همۀ این کارها را از روی دستور دین می‌کنند، پس شما چگونه می‌گویید: «مردم عمل نمی‌کنند»؟!. آری از زمانی که دانشهای اروپایی رواج پیدا کرده در هر کجا دسته‌هایی از مسلمانان از دین رو گردانیده‌اند و بدستورهای آن کار نمی‌بندند، و همین نشان ناتوانی دین و دلیل راست بودن گفته‌های ماست. همین می‌رساند که دین نیروی خود را از دست داده، در برابر گمراهیها پایداری نمی‌تواند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«بسیاری چون این داستانها[بی‌پروایی کیشداران به همنوعان خود] را می‌شنوند باین بسنده می‌کنند که روی درهم کشند و از نادانی مردم رنجیدگی نمایند. ولی این نه درست است. ما اگر می‌خواهیم مردم گمراه نگردند می‌باید شاهراهی بروی ایشان باز کنیم. آنان چه گناه می‌داشتند در جایی که سخنانی را شنیده و در دل جا داده و از روی آنها رفتار می‌کردند؟!.. گرفتم که آنان از باورهایی که می‌داشتند دست می‌کشیدند، آیا جز آن بودی که بیدین ‌گردند و بدتر و تباهتر شوند؟!. کسی هنوز نمی‌داند که چه شد من باین راه برخاستم. من نیز درپی گفتن آن نیستم ولی این را می‌نویسم که از چندین سال پیش همیشه اندوه این می‌خوردم که می‌دیدم دستۀ انبوهی از مردان نیک و پاکدرون می‌خواهند بنیکی زندگی کنند ولیکن راهی برای آن پیدا نمی‌کنند. زیرا اگر رو بسوی دینداری می‌آورند می‌باید باین کارهای بیهوده پردازند و چون بیدین می‌شوند می‌باید دامن به هر زشتی بیالایند. میان دو گمراهی درمانده و راهی پیدا نمی‌کنند.» ** ''(در پاسخ حقیقتگو، ص 25، گفتار «سومین آسیب کیشها»)1318 *«این خود داستان شگفتی است که ما بایشان از نادانیها و گمراهیهایی که در خود کیشها جا گرفته، و از بدیهایی که مسلمانان گرفتار شده‌اند سخن می‌رانیم، آنان خود را به نافهمیدن زده می‌گویند: «مردم عمل نمی‌کنند. اگر عمل کنند همۀ کارها درست می‌شود». این را می‌گویند و هیچ نمی‌فهمند که پاسخ ایرادهای ما نیست. نمی‌فهمند که چون نادانیها و گمراهیها از خود کیشها و در خود آنهاست، مردم هرچه بیشتر بکار بندند بدتر خواهد بود و زیانها فزونتر خواهد گردید.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«پس از همۀ اینها، من می‌پرسم: چرا مسلمانان راستگویی و درستکاری و نیکوکرداری را بکار نمی‌بندند؟!. چرا پابستگی باینها نمی‌نمایند؟!. اگر شما راز این را نمی‌دانید، ما می‌دانیم. در این دستگاه اسلام‌نام براستگویی و درستکاری و مانند آنها ارج گزارده نشده و نمی‌شود، و امروز درمیان مسلمانان سخن بسیار کم از آنها بمیان می‌آید. بلکه در این اسلام، در هر کیشی از آن، چیزهایی هست که راستگویی و مانند آن را از کار انداخته است. در جایی که دین برای رفتن به بهشت است و این کار هم با خواندن نماز و گرفتن روزه و رفتن به مکه یا کربلا و مانند اینها انجام تواند گرفت، چه نیازی براستگویی و درستکاری می‌ماند؟!. روشنتر گویم: امروز مسلمانان دین را برای نیکی زندگانی و سرفرازی درمیان توده‌ها نمی‌خواهند تا براستگویی و مانند آن ارج گزارند بلکه در اندیشۀ آنان دین خود دستگاهیست که باید مسلمانان به هر پستی و سرافکندگی گردن گزارده آن را نگه دارند. چنانکه گفته‌ایم: آنان دین را برای مردم نمی‌خواهند. مردم را برای دین می‌خواهند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«شما که پراکندگی مسلمانان را ایراد می‌گیرید، پس از آنکه از هر پاسخی درماندند، این بار سنگر عوض کرده چنین گویند: «اینها که در اصل دین نبوده». یا «اصل دین که چنین نبوده». می‌گویم: شما را با گوهر دین چه کار است؟!. شما کجا و گوهر دین کجاست؟!. دین هر مردمی همانست که می‌دارند و بکار می‌بندند. دین رخت نیست که دو دست باشد: یکی پاکیزه که در بغچه نگه دارند و دیگری چرک‌آلوده که به تن کنند. همین پاسخ بهترین نمونه از نافهمی ایشان در زمینۀ دینست. اینان دین را برای زندگانی نمی‌خواهند و از آن نتیجه‌ای در زمینۀ زندگانی نمی‌طلبند. اینست آلودگیهای دین و زیانهای آن را بدیده نمی‌گیرند. داستان بسیار شگفتنیست: دینی که پر از گمراهیها گردیده، پراکندگی بمیان مردمانش افتاده، صد خواری و پستی رخ داده، همۀ اینها را هیچ می‌شمارند و بخود دلخوشی می‌دهند که گوهر دین پاکیزه بوده. این بآن می‌ماند که خانواده‌ای در یک کاخ ویرانه و درهم شکسته‌ای می‌نشینند و با مار و رتیل و با خاک و زبیل ساخته روز می‌گذرانند و بخود دلخوشی داده می‌گویند: «در نخست این کاخ چنین نمی‌بوده».» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«شگفتتر از همه کار شیعه است: هزار سال بیشتر است که این گروه از تودۀ مسلمانان جدا گردیده‌اند، دربارۀ «امامت» (یا خلافت) راه دیگری پیش گرفته‌اند و با تودۀ مسلمانان جنگها کرده‌اند و خونها ریخته‌اند و اکنون در هر سو گنبدها برپاست. زیارتنامه‌ها آویزانست، شب و روز شیعیان چشم براه امام ناپیدا می‌باشند، در جهان دیگر رستگاری را جز با میانجیگری امامان نشدنی می‌شمارند، و اینها همه از «ضروریات دین» است و صدهزار کتاب دربارۀ آن نوشته شده است. پس از همۀ اینها همینکه از پاسخ درماندند برای آنکه شکست بخود راه ندهند، چنین می‌گویند: «اینها در اصل دین نبوده» آدم درمی‌ماند چه پاسخی باینان گوید! درمی‌ماند که چه نامی باین نادانی دهد!. یکی نمی‌پرسد: اگر اینها در گوهر دین نمی‌بوده پس شما چرا گرفته‌اید؟!. چرا آنهمه خونها ریخته‌اید؟!. چرا آنهمه کتابها نوشته‌اید؟!. داستان اینان داستان آن چیت‌فروشست که دو نیم‌گز نگه داشتی: یکی درست در زیر دوشکچه گزاردی و دیگری نادرست که بدست گرفته با آن چیت فروختی و اگر گاهی خرنده‌ای کم بودن چیت را فهمیده بر سرش آمدی آن نیم‌گز درست را از زیر دوشکچه درآورده نشان دادی و چنین گفتی: «ببین این نیم‌گز درست است».» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«شنیدنیست که روزی در نشستی سخن از امام ناپیدا می‌رفت و ملایی چنین می‌گفت: «این از ضروریات دینست. هر که انکار کند مرتد شده، من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیه» . سپس گفتگوی دیگری بمیان آمد و ملا چنین گفت: «من نمی‌دانم این فرنگیها چرا باسلام نمی‌آیند؟!.». یکی از باشندگان[=حاضران] برای ایراد چنین پاسخ داد: «بسیاری از فرنگیها می‌خواهند باسلام بیایند، ولی درمانده‌اند که آیا سنی شوند یا شیعی باشند، شیخی گردند، یا متشرع شوند، با صوفیگری چه رفتاری پیش گیرند ... اینها جلوشان را گرفته است» ملا شتابزده گفت: «هیچ کدام از اینها را نگیرند. اصل اسلام را بپذیرند». پاسخ دهنده گفت: «پس پیداست که اصل اسلام جز این کیشهاست، و من نمی‌دانم آن در کجاست؟!. آنگاه پس چرا خود شما آن را نگرفته‌اید؟!. شما در همین نشست می‌گفتید داستان امام زمان از ضروریات دینست و کسی که آن را نپذیرد مرتد از جهان رفته و حدیث برای ما می‌خواندید. پس کنون چگونه می‌گویید که فرنگیان اصل اسلام را بپذیرند؟!. اگر یک فرنگی مسلمان شود ولی امام ناپیدا را نپذیرد آیا شما او را مسلمان درست خواهید شناخت؟!.». بیچاره ملا از پاسخ درماند و به یک جمله‌هایی پرداخت که جز چرندبافی شمرده نمی‌شد. روزی با دیگری گفتم: اگر کار اینست که دین تنها گوهرش پاک باشد و پس از آن به هر حالی افتاد بیفتد و هر آلودگی یافت بیابد، پس شما چه ایرادی به دینهای زرتشتی و جهودی و مسیحی می‌دارید؟!. مگر آنها گوهرشان پاک نبوده؟!. چه جدایی میانۀ اسلام با آنها توان گذاشت؟!. چه شده که آنها آلوده گردیده بودند و از میان بروند، و این اسلام با صد آلودگی همچنان بماند و جای ایراد نباشد؟!.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«بازگردانیدن دین بگوهرش[اصل] نه کاریست که هر کسی بتواند. باید از آنان پرسید: دین را که از گوهرش بیرون برده است که شما بازگردانید؟. شما مگر باین «دین فرعی» یا «فروع دین» بدلخواه آمده بودید که بدلخواه بیرون روید و «اصل» را بگیرید؟!. شما اگر اصل دین را می‌شناختید و توانید شناخت چرا از نخست آن را نپذیرفته‌اید؟!. آیا نه آنست که شما گمراهیهایی را با فهم خود دین شناخته پذیرفته‌اید؟!. و این پس از گفتن ماست که می‌دانید گمراه بوده‌اید؟!. با این حال چگونه می‌خواهید اصل دین را پیدا کنید؟!. مگر فهم خود را عوض کرده‌اید؟!.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«چنان گستاخانه می‌گویند: «دین را به اصلش بازگردانیم» که تو گویی سخن از آب خوردن می‌رانند. تو گویی دو چیزیست در برابر چشم ایستاده: یکی اصل دین و دیگری فرع آن، و اینان چون می‌بینند فرع دین را که گرفته بودند راست درنیامده، می‌خواهند آن را رها کرده این بار اصلش را گیرند. تو گویی کالایی از بازار خریده‌اند و «بدل» درآمده و می‌خواهند به فروشنده بازگردانیده یکی را که اصل باشد بگیرند. اگر کسی بگوید: «فلان کوه را برمی‌دارم و بکنار گزارم» بیشتر گزافه نباشد تا گفتن اینان «دین را باصلش بازگردانیم».» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«ما اینها را که با این زبان ساده می‌نویسیم، شما[ملایان و هوادارانشان] اگر راست می‌دانید راستی‌پرستی نمایید و پیروی کنید. اگر راست نمی‌دانید بنویسید ایرادی که می‌اندیشید. هرچه هست گامی بردارید و بکار مردم آیید. شما سالها نان این توده را خورده‌اید و کمتر سودی بایشان رسانده‌اید. کنون بهتر از گذشته باشید و ده تن و بیست تن فراهم نشسته بسُکالید[شور کردن]، و مردانه و ساده‌دلانه آنچه می‌اندیشید و می‌توانید بکار بندید. شما بدانید که این سخنان پیش خواهد رفت و بیگمان در دلها جا خواهد گرفت. کنون اگر راست است چرا شما از آن بازمانید؟!. اگر ناراست است چرا مردم را نیاگاهانید؟!.. من پیشنهاد می‌کنم شما تا یک سال این نگارشها را بیندیشید و بی‌آنکه از جا درروید و زبان بسخنان بیهوده باز کنید بداوری پردازید و سر یک سال یا آنها را بپذیرید و گردن گزارید و یا هر پاسخی دارید با زبان ساده و روشنی نگاشته بداوری توده بازگزارید.» ** ''(در پاسخ حقیقتگو، ص 46)1318'' *«ما کوشش را با یک بینش بیمانندی آغاز کردیم. ما نیک می‌دانستیم که مایۀ بدبختی ایران (بلکه مایۀ بدبختی سراسر شرق)، بیش از همه چیز، اندیشه‌های کج و پراکنده است. در ایران درمیان بیست‌ملیون مردم شما ده تنی پیدا نمی‌کردید که دارای یک اندیشه و یک راه باشند. نیک می‌دانستیم که این اندیشه‌های پراکنده دو زیان بسیار بزرگی را دربر دارد: زیرا از یکسو مردم را از هم می‌پراکند و پریشانی بمیان ایشان می‌اندازد، از سوی دیگر چون چیزهای پوچ و کجیست مردم را کوتاه‌اندیش می‌گرداند و خویهاشان پست و ناستوده می‌سازد. نیک می‌دانستیم که باید پیش از همه باینها چاره کرد و چاره هم جز آن نیست که «حقایق» را منتشر گردانیم و در دلها جا دهیم و بدستیاری آنها این اندیشه‌های پراکنده و پوچ را از دلها بیرون سازیم.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 69)1321'' *«یک مردمی هنگامی که بپادشاه خودکامۀ خود می‌شورند و ازو مشروطه می‌خواهند معنای این جنبش و شورش آنست که آن مردم بیدار شده‌اند و معنی درست سررشته‌داری (حکومت) را فهمیده‌اند و اینست از یکسو بآن پادشاه می‌گویند: «تو برو ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد، خودمان آن را نگاه خواهیم داشت» و از یکسو با یکدیگر پیمانی می‌بندند که دست بهم دهند و بنگهداری کشور و بآبادی آن کوشند و گذشته از کوششی که هر یکی در راه تهیۀ زندگانی برای خاندان خود می‌کند، یک کوشش نیز در راه کشور بگردن گیرند و همۀ کارهای سررشته‌داری را از تهیۀ سپاه و برپا کردن ادارات و گزاردن قانون و مانند اینها، خودشان انجام دهند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 237)1321'' *«معنی درست مشروطه آنست که مردم، کشوری را که در آن می‌زیند خانۀ خود شناخته این بدانند که خوراک و نوشاک و پوشاک و دیگر دربایستهای زندگانیشان از آن بدست می‌آید، و اینست ارج آن را بدانند و همگی دلبستۀ آن باشند و کوشش بآبادیش کنند و نگهداری آن را بایای[وظیفه] خود شناسند. در کشور مشروطه هر کس باید بداند که این بیست‌ملیون مردم یا بیشتر یا کمتر که در آن سرزمینند با یکدیگر پیمان همدستی دارند و اینست هر یکی باید نه تنها دربند آسایش خود و خاندان خود، بلکه دربند آسایش همۀ توده باشد.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 237)1321'' *«همان یادگارهای زمان مغول که شما هواداری از آنها می‌نمایید از هر باره با اندیشۀ دمکراسی مخالفست. زیرا از یکسو بنای همۀ آنها بشاه‌پرستی و زیردستی و زبونیست. همان گلستان سعدی، همان بوستانش برای دورۀ دمکراسی زهر است، همان خمسۀ نظامی با اندیشۀ مشروطه مخالفست، همان پندها و اندرزها که آنان سروده‌اند برای این دوره بسیار زیان‌آور است: پادشاهان از برای مصلحت صد خون کنند، صلاح مملکت خویش خسروان دانند، رخنه‌گرِ ملک سرافکنده به، پادشه سایۀ خدا باشد هر عیب که سلطان بپسندد هنر است. پیش خرد شاهی و پیغمبری چون دو نگینند بیک انگشتری اینها سخنان نیک آن زمانست ولی برای این زمان سراپا زیان می‌باشد و بودن اینها ناگزیر است که جلو پیشرفت اندیشۀ دمکراسی را بگیرد. از یکسو هم مبنای مشروطه بآنست که مردم کشور را خانۀ خود بدانند و در راه آبادی آن از هیچ کوششی بازنایستند و برای نگهداریش از سر و جان بگذرند. در حالی که سراپای گفته‌های آن شاعران بر اینست که کوشش سودی ندارد: «بودنیها بوده است». بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی جهان و هرچه درو هست هیچ در هیچست. اگر روزی بدانش درفزودی ز نادان تنگ روزی‌تر ندیدی خوش باش ندانی ز کجا آمده‌ای می خور که ندانی بکجا خواهی رفت فلک بمردم نادان دهد زمام مراد صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند اینها و صد مانند اینها که فلسفۀ بیغیرتی و تنبلی است دیوانهای شاعران را پر کرده است و شما می‌بینید که پیاپی آنها را بچاپ رسانیده بدست جوانان می‌دهند و بدینسان اندیشۀ کوشش و میهن‌پرستی را در دلهای آنان سست می‌گردانند. ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 252)1321'' *«در زمان رضاشاه که کمتر کسی می‌یارست نام شورش مشروطه را ببرد من تاریخ آن را می‌نوشتم و پراکنده می‌کردم و چون می‌دانستم اگر[ادارۀ] سانسور ببیند جلو خواهد گرفت بیشتری از بخشهای آن تاریخ را بی‌نشان‌دادن بسانسور بچاپ می‌رسانیدم و اگر شما می‌خواهید بدانید که این تاریخ‌نویسی من چه خطرهایی را دربر توانستی داشت پروندۀ این کار را در شهربانی بخوانید و یا از آقای سرهنگ آرتا بپرسید. همین کار که من تاریخ مشروطه بی‌اجازه از وزارت فرهنگ و بی‌نشان‌دادن بسانسور چاپ کرده‌ام یک نتیجه‌اش این توانستی بود که من بزندان بیفتم و کسی یارای بردن نام من نداشته باشد. با اینحال برای آنکه تاریخ مشروطه که بیشترش بآذربایجان بستگی دارد از میان نرود من آن تاریخ را با کوششهای بسیار دو بار بچاپ رسانیدم.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 252)1321'' *«در مشروطه راه بردن کشور بگردن مردمست. مردم مکلفند که کشور را اداره کنند. آن روزی که ما در ایران شوریدیم و بیرق مشروطه‌خواهی افراشتیم، معنای آن شورش این بود که بمحمدعلی‌میرزا و امیر بهادر و دیگران می‌گفتیم: شما بروید، ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد. معنی مشروطه همینست. اکنون ما یا باید از مشروطه دست بکشیم و این قانونها را کنار گزاریم و یک نفر مانندۀ ناصرالدینشاه را بیاوریم و بگوییم بنشین و با استبداد این کشور را اداره کن و هرچه دلت خواست آن را بکار بند، و یا خودمان مکلف باشیم که کارها را اداره کنیم. بدیهیست که این دومی را خواهیم کرد و اکنون سخن در آنست که یک توده کشور را چطور اداره می‌کنند؟.. بدیهیست که همۀ مردم آن استعداد را ندارند که در کارهای سیاسی و اجتماعی دخالت کنند و اظهار عقیده نمایند. این بگردن یک دسته از هوشمندان و غیرتمندانست که پا پیش گزارند و باهم اندیشه یکی کنند و کشور را راه برند. تا در یک توده همۀ مردم دارای رشد سیاسی نشده‌اند، باید جمعیتی باشد و آنها را اداره کند، و این ناچاریست.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 30)1324'' *«در این کشور به یک رشته اصلاحات مهمی نیاز هست. اصلاحات چگونه می‌شود؟.. آیا تنها با آرزو و یا گله و ناله اصلاحات انجام می‌گیرد؟.. برای اصلاحات اولاً نقشه لازمست که چه کنند و چگونه کنند. ثانیاً جمعیتی لازمست که بآن اصلاحات علاقه‌مند باشند و پشتیبانی نمایند و موانع را از جلو بردارند. در ایران هر کار را از دولت می‌خواهند. همه کس طالب اصلاحاتست. ولی تصور می‌کنند باید آنها را هم دولت بانجام رساند. این هم نتیجۀ آنست که در این چهل سال در این کشور کسانی نبوده‌اند که بمردم معنی مشروطه و توده و دولت را بفهمانند. اینها تصور می‌کنند دولت به هر کاری تواناست و اصلاحات هم در اختیار اوست. دولت چیست؟.. دولت چند نفر وزیریست که می‌آیند و در پشت میزها می‌نشینند و فرمانها می‌دهند.. اولاً این وزیران چون تکیه‌گاهی نمی‌دارند همیشه متزلزلند و بیش از چند ماه نمی‌مانند. ثانیاً اگر بخواهند اصلاحات کنند ناچار دسته‌هایی را از خود رنجیده خواهند گردانید و یک جمعیتی که پشتیبانی بآنها نماید نیست. اینست توانا باصلاحات نیستند. اینها جهتهاییست که ثابت می‌کند باید جمعیتی یا باصطلاح دیگران حزبی پدید آید. ولی متأسفانه در ایران معنی حزب نیز دانسته نشده. این خود داستانیست که در این کشور حزب را به چه معنی می‌شناسند و چگونه حزب می‌سازند. حزب در ایران برای مقاصد اشخاص است، برای آنست که پارتی درست کنند و در اداره از ترفیعات و اضافه حقوق بهره‌مند باشند و از انفصال و انتظار خدمت ایمن گردند. عالیترین مقصد آنست که بنمایندگی مجلس رسند یا وزارت یابند. این معناییست که از حزب فهمیده‌اند.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 31)1324'' *«در کشوری که پس از چهل سال معنی مشروطه دانسته نشود و نمایندگی در پارلمان تجارت محسوب شود که کسانی پول بریزند و نماینده گردند بامید آنکه ده برابر استفاده خواهند کرد، چه شگفتست که معنی حزب هم دانسته نشود و چنین رسواییهایی پدید آید. شنیدنیست که در چهل سال دورۀ مشروطه در ایران، بیش از صد حزب، پیدا شده. آری بیش از صد حزب. در چند صد سال دورۀ مشروطه در انگلستان باندازۀ چهل سال ایران حزب پیدا نشده. هر حزبی پیدا شده و چند ماهی برپا بوده و از میان رفته. در این چهل سال تنها سه چهار حزب حسابی بوده که هر یکی چند سالی دوام یافته.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 33)1324'' *«مردم چون معنی مشروطه[=دمکراسی] را نمی‌دانند آن را خوار می‌دارند، و بمجلس شورا آن معنایی را که دارد نمی‌دهند و آن جایگاهی که می‌باید نمی‌گزارند. هنگامی که انتخابات آزاد است، ما می‌بینیم پولداران بمیان می‌افتند و با دادن پول بنمایندگی می‌رسند. دهداران، رعایا را گله گله بپای صندوق فرستاده، با رأی آنها وکالت می‌یابند. در این چهل سال کوششی نرفته که مردم معنی مشروطه را بدانند و قدرش را شناسند. یک کتاب در این زمینه نوشته نشده. بیسوادان بمانند، باسوادان قدر آن نمی‌دانند.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 13)1324'' *«معنی درست حزب آنست که یک دسته از مردان بافهم و خرد، و پاکدل و علاقمند، نیازمندی‌های کشور را بدیده گیرند، و دردها را تشخیص داده راه چاره پیدا کنند و باهم نشسته و با گفتگو اندیشه و سخن یکی گردانند، و آنوقت بکوشش برخاسته از یکسو دیگر مردان بافهم و باخرد را بسوی خود خوانند و بجمعیت خود بیفزایند، و از یکسو در راه چاره‌سازی گامهایی بردارند. این معنی درست حزبست، چنانکه می‌بینید اساس آن سه چیز است: 1ـ فهم و خرد که دردها و چاره‌ها را نیک فهمند و حقایق را درک کنند. 2ـ پاکدلی و علاقه‌مندی که مقصود جانفشانی و رنج بردن باشد و اغراض پست خود را داخل موضوع حزبی نکنند. 3ـ کوشش بفزونی جمعیت که نیرو بیشتر گردد و پیشرفت آسان باشد. یک چنین حزبی موفق بکار بزرگی تواند بود و از خود نامی در تاریخ تواند گزاشت. در سالهای اخیر در اروپا و آسیا بیشتر کارها با دست این حزبها پیش رفته و تاریخ بیش از همه کارهای آنان را یاد می‌کند. ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 33)1320'' *«در مشروطه راه بردن کشور بگردن مردمست. مردم مکلفند که کشور را اداره کنند. آن روزی که ما در ایران شوریدیم و بیرق مشروطه‌خواهی افراشتیم، معنای آن شورش این بود که بمحمدعلی‌میرزا و امیر بهادر و دیگران می‌گفتیم: شما بروید، ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد. معنی مشروطه همینست. اکنون ما یا باید از مشروطه دست بکشیم و این قانونها را کنار گزاریم و یک نفر مانندۀ ناصرالدینشاه را بیاوریم و بگوییم بنشین و با استبداد این کشور را اداره کن و هرچه دلت خواست آن را بکار بند، و یا خودمان مکلف باشیم که کارها را اداره کنیم. بدیهیست که این دومی را خواهیم کرد و اکنون سخن در آنست که یک توده کشور را چطور اداره می‌کنند؟.. بدیهیست که همۀ مردم آن استعداد را ندارند که در کارهای سیاسی و اجتماعی دخالت کنند و اظهار عقیده نمایند. این بگردن یک دسته از هوشمندان و غیرتمندانست که پا پیش گزارند و باهم اندیشه یکی کنند و کشور را راه برند. تا در یک توده همۀ مردم دارای رشد سیاسی نشده‌اند، باید جمعیتی باشد و آنها را اداره کند، و این ناچاریست.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 30)1324'' *«در این کشور به یک رشته اصلاحات مهمی نیاز هست. اصلاحات چگونه می‌شود؟.. آیا تنها با آرزو و یا گله و ناله اصلاحات انجام می‌گیرد؟.. برای اصلاحات اولاً نقشه لازمست که چه کنند و چگونه کنند. ثانیاً جمعیتی لازمست که بآن اصلاحات علاقه‌مند باشند و پشتیبانی نمایند و موانع را از جلو بردارند. در ایران هر کار را از دولت می‌خواهند. همه کس طالب اصلاحاتست. ولی تصور می‌کنند باید آنها را هم دولت بانجام رساند. این هم نتیجۀ آنست که در این چهل سال در این کشور کسانی نبوده‌اند که بمردم معنی مشروطه و توده و دولت را بفهمانند. اینها تصور می‌کنند دولت به هر کاری تواناست و اصلاحات هم در اختیار اوست. دولت چیست؟.. دولت چند نفر وزیریست که می‌آیند و در پشت میزها می‌نشینند و فرمانها می‌دهند.. اولاً این وزیران چون تکیه‌گاهی نمی‌دارند همیشه متزلزلند و بیش از چند ماه نمی‌مانند. ثانیاً اگر بخواهند اصلاحات کنند ناچار دسته‌هایی را از خود رنجیده خواهند گردانید و یک جمعیتی که پشتیبانی بآنها نماید نیست. اینست توانا باصلاحات نیستند. اینها جهتهاییست که ثابت می‌کند باید جمعیتی یا باصطلاح دیگران حزبی پدید آید. ولی متأسفانه در ایران معنی حزب نیز دانسته نشده. این خود داستانیست که در این کشور حزب را به چه معنی می‌شناسند و چگونه حزب می‌سازند. حزب در ایران برای مقاصد اشخاص است، برای آنست که پارتی درست کنند و در اداره از ترفیعات و اضافه حقوق بهره‌مند باشند و از انفصال و انتظار خدمت ایمن گردند. عالیترین مقصد آنست که بنمایندگی مجلس رسند یا وزارت یابند. این معناییست که از حزب فهمیده‌اند.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 31)1324'' *«در کشوری که پس از چهل سال معنی مشروطه دانسته نشود و نمایندگی در پارلمان تجارت محسوب شود که کسانی پول بریزند و نماینده گردند بامید آنکه ده برابر استفاده خواهند کرد، چه شگفتست که معنی حزب هم دانسته نشود و چنین رسواییهایی پدید آید. شنیدنیست که در چهل سال دورۀ مشروطه در ایران، بیش از صد حزب، پیدا شده. آری بیش از صد حزب. در چند صد سال دورۀ مشروطه در انگلستان باندازۀ چهل سال ایران حزب پیدا نشده. هر حزبی پیدا شده و چند ماهی برپا بوده و از میان رفته. در این چهل سال تنها سه چهار حزب حسابی بوده که هر یکی چند سالی دوام یافته.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 33)1324'' *«مردم چون معنی مشروطه[=دمکراسی] را نمی‌دانند آن را خوار می‌دارند، و بمجلس شورا آن معنایی را که دارد نمی‌دهند و آن جایگاهی که می‌باید نمی‌گزارند. هنگامی که انتخابات آزاد است، ما می‌بینیم پولداران بمیان می‌افتند و با دادن پول بنمایندگی می‌رسند. دهداران، رعایا را گله گله بپای صندوق فرستاده، با رأی آنها وکالت می‌یابند. در این چهل سال کوششی نرفته که مردم معنی مشروطه را بدانند و قدرش را شناسند. یک کتاب در این زمینه نوشته نشده. بیسوادان بمانند، باسوادان قدر آن نمی‌دانند.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 13)1324'' *«معنی درست حزب آنست که یک دسته از مردان بافهم و خرد، و پاکدل و علاقمند، نیازمندی‌های کشور را بدیده گیرند، و دردها را تشخیص داده راه چاره پیدا کنند و باهم نشسته و با گفتگو اندیشه و سخن یکی گردانند، و آنوقت بکوشش برخاسته از یکسو دیگر مردان بافهم و باخرد را بسوی خود خوانند و بجمعیت خود بیفزایند، و از یکسو در راه چاره‌سازی گامهایی بردارند. این معنی درست حزبست، چنانکه می‌بینید اساس آن سه چیز است: 1ـ فهم و خرد که دردها و چاره‌ها را نیک فهمند و حقایق را درک کنند. 2ـ پاکدلی و علاقه‌مندی که مقصود جانفشانی و رنج بردن باشد و اغراض پست خود را داخل موضوع حزبی نکنند. 3ـ کوشش بفزونی جمعیت که نیرو بیشتر گردد و پیشرفت آسان باشد. یک چنین حزبی موفق بکار بزرگی تواند بود و از خود نامی در تاریخ تواند گزاشت. در سالهای اخیر در اروپا و آسیا بیشتر کارها با دست این حزبها پیش رفته و تاریخ بیش از همه کارهای آنان را یاد می‌کند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 33)1320'' *«هر مردمی ‌باید باساس حکومت کشور خود علاقه‌مند باشند و از روی عقیده آن را مجری دارند. امروز این اختلال بزرگیست که ایرانیان باساس حکومت خود علاقه ندارند و هر دسته‌ای تمایلات دیگری از خود نشان می‌دهند. از این بدتر آنست که آن کسانی که دشمنی با مشروطه می‌کنند شما چون با آنان گفتگو کنید خواهید دید اساساً دربند کشور و توده نیستند و هیچگونه وظیفه‌ای برای خود در قبال کشور نمی‌شناسند و زندگانی را بیش از این نمی‌دانند که بخورند و بخوابند و پول‌اندوزی کنند و با خوشی روز گزارند. حقیقتاً باید گفت بدرجۀ پست حیوانی تنزل کرده‌اند. اینان چندان تیره‌درونند که فرقی میانۀ استقلال کشور و آزادی زندگانی با زیردستی بیگانگان و بندگی آنان نمی‌گزارند و اینست چون گفتگو از کوشش دربارۀ کشور می‌شود با صد گستاخی بی‌پروایی می‌کنند و این گفتگوها را بیهوده می‌شمارند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 34)1320'' *«کشور مشروطه بی‌حزب نتواند بود. امروز شما به هر کشوری از کشورهای آزاد جهان نگرید همه را حزبها راه می‌برند. آیا آلمان را که راه می‌برد؟.. روسیه را که اداره می‌کند؟.. در انگلستان رشته در دست کیست؟!.. در ترکیه سررشته‌داران کیانند؟.. اینها را بیندیشید تا بدانید چه نیازی به حزب یا جمعیت هست. دیگری اینکه ما اساساً باین زمینه‌ها نزدیک نمی‌شویم. ما نه تنها حزب و جمعیت را بآن معنایی که هوچیان فهمیده بودند و بکار می‌بردند نمی‌خواهیم و از آن کارها بیکبار بیزاریم. با حزب یا جمعیت بمعنی اروپاییش نیز چندان کاری نداریم. ما مقصودمان بالاتر از اینهاست. ما چون کلمه یا نام دیگری پیدا نکرده‌ایم اینها را می‌آوریم وگرنه خواست ما چیز دیگری می‌باشد. ما می‌گوییم: آیا این کشور را باید نگه داشت یا نه؟.. اگر می‌گویید نگه نباید داشت ، آشکاره بگویید تا بدانیم. همچنین اگر تصور می‌کنید نیازی به نگه داشتن ما نیست و خدا نگه می‌دارد و یا خودبخود می‌ماند آن را هم بگویید. اگر می‌گویید نگه باید داشت پس باید یک دسته‌ای باشند که آن را نگه دارند و در این راه بکوشش پردازند، و این هم پیداست که آن دسته باید راهشان یکی باشد و همگی دست بهم دهند و یکدل و یکزبان بکار پردازند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 46)1320'' *«ما امروز دردهایی داریم که باید پیش از همه بچارۀ آنها پردازیم، و بدترین آن دردها پراکندگی اندیشه‌هاست. یک توده با اندیشه‌های پراکنده بهیچ جا نتواند رسید. اینست ما از گام نخست می‌کوشیم که باین پراکندگی چاره کنیم و اندیشه‌ها را یکی گردانیم. آن گفتارها که دربارۀ مشروطه و معنی آن می‌نویسیم برای این مقصود است. برای یک توده چه گرفتاری بالاتر از این که راه حکومتش دانسته نباشد؟! چه بدبختی بدتر از این که انبوهی از مردم نسبت به «راه حکومت» و قانون اساسی کشور بیگانه باشند؟ چه بیچارگی بیشتر از این که صد تن دارای یک اندیشه پیدا نشود؟! باید نخستین گامی که در راه کوشش برداریم چارۀ این درد باشد و شما می‌بینید که ما بآن آغاز کرده‌ایم.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 36)1320'' *«امروز در ایران یک مانع بزرگ خودخواهیست. این بکسانی برمی‌خورد که با دیگران همدست گردند و بیسر و بیصدا بکوششهایی پردازند. هر کسی می‌خواهد جمعیتی بنام خودش برپا کند. می‌خواهد روزنامه‌ای[امروز: کانال ، پیج] راه‌انداخته به هایهوی پردازد. باید اینها را بکنار گزاشت. هر مرد غیرتمندی که این کتاب را می‌خواند باید آماده گردد که چنانکه پیشنهاد شده در پدید آوردن یک جمعیت ایرانخواه همدستی نماید. آری راه بهانه باز است. حرفهای گوناگون توان زد: «نمی‌شود اعتماد کرد، شاید این هم دسیسه‌ایست»، «شاید این را هم انگلیسها تحریک کرده‌اند»، «حالا ببینیم چه خواهد شد»، «بگزار دیگران جلو بیفتند، اگر کاری توانستند ما هم شرکت می‌کنیم» ... از اینگونه بهانه‌ها بسیار توان آورد. ولی آیین طبیعت را تغییر نتوان داد. جلو مکافات را نتوان گرفت. بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیش‌بینی کرده بجلوگیری پردازید. نکرده‌اید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه‌ آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا می‌داند که سرگذشت این توده چه خواهد بود. بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.» ** ''(امروز چاره چیست؟، ص 51)1324'' *«یک نادانی دیگری در ایران اینست که از حزب یا باهماد تنها بصورت آن بس می‌کنند. مثلاً ده تن یا بیست تن باهم می‌شوند و نام حزب بروی خود می‌گزارند و چند ماده‌ای از اینجا و از آنجا گرفته فهمیده و نافهمیده بهم بسته آن را «مرامنامه» می‌خوانند، و اگر یک گامی بالاتر گزارند این خواهد بود که یک روزنامه‌ای نیز برپا کنند و سخنان پرت و پراکنده‌ای را بنویسند و این رویه‌کاری[=ظاهرسازی] را «حزب» می‌شمارند و بهیچ کوشش دیگری جز کشاکش با حزبهای دیگر یا همچشمی و چَخِش[= مجادله] درمیان خودشان نیاز نمی‌بینند. معنایی که از حزب فهمیده‌اند اینهاست. اینهاست که می‌گوییم باید بجلوگیری کوشیم.» ** ''(پرچم روزانه، شمارۀ 254)1321'' *«مشروطه تنها بودن قانونها و مجلس شورا نیست. مشروطه بیک معنی عالیتر دیگریست. مشروطه معنایش آنست که یک توده می‌خواهد خودش کارهای خود را اداره کند. می‌خواهد کسی باو فرمان نراند. برای آنکه سخن روشن باشد باید دانست ما در زندگانی دو رشته کارها داریم: یکی کارهای خصوصی، دیگری کارهای عمومی. مثلاً ما باید خانه داشته باشیم، خواربار تهیه کنیم، رخت خریم، کفش خریم، اگر ناخوش شدیم بنزد پزشک رویم. اینها کارهاییست که هر خانواده‌ای خودش برای خودش انجام می‌دهد. ولی بدیهیست که زندگانی تنها با اینها نمی‌چرخد. به یک رشته کارهای دیگری هم نیاز هست. ما در این شهر که هستیم باید آن را پاکیزه داریم، باید دزدان را مانع شویم، از شیوع بیماریها جلو گیریم، عدلیه‌ای باشد که اگر دو کس دعوا داشتند بآنجا رجوع کنند، راهها امنیت می‌خواهد تا کاروانها بیایند و بروند، باید با کشورهای همسایه رابطه داشته باشیم و پیمانها بندیم. باین رشته کارها نیز نیاز هست و اینهاست که ما کارهای عمومی یا کارهای کشوری می‌نامیم. در زمانهای گذشته این کارها بیک تن سپرده می‌شد و او پادشاه بود که با میل و ارادۀ خود کشور را اداره می‌کرد، بمردم نیز فرمان می‌راند. مردم او را «سایۀ خدا» می‌شناختند و فرمان می‌بردند و تکلیفی هم نداشتند. باین معنی مردم در آن روز نه اراده و اختیاری در کارهای کشور داشتند و نه مسئول بودند. مسئول تنها پادشاه بود. این ترتیب هزارها سال در جریان بوده تا خردمندانی برخاسته و چنین گفته‌اند: چرا یک تن بدیگران فرمان راند؟!.. چرا مردم خودشان کارهای کشور را اداره نکنند؟!.. اینها را گفته با دلیل ثابت کرده‌اند که یک پادشاه هر قدر هوشیار و خردمند باشد نخواهد توانست مصالح کشور را چنانکه شایسته است تشخیص دهد، نخواهد توانست کارها را از راهش بانجام رساند. در نتیجۀ این مشروطه پیدا شده. باین معنی، این حرفها در مردم تأثیر کرده که در همه جا بشورش برخاسته و دستگاه استبدادی پادشاهان را برانداخته خودشان رشتۀ کارهای کشور را بدست گرفته‌اند. پس در مشروطه افراد خودشان کارهای کشور را اداره می‌کنند. هر فردی از ایشان مسئولیتی بگردن دارد، هر فردی باید بکشور و کارهای آن علاقه‌مند باشد و هر زمان که نیاز افتاد از فداکاری با جان و مال بازنایستد. این وظیفۀ اوست، این باو واجب است. ولی در ایران کم کسی مشروطه را باین معنی فهمیده. کم کسی خود را در برابر کشور و توده مسئول می‌داند. اگر حقیقت را بخواهیم کسانی که در ایران پیشگام شدند و مشروطه را روان گردانیدند، آنها نیز مشروطه را باین معنی نمی‌دانستند. اینست نخواسته‌اند بمردم نیز بفهمانند. به هرحال در ایران امروز یکی از کارهای بسیار مهم اینست که کتابچه‌ها نوشته شود و سخنرانیها در رادیو بعمل آید و بمردم معنی مشروطه فهمانیده شود. مشروطه والاترین شکل حکومت است. امروز بیشتری از توده‌های پیشرفته و بزرگ جهان ـ از کشورهای متحدۀ آمریکا و انگلستان و فرانسه و دیگران ـ با مشروطه اداره می‌شوند. اینها باید بمردم فهمانیده شود. فهمیدن مردم معنی مشروطه را و علاقه‌مندی آنها بکشور و کارهای کشوری تأثیر محسوس خواهد داشت و بسیاری از دشواریهای امروزی را آسان خواهد گردانید. گاهی کسانی می‌گویند: «این توده شایستۀ مشروطه نیست». می‌گویم: باید کوشید و آنها را شایسته گردانید، نه اینکه از مشروطه چشم پوشید.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 39)1324'' *«امروز برای نجات ایران یک جمعیت می‌خواهد، یک جمعیت ایرانخواه بیطرف، یک جمعیت ریشه‌دار آبرومند». «تا در یک توده همۀ مردم دارای رشد سیاسی نشده‌اند، باید جمعیتی باشد و آنها را اداره کند، و این ناچاریست.» «اولاً این جمعیت باید دارای حقیقت باشد. باین معنی یک دسته از روی فهم و بینش احتیاجات ایران را بدیده گیرند ... از روی اینها موادی تهیه کنند که برنامۀ زندگانی توده و سیاست کشور باشد، و خودشان آنها را بپذیرند و محترم شمارند و آرزومند اجرایش باشند، بکوششهای خود قیمت داده برای فداکاری در آن راه آماده باشند. دربارۀ آن مواد کتابها نویسند، سخنرانیها کنند، روزنامه‌هاشان آنها را دنبال کند، تا بدینسان تودۀ انبوه را آگاه گردانند و با خود همراه سازند و زمینه برای اجرای مواد آماده گردانند. ثانیاً کسانی که باین جمعیت می‌آیند باید برای خود سودی منظور ندارند. مقصودشان آن نباشد که پارتی پیدا کنند و از فلان اداره کار بگیرند، در فلان وزارتخانه مدیرکل باشند. بنام غیرت و مردانگی پا بمیان نهند و خواستشان این باشد که بیست ملیون مردم را از بدبختی رهانند. مزدی که برای خود در نظر گیرند جز نیکنامی و شهرت تاریخی نباشد. در این کشور از بس اندیشه‌ها کوتاه شده، بیشتر مردم چنین می‌پندارند که به هر کاری که می‌آیند باید برای خود سودی منظور دارند. کوشیدن در راه کشور و توده در نزد آنها دارای معنی نیست. دخالت در کارهای توده و سودجویی از آن راه در ایران پیشه‌ای گردیده. این دبستان فساد در ایران از سالهاست تأسیس یافته و پیاپی شاگرد بیرون می‌دهد. فلان آقا میهن‌پرست است. چه کار می‌کند؟.. به اینجا و آنجا می‌دود، آواز بآوازها می‌اندازد، پول درمی‌آورد، ثروت می‌اندوزد، تحصیل جاه و شکوه می‌کند. بهترین میهن‌پرستان در این کشور کسانیند که تا زیان یا ترسی درمیان نباشد ـ غلط یا درست ـ بسود میهن می‌کوشند. ولی اگر ترسی یا زیانی درمیان بود بخود حق می‌دهند که میهن و سود آن را فراموش کنند و بخاموشی گرایند، بلکه اگر نیاز افتاد بزیان آن هم بکوشند». ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 29 و 30 و 34)1324'' *«کار زندگانی بآن آسانی نیست که هر جوان ناآزموده و هر مرد بیکاره‌ای بگفتگو از آن پردازد و پندآموزی و راهنمایی کند. از چیزهایی که بیگمان باید از میان برخیزد این راهنماییها ـ یا بهتر گویم این خودنماییها و نان خوردنها می‌باشد. اینها سررشته را گم کردنست. اینها تیشه بریشۀ خود فرود آوردنست. این چیست که جوانان نادانیهای خود را بتوده ارمغان می‌سازند؟! این چیست که مردان درمانده‌ای چون هیچ کار و پیشه‌ای نمی‌یارند، از راهنمایی و پندآموزی نان می‌خورند؟! مردمی که زندگانی را بدینسان بازیچه شمارند کی روی فیروزی توانند دید؟!..» ** ''(پیمان سال پنجم، شمارۀ هفتم ص 265)1318'' *«بر نادانی یک توده دلیلی روشنتر از پراکندگی اندیشه‌های آنان نیست.» ** ''(پیمان سال پنجم، شمارۀ چهارم، ص 121)1317'' *«این سرزمین ماست، اینجا خانۀ ماست. ما اینجا می‌نشینیم و زندگی می‌کنیم و از آبش و هوایش برخوردار می‌شویم، در کوه و دشتش می‌گردیم و لذت می‌بریم، زمینهایش را می‌کاریم و خوراک بدست می‌آوریم، از کانهایش و از جنگلهایش بهره می‌جوییم. هرچه داریم از اینجاست. باید قدرش بدانیم و بآبادیش کوشیم. هر مردمی میهنی دارند و اینجا هم میهن ماست. آنها که هزارها سالست استقلال خود را از دست داده‌اند می‌کوشند که آن را بدست آورند. ما که داریم چگونه از دست دهیم؟!..» ** ''(امروز چاره چیست؟ سات 37)1324'' *«این یک موضوع مهمیست که در آینده شهرهای ایران کوچکتر و دهها بزرگتر شود. با این ترتیب که در دهات وسایل زندگانی آماده گردد: خانه‌ها با دستورهای بهداشتی ساخته شود، برق بکار افتد، تلفن کشیده شود، دبستان بنیاد یابد، پزشک باشد، داروخانه باشد، دادگاه بخش باشد. آنگاه از شهرها کسانی که کار مشروعی ندارند و با مفتخواری و یا با کارهای بیهوده زندگانی می‌کنند بآنجاها کوچانیده شوند که با کشاورزی و یا هر کار مشروع دیگری که می‌توانند زندگی آغازند.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 45)1324'' *«در این توده نادانیها چندانست که با نوشتن بجایی نرسد. این حال یک توده است که کشاورز که رنج می‌کشد و خواربار می‌بسیجد[تولید می‌کند] خوار و بی‌ارجست و باید در دیهِ خود با سختترین زندگانی بی‌پزشک و بی‌دارو و بی‌دبستان و بی‌دادگاه بسر برد، و از آنچه کاشته است یک‌نیم را به دیه‌دار دهد و اگر روزی بشهر آمد به رخت فرسودۀ بدنمایش نگریسته بخیابان راهش ندهند ولی از آنسوی شاعرِ یاوه‌گو و روزنامه‌نویسِ سخن‌فروش دارای ارج و جایگاه می‌باشند و در شهر با خوشی و آسودگی زندگی می‌کنند.» ** ''(کار و پیشه و پول، ص 16)1323'' *«آقای رئیس فرهنگ، آن سعدی و حافظ که شما آنهمه هواداری از آنها نشان می‌دهید و وزارت فرهنگ کتابهای ایشان را بدست نورسان می‌دهد، هردو آلوده و بیناموس بوده‌اند و در کتابهای خود آشکاره دم از ساده‌بازی و بیناموسی می‌زنند. آن باب پنجم گلستانست که با صد بیشرمی ‌‌نوشته شده و این شعرهای حافظست که پردۀ آزرم را دریده. چنین کسانی چه شایسته است که کتابهاشان بدست جوانان داده شود؟!.. آخر پس غیرت و آزرم کجا رفته؟!.. من نمی‌دانم شماها در خوابید یا بیدار؟!.. نمی‌دانم چرا زشتی این کار را نمی‌‌فهمید؟!.. ... آموختن این سخنان بجوانان، غیرت آنان را کشتن و خونهاشان از جوش انداختنست. ... این بدی را که شما بتوده و کشور خود می‌کنید دشمن با دشمن روا نباید شمارد. ... ما بشاعران کتک نمی‌زنیم که شما بیایید و نگزارید، ما بآنان ایرادهای بسیار روشن می‌گیریم و شما که دانشمندید باید آن ایرادها را بخوانید و بیندیشید که اگر راست یافتید بپذیرید و با ما همدستی کنید و اگر راست نیافتید هر پاسخی که می‌دانید بنویسید و بچاپ رسانید که همگی بدانند. اینست راهی که باید یک دانشمند پیش گیرد ... آری شما توانید کسانی را که روانهاشان بیمار و دلهاشان آلوده است بدشمنی با ما برانگیزید، و این کار را سالهاست هواداران سعدی و حافظ می‌کنند و نتیجه‌ای جز روسیاهی نبرده‌اند. ... آیا این بخردانه است که مردمان، جهان را هیچ و پوچ پندارند و پروای آن نکنند؟!.. آیا درس دادن این سخنان بجوانان ریشۀ کشور را کندن نیست؟!..» ** ''(پرچم نیمه‌ماهه ص210 تا 213)1322'' *«ما می‌خواهیم این کشور را از بدبختی برهانیم و چون راه کار را شناخته‌ایم بفیروزی خود امیدمندیم.ما می‌خواهیم گمراهیها و بدآموزیهای زهرآلود را که از سعدی و حافظ و مولوی و دیگران بیادگار مانده و شماها[دولتیان خائن] در راه افزودن برواج آنها صد پافشاری نشان داده‌اید از ریشه براندازیم، و بجای آنها کتابهایی را که بجوانان درس غیرت و گردنفرازی و میهن‌پرستی دهد روان گردانیم. ما می‌خواهیم نورسان را از این فرهنگ مغزفرسا که بدخواهان این کشور بنیاد گزارده‌اند از میان برداشته بجای آن فرهنگ را بمعنی راستش بنیاد گزاریم.» ** ''(«دادگاه»،‌ گفتار دوم)1323'' *«ما می‌گوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را به جبریگری و خراباتیگری دعوت کرده‌اند و شعرها و گفته‌های آنها را می‌آوریم: «می خور که ندانی ز کجا آمده‌ای // خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و «گر زمین را بآسمان دوزی // ندهندت زیاده از روزی» و «اگر تیغ عالم بجنبد ز جای // نبرّد رگی تا نخواهد خدای»، «ترید و ارید و مایکون الا ماارید». می‌گوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت. این سخنیست که ما می‌گوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را می‌خواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمی‌پذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه می‌فهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321'' *«ما می‌خواهیم ایرانیان حقایق زندگانی را دریافته در پیرامون آن یگانگی نمایند و در راه نشر آن حقایقست که بشاعران برخورده بدآموزیهای آنان را سنگ راه خود یافته خورد می‌کنیم. ما می‌گوییم: «هر مردمی باید بآبادی کشور خود و نگهداری آن بکوشند». این یکی از حقایقست که می‌خواهیم در دلها جا دهیم ولی شاعران همگی ضد این را گفته‌اند. همگی آنها مردم را بجبریگری و بی‌پروایی و مستی شبانه‌روزی خوانده‌اند اینست ما ناگزیر می‌شویم آنها را براندازیم. همچنین بیکایک کیشها از بهائیگری و باطنیگری و صوفیگری و آن دیگرها که مایۀ پراکندگی و گمراهی است پرداخته ایرادهای خود را می‌نویسیم. راه یگانگی اینست. زیرا آنچه مردمی را بیک راه تواند آورد حقایقست.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 251)1321'' *«مایۀ بدبختی ایرانیان اندیشه‌های پراکنده‌ایست که در مغزها جا دارد. این اندیشه‌های پریشان و گمراهست که اراده‌ها را سست و خردها را بیکاره می‌گرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت می‌سازد. سپس دلیل آورده گفته‌ایم: سرچشمۀ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان می‌دهد و آنها را بکار می‌اندازد.از آنسوی مغز تابع اندیشه‌هاییست که در آن جا می‌گیرد. این اندیشه‌هاست که مغز را اداره می‌کند. پس از این مقدمه گفته‌ایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سست‌اراده و بیچاره‌اند سخنان پراکندۀ ضد هم می‌باشد و مثل آورده گفته‌ایم: در این توده از یکسو سروده می‌شود: «بجز از کشته نَدرَوی» و از یکسو گفته می‌شود: «که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته می‌شود: «گر زمین را به آسمان دوزی // ندهندت زیاده از روزی». امروز از یکسو ما می‌خواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما می‌گوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید: «بخت و دولت بکاردانی نیست // جز بتأیید آسمانی نیست». از یکسو ما می‌گوییم: باید در اندیشۀ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن: «اگر تیغ عالم بجنبد زجای // نبّرد رگی تا نخواهد خدای». می‌گوییم: آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بی‌اثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهن‌پرستی و کوشش می‌نویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟!..» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 124)1321'' *«همه می‌دانیم که گروه بزرگی از مردم این کشور کار می‌کنند و رنج می‌کشند و زندگانیِ توده را براه می‌اندازند و در همانحال خودشان و خانواده‌هاشان بآتشِ نداری می‌سوزند و زندگانی را با صد سختی بسر می‌برند. چرخِ زندگانی ما را کیها می‌گردانند؟.. کارگران کارخانه‌ها، شاگردان دکانها، هیزم‌شکنها، باربرها، خشت‌مالها، ناوه‌کشها، ... اینهایند که رنج می‌کشند و برای ما کار می‌کنند.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 43)1324'' *«در ایران همگیِ مردم داد و ستد و بازرگانی و دیگر پیشه‌ها و کارها را جز برای روزی درآوردن و دارایی اندوختن نمی‌‌شناسند، و اینست به آن آزمندان نیز جای ایراد باز نمی‌‌ماند. در جایی که داد و ستد برای پول درآوردنست آنان نیز پول درمی‌‌آورند و کسی نمی‌‌تواند نکوهش (انتقاد) بآنها نماید. ما می‌‌گوییم: داد و ستد یا بازرگانی یا هر پیشۀ دیگری برای پول درآوردن نیست. بلکه برای گردیدن چرخ زندگانی توده‌ایست. می‌گوییم: دست بدست گردانیدن کالا که امروز درمیان بازرگانان رواج می‌دارد یک کار نامشروعیست و پولی که از آن راه بدست آید حرامست. می‌‌گوییم: یک کالایی را که کسی یا کارخانه‌ای ساخته و پدید آورده باید یکسره (مستقیم) بخاندانها فروخته شود که از آن بهره جویند، و اگر بدست میانجی نیاز هست بیش از اندازۀ نیاز نباید بود.» ** ''(پرچم نیمه‌ماهه ص58)1321'' *«اگر در توده‌ای هیچکس نتواند بیکار باشد و مفت خورد، هیچکس نتواند کاری بیهوده و بیسود پیش گیرد، هر کسی باندازۀ ارزش کار خود مزد گیرد، داد و ستد و بازرگانی محدود باشد بخریدن از تولید کنندگان و فروختن بمصرف کنندگان، سرمایه‌ها محدود باشد که کسی نتواند بیش از اندازه بکار اندازد، انبارداری و گرانفروشی ممنوع باشد ـ در چنین توده‌ای آیا باز اجحافات خواهد بود؟!.. آیا زمینه گشاده نخواهد بود که هر کسی باندازۀ هوش و جربزۀ خدادادی و باندازۀ کوششی که بکار می‌برد از لوازم زندگانی و خوشیهای آن سهم برد؟!..» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 61)1321'' *«دستۀ انبوهی از پولداران و گرانفروشان از پیروان کیشها هستند و همانا سرچشمۀ این رفتار سنگدلانه‌شان همان کیش‌شان می‌باشد. زیرا یک کیش که توده و کشور و دولت را خوار می‌شمارد، و دلبستگی به آبادی کشور و آسایش توده را بد می‌داند، یک کیش که می‌گوید: شما تنها «وجوه شرعی» (خمس و مال امام) را بپردازید بس است، یک کیش که می‌گوید: از هر راه که پول بدست آورید بیاورید ولی برای «تطهیر» آن «رد مظالم» به علما بدهید ... چنین کیشی جز مایۀ سنگدلی نتواند بود.» ** ''(پرچم نیمه‌ماهه شمارۀ یکم، گفتار پولداران و آزمندان)1322'' *«مفتخواری در این کشور رواج بسیار دارد و راههای مختلفی پیدا کرده. مثلاً فلان کس در خانه می‌نشیند و از دولت مستمری می‌گیرد، یا خانقاهی باز کرده مریدانش پول می‌آورند، یا از املاکش می‌رسد و می‌خورد، یا پول بمرابحه می‌دهد و عایدی دارد. امثال اینها بسیار است ـ یک رشته کارها نیز هست که چون بیهوده است، در حکم مفتخواریست. مثلاً فلان شخص رمان می‌نویسد و می‌فروشد، فلان مرد فال می‌گیرد و پیشگویی می‌کند، بازرگانان در بازار کالاها را دست بدست می‌گردانند. اینها نیز بسیار است. این مفتخواران اگر جلوشان گرفته شود ناچار خواهند بود بکار پردازند و باندازۀ کوشش خود پول بدست آورند و به همان اندازه از کالاها و از خوشیهای زندگانی سهم یابند و این برخورداریهای بیحساب امروزی از میان خواهد رفت.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 61)1324'' *«یکی از مباحثی که در میانۀ ما و دانشمندان سوسیالیستی است در این زمینه است که آنها بهتر دانسته‌اند در هر کشوری دولت کارها را بدست گیرد و مردم همه کارگر دولت باشند و برای او کار کنند و هرچه اینها تهیه می‌کنند و می‌سازند، با دست دولت درمیانشان تقسیم شود و به هر کسی سهمی برسد. ولی ما می‌گوییم: این کار آزادی مردم را بیعلت از دستشان گرفتنست. آزادی مردم را گرفتنست در جایی که به آن نیاز نمی‌باشد. آن وقت این کار ضرر بزرگ دیگری نیز می‌تواند داشته باشد، زیرا از استعدادها و نیروهای خدادادی مردم می‌تواند کم کند.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی ص 39)1323'' *«از چیزهای عجیب آنکه تاجران خیال می‌کنند کالاهایی را که خریده‌اند و نگه می‌دارند مال خودشان است و خود را در فروختن و نفروختن و همچنین در فروختن آنها به هر کسی و به هر قمیتی آزاد می‌دانند، در حالی که اینطور نیست و آنان مالک آن کالاها نیستند. اینطور نیست که هر کسی هر چیزی را داشت مال اوست. آن کالاها را کسانی تهیه کرده‌اند و باید مصرف‌کنندگان مصرف کنند. و اینان در این بین بیشتر از یک واسطه نیستند که از تهیه‌کنندگان خریده‌اند و باید به مصرف‌کنندگان بفروشند و دربارۀ قیمت نیز بیش از اندازۀ مشروع ـ بیش از اندازۀ مزد واسطه‌گری خود که باید منصفانه تعیین شود ـ اضافه نمی‌توانند بکنند. به هر حال آنچه اصلاً معنی ندارد اینست که ایشان مالک کالاها باشند.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی ص 9)1323'' *«زنان دستۀ جدایی نیستند تا سخن از نیکی یا بدیشان رود. زنان اگر نیکند از مایند، اگر بدند از مایند. زنان از ما زاده‌اند و ما از زنان زاده‌ایم. زنان کیستند؟.. زنان مادران و خواهران و همسران و دختران مایند. ما همه در یکجا می‌زییم، در پیش بردن زندگانی دست بهم داده‌ایم. کوششهای ما بهر زنانست و کوششهای زنان بهر ما. خوشیهای ما بیش از همه از رهگذر زنانست. پس چه جدایی میانۀ ما و آنهاست؟!..» ** ''(خواهران و دختران ما، ص 20)1323'' *«یک حق زنان که امروز پایمال می‌گردد حق شوهر پیدا کردن و فرزندان داشتن است. این حق بیچون و چرای زنهاست. خدا زنان را برای مردان و مردان را برای زنان آفریده که هیچ یکی جدا از دیگری نتواند زیست، و از اینجاست که شمارۀ زنان و مردان را در همه جا و در همۀ زمانها یکسان (یا نزدیک بهم) گردانیده. اینست مردی که بسال زناشویی رسیده و زن نمی‌گیرد هرآینه زنی را بدبخت می‌گرداند. هرآینه حق او را پایمال می‌سازد.» ** ''(خواهران و دختران ما، ص 21)1323'' *«در یک توده باید اندیشه‌ها و همچنین روش زندگانی در یک پایه و یا بهم نزدیک باشد. در ایران یکی از گرفتاریهای بزرگ پستی و بلندی بی‌اندازه اندیشه‌ها و ناسازگاری روشهای زندگانیست. در همین زمینۀ زنان دیده می‌شود که از یکسو گروه انبوهی هنوز دست از چادر و روبند برنمی‌دارند و بار دیگر بآن بازگشته‌اند و آخوندها دست از گریبان ایشان برنداشته زنان روباز را بآتش دوزخ بیم می‌دهند، و از یکسو دسته‌ای از زنان بآرزوی وکالت پارلمان افتاده‌اند. شگفتتر آنست که برخی از آزادیخواهان زیان این پستی و بلندی بی‌اندازه را نمی‌دانند و بجای نبرد با آن ملایان و کوفتن سر ایشان که بسیار ارجدار است ترانۀ بیجای نمایندگی بانوان را بمیان می‌آورند.» ** ''(خواهران و دختران ما، ص 25)1323'' *«امروز یکی از گرفتاریهای ایران (بلکه همۀ جهان) زن نگرفتن مردانست. بیشتر جوانان زن نمی‌گیرند و از کامرانی با زنان هم بازنمی‌ایستند. خانواده پدید نمی‌آورند و بخانواده‌ها آزار دریغ نمی‌گویند. دختران را می‌خواهند که دنبال کنند و بدام عشقبازی اندازند، و نمی‌خواهند که با یکی زناشویی کنند و از راه سزا زندگی بسر برند. این رفتار زشت ایشانست و شگفتتر آنکه همانان خود را هوادار زنان می‌شمارند و چنانکه گفتیم با رمان بافتن و گفتار نوشتن می‌کوشند آنها را بفریبند. ... از این بدتر آنکه همه فیلسوفند و چنانکه گفتیم شما اگر بپرسید: «چه شده که شما زن نمی‌گیرید؟!..»، زبان باز کرده فلسفه‌ها برای زن نگرفتن خود خواهند بافت. اینان از درس خواندن همین را یاد گرفته‌اند که برای هوسبازیهای پست خود بهانه‌هایی تراشند و رخت فلسفه پوشانند. اینان شاگردان خواجه حافظ شیرازیند ـ آن مردی که همیشه باده می‌خورد و یاوه می‌سرود و پی کاری و پیشه‌ای نمی‌رفت و صد پستی را بهم درمی‌آمیخت، و آنگاه فیلسوفانه بهانه می‌آورد و می‌سرود: «در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند // گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را».» ** ''(خواهران و دختران ما، ص 36)1323'' *«بدکاری یکی از ننگهای جهان آدمیگریست. امروز در ایران (بلکه در همۀ جهان) باید یکی از کوششها جلوگیری از این ننگ و رهانیدن زنان بدبختی باشد که پایشان لغزیده و بآن گودال افتاده‌اند. این کوششیست که باید زنان و مردان در آن همدستی نمایند.» ** ''(خواهران و دختران ما ص 38)1323'' *«در این باره[پیش‌بینیِ سازگاری] راه آنست که یک پسری که می‌خواهد بزناشویی برخیزد، آن کار را با آگاهی پدر و مادر و خویشان خود کند که آنها نیز اندیشه بکار برند و پیرامون کار را بسنجند. تنها بآن سَهِشی[احساسات] که در دل خود پدید آمده بس نکند. این رفتار از یکسو پاسداری با پدر و مادر و خویشان می‌باشد، و از یکسو بسود خود اوست و پایۀ زناشویی را استوار تواند گردانید. همچنان دختر یا زن باید بشوهر رفتن او با آگاهی از پدر و مادر و با خرسندی آنان باشد که از یکسو پاس آنها داشته شود و از یکسو پیرامون کار نیک اندیشیده گردد. آنگاه زن در خانۀ شوهر همیشه به پشتیبانی پدر و مادر و خویشان دیگر نیازمند است و این بسیار نابجاست که تنها به پسند خود بس کند و بآگاهی و خرسندی آنان ارج نگزارد.» ** ''(خواهران و دختران ما، ص 40)1323'' *«یکی از گرفتاریهای بزرگ در زندگانی امروزی همین داستان رخت و کفش و کلاه زنهاست. زنهای درسخوانده و نواندیشِ (متجدد) ما چیزی را که یاد گرفته‌اند، رختهای تازه بتازه پوشیدن و با یکدیگر همچشمی کردن است. «فلان رخت مُد شده من باید داشته باشم»، «فلان خانم فلان رخت را پوشیده بود من هم باید بپوشم». اینهاست جمله‌هایی که زنهای نواندیش ما ازبر می‌دارند. آنچه نمی‌فهمند و پروایی نمی‌نمایند اندازۀ توانایی مرد و درآمد اوست.» ** ''(خواهران و دختران ما، ص 55)1323'' *«کارهایی که به گردش چرخ زندگانی کمکی نمی‌کند و نیازی به آنها نیست و مایۀ دلخوشی و شیرین‌کامی نیز نمی‌باشد ـ شکل دیگری از مفتخوری است. مثلاً شعرهای یاوه که شاعران ایرانی گفته‌اند، یا مدح شاهان و آدمهای بانفوذ کرده‌اند، رمان‌نویسی که جوانان از اروپاییان یاد گرفته‌اند، افسانه‌گویی که درویشان به آن می‌پردازند، واعظی که بسیاری به آن مشغولند و جز پندفروشی نیست، روضه‌خوانی که روضه‌خوانها می‌کنند و مردم را به گریه می‌اندازند، تولیت امامزاده‌ها (گنبدداری) و زیارت‌نامه‌خوانی که در بسیاری از شهرها رواج دارد، دعانویسی و فالگیری و جادوگری که در همه جا هست، کارهای بیحاصل و وسیله‌های مفتخوری است.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 4)1323'' *«[ایرانیان] چون به زمین و آب اهمیت نمی‌دهند در پی استفاده از آنها نمی‌باشند، از اینجاست که می‌بینید نصف زمینهای قابل کشت، خشک و ویرانه افتاده است و هزارها قنات کور شده و از میان رفته. شنیدنیست که جوانهای درس‌خوانده از کشاورزی فرار می‌کنند و آن را لایق خود نمی‌دانند. کسی که از آنها دانشکدۀ کشاورزی را بپایان می‌رساند تنها آن می‌خواهد که اداره‌ای با عنوان کشاورزی برپا شود و او «رئیس اداره» باشد. بیش از این از علم کشاورزی نمی‌خواهند استفاده کنند. بسیاری از آنها خود دارای زمین می‌باشند، چون درس خوانده‌اند آنها را به دیگران واگذار کرده خود در شهر بکارهای بیهوده‌ای ـ از شاعری و رمان‌نویسی و هوچیگری و مانند اینها ـ مشغول می‌شوند.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 35)1323'' *«مردمی که کشوری ‌دارند و می‌توانند آزادانه از زمین و آب و هوا و آفتاب آنجا استفاده کنند، و نیروهای خدادادی بدنی و روانیشان سالم است، و می‌توانند از انرژیهای طبیعت و از علوم که رواج یافته استفاده کنند، برای ایشان مقدمات زندگانی خوش و آسوده آماده است که اگر حقایق زندگی را هم بدانند و در کارها و کوششها عقل را راهنمای خود بگیرند از مردم پرافتخار و موفق جهان می‌توانند باشند. اینها هم حقایقیست که باید مردم بدانند و باور داشته باشند. این مردم همانطور که قدر زمین و آب را نمی‌دانند و از آنها استفاده‌ای که می‌بایست نمی‌کنند، قدر نیروهای خدادادی خود را هم نمی‌شناسند و آنها را نیز در سرگرمیهای مضر و کارهای بیهوده تباه می‌کنند.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 36)1323'' *«آنچه مردمی باید داشته باشند و در زندگی به آنها نیازمندند، زمینهای قابل کشت و آب روان و هوای صاف و آفتاب تابان، و پس از اینها نیروهای بدنی و مغزی خودشانست. مردمی که کشوری ‌دارند و می‌توانند آزادانه از زمین و آب و هوا و آفتاب آنجا استفاده کنند، و نیروهای خدادادی بدنی و روانیشان سالم است، و می‌توانند از انرژیهای طبیعت و از علوم که رواج یافته استفاده کنند، برای ایشان مقدمات زندگانی خوش و آسوده آماده است که اگر حقایق زندگی را هم بدانند و در کارها و کوششها عقل را راهنمای خود بگیرند از مردم پرافتخار و موفق جهان می‌توانند باشند.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 35)1323'' *«دوباره می‌گوییم: ایرانیان از ثروتمندترین توده‌های جهانند. چنانکه گفتیم ثروت (یا آنچه یک توده باید داشته باشد)، در گام نخست زمین و آب و هوا و آفتاب و نیروهای بدنی و مغزی مردم است که این توده کمتر از دیگران نمی‌دارند.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 38)1323'' *«باید هر کسی بیک کاری یا پیشه‌ای پردازد. بیکاری اگرچه از روی بینیازی باشد، گناهست.» ** ''(پرچم روزانه، ش 241)1321'' *«کار و پیشه برای راه افتادن چرخ زندگانیست. از اینرو کارهایی را که ارتباطی براه افتادن چرخ زندگی ندارد ناروا می‌شناسیم. همچون: حقه‌بازی، فالگیری، رمالی، دعانویسی، روضه‌خوانی، شاعری، دلقکی، دست بدست گردانیدن کالا و مانند اینها. موسیقی و اینگونه چیزها که برای خوشی و شادی در عروسیها و جشنها دربایست[=لازم] است از کارهای زندگانیست و ما آنها را ناروا نمی‌شماریم.» ** ''(پرچم روزانه شماره‌ی 241)'' *«راهنمایی یا پندآموزی کار و پیشه نتواند بود. راهنمایی که از آن راه نان خورَد جز دربند نان خود نخواهد بود و جز بفریبکاری نخواهد کوشید. نان خوردن از این راه‌ها نارواست.» ** ''(پرچم روزانه شماره‌ی 241)1321'' *«پول را باجاره نتوان داد، این خود مفتخواریست که کسی سرمایه‌ای اندوزد و آن را بمرابحه دهد و بی‌آنکه بکوشد نانی خورد.» ** ''(پرچم روزانه شماره‌ی 241)1321'' *«سرمایه‌ها باید باندازه باشد (مثلاً امروز هیچ کسی بیش از پانصد‌میلیون تومان سرمایه بکار نیندازد). زیرا بی‌اندازگی سرمایه باعث می‌شود که یکی یک‌میلیارد، ده‌میلیارد تومان سرمایه ببازار آورد و دست همگی را ببندد.» ** ''(پرچم روزانه شماره‌ی 241)1321'' *«ایرانیان این حقایق را نمی‌دانند و همچون کودکان از سود و زیان ناآگاهند. چنانکه بارها گفته‌ایم به یک رشته زر و سیم و جواهرات که در بانک است دلبستگی بی‌اندازه نشان می‌دهند ولی بزمینهایی که خدا بایشان داده و سرچشمۀ زندگانی خودشان و فرزندانشان می‌باشد همه گونه بی‌پروایی می‌نمایند. ... مقصود از این گفتگوها آنست که ایرانیان فریب پندار را نخورند و دل به زر و سیم نبندند، بلکه معنی درست ثروت را که در گام نخست زمین و آب و هوا و آفتاب تابان این کشور و در گام دوم کالاهاست بشناسند، و اینست از یکسو ارج کشور خود را بدانند و بنگهداری و آبادی آن بیشتر کوشند و از یکسو به پدید آوردن کالاها دلبستگی فزونتر یافته و دربارۀ آنها تلاش بیشتر گردانند.» ** ''(پرچم روزانه، شمارۀ 247)1321'' *«باید بدانیم که ارزش هر چیزی از روی نیازیست که مردم در زندگی بآن ‌دارند. مثلاً ما در زندگی به جو و گندم و دیگر خوراکیها نیازمندیم و به آن اهمیت می‌دهیم و همچنین دیگر چیزهایی که نیاز ‌داریم. اینست دربارۀ طلا و نقره می‌پرسیم: چه نیازی به آنها هست که به برنز و مس و آهن نیست؟!.. چرا قیمت آنها صدها برابر اینهاست؟!.. بله همۀ فلزها یکسان نیستند و شاید طلا و نقره از روی درخشانی یا از جهت دیگری برتری به برنز و مس و آهن داشته باشند. ولی این برتری تا چه اندازه است؟!.. قیمت امروزی طلا و نقره از روی اساس و پایه‌ای نیست. این قیمت جز نتیجۀ رقابت ثروتمندان نبوده.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 21)1323'' *«ایرانیان دو چیز را کم می‌دارند که من اینک خلاصه یاد می‌کنم: 1ـ ایرانیان به علوم و صنایع اروپایی نیاز شدیدی ‌دارند که یاد بگیرند و در آباد کردن کشور و برخورداری از این موهبتهای خدایی از آنها استفاده کنند. 2ـ در ایران باید حقایق زندگانی خوب رواج یابد و ایرانیان از گمراهیها و نادانیهایی که به عنوان مذاهب یا ادبیات یا عرفان یا به هر عنوان دیگری گرفتارشان کرده و از زندگانی بازمی‌دارد رها بشوند و از روی فهم و بینش به کارهای زندگانی وارد بشوند.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 36)1323'' *«این جنگها و خونریزیها که در جهان است جز میوۀ آز و کینه‌توزی نیست. این کار ناپسند جز از خصایل پست حیوانی برنمی‌خیزد. این ملل برای چه می‌جنگند؟! چرا از عقل پیروی نمی‌کنند؟! آیا چه فرقی میان افراد و ملل هست؟! آیا وحشیگری نیست که بدون هیچ علتی خون ملیونها جوانان را می‌ریزند؟! آیا سیاهکاری نیست که بر سر شهرها بمب و آتش می‌بارانند؟! در راه کدام خواست بزرگ و مقصود عالی است که اینهمه آسیبها بیکدیگر وارد می‌سازند؟! پیشوایانی که با آزمندی و خونریزی جهان را اداره می‌کنند آنها را مردمان ارجمند نمی‌توان دانست. جنگ را باید با بدیها کرد. باید با ستمگران و متجاوزین کرد.» ** ''(ورجاوند بنیاد بزبان عادی، بخش یکم،‌ بند 12)1322'' *«آدمیان بهر چه می‌نبردند؟!.. بهر چه از دست هم می‌کشند؟!. مگر در روی زمین همگی را جا نیست؟!.. مگر خوراک و پوشاک بهمگی نمی‌رسد؟!.. چرا بجای آن دست هم نگیرند؟!.. چرا دلسوزی و نیکخواهی ننمایند؟!.. می‌گویند: نبرد و کشاکش در نهاد آدمی نهاده شده. می‌گویم: شما آدمی را نشناخته‌اید. آدمی اگر از روی گوهرِ جانی به نبرد می‌گراید، در برابر آن گوهرِ روانی هست که بدلسوزی و نیکخواهی وامی‌دارد. ارج آدمی با این گوهر اوست و بیش از همه باید با این گوهر زید. آن سگان و گرگانند که باید با نبرد زیند. آدمیان را نبرد نه شایاست.» ** ''(ورجاوندبنیاد، بخش یکم، بند 8)1322'' *«گرانمایه‌ترین چیزی که خدا به انسان داده عقل است. عقل داور راست و کج، و شاخص نیک و بد می‌باشد. باید زندگی بآیین خرد باشد. این زیان بسیار بزرگیست که آدمیان عقل را از کار انداخته و زمام خود را بدست آز و کینه سپارند. زیان بزرگیست که زندگانی شیرین را بخود تلخ گردانند.» ** ''(ورجاوندبنیاد به زبان عادی،‌ بخش یکم، بند 10)1322'' *«این دانشها گامهای بزرگی در راه پیشرفت آدمیان بوده. ولی این باید با گامهای بزرگ دیگری در راه دین (یا خرد) توأم گردد. باید جنبشی نیز در این رشته پدید آید. باید مردمان بدانند که آدمی برگزیدۀ آفریدگانست و زندگانی جانوران او را نه شایاست. باید بدانند که نه آدمیان را به نبرد و کشاکش نیازی هست و نه آن شایندۀ آدمیان می‌باشد. باید بدانند که اینجهان یک دستگاه بسیار شگفت و بزرگیست که آدمی هرچه بیشتر می‌اندیشد بیشتر خیره می‌ماند، بدانند که این دستگاه نابآهنگ[=بی‌مقصود] و بیهوده نتواند بود و بیگمان خواستی از آن درمیانست و بیگمان آن خواست این زیست جانورانه نمی‌باشد.» ** ''(ورجاوند‌بنیاد، بخش دوم، بند 4)1322'' *«مادّیگری بزرگترین گمراهی‌ایست که جهان بخود دیده. شما بیگمان بدانید که بدیهایی که امروز در جهانست بخش بزرگی از آن هودۀ[نتیجه] مادّیگریست. این گرفتاری بزرگی که برای جهان پیش آمده و هر بیست سال و سی سال دولتهای بزرگ اروپا بجنگ برمی‌خیزند و سراسر جهان را ناآسوده می‌گردانند، این گرفتاری یکی از هوده‌های فلسفۀ مادّیست.» ** ''(در پیرامون روان، ص 5)1324'' *«این جنگها و خونریزیها که در جهان است جز میوۀ آز و کینه‌توزی نیست. این کار ناپسند جز از خصایل پست حیوانی برنمی‌خیزد. این ملل برای چه می‌جنگند؟! چرا از عقل پیروی نمی‌کنند؟! آیا چه فرقی میان افراد و ملل هست؟! آیا وحشیگری نیست که بدون هیچ علتی خون ملیونها جوانان را می‌ریزند؟! آیا سیاهکاری نیست که بر سر شهرها بمب و آتش می‌بارانند؟! در راه کدام خواست بزرگ و مقصود عالی است که اینهمه آسیبها بیکدیگر وارد می‌سازند؟! پیشوایانی که با آزمندی و خونریزی جهان را اداره می‌کنند آنها را مردمان ارجمند نمی‌توان دانست. جنگ را باید با بدیها کرد. باید با ستمگران و متجاوزین کرد.» ** ''(ورجاوند بنیاد بزبان عادی، بخش یکم،‌ بند 12)1322'' *«آدمیان بهر چه می‌نبردند؟!.. بهر چه از دست هم می‌کشند؟!. مگر در روی زمین همگی را جا نیست؟!.. مگر خوراک و پوشاک بهمگی نمی‌رسد؟!.. چرا بجای آن دست هم نگیرند؟!.. چرا دلسوزی و نیکخواهی ننمایند؟!.. می‌گویند: نبرد و کشاکش در نهاد آدمی نهاده شده. می‌گویم: شما آدمی را نشناخته‌اید. آدمی اگر از روی گوهرِ جانی به نبرد می‌گراید، در برابر آن گوهرِ روانی هست که بدلسوزی و نیکخواهی وامی‌دارد. ارج آدمی با این گوهر اوست و بیش از همه باید با این گوهر زید. آن سگان و گرگانند که باید با نبرد زیند. آدمیان را نبرد نه شایاست.» ** ''(ورجاوندبنیاد، بخش یکم، بند 8)1322'' *«گرانمایه‌ترین چیزی که خدا به انسان داده عقل است. عقل داور راست و کج، و شاخص نیک و بد می‌باشد. باید زندگی بآیین خرد باشد. این زیان بسیار بزرگیست که آدمیان عقل را از کار انداخته و زمام خود را بدست آز و کینه سپارند. زیان بزرگیست که زندگانی شیرین را بخود تلخ گردانند.» ** ''(ورجاوندبنیاد به زبان عادی،‌ بخش یکم، بند 10)1322'' *«این دانشها گامهای بزرگی در راه پیشرفت آدمیان بوده. ولی این باید با گامهای بزرگ دیگری در راه دین (یا خرد) توأم گردد. باید جنبشی نیز در این رشته پدید آید. باید مردمان بدانند که آدمی برگزیدۀ آفریدگانست و زندگانی جانوران او را نه شایاست. باید بدانند که نه آدمیان را به نبرد و کشاکش نیازی هست و نه آن شایندۀ آدمیان می‌باشد. باید بدانند که اینجهان یک دستگاه بسیار شگفت و بزرگیست که آدمی هرچه بیشتر می‌اندیشد بیشتر خیره می‌ماند، بدانند که این دستگاه نابآهنگ[=بی‌مقصود] و بیهوده نتواند بود و بیگمان خواستی از آن درمیانست و بیگمان آن خواست این زیست جانورانه نمی‌باشد.» ** ''(ورجاوند‌بنیاد، بخش دوم، بند 4)1322'' *«مادّیگری بزرگترین گمراهی‌ایست که جهان بخود دیده. شما بیگمان بدانید که بدیهایی که امروز در جهانست بخش بزرگی از آن هودۀ[نتیجه] مادّیگریست. این گرفتاری بزرگی که برای جهان پیش آمده و هر بیست سال و سی سال دولتهای بزرگ اروپا بجنگ برمی‌خیزند و سراسر جهان را ناآسوده می‌گردانند، این گرفتاری یکی از هوده‌های فلسفۀ مادّیست.» ** ''(در پیرامون روان، ص 5)1324'' *«آن سخنان تندِ زهرآلودی که نیتچه و همراهان او بنام فلسفه نوشته‌اند و چاپ شده و ملیونها و صدملیونها کسان آنها را خوانده‌اند، آیا می‌پندارید بیهوده بوده؟. آیا می‌پندارید در مغزها نَهَناییده[=اثر نکرده]؟. نیتچه که می‌گوید: «خرسندی چیست؟. خرسندی بدیگران برتری یافتن و راه زندگی را بخود گشادنست»، یا جمله‌های زهرآلود دیگری که با آب و تاب بزبان می‌آورد، آیا توان پنداشت که در سیاست آلمان کارگر نیفتاده؟! آیا توان گمان بُرد که اندیشۀ برتری بدیگران که در مغزهای آلمانیان پدید آمده و یکی از شُوَندهای[سبب] بزرگ جنگ بوده، از این گفته‌ها سرچشمه نگرفته؟!..» ** ''(در پیرامون روان، ص6)1324'' *«آدمی از سرشت خود دارای خیمهای[خصلت] پستِ آز و خودخواهی و ستمگری و برتری‌جوییست، و ما اگر می‌خواهیم بدی در جهان کمتر باشد باید بکاستن از نیروی این خیمهای پست کوشیم، ولی مادّیگری بجای کاستن، به نیروی آنها می‌افزاید. کسی که از سرشت خود آزمند و پول‌اندوز و یا ستمگر و مردم‌آزار است، همانکه شنید زندگانی نبرد است هرچه گستاختر می‌گردد. تو گفتیی نفت به آتشش ریخته می‌شود.» ** ''(در پیرامون روان، ص 8)1324'' *«آدمی دارای دو گوهر جداگانه است: یکی گوهری که با همۀ جانوران در آن یکسانست، گوهری که سرچشمۀ خواهاکها[=امیال] و کُناکهایش[اَعمال] خودخواهیست. دیگری گوهری که ویژۀ خود اوست، گوهری که سرچشمۀ خواهاکها و کناکهایش دلسوزی و نیکخواهیست.» ** ''(در پیرامون روان ، ص 14)1324'' *«پیدایش آدمی از هر راهی بوده است باشد، جدایی او از بوزینه یا از هر چیز دیگر به هر گونه‌ای بوده است باشد، به هر حال آدمی جز از جانورانست و این را با آنها به یک رشته نتوان کشید. دلیل همۀ اینها آن دستگاه روانست. این دستگاه آدمی را از جانوران بیکبار جدا گردانیده. اینها آدمی را بیکباره بالا برده. در اینجاست که ما می‌گوییم: «آدمی اگرهم از جنس جانورانست با آنان نه یکسانست».» ** ''(در پیرامون روان، ص 19)1324'' *«جُستار روان بسیار ارجدار است. این بیپایی فلسفۀ مادّی را نیک می‌رساند. چندانکه فلسفۀ مادّی زیانمند و شوم است، این جستار سودمند و ارجدار می‌باشد. فلسفۀ مادّی که جهان را جز این دستگاه سَتَرسا[=محسوس] نمی‌شناسد و آدمی را همین تن و جان می‌شمارد، ما از راه این جُستار، کوتاهی دانش و بینش پیروان آن فلسفه را به رخشان کشیده نشانشان می‌دهیم که ما در آدمی جز از تن و جان دستگاه دیگری بنام روان (که خرد و فهم و اندیشه هم از بستگان اوست) می‌یابیم ـ دستگاهی که آنان پی نبرده‌اند.» ** ''(در پیرامون روان ، ص 23)1324'' *«آدمی اگر گوهر روانیش نیرومند گردد، سرچشمۀ خواهاکها[=امیال] و کُناکهایش[اعمال] نیکخواهی و آبادی‌دوستی و دادگری و اینگونه خیمهای بسیار والاست و اینها چیزهاییست که جز درو نیست و خود مایۀ شایندگی[=لیاقت] او می‌باشد. اینهاست دلیل آنکه آدمی برگزیدۀ آفریدگانست.» ** ''(در پیرامون روان، ص 24)1324'' *«این خود جُستار بسیار ارجداریست که آدمی چگونه نیک تواند بود؟. خیمهای او چگونه ستوده تواند گردید؟. در این باره دیگران سخن ارجداری نگفته‌اند. ولی از گفته‌های ما، خود روشنست و بگفتگو نیاز نمی‌دارد. آدمی باید روان و خِردش نیرومند گردد. برای نیرومندی روان نیز بیش از همه شناختن آمیغها[=حقایق] دربایست[=لازم] می‌باشد.» ** ''(در پیرامون روان، ص 27)1324'' *«چیزیست آزموده: هنگامی که ما آمیغهایی[حقایق] را بکسانی بازنماییم و آنان را در شناختن جهان و زندگانی بیناتر گردانیم، خیمهاشان نیز ستوده خواهد گردید. وارونۀ آن نیز آزموده گردیده. زیان بدآموزیها از همین راه است. چنانکه گفتیم از روزی که مادّیگری در جهان پراکنده شده و بدآموزیهای آن در مغزها جا باز کرده، خیمهای پست آدمیان چیره‌تر و نیرومندتر بوده و بدی در جهان فزونتر شده است.» ** ''(در پیرامون روان، ص27)1324'' *«هستند کسان بسیاری که ترازوشان برای شناختن نیک و بد، سود و زیان خودشانست. ولی آنان کسانیند که روانهایشان بیمار و خردهاشان بیکاره است که ما اگر روانهای آنها را توانا گردانیم از آن حال بیرون خواهند آمد.» ** ''(در پیرامون روان، ص 28)1324'' *«هستی خرد چیزی بسیار روشنست و یکی از لغزشهای بزرگ مادّیگری نشناختن این نیروی آدمی می‌باشد.» ** ''(در پیرامون روان، ص 29)1324'' *«کوتاه‌شدۀ سخنان ما در آن باره اینست: آدمی دارای دو گوهر است: جانی و روانی. اکنون اگر بخواهد از روی گوهر جانی زید، زندگانیش جز نبرد و کشاکش نخواهد بود. جز همان نخواهد بود که گرگان و سگان می‌دارند و همیشه باهم گلاویزند. و اگر بخواهد از روی روان زید، یک زندگانی آدمیانه بسیار ستوده‌ای خواهد داشت و بجای نبرد و کشاکش، با یکدیگر دلسوزی و دستگیری خواهند داشت. همۀ کوششها در جهان اینست که آدمی از روی روان زید و زندگانی آدمیانه دارد. نیکخواهان که برخاسته‌اند در این راه کوشیده‌اند. قانونها برای اینست. دین برای اینست.» ** ''(در پیرامون روان،‌ ص 33)1324'' == پیوند به بیرون == {{ویکی‌پدیا}} {{ناتمام}} {{ترتیب‌پیش‌فرض:کسروی، احمد}} [[رده:اهالی ایران]] [[رده:پژوهشگران ایرانی]] [[رده:تاریخ‌نگاران ایرانی]] [[رده:زبان‌شناسان ایرانی]] </code> bhpwjcqi5gqn2gszam256ui0ttwzbn2 171368 171367 2022-08-21T06:09:41Z Azade10 26483 wikitext text/x-wiki {{تمیزکاری}} [[File:Ahmad Kasravi portrait.jpg|thumb]] '''[[w:احمد کسروی|احمد کسروی]]''' (۱۸۹۰–۱۹۴۶) تاریخ‌نگار، زبان‌شناس، پژوهش‌گر، حقوق‌دان و اندیشمند [[ایرانی]]. == گفتاوردها == * «تمامِ ایرانیانی که اندکی آگاهی دارند، از عقب ماندگی کشور - به ویژه افول [[ایران]] از یک امپراتوری بزرگ و قدرتمند به دولتی ضعیف و کوچک - نگران شده‌اند. ریشهٔ انحطاط در کجاست؟ در اوایل قرن، روشنفکران می‌توانستند ادعا کنند که مقصّرِ اصلی، مستبدینی بودند که نفعی پنهانی در بی سوادی و جهلِ مردمِ کشور داشتند. امّا در حقیقت بیست سال پس از حکومت مشروطه ما نمی‌توانیم همان پاسخ را بدهیم. اکنون می‌دانیم که تقصیر اصلی نه بر گردنِ فرمانروایان بلکه فرمانبرداران است. آری، علّتِ اصلی توسعه نیافتگی در ایران و شاید در بیشتر کشورهای شرقی، تفرقه و اختلاف میانِ توده هاست.» ** <small>در «علل اصلی عقب ماندگی»، روزنامهٔ پرچم، ۷/۲/۱۳۲۱</small> * «امروز یکی از گرفتاری‌های ایران، بلکه بدترین گرفتاری او، پراکندگی ایرانیان است. مردمی که دارای سرزمینی مشترک می‌باشند و در حیطهٔ یک دولت [[زندگی]] می‌کنند، نباید به فرقه‌های رقیب تقسیم شوند. ایرانِ امروز به این بدبختی گرفتار است و اگر این حال دیر پاید، [[خدا]] می‌داند ایرانیان چه مشت سختی را از دست روزگار خواهند خورد.» ** <small>در «اسلام و ایران»، ''پیمان''، ۱۲/۱۱/۱۳۱۲، سال بیستم، ص ۲۷۷ و ۳۸۰</small> * «بدانید ای برادران: آنچه یک توده را نابود سازد اندیشه‌های بیهوده و پراکنده‌است. اندیشه‌های بیهوده و پراکنده از یکسو مردم را از هم پراکند و توده را از نیرو اندازد و از یکسو دلها را بخود واداشته از پرداختن بکار و زندگی دور سازد. کسانی را اینها خرد می‌نمایند. ولی گرفتاری بس بزرگی می‌باشد.» ** <small>در «راه رستگاری»، گفتار بیست و چهارم</small> 1316 * «اگر راستی را خواهیم این علمای نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشاری در مشروطه‌خواهی می‌نمودند، معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانون‌های اروپایی را نمی‌دانستند، و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعه‌است آگاهی درست نمی‌داشتند، مردان غیرتمند از یکسو پریشانی ایران و ناتوانی دولت را دیده و چاره‌ای برای آن جز بودن مشروطه و مجلس نمی‌دیدند و با پافشاری بسیار به هواداری از آن می‌کوشیدند، و از یکسو خود در بند کیش بوده چشم‌پوشی از آن نمی‌توانستند. در میان این دو درمی‌ماندند.» ** <small>در «تاریخ مشروطه ایران»، تهران، چاپ سیزدهم، ۱۳۳۰، ص ۲۸۷</small> * «ای ایرانیان ما شما را بنام خدا، بنام میهن، بنام شرافت و ناموس و بنام بزرگی و آقایی می‌خوانیم. بیایید دست برادری و همکاری بهم دهیم تا کشور خود را از این بردگی و بیچارگی رهایی بخشیم. این بار سنگین را جز با یاری و همدستی نمی‌توان برداشت. همان گونه که برای هستی خود نیاز به غذا داریم برای توده و کشور خویش نیز نیازمند یک راه خدایی می‌باشیم. ما پاکدینان آن راه را پیروی می‌کنیم، گفته‌های ما ادعا نیست بخوانید و بیندیشید و خرد را داور گردانید آنگاه بسوی ما شتابید و با ما پیمان همدستی بندید.» ** <small>احمد کسروی</small> روزنامه پرچم * «درد بزرگ ایرانیان ندانستن حقایق زندگانیست. چون حقایق را نمی‌دانند از هم پراکنده‌اند، در کارها سستند، بکشور خود علاقه کم دارند، در برابر حوادث تنها بگله و ناله بس می‌کنند و در کوشش به تقلیدهای صوری که از اروپاییان می‌نمایند امید می‌بندند، هر کسی خود را راهنما می‌شمارد، هر کسی پیشنهادها می‌کند. اینها همه نفهمیدن معنی زندگانیست.» ** <small>(پرچم روزانه ش۵۰، احمد کسروی) کتاب «حقایق زندگی»</small> * «نخست کشور است و پس از آن مسلک و اندیشه» ** ''(پرچم روزانه ش ۶۱)۱۳۲۱ * «ما یک چیزی در ایرانیان می‌بینیم که همان دلیلست که بسیار نادانند. اینان از یکسو همیشه از حال بدبختی خود گله می‌کنند، و از یکسو می‌خواهند بهیچ چیزی از آنچه امروز هست دست زده نشود: کیشها همچنان بماند، دیوانهای شاعران در رواج خود باشد، صوفیگری بماند، خراباتیگری بماند، مادیگری بماند ـ همه چیز بماند و نیک هم گردند. در اینجاست که باید گفت: اینان چشم دارند و نمی‌بینند، گوش دارند و نمی‌شنوند، و مغز دارند و نمی‌فهمند.» ** <small>(پرچم نیمه‌ماهه ص۳۳۳)۱۳۲۲</small> * «از چیزهایی که در ایران باید بود بزرگ شدن دیه‌ها و کوچک گردیدن شهرهاست. ما اگر بخواهیم از یکسو بکشاورزی رواج دهیم و از زمین و آب و هوا و آفتاب سود جوییم، و از یکسو در شهرها جلو مفتخوریها را بگیریم و بدینسان سامانی بزندگانی این توده دهیم، باید همهٔ بیکاران و بیهوده‌کاران را از شهرها بیرون گردانیده بدیه‌ها فرستیم که هر کدام تکه‌ای از زمین را بگیرند و بکارند. راه همینست. چیزی که هست این کار بآسانی نتواند بود و به یک زمینه‌ای نیازمند است. … باید در دیه‌ها زمینهٔ زندگانی آماده گردد. باین معنی دبستانها برای بچگان، و پزشک و داروخانه و بیمارستان برای بیماران، و دادگاه برای دادخواهان برپا باشد، و تلفن و برق و راه‌های اتومبیل‌رو آماده گردد. گذشته از همهٔ اینها باید آمیغها[=حقایق] در دلها جای گیرد و ارج کشاورزی دانسته گردد، و این نباشد که درسخواندگان و کسان آبرومند کشاورزی را بخود نپسندند یا از دیه‌نشینی سر باززنند. باید زندگانی بمعنی راستش در پیشگاه اندیشه‌ها جلوه‌گر گردد و این نادانیهای تیره که مغزها را پر گردانیده از میان رود. اگر این زمینه آماده گردد بسیاری از مردم خود با دلخواه و آرزو رو بسوی دیه‌ها آورند که یک زندگانی خوشتر و آرامتری را پیش گیرند.» **<small> (کار و پیشه و پول، ص۳۷)۱۳۲۳</small> * «بسیاری از ایرانیان این سخنانی را که ما دربارهٔ «دارایی» و آب و خاک و میهن‌پرستی نوشتیم خوانده چنین خواهند گفت: «ما اینها را می‌دانستیم». اینان «دانستن» را همان شنیدن و بیاد سپردن می‌شمارند. ولی این دانستن نیست. «دانستن» آنست که یکی یک موضوعی را نیک بفهمد و با دلیل آن را تصدیق کند و بروی آن پافشاری نماید و اگر سخنی را بضد آن شنید با دلیل رد کند و پس از همه آن را بکار بندد و رفتارش از روی آن باشد. دانستن این را می‌گویند، و ما نیز این گونه دانستن را می‌خواهیم. ما می‌خواهیم ایرانیان این سخنان را نیک بفهمند و نیک بیندیشند و باور کنند و هرگونه اندیشه‌های ضد آن که در دل دارند بیرون کنند. می‌خواهیم این را باور کنند که این سرزمین که خدا بایشان داده سرچشمهٔ زندگانی خودشان و فرزندانشان می‌باشد و اینست باید آن را گرامی شمارند و قدرش دانند و بنگهداریش کوشند. می‌خواهیم این را باور کنند که اگر نکوشند این سرزمین از دستشان خواهد رفت و همگی به زیردستی و بندگی خواهند افتاد و پراکنده و خوار و بیچاره خواهند گردید. می‌خواهیم اینها را نیک بفهمند و باور کنند و بکار بندند، آن وقت آن سخنان بیهوده‌ای را که از بدآموزیهای مادیگران یا از گفته‌های بیپای شاعران یا از فریبکاریهای ملایان و دیگران شنیده‌اند و با این اندیشه‌ها نمی‌سازد از دل بیرون کنند.» ** <small>(پرچم روزانه شمارهٔ ۵۶)۱۳۲۱</small> * «در هزاروسیصد سال پیش از این، کشاکشهایی دربارهٔ خلافت رخ داده و هرچه بوده پایان یافته و گذشته، امروز از گفتگوی آنچه سودی تواند بود؟. اینها نه تنها دین نیست، خود بیدینیست. راستی را دین برای آنست که مردمان چندان بیخرد و نافهم نگردند که زندگانی خود را رها کنند و بداستانهای هزاروسیصد سال پیش پردازند و درمیان مردگان کشاکش اندازند. کسانی که اینها را از دین می‌شمارند معنی دین را ندانسته‌اند. دین شناختن معنی جهان و زندگانی و زیستن بآیین خرد است. دین آنست که امروز ایرانیان بدانند که این سرزمینی که خدا بایشان داده چگونه آباد گردانند و از آن سود جویند و همگی باهم آسوده زیند و خاندانهایی به بینوایی نیفتند و کسانی گرسنه نمانند و دیهی ویرانه نماند و زمینی بی‌بهره نباشد.» ** <small>(پرچم نیمه‌ماهه ص۱۰۶ و ۱۰۷)۱۳۲۲</small> * «بدی در جهان تنها جنگ نیست. بدیهای بدتری می‌بوده و می‌باشد. این بدتر از جنگست که مردمی مردگان هیچکاره‌ای را گردانندگان جهان دانند و بروی گورهای آنان گنبدها افرازند و از صدها فرسنگ راه بزیارت آنها روند. بدتر از جنگست که مردمی از آیین گردش جهان ناآگاه باشند و بگرفتاریهای خود چاره از «دعا» خواهند. بدتر از جنگست که گروهی بنام درویشی بکار و پیشه‌ای نپردازند و جهان را خوار دارند و با تن‌های درست و گردن کلفت بگدایی و مفتخوری پردازند. بدتر از جنگست که از میان مردمی، شاعران یاوه‌گویی برخیزند و آشکاره سخن از جبریگری زده مردم را به تنبلی و سستی وادارند. این نادانیها و مانندهای اینها در ایران و کشورهای شرقی رواج می‌داشته و جمال مبارکِ شما آن فهم و دانش نداشته که به اینها پردازد و مردم را از گمراهی بیرون آورد. بهاء به این نادانیها نپرداخته بماند، که خود نادانیهایی بآنها افزوده. بجای برانداختن گنبدها، خود چند گنبدی بلند گردانیده. بجای نابود گردانیدن دعاها، خود دعاهایی ساخته و بدست مردم داده. این بدترین بدیهاست که مرد درمانده‌ای همچون بهاء بدعوای خدایی برخیزد و یک دسته چندان پست‌اندیشه و نافهم باشند که بچنان دعوایی گردن گزارند. آنچه شرقیان را بخواری و پستی کشانیده و بزیر یوغ غربیان انداخته، پابستگی به این گمراهیها و نادانیهاست. بهاء اگر آن بودی که نیکی جهان خواهد، بایستی به اینها پردازد و نبرد سختی آغازد. نه آنکه اینها را همه بگزارد و چند سخنی پا در هوا ـ از حرام کردن جنگ و دستور دادن به یکی شدن دینها ـ سراید و گردن فرازد.» ** ''(بهائیگری، گفتار دوم)۱۳۲۲'' *«در این کشور یا زندگانی دمکراسی یا کیش شیعی، یا سررشته‌داری توده[=حکومت ملی] یا حکومت ملایان، یا آن یا این، هر دو در یکجا نتواند بود. ایرانیان یا باید شیعه باشند و به آموزاکهای [تعلیمات] شیعیگری راه روند و مشروطه را رها کنند، یا هوادار مشروطه بوده بکیش شیعی (و همچنین بدیگر کیشها) چاره اندیشند.» ** ''(دولت بما پاسخ دهد، ص ۲۰)۱۳۲۳'' *«نادانی ملایان در این زمینه[معنی دین] بآن سادگی که پنداشته می‌شود نیست. همین نادانی دلیل روشنی به بیدینی ایشانست؛ زیرا دین برای شناختن آیین خدا و زیستن از روی آن آیین می‌باشد. راستی را دین برای اینست که مردمان جهان و زندگی را نیک شناسند و به هر کار از راهش درآیند. برای اینست که بجای درمان بجادو و دعا نپردازند. پس دعا خواندن و دعا نوشتن بجای درمان، و آن را چاره پنداشتن خود بیدینیست، و شما می‌بینید که ملایان همین را از دین می‌شمارند.» ** ''(پندارها، گفتار دوم)۱۳۲۲'' *«می‌شنویم کسانی در تبریز و دیگر جاها می‌گویند: فلان آخوند یا بَهمان پیشنماز گفته پرچم نخوانید و بآن روزنامه کمک نکنید. می‌گویم اگر می‌خواهید بسخنان ملایان گوش دهید یکبارگی چشم از زندگی پوشیده مرگ خود و فرزندانتان را بدیده گیرید.» ** ''(پرچم روزانه شماره ۲۳۱)۱۳۲۱'' *«بدانید ای ایرانیان! شما را پراکندگی بیچاره و درمانده گردانیده. . . . بدانید ای ایرانیان! از کوششهای تنها به تنها نتیجه بدست نیاید. از تدبیرهایی که هر کس تنها برای رهایی خود کند سودی نباشد. در چنین هنگامهایی باید همگی دست بهم داد و برای همگان کوشید. از این راهست که می‌توان بنتیجه‌ای رسید. در ایران کسان چیزفهم و کاردان بسیار است. ولی عیب اینجاست که از هم پراکنده‌اند و هر کس بتنهایی چیزهایی می‌اندیشد و کاری از پیش نبرده در توی خشم و دلتنگی می‌سوزد. اینان اگر همه یکی گردند بکارهای نتیجه‌داری توانند برخاست.» ** ''(پرچم روزانه شماره ۱۵۷)۱۳۲۱'' *«انبوهی از ایرانیان این را عادت خود قرار داده که از حال و پیشامد گله کنند و بنالند ولی هیچگاه در اندیشهٔ کوشش و چاره نباشند. این نتیجهٔ درسیست که در سی سال گذشته از روزنامه‌ها آموخته‌اند. می‌آیند می‌نشینند و سر گفتگو را باز می‌کنند، و دردها و گرفتاریها را بتقریر می‌آورند. ولی همینکه گفته می‌شود که باید دست بهم داد و چاره‌ای کرد در آنجاست که صد سستی از خود نشان می‌دهند. در آنجاست که آدم می‌بیند این بدبختها گله و ناله را می‌خواهند و بهیچ گونه کوششی تن درنخواهند داد.» ** ''(پرچم روزانه شماره ۱۵۸)۱۳۲۱'' *«عقیده بقضا و قدر و دلبستگی بجبریگری عزم و ارادهٔ اینها [مردمی که در اندیشه‌ی کشورشان نیستند] را کشته‌است. بدبختها تا خطر را در نزدیکی خود نبینند بتکان نخواهند آمد و در چنان هنگامی نیز چاره دشوار خواهد گردید. باید آشکاره بگویم: چنین مردمی شایستهٔ زندگی نمی‌باشند. در چنین روزگاری که توده‌ها سختترین نبردها می‌کنند و مردان و زنان و پیران و جوانان دست بهم داده در آسمان و زمین، در زیر دریا و در روی آن جنگ و خونریزی می‌کنند، یک چنین مردم سست‌نهاد و بی‌اراده‌ای سرنوشتی جز لگدمالی در زیر پای دیگران نتواند داشت. باید اینها را آشکاره بگویم و حقایق را پوشیده ندارم.» ** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۵۸)۱۳۲۱'' *«مایهٔ بدبختی ایرانیان اندیشه‌های پراکنده‌ایست که در مغزها جا دارد. این اندیشه‌های پریشان و گمراهست که اراده‌ها را سست و خردها را بیکاره می‌گرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت می‌سازد. سپس دلیل آورده گفته‌ایم: سرچشمهٔ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان می‌دهد و آنها را بکار می‌اندازد. از آنسوی مغز تابع اندیشه‌هاییست که در آن جا می‌گیرد. این اندیشه‌هاست که مغز را اداره می‌کند. پس از این مقدمه گفته‌ایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سست‌اراده و بیچاره‌اند سخنان پراکندهٔ ضد هم می‌باشد و مثل آورده گفته‌ایم: در این توده از یکسو سروده می‌شود: «بجز از کشته ندروی» و از یکسو گفته می‌شود: «که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته می‌شود: «گر زمین را به آسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی». امروز از یکسو ما می‌خواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما می‌گوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید: «بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست». از یکسو ما می‌گوییم: باید در اندیشهٔ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن: «اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبّرد رگی تا نخواهد خدای». می‌گوییم: آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بی‌اثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهن‌پرستی و کوشش می‌نویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟ !..» ** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۲۴)۱۳۲۱'' *«پایندگی یک توده بیش از همه در سایهٔ نکوخوییست در جهانی که بنیاد زندگی بر کشاکش نهاده شده پایندگی یک توده بیش از همه در سایهٔ خویهاییست که مایهٔ استواری ایشان گردد. بدانسان که درختی تا سخت و استوار نباشد در برابر تندبادها ایستادگی نتواند، یک مردم نیز تا استوار نباشند پایدار نخواهند ماند. کسانی خوشخویی را خنده‌رویی و چرب‌زبانی و چاپلوسی و اینگونه سست‌نهادی‌ها می‌پندارند یا ساختن با هر نیک و بد را هنری می‌انگارند. اینان سخت نادانند و خوشخویی جز از اینهاست. برای یک توده پیش از همه خوییهایی می‌باید که استوار و پایدارشان گرداند. آنچه یک توده را استوار و پایدار می‌گرداند چیست؟... آزادگی، غیرت، دلیری، از خود گذشتگی، پافشاری. سخندانی و دانشمندی و هنروری و اینگونه عنوانها را در این زمینه ارجی نیست.» ** ''(پیمان سال سوم، شمارهٔ ۴ ص ۱۹)اردی بهشت ۱۳۱۵'' *«کار یک مردم یا یک توده تنها با گفتن و نوشتن و اظهار عقیده نمودن بجایی نمی‌رسد. این یکی از گمراهیهای ایرانیانست که تنها بگفتن و اظهار عقیده کردن بس می‌کنند و این نمی‌اندیشند که یک رشته اندیشه هرچه نیک و سودمند باشد تا باجرا گزارده نشود نتیجه‌ای از آن در دست نخواهد بود و راه اجرا آنست که یک دسته از مردان بافهم از پیر و جوان دست بهم دهند و یک جمعیتی گردند و اراده‌ها را یکی سازند، و آن وقت رشتهٔ کارها را بدست گرفته آن اندیشه‌های بلند و سودمند را با دست خود اجرا گردانند.» ** ''(پرچم روزانه شمارهٔ ۱۸۳)۱۳۲۱'' *«چون بارها دیده شده، کسانی که کتابهای ما را می‌خوانند چون با سخنانی ناشنیده روبرو می‌گردند، در بارِ یکم دل‌آزرده می‌شوند و به آسانی آنها را نمی‌توانند پذیرفت، و از آنجا که هر گفته‌ای دلیل استواری همراه می‌دارد ناپذیرفتن نیز نمی‌توانند، و اینست دودل می‌مانند. این کسان باید به یک بار خواندن بس نکرده کتاب را دو بار و سه بار بخوانند که بیگمان آنچه را که در بار یکم پذیرفتن نتوانسته‌اند، در بارِ دوم و سوم خواهند توانست. به هر حال ما هیچ سخنی را بیدلیل نگفته‌ایم و این نمی‌خواهیم که کسی نافهمیده و باور نکرده سخنی را از ما بپذیرد. ما چنان‌که خواهش کرده‌ایم دوست می‌داریم هر خواننده‌ای راستی را داور باشد. هیچ سخنی را از ما بی‌دلیل نپذیرد و از هیچ سخنی که بادلیلست چشم نپوشد.» ** ''(پیشگفتار کتاب داوری)۱۳۲۳'' *«در هر کجا خرد کمتر سخن آنجا فراوانتر. از شگفتیهای زمان ما فزونی بی‌اندازهٔ سخن است. هیچ زمانی مردم باین اندازه پرگو نبوده‌اند. سخن در زمانهای پیشین ارج سیم و زر را داشت ولی امروز بی‌ارجتر از سفال و سنگ است. بدانسان که در زندگانی ساده و پیشین ما بزرگترین شماره «هزار» بود و تودهٔ انبوه بالاتر از آن شماری نمی‌شناختند ولی امروز «کرور» و «میلیون» بر زبانها روانست و چه بسا که «بلیون» و «ترلیون» هم بکار می‌رود به همین اندازه سخن در جهان فزون گردیده‌است. می‌توان گفت مردم امروزی ده برابر بلکه صد برابر زمانهای پیشین گفتگو می‌نمایند یا چیزنویسی می‌کنند. کسانی خواهند گفت: از فزونی سخن چه باک؟.. می‌گوییم فزونی سخن دلیل کمی خرد است در هر کجا خرد کمتر سخن آنجا فراوانتر و هر کسی هرچه سبکمغزتر زبانش بر گفتگو روانتر می‌باشد. این فراوانی روزنامه‌ها، فزونی کتابها، بیشی انجمنها و کنفرانسها همهٔ اینها گواه کوتاهی خردها می‌باشد. اگر دو خردمندی در موضوعی باهم گفتگو نمایند هرگز نخواهد بود که بیش از چند جمله سخن برانند. آن کار سبکمغزانست که در هر موضوعی بگفتگوی درازی می‌پردازند و پیاپی گفته‌های خود را تکرار می‌کنند.» ** ''(پیمان، سال یکم، شمارهٔ شانزدهم، ص ۷)۱۳۱۳'' *«این در نهاد هر کس نهاده که چون پندآموزی را دید گرفتار پستیهاست پند او را نمی‌پذیرد و بلکه بر بدکاری دلیرتر می‌گردد. رازیست آسمانی که سخن تا از دل پاکی برنخیزد دلها را تکان نمی‌دهد. چیزیست در سرشت آدمی سرشته و ما هرگز نمی‌توانیم آن را دیگرگونه سازیم. ... ما آشکار می‌بینیم تا پندآموزی گردنفراز و پاکنهاد نباشد گفتهٔ او در مردم اثر ندارد. ... اندرز جز از جمله‌های دانش‌آمیز است که بگوینده‌اش ننگرند. اندرز نه از راه فهم و دریافت بلکه از راه گرایش و پیروی کارگر می‌افتد. اینست باید اندرزگو پاکنهاد و درخورِ پیشوایی باشد. آن در سخنبازیست که به نغزی و آبداری یک جمله ارج می‌گزارند، در پندآموزی بیش از همه پاکنهادی گوینده در کار است.» ** ''(پیمان سال سوم، شمارهٔ ۳ ص ۴۸۱)فروردین ۱۳۱۵'' *«خداشناسی آن نیست که خدایی تصور کنند و هرچه خواستند باو نسبت دهند. اینگونه خداشناسی با بت‌پرستی یکیست، بلکه همان بت‌پرستیست. خداشناسی هنگامی درستست که خدای راستین را شناسند و هر کاری بیهوده یا ناسزایی را باو نسبت ندهند. اینست ما بخداشناسی این مردم ارج نمی‌توانیم گزاشت. بلکه جز بت‌پرستشان نمی‌توانیم شناخت. آنان گردن می‌فرازند و بخود می‌بالند که خداپرستند، ولی در پستی اندیشه از بت‌پرستان کمترند. «خانمها دیدید روهاتان باز کردید خدا بغضب آمد و بلا فرستاد». اینست نمونه‌ای از خداشناسی آنان.[ملایان]» ** ''(پرسش و پاسخ، ص ۳۳ از ۶۴)۱۳۲۴'' *«شما[ملایان] اگر معنی دین را می‌دانستید، می‌دانستید که خدا را در راه بردن اینجهان آیینی هست ـ آیین بسیار استواری که هیچگاه دیگر نگردد، این می‌دانستید که داستان امام ناپیدا و آن «عجایب و غرائب» که بآن داستان بسته‌اید: «دجال از چاه بیرون خواهد آمد، آفتاب از مغرب سر خواهد زد، عیسی از آسمان فرود خواهد آمد، توپ و تفنگ از کار خواهد افتاد، مردگان زنده خواهند گردید…» همه با آیین خدا ناسازگار است. ولی چون از نادانی معنی دین را نمی‌دانید اینست گستاخانه بخدای آفریدگار چنین دروغهایی می‌بندید. آنگاه شرم نکرده می‌گویید: «اینها از ضروریات دینست هر کس اینها را نپذیرد بیدینست». در حالی که بیدین و خداناشناس شما ملایان هستید که اینگونه کارهای خردناپذیر را بخدا می‌بندید، بیدین شمایید که از آیین خدا ناآگاهید، بیدین شمایید که جز شکم‌پرستی آرزویی در جهان ندارید. ببینید: شما تا چه اندازه نادانید که چون ما می‌گوییم یک مردی هزار سال زنده نتواند ماند، شما پاسخ داده می‌گویید: «از قدرت خدا چه بعید است؟!..» و از بس نافهمید این نمی‌دانید که خدا برای توانایی خود مرزی پدیدآورده و برای کارهای خود آیینی گزارده. این نمی‌دانید که هرچه تواند بود نباید بود.» ** ''(پرچم نیمه‌ماهه ص۳۷۲)۱۳۲۲'' *«با هیچ‌کسی دشمنی نداشته‌ایم و نمی‌داریم چنان‌که در این چند سال آزموده‌ایم، بدخواهان و دشمنان در برابر ما جز چند جمله‌ای نمی‌دارند و جز از آنها را بزبان نمی‌توانند آورد؛ مثلاً شاهراه بزرگ و روشنی که ما بسوی آمیغها[=حقایق] باز کرده و مردمان را بزیستن از روی خرد می‌خوانیم و در برابر گمراهیها و بیدینیها درفش افراشته نام خدا را در جهان بلند می‌گردانیم، بدخواهان اینها را که می‌بینند با چشمان دریده بیکدیگر چنین می‌گویند: «ادعای پیغمبری می‌کند!..». ایرادهایی که (مثلاً به سعدی و حافظ) گرفته و یکایک آنها را با دلیلهای استوار روشن می‌گردانیم، آنان نام دیگری پیدا نکرده بیکدیگر چنین می‌گویند: «به سعدی و حافظ فحش داده!..». بیپایی کیشهای پراکنده را که می‌نویسیم و بارها می‌گوییم ملایان یا دیگران اگر توانند پاسخ دهند، در اینجا نیز جملۀ دیگری نیافته می‌گویند: «بمذهب توهین کرده!..». ... می‌گوییم: ما بکسی دشنام نداده‌ایم و خود از دشنام بسیار دوریم. همچنین ما نخواسته‌ایم از جایگاه کسی بکاهیم و خود با هیچ‌کسی دشمنی نداشته‌ایم و نمی‌داریم. … اینکه واژه‌های «نادان» و «نافهم» و «گمراه» و مانند اینها را بکار برده‌ایم، معنی راست آنها را خواسته‌ایم، نه آنکه دشنام داده باشیم.» ** ''(یادداشت آغاز کتاب صوفیگری)1322'' *«کسی چه می‌داند که در ایران اگر از هزار سال پیش دستگاه شعر با این ترتیب گسترده نبود امروز ایران در آسیا جایگاه ایتالیا را داشت در اروپا و امروز درفش ایران بر روی سراسر آسیا سایه می‌گسترد! مگر انکار می‌کنید که حوادث جهان معلول یکدیگر است و یک مردمی که بپستی می‌افتد و بدبختی گریبان ایشان را می‌گیرد علت آن همانا بیهوده‌کاریها و بیخردیهاست که درمیان خود ایشان پدید می‌آید؟» ** ''(پیمان سال دوم، ص 569) 1314'' *«شما [ملایان] جز پایداری دستگاه خود را نمی‌خواهید و اسلام را بهانه ساخته‌اید. شما اسلام به آن دستگاه مفتخواری خود می‌گویید.» ** ''(پرسش و پاسخ، ص 10) 1324'' *«ما را با بهائیان یا با دستۀ دیگری دشمنی نیست و هرگز نمی‌خواهیم بناسزا دلی را بشکنیم و بیازاریم. ما هرچه می‌کنیم بنام دلسوزی بجهانیان است. ما می‌گوییم: همۀ جهانیان باید بیک دین آیند. دین در نزد ما شناختن معنی درست جهان و زندگانی و زیستن از روی آیین بخردانه است، و این نچیزیست که گوناگون باشد. راستیها در همه جا یکیست. این یکی از خواستهای بزرگ ماست و برای رسیدن باین خواست ناگزیریم با همۀ کیشهای گوناگون و دیگر گمراهیها نبرد کنیم و به هر کدام ایرادهایی که می‌داریم بنویسیم تا به خردها تکانی دهیم و به نتیجه‌ای که خواستاریم برسیم. آن ایرادها که بصوفیگری یا به بهائیگری یا به خراباتیگری یا بمادیگری یا بفلسفۀ یونان یا بکیشهای پراکنده می‌گیریم از این راهست نه از روی دشمنی یا بدخواهی. ما این ایرادها را می‌گیریم و پیروان آنها یا باید پاسخی بادلیل بایراد بدهند و یا بنام راستی‌پژوهی بما پیوندند. از آقایان بهایی نیز همین را چشم می‌داریم.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ214)1321'' *«ما در تاریخ، یک تودۀ سیصدوپنجاه ملیونی را توانیم یافت که بزیرِ دست یک تودۀ سی و چند میلیون افتاده. چنین کاری چرا رو داده و چگونه رو داده؟!. اگر نیک اندیشیم انگیزه و سرچشمۀ آن را جز برتری اندیشه‌ها و باورها نتوانیم یافت. آن تودۀ زبردست جز درپی پیشرفت خود نیستند و باورهای بیهوده را کم می‌دارند و معنی همدستی و سود آن را می‌شناسند ولی این تودۀ زیردست به پیشرفت زندگی خود جز پروای کمی نمی‌نمایند و با باورهای بیهوده از پرستش گاو و مار و از جوکی‌بازی و نمایشهای محرم و کینه‌های کهن بومی و مانند اینها سرگرمند، و معنی همدستی و سود آن اگرهم بگوشهاشان رسیده بدلهاشان اثر نکرده. از اندیشه‌های پست نتیجه همین باشد که بوده.» ** ''(ما چه می‌خواهیم؟، بخش یکم، تکۀ ششم، پیمان سال ششم، ص206، تیر 1319)'' *«امروز هر توده‌ای نیاز دارد که مردان و زنان آن را بغیرت و کوشش وادارند و بایستادگی در برابر سختیهای زندگانی دلیر گردانند، نه اینکه با خواندن شعرهای قلندرانۀ غیرتکشِ زمان مغول بسستی و تنبلیش بیفزایند و بازماندۀ حس و غیرتش را نیز از دستش بگیرند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 200)1321'' *«... آن کسان[«بزرگان ادب فارسی»] چه کرده‌اند که بزرگ شده‌اند؟! آیا کسی با سخنان پریشان و پراکنده و ضد هم بزرگ می‌شود؟! آیا کسی که در زمان مغول زیسته و در آن روزگار اندوه و شیون خاندانها، کمترین تأثری از خود نشان نداده بلکه همه دم از خوشی و یارپرستی زده و بالاخره زبان بستایش آباقاخان (ایلخانی) گشاده بزرگ تواند بود؟ !.. از اینگونه پرسشها می‌کنیم درمانده می‌گوید: اگر اینها بزرگ نیستند پس چرا شرقشناسان اینهمه تجلیل آنها را می‌نمایند؟! می‌گویم: شرقشناسان می‌خواهند شما را اغفال کنند و نگزارند از آلودگیهای زمان مغول بیرون آیید. شما باید خودتان بیندیشید و بفهمید که سود و زیانتان چیست.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321'' *«بسیاری از مردم ماهیت گفته‌های ما را درنیافته‌اند برخی از ایشان خود نمی‌خوانند و از زبانها چیزهایی می‌شنوند. برخی دیگر راهی را رفته‌اند که مخالف گفته‌های ماست (مثلاً فلسفه خوانده‌اند یا در ادبیات کار کرده‌اند) و آن پرده‌ای در برابر چشمهای آنان می‌گردد و از درک حقایق مانع می‌شود.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 108)1321'' *«یکی از بزرگترین گرفتاریهای ایرانیهاست که از بس خودخواه و خودنمایند آلودگیهای خود را که علت این بدبختی و درماندگی ایشان شده بگردن نمی‌گیرند و نقص بخود گمان نمی‌برند، و چنین وامی‌نمایند که این بدبختی و درماندگی نتیجۀ حوادث جهان و معلول تصادفاتست و اینست رهایی خود را نیز جز در نتیجۀ حوادث و تصادفات نمی‌شمارند و همیشه چشم براه این پیشامد و آن حادثه می‌دوزند. این بایرانیان بسیار سخت است که بآلودگیهای خود پی برند و ریاضت بخود داده بچارۀ آنها پردازند بلکه بسیار دوست می‌دارند که همیشه گناه را بگردن دیگران بیندازند. از اینرو ما که همیشه می‌نویسیم علت این بدبختیها آلودگیهای خودتانست، می‌نویسیم اگر دشمن هم بشما دست یافته از راه آن آلودگیها دست یافته، می‌نویسیم باید آن آلودگیها را از خود دور گردانید این نوشته‌های ما بایشان خوش نمی‌افتد و بسیاری از آنان چون پرچم را می‌خوانند رو ترش می‌کنند. ولی فلان روزنامۀ شیاد که هایهوی راه می‌اندازد: «جان من فدای ایران باد» «ایران جاویدانست» «ایران لایزالست» … از این جمله‌های پوچ که هیچ معنایی ندارد خوشدل می‌شوند و آن را از دست هم می‌ربایند. کوتاهسخن، بآلودگیها خود گردن گزاردن نمی‌توانند. در کشوری که شمرده‌ایم چهارده کیش مختلف هست، چندین مسلک سیاسی رواج یافته، ده تن با یکدیگر هم‌اندیش نمی‌باشند، یک بخش بزرگی از مردم آن، عشایر تاراجگرند که هنوز باصول قرون وسطا زندگی می‌کنند، در چنین کشوری که این یک شمه‌ای از آلودگیهای آن می‌باشد هیچ نقص نمی‌پندارند و بتکانی نیاز نمی‌بینند و ما به هر چیزی که دست می‌زنیم در برابر ما به هیاهو می‌پردازند. بلکه بسیاری از مردم همین گرفتاریها را سرمایه‌ای برای خود می‌پندارند؛ مثلاً عشایر تاراجگر را «مردان رشید» نامیده ذخیره‌ای برای روز مبادا [مقصود: بهنگام جنگ] می‌شمارند. این کیشهای گوناگون را که سراپا آلودگی است و سراپا بیدینی است دین نامیده برواجش می‌کوشند، یاوه‌بافیهای پست زمان مغول را ادبیات نامیده بخود می‌بالند. جوانان درسهایی را که در دبیرستانها و دانشکده‌ها خوانده‌اند و بخش بزرگی از آنها جز مایۀ فرسودگی مغز نیست سرمایۀ زندگانی می‌شناسند. بهر حال چون نقصی در خود نمی‌شناسند اینست گناه را بگردن حوادث می‌اندازند و برای رهایی نیز چشم براه حوادث می‌نشینند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 179)1321'' *«مایۀ بدبختی ایرانیان اندیشه‌های پراکنده‌ایست که در مغزها جا دارد. این اندیشه‌های پریشان و گمراهست که اراده‌ها را سست و خردها را بیکاره می‌گرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت می‌سازد. سپس دلیل آورده گفته‌ایم: سرچشمۀ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان می‌دهد و آنها را بکار می‌اندازد. از آنسوی مغز تابع اندیشه‌هاییست که در آن جا می‌گیرد. این اندیشه‌هاست که مغز را اداره می‌کند. پس از این مقدمه گفته‌ایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سست‌اراده و بیچاره‌اند سخنان پراکندۀ ضد هم می‌باشد و مثل آورده گفته‌ایم: در این توده از یکسو سروده می‌شود: «بجز از کشته ندروی» و از یکسو گفته می‌شود: «که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته می‌شود: «گر زمین را به آسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی». امروز از یکسو ما می‌خواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما می‌گوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید: «بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست». از یکسو ما می‌گوییم: باید در اندیشۀ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن: «اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبّرد رگی تا نخواهد خدای». می‌گوییم: آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بی‌اثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهن‌پرستی و کوشش می‌نویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟ !..» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 124)1321'' *«ما می‌گوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را بجبریگری و خراباتیگری دعوت کرده‌اند و شعرها و گفته‌های آنها را می‌آوریم: «می خور که ندانی ز کجا آمده‌ای خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و «گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی» و «اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای»، «تریدو اریدو مایکون الا ماارید». می‌گوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت. این سخنیست که ما می‌گوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را می‌خواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمی‌پذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه می‌فهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321'' *«ما می‌خواهیم ایرانیان حقایق زندگانی را دریافته در پیرامون آن یگانگی[=اتحاد] نمایند و در راه نشر آن حقایقست که بشاعران برخورده بدآموزیهای آنان را سنگ راه خود یافته خورد می‌کنیم. ما می‌گوییم: «هر مردمی باید بآبادی کشور خود و نگهداری آن بکوشند». این یکی از حقایقست که می‌خواهیم در دلها جا دهیم ولی شاعران همگی ضد این را گفته‌اند. همگی آنها مردم را بجبریگری و بی‌پروایی و مستی شبانه‌روزی خوانده‌اند اینست ما ناگزیر می‌شویم آنها را براندازیم. همچنین بیکایک کیشها از بهائیگری و باطنیگری و صوفیگری و آن دیگرها که مایۀ پراکندگی و گمراهی است پرداخته ایرادهای خود را می‌نویسیم. راه یگانگی اینست؛ زیرا آنچه مردمی را بیک راه تواند آورد حقایقست.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 251)1321'' *«بدبختی همین است که یک توده‌ای بجای همه چیز دست بدامن غوغا و هایهوی و ناله و گله بزنند و چنین دانند که از این راه بجایی خواهند رسید. هان ای ایرانیان، راه را گم کرده‌اید و هان ای بیچارگان سررشته را از دست داده‌اید. ... بدانید ای ایرانیان: این درد و گرفتاری که شما در آنید بیدرمان و چاره نمی‌باشد ولی باید نخست راه آن دانسته شود و دوم یک دسته از مردان نیک دست بهم دهند و بنام غیرت و مردانگی کوشش و جانفشانی دریغ نگویند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 212) 1321'' *«این رفتار دانشمندانه نیست. سخنی را همانکه شنیده‌اید به پاسخ برخاسته‌اید. این رفتار ملایانست که همانکه سخنی شنیدند و با دانسته‌های خودشان ناسازگار یافتند، نافهمیده و نااندیشیده به پاسخ می‌پردازند. این سخنان ما تازه است. شما بایستی آنها را بیندیشید و بسنجید، پس از زمانی به پاسخی برخیزید. این سخنان بآن آسانی که می‌پندارید نیست و بیگمان تکانی از راه اینها در روانشناسی پدید خواهد آمد.» ** ''(«در پیرامون روان»،‌ نشست چهارم) 1324'' *«از مردم پراکنده‌اندیشه و سست‌باور نیرویی پدید نیاید، این مردم پریشانِ ایران که ده تن دارای یک اندیشه نیستند نیرویی ندارند تا کسی آن را بدست آورد. ... نیرو از یکی شدن باورها و خواستها پدید آید.» ** ''(پرچم نیمه‌‌ماهه ص326)1322'' *«امروز مسلمانان مغزهاشان آکنده از هر گونه گمراهیست. گذشته از آنکه گنبدپرستی و مرده‌پرستی که رنگهای دیگر بت‌پرستی می‌باشد درمیان مسلمانان رواج بی‌اندازه می‌دارد، گمراهیهای رنگارنگ دیگر نیز ـ از پندارهای پوچ صوفیان، و بافندگیهای فلسفۀ یونان، و بدآموزیهای باطنیان، و یاوه‌سراییهای خراباتیان و مانند اینها ـ درمیانست. پس از همه در سالهای آخر بدآموزیهای گوناگون اروپایی نیز رواج یافته و بروی آن نادانیها آمده است. امروز مسلمانان از آمیغهای[حقیقت] زندگانی بسیار کم بهره می‌دارند. مردم عامی بماند، آن ملایان بزرگ جامع ازهر و مجتهدان نجف در نادانیهای بسیار تاریکی فرورفته‌اند.» ** ''(در پیرامون اسلام،‌ ص 2)1322'' *«شما [ملایان] جز پایداری دستگاه خود را نمی‌خواهید و اسلام را بهانه ساخته‌اید. شما اسلام به آن دستگاه مفتخواری خود می‌گویید.» ** ''(پرسش و پاسخ ص 10)1324'' *«یک نکته‌ای که باید فراموش نکرد آنست که علت رواج تند شعرهای خیام و حافظ در میان جوانان همینست که بسیاری از آنان بدآموزیهای این دو شاعر را با دلخواه و هوس خود سازگار می‌یابند. این بسیار لذت دارد که به یک جوان عیاشی بگویند اندیشۀ گذشته و آینده همه را رها کن و زحمتی بخود راه نده و پروای کشور و توده نکن و دم را غنیمت دانسته خوش باش. بگفتۀ عامیان هم تجارت است و هم زیارت، هم زمینۀ خوشگذرانی و بیغیرتی را تهیه می‌کند و هم نامش فلسفه است و می‌توان در مجالس نشست و با پیشانی باز گفتگو از آن کرد.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ212)1321'' *«یکی از لغزشها در ایرانیان آنست که می‌پندارند در جهان حقایقی نیست و هر کس از روی گمان یا پندار یک چیزهایی می‌فهمد و آن نظریست که او دارد. مثلاً ما این سخنانی را که دربارۀ درماندگی ایرانیان و علت آن را می‌نویسیم کسانی خوانده چنین می‌گویند: «این هم یک نظریست». ... همین خود نشان نافهمی و بیچارگی ایرانیان است. چنین می‌پندارند در جهان حقایقی نیست. ولی باید بدانند جهان پر از حقایق می‌باشد. هر موضوعی را که شما بگیرید یک حقیقتی دارد که باید جست و بدست آورد و پیروی از آن کرد.» ** ''(پرچم روزانه ش 86) 1321'' *«آدمیان همگی از یک ریشه‌اند. این تیره‌ها که درمیانند همگی یکسانند، و یکی را بدیگری برتری نیست. برتری یک مرد و یا یک توده جز از راهِ درستی روان و خِرَد، و پاکی دین و زندگی نتواند بود. تیره‌هایی که در دانش و هنر پیش افتاده‌اند، این یک فیروزی بزرگیست که بهرۀ آنان گردیده، لیکن باید بدیگران یاوری کنند، و از دانش و هنر خود بآنان سود رسانند، و در پیشرفت، آنان را نیز همراه گردانند. این رفتار را بنام آدمیگری کنند، به پیروی از خِرَد کنند، بَهرِ آسایشِ خودشان و دیگران کنند. بسیار نادانیست که با دانش و هنر، دیگران را زیردست گردانند. بسیار نادانیست که با نیرنگ و فریب، تیره‌هایی را از پیشرفت بازدارند. این یک بدنامی بزرگی بآنان خواهد بود.» ** ''(ورجاوندبنیاد بخش یکم، بند 11 )1322'' *«نیکی تنها با گفتن نیست و باید درپی کردار بودن، این کارِ شما که تنها بگفتگو کردن از نیک و بد و دلتنگی نمودن از بدیهای توده بس می‌کنید نه تنها بیهوده است و هیچ سودی را درپی نمی‌دارد، زیانهایی نیز از آن پدید می‌آید. این خود دور از آزادگیست که کسانی همه از درد نالند و درپی درمان نباشند. چنین کاری جز نمونۀ پستنهادی نتواند بود. گذشته از این همیشه درد را گفتن آن را آسان گرداند و در اندیشه‌ها از بزرگیش کاهد و کم‌کم به بیرگی و زبونی کشد. یک درد را باید درمان کردن و اگر نشدنیست باید زمان چاره را بیوسیدن.[انتظار کشیدن]» ** ''(پیمان سال ششم، شمارۀ یکم، ص 34)1319'' *«مادیگری با آنکه در ایران رواج فراوان یافته هنوز کمتر کسی معنی آن را می‌داند و از چگونگی آن آگاه می‌باشد. مادیگری بزرگترین گمراهی‌ایست که تاکنون در جهان رخ داده و این گمراهی‌ایست که همراه دانشها و اختراعهای اروپایی به هر کجا می‌رسد در اندک زمانی انبوه مردم را بیدین و بی‌همه‌چیز می‌گرداند و تغییر در زندگانی آنجا پدید می‌آورد، و باین گمراهی تاکنون پاسخی داده نشده بود و برای نخستین بار پیمان به پاسخگوییهایی پرداخت و به هر حال پایۀ آن را برانداخت. آری این باور نکردنیست که یک گمراهی‌ای که در سراسر جهان رواج یافته و با بودن صدهزاران کشیش و ملا و حاخام و دیگران، کسی تاکنون پاسخی بآن نتوانسته، ولی یک مهنامه‌ای از تهران که هنوز صد یک مردم از انتشار آن آگاه نیستند پاسخهای دانشمندانۀ استواری بآن داده است.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 240)1321'' *«آیا این بدخواهی با کشور و توده نیست که کسانی چنین اندیشه‌های کجی[خراباتیگری] را ترویج نمایند؟!. آیا از اینها جز زیان چه نتیجه‌ای در دست تواند بود؟!.. امروز در این جهان که توده‌ها در راه زندگانی با همدیگر سختترین نبردها را می‌کنند آیا خیانتکاری نیست که شما چنین بدآموزیهایی را که همه‌اش سخن از مستی و سستی می‌راند در دلها جا دهید؟!.. آیا این دشمنی با توده و کشور شمرده نمی‌شود؟!.. آیا این داستان از کجا سرچشمه می‌گیرد؟!.. این هیاهو دربارۀ خیام از کجا برخاسته؟!. من نمی‌خواهم پرده‌دری کنم همین اندازه می‌نویسم: کسانی در این راه دانسته و فهمیده گام برمی‌دارند. و آنان خواستشان سسـت گردانیدن این تودۀ بیچاره است و این داستان و مانندهایش را وسیلۀ نیکی برای کار خود می‌شناسند، دیگران نیز نافهمیده و نادانسته پیروی از ایشان می‌کنند. اینها همه دامست همه دانه است. اگر بخواهند کسی را فریب دهند و سوارش گردند آشکاره نگویند که می‌خواهیم تو را فریب دهیم یا می‌خواهیم بگردنت سوار گردیم، با سخنانی سرگرمش دارند و قصد خود را بکار بندند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 147)1321'' *«چون بارها دیده شده، کسانی که کتابهای ما را می‌خوانند چون با سخنانی ناشنیده روبرو می‌گردند، در بارِ یکم دل‌آزرده می‌شوند و به آسانی آنها را نمی‌توانند پذیرفت، و از آنجا که هر گفته‌ای دلیل استواری همراه می‌دارد ناپذیرفتن نیز نمی‌توانند، و اینست دودل می‌مانند. این کسان باید به یک بار خواندن بس نکرده کتاب را دو بار و سه بار بخوانند که بیگمان آنچه را که در بار یکم پذیرفتن نتوانسته‌اند، در بار‌ِ دوم و سوم خواهند توانست. به هر حال ما هیچ سخنی را بیدلیل نگفته‌ایم و این نمی‌خواهیم که کسی نافهمیده و باور نکرده سخنی را از ما بپذیرد. ما چنانکه خواهش کرده‌ایم دوست می‌داریم هر خواننده‌ای راستی را داور باشد. هیچ سخنی را از ما بی‌دلیل نپذیرد و از هیچ سخنی که بادلیلست چشم نپوشد.» ** ''(پیشگفتار کتاب داوری)1323'' *«از هزار سال باز در ایران و کشورهای اسلامی پیاپی بدآموزیها پدید آمده: شیعیگری، باطنیگری، جبریگری، صوفیگری، فلسفۀ یونان، خراباتیگری، علی‌اللهیگری، شیخیگری، بهاییگری، و اینها که هر یک گمراهی دیگری می‌بوده کم‌کم بهم درآمیخته و یک رشته پندارهای درهم گیج کننده‌ای پیدا شده، و همۀ آنها بکتابها درآمده و از آنها بمغزها راه یافته، و همانست که مایۀ درماندگی توده‌های بدبخت شرقی گردیده. اکنون که اندیشه‌های اروپایی بشرق رسیده، اینها نیز نیک و بد درهم است، و آنگاه با پندارهای گیج کنندۀ کهن شرقی بهم می‌آمیزد و هرچه بدتر می‌گردد. باز می‌گویم: سرچشمۀ بدبختی شرقیان اینهاست که باید از میان رود. امروز جوانان که سر می‌افرازند گرفتار اینها می‌شوند و بیشتر ایشان بیکبار تباه می‌گردند. اینست چنانکه ما از یکسو آمیغهای زندگی را می‌پراکنیم همچنان باید باین کتابها پرداخته بنابودی آنها کوشیم.» ** ''(دفتر یکم دی‌ماه 1322 ص 8)1322'' *«بسیاری از مردم چشم به پیشامدهای جهان دوخته‌اند، و شما هر گله‌ای که از آلودگی خویها و از پراکندگی اندیشه‌ها بکنید پاسخ داده گویند: «انشاءالله خوب می‌شود، صبر کن فلان کار بشود». این از بدترین نادانیهاست. گذشت زمان هیچگاه نیکی نیاورد و درخت آرزو بار ندارد. چنانکه در زندگانی خودی اگر کسی نکوشد و درپی نان و آب و رخت نباشد گرسنه و لخت ماند و از گذشت زمان دری بروی او باز نشود، در زندگانی توده‌ای نیز تا مردمی خودشان نکوشند و نیرومند نباشند هیچگاه از امید و آرزو چیزی بدستشان نیاید و از گذشت زمان گشایش برای آنان رخ ندهد و چون ناتوان و زبون باشند پیشامدها همه بزیان ایشان بسر آید.» ** ''(پیمان سال ششم، شمارۀ سوم ص 154)1319'' *«یک نادانی زشتی این نادانی زشتی است که کسانی بنام دین با دانشها دشمنی می‌نمایند. اینان کسانیند که معنی دین را نمی‌دانند و نتیجه‌ای که از آن باید خواست نمی‌شناسند. شما از آنان بپرسید: «دین را به چه معنی می‌شناسید؟!.. چه نتیجه‌ای از آن چشم می‌دارید؟!.. دین مگر برای گمراه گردانیدن مردمانست که بنام آن با راستیها دشمنی می‌نمایند؟!..»، خواهید دید یک پاسخی نمی‌دارند، و راستی آنست که یک رشته پندارهایی را گرفته‌اند و بروی آنها پا می‌فشارند، و خود نیز نمی‌دانند که چه می‌کنند و چه می‌خواهند. دین و دانش هر دو باید یک خواست را دنبال کنند و هیچگاه باهم ناسازگار نباشند.» ** ''(پیمان سال هفتم، شمارۀ دوم ص 73)1320'' *«تا سی و چند سال پیش از این، بازرگانان ایران، از برگزیده‌ترین تیره‌های ایران شمرده می‌شدند. زیرا با پیشانی باز پول بدست می‌آوردند و با پیشانی باز بکار می‌بردند، به کمچیزان و درماندگان دستگیریها می‌نمودند، بکارهای تاریخی نیکی از ساختن پل و درآوردن چشمه و مانند اینها می‌پرداختند. در جنبش مشروطه نیز اینان مردانگی بسیار نمودند و رادمردانه پولهای فراوان در راه جنبش بیرون ریختند. مشروطه بیش از همه با پول بازرگانان پیش رفته. لیکن جای افسوست که امروز بازرگانان از نیکان شمرده نمی‌شوند، و در این سالهای آخر در نتیجۀ آزمندی و پولدوستی که از خود نموده‌اند در میان توده سخت بدنام شده‌اند. راستی را بیشتر آنان جز دربند پول نیستند و در این باره پروا از کسی و چیزی نمی‌دارند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ224)1321'' *«ما می‌گوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را بجبریگری و خراباتیگری دعوت کرده‌اند و شعرها و گفته‌های آنها را می‌آوریم: «می خور که ندانی ز کجا آمده‌ای خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و «گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی» و «اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی تا نخواهد خدای»، «تریدو اریدو مایکون الا ماارید». می‌گوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت. این سخنیست که ما می‌گوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را می‌خواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمی‌پذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه می‌فهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321'' *«بزرگی آنست که کسی یک کار سودمند و بزرگی را برای توده انجام دهد. مثلاً اگر دشمنان بکشور رو آورده‌اند یک کسی از جان بگذرد و جلو بیفتد و مردم را بتکان آورد و بجلو دشمن شتابد و آنها را برگرداند، یا اگر خشکسالی و کمیابی روی داده و فقرا دچار گرسنگی گردیده‌اند یک کسی خود از داراییش بگذرد و دیگران را نیز بپول دادن وادارد و بینوایان را از مرگ و نابودی نجات دهد، و یا اگر گمراهی و نادانی بتوده چیره گردیده، کسی به نبرد و کوشش برخیزد و رنج و آسیب بخود هموار گرداند و توده را از گمراهی و نادانی، برهایی رساند. با این کارها و مانند اینهاست که کسی بزرگ تواند بود. آن کسان چه کرده‌اند که بزرگ شده‌اند؟! آیا کسی با سخنان پریشان و پراکنده و ضد هم بزرگ می‌شود؟! آیا کسی که در زمان مغول زیسته و در آن روزگار اندوه و شیون خاندانها، کمترین تأثری از خود نشان نداده بلکه همه دم از خوشی و یارپرستی زده و بالاخره زبان بستایش آباقاخان (ایلخانی) گشاده بزرگ تواند بود؟!.. از اینگونه پرسشها می‌کنیم درمانده می‌گوید: اگر اینها بزرگ نیستند پس چرا شرقشناسان اینهمه تجلیل آنها را می‌نمایند؟! می‌گویم:‌ شرقشناسان می‌خواهند شما را اغفال کنند و نگزارند از آلودگیهای زمان مغول بیرون آیید. شما باید خودتان بیندیشید و بفهمید که سود و زیانتان چیست.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321'' *«هر کسی نخست باید به خود پردازد کسانی چون گفته‌های ما را می‌شنوند با یک زبان خرده‌گیری چنین می‌پرسند: «اینها چگونه پیش خواهد رفت؟!». می‌گویم: آنگونه که دیگر آمیغها پیش رفته. از نخست برای پیشرفتِ اینگونه جنبشها یک راه بیشتر نبوده. بخردان و پاکدرونان پذیرند، و مردانه به یاری و پشتیبانی برخیزند، و دست به هم داده نابخردان و ناپاکان را که ایستادگی می‌نمایند نابود گردانند. از نخست راه این بوده و کنون همین خواهد بود. آنگاه شما را چه کار با این پرسشست؟!.. هر کس نخست باید به خود پردازد، نخست باید در اندیشۀ خود باشد. سخنانیست سراپا راست و سراپا به سود جهان، شما اگر روان درست و خرد آزاد می‌دارید باید تشنه‌وار پذیرید و در راهش بکوشید، نه آنکه به پرسشهای نابجا برخیزید. این یکی از نادانیهای ایرانیانست که هر کسی نیکی را از دیگران می‌خواهد. هر کسی خود پاک و نیکست و آن دیگرانند که بدند و باید نیک گردند.» ** ''(پرچم نیمه‌ماهه شمارۀ چهارم)1322'' *«ایرانیان باید بدانند که خدا در این جهان مردمان را در کارهای خودشان مختار گردانیده و اینست هر مردمی اگر معنی زندگانی را دانست و دست بهم داد و بکار پرداخت با سرفرازی می‌زید، و اگر پی هوسها و نادانیها را گرفت و براههای بیخردانه گرایید ناگزیر دچار سختیها می‌شود و گزندها می‌بیند و خدا نیز رحمی بآنان نخواهد کرد. اینکه ملایان و روضه‌خوانان می‌گویند: کارها دست خداست، بیایید بخدا التماس کنیم، یک سخن بیخردانه‌ایست. خدا اختیار را بشما سپرده و از التماس هم کمترین نتیجه نخواهد بود. اینها را بفهمید تا تکلیف خود را بدانید.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 239)1321'' *«بارها گفته‌ایم: این پراکندگی اندیشه‌ها که شما گرفتارش هستید چاره‌ای جز این ندارد که حقایقی بیرون آید و این پندارهای پراکنده از میان رود و شما اگر رستگاری می‌خواهید باید از پذیرفتن حقایق سر باز نزنید.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 192)1321'' *«آن مردمی که خود را در پذیرفتن و نپذیرفتن دلیل آزاد شمارند و در برابر حقایق بهیاهوی پردازند سرنوشتشان همین باشد که در میان بیست‌ملیون، ده تن با یک اندیشه و باور پیدا نشود و در سختترین روزی نیز همدستی نتوانند، و اینست همیشه در برابر حوادث شکست خورند و لگدمال دیگران گردند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 192)1321'' *«گروهی[صوفیان] تا چه ‌اندازه نافهم باشند که این ندانند بیکاری سامان زندگی را بهم می‌زند. ندانند خدا شمارۀ زنان و مردان را یکسان گردانیده و یک مردی چون زن نمی‌گیرد باعث سیاه‌روزی یک زنی شده است، ندانند که نان از دست دیگران خوردن نشان پستی و زبونیست و آبرو را می‌برد و شرم و آزرم را از میان می‌برد، ندانند که پای کوفتن و رقصیدن جز با هوس خود راه رفتن نیست و آن را «عبادت» یا «ریاضت» نام نتوان نهاد.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 198)1321'' *«درخور صد شگفتست که پس از آنکه مشروطه در ایران روان گردید بایستی وزارت فرهنگ یکی از بایاهای خود این را داند که دلهای نوآموزان را از بدآموزیهای کهن قرنهای تاریک گذشته پاک گرداند و بجای آنها، معنی مشروطه و زندگانی مشروطه‌ای (دمکراسی) و میهن‌پرستی و اینگونه چیزها را بگزارد. لیکن وزارت فرهنگ درست وارونۀ این را گرفته و بایای خود دانسته که بدآموزیهای کهن را ـ با یک رویۀ رسمی ـ در دلهای جوانان جا دهد و مغزهای آنان را آلوده‌تر از مغزهای پدران درس‌ناخوانده‌شان گرداند. سرمایۀ وزارت فرهنگ ایران چیست؟.. شعرهای سعدی و حافظ و خیام و مولوی، و بافندگیهای صوفیان، و تنیده‌های افلاطون و ارسطو و دیگران و مانندهای اینها. کتابهای درسی از اینها سرچشمه می‌گیرد. اندکی هم از دانشهای اروپایی را یاد می‌دهند. دربارۀ دلمردگی و بیغیرتی بسیاری از مردم نیز داستان روشنست. این بدآموزیهای زهرآلود که چند رشته بهم آمیخته، چنانکه مغزها را بیکاره تواند گردانید، غیرتها و سَهِشها[=احساسات]را نیز تواند کشت. از مردمی با این مغزهای آکنده چشم غیرت و مردانگی داشتن از دیدۀ کور بینایی خواستنست. بسخن دامنه نمی‌دهم: ما ریشۀ بدبختیهای این توده را بدست آوردیم و یک چیستان تاریخی را بازنمودیم. سرچشمۀ بدبختی این کیشها، این کتابهاست، این درسهاست، این روزنامه‌هاست، این دستگاه فرهنگ نام است.» ** ''(«دادگاه» ص 12)1323'' *«ما نیک می‌دانستیم که این کیشها و دستگاههای بدآموزی چیزهای ساده‌ای نیست. صدهزاران کسان از آنها نان می‌خورند. هزاران کسان بدستاویز آنها بمردم فرمان می‌رانند. نیک می‌دانستیم که ایشان تا توانند ایستادگی خواهند نمود و صد نیرنگ بکار خواهند زد و صد رنگ پیش خواهند آورد. نیک می‌دانستیم که خود را بدامن سیاست خواهند انداخت و از بدخواهان این کشور یاوری و پشتیبانی خواهند طلبید. همۀ اینها را نیک می‌دانستیم و همۀ دشواریها را از پیش می‌شناختیم. دانسته و شناخته بکوشش و فداکاری آماده گردیدیم.» ** ''(دادگاه،‌ ص 14)1323'' *«در ایران همۀ نارواییها و بیراهیها از اینجا برخاسته که کسانی ادبیات را چیز جداگانه پنداشته‌اند و از اینجا به دو خطای بسیار بزرگی دچار گردیده‌اند زیرا از آنجا که شعر و ادبیات را کاری پنداشته‌اند پی کار دیگری نرفته خواسته‌اند از این راه روزی بخورند با آنکه توده به آن کار نیازی نداشته و ارجی نمی‌گزارده. از اینجا آنان ناگزیر شده‌اند که خود را به دربارها ببندند یا بستگی این توانگر و آن توانگر را بپذیرند. از اینجا هم ناگزیر شده‌اند که راه چاپلوسی را پیش گیرند و روی مردمی و آزادگی را سیاه سازند. از آنسوی چون شعر را کاری می‌پنداشته‌اند دیگر پایبند نیاز و دربایست نشده و هر روز و هر زمان به شعرسرایی برخاسته‌اند. بهار آمده شعر سروده. پاییز آمده شعر سروده. در عید شعر سروده. در سوگواری شعر سروده. یکی مرده شعر سروده. یکی زاییده شده شعر سروده. یک روز جیبش پر از پول بوده شعر سروده و جهان را به غلامی خود نپسندیده. روز دیگر جیبش تهی بوده شعر سروده و صد گِله از روزگار نموده. از همین جا کار بیهوده‌گویی بالا گرفته و معنای درست ادبیات و شعر از میان برخاسته است.» ** ''(سخنرانی کسروی در انجمن ادبی ص 5)1314'' *«آقای هژیر [وزیر کشور در آن زمان و سپس نخست‌وزیر] من در کجا و در کدام نوشتۀ خود دعوای پیغمبری کرده‌‌ام؟!. پیغمبری در اندیشۀ مردم آنست که فرشته از آسمان بنزد کسی بیاید و از سوی خدا پیامی آورد و آن کس با خدا پیوستگی پیدا کند و اگر خواست بآسمانها رود و اگر خواست مرده زنده گرداند، با جانوران سخن گوید ـ پیغمبری در پیش مردم باین معنیست. من در کجا گفته‌ام فرشته بنزد من می‌آید؟!. کجا گفته‌ام مرا با خدا پیوستگی هست؟!. شما این دروغ را از کجا آورده‌اید؟!. نمی‌دانم چرا زشتی این دروغ را نفهمیده‌اید؟!. گویا می‌پندارید که ما خواست شما را درنیافته‌ایم. آری آقای هژیر، شما و همدستانتان می‌خواستید این جنبش بسیار بزرگ ما را یک کوشش کوچک «مذهبی» نشان دهید و بهمین دستاویز ما را خفه گردانید. این سخن شما نیز از آن راه بوده. آقای هژیر، من هرچه گفته‌ام آشکار گفته‌ام، کتابها نوشته در سراسر جهان پراکنده‌ام. آنگاه من همه‌اش بکار کوشیده‌ام، بدعوی برنخاسته‌ام. من هیچگاه مرد دعوی نبوده‌ام.» ** ''(دادگاه ص 35)1323'' *«آری ما گروهی می‌باشیم. ولی «مذهب» بنیاد نمی‌گزاریم. ما خواست خودمان را بارها آشکار گردانیده‌ایم. ما می‌خواهیم این کشور را از بدبختی برهانیم و چون راه کار را شناخته‌ایم بفیروزی خود امیدمندیم. ما می‌خواهیم گمراهیها و بدآموزیهای زهرآلود را که از سعدی و حافظ و مولوی و دیگران بیادگار مانده و شماها[«کمپانی خیانت»] در راه افزودن برواج آنها صد پافشاری نشان داده‌اید از ریشه براندازیم، و بجای آنها کتابهایی را که بجوانان درس غیرت و گردنفرازی و میهن‌پرستی دهد روان گردانیم. ما می‌خواهیم این فرهنگ مغزفرسا که بدخواهان این کشور بنیاد گزارده‌اند از میان برداشته بجای آن فرهنگ را بمعنی راستش بنیاد گزاریم.» ** ''(دادگاه ص 36)1323'' *«یک توده‌ای که سی‌وشش سال است مشروطه گرفته ولی هنوز از هزار تن یکی معنی آن را نمی‌داند، یک توده‌ای که درمیان پانزده‌ملیون مردمش چهارده کیش هست که هر کدام سیاست جدایی و آرمان جدایی دارد یک توده‌ای که در آن ارمنی و آسوری و جهود و زردشتی و عرب و کرد و ترک و لر و بختیاری جدا از هم می‌زیند و در قرنهای متمادی هنوز درهم نیامیخته‌اند، یک توده‌ای که سرمایۀ علمی او بدآموزیهای بسیار بیخردانۀ خراباتیان و صوفیان و باطنیان زمان مغول می‌باشد، یک توده‌ای که مردان چهل ساله و پنجاه ساله‌اش سود از زیان و نیک از بد باز نمی‌شناسند ـ چنین توده‌ای چگونه تواند با دیگران همسری نماید و در میدان نبرد مقهور دیگران نگردد؟!..» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 162)1321'' *«بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیش‌بینی کرده بجلوگیری پردازید. نکرده‌اید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه‌ آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا میداند که سرگذشت این توده چه خواهد بود. بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.» ** ''(امروز چاره چیست؟،‌ ص 51)1324'' *«بدبختی همین است که یک توده‌ای بجای همه چیز دست بدامن غوغا و هایهوی و ناله و گله بزنند و چنین دانند که از این راه بجایی خواهند رسید. هان ای ایرانیان، راه را گم کرده‌اید و هان ای بیچارگان سررشته را از دست داده‌اید. ... بدانید ای ایرانیان: این درد و گرفتاری که شما درآنید بیدرمان و چاره نمی‌باشد ولی باید نخست راه آن دانسته شود و دوم یک دسته از مردان نیک دست بهم دهند و بنام غیرت و مردانگی کوشش و جانفشانی دریغ نگویند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 212)1321'' *«کسانی تا آن اندازه سست و کم‌دلند که نمی‌خواهند حقایق را بهمسر و فرزندان خود بیاموزند و از اینکه یک شب خشم و دلتنگی خواهد بود یا یک هیاهویی خواهد برخاست پروا می‌نمایند و با این حال شتاب دارند که هرچه زودتر به نتیجه برسند. گویا می‌خواهند فرشتگان از آسمان بیایند و این کارها را انجام دهند و یا یک «اعجازی» رخ داده آنان را از هر رنجی آسوده گرداند. اینست می‌گویم: یک راهی چه دور و چه نزدیک، با رفتنست که بپایان می‌رسد. شما نیز تا نکوشید نتیجه‌ای نخواهید دید و از درد دل گفتن و آرزو کردن کمترین سودی نخواهد بود. شما یکبارگی یا باین خواری و زبونی گردن نهید و سر پایین انداخته با این زیستِ پستی که دارید بسازید و بیهوده بگله و ناله نپردازید، و یا اگر می‌خواهید از خواری و زبونی رها گردید راه آن همینست که بکوشید و این اندیشه‌های پراکنده را دور رانید و راستیها را در دلها جایگزین گردانید و همگی را دارای یک راه و یک آرمان سازید.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 242)1321'' *«شما هرچه نیک باشید و بزرگ باشید، و هرچه دلسوزی بمردم دارید و نیکی آنان خواهید، تا هر کدام جدا می‌‌کوشید و بهوس راه دیگری دنبال می‌‌کنید دشمن و بدخواه توده خود می‌‌باشید. چه دشمنی بالاتر از آن که هر کدام مردم را بسوی دیگر می‌‌کشید و پراکنده و آواره می‌‌گردانید؟!.. چه بدخواهی بالاتر از این که با چیزهای بیهوده آنان[را] سرگرم می‌‌دارید و نمی‌گزارید درپی کار و زندگی خود باشند و بدبختی خود را دریابند؟!..» ** ''(پیمان سال پنجم، شمارۀ پنجم صفحۀ 185)1318'' *«بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیش‌بینی کرده بجلوگیری پردازید. نکرده‌اید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه‌ آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا می‌داند که سرگذشت این توده چه خواهد بود. بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.» ** ''(امروز چاره چیست؟،‌ ص 51)1324'' *«بدانید ای ایرانیان! شما را پراکندگی بیچاره و درمانده گردانیده. . . . بدانید ای ایرانیان! از کوششهای تنها به تنها نتیجه بدست نیاید. از تدبیرهایی که هر کس تنها برای رهایی خود کند سودی نباشد. در چنین هنگامهایی باید همگی دست بهم داد و برای همگان کوشید. از این راهست که می‌توان به نتیجه‌ای رسید. در ایران کسان چیزفهم و کاردان بسیار است. ولی عیب اینجاست که از هم پراکنده‌اند و هر کس بتنهایی چیزهایی می‌اندیشد و کاری از پیش نبرده در توی خشم و دلتنگی می‌سوزد. اینان اگر همه یکی گردند بکارهای نتیجه‌داری توانند برخاست.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 157)1321'' *«یکی از آنان[درسخواندگانی که در برابر دلیل ایستادگی کنند] با من گفتگو کرده ایرادهایی می‌گرفت و چون پاسخ شنیده درمانْد چنین گفت: «اینطور نیست که شما هیچ اشتباه نکنید». گفتم: این سخنان شما بیاد من می‌اندازد آن را که روزی ملایی بنزد من آمده چنین می‌گفت: «شما معصوم نیستید. معصوم آن چهارده تن بودند که آمدند و رفتند. این عقیدۀ مذهبی ماست که در بیانات شما قائل به اشتباه باشیم». آخوندک بایای[=وظیفۀ] خود می‌شناخت که در گفته‌های من اشتباه باور کند اگرچه هیچی پیدا نکند. شما نیز همان حال را می‌دارید. راستی که آخوندهای فرنگی هستید. این چه سخنیست که می‌گویید؟!. شما اگر ایرادی بسخنان من می‌دارید بگویید وگرنه بپذیرید.» ** ''(کتاب در پیرامون روان، نشست چهارم)1324'' *«این بایای آدمیگری شماست کسانی می‌پندارند این شاهراهی که ما می‌نماییم و آمیغها که روشن می‌گردانیم، آنان آزادند که بپذیرند یا نپذیرند. می‌گویم: نه چنین است. شما که آدمی هستید باید درپی آمیغها باشید، و چون می‌یابید تشنه‌وار بپذیرید و پیروی کنید. خدا به شما فهم و خرد داده که یک راه رستگاری که نموده می‌شود بشناسید و بپذیرید و با دیگران در آن همگام باشید. این بایای آدمیگری شماست و جز این نتواند بود. آنانکه از آمیغها[=حقایق] رو گردانند و از شاهراه رستگاری کناره جویند، ارج آدمیگری خود را از دست داده‌اند، و گذشته از خودشان مایۀ تیره‌روزی و پستی فرزندانشان خواهند بود، و پس از همه، در پیشگاه آفریدگار شرمنده و سرافکنده خواهند گردید. گاهی کسانی ستیزه‌رویی نموده چنین می‌گویند: «شما آنچه می‌خواهید بگویید، ما که نخواهیم پذیرفت». می‌گویم: این نادانی را پیش از شما جهودان کرده‌اند.» ** ''(پرچم نیمه‌ماهه شمارۀ یازدهم)1322'' *«پیروان کیشها، دین را بآن معنایی که ما می‌گوییم نمی‌‌شناسند. آنان دین را این می‌دانند که هر کسی به یک خدایی در بالاسر جهان، و بیک پیغمبری در زیردست او، و بیک رشته امامانی (یا قدیسانی) در پایینتر از آن، باور دارد، و بهشت و دوزخ و ترازو و پل صراط (چنرت) و مانند اینها را بپذیرد، و در زیست خودش آن پیغمبر و امامان را دوست دارد، و بزیارت گنبدهاشان رود، و داستانهای ایشان را فراموش نگردانیده همیشه تازه نگه دارد، و «با دوستانشان دوست و با دشمنانشان دشمن» باشد. آنان دین را این می‌دانند و هوده‌ای[نتیجه] که از این می‌خواهند آبادی آنجهان و رفتن ببهشت است. می‌‌باید گفت: دین در نزد ایشان «یک ساختمانی در اندیشه»، و برخی کارهایی بنام «بهشت‌جویی» می‌باشد.» ** ''(پرچم نیمه‌ماهه ص274)1322'' *«آدمیان همگی از یک ریشه‌اند. این تیره‌ها که درمیانند همگی یکسانند، و یکی را بدیگری برتری نیست. برتری یک مرد و یا یک توده جز از راهِ درستی روان و خِرَد، و پاکی دین و زندگی نتواند بود. تیره‌هایی که در دانش و هنر پیش افتاده‌اند، این یک فیروزی بزرگیست که بهرۀ آنان گردیده، لیکن باید بدیگران یاوری کنند، و از دانش و هنر خود بآنان سود رسانند، و در پیشرفت، آنان را نیز همراه گردانند. این رفتار را بنام آدمیگری کنند، به پیروی از خِرَد کنند، بَهرِ آسایشِ خودشان و دیگران کنند. بسیار نادانیست که با دانش و هنر، دیگران را زیردست گردانند. بسیار نادانیست که با نیرنگ و فریب، تیره‌هایی را از پیشرفت بازدارند. این یک بدنامی بزرگی بآنان خواهد بود.» ** ''(ورجاوندبنیاد بخش یکم، بند 11)1322'' *«این ایرادها را[به کیششان] که می‌گیریم [ملایان] می‌گویند: «اینها عقیدۀ عوامست چه ربط باصل دین دارد؟!.. ما اصل دین را می‌گوییم..» می‌گویم اصل دین چیست؟!.. کجاست؟!. شما اگر اصل دین را می‌شناسید پس چرا نگرفته‌اید؟!. چرا بمردم یاد نداده‌اید؟!.. این در کجای جهانست که یک مردمی در توی گمراهیهای پست دست و پا زنند و بهانه‌شان این باشد که اینها که در اصل دین ما نیست؟!. در کجای جهانست که یک مردمی با صد نادانی بسر برند و با اینحال خود را گمراه ندانند و باصل دین بنازند؟... ای بیخردان مگر دین هم اصل و بدل دارد؟!. مگر دین رختست که دو دست باشد و یکی را بتن کنند و دیگری را در بقچه نگه دارند؟!. شگفت بهانه‌ای بدست افتاده. یک دسته مردمی در یک سرای فروریخته و ویرانه‌ای بسر برند و عنوانشان این باشد که اصلش یک سرای درست و باشکوهی بوده!» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 250)1321'' *«آنان[ملایان] اصل دین را نمی‌دانند، دانستن اصل دین نه بآن آسانیست که مردم می‌پندارند. اگر آنان اصل دین را می‌شناختند از نخست گرفته بودند و نیاز نداشتند که بَدَلش را بگیرند و سپس باصل بازگردند. دوم آنان خواستشان دکانداریست و این یک کالای نوینیست که ببازار آورده‌اند، و خواستشان اینست که هر چیزی را که دیدند مریدان می‌پسندند و خریدارش می‌باشند بگویند از اصل دینست، و هرچه را که دیدند کساد پیدا کرده و دیگر خریداری ندارد (مثلاً نذر سقاخانۀ نوروزخان و مانند آن) بگویند اینها از اصل دین نیست. اینست راز کار ایشان. شیادان پستنهاد بجای آنکه با کوشش و دسترنج نان بخورند باین فریبکاریها برخاسته‌اند و گمراهان را گمراهتر می‌گردانند. خدا ریشۀ اینان را براندازد. ... اگر چنین بود که یک دینی چون اصلش راست و درست بوده از آلودگیهایی که پیدا کرده باکی نباشد پس بدینهای زردشتی و مسیحی و جهودی چه ایراد هست؟! مگر آنها نیز اصلش پاک و درست نبوده؟!.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 250)1321'' *«خواست ما آنست که در جهان یک راهی از روی دانستن و فهمیدن و پیروی از خرد کردن باز باشد و زندگانی از روی فهم و بینش راه افتد، و همان پروایی را که امروز مردمان دربارۀ تندرستی و پزشکی می‌دارند دربارۀ نیکی زندگانی و آسایش توده‌ها نیز کنند و نبردی را که با بیماریها می‌نمایند ماننده‌اش را با گمراهیها و بدیها آغازند. اگر پزشکی دانش تندرست زیستن و توانا گردیدنست، دین نیز دانش آسوده زیستن و پاک و ستوده بودن و از معنی جهان و زندگانی آگاهی بسزا داشتنست.» ** ''(پرچم هفتگی شمارۀ هفتم)1323'' *«آن نه دیندار است که بدلیل گردن نگزارد‌. اگر چنین شایستی که هر کسی بر روی پندار خود ایستادگی نماید پس دین چه بایستی؟!. دین از بهر آنست که هر کسی پندارهای دیگری را دنبال ننماید و اینست باید همه‌ی باورها با دلیل باشد تا پراکندگی پیش نیاید. ببینید فرستادگان همه از خرد و فهم سخن رانده‌اند و همه دلیل را پیش آورده‌اند‌.» ** ''(راه رستگاری گفتار نوزدهم)1316'' *«امروز معنی دین دانسته نیست و این خود یک گرفتاری برای جهان گردیده. برخی دستگاههایی ـ از زردشتیگری و جهودیگری و مسیحیگری و اسلام ـ درمیانست و هر یکی از مسیحیگری و اسلام شاخه‌های بسیاری پیدا کرده و از هر کدام کیشهای بسیار پدید آمده. اینها پر از گمراهی و نادانی، و هر یکی در بی‌ارجی همسنگ بت‌پرستیهای چینیان و ژاپنیان و هندویان می‌باشد. مردمان «دین» اینها را می‌شناسند و اینست بدو دسته می‌باشند: یک دسته پیروان اینها که در نادانیها و گمراهیها فرورفته‌اند، و بسیار پست‌اندیشه‌اند، یک دسته آنان که از اینها رمیده بیکبار از دین روگردان و گریزان می‌باشند.» ** ''(ورجاوندبنیاد، بخش دوم،‌ بند 1)1322'' *«اگر راستی را بخواهند پیشرفت دانشها و آگاهیهایی که از آن راه بدست آمده با گوهر[=اصل] دین برخوردی ندارد، و جز با پندارهای بیخردانه‌ای که این و آن افزوده‌اند ناسازگار نیست و ما بارها گفته‌ایم که دین از این پندارها بیزار است، و این بسود دین می‌باشد که آنها از میان برخیزد. هستی آفریدگار و یگانگی و توانایی و دانایی او و جاویدانی روان که از گوهر دین است، دانشها هرچه پیش رود بر استواری اینها خواهد افزود. راه جستجو و آزمایش که پایۀ دانشهای امروزیست کمتر لغزش دارد. آدمیان هرچه از این راه پیش روند بروند. دین را از آن هیچ گونه ناخرسندی نیست. ناخرسندی دین همه از گزافبافیها و پندارپردازیهای پیشینیانست که مایۀ گمراهی مردمان و پراکندگی ایشان گردیده.» ** ''(راه رستگاری گفتار هفتم)1316'' *«اینان [فیلسوفان مادی] در دشمنی که با زورگوییهای کشیشان و دیگران نموده‌اند رستگار بوده‌اند، ولی نپذیرفتن خدا و عنوان مادیگری که پیش آورده‌اند جز دنبالۀ سیلِ خشم نبوده، و آنچه خامی اندیشۀ ایشان را در این باره روشن می‌گرداند داستان نشناختن روان و خرد، و جدا نگرفتن آدمی از جانوران، و مانند اینهاست که با فلسفۀ خود توأم گردانیده‌اند. چه ما نشان دادیم که روان و خرد در کالبد آدمی درخور نشناختن نیست، و آدمی اگرهم از سرشت تن و جان با جانوران یکیست، از سرشت روان جداست، و این بدترین گمراهیست که کسی اینها را درنیابد، بدترین درماندگیست که یکی خود را نشناسد.» ** ''(راه رستگاری، گفتار دهم)1316'' *«اگر راستی را بخواهند پیشرفت دانشها و آگاهیهایی که از آن راه بدست آمده با گوهر[=اصل] دین برخوردی ندارد، و جز با پندارهای بیخردانه‌ای که این و آن افزوده‌اند ناسازگار نیست و ما بارها گفته‌ایم که دین از این پندارها بیزار است، و این بسود دین می‌باشد که آنها از میان برخیزد. هستی آفریدگار و یگانگی و توانایی و دانایی او و جاویدانی روان که از گوهر دین است، دانشها هرچه پیش رود بر استواری اینها خواهد افزود. راه جستجو و آزمایش که پایۀ دانشهای امروزیست کمتر لغزش دارد. آدمیان هرچه از این راه پیش روند بروند. دین را از آن هیچ گونه ناخرسندی نیست. ناخرسندی دین همه از گزافبافیها و پندارپردازیهای پیشینیانست که مایۀ گمراهی مردمان و پراکندگی ایشان گردیده.» ** ''(راه رستگاری گفتار هفتم)1316'' *«اینان [فیلسوفان مادی] در دشمنی که با زورگوییهای کشیشان و دیگران نموده‌اند رستگار بوده‌اند، ولی نپذیرفتن خدا و عنوان مادیگری که پیش آورده‌اند جز دنبالۀ سیلِ خشم نبوده، و آنچه خامی اندیشۀ ایشان را در این باره روشن می‌گرداند داستان نشناختن روان و خرد، و جدا نگرفتن آدمی از جانوران، و مانند اینهاست که با فلسفۀ خود توأم گردانیده‌اند. چه ما نشان دادیم که روان و خرد در کالبد آدمی درخور نشناختن نیست، و آدمی اگرهم از سرشت تن و جان با جانوران یکیست، از سرشت روان جداست، و این بدترین گمراهیست که کسی اینها را درنیابد، بدترین درماندگیست که یکی خود را نشناسد.» ** ''(راه رستگاری، گفتار دهم)1316'' *«باشد کسانی چنین پندارند که این مردم چون خداپرست و دیندارند و دلبستگی به دین و نام خدا می‌دارند از آنروست که این پافشاریها را می‌نمایند و بنگهداری آن دستگاه اسلامْ نام می‌کوشند. ولی این پندار راست نمی‌باشد و ما آزموده دیدیم که چون با آنها از دین بسیار والاتر و استوارتری که مایۀ بلندی نام خداست سخن می‌رانیم نمی‌پذیرند. بلکه چنانکه گفتیم از هیچ گونه دشمنی و کارشکنی بازنمی‌ایستند، بلکه بیفرهنگی و پستی نیز می‌نمایند. راستی آنست که دلبستگی بدانسته‌های خود و پافشاری بروی نادانیها و گمراهیها یکی از خویهای پستیست که در نهاد آدمیان نهاده شده، و چون روانها بیمار و خردها ناتوان بود این خوی پست نیرو گیرد و کارگر باشد، اینست راز آن دلبستگی و پافشاری که ما از مسلمانان می‌بینیم.» ** ''(در پیرامون اسلام , گفتار سوم)1322'' *«امروز صد هزارها، بلکه هزار هزارها، کسان از این دستگاه نان می‌خورند. ملاها، طلبه‌ها، روضه‌خوانها، عَشرخوانها، سیدها، پیروان صوفی، درویشان ویلگرد، دعانویسها در هر شهری گروهی انبوه می‌باشند. در نجف و کربلا و سامرا و بغداد و مشهد و قم و مدینه و مکه در هر یکی چند هزار تن گرد گنبدها را گرفته و بنام متولی، خادم، زیارتنامه‌خوان، مجاور مفتخواری می‌کنند. اینان بنام دین با خوشی می‌زیند و برتری نیز بمردم می‌دارند، بلکه برخی شکوه و بزرگی پیدا کرده‌اند. چنانکه نوشتیم مجتهدان شیعه، با دروغ و افسانه، دستگاه فرمانروایی برای خود چیده‌اند و بی‌تاج و تخت فرمان می‌رانند و از مردم بنام «مال امام» مالیات می‌گیرند. ... امروز این دستگاه به دو کار بسیار می‌خورد: یکی بکار مفتخواری که بدینسان ملیونها دکان باز کرده‌اند. دیگری بکار سیاست که دولتهای آزمند این را افزاری برای چیرگی بتوده‌های شرقی گرفته‌اند.» ** ''(در پیرامون اسلام , گفتار سوم)1322'' *«خرد که گرانمایه‌ترین دادۀ خداست باید هر کسی آن را نیک شناسد و پیروی کند و راستی آنست که دین برای نیرومند گردانیدن خردهاست، ولی مسلمانان این را نمی‌شناسند و ارجی نمی‌گزارند. بلکه چون باورها و کارهاشان بیخردانه است با خرد دشمنی می‌نمایند و از ارج آن می‌کاهند. بارها دیده‌ایم می‌آیند و با ما بکشاکش می‌پردازند که بهر چه اینهمه به خرد ارج می‌گزاریم. یا دیده‌ایم می‌گویند: «عقلها نیز باهم اختلاف دارد». ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«... [مسلمانان] معنی دین را نمی‌دانند و از آن بیگانه می‌باشند. آری، با آن دلبستگی که به دین نشان می‌دهند معنی راست آن را نمی‌دانند. دین «شناختن معنی جهان و پی بردن بآمیغهای زندگانی و زیستن بآیین خرد است» ولی آنان این را نشناخته، دین را یک رشته پندارهای بیپا و کارهای بیهوده‌ای می‌شناسند. در نزد آنان دین یک چیزی در کنارۀ زندگانی است. مثلاً چنانکه گفتیم امروز مسلمانان در بیشتر جاها زندگانی نژادی پیش گرفته‌اند و با قانونها و عادتهای اروپایی زندگی می‌کنند، و دانشهای اروپایی را که با کیشهای ایشان سازش نمی‌دارد درس می‌خوانند و با این حال کیشهای خود را نیز نگاه داشته‌اند و پابستگی[=تقید] بآنها نشان می‌دهند. زیرا چنین می‌پندارند که دین یک چیز جداگانه‌ای در کنارۀ زندگانی، و نتیجۀ آن خوشی و روسفیدی در آنجهان می‌باشد. شنیدنی‌تر آنکه هنوز ملایانی در نجف و کربلا و جامع اَزهَر و دیگر جاها درس فقه می‌خوانند و کتابهای فقهی می‌نویسند و هیچ نمی‌گویند برای چیست. آیا این گمراهی و نادانی نیست؟!.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«شناختن آفریدگار پایه‌ای از دین است. ولی اینان [مسلمانان] او را نمی‌شناسند. خدایی از پندار خود ساخته‌اند که در بالای هفت آسمان می‌نشیند و جهان را با دست فرشتگان راه می‌برد. خدایی که همچون پادشاه خودکامۀ خودخواهی، چون از مردم اندک نافرمانی دید به خشم آید و بیماری و گرسنگی و زمین‌لرزه فرستد، ولی سپس که مردم رو بسویش آوردند و به لابه و زاری پرداختند خشمش فرونشیند و پتیاره[=بلا] بازگرداند، اینست خدایی که می‌پندارند. خدایی که جهان را به پاس[=احترام] هستی چند تن آفریده. خدایی که مهر ورزد، میانجی پذیرد، با زبان دانه‌های تسبیح و آیه‌های قرآن با مردم سخن گوید (استخاره).» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«باید دانست اسلام دوتاست: یکی اسلامی که پاکمرد عرب هزاروسیصدوپنجاه سال پیش بنیاد نهاد و تا قرنها برپا می‌بود، و دیگری اسلامی که امروز هست و برنگهای گوناگونی از سنی و شیعی و اسماعیلی و علی‌اللهی و شیخی و کریمخانی و مانند اینها نمودار گردیده. این دو را اسلام می‌نامند. ولی یکی نیستند و بیکباره از هم جدایند، و بلکه آخشیج[=ضد] یکدیگرند، به دو دلیل: 1) دلیل جستجو: ما از آن اسلام آگاهی داشته، نیک می‌دانیم که جز این می‌بوده. آن یک دین پاک بت‌شکن می‌بوده و این، یک رشته کیشهای سراپا بت‌پرستی و آلودگیست. 2) دلیل نتیجه: آن اسلام، مردم پراکنده و زبون عرب را یک توده گردانیده، بفرمانروایی نیمی از جهان رسانید. این اسلام توده‌ها را از هم می‌پراکند و زبون و زیردست می‌گرداند. امروز مسلمانان از خوارترین و زبونترین مردمان جهانند و در زیر دست بیگانگان زیسته، آن را کمی خود نمی‌پندارند. در اینجاست که می‌باید گفت: درخت را از میوه‌اش شناسند، یک درختی آن میوۀ شیرین را داده و دیگری این میوۀ تلخ را می‌دهد، آیا هر دو را یکی می‌توان پنداشت؟!.» ** ''(در پیرامون اسلام، دیباچۀ سخن)1322'' *«دین والاترین اندیشه‌هاست. دینداران باید چه در زمینۀ زندگانی و برخورداری از جهان، و چه دربارۀ دانش و بینش، و چه از روی خوی[=عادت] و خیم[=خصلت]، برتری به بیدینان داشته باشند (چنانکه در قرنهای نخست اسلام چنین می‌بوده). ولی مسلمانان امروز از هر باره پستند و باورهای امروزی مسلمانی نه تنها مسلمانان را پیش نمی‌تواند برد، از پیشرفت جلو نیز می‌گیرد و هر توده‌ای برای آنکه پیش روند ناچار می‌گردند اسلام را بکنار گزارند.» ** ''(دیباچۀ در پیرامون اسلام)1322'' *«برانگیختگی (یا بگفتۀ آنان پیغمبری) یک پایه از دین و خود یکی از رازهای سپهر[=طبیعت] می‌باشد. اینان معنی راست آن را نمی‌شناسند، و یک رشته پندارهای بیپایی را در آن زمینه دنبال می‌کنند. بگمان آنان کسی را که خدا برگزید جبرائیل باو نمودار گردد، و با وی سخن رانَد، و از میانۀ او و خدا پرده برخیزد، و پیاپی فرشته‌ها بنزد او در آمد و رفت باشند و آن برانگیخته باید در نزد مردم «دعوا» کند، و آنان برای آزمایش، «نتوانستنی» (معجزه) از او طلبند، و چون توانست «ایمان» آورند. و پس از آن هرچه گفت بپذیرند. اینهاست دانسته‌های آنان دربارۀ برانگیخته که می‌باید گفت: سراپا پوچست. کتابهای مسلمانان پر است از داستانهای نتوانستنی که بنام پاکمرد اسلام نوشته‌اند: ماه را دو نیم گردانیده، بآسمان برای دیدار خدا رفته، آفتاب را پس از فرورفتن بازگردانیده، از میان انگشتان چشمه روان گردانیده، با سوسمار سخن گفته. اگر از یک مسلمانی بپرسید: دلیل راستگویی پیغمبر اسلام چه بوده؟ بیدرنگ خواهد گفت: «معجزه نشان داد، شق‌القمر کرد، از غیب خبر داد ...» اگر بگویید که در قرآن دیده می‌شود که از پیغمبر هر زمان معجزه خواسته‌اند ناتوانی نموده و آشکاره گفته من نمی‌توانم پس چگونه شما می‌گویید معجزه نشان داد؟!. چگونه آنهمه داستانها را در کتابها می‌نویسید؟!. در اینجاست که درمانَد و هیچ پاسخ نتواند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«اینجهان همیشه در پیشرفت است. پیشرفت یک بند برجسته‌ای از آیین جهان می‌باشد و باید هر زمان نیکیهای دیگری در آن پیدا شود. ولی مسلمانان وارونۀ این را می‌شناسند و در نزد آنان گذشته از اکنون و آینده بهتر می‌بوده. در سایۀ همین نافهمیست که بزمان خود ارج نمی‌گزارند و همیشه در اندیشۀ گذشته می‌باشند، و این یکی از شُوَندهای[علل] پس ماندن ایشان می‌باشد. این خواست خداست که هر چندگاه یک بار جنبش خدایی رخ دهد و یک راه رستگاری بروی جهانیان باز گردد و گمراهیها از میان رود. لیکن مسلمانان آن را با اسلام پایان یافته می‌شمارند و بیخردانه دست خدا را بسته می‌دانند. اگر ملیونها سال نیز بگذرد دیگر خدا بجهان نخواهد پرداخت. در حال آنکه دربارۀ زمان آن باور را می‌دارند و دربارۀ جنبشهای دینی چنین می‌پندارند، می‌بیوسند [انتظار می‌کشند] در آخر زمان عیسا از آسمان فرود آید، و یا مهدی پیدا شود و جهان ناگهان برنگ دیگری افتد. آنچه را که آیین خداست نمی‌شناسند و از پندار خود چنین نادانیها پدید آورده‌اند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«اگر شما جستجو کنید و نیک اندیشید امروز مسلمانان (دینداران ایشان) در هر کجا که هستند و هر نژاد که می‌دارند، آرمانشان آنست که به مسجدهای آنان پاس گزارده شود، راه مکه بروی آنان بسته نگردد، گنبدها (یا بگفتۀ خودشان مشاهد متبرکه) بحالی که بوده و هست بازماند، به روز آدینه و عیدهای اسلامی ارج گزارده گردد، در رادیو شب یا بامداد قرآن خوانده شود، گاهی کسانی از اروپاییان گفتارهایی در ستایش اسلام و بنیادگزار آن بنویسند. همین چند چیز است که آرمان مسلمانان دیندار می‌باشد، و با همین چند شرط همگی آنان بزیردستی هر دولتی از اروپایی و آسیایی آماده می‌باشند. این چیزی است بسیار آشکار که درباره‌اش بیش از این سخن نباید راند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«چنانکه گفتیم باورهایی که مسلمانان امروزی می‌دارند و دین، آنها را می‌شمارند (چه دربارۀ خدا و چه دربارۀ برانگیخته، و چه در زمینۀ زندگانی، و چه در زمینۀ آنجهان) همه کج و همه نادانی است، و همین نادانیهاست که از پیشرفت بازشان داشته و بدینسان خوار و زبونشان گردانیده. از آنسوی چنانکه خواهیم گفت پیشرفت زمان، اسلام و دیگر دینها را در پس گزارده است. ولی مسلمانان اینها را نمی‌دانند، بلکه از نافهمی به همان نادانیهای خود می‌نازند و خود را در رستگاری پنداشته آرزو می‌کنند که اروپاییان باسلام بیایند. اینان شنیده‌اند که اسلام چون برخاست مردم دسته دسته بآن دین گراییدند، می‌پندارند که اکنون نیز همان باید بود، بی‌آنکه بدانند نه اسلام آن اسلامست و نه زمان آن زمان می‌باشد. بارها دیده می‌شود که آخوندبچه‌های هوسمند باین آرزو افتاده‌اند که به اروپا رفته در آنجا به «تبلیغ اسلام» پردازند. بارها دیده می‌شود که کسانی با یک افسوسناکی می‌گویند: «آخر این اروپاییها چرا مسلمان نمی‌شوند؟!...».» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«مسلمانان در سایۀ‌ خوشگمانی و پشتگرمی که بگمراهیهای خود می‌دارند در برابر هر نیکی و هر رستگاری می‌ایستند و دشمنی و کارشکنی می‌کنند. در این چهل و پنجاه سال دیده شد جنبش مشروطه یا سررشته‌داری توده که خود نتیجۀ پیشرفت جهان و نشان والاتری اندیشه‌هاست پدید آمد. چه در ایران و چه در عثمانی و چه در دیگر جاها مسلمانان دشمنی نمودند و کار را بخونریزی رسانیدند. دبستانها و دانشکده‌ها برپا گردید، با آن هم بدخواهی و کارشکنی نمودند و صد پستی نشان دادند. اداره‌های ثبت اسناد بنیاد یافت، به بدخواهی برخاستند. تاریخ خورشیدی گزارده شد، گردن نگزاردند و بدشمنی پرداختند. از اینگونه چندان است که به شمردن نیاید.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«ما بخواست خدا درفش افراشتیم و در برابر مادّیگری ایستاده به یکایک بدآموزیهای آن پاسخهای استوار دادیم و یک رشته آمیغهای[حقایق] بسیار ارجداری را روشن گردانیده این بازنمودیم که دین خود دستگاهی بالاتر از دانشهاست و بدینسان نام پاک آفریدگار را بلند گردانیده زبان بیفرهنگان بستیم و ده سال بیشتر است که در این راه می‌کوشیم و به یاری خدا بهمۀ گمراهیها فیروز درآمدیم. ولی چه باید گفت باینکه می‌بینی مسلمانان ـ آن تودۀ درمانده و نادان ـ بجای آنکه از این کوششها و فیروزیهای ما خشنود گردند، ناخشنودی می‌نمایند و ملایان به هر گونه دشمنی برمی‌خیزند. آن کاریست که بخواست خدا ما کرده‌ایم، و این کاریست که بانگیزش نادانی و گمراهی اینان می‌کنند.» ** ''(در پیرامون اسلام , گفتار یکم)1322'' *«این خود جُستاریست که آیا دین برای مردم است یا مردم برای دین می‌باشند. ما می‌گوییم: دین برای مردمست. ولی آنان این را نپذیرفته مردم را برای دین می‌شمارند. ما می‌گوییم دین بهر آنست که بمردمان شاهراه زندگانی نشان دهد و از آمیغهای[حقایق] سودمند جهانی آگاه گرداند و از گمراهی و پراکندگی نگاهشان دارد، و اینست می‌گوییم: دینی که گوهر[=اصل] خود را از دست داده و خود با گمراهیها و نادانیها درآمیخته، از میان رفته بشمار است. ولی آنان می‌گویند: دین برای آنست که مردمان «گرامی‌داشتگانِ» خدا را که پیغمبر اسلام و خاندان اوست بشناسند و جایگاه آنان را بشناسند و بپذیرند، و همیشه نامهای آنان را بزبان رانده مهر و دلبستگی نشان دهند و سرگذشت آنان را زنده نگه داشته نگزارند کهن گردد، و گنبدهای آنان را پرستشگاه گردانیده از دور و نزدیک آهنگ آنها کنند. اینست دین و نتیجۀ آن و بس.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«این دولتها که در راه پیشرفت سیاست تنها به توپ و تفنگ و تانک بس نکرده از هر راهی پیش می‌روند و هر افزاری را بکار می‌برند نیک می‌دانند که کیشهای گوناگونی که درمیان مسلمانان رواج می‌دارد و امروز اسلام ؛ نامِ آنها می‌باشد، گرفتاریهای بزرگی برای مسلمانانست، و روی‌همرفته چند نتیجۀ بزرگی را بسود آنها دربر می‌دارد زیرا: 1) توده‌ها را از هم جدا گردانیده بجای یگانگی و همدستی، کشاکش و دشمنی بمیان ایشان می‌اندازد. 2) اندیشه‌ها را بسیار پست گردانیده مسلمانان را از پرداختن بزندگانی و همپایگی با اروپاییان بازمی‌دارد. 3) دانشهای اروپایی و جنبشهای سودمندی که درمیان اروپاییان پیدا شده (همچون مشروطه‌خواهی و میهن‌پرستی و مانند آنها) که بشرق نیز رسیده در نتیجۀ برخورد با این کیشها و ناسازگاری با آنها از هَنایش[=اثر] می‌افتد. چون اینها را نیک می‌دانند از اینرو پشتیبانی بسیاری از آن کیشها می‌نمایند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«اروپاییان در هر کجا که هستند باین کیشها آزادی می‌دهند و به پیشوایان آنها ارج می‌گزارند و در نهان و آشکار پشتیبانی نشان می‌دهند. از آنسوی شرقشناسان که یک دسته از کارکنان سیاسی دولتهایند پیاپی دربارۀ این کیشها کتاب می‌نویسند و بچاپ می‌رسانند، و در رخت جستجوهای بی‌یکسویانه[بی‌طرف] و داوریهای تاریخی باستواری پایۀ هر یکی می‌کوشند. چنانکه همین رفتار را دربارۀ دیگر گمراهیهای شرقیان، از صوفیگری و خراباتیگری و مانند اینها، می‌کنند و دربارۀ آنها نیز کتابها نوشته پشتیبانیها می‌نمایند. مثلاً دربارۀ صوفیگری کتابها نوشته چنین وامی‌نمایند که صوفیان مردان ژرف‌اندیشی می‌بوده‌اند و آمیغهایی[حقایق] را دنبال کرده‌اند در حالی که ما می‌دانیم که سرمایۀ صوفیان بیش از همه بافندگیها بوده، وآنگاه آموزاکهای ایشان برای یک توده ـ بویژه در چنین روزگاری ـ زهر کشنده است.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«اروپاییان پایۀ زندگانی خود را بروی کوشش و جانفشانی گزارده‌اند که می‌بینیم چگونه می‌کوشند و چگونه با یکدیگر بجنگ و نبرد می‌پردازند، و در راه برتری بدیگران هزاران و صدهزاران جوانان خود را بکشتن داده افسوس نمی‌خورند. ولی در برابرِ شرقیان صوفیگری یا خراباتیگری را که پایۀ آنها خوار داشتن جهان و بی‌پروایی بزندگانی و سستی و تنبلیست به نیکی می‌ستایند. و یا بکیشها که نتیجۀ هر یکی از آنها جز بازماندن از زندگانی نیست هواداری نشان می‌دهند. از همینجا شما براز درون ایشان پی برید.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«این شاهراه[دین] که می‌گوییم باید نه تنها با خرد و دانش سازگار باشد، خود والاتر از دانش بوده آموزگاری به خردها کند، وآنگاه آیین زندگی بمردمان آموزد و مایۀ آسایش جهانیان و آبادی جهان باشد. یک چنین دستگاه گرانمایه‌ایست که «راه خدا» یا «دین» توان نامید. اگر دین از سوی خدا می‌باشد باید چیزهایی والاتر از اندیشه‌های مردمان باشد. آیا آموزاکهای کیشها که بیشتر آنها بآخشیج[ضد] دانشها و خردهاست، و از آنسوی با زندگانی ناسازگار می‌باشد، و روی‌همرفتۀ آنها پندارهای پوچ و عامیانه و دستورهای بیهوده و بیخردانه است، سزاست که دین نامیده گردد؟!. آیا این دستگاه زبون و قاچاق شاینده[=لایق]‌ است که بنام خدا خوانده شود؟!. آیا دین نامیدن اینها مایۀ روگردانی مردمان از دین نبایستی بود؟!. آیا بخدا بستن اینها جز خواری نام پاک او هوده[=نتیجه] توانستی داد؟!.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«بدترین زیان این دستگاه اسلام‌نام (همچنین دیگر دینها و کیشها) آنست که نام پاک خدا را خوار می‌گرداند. یک رشته پندارهای بیپا و دستورهای بیهوده را ـ که نه با دانشها سازگار می‌باشد نه بزندگانی سودی می‌دارد ـ بنام «دین» یا «راه خدا» نامیده زبان بیدینان و بیفرهنگان را باز می‌گردانند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«در این کیش[شیعی] باور چنین است که هر کسی که بزیارت کربلا یا نجف یا مشهد رود، یا در روضه‌خوانی اشک از دیده بارد، گناهان او آمرزیده شود. اینست دیده می‌شود بیشتر دینداران کسانیند که بگرانفروشی و انبارداری و پشت پا زدن بقانون و بیپروایی با کشور آلوده‌اند. بلکه کسانی از آنان دزد و ستمگر و کلاه‌بردار نیز هستند، و در سایۀ آنکه به کربلا می‌روند یا روضه‌خوانی برپا می‌کنند با پیشانی باز و دل آسوده زندگی بسر می‌برند. از اینگونه زیانها از آن کیش بسیار توان شمرد.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«زیانهایی که در این کتاب شمردیم بسیاری از خود دینست[اسلام]. از خود دینست که کیشهای گوناگون پیدا کرده و پراکندگی بمیان پیروان خود انداخته. از خود دینست که پر از گمراهیها و نادانیها گردیده و مغزهای پیروان خود را با باورهای پست و بیپا پر می‌گرداند. از خود دینست که زمانش گذشته است و با زندگانی امروزی نمی‌سازد. و اینست پیروانش ناچارند که یا آن را نگه داشته از آزادی و گردنفرازی چشم پوشند و یا آن را رها کرده دربند آزادی و سرافرازی باشند. از خود دینست که چه دربارۀ خدا و جهان آینده و چه در زمینۀ زندگانی و بهرمندی از خرسندی و آسایش آموزاکهای پوچ و بی‌ارجی را دربر می‌دارد. پس از همه: از خود دینست که پیروان را وامی‌دارد در برابر هر نیکی و رستگاری بایستند و با هر کوششی و جنبشی که بنام دین آنان نیست دشمنی کنند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«مسلمانان از گیجسری آلودگیهای دین خود را نمی‌دانند و از اینکه آن دین گوهر خود را از دست داده وآنگاه زمانش گذشته ناآگاهند. هر گروهی از آنان در حال آنکه با یک کیش پر از گمراهی و نادانی بسر می‌برند و در برابر پیشرفت زمان درمانده و پس‌افتاده می‌باشند، همیشه اسلام پاک و زمان آن را بدیده می‌گیرند و ناآگاهانه خود را از پیروان آن اسلام و در زمان او می‌پندارند. آنگاه چون معنی دین را نمی‌دانند چنین می‌پندارند که دین چون در نخست پاک می‌بوده و بنیاد استوار می‌داشته سپس به هر حالی افتاد افتاده و هر گونه آلودگی یافت یافته. اینها زیانی نخواهد داشت. راستی هم دین که برای نشان دادن شکوه و بزرگی چند کسیست [پیغمبر و نامداران اسلام] و نتیجۀ دیگری از آن بیوسیده نمی‌شود[=انتظار نمی‌رود] به هر حالی که افتد زیانی نخواهد بود. آن کسان کارهای خود را کرده‌اند و جایگاه خود را می‌دارند. از آلودگی‌ای که دین پیدا کرده بآنان برخوردی نخواهد بود.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«صوفیگری یکی از گمراهیهای ریشه‌دار و بزرگیست که اسلام با آن دچار گردیده. بارها دیده شده که ما چون یاد آن کرده و ایراد گرفته‌ایم کسانی با تندی بپاسخ برخاسته گفته‌اند: «از صوفیگری باسلام چه؟!. صوفیگری از روم آمده و خود با اسلام مخالف بوده». ما می‌پرسیم: شما کدام اسلام را می‌گویید؟!. اینکه می‌گویید: «از صوفیگری باسلام چه؟!.» کدام اسلام را می‌خواهید؟!. اگر آن اسلام نخست را، که ما سخن از آن نمی‌رانیم، شما نیز از آن بیگانه و دور می‌باشید. اگر اسلام امروزی را می‌خواهید، این اسلام با صوفیگری بهمستگی[=ارتباط] نزدیک می‌دارد. صوفیگری اگرهم تخمش از روم آمده، در جهان اسلام رویش پیدا کرده و ریشه دوانیده و شاخه‌ها و برگها یافته. رویشگاه او جز جهان اسلام نبوده و همیشه هزاران و صدهزاران کسان از مسلمانان صوفی بوده‌اند و هستند. سران صوفی همیشه سخن از قرآن رانده و دلیل بگفته‌های خود از آن آورده‌اند، بدآموزیهای صوفیان درمیان مسلمانان چندان پراکنده شده که کمتر کسی یک رشته از آن بدآموزیها را در مغز نداشته است.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«بارها دیده‌ایم که ما چون از درماندگی مسلمانان و از پراکندگی و گمراهی آنان سخن می‌رانیم به پاسخ برخاسته چنین می‌گویند: «اگر مردم بَدند گناه دین چیست؟.» این نخست بهانۀ ایشانست. می‌گوییم: مردم همیشه بدند و دین بهر همین است که مردم بد را نیک گرداند. اینکه یک دینی پیروان خود را به نیکی و بهمدستی نمی‌تواند آورد همین نشان بهم خوردن آن می‌باشد. دین اسلام هنگامی که پیدا شد مردم عرب بیدین و بت‌پرست می‌بودند و بدیهای بسیار می‌داشتند. اسلام آنان را بخداشناسی آورده از بدیها دور گردانید. یک دینی چنین باید بود. نه آنکه نامش دین باشد و پیروانش در توی گمراهیها و نادانیها و بدیها دست و پا زنند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«این گمراهی[خراباتیگری] که بنیادگزارش خیام و حافظ بوده‌اند یکسره از اسلام جدا بلکه بآخشیج[ضد] آن می‌باشد و با این حال با اسلام امروزی درهم آمیخته است و بدآموزیهای آن جا در دلها برای خود باز کرده. ببینید ناتوانی یک دین تا بکجاست که با چیزهایی که جز بیدینی نمی‌باشد سازش می‌کند و آمیخته می‌گردد. ما دیدیم از پنجاه سال باز که شرقشناسان هایهوی دربارۀ خیام راه انداختند انبوه مسلمانان رو بشعرهای سراپا بدآموزی او آوردند و رباعیهای او بزبانهای ترکی و عربی نیز ترجمه گردید و درمیان همۀ مسلمانان پراکنده شده رواج یافت. اینها نمونه‌هایی از آلودگیهای باورهای مسلمانان است. با این حال آیا جای آنست که کسانی بگویند: «اگر مردم بدند گناه دین چیست؟!.» ـ دینی که بدینسان آلوده و آمیخته با گمراهیها و نادانیها می‌باشد؟!.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«پس از آنکه از پاسخ شما درماندند، تو گویی آن گفته‌ها را نشنیده‌اند، بیکبار چنین گویند: «مردم به دین عمل نمی‌کنند، اگر عمل کنند همۀ کارها درست می‌شود». می‌گوییم: این سخن راست نیست. مسلمانان به هرچه باور می‌دارند (و می‌توانند بکار بست) بکار می‌بندند: نماز می‌گزارند، روزه می‌گیرند، قرآن می‌خوانند، مسجد می‌سازند، در هر شهری گنبدهایی برپاست و زیارت می‌کنند، خمس و زکات می‌پردازند، به مکه می‌روند. همه چیز را فراموش کرده، از همۀ سرفرازیها چشم پوشیده اینها را بکار می‌بندند. ... در ایران شیعیان از روی باورهای خود روضه می‌خوانند، سر می‌شکنند، سینه می‌زنند، زنجیر می‌زنند، مرده‌های خود را از گور بیرون آورده برای قم و عراق بار می‌کنند. خود را در دیدۀ بیگانگان رسوا گردانیده، دست از این کارها برنمی‌دارند. ... همۀ این کارها را از روی دستور دین می‌کنند، پس شما چگونه می‌گویید: «مردم عمل نمی‌کنند»؟!. آری از زمانی که دانشهای اروپایی رواج پیدا کرده در هر کجا دسته‌هایی از مسلمانان از دین رو گردانیده‌اند و بدستورهای آن کار نمی‌بندند، و همین نشان ناتوانی دین و دلیل راست بودن گفته‌های ماست. همین می‌رساند که دین نیروی خود را از دست داده، در برابر گمراهیها پایداری نمی‌تواند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«بسیاری چون این داستانها[بی‌پروایی کیشداران به همنوعان خود] را می‌شنوند باین بسنده می‌کنند که روی درهم کشند و از نادانی مردم رنجیدگی نمایند. ولی این نه درست است. ما اگر می‌خواهیم مردم گمراه نگردند می‌باید شاهراهی بروی ایشان باز کنیم. آنان چه گناه می‌داشتند در جایی که سخنانی را شنیده و در دل جا داده و از روی آنها رفتار می‌کردند؟!.. گرفتم که آنان از باورهایی که می‌داشتند دست می‌کشیدند، آیا جز آن بودی که بیدین ‌گردند و بدتر و تباهتر شوند؟!. کسی هنوز نمی‌داند که چه شد من باین راه برخاستم. من نیز درپی گفتن آن نیستم ولی این را می‌نویسم که از چندین سال پیش همیشه اندوه این می‌خوردم که می‌دیدم دستۀ انبوهی از مردان نیک و پاکدرون می‌خواهند بنیکی زندگی کنند ولیکن راهی برای آن پیدا نمی‌کنند. زیرا اگر رو بسوی دینداری می‌آورند می‌باید باین کارهای بیهوده پردازند و چون بیدین می‌شوند می‌باید دامن به هر زشتی بیالایند. میان دو گمراهی درمانده و راهی پیدا نمی‌کنند.» ** ''(در پاسخ حقیقتگو، ص 25، گفتار «سومین آسیب کیشها»)1318 *«این خود داستان شگفتی است که ما بایشان از نادانیها و گمراهیهایی که در خود کیشها جا گرفته، و از بدیهایی که مسلمانان گرفتار شده‌اند سخن می‌رانیم، آنان خود را به نافهمیدن زده می‌گویند: «مردم عمل نمی‌کنند. اگر عمل کنند همۀ کارها درست می‌شود». این را می‌گویند و هیچ نمی‌فهمند که پاسخ ایرادهای ما نیست. نمی‌فهمند که چون نادانیها و گمراهیها از خود کیشها و در خود آنهاست، مردم هرچه بیشتر بکار بندند بدتر خواهد بود و زیانها فزونتر خواهد گردید.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«پس از همۀ اینها، من می‌پرسم: چرا مسلمانان راستگویی و درستکاری و نیکوکرداری را بکار نمی‌بندند؟!. چرا پابستگی باینها نمی‌نمایند؟!. اگر شما راز این را نمی‌دانید، ما می‌دانیم. در این دستگاه اسلام‌نام براستگویی و درستکاری و مانند آنها ارج گزارده نشده و نمی‌شود، و امروز درمیان مسلمانان سخن بسیار کم از آنها بمیان می‌آید. بلکه در این اسلام، در هر کیشی از آن، چیزهایی هست که راستگویی و مانند آن را از کار انداخته است. در جایی که دین برای رفتن به بهشت است و این کار هم با خواندن نماز و گرفتن روزه و رفتن به مکه یا کربلا و مانند اینها انجام تواند گرفت، چه نیازی براستگویی و درستکاری می‌ماند؟!. روشنتر گویم: امروز مسلمانان دین را برای نیکی زندگانی و سرفرازی درمیان توده‌ها نمی‌خواهند تا براستگویی و مانند آن ارج گزارند بلکه در اندیشۀ آنان دین خود دستگاهیست که باید مسلمانان به هر پستی و سرافکندگی گردن گزارده آن را نگه دارند. چنانکه گفته‌ایم: آنان دین را برای مردم نمی‌خواهند. مردم را برای دین می‌خواهند.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«شما که پراکندگی مسلمانان را ایراد می‌گیرید، پس از آنکه از هر پاسخی درماندند، این بار سنگر عوض کرده چنین گویند: «اینها که در اصل دین نبوده». یا «اصل دین که چنین نبوده». می‌گویم: شما را با گوهر دین چه کار است؟!. شما کجا و گوهر دین کجاست؟!. دین هر مردمی همانست که می‌دارند و بکار می‌بندند. دین رخت نیست که دو دست باشد: یکی پاکیزه که در بغچه نگه دارند و دیگری چرک‌آلوده که به تن کنند. همین پاسخ بهترین نمونه از نافهمی ایشان در زمینۀ دینست. اینان دین را برای زندگانی نمی‌خواهند و از آن نتیجه‌ای در زمینۀ زندگانی نمی‌طلبند. اینست آلودگیهای دین و زیانهای آن را بدیده نمی‌گیرند. داستان بسیار شگفتنیست: دینی که پر از گمراهیها گردیده، پراکندگی بمیان مردمانش افتاده، صد خواری و پستی رخ داده، همۀ اینها را هیچ می‌شمارند و بخود دلخوشی می‌دهند که گوهر دین پاکیزه بوده. این بآن می‌ماند که خانواده‌ای در یک کاخ ویرانه و درهم شکسته‌ای می‌نشینند و با مار و رتیل و با خاک و زبیل ساخته روز می‌گذرانند و بخود دلخوشی داده می‌گویند: «در نخست این کاخ چنین نمی‌بوده».» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«شگفتتر از همه کار شیعه است: هزار سال بیشتر است که این گروه از تودۀ مسلمانان جدا گردیده‌اند، دربارۀ «امامت» (یا خلافت) راه دیگری پیش گرفته‌اند و با تودۀ مسلمانان جنگها کرده‌اند و خونها ریخته‌اند و اکنون در هر سو گنبدها برپاست. زیارتنامه‌ها آویزانست، شب و روز شیعیان چشم براه امام ناپیدا می‌باشند، در جهان دیگر رستگاری را جز با میانجیگری امامان نشدنی می‌شمارند، و اینها همه از «ضروریات دین» است و صدهزار کتاب دربارۀ آن نوشته شده است. پس از همۀ اینها همینکه از پاسخ درماندند برای آنکه شکست بخود راه ندهند، چنین می‌گویند: «اینها در اصل دین نبوده» آدم درمی‌ماند چه پاسخی باینان گوید! درمی‌ماند که چه نامی باین نادانی دهد!. یکی نمی‌پرسد: اگر اینها در گوهر دین نمی‌بوده پس شما چرا گرفته‌اید؟!. چرا آنهمه خونها ریخته‌اید؟!. چرا آنهمه کتابها نوشته‌اید؟!. داستان اینان داستان آن چیت‌فروشست که دو نیم‌گز نگه داشتی: یکی درست در زیر دوشکچه گزاردی و دیگری نادرست که بدست گرفته با آن چیت فروختی و اگر گاهی خرنده‌ای کم بودن چیت را فهمیده بر سرش آمدی آن نیم‌گز درست را از زیر دوشکچه درآورده نشان دادی و چنین گفتی: «ببین این نیم‌گز درست است».» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار یکم)1322'' *«شنیدنیست که روزی در نشستی سخن از امام ناپیدا می‌رفت و ملایی چنین می‌گفت: «این از ضروریات دینست. هر که انکار کند مرتد شده، من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیه» . سپس گفتگوی دیگری بمیان آمد و ملا چنین گفت: «من نمی‌دانم این فرنگیها چرا باسلام نمی‌آیند؟!.». یکی از باشندگان[=حاضران] برای ایراد چنین پاسخ داد: «بسیاری از فرنگیها می‌خواهند باسلام بیایند، ولی درمانده‌اند که آیا سنی شوند یا شیعی باشند، شیخی گردند، یا متشرع شوند، با صوفیگری چه رفتاری پیش گیرند ... اینها جلوشان را گرفته است» ملا شتابزده گفت: «هیچ کدام از اینها را نگیرند. اصل اسلام را بپذیرند». پاسخ دهنده گفت: «پس پیداست که اصل اسلام جز این کیشهاست، و من نمی‌دانم آن در کجاست؟!. آنگاه پس چرا خود شما آن را نگرفته‌اید؟!. شما در همین نشست می‌گفتید داستان امام زمان از ضروریات دینست و کسی که آن را نپذیرد مرتد از جهان رفته و حدیث برای ما می‌خواندید. پس کنون چگونه می‌گویید که فرنگیان اصل اسلام را بپذیرند؟!. اگر یک فرنگی مسلمان شود ولی امام ناپیدا را نپذیرد آیا شما او را مسلمان درست خواهید شناخت؟!.». بیچاره ملا از پاسخ درماند و به یک جمله‌هایی پرداخت که جز چرندبافی شمرده نمی‌شد. روزی با دیگری گفتم: اگر کار اینست که دین تنها گوهرش پاک باشد و پس از آن به هر حالی افتاد بیفتد و هر آلودگی یافت بیابد، پس شما چه ایرادی به دینهای زرتشتی و جهودی و مسیحی می‌دارید؟!. مگر آنها گوهرشان پاک نبوده؟!. چه جدایی میانۀ اسلام با آنها توان گذاشت؟!. چه شده که آنها آلوده گردیده بودند و از میان بروند، و این اسلام با صد آلودگی همچنان بماند و جای ایراد نباشد؟!.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«بازگردانیدن دین بگوهرش[اصل] نه کاریست که هر کسی بتواند. باید از آنان پرسید: دین را که از گوهرش بیرون برده است که شما بازگردانید؟. شما مگر باین «دین فرعی» یا «فروع دین» بدلخواه آمده بودید که بدلخواه بیرون روید و «اصل» را بگیرید؟!. شما اگر اصل دین را می‌شناختید و توانید شناخت چرا از نخست آن را نپذیرفته‌اید؟!. آیا نه آنست که شما گمراهیهایی را با فهم خود دین شناخته پذیرفته‌اید؟!. و این پس از گفتن ماست که می‌دانید گمراه بوده‌اید؟!. با این حال چگونه می‌خواهید اصل دین را پیدا کنید؟!. مگر فهم خود را عوض کرده‌اید؟!.» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«چنان گستاخانه می‌گویند: «دین را به اصلش بازگردانیم» که تو گویی سخن از آب خوردن می‌رانند. تو گویی دو چیزیست در برابر چشم ایستاده: یکی اصل دین و دیگری فرع آن، و اینان چون می‌بینند فرع دین را که گرفته بودند راست درنیامده، می‌خواهند آن را رها کرده این بار اصلش را گیرند. تو گویی کالایی از بازار خریده‌اند و «بدل» درآمده و می‌خواهند به فروشنده بازگردانیده یکی را که اصل باشد بگیرند. اگر کسی بگوید: «فلان کوه را برمی‌دارم و بکنار گزارم» بیشتر گزافه نباشد تا گفتن اینان «دین را باصلش بازگردانیم».» ** ''(در پیرامون اسلام، گفتار دوم)1322'' *«ما اینها را که با این زبان ساده می‌نویسیم، شما[ملایان و هوادارانشان] اگر راست می‌دانید راستی‌پرستی نمایید و پیروی کنید. اگر راست نمی‌دانید بنویسید ایرادی که می‌اندیشید. هرچه هست گامی بردارید و بکار مردم آیید. شما سالها نان این توده را خورده‌اید و کمتر سودی بایشان رسانده‌اید. کنون بهتر از گذشته باشید و ده تن و بیست تن فراهم نشسته بسُکالید[شور کردن]، و مردانه و ساده‌دلانه آنچه می‌اندیشید و می‌توانید بکار بندید. شما بدانید که این سخنان پیش خواهد رفت و بیگمان در دلها جا خواهد گرفت. کنون اگر راست است چرا شما از آن بازمانید؟!. اگر ناراست است چرا مردم را نیاگاهانید؟!.. من پیشنهاد می‌کنم شما تا یک سال این نگارشها را بیندیشید و بی‌آنکه از جا درروید و زبان بسخنان بیهوده باز کنید بداوری پردازید و سر یک سال یا آنها را بپذیرید و گردن گزارید و یا هر پاسخی دارید با زبان ساده و روشنی نگاشته بداوری توده بازگزارید.» ** ''(در پاسخ حقیقتگو، ص 46)1318'' *«ما کوشش را با یک بینش بیمانندی آغاز کردیم. ما نیک می‌دانستیم که مایۀ بدبختی ایران (بلکه مایۀ بدبختی سراسر شرق)، بیش از همه چیز، اندیشه‌های کج و پراکنده است. در ایران درمیان بیست‌ملیون مردم شما ده تنی پیدا نمی‌کردید که دارای یک اندیشه و یک راه باشند. نیک می‌دانستیم که این اندیشه‌های پراکنده دو زیان بسیار بزرگی را دربر دارد: زیرا از یکسو مردم را از هم می‌پراکند و پریشانی بمیان ایشان می‌اندازد، از سوی دیگر چون چیزهای پوچ و کجیست مردم را کوتاه‌اندیش می‌گرداند و خویهاشان پست و ناستوده می‌سازد. نیک می‌دانستیم که باید پیش از همه باینها چاره کرد و چاره هم جز آن نیست که «حقایق» را منتشر گردانیم و در دلها جا دهیم و بدستیاری آنها این اندیشه‌های پراکنده و پوچ را از دلها بیرون سازیم.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 69)1321'' *«یک مردمی هنگامی که بپادشاه خودکامۀ خود می‌شورند و ازو مشروطه می‌خواهند معنای این جنبش و شورش آنست که آن مردم بیدار شده‌اند و معنی درست سررشته‌داری (حکومت) را فهمیده‌اند و اینست از یکسو بآن پادشاه می‌گویند: «تو برو ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد، خودمان آن را نگاه خواهیم داشت» و از یکسو با یکدیگر پیمانی می‌بندند که دست بهم دهند و بنگهداری کشور و بآبادی آن کوشند و گذشته از کوششی که هر یکی در راه تهیۀ زندگانی برای خاندان خود می‌کند، یک کوشش نیز در راه کشور بگردن گیرند و همۀ کارهای سررشته‌داری را از تهیۀ سپاه و برپا کردن ادارات و گزاردن قانون و مانند اینها، خودشان انجام دهند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 237)1321'' *«معنی درست مشروطه آنست که مردم، کشوری را که در آن می‌زیند خانۀ خود شناخته این بدانند که خوراک و نوشاک و پوشاک و دیگر دربایستهای زندگانیشان از آن بدست می‌آید، و اینست ارج آن را بدانند و همگی دلبستۀ آن باشند و کوشش بآبادیش کنند و نگهداری آن را بایای[وظیفه] خود شناسند. در کشور مشروطه هر کس باید بداند که این بیست‌ملیون مردم یا بیشتر یا کمتر که در آن سرزمینند با یکدیگر پیمان همدستی دارند و اینست هر یکی باید نه تنها دربند آسایش خود و خاندان خود، بلکه دربند آسایش همۀ توده باشد.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 237)1321'' *«همان یادگارهای زمان مغول که شما هواداری از آنها می‌نمایید از هر باره با اندیشۀ دمکراسی مخالفست. زیرا از یکسو بنای همۀ آنها بشاه‌پرستی و زیردستی و زبونیست. همان گلستان سعدی، همان بوستانش برای دورۀ دمکراسی زهر است، همان خمسۀ نظامی با اندیشۀ مشروطه مخالفست، همان پندها و اندرزها که آنان سروده‌اند برای این دوره بسیار زیان‌آور است: پادشاهان از برای مصلحت صد خون کنند، صلاح مملکت خویش خسروان دانند، رخنه‌گرِ ملک سرافکنده به، پادشه سایۀ خدا باشد هر عیب که سلطان بپسندد هنر است. پیش خرد شاهی و پیغمبری چون دو نگینند بیک انگشتری اینها سخنان نیک آن زمانست ولی برای این زمان سراپا زیان می‌باشد و بودن اینها ناگزیر است که جلو پیشرفت اندیشۀ دمکراسی را بگیرد. از یکسو هم مبنای مشروطه بآنست که مردم کشور را خانۀ خود بدانند و در راه آبادی آن از هیچ کوششی بازنایستند و برای نگهداریش از سر و جان بگذرند. در حالی که سراپای گفته‌های آن شاعران بر اینست که کوشش سودی ندارد: «بودنیها بوده است». بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی جهان و هرچه درو هست هیچ در هیچست. اگر روزی بدانش درفزودی ز نادان تنگ روزی‌تر ندیدی خوش باش ندانی ز کجا آمده‌ای می خور که ندانی بکجا خواهی رفت فلک بمردم نادان دهد زمام مراد صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند اینها و صد مانند اینها که فلسفۀ بیغیرتی و تنبلی است دیوانهای شاعران را پر کرده است و شما می‌بینید که پیاپی آنها را بچاپ رسانیده بدست جوانان می‌دهند و بدینسان اندیشۀ کوشش و میهن‌پرستی را در دلهای آنان سست می‌گردانند. ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 252)1321'' *«در زمان رضاشاه که کمتر کسی می‌یارست نام شورش مشروطه را ببرد من تاریخ آن را می‌نوشتم و پراکنده می‌کردم و چون می‌دانستم اگر[ادارۀ] سانسور ببیند جلو خواهد گرفت بیشتری از بخشهای آن تاریخ را بی‌نشان‌دادن بسانسور بچاپ می‌رسانیدم و اگر شما می‌خواهید بدانید که این تاریخ‌نویسی من چه خطرهایی را دربر توانستی داشت پروندۀ این کار را در شهربانی بخوانید و یا از آقای سرهنگ آرتا بپرسید. همین کار که من تاریخ مشروطه بی‌اجازه از وزارت فرهنگ و بی‌نشان‌دادن بسانسور چاپ کرده‌ام یک نتیجه‌اش این توانستی بود که من بزندان بیفتم و کسی یارای بردن نام من نداشته باشد. با اینحال برای آنکه تاریخ مشروطه که بیشترش بآذربایجان بستگی دارد از میان نرود من آن تاریخ را با کوششهای بسیار دو بار بچاپ رسانیدم.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 252)1321'' *«در مشروطه راه بردن کشور بگردن مردمست. مردم مکلفند که کشور را اداره کنند. آن روزی که ما در ایران شوریدیم و بیرق مشروطه‌خواهی افراشتیم، معنای آن شورش این بود که بمحمدعلی‌میرزا و امیر بهادر و دیگران می‌گفتیم: شما بروید، ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد. معنی مشروطه همینست. اکنون ما یا باید از مشروطه دست بکشیم و این قانونها را کنار گزاریم و یک نفر مانندۀ ناصرالدینشاه را بیاوریم و بگوییم بنشین و با استبداد این کشور را اداره کن و هرچه دلت خواست آن را بکار بند، و یا خودمان مکلف باشیم که کارها را اداره کنیم. بدیهیست که این دومی را خواهیم کرد و اکنون سخن در آنست که یک توده کشور را چطور اداره می‌کنند؟.. بدیهیست که همۀ مردم آن استعداد را ندارند که در کارهای سیاسی و اجتماعی دخالت کنند و اظهار عقیده نمایند. این بگردن یک دسته از هوشمندان و غیرتمندانست که پا پیش گزارند و باهم اندیشه یکی کنند و کشور را راه برند. تا در یک توده همۀ مردم دارای رشد سیاسی نشده‌اند، باید جمعیتی باشد و آنها را اداره کند، و این ناچاریست.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 30)1324'' *«در این کشور به یک رشته اصلاحات مهمی نیاز هست. اصلاحات چگونه می‌شود؟.. آیا تنها با آرزو و یا گله و ناله اصلاحات انجام می‌گیرد؟.. برای اصلاحات اولاً نقشه لازمست که چه کنند و چگونه کنند. ثانیاً جمعیتی لازمست که بآن اصلاحات علاقه‌مند باشند و پشتیبانی نمایند و موانع را از جلو بردارند. در ایران هر کار را از دولت می‌خواهند. همه کس طالب اصلاحاتست. ولی تصور می‌کنند باید آنها را هم دولت بانجام رساند. این هم نتیجۀ آنست که در این چهل سال در این کشور کسانی نبوده‌اند که بمردم معنی مشروطه و توده و دولت را بفهمانند. اینها تصور می‌کنند دولت به هر کاری تواناست و اصلاحات هم در اختیار اوست. دولت چیست؟.. دولت چند نفر وزیریست که می‌آیند و در پشت میزها می‌نشینند و فرمانها می‌دهند.. اولاً این وزیران چون تکیه‌گاهی نمی‌دارند همیشه متزلزلند و بیش از چند ماه نمی‌مانند. ثانیاً اگر بخواهند اصلاحات کنند ناچار دسته‌هایی را از خود رنجیده خواهند گردانید و یک جمعیتی که پشتیبانی بآنها نماید نیست. اینست توانا باصلاحات نیستند. اینها جهتهاییست که ثابت می‌کند باید جمعیتی یا باصطلاح دیگران حزبی پدید آید. ولی متأسفانه در ایران معنی حزب نیز دانسته نشده. این خود داستانیست که در این کشور حزب را به چه معنی می‌شناسند و چگونه حزب می‌سازند. حزب در ایران برای مقاصد اشخاص است، برای آنست که پارتی درست کنند و در اداره از ترفیعات و اضافه حقوق بهره‌مند باشند و از انفصال و انتظار خدمت ایمن گردند. عالیترین مقصد آنست که بنمایندگی مجلس رسند یا وزارت یابند. این معناییست که از حزب فهمیده‌اند.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 31)1324'' *«در کشوری که پس از چهل سال معنی مشروطه دانسته نشود و نمایندگی در پارلمان تجارت محسوب شود که کسانی پول بریزند و نماینده گردند بامید آنکه ده برابر استفاده خواهند کرد، چه شگفتست که معنی حزب هم دانسته نشود و چنین رسواییهایی پدید آید. شنیدنیست که در چهل سال دورۀ مشروطه در ایران، بیش از صد حزب، پیدا شده. آری بیش از صد حزب. در چند صد سال دورۀ مشروطه در انگلستان باندازۀ چهل سال ایران حزب پیدا نشده. هر حزبی پیدا شده و چند ماهی برپا بوده و از میان رفته. در این چهل سال تنها سه چهار حزب حسابی بوده که هر یکی چند سالی دوام یافته.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 33)1324'' *«مردم چون معنی مشروطه[=دمکراسی] را نمی‌دانند آن را خوار می‌دارند، و بمجلس شورا آن معنایی را که دارد نمی‌دهند و آن جایگاهی که می‌باید نمی‌گزارند. هنگامی که انتخابات آزاد است، ما می‌بینیم پولداران بمیان می‌افتند و با دادن پول بنمایندگی می‌رسند. دهداران، رعایا را گله گله بپای صندوق فرستاده، با رأی آنها وکالت می‌یابند. در این چهل سال کوششی نرفته که مردم معنی مشروطه را بدانند و قدرش را شناسند. یک کتاب در این زمینه نوشته نشده. بیسوادان بمانند، باسوادان قدر آن نمی‌دانند.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 13)1324'' *«معنی درست حزب آنست که یک دسته از مردان بافهم و خرد، و پاکدل و علاقمند، نیازمندی‌های کشور را بدیده گیرند، و دردها را تشخیص داده راه چاره پیدا کنند و باهم نشسته و با گفتگو اندیشه و سخن یکی گردانند، و آنوقت بکوشش برخاسته از یکسو دیگر مردان بافهم و باخرد را بسوی خود خوانند و بجمعیت خود بیفزایند، و از یکسو در راه چاره‌سازی گامهایی بردارند. این معنی درست حزبست، چنانکه می‌بینید اساس آن سه چیز است: 1ـ فهم و خرد که دردها و چاره‌ها را نیک فهمند و حقایق را درک کنند. 2ـ پاکدلی و علاقه‌مندی که مقصود جانفشانی و رنج بردن باشد و اغراض پست خود را داخل موضوع حزبی نکنند. 3ـ کوشش بفزونی جمعیت که نیرو بیشتر گردد و پیشرفت آسان باشد. یک چنین حزبی موفق بکار بزرگی تواند بود و از خود نامی در تاریخ تواند گزاشت. در سالهای اخیر در اروپا و آسیا بیشتر کارها با دست این حزبها پیش رفته و تاریخ بیش از همه کارهای آنان را یاد می‌کند. ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 33)1320'' *«در مشروطه راه بردن کشور بگردن مردمست. مردم مکلفند که کشور را اداره کنند. آن روزی که ما در ایران شوریدیم و بیرق مشروطه‌خواهی افراشتیم، معنای آن شورش این بود که بمحمدعلی‌میرزا و امیر بهادر و دیگران می‌گفتیم: شما بروید، ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد. معنی مشروطه همینست. اکنون ما یا باید از مشروطه دست بکشیم و این قانونها را کنار گزاریم و یک نفر مانندۀ ناصرالدینشاه را بیاوریم و بگوییم بنشین و با استبداد این کشور را اداره کن و هرچه دلت خواست آن را بکار بند، و یا خودمان مکلف باشیم که کارها را اداره کنیم. بدیهیست که این دومی را خواهیم کرد و اکنون سخن در آنست که یک توده کشور را چطور اداره می‌کنند؟.. بدیهیست که همۀ مردم آن استعداد را ندارند که در کارهای سیاسی و اجتماعی دخالت کنند و اظهار عقیده نمایند. این بگردن یک دسته از هوشمندان و غیرتمندانست که پا پیش گزارند و باهم اندیشه یکی کنند و کشور را راه برند. تا در یک توده همۀ مردم دارای رشد سیاسی نشده‌اند، باید جمعیتی باشد و آنها را اداره کند، و این ناچاریست.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 30)1324'' *«در این کشور به یک رشته اصلاحات مهمی نیاز هست. اصلاحات چگونه می‌شود؟.. آیا تنها با آرزو و یا گله و ناله اصلاحات انجام می‌گیرد؟.. برای اصلاحات اولاً نقشه لازمست که چه کنند و چگونه کنند. ثانیاً جمعیتی لازمست که بآن اصلاحات علاقه‌مند باشند و پشتیبانی نمایند و موانع را از جلو بردارند. در ایران هر کار را از دولت می‌خواهند. همه کس طالب اصلاحاتست. ولی تصور می‌کنند باید آنها را هم دولت بانجام رساند. این هم نتیجۀ آنست که در این چهل سال در این کشور کسانی نبوده‌اند که بمردم معنی مشروطه و توده و دولت را بفهمانند. اینها تصور می‌کنند دولت به هر کاری تواناست و اصلاحات هم در اختیار اوست. دولت چیست؟.. دولت چند نفر وزیریست که می‌آیند و در پشت میزها می‌نشینند و فرمانها می‌دهند.. اولاً این وزیران چون تکیه‌گاهی نمی‌دارند همیشه متزلزلند و بیش از چند ماه نمی‌مانند. ثانیاً اگر بخواهند اصلاحات کنند ناچار دسته‌هایی را از خود رنجیده خواهند گردانید و یک جمعیتی که پشتیبانی بآنها نماید نیست. اینست توانا باصلاحات نیستند. اینها جهتهاییست که ثابت می‌کند باید جمعیتی یا باصطلاح دیگران حزبی پدید آید. ولی متأسفانه در ایران معنی حزب نیز دانسته نشده. این خود داستانیست که در این کشور حزب را به چه معنی می‌شناسند و چگونه حزب می‌سازند. حزب در ایران برای مقاصد اشخاص است، برای آنست که پارتی درست کنند و در اداره از ترفیعات و اضافه حقوق بهره‌مند باشند و از انفصال و انتظار خدمت ایمن گردند. عالیترین مقصد آنست که بنمایندگی مجلس رسند یا وزارت یابند. این معناییست که از حزب فهمیده‌اند.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 31)1324'' *«در کشوری که پس از چهل سال معنی مشروطه دانسته نشود و نمایندگی در پارلمان تجارت محسوب شود که کسانی پول بریزند و نماینده گردند بامید آنکه ده برابر استفاده خواهند کرد، چه شگفتست که معنی حزب هم دانسته نشود و چنین رسواییهایی پدید آید. شنیدنیست که در چهل سال دورۀ مشروطه در ایران، بیش از صد حزب، پیدا شده. آری بیش از صد حزب. در چند صد سال دورۀ مشروطه در انگلستان باندازۀ چهل سال ایران حزب پیدا نشده. هر حزبی پیدا شده و چند ماهی برپا بوده و از میان رفته. در این چهل سال تنها سه چهار حزب حسابی بوده که هر یکی چند سالی دوام یافته.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 33)1324'' *«مردم چون معنی مشروطه[=دمکراسی] را نمی‌دانند آن را خوار می‌دارند، و بمجلس شورا آن معنایی را که دارد نمی‌دهند و آن جایگاهی که می‌باید نمی‌گزارند. هنگامی که انتخابات آزاد است، ما می‌بینیم پولداران بمیان می‌افتند و با دادن پول بنمایندگی می‌رسند. دهداران، رعایا را گله گله بپای صندوق فرستاده، با رأی آنها وکالت می‌یابند. در این چهل سال کوششی نرفته که مردم معنی مشروطه را بدانند و قدرش را شناسند. یک کتاب در این زمینه نوشته نشده. بیسوادان بمانند، باسوادان قدر آن نمی‌دانند.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 13)1324'' *«معنی درست حزب آنست که یک دسته از مردان بافهم و خرد، و پاکدل و علاقمند، نیازمندی‌های کشور را بدیده گیرند، و دردها را تشخیص داده راه چاره پیدا کنند و باهم نشسته و با گفتگو اندیشه و سخن یکی گردانند، و آنوقت بکوشش برخاسته از یکسو دیگر مردان بافهم و باخرد را بسوی خود خوانند و بجمعیت خود بیفزایند، و از یکسو در راه چاره‌سازی گامهایی بردارند. این معنی درست حزبست، چنانکه می‌بینید اساس آن سه چیز است: 1ـ فهم و خرد که دردها و چاره‌ها را نیک فهمند و حقایق را درک کنند. 2ـ پاکدلی و علاقه‌مندی که مقصود جانفشانی و رنج بردن باشد و اغراض پست خود را داخل موضوع حزبی نکنند. 3ـ کوشش بفزونی جمعیت که نیرو بیشتر گردد و پیشرفت آسان باشد. یک چنین حزبی موفق بکار بزرگی تواند بود و از خود نامی در تاریخ تواند گزاشت. در سالهای اخیر در اروپا و آسیا بیشتر کارها با دست این حزبها پیش رفته و تاریخ بیش از همه کارهای آنان را یاد می‌کند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 33)1320'' *«هر مردمی ‌باید باساس حکومت کشور خود علاقه‌مند باشند و از روی عقیده آن را مجری دارند. امروز این اختلال بزرگیست که ایرانیان باساس حکومت خود علاقه ندارند و هر دسته‌ای تمایلات دیگری از خود نشان می‌دهند. از این بدتر آنست که آن کسانی که دشمنی با مشروطه می‌کنند شما چون با آنان گفتگو کنید خواهید دید اساساً دربند کشور و توده نیستند و هیچگونه وظیفه‌ای برای خود در قبال کشور نمی‌شناسند و زندگانی را بیش از این نمی‌دانند که بخورند و بخوابند و پول‌اندوزی کنند و با خوشی روز گزارند. حقیقتاً باید گفت بدرجۀ پست حیوانی تنزل کرده‌اند. اینان چندان تیره‌درونند که فرقی میانۀ استقلال کشور و آزادی زندگانی با زیردستی بیگانگان و بندگی آنان نمی‌گزارند و اینست چون گفتگو از کوشش دربارۀ کشور می‌شود با صد گستاخی بی‌پروایی می‌کنند و این گفتگوها را بیهوده می‌شمارند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 34)1320'' *«کشور مشروطه بی‌حزب نتواند بود. امروز شما به هر کشوری از کشورهای آزاد جهان نگرید همه را حزبها راه می‌برند. آیا آلمان را که راه می‌برد؟.. روسیه را که اداره می‌کند؟.. در انگلستان رشته در دست کیست؟!.. در ترکیه سررشته‌داران کیانند؟.. اینها را بیندیشید تا بدانید چه نیازی به حزب یا جمعیت هست. دیگری اینکه ما اساساً باین زمینه‌ها نزدیک نمی‌شویم. ما نه تنها حزب و جمعیت را بآن معنایی که هوچیان فهمیده بودند و بکار می‌بردند نمی‌خواهیم و از آن کارها بیکبار بیزاریم. با حزب یا جمعیت بمعنی اروپاییش نیز چندان کاری نداریم. ما مقصودمان بالاتر از اینهاست. ما چون کلمه یا نام دیگری پیدا نکرده‌ایم اینها را می‌آوریم وگرنه خواست ما چیز دیگری می‌باشد. ما می‌گوییم: آیا این کشور را باید نگه داشت یا نه؟.. اگر می‌گویید نگه نباید داشت ، آشکاره بگویید تا بدانیم. همچنین اگر تصور می‌کنید نیازی به نگه داشتن ما نیست و خدا نگه می‌دارد و یا خودبخود می‌ماند آن را هم بگویید. اگر می‌گویید نگه باید داشت پس باید یک دسته‌ای باشند که آن را نگه دارند و در این راه بکوشش پردازند، و این هم پیداست که آن دسته باید راهشان یکی باشد و همگی دست بهم دهند و یکدل و یکزبان بکار پردازند.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 46)1320'' *«ما امروز دردهایی داریم که باید پیش از همه بچارۀ آنها پردازیم، و بدترین آن دردها پراکندگی اندیشه‌هاست. یک توده با اندیشه‌های پراکنده بهیچ جا نتواند رسید. اینست ما از گام نخست می‌کوشیم که باین پراکندگی چاره کنیم و اندیشه‌ها را یکی گردانیم. آن گفتارها که دربارۀ مشروطه و معنی آن می‌نویسیم برای این مقصود است. برای یک توده چه گرفتاری بالاتر از این که راه حکومتش دانسته نباشد؟! چه بدبختی بدتر از این که انبوهی از مردم نسبت به «راه حکومت» و قانون اساسی کشور بیگانه باشند؟ چه بیچارگی بیشتر از این که صد تن دارای یک اندیشه پیدا نشود؟! باید نخستین گامی که در راه کوشش برداریم چارۀ این درد باشد و شما می‌بینید که ما بآن آغاز کرده‌ایم.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 36)1320'' *«امروز در ایران یک مانع بزرگ خودخواهیست. این بکسانی برمی‌خورد که با دیگران همدست گردند و بیسر و بیصدا بکوششهایی پردازند. هر کسی می‌خواهد جمعیتی بنام خودش برپا کند. می‌خواهد روزنامه‌ای[امروز: کانال ، پیج] راه‌انداخته به هایهوی پردازد. باید اینها را بکنار گزاشت. هر مرد غیرتمندی که این کتاب را می‌خواند باید آماده گردد که چنانکه پیشنهاد شده در پدید آوردن یک جمعیت ایرانخواه همدستی نماید. آری راه بهانه باز است. حرفهای گوناگون توان زد: «نمی‌شود اعتماد کرد، شاید این هم دسیسه‌ایست»، «شاید این را هم انگلیسها تحریک کرده‌اند»، «حالا ببینیم چه خواهد شد»، «بگزار دیگران جلو بیفتند، اگر کاری توانستند ما هم شرکت می‌کنیم» ... از اینگونه بهانه‌ها بسیار توان آورد. ولی آیین طبیعت را تغییر نتوان داد. جلو مکافات را نتوان گرفت. بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیش‌بینی کرده بجلوگیری پردازید. نکرده‌اید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید، باز بهانه‌ آورید، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا می‌داند که سرگذشت این توده چه خواهد بود. بدانید ای ایرانیان، آسمان برای شما نخواهد گریست، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد.» ** ''(امروز چاره چیست؟، ص 51)1324'' *«یک نادانی دیگری در ایران اینست که از حزب یا باهماد تنها بصورت آن بس می‌کنند. مثلاً ده تن یا بیست تن باهم می‌شوند و نام حزب بروی خود می‌گزارند و چند ماده‌ای از اینجا و از آنجا گرفته فهمیده و نافهمیده بهم بسته آن را «مرامنامه» می‌خوانند، و اگر یک گامی بالاتر گزارند این خواهد بود که یک روزنامه‌ای نیز برپا کنند و سخنان پرت و پراکنده‌ای را بنویسند و این رویه‌کاری[=ظاهرسازی] را «حزب» می‌شمارند و بهیچ کوشش دیگری جز کشاکش با حزبهای دیگر یا همچشمی و چَخِش[= مجادله] درمیان خودشان نیاز نمی‌بینند. معنایی که از حزب فهمیده‌اند اینهاست. اینهاست که می‌گوییم باید بجلوگیری کوشیم.» ** ''(پرچم روزانه، شمارۀ 254)1321'' *«مشروطه تنها بودن قانونها و مجلس شورا نیست. مشروطه بیک معنی عالیتر دیگریست. مشروطه معنایش آنست که یک توده می‌خواهد خودش کارهای خود را اداره کند. می‌خواهد کسی باو فرمان نراند. برای آنکه سخن روشن باشد باید دانست ما در زندگانی دو رشته کارها داریم: یکی کارهای خصوصی، دیگری کارهای عمومی. مثلاً ما باید خانه داشته باشیم، خواربار تهیه کنیم، رخت خریم، کفش خریم، اگر ناخوش شدیم بنزد پزشک رویم. اینها کارهاییست که هر خانواده‌ای خودش برای خودش انجام می‌دهد. ولی بدیهیست که زندگانی تنها با اینها نمی‌چرخد. به یک رشته کارهای دیگری هم نیاز هست. ما در این شهر که هستیم باید آن را پاکیزه داریم، باید دزدان را مانع شویم، از شیوع بیماریها جلو گیریم، عدلیه‌ای باشد که اگر دو کس دعوا داشتند بآنجا رجوع کنند، راهها امنیت می‌خواهد تا کاروانها بیایند و بروند، باید با کشورهای همسایه رابطه داشته باشیم و پیمانها بندیم. باین رشته کارها نیز نیاز هست و اینهاست که ما کارهای عمومی یا کارهای کشوری می‌نامیم. در زمانهای گذشته این کارها بیک تن سپرده می‌شد و او پادشاه بود که با میل و ارادۀ خود کشور را اداره می‌کرد، بمردم نیز فرمان می‌راند. مردم او را «سایۀ خدا» می‌شناختند و فرمان می‌بردند و تکلیفی هم نداشتند. باین معنی مردم در آن روز نه اراده و اختیاری در کارهای کشور داشتند و نه مسئول بودند. مسئول تنها پادشاه بود. این ترتیب هزارها سال در جریان بوده تا خردمندانی برخاسته و چنین گفته‌اند: چرا یک تن بدیگران فرمان راند؟!.. چرا مردم خودشان کارهای کشور را اداره نکنند؟!.. اینها را گفته با دلیل ثابت کرده‌اند که یک پادشاه هر قدر هوشیار و خردمند باشد نخواهد توانست مصالح کشور را چنانکه شایسته است تشخیص دهد، نخواهد توانست کارها را از راهش بانجام رساند. در نتیجۀ این مشروطه پیدا شده. باین معنی، این حرفها در مردم تأثیر کرده که در همه جا بشورش برخاسته و دستگاه استبدادی پادشاهان را برانداخته خودشان رشتۀ کارهای کشور را بدست گرفته‌اند. پس در مشروطه افراد خودشان کارهای کشور را اداره می‌کنند. هر فردی از ایشان مسئولیتی بگردن دارد، هر فردی باید بکشور و کارهای آن علاقه‌مند باشد و هر زمان که نیاز افتاد از فداکاری با جان و مال بازنایستد. این وظیفۀ اوست، این باو واجب است. ولی در ایران کم کسی مشروطه را باین معنی فهمیده. کم کسی خود را در برابر کشور و توده مسئول می‌داند. اگر حقیقت را بخواهیم کسانی که در ایران پیشگام شدند و مشروطه را روان گردانیدند، آنها نیز مشروطه را باین معنی نمی‌دانستند. اینست نخواسته‌اند بمردم نیز بفهمانند. به هرحال در ایران امروز یکی از کارهای بسیار مهم اینست که کتابچه‌ها نوشته شود و سخنرانیها در رادیو بعمل آید و بمردم معنی مشروطه فهمانیده شود. مشروطه والاترین شکل حکومت است. امروز بیشتری از توده‌های پیشرفته و بزرگ جهان ـ از کشورهای متحدۀ آمریکا و انگلستان و فرانسه و دیگران ـ با مشروطه اداره می‌شوند. اینها باید بمردم فهمانیده شود. فهمیدن مردم معنی مشروطه را و علاقه‌مندی آنها بکشور و کارهای کشوری تأثیر محسوس خواهد داشت و بسیاری از دشواریهای امروزی را آسان خواهد گردانید. گاهی کسانی می‌گویند: «این توده شایستۀ مشروطه نیست». می‌گویم: باید کوشید و آنها را شایسته گردانید، نه اینکه از مشروطه چشم پوشید.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 39)1324'' *«امروز برای نجات ایران یک جمعیت می‌خواهد، یک جمعیت ایرانخواه بیطرف، یک جمعیت ریشه‌دار آبرومند». «تا در یک توده همۀ مردم دارای رشد سیاسی نشده‌اند، باید جمعیتی باشد و آنها را اداره کند، و این ناچاریست.» «اولاً این جمعیت باید دارای حقیقت باشد. باین معنی یک دسته از روی فهم و بینش احتیاجات ایران را بدیده گیرند ... از روی اینها موادی تهیه کنند که برنامۀ زندگانی توده و سیاست کشور باشد، و خودشان آنها را بپذیرند و محترم شمارند و آرزومند اجرایش باشند، بکوششهای خود قیمت داده برای فداکاری در آن راه آماده باشند. دربارۀ آن مواد کتابها نویسند، سخنرانیها کنند، روزنامه‌هاشان آنها را دنبال کند، تا بدینسان تودۀ انبوه را آگاه گردانند و با خود همراه سازند و زمینه برای اجرای مواد آماده گردانند. ثانیاً کسانی که باین جمعیت می‌آیند باید برای خود سودی منظور ندارند. مقصودشان آن نباشد که پارتی پیدا کنند و از فلان اداره کار بگیرند، در فلان وزارتخانه مدیرکل باشند. بنام غیرت و مردانگی پا بمیان نهند و خواستشان این باشد که بیست ملیون مردم را از بدبختی رهانند. مزدی که برای خود در نظر گیرند جز نیکنامی و شهرت تاریخی نباشد. در این کشور از بس اندیشه‌ها کوتاه شده، بیشتر مردم چنین می‌پندارند که به هر کاری که می‌آیند باید برای خود سودی منظور دارند. کوشیدن در راه کشور و توده در نزد آنها دارای معنی نیست. دخالت در کارهای توده و سودجویی از آن راه در ایران پیشه‌ای گردیده. این دبستان فساد در ایران از سالهاست تأسیس یافته و پیاپی شاگرد بیرون می‌دهد. فلان آقا میهن‌پرست است. چه کار می‌کند؟.. به اینجا و آنجا می‌دود، آواز بآوازها می‌اندازد، پول درمی‌آورد، ثروت می‌اندوزد، تحصیل جاه و شکوه می‌کند. بهترین میهن‌پرستان در این کشور کسانیند که تا زیان یا ترسی درمیان نباشد ـ غلط یا درست ـ بسود میهن می‌کوشند. ولی اگر ترسی یا زیانی درمیان بود بخود حق می‌دهند که میهن و سود آن را فراموش کنند و بخاموشی گرایند، بلکه اگر نیاز افتاد بزیان آن هم بکوشند». ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 29 و 30 و 34)1324'' *«کار زندگانی بآن آسانی نیست که هر جوان ناآزموده و هر مرد بیکاره‌ای بگفتگو از آن پردازد و پندآموزی و راهنمایی کند. از چیزهایی که بیگمان باید از میان برخیزد این راهنماییها ـ یا بهتر گویم این خودنماییها و نان خوردنها می‌باشد. اینها سررشته را گم کردنست. اینها تیشه بریشۀ خود فرود آوردنست. این چیست که جوانان نادانیهای خود را بتوده ارمغان می‌سازند؟! این چیست که مردان درمانده‌ای چون هیچ کار و پیشه‌ای نمی‌یارند، از راهنمایی و پندآموزی نان می‌خورند؟! مردمی که زندگانی را بدینسان بازیچه شمارند کی روی فیروزی توانند دید؟!..» ** ''(پیمان سال پنجم، شمارۀ هفتم ص 265)1318'' *«بر نادانی یک توده دلیلی روشنتر از پراکندگی اندیشه‌های آنان نیست.» ** ''(پیمان سال پنجم، شمارۀ چهارم، ص 121)1317'' *«این سرزمین ماست، اینجا خانۀ ماست. ما اینجا می‌نشینیم و زندگی می‌کنیم و از آبش و هوایش برخوردار می‌شویم، در کوه و دشتش می‌گردیم و لذت می‌بریم، زمینهایش را می‌کاریم و خوراک بدست می‌آوریم، از کانهایش و از جنگلهایش بهره می‌جوییم. هرچه داریم از اینجاست. باید قدرش بدانیم و بآبادیش کوشیم. هر مردمی میهنی دارند و اینجا هم میهن ماست. آنها که هزارها سالست استقلال خود را از دست داده‌اند می‌کوشند که آن را بدست آورند. ما که داریم چگونه از دست دهیم؟!..» ** ''(امروز چاره چیست؟ سات 37)1324'' *«این یک موضوع مهمیست که در آینده شهرهای ایران کوچکتر و دهها بزرگتر شود. با این ترتیب که در دهات وسایل زندگانی آماده گردد: خانه‌ها با دستورهای بهداشتی ساخته شود، برق بکار افتد، تلفن کشیده شود، دبستان بنیاد یابد، پزشک باشد، داروخانه باشد، دادگاه بخش باشد. آنگاه از شهرها کسانی که کار مشروعی ندارند و با مفتخواری و یا با کارهای بیهوده زندگانی می‌کنند بآنجاها کوچانیده شوند که با کشاورزی و یا هر کار مشروع دیگری که می‌توانند زندگی آغازند.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 45)1324'' *«در این توده نادانیها چندانست که با نوشتن بجایی نرسد. این حال یک توده است که کشاورز که رنج می‌کشد و خواربار می‌بسیجد[تولید می‌کند] خوار و بی‌ارجست و باید در دیهِ خود با سختترین زندگانی بی‌پزشک و بی‌دارو و بی‌دبستان و بی‌دادگاه بسر برد، و از آنچه کاشته است یک‌نیم را به دیه‌دار دهد و اگر روزی بشهر آمد به رخت فرسودۀ بدنمایش نگریسته بخیابان راهش ندهند ولی از آنسوی شاعرِ یاوه‌گو و روزنامه‌نویسِ سخن‌فروش دارای ارج و جایگاه می‌باشند و در شهر با خوشی و آسودگی زندگی می‌کنند.» ** ''(کار و پیشه و پول، ص 16)1323'' *«آقای رئیس فرهنگ، آن سعدی و حافظ که شما آنهمه هواداری از آنها نشان می‌دهید و وزارت فرهنگ کتابهای ایشان را بدست نورسان می‌دهد، هردو آلوده و بیناموس بوده‌اند و در کتابهای خود آشکاره دم از ساده‌بازی و بیناموسی می‌زنند. آن باب پنجم گلستانست که با صد بیشرمی ‌‌نوشته شده و این شعرهای حافظست که پردۀ آزرم را دریده. چنین کسانی چه شایسته است که کتابهاشان بدست جوانان داده شود؟!.. آخر پس غیرت و آزرم کجا رفته؟!.. من نمی‌دانم شماها در خوابید یا بیدار؟!.. نمی‌دانم چرا زشتی این کار را نمی‌‌فهمید؟!.. ... آموختن این سخنان بجوانان، غیرت آنان را کشتن و خونهاشان از جوش انداختنست. ... این بدی را که شما بتوده و کشور خود می‌کنید دشمن با دشمن روا نباید شمارد. ... ما بشاعران کتک نمی‌زنیم که شما بیایید و نگزارید، ما بآنان ایرادهای بسیار روشن می‌گیریم و شما که دانشمندید باید آن ایرادها را بخوانید و بیندیشید که اگر راست یافتید بپذیرید و با ما همدستی کنید و اگر راست نیافتید هر پاسخی که می‌دانید بنویسید و بچاپ رسانید که همگی بدانند. اینست راهی که باید یک دانشمند پیش گیرد ... آری شما توانید کسانی را که روانهاشان بیمار و دلهاشان آلوده است بدشمنی با ما برانگیزید، و این کار را سالهاست هواداران سعدی و حافظ می‌کنند و نتیجه‌ای جز روسیاهی نبرده‌اند. ... آیا این بخردانه است که مردمان، جهان را هیچ و پوچ پندارند و پروای آن نکنند؟!.. آیا درس دادن این سخنان بجوانان ریشۀ کشور را کندن نیست؟!..» ** ''(پرچم نیمه‌ماهه ص210 تا 213)1322'' *«ما می‌خواهیم این کشور را از بدبختی برهانیم و چون راه کار را شناخته‌ایم بفیروزی خود امیدمندیم.ما می‌خواهیم گمراهیها و بدآموزیهای زهرآلود را که از سعدی و حافظ و مولوی و دیگران بیادگار مانده و شماها[دولتیان خائن] در راه افزودن برواج آنها صد پافشاری نشان داده‌اید از ریشه براندازیم، و بجای آنها کتابهایی را که بجوانان درس غیرت و گردنفرازی و میهن‌پرستی دهد روان گردانیم. ما می‌خواهیم نورسان را از این فرهنگ مغزفرسا که بدخواهان این کشور بنیاد گزارده‌اند از میان برداشته بجای آن فرهنگ را بمعنی راستش بنیاد گزاریم.» ** ''(«دادگاه»،‌ گفتار دوم)1323'' *«ما می‌گوییم: بسیاری از شاعران (و همچنین از دیگر مؤلفان) مردم را به جبریگری و خراباتیگری دعوت کرده‌اند و شعرها و گفته‌های آنها را می‌آوریم: «می خور که ندانی ز کجا آمده‌ای // خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت» و «گر زمین را بآسمان دوزی // ندهندت زیاده از روزی» و «اگر تیغ عالم بجنبد ز جای // نبرّد رگی تا نخواهد خدای»، «ترید و ارید و مایکون الا ماارید». می‌گوییم: جبریگری و خراباتیگری هر دو بسیار غلطست و مردمی که باینها بگروند جز نابودی سرگذشتی نخواهند داشت. این سخنیست که ما می‌گوییم. کنون یک آدمی باخرد که اینها را می‌خواند یا باید هر دو مقدمه را بپذیرد و با ما همراهی و همدستی کند و یا بگوید فلان مقدمه را نمی‌پذیرم و یا بفلان مقدمه ایراد دارم. و آنچه می‌فهمد با دلیل بگوید تا ما نیز با دلیل پاسخ دهیم. اینست آنچه که از یک آدمی باخرد انتظار توان داشت. اما اینکه کسی همۀ آنها را بکنار گزارد و پس از آنهمه دلیلها باز بر سر نادانی خود ایستادگی نشان دهد و آنگاه به هیاهو پردازد که بشعرا توهین شده، این همان درماندگی خرد و فهم است.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 126)1321'' *«ما می‌خواهیم ایرانیان حقایق زندگانی را دریافته در پیرامون آن یگانگی نمایند و در راه نشر آن حقایقست که بشاعران برخورده بدآموزیهای آنان را سنگ راه خود یافته خورد می‌کنیم. ما می‌گوییم: «هر مردمی باید بآبادی کشور خود و نگهداری آن بکوشند». این یکی از حقایقست که می‌خواهیم در دلها جا دهیم ولی شاعران همگی ضد این را گفته‌اند. همگی آنها مردم را بجبریگری و بی‌پروایی و مستی شبانه‌روزی خوانده‌اند اینست ما ناگزیر می‌شویم آنها را براندازیم. همچنین بیکایک کیشها از بهائیگری و باطنیگری و صوفیگری و آن دیگرها که مایۀ پراکندگی و گمراهی است پرداخته ایرادهای خود را می‌نویسیم. راه یگانگی اینست. زیرا آنچه مردمی را بیک راه تواند آورد حقایقست.» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 251)1321'' *«مایۀ بدبختی ایرانیان اندیشه‌های پراکنده‌ایست که در مغزها جا دارد. این اندیشه‌های پریشان و گمراهست که اراده‌ها را سست و خردها را بیکاره می‌گرداند و مردم را بدینسان درمانده و بدبخت می‌سازد. سپس دلیل آورده گفته‌ایم: سرچشمۀ کارهای آدمی مغز اوست. مغز است که بدیگر عضوها فرمان می‌دهد و آنها را بکار می‌اندازد.از آنسوی مغز تابع اندیشه‌هاییست که در آن جا می‌گیرد. این اندیشه‌هاست که مغز را اداره می‌کند. پس از این مقدمه گفته‌ایم باعث اینکه ایرانیها بدینسان سست‌اراده و بیچاره‌اند سخنان پراکندۀ ضد هم می‌باشد و مثل آورده گفته‌ایم: در این توده از یکسو سروده می‌شود: «بجز از کشته نَدرَوی» و از یکسو گفته می‌شود: «که بر من و تو در اختیار نگشاده» یا گفته می‌شود: «گر زمین را به آسمان دوزی // ندهندت زیاده از روزی». امروز از یکسو ما می‌خواهیم مردم را بکوشش واداریم و از یکسو کتابها پر است از تعلیمات جبریگری. از یکسو ما می‌گوییم: باید کوشید و کشور خود را نگه داشت و از یکسو کتابها پر است از اینکه با کوشش بجایی نتوان رسید: «بخت و دولت بکاردانی نیست // جز بتأیید آسمانی نیست». از یکسو ما می‌گوییم: باید در اندیشۀ نگهداری خاندانهای خود باشیم و باید خطرهای احتمالی آینده را بدیده گرفته درپی وسایل دفاع باشیم از سوی دیگر گوشها پراست با این شعر و مانند آن: «اگر تیغ عالم بجنبد زجای // نبّرد رگی تا نخواهد خدای». می‌گوییم: آیا باور کردنیست که این همه سخنان که بنام جبریگری و اختیار نداری گفته شده بی‌اثر بماند؟!.. آیا باور کردنیست که سخنانی که ما بنام میهن‌پرستی و کوشش می‌نویسیم اثر خود را بکند ولی اینها نکند؟!..» ** ''(پرچم روزانه شمارۀ 124)1321'' *«همه می‌دانیم که گروه بزرگی از مردم این کشور کار می‌کنند و رنج می‌کشند و زندگانیِ توده را براه می‌اندازند و در همانحال خودشان و خانواده‌هاشان بآتشِ نداری می‌سوزند و زندگانی را با صد سختی بسر می‌برند. چرخِ زندگانی ما را کیها می‌گردانند؟.. کارگران کارخانه‌ها، شاگردان دکانها، هیزم‌شکنها، باربرها، خشت‌مالها، ناوه‌کشها، ... اینهایند که رنج می‌کشند و برای ما کار می‌کنند.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 43)1324'' *«در ایران همگیِ مردم داد و ستد و بازرگانی و دیگر پیشه‌ها و کارها را جز برای روزی درآوردن و دارایی اندوختن نمی‌‌شناسند، و اینست به آن آزمندان نیز جای ایراد باز نمی‌‌ماند. در جایی که داد و ستد برای پول درآوردنست آنان نیز پول درمی‌‌آورند و کسی نمی‌‌تواند نکوهش (انتقاد) بآنها نماید. ما می‌‌گوییم: داد و ستد یا بازرگانی یا هر پیشۀ دیگری برای پول درآوردن نیست. بلکه برای گردیدن چرخ زندگانی توده‌ایست. می‌گوییم: دست بدست گردانیدن کالا که امروز درمیان بازرگانان رواج می‌دارد یک کار نامشروعیست و پولی که از آن راه بدست آید حرامست. می‌‌گوییم: یک کالایی را که کسی یا کارخانه‌ای ساخته و پدید آورده باید یکسره (مستقیم) بخاندانها فروخته شود که از آن بهره جویند، و اگر بدست میانجی نیاز هست بیش از اندازۀ نیاز نباید بود.» ** ''(پرچم نیمه‌ماهه ص58)1321'' *«اگر در توده‌ای هیچکس نتواند بیکار باشد و مفت خورد، هیچکس نتواند کاری بیهوده و بیسود پیش گیرد، هر کسی باندازۀ ارزش کار خود مزد گیرد، داد و ستد و بازرگانی محدود باشد بخریدن از تولید کنندگان و فروختن بمصرف کنندگان، سرمایه‌ها محدود باشد که کسی نتواند بیش از اندازه بکار اندازد، انبارداری و گرانفروشی ممنوع باشد ـ در چنین توده‌ای آیا باز اجحافات خواهد بود؟!.. آیا زمینه گشاده نخواهد بود که هر کسی باندازۀ هوش و جربزۀ خدادادی و باندازۀ کوششی که بکار می‌برد از لوازم زندگانی و خوشیهای آن سهم برد؟!..» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 61)1321'' *«دستۀ انبوهی از پولداران و گرانفروشان از پیروان کیشها هستند و همانا سرچشمۀ این رفتار سنگدلانه‌شان همان کیش‌شان می‌باشد. زیرا یک کیش که توده و کشور و دولت را خوار می‌شمارد، و دلبستگی به آبادی کشور و آسایش توده را بد می‌داند، یک کیش که می‌گوید: شما تنها «وجوه شرعی» (خمس و مال امام) را بپردازید بس است، یک کیش که می‌گوید: از هر راه که پول بدست آورید بیاورید ولی برای «تطهیر» آن «رد مظالم» به علما بدهید ... چنین کیشی جز مایۀ سنگدلی نتواند بود.» ** ''(پرچم نیمه‌ماهه شمارۀ یکم، گفتار پولداران و آزمندان)1322'' *«مفتخواری در این کشور رواج بسیار دارد و راههای مختلفی پیدا کرده. مثلاً فلان کس در خانه می‌نشیند و از دولت مستمری می‌گیرد، یا خانقاهی باز کرده مریدانش پول می‌آورند، یا از املاکش می‌رسد و می‌خورد، یا پول بمرابحه می‌دهد و عایدی دارد. امثال اینها بسیار است ـ یک رشته کارها نیز هست که چون بیهوده است، در حکم مفتخواریست. مثلاً فلان شخص رمان می‌نویسد و می‌فروشد، فلان مرد فال می‌گیرد و پیشگویی می‌کند، بازرگانان در بازار کالاها را دست بدست می‌گردانند. اینها نیز بسیار است. این مفتخواران اگر جلوشان گرفته شود ناچار خواهند بود بکار پردازند و باندازۀ کوشش خود پول بدست آورند و به همان اندازه از کالاها و از خوشیهای زندگانی سهم یابند و این برخورداریهای بیحساب امروزی از میان خواهد رفت.» ** ''(امروز چاره چیست؟ ص 61)1324'' *«یکی از مباحثی که در میانۀ ما و دانشمندان سوسیالیستی است در این زمینه است که آنها بهتر دانسته‌اند در هر کشوری دولت کارها را بدست گیرد و مردم همه کارگر دولت باشند و برای او کار کنند و هرچه اینها تهیه می‌کنند و می‌سازند، با دست دولت درمیانشان تقسیم شود و به هر کسی سهمی برسد. ولی ما می‌گوییم: این کار آزادی مردم را بیعلت از دستشان گرفتنست. آزادی مردم را گرفتنست در جایی که به آن نیاز نمی‌باشد. آن وقت این کار ضرر بزرگ دیگری نیز می‌تواند داشته باشد، زیرا از استعدادها و نیروهای خدادادی مردم می‌تواند کم کند.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی ص 39)1323'' *«از چیزهای عجیب آنکه تاجران خیال می‌کنند کالاهایی را که خریده‌اند و نگه می‌دارند مال خودشان است و خود را در فروختن و نفروختن و همچنین در فروختن آنها به هر کسی و به هر قمیتی آزاد می‌دانند، در حالی که اینطور نیست و آنان مالک آن کالاها نیستند. اینطور نیست که هر کسی هر چیزی را داشت مال اوست. آن کالاها را کسانی تهیه کرده‌اند و باید مصرف‌کنندگان مصرف کنند. و اینان در این بین بیشتر از یک واسطه نیستند که از تهیه‌کنندگان خریده‌اند و باید به مصرف‌کنندگان بفروشند و دربارۀ قیمت نیز بیش از اندازۀ مشروع ـ بیش از اندازۀ مزد واسطه‌گری خود که باید منصفانه تعیین شود ـ اضافه نمی‌توانند بکنند. به هر حال آنچه اصلاً معنی ندارد اینست که ایشان مالک کالاها باشند.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی ص 9)1323'' *«زنان دستۀ جدایی نیستند تا سخن از نیکی یا بدیشان رود. زنان اگر نیکند از مایند، اگر بدند از مایند. زنان از ما زاده‌اند و ما از زنان زاده‌ایم. زنان کیستند؟.. زنان مادران و خواهران و همسران و دختران مایند. ما همه در یکجا می‌زییم، در پیش بردن زندگانی دست بهم داده‌ایم. کوششهای ما بهر زنانست و کوششهای زنان بهر ما. خوشیهای ما بیش از همه از رهگذر زنانست. پس چه جدایی میانۀ ما و آنهاست؟!..» ** ''(خواهران و دختران ما، ص 20)1323'' *«یک حق زنان که امروز پایمال می‌گردد حق شوهر پیدا کردن و فرزندان داشتن است. این حق بیچون و چرای زنهاست. خدا زنان را برای مردان و مردان را برای زنان آفریده که هیچ یکی جدا از دیگری نتواند زیست، و از اینجاست که شمارۀ زنان و مردان را در همه جا و در همۀ زمانها یکسان (یا نزدیک بهم) گردانیده. اینست مردی که بسال زناشویی رسیده و زن نمی‌گیرد هرآینه زنی را بدبخت می‌گرداند. هرآینه حق او را پایمال می‌سازد.» ** ''(خواهران و دختران ما، ص 21)1323'' *«در یک توده باید اندیشه‌ها و همچنین روش زندگانی در یک پایه و یا بهم نزدیک باشد. در ایران یکی از گرفتاریهای بزرگ پستی و بلندی بی‌اندازه اندیشه‌ها و ناسازگاری روشهای زندگانیست. در همین زمینۀ زنان دیده می‌شود که از یکسو گروه انبوهی هنوز دست از چادر و روبند برنمی‌دارند و بار دیگر بآن بازگشته‌اند و آخوندها دست از گریبان ایشان برنداشته زنان روباز را بآتش دوزخ بیم می‌دهند، و از یکسو دسته‌ای از زنان بآرزوی وکالت پارلمان افتاده‌اند. شگفتتر آنست که برخی از آزادیخواهان زیان این پستی و بلندی بی‌اندازه را نمی‌دانند و بجای نبرد با آن ملایان و کوفتن سر ایشان که بسیار ارجدار است ترانۀ بیجای نمایندگی بانوان را بمیان می‌آورند.» ** ''(خواهران و دختران ما، ص 25)1323'' *«امروز یکی از گرفتاریهای ایران (بلکه همۀ جهان) زن نگرفتن مردانست. بیشتر جوانان زن نمی‌گیرند و از کامرانی با زنان هم بازنمی‌ایستند. خانواده پدید نمی‌آورند و بخانواده‌ها آزار دریغ نمی‌گویند. دختران را می‌خواهند که دنبال کنند و بدام عشقبازی اندازند، و نمی‌خواهند که با یکی زناشویی کنند و از راه سزا زندگی بسر برند. این رفتار زشت ایشانست و شگفتتر آنکه همانان خود را هوادار زنان می‌شمارند و چنانکه گفتیم با رمان بافتن و گفتار نوشتن می‌کوشند آنها را بفریبند. ... از این بدتر آنکه همه فیلسوفند و چنانکه گفتیم شما اگر بپرسید: «چه شده که شما زن نمی‌گیرید؟!..»، زبان باز کرده فلسفه‌ها برای زن نگرفتن خود خواهند بافت. اینان از درس خواندن همین را یاد گرفته‌اند که برای هوسبازیهای پست خود بهانه‌هایی تراشند و رخت فلسفه پوشانند. اینان شاگردان خواجه حافظ شیرازیند ـ آن مردی که همیشه باده می‌خورد و یاوه می‌سرود و پی کاری و پیشه‌ای نمی‌رفت و صد پستی را بهم درمی‌آمیخت، و آنگاه فیلسوفانه بهانه می‌آورد و می‌سرود: «در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند // گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را».» ** ''(خواهران و دختران ما، ص 36)1323'' *«بدکاری یکی از ننگهای جهان آدمیگریست. امروز در ایران (بلکه در همۀ جهان) باید یکی از کوششها جلوگیری از این ننگ و رهانیدن زنان بدبختی باشد که پایشان لغزیده و بآن گودال افتاده‌اند. این کوششیست که باید زنان و مردان در آن همدستی نمایند.» ** ''(خواهران و دختران ما ص 38)1323'' *«در این باره[پیش‌بینیِ سازگاری] راه آنست که یک پسری که می‌خواهد بزناشویی برخیزد، آن کار را با آگاهی پدر و مادر و خویشان خود کند که آنها نیز اندیشه بکار برند و پیرامون کار را بسنجند. تنها بآن سَهِشی[احساسات] که در دل خود پدید آمده بس نکند. این رفتار از یکسو پاسداری با پدر و مادر و خویشان می‌باشد، و از یکسو بسود خود اوست و پایۀ زناشویی را استوار تواند گردانید. همچنان دختر یا زن باید بشوهر رفتن او با آگاهی از پدر و مادر و با خرسندی آنان باشد که از یکسو پاس آنها داشته شود و از یکسو پیرامون کار نیک اندیشیده گردد. آنگاه زن در خانۀ شوهر همیشه به پشتیبانی پدر و مادر و خویشان دیگر نیازمند است و این بسیار نابجاست که تنها به پسند خود بس کند و بآگاهی و خرسندی آنان ارج نگزارد.» ** ''(خواهران و دختران ما، ص 40)1323'' *«یکی از گرفتاریهای بزرگ در زندگانی امروزی همین داستان رخت و کفش و کلاه زنهاست. زنهای درسخوانده و نواندیشِ (متجدد) ما چیزی را که یاد گرفته‌اند، رختهای تازه بتازه پوشیدن و با یکدیگر همچشمی کردن است. «فلان رخت مُد شده من باید داشته باشم»، «فلان خانم فلان رخت را پوشیده بود من هم باید بپوشم». اینهاست جمله‌هایی که زنهای نواندیش ما ازبر می‌دارند. آنچه نمی‌فهمند و پروایی نمی‌نمایند اندازۀ توانایی مرد و درآمد اوست.» ** ''(خواهران و دختران ما، ص 55)1323'' *«کارهایی که به گردش چرخ زندگانی کمکی نمی‌کند و نیازی به آنها نیست و مایۀ دلخوشی و شیرین‌کامی نیز نمی‌باشد ـ شکل دیگری از مفتخوری است. مثلاً شعرهای یاوه که شاعران ایرانی گفته‌اند، یا مدح شاهان و آدمهای بانفوذ کرده‌اند، رمان‌نویسی که جوانان از اروپاییان یاد گرفته‌اند، افسانه‌گویی که درویشان به آن می‌پردازند، واعظی که بسیاری به آن مشغولند و جز پندفروشی نیست، روضه‌خوانی که روضه‌خوانها می‌کنند و مردم را به گریه می‌اندازند، تولیت امامزاده‌ها (گنبدداری) و زیارت‌نامه‌خوانی که در بسیاری از شهرها رواج دارد، دعانویسی و فالگیری و جادوگری که در همه جا هست، کارهای بیحاصل و وسیله‌های مفتخوری است.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 4)1323'' *«[ایرانیان] چون به زمین و آب اهمیت نمی‌دهند در پی استفاده از آنها نمی‌باشند، از اینجاست که می‌بینید نصف زمینهای قابل کشت، خشک و ویرانه افتاده است و هزارها قنات کور شده و از میان رفته. شنیدنیست که جوانهای درس‌خوانده از کشاورزی فرار می‌کنند و آن را لایق خود نمی‌دانند. کسی که از آنها دانشکدۀ کشاورزی را بپایان می‌رساند تنها آن می‌خواهد که اداره‌ای با عنوان کشاورزی برپا شود و او «رئیس اداره» باشد. بیش از این از علم کشاورزی نمی‌خواهند استفاده کنند. بسیاری از آنها خود دارای زمین می‌باشند، چون درس خوانده‌اند آنها را به دیگران واگذار کرده خود در شهر بکارهای بیهوده‌ای ـ از شاعری و رمان‌نویسی و هوچیگری و مانند اینها ـ مشغول می‌شوند.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 35)1323'' *«مردمی که کشوری ‌دارند و می‌توانند آزادانه از زمین و آب و هوا و آفتاب آنجا استفاده کنند، و نیروهای خدادادی بدنی و روانیشان سالم است، و می‌توانند از انرژیهای طبیعت و از علوم که رواج یافته استفاده کنند، برای ایشان مقدمات زندگانی خوش و آسوده آماده است که اگر حقایق زندگی را هم بدانند و در کارها و کوششها عقل را راهنمای خود بگیرند از مردم پرافتخار و موفق جهان می‌توانند باشند. اینها هم حقایقیست که باید مردم بدانند و باور داشته باشند. این مردم همانطور که قدر زمین و آب را نمی‌دانند و از آنها استفاده‌ای که می‌بایست نمی‌کنند، قدر نیروهای خدادادی خود را هم نمی‌شناسند و آنها را نیز در سرگرمیهای مضر و کارهای بیهوده تباه می‌کنند.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 36)1323'' *«آنچه مردمی باید داشته باشند و در زندگی به آنها نیازمندند، زمینهای قابل کشت و آب روان و هوای صاف و آفتاب تابان، و پس از اینها نیروهای بدنی و مغزی خودشانست. مردمی که کشوری ‌دارند و می‌توانند آزادانه از زمین و آب و هوا و آفتاب آنجا استفاده کنند، و نیروهای خدادادی بدنی و روانیشان سالم است، و می‌توانند از انرژیهای طبیعت و از علوم که رواج یافته استفاده کنند، برای ایشان مقدمات زندگانی خوش و آسوده آماده است که اگر حقایق زندگی را هم بدانند و در کارها و کوششها عقل را راهنمای خود بگیرند از مردم پرافتخار و موفق جهان می‌توانند باشند.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 35)1323'' *«دوباره می‌گوییم: ایرانیان از ثروتمندترین توده‌های جهانند. چنانکه گفتیم ثروت (یا آنچه یک توده باید داشته باشد)، در گام نخست زمین و آب و هوا و آفتاب و نیروهای بدنی و مغزی مردم است که این توده کمتر از دیگران نمی‌دارند.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 38)1323'' *«باید هر کسی بیک کاری یا پیشه‌ای پردازد. بیکاری اگرچه از روی بینیازی باشد، گناهست.» ** ''(پرچم روزانه، ش 241)1321'' *«کار و پیشه برای راه افتادن چرخ زندگانیست. از اینرو کارهایی را که ارتباطی براه افتادن چرخ زندگی ندارد ناروا می‌شناسیم. همچون: حقه‌بازی، فالگیری، رمالی، دعانویسی، روضه‌خوانی، شاعری، دلقکی، دست بدست گردانیدن کالا و مانند اینها. موسیقی و اینگونه چیزها که برای خوشی و شادی در عروسیها و جشنها دربایست[=لازم] است از کارهای زندگانیست و ما آنها را ناروا نمی‌شماریم.» ** ''(پرچم روزانه شماره‌ی 241)'' *«راهنمایی یا پندآموزی کار و پیشه نتواند بود. راهنمایی که از آن راه نان خورَد جز دربند نان خود نخواهد بود و جز بفریبکاری نخواهد کوشید. نان خوردن از این راه‌ها نارواست.» ** ''(پرچم روزانه شماره‌ی 241)1321'' *«پول را باجاره نتوان داد، این خود مفتخواریست که کسی سرمایه‌ای اندوزد و آن را بمرابحه دهد و بی‌آنکه بکوشد نانی خورد.» ** ''(پرچم روزانه شماره‌ی 241)1321'' *«سرمایه‌ها باید باندازه باشد (مثلاً امروز هیچ کسی بیش از پانصد‌میلیون تومان سرمایه بکار نیندازد). زیرا بی‌اندازگی سرمایه باعث می‌شود که یکی یک‌میلیارد، ده‌میلیارد تومان سرمایه ببازار آورد و دست همگی را ببندد.» ** ''(پرچم روزانه شماره‌ی 241)1321'' *«ایرانیان این حقایق را نمی‌دانند و همچون کودکان از سود و زیان ناآگاهند. چنانکه بارها گفته‌ایم به یک رشته زر و سیم و جواهرات که در بانک است دلبستگی بی‌اندازه نشان می‌دهند ولی بزمینهایی که خدا بایشان داده و سرچشمۀ زندگانی خودشان و فرزندانشان می‌باشد همه گونه بی‌پروایی می‌نمایند. ... مقصود از این گفتگوها آنست که ایرانیان فریب پندار را نخورند و دل به زر و سیم نبندند، بلکه معنی درست ثروت را که در گام نخست زمین و آب و هوا و آفتاب تابان این کشور و در گام دوم کالاهاست بشناسند، و اینست از یکسو ارج کشور خود را بدانند و بنگهداری و آبادی آن بیشتر کوشند و از یکسو به پدید آوردن کالاها دلبستگی فزونتر یافته و دربارۀ آنها تلاش بیشتر گردانند.» ** ''(پرچم روزانه، شمارۀ 247)1321'' *«باید بدانیم که ارزش هر چیزی از روی نیازیست که مردم در زندگی بآن ‌دارند. مثلاً ما در زندگی به جو و گندم و دیگر خوراکیها نیازمندیم و به آن اهمیت می‌دهیم و همچنین دیگر چیزهایی که نیاز ‌داریم. اینست دربارۀ طلا و نقره می‌پرسیم: چه نیازی به آنها هست که به برنز و مس و آهن نیست؟!.. چرا قیمت آنها صدها برابر اینهاست؟!.. بله همۀ فلزها یکسان نیستند و شاید طلا و نقره از روی درخشانی یا از جهت دیگری برتری به برنز و مس و آهن داشته باشند. ولی این برتری تا چه اندازه است؟!.. قیمت امروزی طلا و نقره از روی اساس و پایه‌ای نیست. این قیمت جز نتیجۀ رقابت ثروتمندان نبوده.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 21)1323'' *«ایرانیان دو چیز را کم می‌دارند که من اینک خلاصه یاد می‌کنم: 1ـ ایرانیان به علوم و صنایع اروپایی نیاز شدیدی ‌دارند که یاد بگیرند و در آباد کردن کشور و برخورداری از این موهبتهای خدایی از آنها استفاده کنند. 2ـ در ایران باید حقایق زندگانی خوب رواج یابد و ایرانیان از گمراهیها و نادانیهایی که به عنوان مذاهب یا ادبیات یا عرفان یا به هر عنوان دیگری گرفتارشان کرده و از زندگانی بازمی‌دارد رها بشوند و از روی فهم و بینش به کارهای زندگانی وارد بشوند.» ** ''(کار و پیشه و پول بزبان عادی، ص 36)1323'' *«این جنگها و خونریزیها که در جهان است جز میوۀ آز و کینه‌توزی نیست. این کار ناپسند جز از خصایل پست حیوانی برنمی‌خیزد. این ملل برای چه می‌جنگند؟! چرا از عقل پیروی نمی‌کنند؟! آیا چه فرقی میان افراد و ملل هست؟! آیا وحشیگری نیست که بدون هیچ علتی خون ملیونها جوانان را می‌ریزند؟! آیا سیاهکاری نیست که بر سر شهرها بمب و آتش می‌بارانند؟! در راه کدام خواست بزرگ و مقصود عالی است که اینهمه آسیبها بیکدیگر وارد می‌سازند؟! پیشوایانی که با آزمندی و خونریزی جهان را اداره می‌کنند آنها را مردمان ارجمند نمی‌توان دانست. جنگ را باید با بدیها کرد. باید با ستمگران و متجاوزین کرد.» ** ''(ورجاوند بنیاد بزبان عادی، بخش یکم،‌ بند 12)1322'' *«آدمیان بهر چه می‌نبردند؟!.. بهر چه از دست هم می‌کشند؟!. مگر در روی زمین همگی را جا نیست؟!.. مگر خوراک و پوشاک بهمگی نمی‌رسد؟!.. چرا بجای آن دست هم نگیرند؟!.. چرا دلسوزی و نیکخواهی ننمایند؟!.. می‌گویند: نبرد و کشاکش در نهاد آدمی نهاده شده. می‌گویم: شما آدمی را نشناخته‌اید. آدمی اگر از روی گوهرِ جانی به نبرد می‌گراید، در برابر آن گوهرِ روانی هست که بدلسوزی و نیکخواهی وامی‌دارد. ارج آدمی با این گوهر اوست و بیش از همه باید با این گوهر زید. آن سگان و گرگانند که باید با نبرد زیند. آدمیان را نبرد نه شایاست.» ** ''(ورجاوندبنیاد، بخش یکم، بند 8)1322'' *«گرانمایه‌ترین چیزی که خدا به انسان داده عقل است. عقل داور راست و کج، و شاخص نیک و بد می‌باشد. باید زندگی بآیین خرد باشد. این زیان بسیار بزرگیست که آدمیان عقل را از کار انداخته و زمام خود را بدست آز و کینه سپارند. زیان بزرگیست که زندگانی شیرین را بخود تلخ گردانند.» ** ''(ورجاوندبنیاد به زبان عادی،‌ بخش یکم، بند 10)1322'' *«این دانشها گامهای بزرگی در راه پیشرفت آدمیان بوده. ولی این باید با گامهای بزرگ دیگری در راه دین (یا خرد) توأم گردد. باید جنبشی نیز در این رشته پدید آید. باید مردمان بدانند که آدمی برگزیدۀ آفریدگانست و زندگانی جانوران او را نه شایاست. باید بدانند که نه آدمیان را به نبرد و کشاکش نیازی هست و نه آن شایندۀ آدمیان می‌باشد. باید بدانند که اینجهان یک دستگاه بسیار شگفت و بزرگیست که آدمی هرچه بیشتر می‌اندیشد بیشتر خیره می‌ماند، بدانند که این دستگاه نابآهنگ[=بی‌مقصود] و بیهوده نتواند بود و بیگمان خواستی از آن درمیانست و بیگمان آن خواست این زیست جانورانه نمی‌باشد.» ** ''(ورجاوند‌بنیاد، بخش دوم، بند 4)1322'' *«مادّیگری بزرگترین گمراهی‌ایست که جهان بخود دیده. شما بیگمان بدانید که بدیهایی که امروز در جهانست بخش بزرگی از آن هودۀ[نتیجه] مادّیگریست. این گرفتاری بزرگی که برای جهان پیش آمده و هر بیست سال و سی سال دولتهای بزرگ اروپا بجنگ برمی‌خیزند و سراسر جهان را ناآسوده می‌گردانند، این گرفتاری یکی از هوده‌های فلسفۀ مادّیست.» ** ''(در پیرامون روان، ص 5)1324'' *«این جنگها و خونریزیها که در جهان است جز میوۀ آز و کینه‌توزی نیست. این کار ناپسند جز از خصایل پست حیوانی برنمی‌خیزد. این ملل برای چه می‌جنگند؟! چرا از عقل پیروی نمی‌کنند؟! آیا چه فرقی میان افراد و ملل هست؟! آیا وحشیگری نیست که بدون هیچ علتی خون ملیونها جوانان را می‌ریزند؟! آیا سیاهکاری نیست که بر سر شهرها بمب و آتش می‌بارانند؟! در راه کدام خواست بزرگ و مقصود عالی است که اینهمه آسیبها بیکدیگر وارد می‌سازند؟! پیشوایانی که با آزمندی و خونریزی جهان را اداره می‌کنند آنها را مردمان ارجمند نمی‌توان دانست. جنگ را باید با بدیها کرد. باید با ستمگران و متجاوزین کرد.» ** ''(ورجاوند بنیاد بزبان عادی، بخش یکم،‌ بند 12)1322'' *«آدمیان بهر چه می‌نبردند؟!.. بهر چه از دست هم می‌کشند؟!. مگر در روی زمین همگی را جا نیست؟!.. مگر خوراک و پوشاک بهمگی نمی‌رسد؟!.. چرا بجای آن دست هم نگیرند؟!.. چرا دلسوزی و نیکخواهی ننمایند؟!.. می‌گویند: نبرد و کشاکش در نهاد آدمی نهاده شده. می‌گویم: شما آدمی را نشناخته‌اید. آدمی اگر از روی گوهرِ جانی به نبرد می‌گراید، در برابر آن گوهرِ روانی هست که بدلسوزی و نیکخواهی وامی‌دارد. ارج آدمی با این گوهر اوست و بیش از همه باید با این گوهر زید. آن سگان و گرگانند که باید با نبرد زیند. آدمیان را نبرد نه شایاست.» ** ''(ورجاوندبنیاد، بخش یکم، بند 8)1322'' *«گرانمایه‌ترین چیزی که خدا به انسان داده عقل است. عقل داور راست و کج، و شاخص نیک و بد می‌باشد. باید زندگی بآیین خرد باشد. این زیان بسیار بزرگیست که آدمیان عقل را از کار انداخته و زمام خود را بدست آز و کینه سپارند. زیان بزرگیست که زندگانی شیرین را بخود تلخ گردانند.» ** ''(ورجاوندبنیاد به زبان عادی،‌ بخش یکم، بند 10)1322'' *«این دانشها گامهای بزرگی در راه پیشرفت آدمیان بوده. ولی این باید با گامهای بزرگ دیگری در راه دین (یا خرد) توأم گردد. باید جنبشی نیز در این رشته پدید آید. باید مردمان بدانند که آدمی برگزیدۀ آفریدگانست و زندگانی جانوران او را نه شایاست. باید بدانند که نه آدمیان را به نبرد و کشاکش نیازی هست و نه آن شایندۀ آدمیان می‌باشد. باید بدانند که اینجهان یک دستگاه بسیار شگفت و بزرگیست که آدمی هرچه بیشتر می‌اندیشد بیشتر خیره می‌ماند، بدانند که این دستگاه نابآهنگ[=بی‌مقصود] و بیهوده نتواند بود و بیگمان خواستی از آن درمیانست و بیگمان آن خواست این زیست جانورانه نمی‌باشد.» ** ''(ورجاوند‌بنیاد، بخش دوم، بند 4)1322'' *«مادّیگری بزرگترین گمراهی‌ایست که جهان بخود دیده. شما بیگمان بدانید که بدیهایی که امروز در جهانست بخش بزرگی از آن هودۀ[نتیجه] مادّیگریست. این گرفتاری بزرگی که برای جهان پیش آمده و هر بیست سال و سی سال دولتهای بزرگ اروپا بجنگ برمی‌خیزند و سراسر جهان را ناآسوده می‌گردانند، این گرفتاری یکی از هوده‌های فلسفۀ مادّیست.» ** ''(در پیرامون روان، ص 5)1324'' *«آن سخنان تندِ زهرآلودی که نیتچه و همراهان او بنام فلسفه نوشته‌اند و چاپ شده و ملیونها و صدملیونها کسان آنها را خوانده‌اند، آیا می‌پندارید بیهوده بوده؟. آیا می‌پندارید در مغزها نَهَناییده[=اثر نکرده]؟. نیتچه که می‌گوید: «خرسندی چیست؟. خرسندی بدیگران برتری یافتن و راه زندگی را بخود گشادنست»، یا جمله‌های زهرآلود دیگری که با آب و تاب بزبان می‌آورد، آیا توان پنداشت که در سیاست آلمان کارگر نیفتاده؟! آیا توان گمان بُرد که اندیشۀ برتری بدیگران که در مغزهای آلمانیان پدید آمده و یکی از شُوَندهای[سبب] بزرگ جنگ بوده، از این گفته‌ها سرچشمه نگرفته؟!..» ** ''(در پیرامون روان، ص6)1324'' *«آدمی از سرشت خود دارای خیمهای[خصلت] پستِ آز و خودخواهی و ستمگری و برتری‌جوییست، و ما اگر می‌خواهیم بدی در جهان کمتر باشد باید بکاستن از نیروی این خیمهای پست کوشیم، ولی مادّیگری بجای کاستن، به نیروی آنها می‌افزاید. کسی که از سرشت خود آزمند و پول‌اندوز و یا ستمگر و مردم‌آزار است، همانکه شنید زندگانی نبرد است هرچه گستاختر می‌گردد. تو گفتیی نفت به آتشش ریخته می‌شود.» ** ''(در پیرامون روان، ص 8)1324'' *«آدمی دارای دو گوهر جداگانه است: یکی گوهری که با همۀ جانوران در آن یکسانست، گوهری که سرچشمۀ خواهاکها[=امیال] و کُناکهایش[اَعمال] خودخواهیست. دیگری گوهری که ویژۀ خود اوست، گوهری که سرچشمۀ خواهاکها و کناکهایش دلسوزی و نیکخواهیست.» ** ''(در پیرامون روان ، ص 14)1324'' *«پیدایش آدمی از هر راهی بوده است باشد، جدایی او از بوزینه یا از هر چیز دیگر به هر گونه‌ای بوده است باشد، به هر حال آدمی جز از جانورانست و این را با آنها به یک رشته نتوان کشید. دلیل همۀ اینها آن دستگاه روانست. این دستگاه آدمی را از جانوران بیکبار جدا گردانیده. اینها آدمی را بیکباره بالا برده. در اینجاست که ما می‌گوییم: «آدمی اگرهم از جنس جانورانست با آنان نه یکسانست».» ** ''(در پیرامون روان، ص 19)1324'' *«جُستار روان بسیار ارجدار است. این بیپایی فلسفۀ مادّی را نیک می‌رساند. چندانکه فلسفۀ مادّی زیانمند و شوم است، این جستار سودمند و ارجدار می‌باشد. فلسفۀ مادّی که جهان را جز این دستگاه سَتَرسا[=محسوس] نمی‌شناسد و آدمی را همین تن و جان می‌شمارد، ما از راه این جُستار، کوتاهی دانش و بینش پیروان آن فلسفه را به رخشان کشیده نشانشان می‌دهیم که ما در آدمی جز از تن و جان دستگاه دیگری بنام روان (که خرد و فهم و اندیشه هم از بستگان اوست) می‌یابیم ـ دستگاهی که آنان پی نبرده‌اند.» ** ''(در پیرامون روان ، ص 23)1324'' *«آدمی اگر گوهر روانیش نیرومند گردد، سرچشمۀ خواهاکها[=امیال] و کُناکهایش[اعمال] نیکخواهی و آبادی‌دوستی و دادگری و اینگونه خیمهای بسیار والاست و اینها چیزهاییست که جز درو نیست و خود مایۀ شایندگی[=لیاقت] او می‌باشد. اینهاست دلیل آنکه آدمی برگزیدۀ آفریدگانست.» ** ''(در پیرامون روان، ص 24)1324'' *«این خود جُستار بسیار ارجداریست که آدمی چگونه نیک تواند بود؟. خیمهای او چگونه ستوده تواند گردید؟. در این باره دیگران سخن ارجداری نگفته‌اند. ولی از گفته‌های ما، خود روشنست و بگفتگو نیاز نمی‌دارد. آدمی باید روان و خِردش نیرومند گردد. برای نیرومندی روان نیز بیش از همه شناختن آمیغها[=حقایق] دربایست[=لازم] می‌باشد.» ** ''(در پیرامون روان، ص 27)1324'' *«چیزیست آزموده: هنگامی که ما آمیغهایی[حقایق] را بکسانی بازنماییم و آنان را در شناختن جهان و زندگانی بیناتر گردانیم، خیمهاشان نیز ستوده خواهد گردید. وارونۀ آن نیز آزموده گردیده. زیان بدآموزیها از همین راه است. چنانکه گفتیم از روزی که مادّیگری در جهان پراکنده شده و بدآموزیهای آن در مغزها جا باز کرده، خیمهای پست آدمیان چیره‌تر و نیرومندتر بوده و بدی در جهان فزونتر شده است.» ** ''(در پیرامون روان، ص27)1324'' *«هستند کسان بسیاری که ترازوشان برای شناختن نیک و بد، سود و زیان خودشانست. ولی آنان کسانیند که روانهایشان بیمار و خردهاشان بیکاره است که ما اگر روانهای آنها را توانا گردانیم از آن حال بیرون خواهند آمد.» ** ''(در پیرامون روان، ص 28)1324'' *«هستی خرد چیزی بسیار روشنست و یکی از لغزشهای بزرگ مادّیگری نشناختن این نیروی آدمی می‌باشد.» ** ''(در پیرامون روان، ص 29)1324'' *«کوتاه‌شدۀ سخنان ما در آن باره اینست: آدمی دارای دو گوهر است: جانی و روانی. اکنون اگر بخواهد از روی گوهر جانی زید، زندگانیش جز نبرد و کشاکش نخواهد بود. جز همان نخواهد بود که گرگان و سگان می‌دارند و همیشه باهم گلاویزند. و اگر بخواهد از روی روان زید، یک زندگانی آدمیانه بسیار ستوده‌ای خواهد داشت و بجای نبرد و کشاکش، با یکدیگر دلسوزی و دستگیری خواهند داشت. همۀ کوششها در جهان اینست که آدمی از روی روان زید و زندگانی آدمیانه دارد. نیکخواهان که برخاسته‌اند در این راه کوشیده‌اند. قانونها برای اینست. دین برای اینست.» ** ''(در پیرامون روان،‌ ص 33)1324'' == پیوند به بیرون == {{ویکی‌پدیا}} {{ناتمام}} {{ترتیب‌پیش‌فرض:کسروی، احمد}} [[رده:اهالی ایران]] [[رده:پژوهشگران ایرانی]] [[رده:تاریخ‌نگاران ایرانی]] [[رده:زبان‌شناسان ایرانی]] </code> aw1l1h7ahv38pkjk19qu1d942mqi6cc الگو:کاربر ویرایش 10 14837 171378 171318 2022-08-21T09:47:09Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki {| cellspacing="0" style="width: 238px; background: skyblue; border:solid navy 1px; margin: 1px;" | style="width: 45px; height: 45px; background: Blue; text-align: center; font-size:12pt; color: {{{id-fc|white}}};" | <font color="white">'''{{{1}}}+'''</font> | style="font-size: 8pt; padding: 4pt; line-height: 1.25em; color: {{{info-fc|Blue}}};" | این کاربر بیش از {{{1}}} ویرایش در '''ویکی‌گفتاورد''' دارد. |}<noinclude> [[رده:الگو:کاربر|ویرایش]] [[رده:الگو:ویرایش‌های کاربران|*]] </noinclude> 4awcvmu0cunawn70080hm87f1mueazz 171379 171378 2022-08-21T09:47:56Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki {| cellspacing="0" style="width: 238px; background: skyblue; border:solid navy 1px; margin: 1px;" | style="width: 45px; height: 45px; background: Blue; text-align: center; font-size:12pt; color: {{{id-fc|white}}};" | <font color="white">'''{{{1}}}+'''</font> | style="font-size: 8pt; padding: 4pt; line-height: 1.25em; color: {{{info-fc|Blue}}};" | این کاربر بیش از {{{1}}} ویرایش در '''ویکی‌گفتاورد''' دارد. |}<noinclude> [[رده:الگو:کاربر|ویرایش]] </noinclude> eyr7e3q0eo29zi8buykrwmmt4d4ek3y 171380 171379 2022-08-21T09:48:49Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki {| cellspacing="0" style="width: 238px; background: skyblue; border:solid navy 1px; margin: 1px;" | style="width: 45px; height: 45px; background: Blue; text-align: center; font-size:12pt; color: {{{id-fc|white}}};" | <font color="white">'''{{{1}}}+'''</font> | style="font-size: 8pt; padding: 4pt; line-height: 1.25em; color: {{{info-fc|Blue}}};" | این کاربر بیش از {{{1}}} ویرایش در '''ویکی‌گفتاورد فارسی''' دارد. |}<noinclude> [[رده:الگو:کاربر|ویرایش]] </noinclude> kp5dxjgnrr4k9wew70fze40snlh676u 171413 171380 2022-08-21T10:52:17Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki {| cellspacing="0" style="width: 238px; background: skyblue; border:solid navy 1px; margin: 1px;" | style="width: 45px; height: 45px; background: Blue; text-align: center; font-size:12pt; color: {{{id-fc|white}}};" | <font color="white">'''{{{1}}}+'''</font> | style="font-size: 8pt; padding: 4pt; line-height: 1.25em; color: {{{info-fc|Blue}}};" | این کاربر بیش از {{{1}}} ویرایش در '''ویکی‌گفتاورد فارسی''' انجام داده است. |}<noinclude> [[رده:الگو:کاربر|ویرایش]] </noinclude> jedi701kwgfiasl1mznimxs43hggkjg آلبا د سس‌پدس 0 21719 171401 145824 2022-08-21T10:36:26Z KOLI 7333 به‌نظر کامل نیست. wikitext text/x-wiki '''[[W:آلبا د سس‌پدس|آلبا د سِس‌پِدِس]]''' (۱۱ مارس ۱۹۱۱ رم– ۱۴ نوامبر ۱۹۹۷ پاریس) روزنامه‌نگار و نویسندهٔ ایتالیایی-کوبایی بود. == گفتاوردها == * «در یک رابطه دو نفره وقتی دو نفر هیچ مشکلی با هم ندارند، حتماً یکی از آنها تمام حرف دلش را نمی‌گوید.» <!-- ** ''دیر یا زود'' --> == منابع == {{ویکی‌پدیا}} {{پانویس}} {{ناتمام}} {{ترتیب‌پیش‌فرض:سس‌پدس، آلبا د}} [[رده:اهالی ایتالیا]] [[رده:اهالی کوبا]] [[رده:شاعران ایتالیایی]] [[رده:شاعران کوبایی]] [[رده:نویسندگان ایتالیایی]] [[رده:روزنامه‌نگاران ایتالیایی]] [[رده:رمان‌نویسان ایتالیایی]] [[رده:درگذشتگان ۱۹۹۷ (میلادی)]] 6x43i6twnv57i13b00df6pxcawvcvhh 171403 171401 2022-08-21T10:41:52Z KOLI 7333 گسترش wikitext text/x-wiki '''[[W:آلبا د سس‌پدس|آلبا د سِس‌پِدِس]]''' (۱۱ مارس ۱۹۱۱ رم– ۱۴ نوامبر ۱۹۹۷ پاریس) روزنامه‌نگار و نویسندهٔ ایتالیایی-کوبایی بود. == گفتاوردها == * «در یک رابطه دو نفره وقتی دو نفر هیچ مشکلی با هم ندارند، حتماً یکی از آنها تمام حرف دلش را نمی‌گوید.» <!-- ** ''دیر یا زود'' --> * «زنها احمقند وگرنه زن نبودند…» * «من معتقدم که مهم‌ترین چیز در زندگی این است که مسیری را در پیش بگیرید و آن را تا انتها دنبال کنید، به شرطی که ایمان داشته باشید که راه درست است. (از ''در تاریکی شب'') == منابع == {{ویکی‌پدیا}} {{پانویس}} {{ناتمام}} {{ترتیب‌پیش‌فرض:سس‌پدس، آلبا د}} [[رده:اهالی ایتالیا]] [[رده:اهالی کوبا]] [[رده:درگذشتگان ۱۹۹۷ (میلادی)]] [[رده:رمان‌نویسان ایتالیایی]] [[رده:روزنامه‌نگاران ایتالیایی]] [[رده:شاعران ایتالیایی]] [[رده:شاعران کوبایی]] [[رده:نویسندگان ایتالیایی]] jbjzb7k2dvvv3h102ld3oibgv9fcewa ذهن زیبا 0 21736 171392 121951 2022-08-21T10:18:23Z KOLI 7333 دکتر روزن wikitext text/x-wiki '''[[W:ذهن زیبا|ذهن زیبا]]''' (به [[انگلیسی]]: A Beautiful Mind) نام [[فیلم|فیلمی]] زندگینامه‌ای و درام [[آمریکایی]] است. == گفتاوردها == :: ''جان نش'': «آلیشیا، فکر می‌کنی رابطمون ادامه پیدا کنه؟ چون من به یه اثبات احتیاج دارم، به یه سری داده قابل استناد.» :: ''آلیشیا'': «ببخشید، باید یکم بهم وقت بدی تا نظریات دخترونه‌م رو درمورد رومَنس بازنگری کنم... اممم... خب... [[جهان|عالم هستی]] چقدر بزرگه؟» :: ''جان نش'': «بی‌نهایت.» :: ''آلیشیا'': «از کجا می‌دونی؟» :: ''جان نش'': «می‌دونم چون تمام داده‌ها نشون میدن که بینهایته.» :: ''آلیشیا'': «ولی هنوز اثبات نشده.» :: ''جان نش'': «نه.» :: ''آلیشیا'': «توئم که ندیدیش؟» :: ''جان نش'': «نه» :: ''آلیشیا'': «پس از کجا مطمئنی؟» :: ''جان نش'': «مطمئن نیستم. فقط باور دارم.» :: ''آلیشیا'': «اممم... خب فکر می‌کنم [[عشق]] هم همینطوری باشه.» * ''دکتر روزن'' (در توصیف [[W:اسکیزوفرنی|اسکیزوفرنی]]): «تصور کن یک‌دفعه بفهمی آدم‌ها، مکان‌ها و لحظات مهم زندگی‌ات نه ازبین رفتن و نه مُردن… بلکه بدتر از اون، هرگز وجود نداشتن. چه جهنمی می‌شه؟» == پیوند به بیرون == {{ویکی‌پدیا}} {{پانویس}} {{ناتمام}} [[رده:فیلم‌های آمریکایی]] [[رده:فیلم‌های درام]] [[رده:فیلم‌های بر پایه زندگی‌نامه]] [[رده:فیلم‌های ۲۰۰۱ (میلادی)]] [[رده:برندگان جایزه اسکار بهترین فیلم]] [[رده:فیلم‌های بر پایه رویدادهای واقعی]] [[رده:فیلم‌های زندگی‌نامه‌ای]] [[رده:برندگان جایزه گلدن گلوب]] [[رده:فیلم‌های انگلیسی‌زبان]] p8bl6mtygcztghvs7848dt3tasqn6de 171399 171392 2022-08-21T10:31:41Z KOLI 7333 /* گفتاوردها */ wikitext text/x-wiki '''[[W:ذهن زیبا|ذهن زیبا]]''' (به [[انگلیسی]]: A Beautiful Mind) نام [[فیلم|فیلمی]] زندگینامه‌ای و درام [[آمریکایی]] است. == گفتاوردها == :: ''جان نش'': «آلیشیا، فکر می‌کنی رابطمون ادامه پیدا کنه؟ چون من به یه اثبات احتیاج دارم، به یه سری داده قابل استناد.» :: ''آلیشیا'': «ببخشید، باید یکم بهم وقت بدی تا نظریات دخترونه‌م رو درمورد رومَنس بازنگری کنم... اممم... خب... [[جهان|عالم هستی]] چقدر بزرگه؟» :: ''جان نش'': «بی‌نهایت.» :: ''آلیشیا'': «از کجا می‌دونی؟» :: ''جان نش'': «می‌دونم چون تمام داده‌ها نشون میدن که بینهایته.» :: ''آلیشیا'': «ولی هنوز اثبات نشده.» :: ''جان نش'': «نه.» :: ''آلیشیا'': «توئم که ندیدیش؟» :: ''جان نش'': «نه» :: ''آلیشیا'': «پس از کجا مطمئنی؟» :: ''جان نش'': «مطمئن نیستم. فقط باور دارم.» :: ''آلیشیا'': «اممم... خب فکر می‌کنم [[عشق]] هم همینطوری باشه.» == سایرین == * '''دکتر روزن''' ''(خطاب به آلیشیا در توصیف [[W:اسکیزوفرنی|اسکیزوفرنی]])'': «تصور کن یک‌دفعه بفهمی آدم‌ها، مکان‌ها و لحظات مهم زندگی‌ات نه ازبین رفتن و نه مُردن… بلکه بدتر از اون، هرگز وجود نداشتن. چه جهنمی می‌شه؟» * '''دکتر روزن''' ''(خطاب به آلیشیا)'': «جان اسکیزوفرنی دارد، افراد مبتلا به این بیماری اغلب پارانویید هستند.» == پیوند به بیرون == {{ویکی‌پدیا}} {{پانویس}} {{ناتمام}} [[رده:فیلم‌های آمریکایی]] [[رده:فیلم‌های درام]] [[رده:فیلم‌های بر پایه زندگی‌نامه]] [[رده:فیلم‌های ۲۰۰۱ (میلادی)]] [[رده:برندگان جایزه اسکار بهترین فیلم]] [[رده:فیلم‌های بر پایه رویدادهای واقعی]] [[رده:فیلم‌های زندگی‌نامه‌ای]] [[رده:برندگان جایزه گلدن گلوب]] [[رده:فیلم‌های انگلیسی‌زبان]] m35zu2fp5xth1l3ggb1oi3zyfq7nzb9 171400 171399 2022-08-21T10:33:43Z KOLI 7333 /* سایرین */ روزن wikitext text/x-wiki '''[[W:ذهن زیبا|ذهن زیبا]]''' (به [[انگلیسی]]: A Beautiful Mind) نام [[فیلم|فیلمی]] زندگینامه‌ای و درام [[آمریکایی]] است. == گفتاوردها == :: ''جان نش'': «آلیشیا، فکر می‌کنی رابطمون ادامه پیدا کنه؟ چون من به یه اثبات احتیاج دارم، به یه سری داده قابل استناد.» :: ''آلیشیا'': «ببخشید، باید یکم بهم وقت بدی تا نظریات دخترونه‌م رو درمورد رومَنس بازنگری کنم... اممم... خب... [[جهان|عالم هستی]] چقدر بزرگه؟» :: ''جان نش'': «بی‌نهایت.» :: ''آلیشیا'': «از کجا می‌دونی؟» :: ''جان نش'': «می‌دونم چون تمام داده‌ها نشون میدن که بینهایته.» :: ''آلیشیا'': «ولی هنوز اثبات نشده.» :: ''جان نش'': «نه.» :: ''آلیشیا'': «توئم که ندیدیش؟» :: ''جان نش'': «نه» :: ''آلیشیا'': «پس از کجا مطمئنی؟» :: ''جان نش'': «مطمئن نیستم. فقط باور دارم.» :: ''آلیشیا'': «اممم... خب فکر می‌کنم [[عشق]] هم همینطوری باشه.» == سایرین == * '''دکتر روزن''' ''(خطاب به آلیشیا در توصیف [[W:اسکیزوفرنی|اسکیزوفرنی]])'': «تصور کن یک‌دفعه بفهمی آدم‌ها، مکان‌ها و لحظات مهم زندگی‌ات نه ازبین رفتن و نه مُردن… بلکه بدتر از اون، هرگز وجود نداشتن. چگونه جهنمی خواهد بود؟» * '''دکتر روزن''' ''(خطاب به آلیشیا)'': «جان اسکیزوفرنی دارد، افراد مبتلا به این بیماری اغلب پارانویید هستند.» == پیوند به بیرون == {{ویکی‌پدیا}} {{پانویس}} {{ناتمام}} [[رده:فیلم‌های آمریکایی]] [[رده:فیلم‌های درام]] [[رده:فیلم‌های بر پایه زندگی‌نامه]] [[رده:فیلم‌های ۲۰۰۱ (میلادی)]] [[رده:برندگان جایزه اسکار بهترین فیلم]] [[رده:فیلم‌های بر پایه رویدادهای واقعی]] [[رده:فیلم‌های زندگی‌نامه‌ای]] [[رده:برندگان جایزه گلدن گلوب]] [[رده:فیلم‌های انگلیسی‌زبان]] 875c7rm6ld8r7tc2cx1usy5p5urqqb5 ویکی‌گفتاورد:نگهبان تغییرات اخیر 4 25312 171416 154147 2022-08-21T11:09:53Z Shahnazi2002 18342 /* فهرست نگهبانان */ wikitext text/x-wiki {{ombox |class=hlist |type=notice |style={{#if: | margin-right:{{{حاشیه}}};margin-left:{{{حاشیه}}}; }} |image = [[پرونده:People icon.svg|45px]] |text={{#switch:{{lc:نگهبان تغییرات اخیر}} |فعال |#default='''این {{#switch:{{{نوع پروژه}}} |موضوعی={{#if: |{{#if: |[[:en:Wikipedia:WikiProject Council/Guide/Task forces|نیروی کار]] {{{موضوع}}} |[[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] {{{موضوع}}} }}،''' محیط همکاری برای ویکی‌گفتاوردی‌های است که در بهبود پوشش {{{موضوع}}} علاقه‌مند هستند. |یک {{#if: |[[:en:Wikipedia:WikiProject Council/Guide/Task forces|نیروی کار]] |[[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] }}،''' محیطی برای همکاری متمرکز در میان ویکی‌گفتاوردی‌ها است. }} |فرایندی={{#if: |{{#if: |[[:en:Wikipedia:WikiProject Council/Guide/Task forces|نیروی کار]] {{{فرایند}}} |[[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] {{{فرایند}}} }}،''' محیطی برای همکاری متمرکز در میان ویکی‌گفتاوردی‌ها است. |یک {{#if: |[[:en:Wikipedia:WikiProject Council/Guide/Task forces|نیروی کار]] |[[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] }}،''' محیط همکاری و گروهی آزاد از ویرایشگران اخصاص‌یافته برای سازماندهی یک فرایند داخلی در ویکی‌گفتاورد است. }} |#default=یک {{#if: |[[:en:Wikipedia:WikiProject Council/Guide/Task forces|نیروی کار]] |[[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] }}،''' محیطی برای همکاری متمرکز در میان ویکی‌گفتاوردی‌ها است. }} |نیمه |نیمه‌فعال = '''این [[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] گمان می‌رود نیمه‌فعال باشد.''' فعالیت آهسته‌تر از یک زمان است. اگر شما در حال حاضر عضوی از پروژه نیستید، خواهشمند است به آن {{#if:|و/یا پروژه مادرش [[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه {{{مادر}}}|ویکی‌پروژه {{{مادر}}}]]}} برای کمک‌کردن بپیوندید. [[:en:WP:INACTIVEWP|راهنمای ویکی‌پروژه]] را برای مشورت درباره زنده‌کردن یک پروژه غیرفعال ببینید.<br /><small>در صورت تمایل می‌توانید این برچسب را اگر فعالیت از سر گرفته شده‌است یا اگر این برچسب به اشتباه قرار داده شده‌است حذف کنید. اگر تقریباً هیچ فعالیتی در این ویکی‌پروژه مشاهده نمی‌کنید، این برچسب را با {{tlg|وضعیت ویکی‌پروژه|غیرفعال}} جایگزین کنید.</small> |غیرفعال = '''این {{#if: |ویکی‌گفتاورد{{#if:|ی|}}&nbsp; }}{{#switch:{{{نوع}}} |بازی=مرتبط با بازی |تحصیل=مرتبط با تحصیل |ورزش=مرتبط با ورزش |جغرافیا=مرتبط با جغرافیا |موسیقی=مرتبط با موسیقی |برنامه تلویزیونی=مرتبط با تلویزیون |انیمه و مانگا=مرتبط با انیمه و مانگا }} [[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] گمان می‌رود غیرفعال باشد.''' اگر شما در حال حاضر عضوی از پروژه نیستید، خواهشمند است به آن {{#if:|و/یا پروژه مادرش [[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه {{{مادر}}}|ویکی‌پروژه {{{مادر}}}]]}} برای کمک‌کردن بپیوندید.<br> <small>در صورت تمایل می‌توانید این برچسب را اگر فعالیت از سر گرفته شده‌است یا اگر این برچسب به اشتباه قرار داده شده‌است حذف کنید.</small> |تمام‌شده = '''این [[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] تمام شده‌است.'''<br /> {{#if: |این ویکی‌پروژه با [[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه {{{ادغام‌شده با}}}|ویکی‌پروژه {{{ادغام‌شده با}}}]] ادغام یا جایگزین شده‌است. }} {{#if: |به آن برای کمک‌کردن بپیوندید یا&nbsp; }}{{#if:||برای کمک‌کردن&nbsp;}}دنبال پروژه‌های مرتبط {{#if: |مانند [[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه {{{مادر}}}|ویکی‌پروژه {{{مادر}}}]]&nbsp; }}بگردید. اگر احساس می‌کنید این پروژهٔ تمام‌شده ارزش زنده‌شدن دارد، خواهشمند است نخست با پروژه‌های مرتبط گفتگو کنید. [[:en:WP:INACTIVEWP|راهنمای ویکی‌پروژه]] را برای مشورت درباره زنده‌کردن یک ویکی‌پروژه غیرفعال ببینید.<br> <small>در صورت تمایل می‌توانید این برچسب را اگر به اشتباه قرار داده شده‌است حذف کنید.</small> }}{{#if: |&#32;''(برچسب در {{{تاریخ}}} قرار داده شده‌است)'' }}</small>{{#if: |<br>{{{یادداشت}}} }}<br><small> * [[:en:Wikipedia:WikiProject Council/Guide|راهنمای ویکی‌پروژه‌ها]] * [[ویکی‌گفتاورد:فهرست_ویکی‌پروژه‌ها|فهرست ویکی‌پروژه‌ها]]{{#if: |<br>[[درگاه:{{{درگاه}}}]] }} {{#switch:{{lc:نگهبان تغییرات اخیر}} |غیرفعال= * [[:en:WP:INACTIVEWP|مشورت درباره ویکی‌پروژه‌های غیرفعال]] * [[:en:Wikipedia:WikiProject Council/Inactive projects|فهرست ویکی‌پروژه‌های غیرفعال]] }}</small> |imageright = {{#if: |{{Ombox/shortcut|||||}} }} }}{{category handler |nocat= |wikipedia={{#switch:{{lc:نگهبان تغییرات اخیر}} |فعال |#default = [[رده:ویکی‌پروژه‌های فعال|{{WikiProjectbasename}}]] |نیمه |نیمه‌فعال = [[رده:ویکی‌پروژه‌های نیمه‌فعال|{{WikiProjectbasename}} ]] |غیرفعال = {{#ifeq: {{lc:false}}|نادرست|[[رده:ویکی‌پروژه‌های غیرفعال {{#ifeq:{{{نوع}}}|بازی|مرتبط با بازی&nbsp;|}}{{#ifeq:{{{نوع}}}|تحصیل|مرتبط با تحصیل&nbsp;|}}{{#ifeq:{{{نوع}}}|ورزش|مرتبط با ورزش&nbsp;|}}{{#ifeq:{{{نوع}}}|جغرافیا|جغرافیا&nbsp;|}}{{#ifeq:{{{نوع}}}|برنامه تلویزیونی|مرتبط با تلویزیون&nbsp;|}}{{#ifeq:{{{نوع}}}|انیمه و مانگا|مرتبط با انیمه و مانگا&nbsp;|}}{{#ifeq:{{{نوع}}}|موسیقی|مرتبط با موسیقی&nbsp;|}}{{#if:|Wikipedia&nbsp;}}WikiProjects|{{WikiProjectbasename}}]]| <!-- Category suppressed --> }} |تمام‌شده = [[رده:ویکی‌پروژه‌های تمام‌شده|{{WikiProjectbasename}}]] }} }} این پروژه جهت ساماندهی [[ویکی‌گفتاورد:نگهبانی|نگهبانی]] از [[ویژه:RecentChanges|تغییرات اخیر]] ایجاد شده است. == فهرست نگهبانان == * '''[[کاربر:فرهنگ2016]]''' * '''[[کاربر:Sharaky]]''' * '''[[کاربر:Shahnazi2002]]''' [[رده:ویکی‌پروژه‌ها]] [[رده:نگهبانان ویکی‌گفتاورد]] hyfqv2jrh52goppvns3xwgcwx4e5b2r 171420 171416 2022-08-21T11:16:12Z Shahnazi2002 18342 خنثی‌سازی نسخهٔ 171416 از [[Special:Contributions/Shahnazi2002|Shahnazi2002]] ([[User talk:Shahnazi2002|بحث]]) wikitext text/x-wiki {{ombox |class=hlist |type=notice |style={{#if: | margin-right:{{{حاشیه}}};margin-left:{{{حاشیه}}}; }} |image = [[پرونده:People icon.svg|45px]] |text={{#switch:{{lc:نگهبان تغییرات اخیر}} |فعال |#default='''این {{#switch:{{{نوع پروژه}}} |موضوعی={{#if: |{{#if: |[[:en:Wikipedia:WikiProject Council/Guide/Task forces|نیروی کار]] {{{موضوع}}} |[[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] {{{موضوع}}} }}،''' محیط همکاری برای ویکی‌گفتاوردی‌های است که در بهبود پوشش {{{موضوع}}} علاقه‌مند هستند. |یک {{#if: |[[:en:Wikipedia:WikiProject Council/Guide/Task forces|نیروی کار]] |[[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] }}،''' محیطی برای همکاری متمرکز در میان ویکی‌گفتاوردی‌ها است. }} |فرایندی={{#if: |{{#if: |[[:en:Wikipedia:WikiProject Council/Guide/Task forces|نیروی کار]] {{{فرایند}}} |[[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] {{{فرایند}}} }}،''' محیطی برای همکاری متمرکز در میان ویکی‌گفتاوردی‌ها است. |یک {{#if: |[[:en:Wikipedia:WikiProject Council/Guide/Task forces|نیروی کار]] |[[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] }}،''' محیط همکاری و گروهی آزاد از ویرایشگران اخصاص‌یافته برای سازماندهی یک فرایند داخلی در ویکی‌گفتاورد است. }} |#default=یک {{#if: |[[:en:Wikipedia:WikiProject Council/Guide/Task forces|نیروی کار]] |[[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] }}،''' محیطی برای همکاری متمرکز در میان ویکی‌گفتاوردی‌ها است. }} |نیمه |نیمه‌فعال = '''این [[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] گمان می‌رود نیمه‌فعال باشد.''' فعالیت آهسته‌تر از یک زمان است. اگر شما در حال حاضر عضوی از پروژه نیستید، خواهشمند است به آن {{#if:|و/یا پروژه مادرش [[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه {{{مادر}}}|ویکی‌پروژه {{{مادر}}}]]}} برای کمک‌کردن بپیوندید. [[:en:WP:INACTIVEWP|راهنمای ویکی‌پروژه]] را برای مشورت درباره زنده‌کردن یک پروژه غیرفعال ببینید.<br /><small>در صورت تمایل می‌توانید این برچسب را اگر فعالیت از سر گرفته شده‌است یا اگر این برچسب به اشتباه قرار داده شده‌است حذف کنید. اگر تقریباً هیچ فعالیتی در این ویکی‌پروژه مشاهده نمی‌کنید، این برچسب را با {{tlg|وضعیت ویکی‌پروژه|غیرفعال}} جایگزین کنید.</small> |غیرفعال = '''این {{#if: |ویکی‌گفتاورد{{#if:|ی|}}&nbsp; }}{{#switch:{{{نوع}}} |بازی=مرتبط با بازی |تحصیل=مرتبط با تحصیل |ورزش=مرتبط با ورزش |جغرافیا=مرتبط با جغرافیا |موسیقی=مرتبط با موسیقی |برنامه تلویزیونی=مرتبط با تلویزیون |انیمه و مانگا=مرتبط با انیمه و مانگا }} [[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] گمان می‌رود غیرفعال باشد.''' اگر شما در حال حاضر عضوی از پروژه نیستید، خواهشمند است به آن {{#if:|و/یا پروژه مادرش [[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه {{{مادر}}}|ویکی‌پروژه {{{مادر}}}]]}} برای کمک‌کردن بپیوندید.<br> <small>در صورت تمایل می‌توانید این برچسب را اگر فعالیت از سر گرفته شده‌است یا اگر این برچسب به اشتباه قرار داده شده‌است حذف کنید.</small> |تمام‌شده = '''این [[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه|ویکی‌پروژه]] تمام شده‌است.'''<br /> {{#if: |این ویکی‌پروژه با [[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه {{{ادغام‌شده با}}}|ویکی‌پروژه {{{ادغام‌شده با}}}]] ادغام یا جایگزین شده‌است. }} {{#if: |به آن برای کمک‌کردن بپیوندید یا&nbsp; }}{{#if:||برای کمک‌کردن&nbsp;}}دنبال پروژه‌های مرتبط {{#if: |مانند [[ویکی‌گفتاورد:ویکی‌پروژه {{{مادر}}}|ویکی‌پروژه {{{مادر}}}]]&nbsp; }}بگردید. اگر احساس می‌کنید این پروژهٔ تمام‌شده ارزش زنده‌شدن دارد، خواهشمند است نخست با پروژه‌های مرتبط گفتگو کنید. [[:en:WP:INACTIVEWP|راهنمای ویکی‌پروژه]] را برای مشورت درباره زنده‌کردن یک ویکی‌پروژه غیرفعال ببینید.<br> <small>در صورت تمایل می‌توانید این برچسب را اگر به اشتباه قرار داده شده‌است حذف کنید.</small> }}{{#if: |&#32;''(برچسب در {{{تاریخ}}} قرار داده شده‌است)'' }}</small>{{#if: |<br>{{{یادداشت}}} }}<br><small> * [[:en:Wikipedia:WikiProject Council/Guide|راهنمای ویکی‌پروژه‌ها]] * [[ویکی‌گفتاورد:فهرست_ویکی‌پروژه‌ها|فهرست ویکی‌پروژه‌ها]]{{#if: |<br>[[درگاه:{{{درگاه}}}]] }} {{#switch:{{lc:نگهبان تغییرات اخیر}} |غیرفعال= * [[:en:WP:INACTIVEWP|مشورت درباره ویکی‌پروژه‌های غیرفعال]] * [[:en:Wikipedia:WikiProject Council/Inactive projects|فهرست ویکی‌پروژه‌های غیرفعال]] }}</small> |imageright = {{#if: |{{Ombox/shortcut|||||}} }} }}{{category handler |nocat= |wikipedia={{#switch:{{lc:نگهبان تغییرات اخیر}} |فعال |#default = [[رده:ویکی‌پروژه‌های فعال|{{WikiProjectbasename}}]] |نیمه |نیمه‌فعال = [[رده:ویکی‌پروژه‌های نیمه‌فعال|{{WikiProjectbasename}} ]] |غیرفعال = {{#ifeq: {{lc:false}}|نادرست|[[رده:ویکی‌پروژه‌های غیرفعال {{#ifeq:{{{نوع}}}|بازی|مرتبط با بازی&nbsp;|}}{{#ifeq:{{{نوع}}}|تحصیل|مرتبط با تحصیل&nbsp;|}}{{#ifeq:{{{نوع}}}|ورزش|مرتبط با ورزش&nbsp;|}}{{#ifeq:{{{نوع}}}|جغرافیا|جغرافیا&nbsp;|}}{{#ifeq:{{{نوع}}}|برنامه تلویزیونی|مرتبط با تلویزیون&nbsp;|}}{{#ifeq:{{{نوع}}}|انیمه و مانگا|مرتبط با انیمه و مانگا&nbsp;|}}{{#ifeq:{{{نوع}}}|موسیقی|مرتبط با موسیقی&nbsp;|}}{{#if:|Wikipedia&nbsp;}}WikiProjects|{{WikiProjectbasename}}]]| <!-- Category suppressed --> }} |تمام‌شده = [[رده:ویکی‌پروژه‌های تمام‌شده|{{WikiProjectbasename}}]] }} }} این پروژه جهت ساماندهی [[ویکی‌گفتاورد:نگهبانی|نگهبانی]] از [[ویژه:RecentChanges|تغییرات اخیر]] ایجاد شده است. == فهرست نگهبانان == * '''[[کاربر:فرهنگ2016]]''' * '''[[کاربر:Sharaky]]''' [[رده:ویکی‌پروژه‌ها]] [[رده:نگهبانان ویکی‌گفتاورد]] s5fkfzz47br5bjc66pymeyazljnvh8x حسین همدانی 0 29508 171398 164960 2022-08-21T10:31:27Z Bagerbardeh 25981 wikitext text/x-wiki '''[[w:حسین همدانی|حسین همدانی]]''' (۱ ژانویه ۱۹۵۱، [[آبادان]] - ۷ اکتبر ۲۰۱۵، [[حلب]]) فرماندهٔ نظامی [[سپاه پاسداران انقلاب اسلامی]] و خاطره‌نویس جنگی ایرانی بود. {{multiple image | align = left | direction = vertical | header = | width = 250 | image1 = Sardar Hossein Hamedani (2).jpg | alt1 = Colored dice with white background | caption1 = رسالت و فلسفهٔ وجود [[بسیج]]، پاسداری از [[انقلاب اسلامی ایران|انقلاب]] و دستاوردهای آن است و بدون بسیج نمی‌توان انقلاب را تأیید کرد.}} == گفتاوردها == * «هفتهٔ [[جنگ ایران و عراق|دفاع مقدس]]، یادآور دلاوری‌های مردمی است که در طی [[جنگ ایران و عراق|۸ سال]] از دستاوردهای [[جمهوری اسلامی ایران]] پاسداری کردند و در مبارزه با ارتشی که حمایت کشورهای منطقه و جهان را به دنبال داشت، کارنامهٔ درخشانی از خود به یادگار گذاشتند تا این امر به عنوان تجربه‌ای موفق از فداکاری‌ها و ایثارگری‌های یک ملت به نسل بعد منتقل شود.» * «اگر قرار باشد تا به کسانی که در طول [[جنگ ایران و عراق|جنگ]] از [[انقلاب ۱۳۵۷ ایران|انقلاب]] دفاع کردند سهمی داده شود، به طور حتم سهم مردم در اولویت قرار خواهد داشت؛ چرا که در طول جنگ شاهد جانفشانی‌های همین مردم از طایفه‌ها و استان‌های مختلف با امکانات اولیهٔ خود به دفاع پرداختند و زنان و دختران نیز چادر در کمر به پشتیبانی رزمنده‌ها پرداختند.» * «[[جنگ ایران و عراق|دفاع مقدس]]، مدال زرینی است که بر سینهٔ کلِّ مردم [[ایران]] جای گرفته.» ** <span style="color:#a1a1a1;">۱۷ سپتامبر ۲۰۰۲/ ۲۶ شهریور ۱۳۸۱؛ نشست مطبوعاتی نشست نمایشگاه ''پرستوهای حماسه'' </span><ref>{{یادکرد وب | نشانی =http://www.isna.ir/news/8106-06906/درآستانه-ي-هفته-ي-دفاع-مقدس-نشست-مطبوعاتي-نمايشگاه-پرستوهاي| عنوان=/درآستانهٔ هفتهٔ دفاع مقدس/ نشست مطبوعاتی نمایشگاه پرستوهای حماسه برگزار شد “پیوند نسل حماسه ساز با نسل آینده ساز”| تاریخ = ۲۶ شهریور ۱۳۸۱| ناشر =ایسنا}}</ref> * «شعاری در [[سپاه پاسداران انقلاب اسلامی|سپاه]] وجود دارد که نود درصد سپاه، فرهنگی و سیاسی است و ده درصد آن نظامی است.» * «تمام فرامین [[سید روح‌الله خمینی|امام (ره)]] برگرفته از مکتب [[اسلام]] بود و اسلام، خودش را در سرزمین و مرزی جغرافیایی محدود نکرده است و خیلی به خط کشی‌ها و مرزبندی‌ها اعتقاد ندارد. هرکس در این کرهٔ زمین زندگی می‌کند، بندهٔ خداست و این طبق [[حدیث]] [[محمد|حضرت رسول (ص)]] بود که فرمود ه''رکس صدای مظلومی را بشنود، باید او را یاری رساند، وگرنه مسلمان نخواهد بود''.» * «[[بسیج]] تا زمانی که در دل مردم قرار نگیرد و از تودهٔ مردم بیرون نیاید، قطعاً تحقق پیدا نخواهد کرد.» * «[[بسیج]] باید مثل نهاد روحانیت [[مساجد]] از درون مردم بیرون بیاید تا بتواند کارساز و موفق باشد.» * «[[بسیج]] یک نیروی احتیاطی است که در دست نظام قرار دارد؛ برای یک مأموریت خاص و کوچک پیش‌بینی نشده است. در قانون برای مقابله با تهاجمات خارجی، [[ارتش ایران|ارتش]] پیش‌بینی شده و برای ماموریت‌های داخلی، سپاه و برای ایجاد امنیت، [[ناجا|نیروی انتظامی]] پیش‌بینی شده است. پس هدف از تشکیل بسیج چه بوده است؟ باید گفت بسیج برای مواقعی است که [[نظام سیاسی ایران|نظام]] در خطر باشد. از کدام ناحیه؟ از هر ناحیه. یک وقت تهدید نظامی است، یک وقت تهدید فرهنگی اجتماعی و حتی اقتصادی است.» ** <span style="color:#a1a1a1;">۲۸ سپتامبر ۲۰۰۲/ ۶ مهر ۱۳۸۱؛ مصاحبه با [[ایسنا]] </span><ref>{{یادکرد وب | نشانی =http://www.isna.ir/news/8107-01428/فرمانده-لشكر-27-محمد-رسول-الله-ص-در-گفت-وگو-با-ايسنا-متاسفانه| عنوان=فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در گفت‌وگو با ایسنا: متأسفانه بسیج را به سوی دولتی شدن سوق داده‌ایم| تاریخ =۶ مهر ۱۳۸۱ | ناشر =ایسنا}}</ref> {{multiple image | align = left | direction = vertical | header = | width = 250 | image1 = Sardar Hossein Hamedani (3).jpg | alt1 = Colored dice with white background | caption1 = ما به شدت از جنگ پرهیز می‌کنیم، اما نه به معنای این‌که تسلیم شویم بلکه به معنای این‌که مقاومت می‌کنیم تا روحیه جهان استکباری و آن خلق و خوی بدی که سران استکبار دارند را تبدیل به یاس و ناامیدی کنیم. | image2 = Sardar Hossein Hamedani.jpg | alt2 = Colored dice with white background | caption2 = اهداف [[انقلاب اسلامی ایران|انقلاب]]، اهدافی ارزشی بوده است و این ارزش‌ها براساس منطق و ارزش‌های انسانی و اسلامی است؛ ما باید بدانیم دامنهٔ انقلاب اسلامی محدود به ایران یا امت اسلامی نیست بلکه مربوط به همهٔ انسان‌هاست. }} * «انقلاب اسلامی آتشفشان تمام‌نشدنی است و هیچ‌گاه از کار نمی‌ایستد؛ زیرا انقلاب ما به دنبال انقلاب کربلا و مقدمه‌ای برای حکومت جهانی است که ما مسلمان‌ها و به‌خصوص شیعیان منتظرش هستیم.» * «'''رسالت و فلسفه وجود بسیج پاسداری از انقلاب و دستاوردهای آن است و بدون بسیج نمی‌توان انقلاب را تأیید کرد.'''» * «بسیج از سال ۴۲ تشکیل شد، نه از ۵ آذر ۵۸ و مبنای حرف ما فرمایشات امام (ره) است؛ و سابقهٔ طولانی‌تر بسیج این است که حضرت محمد (ص) نهضت خود را با بسیج شروع کرد و همین‌طور حضرت علی (ع) و سایر ائمه.» * «نباید بسیج را محدود به پایگاه کنیم. در بسیج بحث لباس، فرم و آرم و این حرف‌ها نیست. هرکس تفکر بسیجی داشته باشد بسیجی است و اگر فکر و دل من با بسیج بود بسیجی‌ام.» * «این را فرماندهان جنگ اذعان دارند که اگر بسیج نبود ما در جنگ عراق پیروز نمی‌شدیم.» * «دشمنان انقلاب و نظام به دنبال جدا کردن مردم از حق و از هم پاشاندن وحدت در بخش معنویات و لگدمال کردن ارزش‌ها هستند و راه درمان این امر هم بسیج است و اگر تفکر بسیجی نباشد انقلاب صدمه می‌بیند و اگر بسیج باشد هیچ تهدیدی نمی‌تواند شما را از مسیری که دارید بازدارد.» ** <span style="color:#a1a1a1;">۲۷ نوامبر ۲۰۰۶/ ۶ آذر ۱۳۸۵ </span><ref>{{یادکرد وب | نشانی =http://www.isna.ir/news/8509-03126/سردار-همداني-رسالت-و-فلسفه-وجود-بسيج-پاسداري-از-انقلاب-و-دستاوردهاي| عنوان=سردار همدانی: رسالت و فلسفه وجود بسیج، پاسداری از انقلاب و دستاوردهای آن است| تاریخ =۶ آذر ۱۳۸۵| ناشر =ایسنا}}</ref> * «منافع ملت ایران محور وحدت آن‌هاست و هر کسی که متعلق به این آب و خاک است با هر مذهب، قومیت و گرایش سیاسی می‌تواند حول این محور جمع شده و جامعه واحدی را تشکیل دهد.» * «اتحاد مردم ما در دفاع‌مقدس منطق ظلم و ستم را باطل اعلام کرد و نشان داد: اگر ملتی وحدت و انسجام داشته باشد می‌تواند مستقل از تمام وابستگی‌های دوران گذشته زندگی کند.» * «هر دولتی که متکی به ملت باشد پیروز است و در غیر این صورت قطعاً شکست خواهد خورد.» ** <span style="color:#a1a1a1;">۱ دسامبر ۲۰۰۷/ ۱۰ آذر ۱۳۸۶ </span><ref>{{یادکرد وب | نشانی =http://www.isna.ir/news/8609-00860.64076/سردار-همداني-در-گفت-وگو-با-ايسنا-رهبري-و-ملت-فهيم-اركان-اصلي| عنوان=سردار همدانی در گفت‌وگو با ایسنا: رهبری و ملت فهیم ارکان اصلی و رمز اتحاد و انسجام ایران در دفاع مقدس بود دشمنان از اتحاد و انسجام امروز ملت ایران وحشت دارند| تاریخ =۱۰ آذر ۱۳۸۶| ناشر =ایسنا}}</ref> * «جنگ امروز جنگ بازو نیست بلکه در بازی جنگ، روحیه است که تأثیرگذار است و ما در دفاع مقدس با روحیه‌ای که هنرمندان به رزمندگان می‌دادند، پیروز شدیم.» * «بزرگ‌ترین هنر ملت ما هنر مقاومت بود؛ هنری که تمام ملت‌ها و مبارزان از آن استفاده می‌کنند و باید به مقاومت پایبند باشیم.» * «جوان بسیجی باید در تمام عرصه‌ها مقام اول را کسب کند.» ** <span style="color:#a1a1a1;">۶ اوت ۲۰۰۸/ ۱۶ مرداد ۱۳۸۷ </span><ref>{{یادکرد وب | نشانی =http://www.isna.ir/news/8705-09141.72674/سردار-همداني-هنرمندان-بسيجي-امروز-دنباله-رو-راه-شهدا-هستند| عنوان=سردار همدانی: هنرمندان بسیجی امروز دنباله‌رو راه شهدا هستند در دفاع مقدس با روحیه‌ای که هنرمندان به رزمندگان دادند، پیروز شدیم| تاریخ = ۱۶ مرداد ۱۳۸۷ | ناشر =ایسنا}}</ref> * «صبر و مقاومت شهدا بزرگترین ارث آنان برای نسل امروز و آیندگان است.» ** <span style="color:#a1a1a1;">۱۳ سپتامبر ۲۰۰۸/ ۲۳ شهریور ۱۳۸۷ </span><ref>{{یادکرد وب | نشانی =http://www.isna.ir/news/8706-13153/سردار-همداني-شهدا-و-بزرگان-ما-مدل-دفاع-و-پايداري-ارائه-دادند-افراد| عنوان=سردار همدانی: شهدا و بزرگان ما مدل دفاع و پایداری ارائه دادند افراد سست ایمان در دفاع مقدس جایی نداشتند| تاریخ = ۲۳ شهریور ۱۳۸۷ | ناشر =ایسنا}}</ref> * «بسیجیان ما متراکم از انرژی هسته‌ای هستند که اگر منفجر شود مقاومت جانانه‌ای را در مقابل متجاوزان به منصه ظهور می‌رسانند.» * «ما متکی بر عمق دفاعی مردمی هستیم که حتی نسبت به دوران جنگ، کیفیت بیشتری پیدا کرده است.» * «ما به تکنولوژی نظامی و صنعتی خود نمی‌نازیم بلکه افتخار ما بسیجیان فداکار هستند.» ** <span style="color:#a1a1a1;">۲۶ اکتبر ۲۰۰۸/ ۵ آبان ۱۳۸۷ </span><ref>{{یادکرد وب | نشانی =http://www.isna.ir/news/8708-02120/جانشين-فرمانده-نيروي-مقاومت-بسيج-ارتش-هاي-آزادي-بخش-منطقه-نيز| عنوان=جانشین فرمانده نیروی مقاومت بسیج: ارتش‌های آزادی بخش منطقه نیز بخشی از تسلیحات خود را به وسیله ما تأمین می‌کنند| تاریخ =۵ آبان ۱۳۸۷| ناشر =ایسنا}}</ref> * «بسیج مدلی اسلامی از دفاع را در دنیا ارائه کرد، مدلی مردمی با تکیه بر انسان‌های مجاهد و برای دفاع از کیان اسلامی.» ** <span style="color:#a1a1a1;">۱۸ نوامبر ۲۰۰۸/ ۲۸ آبان ۱۳۸۷ </span><ref>{{یادکرد وب | نشانی =http://www.isna.ir/news/8708-17247/آيت-الله-العظمي-سبحاني-جامعه-امروز-ما-به-فرهنگ-سالم-و-مجاهدان| عنوان=آیت‌الله العظمی سبحانی: جامعه امروز ما به فرهنگ سالم و مجاهدان مخلص نیاز دارد| تاریخ = ۲۸ آبان ۱۳۸۷ | ناشر =ایسنا}}</ref> * «با تدبیر امام (ره)، ما تشکل بزرگی به نام بسیج مستضعفین داریم که همه مردم را شامل می‌شود… این تشکل، هم سیاسی، هم اقتصادی و هم فرهنگی و اجتماعی است و قد و قواره آن بلندتر از همه احزاب و گروه‌هاست… این حزب و تشکل بزرگ مستضعفین مبتنی بر اصولگرایی است و براساس اصول نظام و قانون اساسی دارای یک مرام‌نامه است، با تدبیر مقام معظم رهبری استقلال نسبی به این تشکل داده شده است. قشرهای مختلف این تشکل می‌توانند از یک کاندیدا دفاع کنند و با یک کاندیدا مخالف باشند… ممکن است در این خانواده بزرگ برخی اشتباهات و خطاها هم انجام شود.» * «هر بسیجی که برای دفاع از مردم در عرصه‌ای وارد می‌شود باید در چارچوب عمل کند» * «ما در آینده کسی غیر از بسیجی نخواهیم داشت؛ چراکه ما بسیجی را این طور تعریف می‌کنیم که تمام مردم دارای سلیقه‌های مختلف در احزاب و گروه‌های مختلف هستند ولی تفکر بسیجی دارند و در این‌جا دیگر اختلاف سلیقه‌ای مطرح نیست. تعداد کسانی هم که معاند نظام باشند و در مقابل نظام بایستند و نخواهند این سرزمین حفظ شود بسیار قلیل و اندک است.» ** <span style="color:#a1a1a1;">۱۸ نوامبر ۲۰۰۹/ ۲۷ آبان ۱۳۸۸ </span><ref>{{یادکرد وب | نشانی =http://www.isna.ir/news/8808-01444.140088/سردار-همداني-بسيجي-بايد-درچارچوب-عمل-كند-قدوقواره-بسيج| عنوان=سردار همدانی: ـ بسیجی باید درچارچوب عمل کند ـ قدوقواره بسیج ازهمه احزاب بلندتر است ـ باکسانی که پس ازانتخابات با مردم برخورد بدی داشتند، برخورد می‌کنیم| تاریخ =۲۷ آبان ۱۳۸۸| ناشر =ایسنا}}</ref> * «'''اهداف انقلاب، اهدافی ارزشی بوده است و این ارزش‌ها براساس منطق و ارزش‌های انسانی و اسلامی است و ما باید بدانیم دامنه انقلاب اسلامی محدود به ایران یا امت اسلامی نیست؛ بلکه مربوط به همه انسان‌هاست.'''» * «انقلاب ما رونده است و متوقف شدن آن به معنای دفن شدن است.» * «بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی ما احیای ارزش‌های از بین رفته و تشکیل نظام جمهوری اسلامی بوده است.» * «امروز اگر همه مردم ما بسیجی باشند دیگر مشکلی در جامعه نخواهیم داشت.» * «رمز پیروزی ما در دفاع مقدس خودباوری بود و محصول آن نیز و این بود که ما باور کردیم می‌توانیم.» ** <span style="color:#a1a1a1;">۷ فوریه ۲۰۱۰/ ۱۸ بهمن ۱۳۸۸ </span><ref>{{یادکرد وب | نشانی =http://www.isna.ir/news/8811-10443/سردار-همداني-با-خودباوري-مي-توانيم-در-منطقه-حرف-اول-را-بزنيم| عنوان=سردار همدانی: با خودباوری می‌توانیم در منطقه حرف اول را بزنیم| تاریخ =۱۸ بهمن ۱۳۸۸| ناشر =ایسنا}}</ref> * «ما پیمانکاریم و شهدا کارفرما هستند.» ** <span style="color:#a1a1a1;">۱۰ اوت ۲۰۱۰/ ۱۹ مرداد ۱۳۸۹ </span><ref>{{یادکرد وب | نشانی =http://www.isna.ir/news/8905-10994/فرمانده-سپاه-محمد-رسوال-الله-ص-دفاع-مقدس-جنگ-نوآوري-و-خلاقيت| عنوان=فرمانده سپاه محمد رسوال‌الله (ص): دفاع مقدس جنگ نوآوری و خلاقیت بود| تاریخ =۱۹ مرداد ۱۳۸۹ | ناشر =ایسنا}}</ref> * «'''ما به شدت از جنگ پرهیز می‌کنیم، اما نه به معنای این‌که تسلیم شویم بلکه به معنای این‌که مقاومت می‌کنیم تا روحیه جهان استکباری و آن خلق و خوی بدی که سران استکبار دارند را تبدیل به یاس و ناامیدی کنیم.'''» * «خود جهان غرب و استکبار به خوبی دریافته‌اند که هیچ بمب هسته‌ای در مقابل هر ملتی که مقاوم و متحد باشند کارساز نیست.» * «جنگ ما به این دلیل مقدس شد که هیچ اهداف مادی در آن نبود و ما مورد حمله قرار گرفته بودیم. سران استکبار به کشور و سرزمین ما حمله نکردند آن‌ها می‌خواستند به افکار و اندیشه‌های ما حمله کنند و ما نیز از آن افکار و اندیشه و آنچه که از تربیت‌های اسلامی در ملت ما دمیده شده بود دفاع کردیم.» ** <span style="color:#a1a1a1;">۱۱ اوت ۲۰۱۰/ ۲۰ مرداد ۱۳۸۹ </span><ref>{{یادکرد وب | نشانی =http://www.isna.ir/news/8905-12484/فرمانده-سپاه-محمد-رسول-الله-تهران-هيچ-بمب-هسته-اي-در-مقابل| عنوان=فرمانده سپاه محمد رسول‌الله تهران: هیچ بمب هسته‌ای در مقابل ملتی که متحد باشند کارساز نخواهد بود| تاریخ = ۲۰ مرداد ۱۳۸۹| ناشر =ایسنا}}</ref> == منابع == {{پانویس|۲}} {{ترتیب‌پیش‌فرض:همدانی، حسین}} [[رده:اهالی ایران]] [[رده:اهالی آبادان]] [[رده:اهالی همدان]] [[رده:نظامیان ایرانی]] [[رده:خاطره‌نویسان]] [[رده:نویسندگان ایرانی]] [[رده:درگذشتگان ۲۰۱۵ (میلادی)]] [[رده:زادگان ۱۹۵۱ (میلادی)]] a932xsup0kqhpft9ip2sqoszpu9539l شبکه اجتماعی (فیلم) 0 31651 171402 150025 2022-08-21T10:41:29Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki '''''[[W:شبکه اجتماعی (فیلم)|شبکه اجتماعی]]''''' (به [[انگلیسی]]: The Social Network) [[فیلم|فیلمی]] درام به کارگردانی [[دیوید فینچر]] محصول سال ۲۰۱۰ [[آمریکا]] است. این فیلم دربارهٔ ایجاد شبکه اجتماعی فیس‌بوک و زندگی [[مارک زاکربرگ]] خالق این سایت، در اینترنت و بر اساس کتابی با نام ” میلیارد اتفاقی “ نوشته بن مرزیک (Ben Mezrich)، ساخته شده‌است. این فیلم در سال ۲۰۱۱ در هشتاد و سومین دوره مراسم اسکار برنده جایزه اسکار بهترین فیلم‌نامه اقتباسی، جایزه اسکار برای بهترین تدوین فیلم و بهترین موسیقی اوریژینال شد. == گفتگوها == ::مارک زوکربرگ: «اگه شما سازندگان فیس بوک بودید، خودتون فیس بوک رو می‌ساختید.» ---- ::شان پارکر: «یک میلیون دلار با حال نیست، می دونی چی باحاله؟ یک میلیارد دلار. این دهن همه رو می بنده.» == پیوند به بیرون == {{ویکی‌پدیا}} {{پانویس}} {{ناتمام}} [[رده:فیلم‌های ۲۰۱۰ (میلادی)]] [[رده:فیلم‌های آمریکایی]] [[رده:فیلم‌های انگلیسی‌زبان]] [[رده:فیلم‌های درام]] [[رده:فیلم‌های برنده جایزه اسکار]] [[رده:فیلم‌های بر پایه رویدادهای واقعی]] [[رده:فیلم‌های دیوید فینچر]] iqtgp7jll8e5lrrroiz0g0z2f4o1itg 171404 171402 2022-08-21T10:42:45Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki '''''[[W:شبکه اجتماعی (فیلم)|شبکه اجتماعی]]''''' (به [[انگلیسی]]: The Social Network) [[فیلم|فیلمی]] درام به کارگردانی [[دیوید فینچر]] محصول سال ۲۰۱۰ [[آمریکا]] است. این فیلم دربارهٔ ایجاد شبکه اجتماعی فیسبوک و زندگی [[مارک زاکربرگ]] خالق آن، در اینترنت و بر اساس کتابی با نام «میلیارد اتفاقی» نوشته [[بن مرزیک]]، ساخته شده‌است. این فیلم در سال ۲۰۱۱ در هشتاد و سومین دوره مراسم اسکار برنده جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی، جایزه اسکار برای بهترین تدوین فیلم و بهترین موسیقی اوریژینال شد. == گفتگوها == ::مارک زوکربرگ: «اگه شما سازندگان فیس بوک بودید، خودتون فیس بوک رو می‌ساختید.» ---- ::شان پارکر: «یک میلیون دلار با حال نیست، می دونی چی باحاله؟ یک میلیارد دلار. این دهن همه رو می بنده.» == پیوند به بیرون == {{ویکی‌پدیا}} {{پانویس}} {{ناتمام}} [[رده:فیلم‌های ۲۰۱۰ (میلادی)]] [[رده:فیلم‌های آمریکایی]] [[رده:فیلم‌های انگلیسی‌زبان]] [[رده:فیلم‌های درام]] [[رده:فیلم‌های برنده جایزه اسکار]] [[رده:فیلم‌های بر پایه رویدادهای واقعی]] [[رده:فیلم‌های دیوید فینچر]] m4si3352gh1k8ip9ypwlj7ottwr583e 171405 171404 2022-08-21T10:43:40Z Shahnazi2002 18342 /* گفتگوها */ wikitext text/x-wiki '''''[[W:شبکه اجتماعی (فیلم)|شبکه اجتماعی]]''''' (به [[انگلیسی]]: The Social Network) [[فیلم|فیلمی]] درام به کارگردانی [[دیوید فینچر]] محصول سال ۲۰۱۰ [[آمریکا]] است. این فیلم دربارهٔ ایجاد شبکه اجتماعی فیسبوک و زندگی [[مارک زاکربرگ]] خالق آن، در اینترنت و بر اساس کتابی با نام «میلیارد اتفاقی» نوشته [[بن مرزیک]]، ساخته شده‌است. این فیلم در سال ۲۰۱۱ در هشتاد و سومین دوره مراسم اسکار برنده جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی، جایزه اسکار برای بهترین تدوین فیلم و بهترین موسیقی اوریژینال شد. == گفتگوها == *مارک زوکربرگ: «اگه شما سازندگان فیس بوک بودید، خودتون فیس بوک رو می‌ساختید.» *شان پارکر: «یک میلیون دلار با حال نیست، می دونی چی باحاله؟ یک میلیارد دلار. این دهن همه رو می بنده.» == پیوند به بیرون == {{ویکی‌پدیا}} {{پانویس}} {{ناتمام}} [[رده:فیلم‌های ۲۰۱۰ (میلادی)]] [[رده:فیلم‌های آمریکایی]] [[رده:فیلم‌های انگلیسی‌زبان]] [[رده:فیلم‌های درام]] [[رده:فیلم‌های برنده جایزه اسکار]] [[رده:فیلم‌های بر پایه رویدادهای واقعی]] [[رده:فیلم‌های دیوید فینچر]] 1e2anlfkpawk5mrqhmugtbb6az23hyh 171406 171405 2022-08-21T10:44:01Z Shahnazi2002 18342 /* گفتگوها */ wikitext text/x-wiki '''''[[W:شبکه اجتماعی (فیلم)|شبکه اجتماعی]]''''' (به [[انگلیسی]]: The Social Network) [[فیلم|فیلمی]] درام به کارگردانی [[دیوید فینچر]] محصول سال ۲۰۱۰ [[آمریکا]] است. این فیلم دربارهٔ ایجاد شبکه اجتماعی فیسبوک و زندگی [[مارک زاکربرگ]] خالق آن، در اینترنت و بر اساس کتابی با نام «میلیارد اتفاقی» نوشته [[بن مرزیک]]، ساخته شده‌است. این فیلم در سال ۲۰۱۱ در هشتاد و سومین دوره مراسم اسکار برنده جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی، جایزه اسکار برای بهترین تدوین فیلم و بهترین موسیقی اوریژینال شد. == گفتگوها == *مارک زاکربرگ: «اگه شما سازندگان فیس بوک بودید، خودتون فیس بوک رو می‌ساختید.» *شان پارکر: «یک میلیون دلار با حال نیست، می دونی چی باحاله؟ یک میلیارد دلار. این دهن همه رو می بنده.» == پیوند به بیرون == {{ویکی‌پدیا}} {{پانویس}} {{ناتمام}} [[رده:فیلم‌های ۲۰۱۰ (میلادی)]] [[رده:فیلم‌های آمریکایی]] [[رده:فیلم‌های انگلیسی‌زبان]] [[رده:فیلم‌های درام]] [[رده:فیلم‌های برنده جایزه اسکار]] [[رده:فیلم‌های بر پایه رویدادهای واقعی]] [[رده:فیلم‌های دیوید فینچر]] c73n4snpinqes2ceb2ojam0aj6spzgi کاربر:Shahnazi2002 2 36462 171376 171323 2022-08-21T09:41:55Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki {{الگو:کاربر ویکی‌پدیا}} {{الگو:کاربر ویرایش|70}} {{الگو:کاربر مهر}} == زبان‌ها == {{user az}}{{user fa-4}}{{user en-3}}{{user ar-1}} </br> </br> </br> </br> </br> == صفحات مورد علاقه == *[[ضرب‌المثل‌های آذربایجانی]] </br> </br> </br> </br> [[az:User:shahnazi2002]] 7amu77yg6lxv7kihrv539md5fm3uu8u 171377 171376 2022-08-21T09:42:31Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki {{الگو:کاربر ویرایش|70}} {{الگو:کاربر ویکی‌پدیا}} == زبان‌ها == {{user az}}{{user fa-4}}{{user en-3}}{{user ar-1}} </br> </br> </br> </br> </br> == صفحات مورد علاقه == *[[ضرب‌المثل‌های آذربایجانی]] </br> </br> </br> </br> [[az:User:shahnazi2002]] q2duuexlxroru7o5srlndcipzvok4su 171396 171377 2022-08-21T10:22:10Z Shahnazi2002 18342 /* صفحات مورد علاقه */ wikitext text/x-wiki {{الگو:کاربر ویرایش|70}} {{الگو:کاربر ویکی‌پدیا}} == زبان‌ها == {{user az}}{{user fa-4}}{{user en-3}}{{user ar-1}} </br> </br> </br> </br> </br> == صفحات مورد علاقه == *[[ضرب‌المثل‌های آذربایجانی]] *[[مارک زاکربرگ]] </br> </br> </br> </br> [[az:User:shahnazi2002]] b02r5ivuu6bchu7r6o0o4bq4ngriole 171412 171396 2022-08-21T10:51:20Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki {{الگو:کاربر ویرایش|100}} {{الگو:کاربر ویکی‌پدیا}} == زبان‌ها == {{user az}}{{user fa-4}}{{user en-3}}{{user ar-1}} </br> </br> </br> </br> </br> == صفحات مورد علاقه == *[[ضرب‌المثل‌های آذربایجانی]] *[[مارک زاکربرگ]] </br> </br> </br> </br> [[az:User:shahnazi2002]] p58ckrst2rj6d6ugc3oq52kkq8rrirm 171415 171412 2022-08-21T11:08:49Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki {{الگو:کاربر ویرایش|100}} {{الگو:کاربر ویکی‌پدیا}} {{الگو:مرورگر کاربر:فایرفاکس}} == زبان‌ها == {{user az}}{{user fa-4}}{{user en-3}}{{user ar-1}} </br> </br> </br> </br> </br> == صفحات مورد علاقه == *[[ضرب‌المثل‌های آذربایجانی]] *[[مارک زاکربرگ]] </br> </br> </br> </br> [[az:User:shahnazi2002]] fsfsv4bbbjhqfkywlf6o0yxvtgy2qe0 171417 171415 2022-08-21T11:10:58Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki {{نشان نگهبان}} {{الگو:کاربر ویرایش|100}} {{الگو:کاربر ویکی‌پدیا}} {{الگو:مرورگر کاربر:فایرفاکس}} == زبان‌ها == {{user az}}{{user fa-4}}{{user en-3}}{{user ar-1}} </br> </br> </br> </br> </br> == صفحات مورد علاقه == *[[ضرب‌المثل‌های آذربایجانی]] *[[مارک زاکربرگ]] </br> </br> </br> </br> [[az:User:shahnazi2002]] fzrt417lhiim5lilv38sjwmkgd0ekj2 171418 171417 2022-08-21T11:11:42Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki {{الگو:کاربر ویرایش|100}} {{الگو:کاربر ویکی‌پدیا}} {{نشان نگهبان}} {{الگو:مرورگر کاربر:فایرفاکس}} == زبان‌ها == {{user az}}{{user fa-4}}{{user en-3}}{{user ar-1}} </br> </br> </br> </br> </br> == صفحات مورد علاقه == *[[ضرب‌المثل‌های آذربایجانی]] *[[مارک زاکربرگ]] </br> </br> </br> </br> [[az:User:shahnazi2002]] jxpoci093lp6ur8fyaqib185slc2bv8 171419 171418 2022-08-21T11:15:41Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki {{الگو:کاربر ویرایش|100}} {{الگو:کاربر ویکی‌پدیا}} {{الگو:مرورگر کاربر:فایرفاکس}} == زبان‌ها == {{user az}}{{user fa-4}}{{user en-3}}{{user ar-1}} </br> </br> </br> </br> </br> == صفحات مورد علاقه == *[[ضرب‌المثل‌های آذربایجانی]] *[[مارک زاکربرگ]] </br> </br> </br> </br> [[az:User:shahnazi2002]] fsfsv4bbbjhqfkywlf6o0yxvtgy2qe0 بحث کاربر:فرهنگ2016 3 36712 171366 171361 2022-08-20T16:33:09Z فرهنگ2016 10613 /* حذف سیاوش شهسواری */ wikitext text/x-wiki {| class="infobox" style="width: 275px" |- |style="text-align: center;"|[[Image:Crystal Clear app file-manager.png|50px|بایگانی]] |- |style="text-align: center;"|'''بایگانی‌ها''' |- |style="column-count:3;text-align: right;"| *[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانی‌ها/بایگانی ۱|بایگانی ۱]] *[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانی‌ها/بایگانی ۲|بایگانی ۲]] *[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانی‌ها/بایگانی ۳|بایگانی ۳]] *[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانی‌ها/بایگانی ۴|بایگانی ۴]] *[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانی‌ها/بایگانی ۵|بایگانی ۵]] *[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانی‌ها/بایگانی ۶|بایگانی ۶]] *[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانی‌ها/بایگانی ۷|بایگانی ۷]] *[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانی‌ها/بایگانی ۸|بایگانی ۸]] *[[بحث کاربر:فرهنگ2016/بایگانی‌ها/بایگانی ۹|بایگانی ۹]] |} <!--------پیامهای جدید---------------> == برای ایجاد == سلام جناب فرهنگ من طبق راهنمایی که کردید در صفحه بحث خودم چیزهایی که نیاز بود را خواندم و اینگونه برداشت کردم که در اینجا صحبت های اشخاص یا همان نقل قول از انها منتشر میشود من بسیار علاقه مند هستم در اینجا فعالیت نمایم و خواستم قبلش اجازه بگیرم از شما بابت این موضوع ایا اشکالی ندارد بنده هم در اینجا فعالیت بنمایم. {{امضانشده|Uriasss}} :{{پینگ|Uriasss}} سلام بر شما. نیازی به اجازه از دیگر کاربران نیست و شما هم می توانید طبق سیاستها و رهنمودها و شیوه نامه های این پروژه مشارکت کنید. تنها شرط مشارکت برای همه کاربران رعایت سیاستها و رهنمودها و شیوه نامه های پروژه است. اگر کمک و راهنمایی خواستید میتوانید به من یا دیگر کاربران باتجربه و فعال مراجعه کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۴ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۴۲ (UTC) == درخواست کمک == سلام.فرهنگ جان، متاسفانه من نحوۀافزودن میان‌ویکی را فراموش کرده‌ام و نتوانستم به صفحاتی که ساختم مثل [[گرتا تونبرگ]] میان ویکی اضافه کنم.شدیداً به کمک شما نیاز دارم.پیشاپیش از راهنمایی شما سپاسگزارم.[[کاربر:Hiiiva|Hiiiva]] ([[بحث کاربر:Hiiiva|بحث]]) ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۰۸ (UTC) :{{پینگ|Hiiiva}} سلام بر شما. من خودم معمولا از ویکی داده برای افزودن میان ویکی استفاده می کنم. اما می شود از [[:q:en:Greta Thunberg]] هم استفاده کرد. البته برایتان انجام دادم. ارادتمند [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۲۱ (UTC) == نقل روز == برش گردونید 10 سال یک ادمین است الگو از صفحه اول را پاک کرده https://fa.wikiquote.org/w/index.php?title=%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C&diff=33225&oldid=33048 [[کاربر:Baratiiman|Baratiiman]] ([[بحث کاربر:Baratiiman|بحث]]) ‏۳۱ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۶:۲۹ (UTC) :{{پینگ|Baratiiman}} سلام. با توجه به اینکه جناب مردتنها به عنوان مدیر این ویرایش را انجام دادند و همچنان فعال هستند درست این است که از خودشان درخواست کنید. البته دلیلی که برای حذف الگو اشاره کردند همچنان باپرجاست و بنظرم اینگونه ویکی پروژه ها نیاز به بیشتر از یک یا دو کاربر فعال دارد تا بتوان با اجماع کارها را پیش برد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۳۱ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۰۴ (UTC) == درخواست راهنمایی == سلام جناب فرهنگ وقت به خیر. من بیشتر و پیشتر شاهد حضور شما در ویکی بودم. برخلاف ویکی من در ویکی گفتاورد مبتدی و تازه کار هستم. دوست دارم اینجا ویکی گفتاوردهایی مستند به کتاب‌های مختلف را ایجاد کنم و بسط بدهم. از کجا شروع کنم؟ چطور یک ویکی گفتاورد استاندارد ایجاد کنم؟ چطور از ویکی گفتاورد به مقاله‌‌ای در ویکی‌پدیا لینک بدهم؟ ممنونم. [[کاربر:Dayhimak|<font size="3" face="IranNastaliq">'''دیهیم'''</font>]] ‏۳۰ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۲:۲۶ (UTC) مثلا من می‌توانم مستقلا برای این کتاب هم یک ویکی گفتاورد ایجاد کنم که بخشی از گفتاورد یک فرد نباشد؟ این کتاب منظورم است؛ [[نسیم_مرعشی#پاییز_فصل_آخر_سال_است]][[کاربر:Dayhimak|<font size="3" face="IranNastaliq">'''دیهیم'''</font>]] ‏۳۰ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۲:۳۷ (UTC) :{{پینگ|Dayhimak}} سلام وقت شما هم به خیر. کتابها هم مثل بقیه نوشتارها در چارچوب [[وگ:شیوه]] و درنظر گرفتن سرشناسی ایجاد می شود. برای پیوند هم [[ویکی‌گفتاورد:شیوه‌نامه#پیوندها]] را بخوانید و اگر نیاز به کمک بیشتری بود بگویید تا همراهی تان کنم. البته میان ویکی را بهتر است از پروژه ویکی داده متصل کنید که هر نوشتاری همزمان به تمام پروژه های همان نوشتار در دیگر زبانها هم متصل شود. در مورد کتاب نسیم مرعشی هم بنظرم تا وقتی سرشناسی ملاک باشد می توان نوشتار مستقل ایجاد کرد. البته من ترجیح دادم همزمان مقاله خود نویسنده و کتابش را یکی بسازم چون نیازی به مستقل بودن نداشت. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۳۱ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۰۲ (UTC) سلام از راهنمایی شما ممنونم.[[کاربر:Dayhimak|<font size="3" face="IranNastaliq">'''دیهیم'''</font>]] ‏۱۳ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۵ (UTC) == How we will see unregistered users == <div lang="en" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> <section begin=content/> Hi! You get this message because you are an admin on a Wikimedia wiki. When someone edits a Wikimedia wiki without being logged in today, we show their IP address. As you may already know, we will not be able to do this in the future. This is a decision by the Wikimedia Foundation Legal department, because norms and regulations for privacy online have changed. Instead of the IP we will show a masked identity. You as an admin '''will still be able to access the IP'''. There will also be a new user right for those who need to see the full IPs of unregistered users to fight vandalism, harassment and spam without being admins. Patrollers will also see part of the IP even without this user right. We are also working on [[m:IP Editing: Privacy Enhancement and Abuse Mitigation/Improving tools|better tools]] to help. If you have not seen it before, you can [[m:IP Editing: Privacy Enhancement and Abuse Mitigation|read more on Meta]]. If you want to make sure you don’t miss technical changes on the Wikimedia wikis, you can [[m:Global message delivery/Targets/Tech ambassadors|subscribe]] to [[m:Tech/News|the weekly technical newsletter]]. We have [[m:IP Editing: Privacy Enhancement and Abuse Mitigation#IP Masking Implementation Approaches (FAQ)|two suggested ways]] this identity could work. '''We would appreciate your feedback''' on which way you think would work best for you and your wiki, now and in the future. You can [[m:Talk:IP Editing: Privacy Enhancement and Abuse Mitigation|let us know on the talk page]]. You can write in your language. The suggestions were posted in October and we will decide after 17 January. Thank you. /[[m:User:Johan (WMF)|Johan (WMF)]]<section end=content/> </div> ‏۴ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۱۵ (UTC) <!-- پیام توسط کاربر:Johan (WMF)@metawiki با استفاده از فهرست در https://meta.wikimedia.org/w/index.php?title=User:Johan_(WMF)/Target_lists/Admins2022(4)&oldid=22532508 ارسال شده‌است --> == ابزارها == درود، آیا در اینجا مانند ویکی‌پدیا ابزارهایی مانند توفاویکی یا توینکل نیز کار می‌کنند؟ اگر یک راهنمایی کلی درباره ابزارها کنید سپاسگزار می‌شوم. با احترام. [[کاربر:ChipsBaMast|ChipsBaMast]] ([[بحث کاربر:ChipsBaMast|بحث]]) ‏۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۴۱ (UTC) :{{پینگ|ChipsBaMast}} درود. توفاویکی که خیر نداریم و توینکل هم حداقل برای من مدتهاست کار نمی کند. بقیه ابزارها هم مثل وپ در قسمت ترجیحات می توانید مشاهده کنید. [[وگ:دار]] برای انتقال رده ها هم داریم. با احترام [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۰۱ (UTC) == یک سوال ؟ == وقت بخیر مطلبی را در خصوص کمال حزباوی ویرایش کردم که حذف کردید، لفا بفرماید معیارها چه هستند صفحه حذف نشود. این شخصیت عرب تبار ایرانی یکی از مترجمان و شاعران پیش قراول شعر سپید عرب اهوازی است. متشکرم [[کاربر:Solman9|Solman9]] ([[بحث کاربر:Solman9|بحث]]) ‏۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۱۱ (UTC) :{{پینگ|Solman9}} وقت بخیر. این پروژه مکمل ویکی پدیاست و ما اینجا پروژه خاصی برای سنجش سرشناسی افراد نداریم و روال این است که هر موضوعی که در ویکی پدیا مقاله داشته باشد نوشتاری هم برای نقل قول های مرتبط با آن موضوع در اینجا ایجاد می کنیم. در حال حاضر موضوع موردنظر مقاله ای در ویکی پدیا ندارد و پیشنهاد من این است که برای آن در ویکی پدیا مقاله بسازید و اگر آنجا ماندگار شد می توان در اینجا هم نوشتار مکملی برای گفتاوردها ساخت. البته با رعایت [[وگ:شیوه]] و سیاستها و رهنمودهای ویکیگفتاورد. با احترام [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۲۵ (UTC) ::@[[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]]بسیار خوب متوجه شدم نکته خوبی گفتید. سپاس [[کاربر:Solman9|Solman9]] ([[بحث کاربر:Solman9|بحث]]) ‏۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۵ (UTC) == صفحه ژوزه مورینیو == سلام {{پینگ|فرهنگ2016}} چرا دوباره تصویر این صفحه را به سمت چپ بردید؟ تقریبا همه تصاویر صفحات ویکی‌گفتاورد در وسط قرار دارند. درضمن سمت چپ بودن عکس موجب ایراداتی در نمای تلفن همراه می‌شود. [[کاربر:YBE11|YBE11]] ([[بحث کاربر:YBE11|بحث]]) ‏۸ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۰۹ (UTC) :{{پینگ|YBE11}} سلام. جای معمول تصاویر در پروژه های فارسی بنیاد سمت چپ نوشتار است. البته در [[w:وپ:شیوه‌نامه/تصاویر|شیوه نامه]] آمده: «به طور معمول آوردن تصویر در سمت چپ بر آوردن آن در سمت راست برتری دارد؛ اما در صورتی که در یک مقاله از چندین تصویر استفاده می‌شود، برای پرهیز از یکنواختی می‌توان تعدادی از آن‌ها را در سمت راست و تعدادی دیگر را در سمت چپ آورد.» [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۸ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۳۷ (UTC) {{پینگ|فرهنگ2016}} عجیب است. زیرا در بیشتر صفحات، تصاویر در وسط صفحات است و برای من که با تلفن همراه ویرایش می‌کنم، صفحاتی مانند صفحه ژوزه مورینیو به درستی نمایش داده نمی‌شود و تصویر و سربرگ‌ها در هم می‌روند. فکر کنم دیگر کسانی که با تلفن همراه از این صفحات بازدید می‌کنند همین مشکل را داشته باشند. [[کاربر:YBE11|YBE11]] ([[بحث کاربر:YBE11|بحث]]) ‏۸ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۴۷ (UTC) :{{پینگ|YBE11}} اگر در تلفن همراه از حالت دسکتاپ یا رایانه که گزینه آن در پایین نوشتار قرار دارد استفاده کنید بنظرم مشکل حل می شود. در حالت دسکتاپ جای معمول تصاویر در سمت چپ صفحه قرار دارد و در حالت تلفن همراه وسط قرار می گیرد برای همین شما تصویر را در وسط صفحه می بینید. البته تصویر مورینیو را کوچکتر کردم تا در نسخه تلفن همراه بهم نریزد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۸ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۳۰ (UTC) {{پینگ|فرهنگ2016}} تشکر فراوان. درست شد. [[کاربر:YBE11|YBE11]] ([[بحث کاربر:YBE11|بحث]]) ‏۹ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۱۰ (UTC) == اصلاح صفحۀ پروژه == درود. جناب فرهنگ، ضمن عرض ادب و احترام با توجه به محدودیت ویرایشی‌ام در صفحۀ [[ویکی‌گفتاورد:چگونه صفحات را ویرایش کنیم]] نتوانستم در دومین بخشِ [[ویکی‌گفتاورد:چگونه_صفحات_را_ویرایش_کنیم#قالب‌بندی_نویسه‌ها|قالب‌بندی نویسه‌ها]] در جملۀ «به '''دلایا''' معناشناختی، برای نوشتن برنامه‌های کامپیوتری از &lt;code> استفاده کنید.» واژۀ ''دلایل'' را اصلاح کنم. لطفا زحمت آنرا تقبل نمایید. با مهر [[کاربر:DejaVu|DejaVu]] ([[بحث کاربر:DejaVu|بحث]]) ‏۱۴ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۳:۳۰ (UTC) :{{پینگ|DejaVu}} درود بر شما. انجام شد. با مهر [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۴ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۵:۴۱ (UTC) == قطع دسترسی من، Ruwaym == سلام بر فرهنگ2016 و {{پینگ|Mardetanha|Sajad}} خواستم یادآوری کنم که الاکرام بالاتمام. با مشاهدۀ اطلاعات سراسری حساب کاربری Chyah با زاپاس Sonia Sevilla اش، متوجه می‌شویم که او در اینجا بی‌پایان قطع دسترسی شده، یک شیوۀ رایج مدیریتی در پروژه‌های فارسی برای از سر خود وا کردن هر مشکلی. از آنجا که در ویکی‌پدیای فارسی یک اعتقاد رایج بین مدیران هست که من نیز زاپاس او هستم، پس لطفًا حسابم را در اینجا بی‌پایان ببندید، ویرایش صفحۀ بحثم را بگیرید، فرستادن ایمیل را ممنوع کنید، صفحاتی که ساختم را حذف کنید و به همین ترتیب، کارزار لکه‌دار من یا Chyah را ادامه دهید که اصولًا کاربران هیچ حقی ندارند مگر اینکه خلافش ثابت شود! --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۸ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۵۰ (UTC) :::سلام، اینجا تا وقتی‌ ویرایش‌هایتان مثبت باشد مشکلی برای ویرایش ندارید. '''[[کاربر:Mardetanha|<span style="color: #084C9E">م‍</span><span style="color: #4682b4">‍رد</span><span style="color: #6495ED">تن‍</span><span style="color: #4682b4">‍ه‍</span><span style="color: #084C9E">‍ا</span>]]''' ‏۱۸ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۱۵ (UTC) ::::سلام. با توجه به بحث جناب مردتنها بنظرم حرف دیگری برای گفتن باقی نمی ماند. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۹ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۳۴ (UTC) ::::: {{پینگ|Mardetanha}} از دید مثبت شما دو نفر، واقعًا شگفت‌زده شدم و آن را نوعی تشویق به مشارکت در نظر می‌گیرم. در ویکی‌پدیای فارسی هم مشارکت مثبت داشتم اما مشکل پیش آمد. اصلًا حساب سراسری من هر آن ممکن است قفل یا بسته است. مثل همان بلایی که سر خود Chyah آمد که جدا از یک بقچه ترولی که به او چسباندند و [[w:en:Wikipedia:Articles for deletion/Manouchehr Azari|می‌چسبانند]] (مقالۀ [[منوچهر آذری]] هم Chyah در اینجا گسترش داده، پس هر کاربری که به آن مقاله در هر نسخه‌ای بپردازد، زاپاس اوست!)، احتمالًا [[meta:Universal_Code_of_Conduct/Initial_2020_Consultations/Persian#Interesting_stories|چنین داستانی دربارۀ او هم رایج است]]. بالاخره باید وضعیت سرانجام او روشن شود تا بهانه برای زاپاس‌گیری/سازی به دست هرکسی نیفتد، چه دیوانسالار چه مدیر چه ترول. شکایت من هم از Sunfyre برجاست و [[w:en:Wikipedia:Sockophobia|فوبیای زاپاس‌گیری]] نمایان شد؛ هر کسی از ظن خود شد یار Chyah، در نسخه‌های انگلیسی، هر ترول ایرانی به او می‌چسبانند، در خود فارسی هر کی رفتارش شبیه به او باشد، زاپاس یا شبه زاپاس اوست چه کاربر تازه‌وارد یا قدیمی. این یک بازار شام است و اعتماد جامعه به بازرسی را کمرنگ می‌کند. از ما گفتن. اما اکنون آیین‌نامۀ فراگیر رفتاری اجرایی و جهانی شده. کدخدا و ملا رفت، فرماندار ایالتی دموکرات آمد. :::::: به ویکی‌گفتاورد فارسی هم می‌گویم: دیوانه برو که مست آمد. از دق دلیم هم که شده، در اینجا هزاران مقاله خواهم ساخت. حالا که به‌زور است، یا حسین هم می‌گویم و در اینجا مشارکت مثبت و قوی خواهم داشت تا به Chyah شبیه‌تر شوم که هر دو قربانی هستیم، تا Sunfyre برای تهمتش دست خالی نباشد که ما اهل مروتیم و [[w:en:Malamatiyya|ملامتی]]. --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۹ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۵:۵۴ (UTC) == پالایهٔ هرزنگاری == سلام بر فرهنگ. در حال ساخت نوشتار «محبوبه بیات» بودم که منبع به tribunezamaneh.com دادم، اما پالایه جلویم را گرفت. تریبون زمانه بخشی از [[w:رادیو زمانه]] و یک رسانۀ مستقل است؛ عجیب است که استفاده از آن ممنوع باشد. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۵ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۲:۳۵ (UTC) :{{پینگ|Ruwaym}} سلام بر شما. من بررسی نکردم اما حدس می زنم لیست سیاه بر اساس ویکی پدیا ایجاد شده و احتمالا بخش هایی از رسانه ها که تریبون آزاد است به عنوان منبع اعتبار کافی ندارد اما چون بحث ویکیگفتاورد در استفاده از منابع دست اول متفاوت از ویکی پدیاست نیازی به بودن در لیست نبود و حذفش کردم تا از آن استفاده کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۵ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۴۷ (UTC) :: یک نکتۀ دیگر: دربارۀ رده:اهالی ایران بر پایه قومیت یا خاستگاه ملی؛ همان طور که می‌دانید در پروژه‌های گوناگون، معمولًا قومیت اصلی و اکثریت رده ندارد، ردۀ عرب‌های عراقی یا ترک‌های ترکی نداریم. اما اگر در مورد ایران، کسی خود را "فارس" دانست، می‌توانیم رده‌ای برای این گروه قومی داشته باشیم؟ چرا که به شکل ویکی‌دیتا/پدیایی، قومیت، دین و زبان کسی به دو شکل اثبات می‌شود: یا اینکه خود طرف گفته باشد، یا منبع معتبری به آن اشاره کند. --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۷ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۳۴ (UTC) :::{{پینگ|Ruwaym}} بنظر من این رده ها از دو نظر اشکال اساسی دارد. اول اینکه مشکل اثبات پذیری دارد و اثبات مذهب و قومیت و تبار افراد نیاز به منابع معتبر و قابل اعتماد دارد. من بارها دیدم کاربرانی فعالیت اصلی شان رده بندی انبوه مقالات افراد بر پایه مذهب و قومیت و تبار است حتی بدون اینکه خود مقاله به موضوع پرداخته باشد. مشخص است که این رده بندی های انبوه تنها بر اساس فرض های بدیهی کاربر یا تحقیق دست اول است. مشکل دوم هم جنبه طرفداری این نوع از رده بندی هاست. اما فارغ از این دو مشکل، اختلاف نظرهای جدی روی بحث قومیت فارس است و در ویکی پدیا هم از معیار زبان برای رده بندی افرادی که فارسی صحبت می کنند استفاده شده است. هر چند نمی دانم اصلا برای ویکیگفتاورد ضرورتی دارد یا خیر اما می توانید از زیررده های رده مردمان فارسی‌زبان برای رده بندی استفاده کنید. توجه داشته باشید که حجم نوشتارهای ویکیگفتاورد فارسی در مقایسه با ویکی پدیا بسیار ناچیز است و تمرکز بیش از حد روی گسترش رده بندی نه ضرورت دارد و نه کمکی به رده بندی دقیق محتوای نوشتارها می کند که حاوی نقل قول است نه اطلاعات زندگی نامه ای افراد. رده بندی های جزئی مرتبط با زندگی نامه افراد مناسب ویکی پدیاست که مقالاتشان اطلاعات زندگی نامه ای دارد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۷ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۰۹ (UTC) :::: بله، درست است. برای اثبات، بهتر است به آیتم ویکی‌داده هر فرد مراجعه کنیم، اگر آنجا با منبع بود و اعتبار داشت، پس ردۀ مربوط را اضافه می‌کنیم، به رده‌های خود ویکی‌پدیا، چه انگلیسی یا فارسی، اعتماد صددرصد ندارم، برپایۀ تجربۀ خودم می‌گویم. مثلًا ردۀ یارسانی‌های پیشین در هر دو ویکی‌پدیای انگلیسی و فارسی وجود دارد، در حالیکه یارسانیسم یک [[w:en:Ethnic religion|دینِ قومی]] است، مثل یهودیت. در ویکی‌پدیای عربی نیز گه‌گاه دیده‌ام صرف اینکه نام فردی شبیه مسیحیان است (نمی‌دانند که نام‌های مشترک بین عرب‌ها از هر دینی وجود دارد)، پس ردۀ مسیحی بودن فرد را به مقاله‌اش افزوده‌اند. انگار هر قبطی و مارونی و آشوری باید به قومیت خود منتسب شود، در چنین حالتی، هویت فردی فراموش می‌شود. خصوصًا در ویکی‌پدیای انگلیسی، تا ببینند نام یک فرد عرب یا ایرانی کمی متفاوت باشد، به آن رده‌ای قومیتی یا زبانی اضافه می‌کنند... بهتر است در اینجا همان شیوۀ معمول همۀ پروژه‌ها را در نظر داشته باشیم: یا اینکه خود فرد به مذهب یا قومیت خود یا منبع معتبری دربارۀ آن اشاره داشته باشد. اگر فردی خود را به قومیتی منتسب کرده و اعلام کرده باشد که بهتر، نیازی به گشتن بین منابع نیست، مثل [[مهوش افشارپناه]]: [https://jamejamonline.ir/fa/news/995281/مهوش-افشارپناه-می‌گویند-چهره‌ام-به-زنان-جنوبی-شبیه-است منبع]. من از رده‌های انبوه‌گذاری برپایۀ دانش یا استدلال شخصی دوری می‌کنم، البته ناخودآگاه چنین نوشتم و سریع حذف کردم: [https://fa.wikiquote.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%AD%D8%A8%D9%88%D8%A8%D9%87_%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA&diff=prev&oldid=165273 ]. پیاپی شدن ویرایش چند مقاله، ناخودآگاهِ مرا قوی کرده بود. ::::: اما دربارۀ اختلاف نظرها دربارۀ قومیت در ویکی‌پدیای فارسی، به نظرم [[w:ویکی‌پدیا:نظریه‌های حاشیه‌ای|نظریات حاشیه‌ای]] شخصی یا گروهی غلبه دارد. برای همین از پسوند زبان برای اشاره به قومیت فارس استفاده شده، دقیقًا همان چیزی که حاکمیت کنونی تبلیغ می‌کند و برای دیگر قومیت‌های نیز به کار می‌برد: آذری‌زبان، عرب‌زبان و... درحالیکه در زبان جهانی و فرهنگ جهانی ما قومیتی به نام [[w:en:Persians|Persians]] داریم، که جای انکار ندارد. زبان یکی از پایه‌‌های قومیت است نه همۀ آن. دقیقًا نمی‌دانم چرا چنین چیزی در ویکی‌پدیای فارسی رایج شده و یک قومیت انکار می‌شود، ولی مایلم آن را به ناآگاهی عمومی ربط بدهم، می‌دانم که جامعه‌شناسی قومی در ایران ضعیف است، نشان به این که تا کنون چنین مفاهیمی را نشنیده‌ایم و مقالات آن‌ها هم در ویکی‌پدیای فارسی یا وجود ندارد یا بسیار خرد است: [[w:en:Passing (racial identity)|Passing]]، [[w:en:Multiracial people|Multiracial people]]، [[w:en:Cultural assimilation|Cultural assimilation]]، [[w:en:Racial misrepresentation|Racial misrepresentation]]، [[w:en:Transracial (identity)|Transracial (identity)]] و غيره؛ شک ندارم اگر با این مفاهیم آشنا شوی، نمونه‌های در جامعۀ ایرانی برای آن‌ها خواهی یافت. اصلًا تفاوت نژاد-Race و قومیت-Ethnic عمومًا درک نمی‌شود... آیا ما می‌توانیم همان کاری که با دیگر قومیت‌ها برای رده‌گذاری انجام می‌دهیم، برای «فارسی‌ها» (فارس‌ اسم قومیت-Ethnonym نیست، اسم مکان است-Toponymy) نیز در اینجا انجام دهیم؟ اما من تا حالا پس از سه سال زندگی‌نامه‌نویسی در ویکی‌پدیاها ندیدم کسی - خصوصًا معاصرین - خود را «فارس‌» بداند، الا [[ناصر فکوهی]] در [https://www.cgie.org.ir/fa/news/5866 اینجا] که گفته «..من به عنوان یک فارس تبار که هر گز شانس برخورداری از دانش زبانی قومی ایرانی دیگر را نداشته است..» اگر تعداد بیشتر یافتم که خود را فارسی نامیده‌اند، چرا ردۀ مربوط را اضافه نکنیم؟ رده‌ای به نام «فارسی‌های ایرانی» كه همان ردۀ فارسی‌زبانان ویکی‌پدیا باشد. هرچند شخصًا در چین حالتی باز هم رغبتی ندارم، چون فارسی‌ها اکثریت هستند، و معمولًا برای اکثریت، رده‌های قومی یا زبانی نمی‌گذارند. مثلًا ردۀ شاعران ایرانی، خب اغلب آنان به زبان فارسی نوشته‌اند، برای شاعران غیر فارسی‌زبان ایرانی، ردۀ دیگری می‌توان داشت، پس، ردۀ احتمالی «شاعران فارسی‌زبان ایرانی» بی‌فایده است، اما شاعران کردی ایرانی یا عربی ایرانی، پسندیده است. :::: اما من در اینجا به دقت برای هر فردی کار می‌کنم، امیدوارم شیوۀ مرا مشکل‌دار ندانید؛ من فقط می‌خواهم رده‌گذاری‌ها کامل، دقیق و مستند باشد، برای اثبات هر رده‌ای هم همان شیوه که گفتم رعایت خواهم کرد. خیلی ساده بگویم: به هنگام ویرایش، جهان بیرونی واستدلال شخصی برایم وجود ندارد، متن و فرد وجود دارد+نُرم و عُرف ویکی‌پدیایی؛ اگر فردی خود را "آذری" دانسته و ایرانی است، پس ردۀ آذری‌های ایرانی را به آن اضافه می‌کنم، مثل "رضا براهنی". سپاس. --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۳۹ (UTC) :::::{{پینگ|Ruwaym}} رده باید دقیق و مشخص باشد. درباره فارس بودن یا فارس زبان بودن اختلافات گسترده ای وجود دارد. بحث ها بیش از حد گسترده است و این دیدگاه ها نظرات حاشیه ای است و دیدگاه غالبی درباره فارس بودن و فارس زبان بودن وجود ندارد. رده ای که دقیق نیست فقط باعث اشتباه و خطا در رده بندی مقالات خواهد شد. فارسی زبان اما رده مشخصی است. [[معین]] خواننده ای است که ترانه هایی به زبان فارسی دارد. پس دقیق و مشخص در رده خوانندگان فارسی زبان جای می گیرد. ریاضی دان و فیلسوف و رمان نویس و شاعری که به زبان فارسی آثاری منتشر کردند واضح و مشخص در زیررده های مناسب فارسی زبانان بر پایه پیشه قرار می گیرند. هنرپیشه ای که در فیلم های فارسی زبان بازی کرده و فیلم و سریالی که به زبان فارسی تولید شده به همین ترتیب. شیوه رده بندی باید دقیق و مشخص باشد. طبعا تحقیق دست اول و حدس و گمان و تبدیل کردن ویکی به محلی برای رواج و انتشار دیدگاه های حاشیه ای شیوه ویکی نیست. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۱۸ (UTC) ::::::موافقم. اما من به [[w:ازآن‌خودسازی فرهنگی|ازآن‌خودسازی فرهنگی]] برای فارسی‌ها یا ''فارسی‌زبانان'' دست نمی‌زنم. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۱۱ (UTC) == برای شما == {| style="background-color: #fdffe7; border: 1px solid #fceb92;" |rowspan="2" style="vertical-align: middle; padding: 5px;" | [[File:Copyeditor Barnstar Hires.png|100px]] |style="font-size: x-large; padding: 3px 3px 0 3px; height: 1.5em;" | '''نجم التدقيق''' |- |style="vertical-align: middle; padding: 3px;" |'' نجمُ التَّدقيق '' تقدیم به شما که اهل "تدقیق" هستید و تاریخچۀ مشارکت‌هایتان روشن می‌سازد هم به محتوا هم به روتین اداری پرداختید. |} [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۶ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۴۸ (UTC) :{{پینگ|Ruwaym}} سلام بر شما. ممنونم لطف دارید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۶ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۳۸ (UTC) == حذف لقب و چند مورد دیگر== سلام. برای حذف القاب تفخیمی/تکریمی از عناوین مقالات، آیا نیاز به هماهنگی یا شما یا نظرخواهی است؟ [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۲۰ (UTC) :{{پینگ|Ruwaym}} سلام. برای القاب می توانید طبق رهنمودها عمل کنید. نه نیازی به هماهنگی نیست ولی اگر برای حذف نیاز به دسترسی حذف داشته باشید می توانید مراجعه کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۲۳ (UTC) : نه مشکلی برنخوردم. (فقط نمی‌دانم مشکل «سید محمدکاظم شریعتمداری» چه بود که مجبور شدم منتقلش کنم، ابرابزار نامش را مرتب می‌کرد که با عنوان قبلی نمی‌خواند.) کار برای لقب‌های قاجاری که مثل لقب‌های عثمانی در عربی است، آسان است: میرزا، حاج،‌ آقا، خان و... که البته بهتر است در مواردی در جای خود بماند، مثل نام‌های «ایرج میرزا، میرزا ملکم خان و آقابزرگ تهرانی». اما برای «سیّد» هیچ آداب و ترتیبی در ویکیفا نیست، دلبخواهی است، برای هر سیدی که خارج از دین و ادبیات بوده، حذف می‌شود یا نمی‌شود و برای باقی هم یا معاملۀ "نتیجۀ گوگلی" انجام می‌شود یا به خود فرد و نفوذش نگاه می‌کنند. حتی گه گاه رنگ سیاست هم می‌گیرد. به هنگام جمع‌آوری فهرستی برای ایرانی‌ها به این موارد برخوردم. گویا طبق آخرین جمع‌بندی خودشان، بخشی از "نام" فرد انگاشته می‌شود: [[w:ویکی‌پدیا:نظرخواهی/سید در عنوان مقالات]]. هیچ کدامشان به کتاب «شيوه نامۀ ضبط اعلام» اثر ماندانا صديق بهزادى اشاره نکرده‌اند. این عجیب‌ترین موردی است که تا کنون در مشارک‌ت‌هایم در چند پروژه دیده‌ام چرا که در title of honor بودن Sayyid اختلافی نیست و نوعی honorific prefix است. وجود این لقب تفخیمی در عنوان مقالات بسی مشکل‌دار است؛ اگر صلاح می‌دانید تا حذف کنم یا طی یک نظرخواهی، دلایل را بازگو کنم و به اجماع برسیم. سپاس. --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۲۵ (UTC) ::{{پینگ|Ruwaym}} البته نتیجه گوگلی هیچ وقت ملاک نیست. این فرق می کند با اینکه شما از طریق جستجوی گوگلی منابع معتبر پیدا کنید. یعنی پیدا کردن منبع معتبر از طریق جستجوگر گوگل به معنای نتیجه گوگلی نیست و ملاک فقط نتیجه ای است که از منبع معتبر بدست می آید. طبعا در حال حاضر هیچ اجماعی برای حذف وجود ندارد خصوصا که در عنوان مقالات به کار رفته است. پس حذفش صحیح نیست اما شما اگر مایل هستید می توانید برای اجماع نظرخواهی بسازید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۱۹ (UTC) :::درسته. منظورم همین است. فقط نباید به تعداد نتایج جستجو استناد کرد. از آنجا که برای من بسی باورناپذیر است که این لقب در عناوین مقالات فارسی هست و انگار نه انگار لقب تفخیمی است، باید در منابع بیشتر جستجو کنم تا نظرخواهی مستندتر باشد. فعلا به پروژه‌های شخصی رسیدگی می‌کنم تا بعد. :::: حالا حرف گوگل به میان آمد، دوست دارم بگویم برای گفتاوردنویسی، جستجوی گوگلی یک ابراز نیمه‌کمکی است، فقط به درد مصاحبه‌ها، یادداشت‌ها و آرشیو مطبوعات می‌خورد، آن هم فقط برای ده‌-پانزده‌سال گذشته. بقیه چیزها باید تلاش کنی برای منبع مکتوبش که به آسانی در اینترنت نیست، تا خودت نخوانی، نمی‌توانی نقل قول کنی. یعنی شیوه‌ای که عِباد دیرانیه در كتابش "حكاية ويكيبيديا" پیشنهاد داد. کتاب‌های نقل قول و کلمات قصار هم خیلی کم است و به روز نمی‌شود. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۱۶ (UTC) : روز بخیر فرهنگ. یکماه پیش در [[:بحث:مراکش]] پینگت کردم، گویا متوجه نشدی. نظرت هر چه باشد، خواستم بدانم. در افغانستان نیز "المغرب" می‌گویند، به نظرم بهتر است مدخلش همان "مغرب" باشد و در مقدمه توضیح داده شود که مراکش هم می‌گویند. سپاس. --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۲۵ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۱۸ (UTC) ::{{پینگ|Ruwaym}} روز شما هم بخیر. معمولا اگر نظر خاصی نداشته باشم ترجیح می دهم در بحث وارد نشوم اما به طور کلی مخالفم که وپ فارسی برای یک کشور نام دیگری داشته باشد و پروژه ما که باید وقتش را باید برای امور محتوایی بگذارد درگیر نامگذاری عنوان مقالات باشد آن هم مقاله یک کشور. با اینحال اگر روی عنوان اصرار دارید پیشنهاد می کنم برای تغییر عنوان نظرخواهی ایجاد کنید چون مراکش در منابع فارسی رواج قابل توجهی دارد و بهتر این است که اجماع مشخص کند کدام نام ارجحیت دارد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۲۵ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۱ (UTC) :::ممنون از پاسخ. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۲۵ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۰۱ (UTC) : دوباره سلام. اینکه نوشتاری با گفتاورد کم یا تک‌گفتاوردی ساخته شود، مشکل دارد؟ مثل «واشینگتن، دی.سی.» یا «کردهای ایرانی». حتما باید موضوع نوشتار از چند جنبه پوشش داده شود؟ --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۲۹ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۰۶ (UTC) ::{{پینگ|Ruwaym}} سلام بر شما. برداشت من این است که تا وقتی اصول کلی شیوه نامه برای نوشتار رعایت شده باشد داشتن نقل قول اندک، حتی یک نقل قول برای نوشتار خرد کفایت می کند. بالاخره پروژه ویکیگفتاورد با ویکی پدیا متفاوت است و گاه پیدا کردن نقل قول مناسب برای بعضی از موضوعات و مقالات راحت نیست. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۲۹ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۵۱ (UTC) :::و کاربر هم کم است که کمک کند. اما در ویکی‌گفتاورد عربی سخت‌گیری هست؛ برای همین پرسیدم. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۲۹ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۱۶ (UTC) == پیشنهاد == سلام بر فرهنگ میرزا! عید فطر مبارک! راستش به همین مناسبت پیشنهادی داشتم، اینکه اگر کاربر مسلمان یا اهل ادبیاتی در ویکی‌پدیا دیدی، دعوتش کنی در اینجا هم مشارکت داشته باشد. چرا که دو مقولۀ «دین» و «ادبیات» در ایران قوی است و کتاب‌دوستان از این دو گروه زیادند و حاضرند بدون چشمداشت به پروژه کمک کنند. برای گسترش ویکی‌گفتاورد از آنان می‌توانیم کمک بخواهیم، من هم حاضرم کمکشان کنند. خوب است اینجا را تبدیل به حیاطی زیبا دور از تنش‌های ویکی‌پدیا کنیم تا سخن‌دوستان گرد هم آیند. این را در قهوه‌خانه/میدان بیان کردم، ولی تأثیر یک مدیر بیشتر است. سپاس. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۱۰ (UTC) :{{پینگ|Ruwaym}} سلام بر شما. راستش چون کار در پروژه ها داوطلبانه است و حتی با اینکه خودم شخصا ویکیگفتاورد را بیشتر از ویکی پدیا دوست دارم و عشق ادبیاتم اما ترجیح می دهم داخل پروژه ها دعوتی از کاربری نکنم و این شیوه از دید شخصی من بر خلاف اصول داوطلبانه است. البته بیرون از ویکی در گذشته چند نفر که حتی بیشتر از من به ادبیات و فلسفه علاقه داشتند دعوت کردم ولی بازخورد مثبتی ندیدم :)) سپاس. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۳۷ (UTC) ::@[[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] درسته، اما کم‌کاری‌ها و تعداد کم کاربر در اینجا برای من عجیب و باورنکردنی است در حالیکه، سخن در فرهنگ فارسی مثل میراث شده؛ یعنی واقعًا فقط شما و چند کاربر پیشین و اکنون من، به نقل قول علاقه داریم؟! می‌توانید از بچه‌های گروه ویکی‌مدین‌های ایرانی کمک بخواهید تا برای این پروژه تبلیغ کند، جدیدًا [[:en:Wikiquote:SheSaid|Wikiquote:SheSaid]] راه افتاد اما هیچ خبری از آن در پروژه‌های فارسی نیامد. :::بازخوردهای منفی شاید به خاطر پیش‌فرض‌هایشان است، و البته ناتوانی در لذت بردن از متن و سخن‌چینی مناسب. شاید خیال می‌کنند اینجا فقط برای «کلمات قصار» است، یا اینکه مثلًا صفحۀ «حسن روحانی» را باز می‌کنند و بزرگ بودنش را به حساب بی‌طرفی می‌گذارند و... . البته من دست به کار شدم و دارم مقالات «ایران» را مرتبط می‌کنم. در نظر دارم مقالات یک عده از مشاهیر برجسته را گسترش بدهم - از دهخدا تا بختیار، هر کی که زیاد حرف زده!- و «فهرست ایرانی‌ها» را بسازم. اینطوری دست کم در وب فارسی در جستجوی گوگلی ظاهر خواهیم شد، گامی برای شناسایی ویکی‌گفتاورد. :::: احساس می‌کنم به ویکی‌گفتاورد فارسی اعتیاد گرفتم! [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۰ (UTC) :::::{{پینگ|Ruwaym}} البته یکی از نقطه ضعف های این پروژه ماهیت جانبدارانه و تبلیغاتی آن است. خصوصا قسمت درباره او بعضی از نوشتارها فقط نقل قول های تعریف و تمجیدی است. همین بنظر من در کاهش جذابیت پروژه تاثیر جدی دارد. طبعا علاقه هم بی تاثیر نیست. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۵ (UTC) ::::::یا بالعکس، نقد و گلایه... از خانه [ایران] شروع کردم به خانه‌تکانی! ::::::البته بی‌طرفی برای اشخاص مهمتره، بخش «دربارۀ او» باید کامل باشه، مخصوصًا سیاستمداران. ولی خب، یک دست صدا ندارد و من هم علایق خودم را دارم، ولی مجبورم مقالات سیاستمداران هم مرتب کنم. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۱ (UTC) :::::::{{شد}} «[[ایران]]». نصف گفتاوردهایش دربارۀ "کشور" ایران نبود. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۴۸ (UTC) == بی‌انگیزگی == سلام فرهنگ. من احساس می‌کنم بی‌انگیزه شدم. چندین مقاله گسترش دادم جدا از آن‌هایی که ساختم، مثل: فرزانه تأییدی و محمدعلی اسلامی ندوشن و رضا براهنی و شاپور بختیار و شیرین عبادی و عبدالرحمن فرامرزی ... اما ملت بازدید نمی‌کنند. حتی در صفحۀ اول جستجوی گوگلی نام آن‌ها، ویکی‌گفتاورد دیده نمی‌شود. آیا مشارکت‌های ما بی‌فایده است؟ [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۲۱ (UTC) :{{پینگ|Ruwaym}} سلام بر شما. بالاخره پروژه اصلی نیست و حتی بخش قابل توجهی از محتوای آن دانشنامه ای نیست که جزو اولویت های اول گوگل یا مخاطبان باشد. در بهترین حالت بعضی نوشتارها مکمل مقالات ویکی پدیاست و بدترین حالت منبر تبلیغاتی با جملات غلوآمیز و غیربیطرفانه که خودش ارزش بازدید را به شدت کم می کند. بنظرم یک مدت استراحت کنید یا مدتی هم در پروژه های جذابتر فعالیت کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۰۸ (UTC) ::من خسته نمی‌شوم، چرا که مستقل کار می‌کنم؛ کسی، برنامه‌ای، پروژه‌ای به من داده نشده، خودمم و خدای خودم. روزی چند ساعت به آن چیزی سرگرم می‌شوم که دوستش می‌دارم. شاید تغییر موضوع خوب باشد. ::اگر صلاح می‌دانید، دسترسی مرا به رده‌سازی بازگردانید چرا که می‌خواهم موضوعم را عوض کنم، مثلا به عراق و اهالی عراق بپردازم و قطعا هر مقاله‌ای که در این باره بسازم، نیاز به رده‌های جدید دارد. سپاس. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۲ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۰۲ (UTC) :::{{پینگ|Ruwaym}} بنظرم در حال حاضر دلیل کافی برای تجدیدنظر وجود ندارد اما شما می توانید از دیگر مدیران پروژه درخواست تجدیدنظر کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۳ مه ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۰۵ (UTC) ::::خود دانی همکار گرامی. یکماه شد ولی همان روز که بستی من متوجه اشتباهم شدم و دلیل کافی برای بازگشایی بود چرا که متوجه اشتباهم شدم، یعنی اشتباهم دربارۀ خود موضوع رده نه سیاست پروژه. قطع دسترسی باعث شد که بیشتر دقت کنم و نظرات جامعه‌شناسان مثل سعید پیوندی که مستقل است، بخوانم، البته شما اگر همان اول یک لینک به سیاست مربوطش می‌دادی، من دستم می‌آمد که قضیه چیست. موضوع آن رده‌های قومیتی و زبانی برای مردم ایران کاملا عادی است اما چون حاکمیت و ملی‌گرایان تندرو دوست دارند که مردم را تک‌هویتی بسازند، واکنش من هم محکمتر شد. من جز شما کسی دیگر نمی‌شناسم که در اینجا مدیر باشد و برخوردش دوستانه و محترمانه باشد. خیلی از دسترسی‌داران فقط بخاطر دسترسی‌هایشان فعالیت می‌کنند، جواب آدم را نمی‌دهند و فقط یک کار روتینی را اجرا می‌کنند، معمولًا هم حاضر نیستند در کارِ یک همکارِ دیگر دخالت کنند. ::::راستی، خوب شد گفتی به پروژه‌های دیگر هم سر بزنم، در هوم‌ویکی‌ام مسابقه‌ای در جریان است، [[w:ar:ويكيبيديا:المسابقة العربية المشتركة - ويكي تغير المناخ]]، وقتش است برای یک جایزه جدید تلاش کنم. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۳ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۴۹ (UTC) :::::اگر هدف از قطع دسترسی موردی من، جدی گرفتن یکی از سیاست‌ها (تأییدپذیری) بوده است، من متوجه شدم و نیازی به ادامه‌دار بودن آن نیست. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۴ مه ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۰۳ (UTC) ::::::{{پینگ|Ruwaym}} راستش با بحث هایی که با شما داشتم هنوز برداشتم این است که همچنان در رده بندی تحقیق دست اول را اولویت می دهید. «والّا خطبه‌های جمعه و امامان جمعه شهرهای مقدس، مهم‌اند» «رده‌های قومیتی و زبانی برای مردم ایران کاملا عادی است» «حاکمیت و ملی‌گرایان تندرو دوست دارند که مردم را تک‌هویتی بسازند» هیچ یک از اینها در رده بندی ملاک نیست. ملاک فقط تاییدپذیری از طریق منابع قابل اعتماد و معتبر است. البته توضیحات بیشتری قبل از قطع دسترسی و بعد از آن به شما دادم که تکرار نمی کنم اما در مجموع شیوه رده بندی شما را برای پروژه مشکل ساز می بینم چون دقت لازم و توجه به تاییدپذیری و هماهنگی با شیوه رده بندی دیگر پروژه ها را که ضرورت یک کار دسته جمعی است در رده بندی رعایت نمی کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۵ مه ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۰۶ (UTC) :::::::@[[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] سلام ممنون از پاسخگویی و معذرت از پاپیچ شدن. بالاخره این قطع دسترسی معنا و هدفی داشته، شما اعمالش کردید، وظیفه و نقش شما هم گفتگو دربارۀ آن است؛ من هم حق دارم تا وقتی بسته باشم دربارۀ رفع آن و دلیل آن بحث کنم. من کاربر تازه‌کاری نیستم، هر چند تازه به پروژ‌ه‌های فارسی درآمدم. خودتان هم اول کاربر بودید و بعد مدیر شدید، با تمدیدهای بسیار، پس لطفاً ادای مدیران ویکی‌پدیا را در نیاورید! تیپ شما هم لیبرال است نه اطاعتی. :::::::یکماه شد، اگر کسی دنبال عیب‌یابی و خفت‌گیری باشد، خودم می‌توانم کمکش کنم تا بهانه بیشتر برای قطع دسترسی داشته باشد! هیچ کاربری بی‌عیب نیست و قرار نیست اینجا ایده‌آل بشری باشد. راه اصلاح قطع دسترسی نیست؛ راهنمایی، آموزش و بحث دربارۀ چیزی است، وظیفه و نقش شما هم همین است. دسترسی بیشتر داری یعنی مسئولیت بیشتر داری و باید دربارۀ هر اقدامی توضیح بدی، همانطور که من باید به شما توضیح بدهم. :::::::بالاخره من نفهمیدم برای چه قطع دسترسی موردی شدم؛ اول تأییدپذیری را خاطرنشان می‌کنید، بعد تحقیق دست اول! :::::::جملاتی هم که مثال زدید، همگی بدیهی است و در هر بحثی برای توضیح بیشتر گفته می‌شود و من نگفتم مِلاک باشد فقط در طی بحث گفته شده و نمی‌توانید برپایۀ سوگیری تأییدی جملاتی از من گلچین کنید. :::::::دربارۀ‌ اینکه «ملاک فقط تاییدپذیری از طریق منابع قابل اعتماد و معتبر است». به شما چندین بار گفتم که منبع فقط ویکی‌پدیا نیست، ویکی‌دیتا هم هست، در آنجا اضافه شده و اصولًا موارد در آنجا اگر منبع نداشته باشد، ارور می‌دهد و نمی‌توان بی‌هوا هر چیزی را ویرایش کرد. اصلاً دورۀ مادرانگی ویکی‌پدیا گذشت، همان سالی که شروع به مشارکت کردم، احساسش می‌کردم. پس «هماهنگی با شیوه رده بندی دیگر پروژه ها» هم مِلاک نیست، گه گاه مستحب هم نیست فقط مباح است! و هر پروژه‌ای مستقل هست، حتی برخی پروژه‌ها چندزبانه هستند، و حتی ویکی‌گفتاوردی می‌شناسم که وام‌گیری واژگان زبانش قوی نیست، بنابراین همان معادل انگلیسی را به خط خود می‌نویسند. ویکی‌گفتاوردی می‌شناسم که سیاست سرشناسی هم جدا از ویکی‌پدیا تعریف کرده، چرا ممکن است کسی هم‌اکنون سرشناسی نداشته باشد اما در آینده سرشناس شود. ویکی‌گفتاورد بچۀ ویکی‌پدیا نیست، برادر/خواهرش است. شاید زمانی بود، زمانی که تازه داشته راه می‌افتاده، اما گسترش هر پروژه‌ای جداست پس ساختارش هم جداست. :::::::اتهام تحقیق دست اول من هم می‌توانم بی‌هوا به ویکی‌پدیایی‌ها بزنم، همان پسوند تبار و زبان اضافه کردن به نام قومیتی خودش یک تحقیق دست اول جاافتاده در ویکی‌پدیای فارسی است. بالاخره فردی یا آذری ایرانی است یا نیست. اما اگر رده‌ای دربارۀ زبان است، ذکر پسوند - زبان در آن اضافی خواهد؛ مثلا «شاعران کردی ایرانی» این وسط پسوند زبان اضافه کردن به کُردی، اضافی است، چرا که کردی نام زبان است و کلمۀ «شاعران کردی» هم به احتمال نود درصد به زبان اشاره دارد نه تبار؛ اصولًا تقسیم شاعران برپایۀ تبار و قومیت چندان رایج نیست. همین بحث‌های عادی را شما ادامه نمی‌دهید، فقط تأکید دارید که باید از پروژه‌ای دیگر تقلید کنیم. کاری که خودتان نکردید. :::::::اما من دربارۀ قطع دسترسی درخواستم این است که اولًا زمان پایانش مشخص شود و برای رفع ابهامات بحث را ادامه دهید تا من بیشتر آشنا شوم، اینکه من اشتباهی دارم با قطع دسترسی رفع نمی‌شود، با آموزش و راهنمایی رفع می‌شود و این مسئولیت شماست. دقت داشته باشید فقط من نیستم که مدل بحث کردن شما را متوجه نمی‌شوم، در آخرین بحث با پاتریشیا هم چنین شد. ثانیًا دلیل آن دقیقًا مشخص شود، چون شما در طیّ بحثی، اعمال دسترسی کردید بدون اینکه آن بحث نتیجه‌گیری شود. نباید نتیجۀ بحث‌های محتوایی به قطع دسترسی منجر شود. بهتر است، ساده، با مثال‌های واضح و دقیق، لینک دادن به سیاست مربوط، خلاصه و با دقت بحث کنید تا طرف متوجه بشود. قطع دسترسی فقط یک شیوۀ بدرد بخور برای بی‌حوصله‌هاست. بهتر است تا قبل ازینکه به تنش نرسیدیم، این بحث به نتیجۀ مرضی الطرفین برسد، وگرنه مدیر دیگر، که دیوانسالار هم است، مطمئنم که ممکن است خطای یک کاربر عادی را نادیده بگیرد، اما از خطای یک مدیر نمی‌گذرد. سپاس. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۵ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۴۵ (UTC) [[کاربر:Ruwaym]]، من یک سرگرمی خوب برای شما سراغ دارم، و در همین زمینی که کار کرده‌اید، به طور مشخص در براهنی و اسلامی ندوشن. اگر رغبت داشتید، بفرمایید، تا بگویم، و چنان سر کارتان بگذارم که چند ماه بعد چشم واکنید و ببینید حاصل شکوهمندی داده‌اید . . . برومند و سودمند و خواندنی نیز هم . . . چنان خوب که خواننده ازش نگزیرد.[[کاربر:Salarabdolmohamadian|Salarabdolmohamadian]] ([[بحث کاربر:Salarabdolmohamadian|بحث]]) ‏۱۵ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۶ (UTC) :@[[کاربر:Salarabdolmohamadian|Salarabdolmohamadian]] سلام و ممنون. من مایلم، البته پس از پایان ماه مه/ 10 خرداد به بعد. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۵ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۲۸ (UTC) ::{{پینگ|Ruwaym}} در چند بحث برای شما توضیح دادم و متاسفانه فعلا دلیل کافی برای تجدیدنظر ندارم. این پروژه کاربران فعال اندکی دارد و اگر با این شیوه به شکل انبوه رده هایی به نوشتارها اضافه شود که در تاییدپذیری آنها تردید وجود دارد در آینده اصلاح این رده بندی انبوه ناصحیح به دلیل کمبود کاربر ناممکن خواهد بود. وپ فارسی هم همین مشکلات را در رده بندی دارد و وپ انگلیسی حداقل تا جایی که من دیدم کمتر است چون از رده های مناقشه برانگیز به سمت رده بندی محتاطانه تر رفته اند که حدس و گمان را کم کند و تاییدپذیری اش سهل تر باشد. بنظر من انرژی تان بگذارید روی پیشنهاد [[کاربر:Salarabdolmohamadian]] یا امور محتوایی. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۵ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۱۶ (UTC) :::@[[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] این قطع دسترسی من مثل این است که به آدم سالم، عصا بدهی؛ در حالی کافیست شیوۀ صحیح راه رفتن را به او یاد دهید. اگر ادامه داشته باشد، من اساسًا قید راه رفتن را می‌زنم، یعنی مقاله‌هایی که خواهم ساخت را رده‌گذاری نخواهم کرد. اگر قطع دسترسی چیزی را حل می‌کرد، الان ویکی‌پدیای فارسی سر بود. :::: اما جدا از این چیزها، من متوجه نگرانی شما دربارۀ کاربران تازه‌کار هستم، که چگونه الگو بگیرند و یاد بگیرند که هماهنگ باشند؛ اما این نگرانی خداییش بی‌جاست، چرا که با بررسی آمار متوجه می‌شویم در ده سال گذشته، تعداد کاربرانی که بیش از ده مقاله ساخته‌اند، چهار-پنج‌تایند؛ احتمالا در ده سال آینده هم همین طور باشد. ضمنًا، کاربرانی که به اینجا می‌آیند عمومًا اهل ویکی‌پدیا هستند و اصول اساسی را یاد دارند. لازم نیست یک ایده‌آل دست‌نیافتنی را معیار کنی. مهم این است که شیوه‌نامه رعایت شود. مشکلی وجود ندارد که حل نشود، نگرانی‌ها دربارۀ آینده‌ای مبهم بهتر است در نظر گرفته نشود. تازه، طبق تجربۀ خود شما در دعوت از کاربران، نشانگر آن است که علاقه‌مندان برای مشارکت در اینجا بسیار کم‌اند‌. به احتمال زیاد، فکر می‌کنند که در این جوی همان رود که در اوست؛ یعنی ویکی‌پدیا. احساس می‌کنند در اینجا هم به امنیت کاربر، سلامت او، حقوقش و هویتش هیچ اهمیتی داده نمی‌شود و همه چیز باید فدای «حفظ سامانه» و «اجرای سیاست‌ها» شود؛ چنین سخنی نمایانگر چیز زیبایی نیست، چرا که سامانه از جامعه جدا نیست و بدون همدیگر معنایی ندارند. :::: اما دربارۀ رده‌گذاری انبوه و غیر انبوه؛ مشکل نبود بوت Bot در اینجاست؛ چیزی مثل Cat-a-lot در کامنز. می‌توانید پیگیرش شوید. نیازی به دستی کار کردن نیست. :::: من فکر می‌کردم یکماه کافی است و مطمئنم شما راضی به ادامه این قطع دسترسی نیستید. پس ممنون می‌شوم اگر دوباره، با زبانی ساده، ویکیانه و همه‌فهم توضیح دهید، همراه با لینک دادن به سیاست مربوط بدون متهم کردن کاربر. چرا که اگر دنبال بهانه‌تراشی برای قطع دسترسی باشید، هر کاربری را می‌توان بست؛ مثل همان شیوۀ وپ فارسی. Salarabdolmohamadian مثلا شیوه‌نامه را دقیقًا رعایت نکرده، پاتریشیا68 به درج‌پذیری اهمیت نداده، به همین ترتیب هر کاربری یک بهانه برای قطع دسترسیش هست. تو خودت اهل محتوا بودی بعد مدیر شدی. میدونی که مشارکت راحت نیست و باید حواس آدم به هرچیز باشه، ایده‌آل و رعایت همه چیز و عصاقورت داده بودن، مال ویکی‌پدیاست. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۵ مه ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۴۳ (UTC) ::::شادم ز دلشکستگی خود که آینه/چون بشکند زیاده شود جلوه‌گاه حُسن. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۶ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۰۱ (UTC) :::::فرهنگ میرزا! نظرخواهی اخیر توی الگوی بالای تغییرات اخیر دیده نمیشه تو بخش «نظرخواهی‌ها». درستش کن لطفًا. ممنون. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۲۴ مه ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۳۳ (UTC) ::::::{{پینگ|Ruwaym}} سلام. انجام شد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۲۴ مه ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۰ (UTC) : روز بخیر فرهنگ بیگ! اجازه هست صفحۀ کاربری‌ات را ویرایش کنم؟ شاید سلیقه‌ام را پسندیدی. --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۰۸ (UTC) ::{{پینگ|Ruwaym}} روز شما هم بخیر و خوشی. بنظر من بهتر است بجز مواقع ضروری مثل خنثی سازی خرابکاری یا اصلاح رده و الگو صفحه کاربری دیگر کاربران را ویرایش نکنیم. طبعا صفحه کاربری من هم قابل ویرایش است اما ترجیح می دهم به همین شکل باقی بماند و شکل ظاهری اش تغییر نکند. البته اگر مورد ضروری است ویرایش کنید. بااحترام [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۳۱ (UTC) :::درسته. من کلا از فهرست‌ها خوشم می‌آید و دوست دارم مرتبشان کنم. شما 2687 نوشتار ساختید، خوب بود براساس موضوع دسته‌بندی می‌کردید تا اگر کاربر دیگری خواست گسترش بدهد، راحت‌تر باشد. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۱۸ (UTC) ::::{{پینگ|Ruwaym}} راستش بیشتر برای خودم فهرست کرده بودم بر اساس حال و هوا و علاقه ام و زمان ساخت ولی بعدا شاید بر اساس موضوع دسته بندی کنم. حقیقتش من خیلی به گسترش نوشتارها فکر نکردم. بنظرم مثلا اگر فلان فیلم و سریال یکی دو سه نقل قول و دیالوگ هم داشته باشد و گسترش نیابد مشکلی نیست چون شاید کل فلان فیلم بیشتر از همان دو سه نقل قول را برای نقل کردن نداشته باشد. حتی بنظرم بعضی از کتابها بهتر است فقط تعداد کمی نقل قول طلایی داشته باشد و گسترش پیدا نکند و بنظرم شخصی ام این بیشتر با فلسفه پروژه جور است. بعضی از افراد سرشناس هم که چندان اهل نقل قول و گفتگو نیستند که گسترش پذیر باشند و طبعا مستعد خرد ماندن هستند. شاید بهتر است بجای صفحه کاربری در قالب ویکی پروژه فهرستی از نوشتارهایی که گسترش پذیر است درست کنیم. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۴۸ (UTC) :::::خب، براحتی نمی‌توانیم بگوییم مقاله‌ای گسترش‌پذیر است یا نه. همه چیز که با جستجوی گوگلی روشن نمی‌شود، خیلی کتاب‌ها هم بازچاپ نشده‌اند، خیلی از مطبوعات هم آرشیو ندارند. :::::گسترش‌پذیری یعنی دسترسی ما به منابع بیشتر. و منابع بیشتر یعنی خرج بیشتر و علاقۀ بیشتر و جستجوی بیشتر، خیلی بیشتر از گوگل‌گردی و وب‌گردی معمول. چنین چیزی با تعداد کم کاربر به سمت پروژه شدن نمی‌رود، بهتر است هر کاربر پروژه‌های شخصی خود را جلو ببرد. :::::هم‌اکنون من دارم یک فهرستی از ایرانیان آماده می‌کنم که پس از پایان جمع‌بندی‌اش به فضای اصلی منتقل می‌شود. یک عده از افراد را می‌خواهم خوب گسترش می‌دهم (دست کم پنجاه-چهل هزار بایت). احساس می‌کنم پس از پایان کار، کاربرانی پیدا شوند که به شخصیتی و موضوعی علاقه داشته باشند و مقاله‌اش را گسترش بدهند. یعنی امیدوارم در آینده نوشتار «فهرست ایرانی‌ها» باعث شوند که دست کم کاربران به خودی‌ها علاقه‌مند شوند و گسترش دهند، حالا خارجی‌ها همیشه جایگاهی دارند و آثارشان ترجمه می‌شود. :::::بعضی وقت‌ها احساس می‌کنم اگر چند کاربر مثل شما بودند که دست کم همان چیزی که خودشان می‌خوانند را نقل قول می‌کردند، ویکی‌گفتاورد خیلی بهتر می‌بود. تعداد بازدیدها از صفحۀ اصلی (نه کل پروژه) را در pageviews.wmcloud.org بررسی کنی، یاد تعداد تیراژ کتاب‌ها در ایران کنونی می‌افتی! [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۸ (UTC) ::::::{{پینگ|Ruwaym}} طبعا دسترسی به منابع در اینجا هم مثل ویکی پدیا از چالشهای جدی برای گسترش صفحات است. بنظر من با هر نیتی درست و خوب یا نه، نباید دنبال برداشت خودی و خارجی بود و اینجا فرقی بین افراد از نظر ملیت نباید باشد و هر فردی و موضوعی که نقل پذیر باشد و جای گسترش داشته باشد خوب است که در این پروژه امکان گسترش پیدا کند. در مورد بازدید واقعا محتوای نوشتارهای ما هم انقدر با کیفیت و قوی نیست که انتظار بازدید قابل توجهی داشته باشیم. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۳۵ (UTC) :::::::ملیت برای من بهانه است، بهانه برای موضوع‌یابی و گسترش نوشتارها نه چیز دیگری. طبیعتا کاربران فعال در جایی که مشارکت داوطلبانه است، طبق شیوۀ خودشان پیش می‌روند، اینطوری احساس استقلال کاری می‌کنند و وقتی هم موضوعات جزء سرگرمی‌های شخصی‌شان باشد، خستگی و بی‌انگیزگی کمتر می‌شود. «سرگرمی تنها کاری است که انسان با عشق انجام می دهد، همه چیز را فدای آن می کند و هرگز از انجام آن در تمام زندگی خود خسته نمی شود. سرگرمی اشتیاق همیشگی انسان و تنها راه او برای لذت واقعی است. نه فقط لذت غوطه ور شدن در زمان یا حواس، بلکه لذت کاوش مداوم در خود و دنیایی است که در آن زندگی می کند، لذت دانشی که حد و مرزی ندارد.» ~ [[w:ar:محمد صالح البحر|محمد صالح البحر]]. احتمالا پس از پایان ایرانی‌ها، اگر توانستم می‌روم سراغ افغان‌ها، سپس عراقی‌ها، ترک‌ها... به همین ترتیب، اطلس ذهنی‌ام را ورق بزنم و برپایۀ مرزها و کشورها مقاله بسازم. من هم مشارکت می‌کنم هم «سرگرمی» خودم را جلو می‌برم. لذت‌بخش است و آدم از شنیدن حرف‌های تازه در قالب نقل قول خسته نمی‌شود. :::::::کاش شما هم کم و بیش به مشارکت ادامه بدهید، شاید مدیریت تنبلت کرده یا شما هم بی‌انگیزه شدی؟! :::::::حالا که حرف از محتوا زدید، نظرتان دربارۀ نوشتارهای من و کلاً شیوۀ نقل‌قول کردن و گسترش چیست؟ Salarabdolmohamadian که خوشش آمد و چند پیشنهاد خوب داد. کاش چند دست و مغز داشتم تا بتوانم بیشتر مشارکت کنم! [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۹ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۰۷ (UTC) ::::::::{{پینگ|Ruwaym}} بالاتر هم گفتم بدون اینکه نیت یابی خاصی کنم این را گفتم. کلا مطرح کردن لفظ خودی و خارجی را با هر نیتی متناسب و همسو با فلسفه و روح این پروژه نمی بینیم. بی انگیزه نیستم و اگر بی انگیزه بودم به نگهبانی از پروژه مشغول نبودم اما انگیزه ام در حال حاضر نگهبانی و بسته به نیاز پروژه امور تمیزکاری و مواردی است که نیاز به دسترسی مدیریتی باشد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۹ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۴۴ (UTC) :::::::::بسیار عالی! حالا که خودی و غیر خودی نداریم، یک ویرایش یک‌کلمه‌ای برایتان دارم. به نظرم در {{{الگو:عنوان}}} یک پرانتز لازم است، در جایی که گفته می‌شود «۶ فروردين ۱۳۸۴». پیشنهاد می‌کنم اینگونه تغییر کند «۶ فروردين (حمل) ۱۳۸۴». نام ماه‌های شمسی در افغانستان، همان برج‌های فلکی است، [[w:الگو:ماه‌های هجری خورشیدی]]. در ایران هم تا پیش از 1925 همین شیوه رایج بود. [https://www.isna.ir/news/93011101903/تقویم-ایران-چه-زمانی-هجری-شمسی-شد منبع] [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۹ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۵ (UTC) ::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} من مخالفتی با این تغییر ندارم اما چون مرتبط با صفحه اصلی است بهتر است که اول در صفحه بحث همان الگو مطرح کنید و اگر در مدت یک هفته بحثی نبود من بر اساس همان بحث تغییر را اعمال می کنم. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۹ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۱۹ (UTC) :::::::::::سلام. شصت روز شد. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۲۷ (UTC) ::::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} سلام بر شما. اگر منظور درخواست باز کردن دسترسی تان است با توجه به آخرین بحثتان در [[بحث رده:افراد ایرانی ارمنی‌تبار]] اگر طبق همین رویه که گفتید عمل کنید دلیلی برای گرفتن آن نیست و می توانم دسترسی را به شما برگردانم اما مشروط به اینکه طبق همان آخرین بحث عمل کنید. به عنوان اعضای این اجتماع کوچک از همه کاربران خصوصا کاربران باتجربه، انتظار می رود حساسیت بیشتری روی رده سازی داشته باشند چون اصلاح مجدد رده ها با توجه به کمبود کاربران و غیررباتیک بودن امور کار راحتی نیست. خصوصا ساخت رده های مناقشه برانگیز آن هم وقتی که در ویکی پدیا هم دنبال گسترش این مدل رده های مناقشه برانگیز نیستند یا وقتی رده ها حاوی اطلاعات غیرقابل تایید و بعضا نادرست یا تحقیق دست اول باشد. لطفا رده های People by region of descent وپ انگلیسی را به Ethnicity تغییر ندهید. توجه کنید که رده های Ethnicity با توجه به نیاز به تاییدپذیری دقیق، جزو رده های مناقشه برانگیز هستند و اصلا رهنمود ساخت این نوع از رده ها را مناسب نمی داند و حتی اگر بر فرض شما فقط برای یکی دو نوشتار تاییدپذیر استفاده کنید تضمینی نیست که چنین رده هایی در آینده محل انتشار تحقیق دست اول و حدس و گمانهای دیگر کاربران نشود. انتظار دارم حتما به این نکات در رده سازی توجه کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۴۸ (UTC) :::::::::::::همه چیز از «زویا پیرزاد» شروع شد! و ایده‌آل‌نگری من برای رده‌گذاری کامل. می‌خواستم هر جور شده او را به یکی از قومیت‌ها منتسب کنم، اما هیچ کس نیامد دربارۀ خود او با من صحبت کند و خیلی ساده بگوید «او را نمی‌توان به "قومیتی" منتسب کرد، اما "ملیت" چرا.» پس از این چندسال زندگی‌نامه‌نویسی در ویکی‌پدیاهای گوناگون، هیچ کس نیامد به من بگوید ای کاربر گرامی بین Descent و Ethnicity فرق هست، اولی راحت‌تر است دومی نه خیر. باید بیشتر تلاش کنی، باید بین منابع بگردی، باید زحمت بکشی و اصرار ما به نفع خودت و مقاله خواهد بود، استانداردهای ما این چنین است و تأییدپذیری مهم است... شما اولین نفری هستید که واقعًا "راهنمایی‌"ام کردید. بقیه بیشتر به دسترسی خود می‌نازند و مجازات را یادآوری می‌کنند. ::::::::::::: من به همان شیوه که گفتم پایبند می‌مانم. البته فکر نمی‌کنم تحقیق دست اول کرده باشم اما تأییدپذیری، چرا، کمی سهل‌انگاری کردم. امیدوارم در آینده باز هم قطع دسترسی نشوم و دقت بیشتری داشته باشم. :::::::::::::سپاسگذارم. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۱۶ (UTC) ::::::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} پیشنهاد من این است که به شیوه رده بندی وپ انگلیسی بیشتر پایبند باشید چون شیوه به روزتری است و کاربران حرفه ای و باتجربه تری دارد. این را در قالب مشاهدات تجربی ام می گویم نه چون وپ انگلیسی است. یعنی نگاه طرفدارانه ندارم. البته اگر از رده های وپ فارسی استفاده می کنید منطق حکم می کند با آن پروژه هماهنگ باشید چون بر مبنای اطلاعات آن پروژه رده بندی می کنید. نمی شود در آنجا تبار را رده بندی کنند و من در اینجا تبار را به قومیت تبدیل کنم. یک نکته: بنظر من این ایده آل نیست که رده های مناقشه برانگیز ایجاد کنیم. در رهنمودها هم گفته شده که رده باید دقیق باشد. جای محتواهای مناقشه برانگیز در فهرستهاست که می توان با ارجاع دقیق به منابع معتبر محتوای فهرست را تاییدپذیر کرد. برای محتواهای مناقشه برانگیز از فهرستها استفاده کنید. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۳ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۳۹ (UTC) :::::::::::::::موافقم، منم با وپ انگلیسی بیشتر جورم تا جایی دیگر. دلیلش همان است که خودتان گفتید. البته به ویکی‌های دیگر هم سر میزنم تا ببینم چه شیوه‌ای به کار می‌برند. :::::::::::::::من در ویکی‌گفتاورد چندان به Descent توجهی نخواهم داشت، چرا که هدفم از ابتدا قومیت‌ها بوده. یا کسی ارمنی و ایرانی است، که می‌شود «ارمنیِ ایرانی»، یا نیست که می‌شود «ایرانیِ خالی»! و اصل و نسب و تبار و این چیزها بماند برای همان ویکی‌پدیا، آنجا دقیق‌ترند و مناسب‌تر برای چنین رده‌هایی. :::::::::::::::واقعیتش این است که بعد از گسترش مقالۀ «رضا براهنی» و تأکید خود او به آذری بودنش و اهمیت این موضوع، متوجه شدم که باید چنین رده‌های دربارۀ قومیت‌های درون یک کشور توجه شود؛ تا رده‌ها دقیق‌تر باشد، همانطور که رهنمودها گفته. به ویژه اینکه کشور ایران چندقومیتی است، همچنین کشور دیگر فارسی‌زبان، افغانستان. بعد از ساخت آن رده‌ها، برای اینکه مؤقتاً خالی و تک موردی نباشد، شخصیت‌های مشهوری که می‌دانستم آذری‌اند، اضافه کردم: مثل علی دایی و کی و کی. و چندان به تأییدپذیری دقت نداشتم، فقط برپایۀ تواتر و شهرت عمل کردم! :::::::::::::::منم یک عادت بدی که دارم، که ناشی از هشدار مدیری در ویکی‌پدیای عربی است، که اگر ردۀ تازه‌ای ساختم، باید کاملش کنم وگرنه با یک نفر و یک مورد، رده بی‌معنی است. وقتی هم رده:اهالی ایران بر پایه قومیت یا خاستگاه ملی را درست کردم، با خودم شرط کردم که الا و بلا باید برای همۀ قومیت‌های بزرگ و کوچک رده‌هایی بسازم! و افرادی را به آن رده اضافه کنم! :::::::::::::::اما دربارۀ فهرست‌ها، من فعلا نظرم دربارۀ فهرست‌ها در ویکی‌گفتاورد، برپایۀ ملیت و چینش درونی برپایۀ پیشه است، نه قومیت. این شیوه مناسب‌تر برای ویکی‌گفتاورد است. پیشنهاد شما مناسب ویکی‌پدیاست، خوب است، اگر خواستم برای محتواهای مناقشه‌برانگیز فهرستی تهیه کنم، به ویکی‌پدیا می‌روم. در فارسی که مسدودم، چه بهتر! می‌روم انگلیسی، که به احتمال زیاد هر مقاله‌ای که آنجا دربارۀ ایران باشد، به فارسی هم ترجمه می شود. مثل همان کاری که برای عرب‌های ایرانی کردم، [[w:en:List of Iranian Arabs]]. ولی شخصًا علاقه‌ای ندارم، چون موضوع قومیت‌ها، در کنار مشارکت اصلی‌ام، جانبی شمرده می‌شود. کاش این همۀ کاربرانی پُرحماسه‌ای که در ویکی‌پدیاهای گیلکی، مازنی، آذربایجانی جنوبی و دیگر زبان‌های رایج در ایران هستند، دست به کار می‌شدند و به شکل دقیق و علمی و ویکی‌پدیایی، فهرستی از اَعلام و مشاهیر خودشان می‌ساختند، به جای دعوای سر اینکه نظامی آذربایجانی است یا ایرانی، (که هیج کدام نبوده! و اصلا مفهوم ملیت در زمان او وجود نداشته) بنشینند فهرست‌ها بسازند، تا دیگران هم سودی ببرند. من فعلا فقط مازندرانی‌ها را در اینجا دیدم که کار کرده‌اند. ضرب‌المثل‌های مازندرانی، کیوس گوران و چندین مقالۀ دیگر کار آن‌هاست. :::::::::::::::اما برای اینجا، شیوۀ دیگری به ذهنم نمی‌رسد و مناسب‌تر نمی‌‌دانم. وقتی طبق ملیت فهرست بسازیم، بعدها اگر خواستم فهرستی از همۀ نویسندگان جهان بسازیم، آنگاه کارمان راحت‌تر خواهد بود. :::::::::::::::اما موضوع «ملیّت» هم به خودی خود کم مناقشه‌انگیز نیست! فقط بین بسیاری از کاربران، «ایرانی» یک چیز خیلی عادی است و از زمان هخامنشیان تا کنون هر کی را که دلشان بخواهد، «ایرانی» می‌نامند و می‌دانند. و به راحتی Persian انگلیسی را به Iranian ترجمه می‌کنند. من این چنین نیستم، تمایز و دقت و دسته‌بندی‌هایی دارم. اتفاقا دیدم که شما هم با چند کاربر دیگر دربارۀ صفت نسبی بحث داشته‌اید. این شتری است که بر در خانۀ هر کاربر زندگی‌نامه‌نویسی می‌نشیند و بارش به سادگی یک یای نسبت نیست. نظرات بیشتری در این باره دارم که بعدها خواهم گفت. :::::::::::::::سپاس از شما. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۳ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۲۹ (UTC) ::::::::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} فقط توجه داشته باشید که برای رد کردن مرز تحقیق دست اول دیگر خبری از تذکر یا حل اختلاف نیست. نام پدر و مادرش فلان بود و محل تولد پدر و مادرش فلان کشور بود و در خانواده ای فلان مذهب بزرگ شده بود می تواند برای قومیت مصداقی از تحقیق دست اول باشد. استفاده از صفت نسبی برای رده بندی اشتباهی بود که من یکی شخصا از آن پشیمانم ولی چون اجماع دارد باید طبق اجماع عمل کنیم. از اول هم باید در هماهنگی مطلق با ویکی پدیای فارسی عمل می کردیم ولی خب من کاربر تازه کار و بی تجربه ای بودم و آن زمان متوجه اهمیت این موضوع نبودم. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۳ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۰۲ (UTC) :::::::::::::::::به نظرم پشیمانی ندارد. شما فقط دقیق‌نگاری کردید. مشکل رده‌های ویکی‌پدیای فارسی، زبانی است و ما نیاز به کاربران زبان‌شناس داریم که با استاندارهای ویکی‌نویسی نیز آشنا باشند تا رده‌ها از هر نظر کامل و دقیق باشد. فقط باید روشن سازیم که منظور از «ایرانی» در اینجا چیست؟ در صورتی که نسبتی به کشور ایران باشد، تأییدپذیری می‌توان کرد و منابعش هم در دسترس است؛ اما اگر منظور از ایرانی در اینجا نسبت به سرزمین/مکان جغرافیایی باشد که نه مرزهایش روشن است نه یک دولت فراگیر به شکل پیوسته بر آن حکومت داشته، در این صورت تحقیق دست اول می‌شود. :::::::::::::::::اگر مطلقاً هماهنگ با ویکی‌پدیای فارسی انجام می‌دادید، بی‌نظمی و اشتباهات آنجا به اینجا هم منتقل می‌شد. از جمله بی‌طرفی و ملی‌گرایی افراطی که آشکارا در آنجا وجود دارد. من از [[w:ویکی‌پدیا:سوگیری ذاتی سامانه|سوگیری ذاتی سامانه]] صبحت نمی‌کنم، منظورم [[:Commons:File:Persian Wikipedia logo, entryism.jpg|چنین تصوری]] است. همین نمونه ارمنی‌های ایرانی را می‌توانید ملاحظه کنید، قومیتی ایرانی که اتفاقًا [[w:en:Auto-segregation]] قوی دارند و به آسانی در قومیتی دیگر [[w:en:Passing (racial identity)|Passing]] نمی‌شوند. ولی در آنجا همه رده‌ها «ارمنی‌تبار» نام دارند، نه «ارمنی ایرانی». پس باید این را هم توجه داشتیم که سخت‌گیری‌های بی‌جا مانع پیشرفت و دقیق‌نگری نشود. ولی در کل، باید طبق منابع پیش رفت، قطعاً فرهنگنامه‌ها، منابع معتبر و زندگینامه‌های موثق دربارۀ ارمنی‌های ایرانی هست، فقط باید بیشتر منبع‌دهی شود. همین الان من طبق منبع «فرهنگ سینمای ایران» دارم به نوشتارهایی رسیدگی می‌کنم، همین منبع شرط کافی برای انتساب افراد به ملیت ایرانی و سینمای آن است. من همیشه سعی دارم طبق منابع پیش بروم. :::::::::::::::::و چه بهتر میان ایرانی‌های دوره‌های گوناگون: باستان [[w:en:Category:Ancient Persian people]]، سده‌های میانه [[w:en:Category:Medieval Iranian peopl]]، مدرن (1501 تا 1925) و معاصر (1925 تا کنون) جداسازی قائل شویم. به راحتی نمی‌توانیم برای همۀ این دوره‌ها، ملیت ایرانی را فرض کنیم، آن هم برای افراد پیش از دوران مدرن، آن هم برای افراد تمدن‌های شرقی که [[w:en:History of citizenship|تابعیت/ شهروندی]] «به طور کلی نه به عنوان جنبه‌ای از تمدن شرق، بلکه از تمدن غرب شناخته می‌شود». بالاخره «ایرانی» باید تعریف شود، روشن و واضح، وگرنه در حالت کنونی، آریوبرزن و کامران میرزا و قاسم سلیمانی هر سه اهل یک کشور شمرده می‌شوند. :::::::::::::::::برای ایرانیان هر دورۀ تاریخی می‌توان از اصطلاح مناسب‌تری استفاده کرد. به جای صفت نسبی ملیتی، می‌توان از پیشۀ اصلی، فرقۀ دینی، نام حکومت و عصر و جایگزین‌های دیگری استفاده کرد. مثلا برای کامران میرزا: «شاهزادۀ قاجاری»، آریوبرزن: «شاهزادۀ هخامنشی»، سعدی «شاعر فارسی»، ابوبکر بیهقی «فقیه شافعی»، مزدک «موبد زرتشتی» و ... تازه، اگر قرار بر انتساب به مکان باشد، چرا از نام سرزمین‌ها، اقلیم‌ها و منطقه‌ها استفاده نشود؟ مثل خوارزم، خراسان، سند، فارس، طبرستان و دیگر جاها. :::::::::::::::::به نظر من باید از این ایدئولوژی ملی‌گرایانه دوری کرد، و در نظر داشت که یک شیوۀ جهانی و نرم همگانی وجود ندارد. در ویکی‌پدیای انگلیسی مایل‌اند برای هر شخصیتی در هر جایی از جهان، صفت نسبی به کار برند اما فراموش کرده‌اند که مفهوم ملیت/تابعیت در همۀ تمدن‌ها وجود نداشته، پیشینه‌ای ندارد و بهتر است از جایگزین‌های دیگری برای شخصیت‌های پیش از دوران مدرن استفاده کرد. صفت نسبی «ایرانی» اگر منظور انتساب به کشوری باشد، کاربردش هم روشن است و نمی‌توان برای هر شخصیت دوران باستان یا قرون وسطا به کارش برد و با عکس نقیض یا برهان خلف یه کاریش کرد! [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۳ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۰۲ (UTC) ::::::::::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} البته من منظورم شیوه رده بندی با صفت نسبی بود نه صرفا استفاده از صفت نسبی ایرانی. بنظر من شیوه مناسبی برای رده بندی تخصصی افراد در فارسی نیست و بهتر بود از ابتدا هم از همان شیوه رایج ویکی فارسی استفاده می شد. در مورد مفهوم ملیت در علوم انسانی مفهومی رایج است که انگلیسی زبانها به آن می گویند Historical nations . اصطلاح nation فقط کاربرد مدرن ندارد و گروهی از کشورهای دنیا هستند مثل چین، مصر، یونان، ایران، هند، ایتالیا و غیره که جزو Historical nations هستند. بر همین اساس است که [[کنفوسیوس]] در رده چینی و [[گوتاما بودا]] در رده هندی و [[ارسطو]] در رده یونانی و [[توماس آکویناس]] در رده ایتالیایی و به همین ترتیب دیگر افراد قرار گرفته اند. اینکه در منابع بعضی از ملتها Historical nation قلمداد شدند یا به آنان ملیت خاصی در دنیای کهن نسبت داده شده نشان دهنده ایدئولوژی ملی گرایی است یا نه، من نظری ندارم چون منابع متعدد است و طبعا اگر در منابع چینی بودن و هندی و ایرانی و غیره قابل تایید باشد نمی توان منابع را رد کرد. ملاک تاییدپذیری با منابع بیرونی است. خیلی از رده ها به این شکل است. مثلا بعضی از رده ها در وپ انگ یا دیگر پروژه ها مثل رده عرب‌ها به حدی گسترده است که تقریبا شامل افرادی از نقاط مختلف دنیا و گستره زمانی تاریخ بشر شده است. آیا رده ای با این گستردگی از نظر جغرافیایی و تاریخی را می توان به ایدئولوژی خاصی نسبت داد؟ طبعا در دنیای بیرون از ویکی ایدئولوژی های قومی و زبانی و ملی و فرهنگی و سیاسی وجود دارد و تاثیرش را در محیط پروژه می گذارد. تنها چاره ما این است که مطمئن شویم همه این رده ها تاییدپذیری دقیق در منابع معتبر داشته باشد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۵:۲۵ (UTC) :::::::::::::::::::بله ایران هم یکی از ملت‌های تاریخی است. اگر دقت داشته باشی، همۀ ملت‌های تاریخی برای اشاره به هر دورۀ تاریخی خود، از اصطلاح خاصی استفاده می‌کنند، ایران [[w:en:Category:Iranian people by period]] شبیه ایتالیاست [[w:en:Category:Italian people by period]] البته اگر منظورمان از ایران، جغرافیایی باشد نه قومیتی، یعنی فارس/فارسی. یعنی آن‌ها صفت‌های نسبی تاریخی دارند و استفاده می‌:نند. من برای افراد قبل از صفویه، «Iranian» را به کار نمی‌برم، تلاش می‌کنم یک جایگزین بهتر پیدا می‌کنم. هرچند که خیلی وقت است ویکی‌پدیانویسی نمی‌کنم و اینجا هم چندان به افراد تاریخی نمی‌پردازم. :::::::::::::::::::اما دربارۀ سؤالتان، بله می‌توان نسبت داد، حالا نه به ایدئولوژی ملی‌گرایی، ولی در مورد عرب‌ها که آشنایی نسبی دارم، می‌توان گفت [[w:en:Arab identity]] در میانشان قوی است. اینکه ردۀ عرب‌ها در ویکی‌های گوناگون معمولًا پُر و پیمان است، جدا ازینکه خودشان هم زیادند و بیست و چند کشورند و تاریخ کهنی دارند، به خاطر این است که وطن‌گرایی در میان آنان سیاسی یا جغرافیایی نیست و همۀ عرب‌های دنیا عمومًا دوست دارند خودشان را نخست با وجهۀ قومی-زبانی تعریف کنند، بعد ملّی یا دینی. با این حال، ویکی‌پدیای [https://arz.wikipedia.org/wiki/الصفحه_الرئيسيه مصری] و [https://ary.wikipedia.org/wiki/الصفحة_اللّولا دارجۀ مغربی] هم هست و فعال است، جدا از ویکی‌پدیاهای [https://arc.wikipedia.org/wiki/ܦܐܬܐ_ܪܝܫܝܬܐ آشوری/سریانی]، [https://kab.wikipedia.org/wiki/Asebtar_amenzu قبایلی] و دیگر مردمانی که در میان عرب‌ها زندگی می‌کنند، اما هم در ویکی‌پدیای زبان مادری خود و هم عربی ویرایش دارند، مانند کاربران [https://ckb.wikipedia.org/wiki/دەستپێک کردی سورانی]، ارمنيان عراق-سوريه-لبنان در ویکی‌پدیای ارمنی، ترکمان‌های عراق هم در [https://azb.wikipedia.org/wiki/آنا_صفحه آذربایجانی جنوبی] فعال می‌شوند. تازه از همسایه و ناهمسایۀ عرب‌ها هم کاربرانی در ویکی‌پدیای عربی فعال‌اند و بالعکس، مانند سواحیلی، امهری، ترکی، اسپانیایی، اردو و غیره. ایرانیانِ عراق هم که در حالت عادی کبوتر دوبامه‌اند! مثل من. :::::::::::::::::::به قول شما بالاخره تأثیر می‌گذراند بر ویکی، من مشکلی با این ندارم. بر من هم تأثیر دارد، چرا که نه. من فقط نمی‌خواهم ملی‌گرایی تبدیل به یک اصل در ادارۀ پروژه‌ای شود، به ویژه فارسی که زبان کوچکی نیست و فارسی‌زبانان بسیار گوناگون‌اند. دلیلش هم خیلی واقع‌گرایانه است. بحث در این باره زیاد است به عنوان یک مدیر خوب است در نظر داشته باشی که هویت و ایدئولوژی همۀ پروژه‌های بنیاد ویکی‌مدیا، این است: «کار داوطلبانه» و بس و اخلاق همۀ باید [[w:en:Civic virtue]] باشد. حالا انگیزۀ شخصی کاربران هرچه باشد، ملی‌، دینی، آموزشی، سازمانی و غیره یا مثل شما، دسترسی. :::::::::::::::::::به نظرم شما پِی را درست ریختید، مثل جاهای خالی پازل، که اگر در آینده کاربری خواست قطعه‌ها را کامل کند، رد را بگیرد و بگذارد. قضیۀ صفت نسبی، جدا از مسائلی که به ملی‌گرایی ربط پیدا می‌کند، فقط دقیق‌نگری و نگاری است، و ایجاد رده‌ها و زیررده‌های تازه. الان ردۀ اهالی ایران خیلی پر شده، من برچسبی بالایش زدم، بهتر است هر کسی به زیرردۀ مناسب‌ برود. حالا برای افراد تاریخی، چه بهتر به زیرردۀ مناسب‌تر بروند. خودم اولین کاری که کردم، ردۀ بازیگران ایرانی را درست کردم، شاید یک زمانی یک ردۀ کلّی مناسب بوده، چون تعداد زیررده‌هایش کم بود. من زیاد در رده‌های ویکی‌گفتاورد گشته‌ام، ولی گمشته نشدم، بالعکس تو ویکی‌پدیای فارسی آدم سریع گمشته می‌شود، تازه رده‌ها هم کامل نیست، ترجمۀ تحت‌اللفظی از انگلیسی است، و وقتی نوبت به ایرانی‌ها برسه، تحقیق دست اول و تأییدپذیری مهم نیست! :::::::::::::::::::برای اینکه کار دستی هم راحت کنید، به فکرش باشید. Cat-a-lot لازم است. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۱۶ (UTC) ::::::::::::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} راستش من علاقه ای ندارم وارد این مدل بحث ها شوم که ممکن است سهوا جنبه های توهین آمیز نژادی و ملی و قومی به خود بگیرد. طبعا همه کاربران و همه ملیتها و زبانها در این محیط اهمیتشان محفوظ و قابل احترام است و ما فقط باید به طور خاص و موردی درباره یک رده یا نوشتار یا موضوع صحبت کنیم و از محیط پروژه نباید برای رواج تئوری های شخصی درباره ملتها و اقوام و هویتهای زبانی استفاده کرد. جای دیدگاه و تئوری های شخصی یا بحث و جدل های سیاسی و هویتی خارج از پروژه است. درست نیست در این محیط کاربران وارد بحث و جدل درباره دیدگاه های یکطرفه خود نسبت به دیگر ملیتها شوند. هویت هر کاربری جزو حریم شخصی خودش است و نباید اصلا هویت کاربران موضوع بحث در محیط اجتماع باشد. اگر یک رده یا عنوان درباره ملیت و قوم و هویت زبانی محل اختلاف بود بر اساس منابع معتبر فقط درباره آن موضوع می شود در جای مناسبش بحث کرد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۳۶ (UTC) :::::::::::::::::::::پس می‌توانی برای من توضیح بدهی که چرا دقیقًا برخلاف همین حرفت در ویکی‌پدیای فارسی عمل می‌شود؟ و هویت کاربران به راحتی بازیچۀ دسترسی‌داران می‌شود، قطع دسترسی‌ها بسیار بی‌جا انجام می‌شود؟ [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۱۷ (UTC) ::::::::::::::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} این آخرین اعلان به شماست که از فضاهای بحث این پروژه برای جدل با دیگر پروژه ها استفاده نکنید. از کاربران انتظار می رود از فضای بحث فقط برای حل مشکلات محتوایی و اجرایی همین پروژه استفاده کنند. طبعا استفاده نادرست از فضای بحث می تواند باعث اخلال در عملکرد پروژه شود. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۵ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۴۹ (UTC) :::::::::::::::::::::::[[:meta:Universal Code of_Conduct#2.2 – Civility, collegiality, mutual support and_good citizenship|Mutual support and good citizenship means taking active responsibility for ensuring that the '''Wikimedia projects''' are productive, pleasant and safe spaces, and contribute to the Wikimedia mission.]] :::::::::::::::::::::::من فقط از نبود productive, pleasant and safe spaces در یکی از Wikimedia projects پیش شما غر زدم که به ضرر the Wikimedia mission است. قضیه شخصی هم نیست، کاربران بسیاری قربانی سوءاستفاده از دسترسی در آنجا شده‌اند. :::::::::::::::::::::::ولی شما آن را «جدل با دیگر پروژه‌ها» نامیدید. به خودی خود اصطلاحی درست با معنایی درست است. آفرین. من عذرخواهم هی بحث می‌کنم با شما، اما خواهش می‌کنم اینقدر اسم فاویکی را جلوی من نیاورید. خوشحالم ازینکه به سلامت و امنیت کاربران دقت دارید. شعاری نیستی، عمل می‌کنی. :::::::::::::::::::::::حالا بیخیال، ولی من همچنان بی‌انگیزه‌ام! پیشنهادی ندارید؟ خب که چی این همه گسترش و ایجاد نوشتار، وقتی کسی آن را نمی‌خواند و تأثیری نمی‌گذارد. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۵ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۴۶ (UTC) ::::::::::::::::::::::::{{پینگ|Ruwaym}} استفاده از فضای بحث پروژه های بنیاد برای گپ زدن یا به قول شما غر زدن نیست. معمولا پروژه ها در امور اجرایی خودشان سیاست سختگیرانه ای نسبت به حساب زاپاس کاربران بی پایان بسته دارند. اگر قرار باشد حسابی که بی پایان بسته شده دائما با حسابهای جدید به پروژه برگردد فلسفه گرفتن دسترسی عملا بی معنا می شود. در هر صورت امور اجرایی آن پروژه به خود آن پروژه مربوط است و ما اینجا فقط با امور محتوایی آن پروژه ارتباط داریم برای لید نوشتار و رده بندی و این نوع مسائل. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۱۵ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۵۳ (UTC) ::::::::::::::::::::::::: مجبورت نمی‌کنم در پروژه‌ای دیگر کمکم کنی. باز هم ممنون از راهنمایی. --[[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۶ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۴ (UTC) عصر جمعه بخیر. دوست ندارم بحث را کش بدهم، اما من حتی در امور محتوایی از ویکی‌پدیای فارسی پیروی نمی‌کنم، جایگزین‌های دیگری هم هست. این شیوۀ من مخالفتی با سیاست‌های اینجا ندارد و دلیلش هم نه فقط علمی بلکه انسانی هم هست. سپاس. [[کاربر:Ruwaym|Ruwaym]] ([[بحث کاربر:Ruwaym|بحث]]) ‏۱۷ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۵۰ (UTC) == ویکی‌گفتاورد مکمل ویکی‌پدیا یا ویکی‌کتاب نیست! == درود. پیرو بحثی که با کاربر رویم داشتید یادآوری میکنم ویکی‌گفتاورد نه از نظر موضوعی ارتباطی به ویکی‌پدیا داره و نه از نظر ویرایشی. خیلی از کاربران ویکی‌پدیا اصلا ویکی‌گفتارود رو نمیشناسند. از آن طرف خیلی از کاربرانی که در ویکی‌گفتارد فعال بوده‌اند در ویکی‌پدیا یا ویرایش نداشته‌اند یا موقتی بوده و پس از مدتی آنجا را ترک کرده و به ویکی‌گفتاورد پیوسته‌اند. [[کاربر:Doostdar|Doostdar]] ([[بحث کاربر:Doostdar|بحث]]) ‏۲۰ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۲۳ (UTC) :{{پینگ|Doostdar}} درود بر شما. البته این چیزی که شما می گویید کلی است و فکر نمی کنم بحث من درباره کاربران یا انقدر کلی بوده باشد. اتفاقا همین چند روز اخیر به [[:رده:دانشگاهیان ایرانی]] و [[:رده:استادان دانشگاه ایرانی]] برخوردم که دو کاربر قدیمی این پروژه متفاوت از یکدیگر بطور موازی برای رده بندی استادان دانشگاه اهل ایران ساخته بودند و هر دو رده جدا از هم اما هر دو برای رده بندی یک دسته از افراد. این موازی کاری ها در یک پروژه کوچک فقط دلیلش اصرار بر ناهماهنگی بین دو پروژه وپ و وگ است. طبعا استادان دانشگاه اهل ایران در ویکی پدیا همان استادان دانشگاه اهل ایران در ویکیگفتاورد هستند. مثلا [[احمد مهدوی دامغانی]] همان [[w:احمد مهدوی دامغانی]] است. الان شما اصرار دارید که [[احمد مهدوی دامغانی]] با [[w:احمد مهدوی دامغانی]] متفاوت است و ما باید برای استادان دانشگاه اهل ایران دو رده متفاوت در وگ و وپ بسازیم؟ فکر نمی کنم. طبعا هر چقدر برای این دسته از رده ها بین همه پروژه ها نه فقط وپ و وگ هماهنگی برقرار کنیم برای کاربر و مخاطبی از وگ یا وپ یا وک به دیگر پروژه ها کلیک می کند کار راحتتر می شود. من که جزو کاربران فعال این پروژه ام خبر نداشتم همزمان بطور موازی دو رده متفاوت برای استادان دانشگاه اهل ایران وجود دارد چه برسد به مخاطب یا کاربری که از دیگر پروژه ها به این ویکی می آید و نیاز به دسترسی به این نوع رده ها دارد. ببینید بحث زیاد است و شما هم موضوعی کلی را مطرح کردید که بنظر من بحث کردن درباره آن هیچ کمکی نمی کند. اگر جایی مشکلی یا موردی خاص بود می شود با مراجعه به سیاست و رهنمود و شیوه نامه یا بحث و نظر سوم و نظرخواهی مشکل را حل کرد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۲۰ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۵ (UTC) :::اینکه تقلید کردن از ویکی‌پدیا کار رو راحت میکنه به این معنی نیست که ویکی‌گفتاورد مکمل ویکی‌پدیاست. این تقلید از ویکی‌پدیا هیچ تاثیری بر راحت تر شدن ویرایش ها نیز نخواهد داشت تا زمانی که کاربران آن پروژه حاضر نیستند در ویکی‌گفتاورد ویرایش کنند. هیچ کس نگفته ویکی‌گفتاورد فرزند ویکی‌پدیاست بلکه همه جا گفته شده این دو پروژه و سایر پروژه‌های ویکی‌مدیا با هم برادر (یا به قولی خواهر) هستند. --[[کاربر:Doostdar|Doostdar]] ([[بحث کاربر:Doostdar|بحث]]) ‏۲۰ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۱۰ (UTC) ==دسترسی کاربر Ruwaym== درود. [[کاربر:Ruwaym|جناب رویم]] یکی از کاربران فعال این ویکی بوده که بسیار در راه توسعه آن کوشیده است. اخیرا ایشان در پیامی به بنده اعلام کرده‌اند که دیران این پروژه وی را قطع دسترسی کرده‌اند. با وجود اینکه ایشان قصد دارندبه صورت مسالمت آمیز به ویرایش های خود ادامه دهند دلیل مخالفت مدیران چیست؟ --[[کاربر:Doostdar|Doostdar]] ([[بحث کاربر:Doostdar|بحث]]) ‏۲۱ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۲۵ (UTC) :{{پینگ|Doostdar}} درود بر شما. لطفا هر بحثی در این رابطه دارید با دیگر مدیران این ویکی درمیان بگذارید. من به عنوان مدیر وظیفه دارم بدون تبعیض از امنیت و حریم شخصی همه کاربران پروژه های بنیاد در این ویکی محافظت کنم و تهدید و ارعاب قانونی دیگر کاربران از طریق این پروژه موضوعی نیست که بتوان نادیده گرفت و از کنار آن گذشت. شخصا حاضر نیستم زندگی واقعی و امنیت روانی دیگر کاربران را که با حملات و تهدیدات این حساب احتمال به مخاطره افتادن دور از ذهن نیست قربانی ویرایش در این ویکی بکنم. بهتر است شما هم اجازه ندهید این حساب همچنان اتهامات سیاسی بی پایه و تهدیدات قانونی به دیگر کاربران از فضای ویکی کتاب را ادامه دهد. در این مواقع مدیر وظیفه دارد بدون تبعیض با کاربرانی که در حال تهدید از فضای ویکی هستند برخورد کند حتی اگر انواع حملات و نیت یابی ها و اتهامات در نهایت نصیب خودش شود. این موارد را باید جدی گرفت. در هر صورت از طرف من جایی برای بحث درباره این موضوع نیست و تهدید و ارعاب قانونی نسبت به کاربران دیگر پروژه های بنیاد واضح و مشخص اتفاق افتاده و با توجه به سابقه این حساب در گذشته و ادامه همین رفتار در دیگر ویکی ها بحث دیگری بنظر من نمی ماند. اگر بحثی دارید لطفا در [[وگ:تام]] یا بحث دیگر مدیران این ویکی مطرح کنید. با احترام [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۲۴ (UTC) ::ویکی‌پدیا ربطی به ویکی‌سفر یا ویکی‌گفتارود یا ... ندارد. اگر ایشان تمایل به توهین دارند میتوان اول تذکر داد و سپس قطع دسترسی کرد. این پروژه آنقدرها هم شلوغ نیست که فوری یک کاربر با این همه سابقه مثبت را ببندند. بخشی از ویرایش های مفید این کاربر در صفحه کاربری شان معرفی شده است. در ویکی‌کتاب هیچ گونه تهدیدی از ایشان ندیده‌ام و ویرایش هایشان در صفحات غیرمرتبط نبوده است. [[کاربر:Doostdar|Doostdar]] ([[بحث کاربر:Doostdar|بحث]]) ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۳ (UTC) :::{{پینگ|Doostdar}} تهدید به اقدام و پیگیری حل اختلافات درون ویکی در خارج از ویکی و در مراجع قضایی با توهین قابل مقایسه نیست و بطور واضح تهدید به اقدام قضایی و حقوقی در خارج از ویکی است. با این حال هر بحثی که در این رابطه دارید با توجه به اینکه این ویکی دو مدیر باتجربه و قدیمی دارد می توانید با آنان مطرح کنید. طبعا با توجه به تجربه شان هر تصمیم درستی که نیاز باشد می توانند بگیرند و من هم مطابق با نظر دیگر مدیران عمل خواهم کرد. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۳ (UTC) ::::{{پینگ|Doostdar}} بنظر می آید که این حساب زاپاس از فضای ویکی کتاب هم مثل فضای ویکیگفتاورد در حال سواستفاده است تا همچنان به حملات شخصی و وارد کردن اتهامات بی پایه اش ادامه دهد. من در این چند مدت چند بار به این حساب تذکر دادم که از فضای این ویکی برای حملات شخصی به کاربران دیگر ویکی ها استفاده نکند و حالا هم اینجا قطع دسترسی شده در حال حملات شخصی و بیان اتهامی بی پایه در ویکی سفر و ویکی کتاب است: «آتش‌بیاری معرکه» و «کاسۀ داغتر از آش» و «به نظر می‌رسد به خاطر فشار Huji من در ویکی‌گفتاورد قطع دسترسی شده‌ام» یعنی کاربر هنوز درکی ندارد که تهدید به اقدامی حقوقی در خارج از ویکی که متن صریح گفته های عمومی خودش در این ویکی بوده دلیل قطع دسترسی اش بوده است و من را متهم می کند که تحت فشار دیگر کاربران حسابش را بستم: «اعتقاد دارم که حق/امتیاز مشارکت در پروژه‌های ویکی‌مدیا یکی از حقوق مدنی من است، بنابراین وقتی هیچ کسی در ویکی‌پدیای فارسی برای مشکل من پاسخگو نباشد، مبجورم به عنوان آخرین راه به United States Department of Justice Civil Rights Division بروم که می‌تواند جایی مناسب برای مشاوره‌گیری باشد. [[Special:Diff/170559]]» برابر با سیاست ممنوعیت تهدید قانونی وقتی کاربری انقدر صریح تهدیدش را به اقدامی حقوقی در خارج از ویکی اعلام می کند مدیران وظیفه دارند حداقل تا مشخص شدن وضعیتش حساب او را ببندند. درباره این کاربر که حسابش زاپاس است و حداقل دو بار به شکل سراسری بسته شده است و همچنان از دیگر ویکی ها در حال حمله و وارد کردن اتهام است و چند بار هم از خود من تذکر گرفته است و همچنان من را متهم به جانبداری و تحت فشار قرار گرفتن از دیگر کاربران می کند بستن حسابش ضروری تر از تهدیدات قانونی ساده است. [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۲۳ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۲۸ (UTC) :::::به نظرم شما درست میگویید. ایشان تمایلی به ویرایش مفید و سازنده ندارند. در صفحه بحث من پاسخ داده اتهام زاپاس بودن رنگ نژادپرستی دارد! ویکی‌نویسی چه ربطی به نژادپرستی داره؟! اگر ایشان به دنبال بحث‌های نزادپرستانه هستند بهتر است یک وبگاه دیگر برای این کار پیدا کنند. --[[کاربر:Doostdar|Doostdar]] ([[بحث کاربر:Doostdar|بحث]]) ‏۲۴ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۰۲ (UTC) == حذف سیاوش شهسواری == با سلام دلیل حذف شما " فاقد توضیح در مورد اهمیت" توضیحاتی که لازم بوده در مورد سیاوش شهسواری نوشته و ویرایش شده موضوع دیگه ای لازم بوده بفرمائید اضاف بشه امکانش هست بازگردانی کنید[[کاربر:محمدپندار|محمدپندار]] ([[بحث کاربر:محمدپندار|بحث]]) با تشکر :{{پینگ|محمدپندار}} سلام بر شما. به طور معمول نوشتارهای این ویکی باید معیارهای سرشناسی را احراز کنند و چون ما پروژه جداگانه و خاصی برای بررسی سرشناسی نوشتارها نداریم ملاک ماندن و نماندن نوشتار افراد داشتن مقاله در ویکی پدیاست. نوشتارهای ویکیگفتاورد افرادی که در ویکی پدیا مقاله ندارد معمولاً حذف سریع می شود. هر وقت در ویکی پدیا مقاله داشت می توان نوشتار ویکیگفتاوردش را هم ساخت. با احترام [[کاربر:فرهنگ2016|فرهنگ2016]] ([[بحث کاربر:فرهنگ2016|بحث]]) ‏۲۰ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۳۳ (UTC) oihjpnkfn3gm32itstm199rpy80c52r مارک زاکربرگ 0 37536 171382 2022-08-21T09:54:51Z Shahnazi2002 18342 ایجاد صفحه wikitext text/x-wiki '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. ovkmbktyotqld8i19k0bkmyhu3abxl5 171383 171382 2022-08-21T09:57:26Z Shahnazi2002 18342 افزودن اولین نقل قول wikitext text/x-wiki '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» s4yf6uzw2sprkwo4mg0cpb2hnfkcd14 171384 171383 2022-08-21T09:58:46Z Shahnazi2002 18342 /* نقل قول‌ها */ wikitext text/x-wiki '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «بزرگ ترین ریسک، در واقع ریسک نکردن است، در دنیایی که به طور مستمر و بسیار سریع در حال تغییر و تحول است، تنها استراتژی که شکست حتمی را رقم خواهد زد، ریسک نکردن است.» ao3hljb6fltwdnzyo8zijtbcqyt9rdn 171385 171384 2022-08-21T09:59:50Z Shahnazi2002 18342 /* نقل قول‌ها */ wikitext text/x-wiki '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «بزرگ ترین ریسک، در واقع ریسک نکردن است، در دنیایی که به طور مستمر و بسیار سریع در حال تغییر و تحول است، تنها استراتژی که شکست حتمی را رقم خواهد زد، ریسک نکردن است.» * «مردم برای گفته های شما اهمیتی قائل نیستند، آنچه شما ساخته اید برای آنها مهم تلقی می‌شود.» 2ohnzb562btssyx46wkz1la7gpojirr 171386 171385 2022-08-21T10:00:29Z Shahnazi2002 18342 /* نقل قول‌ها */ wikitext text/x-wiki '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «بزرگ ترین ریسک، در واقع ریسک نکردن است، در دنیایی که به طور مستمر و بسیار سریع در حال تغییر و تحول است، تنها استراتژی که شکست حتمی را رقم خواهد زد، ریسک نکردن است.» * «مردم برای گفته های شما اهمیتی قائل نیستند، آنچه شما ساخته اید برای آنها مهم تلقی می‌شود.» * «کمک به یک میلیارد کاربر جهت اتصال، شگفت انگیز است و این چیزی است که در زندگی بیشتر از همه به آن افتخار می کنم.» obfj56kke26jonnog3w7cygcd2cqv2m 171387 171386 2022-08-21T10:01:25Z Shahnazi2002 18342 /* نقل قول‌ها */ wikitext text/x-wiki '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «بزرگ ترین ریسک، در واقع ریسک نکردن است، در دنیایی که به طور مستمر و بسیار سریع در حال تغییر و تحول است، تنها استراتژی که شکست حتمی را رقم خواهد زد، ریسک نکردن است.» * «مردم برای گفته های شما اهمیتی قائل نیستند، آنچه شما ساخته اید برای آنها مهم تلقی می‌شود.» * «کمک به یک میلیارد کاربر جهت اتصال، شگفت انگیز است و این چیزی است که در زندگی بیشتر از همه به آن افتخار می کنم.» * «تبلیغات زمانی که هم راستا با تلاش های جاری مردم باشد، بیشترین تاثیرگذاری ممکن را خواهد داشت.» 5o0oikgl089zeenxvk8z16xj3lsi3al 171388 171387 2022-08-21T10:02:18Z Shahnazi2002 18342 /* نقل قول‌ها */ wikitext text/x-wiki '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «بزرگ ترین ریسک، در واقع ریسک نکردن است، در دنیایی که به طور مستمر و بسیار سریع در حال تغییر و تحول است، تنها استراتژی که شکست حتمی را رقم خواهد زد، ریسک نکردن است.» * «مردم برای گفته های شما اهمیتی قائل نیستند، آنچه شما ساخته اید برای آنها مهم تلقی می‌شود.» * «کمک به یک میلیارد کاربر جهت اتصال، شگفت انگیز است و این چیزی است که در زندگی بیشتر از همه به آن افتخار می کنم.» * «تبلیغات زمانی که هم راستا با تلاش های جاری مردم باشد، بیشترین تاثیرگذاری ممکن را خواهد داشت.» * «جای هکرها در زندان‌ها نیست. بلکه در شرکت‌های کامپیوتری بزرگ است.» idif5ol1ggh066cw5kcsxtncq102fw5 171389 171388 2022-08-21T10:12:17Z Shahnazi2002 18342 /* نقل قول‌ها */ wikitext text/x-wiki '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «در دنیای پر از تغییر ما، تنها راهی که مطمئناً منجر به شکست خواهد شد، ریسک نکردن است.» * «مردم برای گفته های شما اهمیتی قائل نیستند، آنچه شما ساخته اید برای آنها مهم تلقی می‌شود.» * «کمک به یک میلیارد کاربر جهت اتصال، شگفت انگیز است و این چیزی است که در زندگی بیشتر از همه به آن افتخار می کنم.» * «تبلیغات زمانی که هم راستا با تلاش های جاری مردم باشد، بیشترین تاثیرگذاری ممکن را خواهد داشت.» * «جای هکرها در زندان‌ها نیست. بلکه در شرکت‌های کامپیوتری بزرگ است.» 0svvdwmgefmtp079c5a8s9b4ditovd7 171390 171389 2022-08-21T10:13:40Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «در دنیای پر از تغییر ما، تنها راهی که مطمئناً منجر به شکست خواهد شد، ریسک نکردن است.» * «مردم برای گفته های شما اهمیتی قائل نیستند، آنچه شما ساخته اید برای آنها مهم تلقی می‌شود.» * «کمک به یک میلیارد کاربر جهت اتصال، شگفت انگیز است و این چیزی است که در زندگی بیشتر از همه به آن افتخار می کنم.» * «تبلیغات زمانی که هم راستا با تلاش های جاری مردم باشد، بیشترین تاثیرگذاری ممکن را خواهد داشت.» * «جای هکرها در زندان‌ها نیست. بلکه در شرکت‌های کامپیوتری بزرگ است.» * «رویکرد هکرها به این صورت است که هیچ چیز بی‌نقص نیست و همواره راه حلی برای بهتر شدن وجود دارد.» 4dqd13hi76h357ugciv1qjybqvq43nu 171391 171390 2022-08-21T10:15:33Z Shahnazi2002 18342 /* نقل قول‌ها */ wikitext text/x-wiki '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «در دنیای پر از تغییر ما، تنها راهی که مطمئناً منجر به شکست خواهد شد، ریسک نکردن است.» * «مردم به گفتار شما اهمیتی نمی‌دهند، آنها تنها برای چیزی که خلق می‌کنید، ارزش قائل اند.» * «کمک به یک میلیارد کاربر جهت اتصال، شگفت انگیز است و این چیزی است که در زندگی بیشتر از همه به آن افتخار می کنم.» * «تبلیغات زمانی که هم راستا با تلاش های جاری مردم باشد، بیشترین تاثیرگذاری ممکن را خواهد داشت.» * «جای هکرها در زندان‌ها نیست. بلکه در شرکت‌های کامپیوتری بزرگ است.» * «رویکرد هکرها به این صورت است که هیچ چیز بی‌نقص نیست و همواره راه حلی برای بهتر شدن وجود دارد.» p4rtot6gmyor21lesj6tm6odpbafi7u 171393 171391 2022-08-21T10:18:24Z Shahnazi2002 18342 /* نقل قول‌ها */ wikitext text/x-wiki '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «در دنیای پر از تغییر ما، تنها راهی که مطمئناً منجر به شکست خواهد شد، ریسک نکردن است.» * «مردم به گفتار شما اهمیتی نمی‌دهند، آنها تنها برای چیزی که خلق می‌کنید، ارزش قائل اند.» * «کمک به یک میلیارد کاربر جهت اتصال، شگفت انگیز است و این چیزی است که در زندگی بیشتر از همه به آن افتخار می کنم.» * «تبلیغات زمانی که هم راستا با تلاش های جاری مردم باشد، بیشترین تاثیرگذاری ممکن را خواهد داشت.» * «جای هکرها در زندان‌ها نیست. بلکه در شرکت‌های کامپیوتری بزرگ است.» * «رویکرد هکرها به این صورت است که هیچ چیز بی‌نقص نیست و همواره راه حلی برای بهتر شدن وجود دارد.» * «هدف من هرگز ایجاد شرکت نبود، من می‌خواستم چیزی بسازم که تغییری در جهان ایجاد کند.» aceugru3imv1rbd0rk49w009hgodrwu 171394 171393 2022-08-21T10:19:26Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «در دنیای پر از تغییر ما، تنها راهی که مطمئناً منجر به شکست خواهد شد، ریسک نکردن است.» * «مردم به گفتار شما اهمیتی نمی‌دهند، آنها تنها برای چیزی که خلق می‌کنید، ارزش قائل اند.» * «کمک به یک میلیارد کاربر جهت اتصال، شگفت انگیز است و این چیزی است که در زندگی بیشتر از همه به آن افتخار می کنم.» * «تبلیغات زمانی که هم راستا با تلاش های جاری مردم باشد، بیشترین تاثیرگذاری ممکن را خواهد داشت.» * «جای هکرها در زندان‌ها نیست. بلکه در شرکت‌های کامپیوتری بزرگ است.» * «رویکرد هکرها به این صورت است که هیچ چیز بی‌نقص نیست و همواره راه حلی برای بهتر شدن وجود دارد.» * «هدف من هرگز ایجاد شرکت نبود، من می‌خواستم چیزی بسازم که تغییری در جهان ایجاد کند.» * «بعضی از مردم فقط خواب موفقیت را می‌بینند. بعضی دیگر از خواب بیدار می‌شوند و برای آن سخت تلاش می‌کنند.» kru5g71v2nktrf873wv80ylbjucphy4 171395 171394 2022-08-21T10:21:20Z Shahnazi2002 18342 افزودن جستارهای وابسته wikitext text/x-wiki '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «در دنیای پر از تغییر ما، تنها راهی که مطمئناً منجر به شکست خواهد شد، ریسک نکردن است.» * «مردم به گفتار شما اهمیتی نمی‌دهند، آنها تنها برای چیزی که خلق می‌کنید، ارزش قائل اند.» * «کمک به یک میلیارد کاربر جهت اتصال، شگفت انگیز است و این چیزی است که در زندگی بیشتر از همه به آن افتخار می کنم.» * «تبلیغات زمانی که هم راستا با تلاش های جاری مردم باشد، بیشترین تاثیرگذاری ممکن را خواهد داشت.» * «جای هکرها در زندان‌ها نیست. بلکه در شرکت‌های کامپیوتری بزرگ است.» * «رویکرد هکرها به این صورت است که هیچ چیز بی‌نقص نیست و همواره راه حلی برای بهتر شدن وجود دارد.» * «هدف من هرگز ایجاد شرکت نبود، من می‌خواستم چیزی بسازم که تغییری در جهان ایجاد کند.» * «بعضی از مردم فقط خواب موفقیت را می‌بینند. بعضی دیگر از خواب بیدار می‌شوند و برای آن سخت تلاش می‌کنند.» == جستارهای وابسته == [[شبکه اجتماعی (فیلم)]] r7zqstappolh1mumlgjt0ogfd1ygga8 171397 171395 2022-08-21T10:24:47Z Shahnazi2002 18342 افزودن تصویر wikitext text/x-wiki [[پرونده:Mark Zuckerberg F8 2019 Keynote (32830578717) (cropped).jpg|بندانگشتی|مارک زاکربرگ]] '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «در دنیای پر از تغییر ما، تنها راهی که مطمئناً منجر به شکست خواهد شد، ریسک نکردن است.» * «مردم به گفتار شما اهمیتی نمی‌دهند، آنها تنها برای چیزی که خلق می‌کنید، ارزش قائل اند.» * «کمک به یک میلیارد کاربر جهت اتصال، شگفت انگیز است و این چیزی است که در زندگی بیشتر از همه به آن افتخار می کنم.» * «تبلیغات زمانی که هم راستا با تلاش های جاری مردم باشد، بیشترین تاثیرگذاری ممکن را خواهد داشت.» * «جای هکرها در زندان‌ها نیست. بلکه در شرکت‌های کامپیوتری بزرگ است.» * «رویکرد هکرها به این صورت است که هیچ چیز بی‌نقص نیست و همواره راه حلی برای بهتر شدن وجود دارد.» * «هدف من هرگز ایجاد شرکت نبود، من می‌خواستم چیزی بسازم که تغییری در جهان ایجاد کند.» * «بعضی از مردم فقط خواب موفقیت را می‌بینند. بعضی دیگر از خواب بیدار می‌شوند و برای آن سخت تلاش می‌کنند.» == جستارهای وابسته == [[شبکه اجتماعی (فیلم)]] hxb5p8c3ptnkgbrfle28qq3tk38qxi9 171407 171397 2022-08-21T10:45:01Z Shahnazi2002 18342 پیوند به بیرون wikitext text/x-wiki [[پرونده:Mark Zuckerberg F8 2019 Keynote (32830578717) (cropped).jpg|بندانگشتی|مارک زاکربرگ]] '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]'''، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «در دنیای پر از تغییر ما، تنها راهی که مطمئناً منجر به شکست خواهد شد، ریسک نکردن است.» * «مردم به گفتار شما اهمیتی نمی‌دهند، آنها تنها برای چیزی که خلق می‌کنید، ارزش قائل اند.» * «کمک به یک میلیارد کاربر جهت اتصال، شگفت انگیز است و این چیزی است که در زندگی بیشتر از همه به آن افتخار می کنم.» * «تبلیغات زمانی که هم راستا با تلاش های جاری مردم باشد، بیشترین تاثیرگذاری ممکن را خواهد داشت.» * «جای هکرها در زندان‌ها نیست. بلکه در شرکت‌های کامپیوتری بزرگ است.» * «رویکرد هکرها به این صورت است که هیچ چیز بی‌نقص نیست و همواره راه حلی برای بهتر شدن وجود دارد.» * «هدف من هرگز ایجاد شرکت نبود، من می‌خواستم چیزی بسازم که تغییری در جهان ایجاد کند.» * «بعضی از مردم فقط خواب موفقیت را می‌بینند. بعضی دیگر از خواب بیدار می‌شوند و برای آن سخت تلاش می‌کنند.» == جستارهای وابسته == [[شبکه اجتماعی (فیلم)]] == پیوند به بیرون == {{ویکی‌پدیا}} 3boeuknyprgbkcxuzuchxowjml965ex 171408 171407 2022-08-21T10:45:58Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki [[پرونده:Mark Zuckerberg F8 2019 Keynote (32830578717) (cropped).jpg|بندانگشتی|مارک زاکربرگ]] '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]''' (به انگلیسی: Mark Elliot Zuckerberg؛ زادهٔ ۱۴ مه ۱۹۸۴)، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیس‌بوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «در دنیای پر از تغییر ما، تنها راهی که مطمئناً منجر به شکست خواهد شد، ریسک نکردن است.» * «مردم به گفتار شما اهمیتی نمی‌دهند، آنها تنها برای چیزی که خلق می‌کنید، ارزش قائل اند.» * «کمک به یک میلیارد کاربر جهت اتصال، شگفت انگیز است و این چیزی است که در زندگی بیشتر از همه به آن افتخار می کنم.» * «تبلیغات زمانی که هم راستا با تلاش های جاری مردم باشد، بیشترین تاثیرگذاری ممکن را خواهد داشت.» * «جای هکرها در زندان‌ها نیست. بلکه در شرکت‌های کامپیوتری بزرگ است.» * «رویکرد هکرها به این صورت است که هیچ چیز بی‌نقص نیست و همواره راه حلی برای بهتر شدن وجود دارد.» * «هدف من هرگز ایجاد شرکت نبود، من می‌خواستم چیزی بسازم که تغییری در جهان ایجاد کند.» * «بعضی از مردم فقط خواب موفقیت را می‌بینند. بعضی دیگر از خواب بیدار می‌شوند و برای آن سخت تلاش می‌کنند.» == جستارهای وابسته == [[شبکه اجتماعی (فیلم)]] == پیوند به بیرون == {{ویکی‌پدیا}} ombq5rbex5kb849742tjfasflzpr8qn 171409 171408 2022-08-21T10:46:27Z Shahnazi2002 18342 wikitext text/x-wiki [[پرونده:Mark Zuckerberg F8 2019 Keynote (32830578717) (cropped).jpg|بندانگشتی|مارک زاکربرگ]] '''[[W:مارک زاکربرگ|مارک زاکربرگ]]''' (به انگلیسی: Mark Elliot Zuckerberg؛ زادهٔ ۱۴ مه ۱۹۸۴)، برنامه‌نویس رایانه و یکی از مؤسسان وبگاه شبکه اجتماعی آنلاین فیسبوک در آمریکا است. == نقل قول‌ها == * «نخستین نصیحت من به شما این است که برنامه نویسی را فرا بگیرید.» * «در دنیای پر از تغییر ما، تنها راهی که مطمئناً منجر به شکست خواهد شد، ریسک نکردن است.» * «مردم به گفتار شما اهمیتی نمی‌دهند، آنها تنها برای چیزی که خلق می‌کنید، ارزش قائل اند.» * «کمک به یک میلیارد کاربر جهت اتصال، شگفت انگیز است و این چیزی است که در زندگی بیشتر از همه به آن افتخار می کنم.» * «تبلیغات زمانی که هم راستا با تلاش های جاری مردم باشد، بیشترین تاثیرگذاری ممکن را خواهد داشت.» * «جای هکرها در زندان‌ها نیست. بلکه در شرکت‌های کامپیوتری بزرگ است.» * «رویکرد هکرها به این صورت است که هیچ چیز بی‌نقص نیست و همواره راه حلی برای بهتر شدن وجود دارد.» * «هدف من هرگز ایجاد شرکت نبود، من می‌خواستم چیزی بسازم که تغییری در جهان ایجاد کند.» * «بعضی از مردم فقط خواب موفقیت را می‌بینند. بعضی دیگر از خواب بیدار می‌شوند و برای آن سخت تلاش می‌کنند.» == جستارهای وابسته == [[شبکه اجتماعی (فیلم)]] == پیوند به بیرون == {{ویکی‌پدیا}} 8iwysrtwb6gobwcarfsdqgg845aqosu