ویکی‌نبشته fawikisource https://fa.wikisource.org/wiki/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C MediaWiki 1.39.0-wmf.23 first-letter مدیا ویژه بحث کاربر بحث کاربر ویکی‌نبشته بحث ویکی‌نبشته پرونده بحث پرونده مدیاویکی بحث مدیاویکی الگو بحث الگو راهنما بحث راهنما رده بحث رده درگاه بحث درگاه پدیدآورنده بحث پدیدآورنده برگه گفتگوی برگه فهرست گفتگوی فهرست TimedText TimedText talk پودمان بحث پودمان ابزار بحث ابزار توضیحات ابزار بحث توضیحات ابزار برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۹۱ 104 61095 190292 2022-08-03T14:57:11Z Arash.z 13911 /* نمونه‌خوانی‌شده */ اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|مقایسه||۲۸۱}}{{خطکش}}</noinclude>{{شعر}}{{ب|«اذا ما ذکرنا آدماً و فعاله|و تزویج بنتیه لابنیه فی‌الّدنی}} {{ب|علمنا بانّ الخلق من اصل ریبة|وانّ جمیع الّناس من عنصر الّزنا»}}{{پایان شعر}} «وقتی که بیاد میآوریم آدم ابوالبشر و کار و بار اورا و تزویج وی را دو دختر خود را با دو پسر خویش در دنیا برای ما معلوم میشود که خلق از اصل و نسب شبهه‌ناک بوده و همهٔ مردم از عنصر زنا بوجود آمده‌اند». ابوالعلاء، سخنهای بسیاری از این قبیل دارد. ما بدین قدر قناعت میورزیم. همین مقدارهم برای معرفی افکار و عقاید او در باره دین و دنیا و آدمی و آدمیّت کفایت میکند و با توجّه بشرح حال او معلوم میدارد که این طرز فکر مقتضای مزاج و نتیجهٔ محرومیّت وی از محاسن دنیا میباشد که برای او کوچکترین روزنهٔ امیدی باقی نگذاشته و او را از جهان و هرچه در جهانست رو گردان و بیزار ساخته است و بر اثر همین یاس مطلق و بدبینی شدید است که از دنیا و مافیها بکلّی و بالمّره قطع علاقه نموده و در عین شکّاکی مانند زهّاد بسر برده است و همیشه خرسند بوده است باینکه این دار زشت و مردار را زودتر ترک خواهد گفت و بعد از آن نه کسی با او کار خواهد داشت و نه او با کسی. {{شعر}}{{ب|«متی انا فی هذا الّتراب مغیب|فاصبح لایجنی علّی و لااجنی»}}{{پایان شعر}} «وقتی که من در این خاک نهان شدم بحالی می‌افتم که نه کسی بتواند بر من جنایتی بکند و نه من بر کسی بتوانم جنایتی بکنم». و بالاخره، در واپسین لحظات زندگانی خود وصیّت میکند که بر سنگ مزار او بنویسند:– {{شعر}}{{ب|«هذا جناة ابی علّی|و ما جنیت علی احده}}{{پایان شعر}} «این جنایتی است که پدر من بر من کرد و من این جنایت را بر احدی روا نداشتم». خیام، هرگز چنین نیست؛ او، چنانکه سابقاً هم گفته شده، بحقیقت مطلقی<noinclude></noinclude> 3azig85rldgjg0u9qx37laau77oba44 190293 190292 2022-08-03T14:57:49Z Arash.z 13911 proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|مقایسه||۲۸۱}}{{خطکش}}</noinclude>{{شعر}}{{ب|«اذا ما ذکرنا آدماً و فعاله|و تزویج بنتیه لابنیه فی‌الّدنی}} {{ب|علمنا بانّ الخلق من اصل ریبة|وانّ جمیع الّناس من عنصر الّزنا»}}{{پایان شعر}} «وقتی که بیاد میآوریم آدم ابوالبشر و کار و بار اورا و تزویج وی را دو دختر خود را با دو پسر خویش در دنیا برای ما معلوم میشود که خلق از اصل و نسب شبهه‌ناک بوده و همهٔ مردم از عنصر زنا بوجود آمده‌اند». ابوالعلاء، سخنهای بسیاری از این قبیل دارد. ما بدین قدر قناعت میورزیم. همین مقدارهم برای معرفی افکار و عقاید او در باره دین و دنیا و آدمی و آدمیّت کفایت میکند و با توجّه بشرح حال او معلوم میدارد که این طرز فکر مقتضای مزاج و نتیجهٔ محرومیّت وی از محاسن دنیا میباشد که برای او کوچکترین روزنهٔ امیدی باقی نگذاشته و او را از جهان و هرچه در جهانست رو گردان و بیزار ساخته است و بر اثر همین یاس مطلق و بدبینی شدید است که از دنیا و مافیها بکلّی و بالمّره قطع علاقه نموده و در عین شکّاکی مانند زهّاد بسر برده است و همیشه خرسند بوده است باینکه این دار زشت و مردار را زودتر ترک خواهد گفت و بعد از آن نه کسی با او کار خواهد داشت و نه او با کسی. {{شعر}}{{ب|«متی انا فی هذا الّتراب مغیب|فاصبح لایجنی علّی و لااجنی»}}{{پایان شعر}} «وقتی که من در این خاک نهان شدم بحالی می‌افتم که نه کسی بتواند بر من جنایتی بکند و نه من بر کسی بتوانم جنایتی بکنم». و بالاخره، در واپسین لحظات زندگانی خود وصیّت میکند که بر سنگ مزار او بنویسند:– {{شعر}}{{ب|«هذا جناة ابی علّی|و ما جنیت علی احده»}}{{پایان شعر}} «این جنایتی است که پدر من بر من کرد و من این جنایت را بر احدی روا نداشتم». خیام، هرگز چنین نیست؛ او، چنانکه سابقاً هم گفته شده، بحقیقت مطلقی<noinclude></noinclude> fg26lzgjcab2ktlx20m908zld8ck9f1 برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۹۲ 104 61096 190294 2022-08-03T15:06:59Z Arash.z 13911 /* نمونه‌خوانی‌شده */ اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|۲۸۲||خیام}}{{خطکش}}</noinclude>گرویده که با (وجود مطلق) فلسفه بیشتر شباهت دارد تا بخدای ادیان و هیچوقت بر آن قدرت کلّی که ایمان داشته در مقام جسارتهائی که ابوالعلاء بخدای خود نموده برنیامده؛ او؛ فقط پارهٔ سؤالاتی طرح کرده که انسان فکور از تأمّل در آنها ناگزیر و درعین حال خود او نیز مانند همه، از دادن جواب آنها عاجز بوده است و بقول آنائل فرانس پاسخ هیچیک از آن پرسشها از طرف هیچکس بطور مقنعی داده نشده و شاید هیچوقت هم داده نشود. خیّام، بهیچ یک از انبیا و رسل کرام تعرّضی نکرده و نسبت بهیچکدام ترک ادبی ننموده است و مخصوصاً در آخر (رساله‌ای در علم کلیات) نام نامی خاتم رسل را با احترام تمام برده و حدیث شریفی هم از آنحضرت نقل کرده و از ایشان بعنوان (سیّد کائنات) یاد کرده است. خیّام بهیچیک از ادیان حمله نکرده و در آخر رسالهٔ فوق‌الّذکر طریقت صوفیّه را از لحاظ تهذیب اخلاق مفید دانسته و بقرائن و اماراتی هم که در پیش نگاشته شده، میتوان او را از جمله حکمائی شمرد که دین را برای جامعه لازم میدانند و بدین جهة او تنها خواصّ متظاهر بدین عجایز را بباد استهزا گرفته و در مقابل افکار و عقاید عوام فقط به تبسّمهای ظریفی قناعت ورزیده و رد شده است. خیام، دنیا را هم، مانند ابوالعلاء و امثال او زشت و مردار، یک صحنهٔ فجیع غم و الم، یک میدان گیر و دار، یک ماتمکده پر از شور و شیون ندیده یا یک پیر زالی از هزاران شوی بیوه مانده و مادر سیه پستانی که بوی مهر و محبّت مادری نبرده و سر هزاران فرزند ناکام خود را بی مهابا خورده باشد. تصوّر نکرده؛ بلکه یک عروس زیبا، دلارا، عشوه‌باز و فسونکار یافته و با یک بیان بسیار ظریف و شاعرانه از وی خواستگاری نموده و با یک زبان ساده و شیرینی، بی‌هیچ پرده و پروا از او پرسیده است که (کابین تو چیست) او هم رک و راست جواب داده که (دل خرّم نو) و این هم که می خوردن و شاد بودن آیینش بوده، مهریّه او را مهیّا داشته است. خیام، عمری براحت و رفاه و تنغّم گذرانده و در مجالس درس و بحث هم از مطایبه<noinclude></noinclude> c4tdejrmg17wusjsglwdjb2x4ttq2bh برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۹۳ 104 61097 190295 2022-08-03T15:12:14Z Arash.z 13911 /* نمونه‌خوانی‌شده */ اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|مقایسه||۲۸۳}}{{خطکش}}</noinclude>و ملاطفه دریغ ننموده است. او در خور حماقت آدمیزاد فقط بخنده استهزاء کفایت ورزیده؛ نه بشریت را بقدر معرّی مکروه دیده و نه آدمیان را تا آن اندازه منفور شمرده؛ بلکه بالعکس، در محافل رسمی همنشین سلاطین عصر و در مجالس انس و الفت همدم خوبرویان بوده و از توصیهٔ زندگانی پر نشاه و نشاطی بدیگران هم مضایقه نکرده است. خیام، در سبک شعر و شیوه بیان نیز با معرّی مغایرت دارد. معرّی، قریحه‌ای دارد بسیار منطقی و بدین سبب، اکثر اشعارش، فلسفی محض و خشک است و با آنکه اسلوبش متین و موجز؛ حتّی بسیار بلیغ و خطیبانه است، بسیار هم غلیظ و ثقیل و عریان میباشد و در اغلبی از افکار و عقاید خود راه افراط و اغراق پیموده است. هرچند برخی منظومه‌ها دارد شایان آنکه از زیباترین نمونه‌های شعری بمعنی صحیح آن شمرده شود؛ ولیکن چیزی که هست آنست که اینگونه اشعار در میان آثار او بسیار بسیار نادر است و بقول مرحوم رضا فیلسوف، ابوالعلاء از جمله شعرائی مانند متنبّی و ابوتمام و بحتری محسوب نمیشود؛ بلکه ناظم حکیمی است که لوکرچیوس را بخاطر می‌اندازد و از حیث شیوهٔ کلام و طرز بیان بخیام دلفریب ما، ابداً، شباهتی ندارد. عقیدۂ فلسیوف نامبرده هم بر اینست که «خیام و معرّی از حیث مزاج، نمونهٔ دو شخصیّت ممتاز و بارزی را نشان میدهند که نهایت تضادّ را با هم دارند و ازجهة همین اختلاف مزاج است که در حلّ مسئلهٔ حیات و تعیین دستورالعمل زندگی دو روش متضادّ اتّخاذ کرده‌اند؛ بنحویکه وضع دید و عمل کرد آنان نسبت بدنیا و زندگانی آن بسیار متفاوت افتاده و مستلزم نتایج عملی کاملا متباینی گردیده است. معرّی در محروم داشتن نفس خویشتن از همهٔ لذات و حظوظات دنیا ارادهٔ آهنینی نشان داده و تمام عمر خود را با پارسائی و پرهیزکاری گذرانیده و در آثار و اشعار خویش همه تنّعمات و تجّملات دنیا را خرد و حقیر شمرده و در سخنانش دستورالعملی که بهمه داده و توصیه‌ای که بعموم نموده، زندگانی احرارانه‌ایست که فقط بوسیله زهد و قناعت امکان پذیر و قابل تأمین میباشد؛ چنانچه<noinclude></noinclude> 6egacyqw1kob33mgqu5numpvldlgu0h برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۹۴ 104 61098 190296 2022-08-03T15:19:46Z Arash.z 13911 /* نمونه‌خوانی‌شده */ اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|۲۸۴||خیام}}{{خطکش}}</noinclude>این شخص غریب و عجیب، همهٔ مذاهب و ادیان را انکار نکرده و طریقت صوفیه را، بالخصوص، ردّ و استخفاف ننموده بود؛ بایستی او را از لحاظ زهد و تقوائی که داشته۰ حتماً، از زمرهٔ اوتاد و ابدال محسوب داشت؛ در صورتی که خیام، حکیمی است شاعر، شوخ طبع، خوش مشرب، دلدادهٔ خوشی و خرّمی، مفتون زیبائیها، آشنای زندگی و بخوبی میداند که با زندگانی دنیا از کدام جهة آن روبرو شود». و دیگر آنکه «بدبینی معرّی مانند خیام نظری صرف و فقط شاعرانه نبوده، بلکه بسیار جدّی و قاهرانه و خیلی هم تاریک و در حقیقت، کابوس یأس و حرمانی است که روح این شاعر اعمی را فرا گرفته و غمامهٔ غمی است که روزگار او را سیاه کرده است و دهای حکیم عرب بسیار سنگین، بسیار وقور و دائماً عبوس و اندوهناک بوده و چهره ملال‌انگیزی دارد که با جلوه ابتسام خیام، کاملا، بیگانه است». وقتی که مراتب فوق‌الّذکر در نظر گرفته شود معلوم میگردد که در میان این دو شخصیّت متمایز چه تضادّ فطری و اساسی وجود دارد. آری در بین این دو شاعر فرزانه مشابهتهائی هم هست: ولیکن نه باندازهٔ مغایرتهائی که شرح داده شد؛ مثلا در مسئله جبر و عدم بقاء روح و موضوعات مربوط به آخرت تشابهی در میان این دو موجود است؛ ولی بطور کلّی نه در همهٔ خصوصیّات. معرّی، بر اثر ایمان صادقی که بر ربوبیّت علی الاطلاق باری تعالی دارد، بطور حتم، معتقد قطعی (جبر مطلق) بوده و میگوید:– {{شعر}}{{ب|«رددت الی ملیک الخلق امری|فلم اسأل متی یقع الکسوف}} {{ب|فکم سلم الجهول من المنایا|و عوجل بالحمام الفیلسوف»}}{{پایان شعر}} «کاروبار خود را بخداوندگار آفریدگان باز گذاشتم و بدین سبب نمیپرسم که «کسوف معهود (یعنی اجل موعود من) چه وقتی وقوع خواهد یافت؟.» ای بسا اتّفاق افتاده که مرد نادان از مرگ بسلامت رسته و مرگ دانشمند فرزانه باشتاب انجام گرفته است». منظورش اینست که فکر و تأمّل، دخالت و فضولی ما در اینگونه امور کاملا بی‌مورد و بیهوده بوده و این قبیل مسائل بوسیلهٔ عقل و اندیشهٔ بشر قابل حلّ و فصل نیست و هر چه<noinclude></noinclude> eg6oec5na9cz0sqsikvc4vyeq3lyjpe برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۹۵ 104 61099 190297 2022-08-03T15:28:33Z Arash.z 13911 /* نمونه‌خوانی‌شده */ اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام proofread-page text/x-wiki <noinclude><pagequality level="3" user="Arash.z" />{{خطکش}}{{سصم|مقایسه||۲۸۵}}{{خطکش}}</noinclude>مقدّر است و خدا خواسته همان میشود و بدین جهة هم من کار خود را بخداوند باز گذاشته‌ام؛ چنانکه مشاهده میشود معرّی در این خصوص، ابداً، ریبی نبوده و در باب ابدی نبودن روح و مسائل مربوط بمعاد و آخرت گرچه بعضی اوقات ریبی بنظر میرسد؛ چنانکه در این قطعه: {{شعر}}{{ب|«قد قیل انّ الرّوح تأسف بعدما|تنای عن الجست الّذی غنیت به}} {{ب|ان کان یصحبها الحجی فلعلّها؛|تدری و تا به للزّمان و عتبه}} {{ب|اولا؛ فکم هذیان قوم غابر|فی‌الکتب ضاع مداده فی کتبه»}}{{پایان شعر}} «گفته شده است که روح افسوس میخورد پس از آنکه جدا شد از جسدی که بوسیلهٔ آن گرانمایه گردیده است. چنانچه عقل (پس از این مفارقت روح از بدن) در مصاحبت روح باقی بماند؛ شاید درایتی داشته و روزگار و ناروائیهای آنرا در خاطر بیاورد و گرنه؛ ای بسا هرزه‌درائیهای گروه گذشتگان در کتابها که با نوشتن آنها فقط مرکّب بهدر رفته است» و همچنانکه در قطعهٔ ذیل:– {{شعر}}{{ب|«اما الصّحاب فقد مرّوا و ماعادوا|و بیننا بلقاء الموت میعاد}} {{ب|سرّ قدیم و امر غیر متضّح؛|فهل علی کشفنا للحقّ اسعاد؟..»}}{{پایان شعر}} «امّا دوستان، آنان رفتند و برنگشتند و در میان ما میعاد ملاقات میقات موت است. این هم که سرّیست قدیم و امریست نامعلوم. پس آیا برای کشف ما حقّ و حقیقت را امید مساعدتی موجود است؟..». ولی؛ در موارد دیگری میل معرّی بطرف انکار غلبه دارد و اشعار زیرین نمونه‌هایی از این تمایل اوست:– {{شعر}}{{ب|«اسیر عن الّدنیا و لست بعائدٍ|الیها وهل یرتدّ فطر علی دجن؟.»}}{{پایان شعر}} «میروم از دنیا و دیگر برنمیگردم و آیا هیچ شده است که قطرهٔ باران بابر تیره‌ای برگردد؟» {{شعر}}{{ب|«یحطّمنا صرف الّزمان کأننّا|زجاج ولکن لا یعادلنا سبک»}}{{پایان شعر}} «خرد میکند ما را گردش روزگار؛ چنانکه گوئی شیشه‌ای هستیم ولیکن<noinclude></noinclude> ayb6jjujiyj9n0bkw9xctvzo323iilv