پارسی سره

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

پارسی سره آن گونه از زبان پارسی که تهی از هر گونه (یا کمینه ای از) وازگان بیگانه باشد. زبان فارسی كنونی بازمانده ی زبانی است كهن، كه شاید هم اكنون كم تر از پنج درصد از آن دست نخورده و سره مانده باشد. البته این گفته به آرش (معنی) آن نیست كه نود و پنج درصد دیگر از آن زبان های بیگانه و جدا از آن زبان كهن است. شاید گفتن این جمله كه بخش بزرگی از زبان فارسی كنونی را شالوده ی همان زبان تشكیل داده است خرسندتان كند.

زبان فارسی دچار دگرگونی های بسیاری بوده است كه یكی از چرایی (دلیل) های آن ارتباط نزدیك با مردمان دیگر به خاطر گسترش ایران از یونان تا هند و دیگری تاخت و تاز تازیان (عربان) و مغولان كه آن را تا مرز نابودی كشاند ؛ و اگر تلاش بزرگانی چون "فردوسی" نامدار كه خطر نابودی كامل فرهنگ ایرانی را با از میان رفتن زبان فارسی حس كردند نبود، بی گمان نابودی زبان فارسی رخ می داد.

می توان با قاطعیت گفت تنها مردمی كه كشورشان به دست تازیان افتاد ولی زبانشان را به دلیل نفوذ بسیار زبان عربان به واسطه ی پشتیبانی دینی از آن از دست ندادند ایرانیان بودند؛ هر چند كه خودفروختگی و بیگانه پرستی برخی دبیران (نویسندگان و كاتبان و مدعیان دانش و ادب) مایه ی خدشه دار شدن این افتخار شد و واژگان بسیاری را از زبان تازیان به فارسی آوردند ولی آن اندازه نبوده است كه نتوانیم با گذشت زمان آن را بازسازی كنیم.


آموختن چگونگی فارسی تر سخن گفتن را از چهار دیدگاه می توان بررسی كرد:

  • آموختن شیوه های بازشناخت واژه های فارسی از بیگانه ها
  • فراگیری و یادآوری برابرهای فارسی واژگان بیگانه
  • آموختن پرهیز از به كار بردن دستورزبان زبان های دیگر


فهرست مندرجات

[ویرایش] شيوه های بازشناختن واژگان فارسی از بيگانه ها

راه های گوناگونی برای بازشناسایی واژگان فارسی از واژگان بیگانه هست كه در زیر به گفتن 5 روش كارآمد تر و كاربردی تر می پردازیم:

1. هفت واج شوم :

هفت واج (حرف) در دبیره (رسم الخط) فارسی هست كه برای نوشتن واژه های فارسی نیازی به آن ها نیست و تنها كاربرد آن ها در نوشتن واژه های عربی به شیوه ی عربان است:

                               ح  - ق  - ص - ض - ث - ط - ظ 

هرچند این واج ها كمك بسیاری به ما می كنند تا واژه های عربی را از فارسی بازبشناسیم ولی از سوی دیگر كار آموختن زبان فارسی را برای آنان كه زبان مادریشان فارسی نیست بسیار سخت كرده است. حتی ما فارسی زبانان نیز در نوشتن برخی از واژه ها دچار اشتباه می شویم ، مانند واژه ی "طمانینه" كه آن را می توان به شكل "تمانینه" یا "تمعنینه" یا "طمعنینه" هم نوشت و یا واژه های "ثواب" و "صواب" كه به ترتیب معنای "پاداش" و "درست" می دهند یكسان خوانده می شوند ولی متفاوت نوشته می شوند.

همچنین برای نوآموزان زبان فارسی نوشتن آن ها به شكل "سواب" چندان دور از انتظار نیست.

99% از واژگانی كه در فارسی كنونی به كار میروند و دست كم یكی از واج های نامبرده را دارا هستند وارد شده از زبان عربی هستند. البته شمار كمی از واژگان سره ی فارسی نیز برخی از این واج ها را دارا هستند كه به نادرست این گونه نوشته می شوند؛

مانند : صدا ، پرتقال ، صابون ،‌ طهماسب ،‌ طهمورث ، صد ، قفس ، حوله

گفتنی است این دسته از واژگان فارسی بسیار بسیار كم هستند و كارایی این روش را كم نمی كنند.


2. واژه های مشتق دار :

تا آنجایی كه من می دانم كمابیش همه ی واژگان عربي از یك ریشه ی سه واجی ساخته شده اند، مانند "ف-ع-ل" كه ریشه ی واژه های "فاعل"، "مفعول"، "فعل" و ... است یا "ك-ر-م" كه ریشه ی واژگان "كریم"، "مكرمت"، "كرامت" و ... است. این ویژگی واژگان عربی كمك بسیار بزرگی به ما می كند تا آن ها را از واژگان فارسی بازبشناسیم.

در بیش از 99% واژگانی كه در فارسی كنونی به كار می روند این دستور كاربرد دارد؛ یعنی برای نمونه چون واژه ي "لباس" با واژه ی "ملبس" هم خانواده است یعنی دارای ریشه ی یكسانی است واژه ای عربی است؛ و یا واژه های "كتاب"، "مكتب"، "كتابت"، "مكتوب" و "مكاتبه" دارای ریشه ای یكسان هستند (ك-ت-ب) پس از زبان عربی به پارسی راه یافته اند.

هرچند همان گونه كه پیش از این گفتم این دستور برای بیش از 99% واژگان كاربرد دارد و نه همه! چرا كه واژگان بسیاری هم از زبان فارسی به عربی راه یافته اند و آنان با استفاده از آن واژه و با دستورزبان خودشان واژگان دیگری را از آن مشتق كرده اند.

برای نمونه واژه ی "دین" كه مشتق های "متدین"، "تدین" و "دیانت" را دارد و یا واژه ی "نگر" [= نظر] كه دارای مشتق های "نظارت"، "منظره"، "مناظره"، "ناظر"، "منظور"، "متناظر" و ... است از آن جمله اند. البته با دانستن این كه واژه ی "نگر" [=نظر] و "دین" فارسی هستند شناسایی مشتق های آن ها كار دشواری نخواهد بود.

شوربختانه (متاسفانه) كاری كه ما درباره ی وارد كردن واژه های بیگانه به زبانمان كرده ایم به طور كامل متفاوت از كاری است كه تازیان كردند. آن ها یك واژه را از زبانی دیگر مانند فارسی گرفته اند و با ساخت های زباني خودشان چندین واژه را از آن یك واژه ساخته اند و مشتق گرفته اند ولی ما یك واژه را به همراه هم خانواده های آن واژه كه با دستور زبان عربی ساخته شده اند به زبان خودمان آورده ایم و با این كار یكی از بزرگ ترین زیان ها را به زبان خود زده ایم.

بنابراین حتی به كار بردن واژه هایی مانند "ناظر" و "متدین" كه ریشه ی آن ها یك واژه ی فارسی است به هیچ روی سفارش (توصیه) نمی شود.


3.آموختن دستور های ساخت واژه در زبان فارسی :

روشن است كه آموختن دستورهای ساختن واژه در زبان فارسی شناختی گسترده تر نسبت به ریخت و شكل كلی واژگان فارسی به ما می دهد. از این رو به شما سفارش می كنم كه با خواندن بخش ساخت واژه در كتاب های زبان فارسی این شناخت را به دست آورید.

ولی برای آن كه به طور كلی با روح واژگان فارسی آشنا شوید ویژگی جالب زبان فارسی كه "ویژگی تركیبی زبان فارسی" نامیده می شود را برایتان بازگو می كنم:

زبان فارسی، در شمار زبان های تركیبی است، بر خلاف زبان عربی كه از زبان های اشتقاقی است؛ بدین معنی كه در زبان عربی برای نمونه اگر بخواهند واژه هایی از واژه ی "علم" بسازند، طبق ساختارهایی خاص آن را به قالب هایی می برند و با افزودن واج یا واج هایی به آغاز، میان و پایان آن، واژه هایی مشتق پدید می آورند كه اغلب صورت خود واژه شكسته می شود و "علم" در واژه های تازه، به طور سالم دیده نمی شود؛ چنان كه در واژه های "علم- علوم، عالم، علماء، علیم، معلوم، اعلام، استعلام، تعلیم، تعلم، علامه، اعلم، معلم، معلمه، معلومات، متعلم، عَلَم، اَعلام" این نكته دیده می شود.

ولی در زبان فارسی نخست آن كه دایره ی مشتق ها بسیار محدود است و دیگر آن كه روش ساختن واژگان نو مانند زبان عربی نیست، بلكه اغلب با آوردن پیشوند یا پسوند یا واژه ای دیگر به آغاز یا پایان واژه، واژه ای نو پدید می آورند كه در هیچ یك از آن ها صورت اصلی واژه (و در مشتق ها صورت اصلی بن فعل) شكسته نمی شود؛ چنان كه در برابر "علم" عربی، "دانش" فارسی به كار میرود كه خود از مشتق هاست و از بن مضارع "دان" و "ش" اسم مصدری تركیب یافته و مشتق های دیگر این بن به جز فعل های مضارع و دستوری ( می دانم، بدانم، بدان)عبارتند از دو صفت فاعلی "دانا" و "داننده"؛ و مشتق های بن ماضی آن یعنی "دانست" افزون بر فعل های گذشته و آینده، منحصر است به صفت مفعولی "دانسته" و مصدر "دانستن"؛ در صورتی كه واژه های مركب از همان واژه ی "دانش" فراوان است؛ مانند : دانش آموز، دانشجو، دانشمند، دانشگاه، دانشكده، دانش دوست، دانش پژوه، دانشنامه، دانشیار، دانشسرا، بی دانش.

دیگر تركیب های مشتق های دیگر فعل "دانستن" نیز كم نیستند و از آن جمله است: فیزیك دان، قدردانی، حقوق دان، همه چیزدان، نادان، ندانسته، ندانم كاری (اصطلاح مردمی)؛ و مشتق های فعل های دیگر هم همین حالت را دارند با اندكی اختلاف.

برای آن كه ویژگی تركیبی زبان فارسی و اهمیت و تنوع و گستردگی آن به خوبی آشكار شود، برای نمونه تركیب های مهم و آشنای "دل" را كه در همه ی آن ها واژه ی "دل" به همان صورت مانده است را می آوریم:

  • با افزودن بن مضارع یا صفت های مشتق یا جامد به پایان آن؛

دلارا (ی)، دل آرام، دل آزار، دل آزرده، دل آسا، دل آشوب، دل آگاه، دل آگنده، دلاور، دلاویز، دل افتاده ،‌ دل افروز(=دلفروز)، دل افسرده، دل افكار، دل انگیز، دل انگیزان (آهنگی از موسیقی)، دل باخته، دلباز، دلبر، دل بسته، دلبند، دلپذیر، دل پرور، دل پسند، دل پیچه، دل جو، دل خراش، دلستان، دل سوخته، دلسوز، دل شده، دل شكر، دل شكسته، دل شكن، دلفریب، دلكش، دلگشاد ( به معنی طرب و نشاط)، دلگیر، دل مانده، دل مرده، دل نشان، دل نشین، دلنواز، دل بر، دلتنگ، دل چركین، دلخوش، دل زنده، دلسرد، دل سیاه، دلشاد، دلگران، دلگرم، دل مشغول.

  • با افزودن اسم به پایان آن؛
دل پیچه، دل پیشه، دلخون، دل درد، دل دزد، دل رحم، دل ریش.
  • با افزودن مصدر به پایان آن؛
دل آزردن، دل باختن، دل بردن، دل بستن، دل بركندن، دل دادن، دل داشتن، دل دربستن، دل سپردن، دل شكستن، دل كندن، دل گرفتن، دل نمودن، دل نهادن.
  • با افزودن صفت به آغاز آن؛
آزرده دل، آگنده دل، افسرده دل، بد دل، تیره دل، پر دل، تنگ دل، چركین دل، خوشدل، دو دل، زنده دل، سوخته دل، شكسته دل، روشن دل، سیاه دل (=سیه دل)، صاحب دل، كوردل، گرفته دل، مرده دل، مشغول دل، یكدل.
  • با افزودن اسم به آغاز آن؛
سنگ دل، رحم دل، شیردل، بزدل، مرغ دل.
  • با افزودن پیشوند و پسوند؛
دلیر، بی دل ، همدل.
  • به صورت تركیب های گوناگون از حاصل مصدر و جز آن؛
دل سوزگی، دلسوزه، دل از كف داده، دل خوش كنك، دل دل زدن، از ته دل،‌ دل دل كنان، دلواپس، دل و دین باخته، داغ در دل، دو دله، یكدله.
كمابیش از همه ی تركیب هایی كه مفهوم وصفی دارند می توان با افزودن "ی" یا "گی" اسم مصدر ساخت، مانند: دلاوری، دلخوشی، دلدادگی.
نیز با افزدون "نا" به آغاز و "انه" به پایان برخی از آن تركیب ها، قید یا صفت مركب دیگری پدید می آید: نادلشاد، نادلخواه، نادل چسب، دلاورانه، دلیرانه.

همچنین از تركیب آن با مصدرهای فعل های عام از قبیل كردن، نمودن، ساختن، بودن، شدن، گشتن، گردیدن، مصدرهای مركبی به دست می آید: دلسرد كردن، دلخوش نمودن، آزرده دل ساختن، شكسته دل شدن، رحم دل بودن، دلشاد گشتن، دلریش گردیدن.

و به این ترتیب ده ها واژه ی مركب دیگر بر تركیب ها افزوده می شود. به همه ی این ها باید تركیب ها و عبارت های بی شماری را كه "دل" در آن ها به كار می رود افزود؛ همچون : دل در گرو عشق كسی داشتن، ترس و وحشت به دل راه دادن، عنان عقل به دل سپردن... بدیهی است كه این گونه تركیب ها منحصر به "دل" نیست و از واژه های دیگر نیز واژگان مركب گوناگونی پدید می آید.


امروزه با پیشرفت صنعت و تمدن نوین، در برابر واژه های بیگانه برای مفهوم های دانشی، صنعتی، سیاسی، فرهنگي اجتماعی، فلسفی، اقتصادی، حقوقی، و جز آن، اصطلاح هایی ساخته شده است كه همه یا بیشتر آن ها از سوی همگان پذیرفته شده است و به اصطلاح، جا افتاده است؛ از آن دسته است تركیب ها و اصطلاح هایی چون:

بزرگ راه، ایستگاه،‌ فرودگاه، هواپیما، ماهواره، فضانورد،‌ هواشناسی، كودكستان، دبیرستان، هنرستان، دانش آموز، دانشجو، دانشكده، دانشگاه، دانشسرا، دانشیار، دانشنامه،استادیار، شهرداری، شهربانی، بخشدار، استاندار، دهدار، دهبان، دریابان، دریادار، دریاسالار، راهنمایی رانندگی، راننده، خودرو، دادگستری، دادگاه، دادسرا، دادستان، دادرسی، پاسگاه، هنرسرا، هنرجو، سبك شناسی، واژه شناسی، ریشه شناسی، آزمون شناسی، زیست شناسی، گیاه شناسی،‌ جانورشناسی، كان شناسی، آسیب شناسی،‌ باستان شناسی، ایران شناسی، خاورشناسی، جامعه شناسی، زیباشناسی، روان شناسی، روان كاوی، روان پزشكی، دندان پزشكی، دام پزشكی، دامپروری، دامداری،

سرشماری، آمارگیری، ماشین سازی، اسلحه سازی، داروسازی، نوسازی، رادیوسازی، گروه بان، سرگرد، سرتیپ، سرلشگر، ارتشبد، آموزش و پرورش، بهداشت، بهداری، بهیار، بهسازی، بیمارستان، تیمارستان، درمانگاه، نمایشگاه، فروشگاه، زایشگاه، آزمایشگاه، پرورشگاه، آسایشگاه، اندرزگاه، كارگشایی، كانون جهان گردی، بیگانه پرستی، میهن فروشی، میهن دوستی، خود كم بینی، آتش نشانی

و صد ها اصطلاح و تركیب دیگر كه در فارسی امروز به كار می رود.

همچنین تركیب ها و اصطلاح ها ی عامیانه ، چون: بشور بپوش، ورپریده، پاچه ور مالیده، دست پاچه شدن و ...؛ كه هر روز ده ها بلكه صدها نمونه از آن ها را می شنویم.


4.واژگان اروپایی و تركی مغولی و ... :

این بخش سخت ترین بخش بازشناسایی واژگان فارسی سره از بيگانه هاست، چرا كه دادستان (قانون) خاصی برای بازشناسایی واژگان اروپايي و مغولي نداریم ولی چنانچه آشنایی نسبی ای با زبان های اروپایی پیدا كنیم، می تواند بازشناخت واژگان را برایمان آسان كند. چند نمونه از واژگانی كه ممكن است گمان كنید فارسی هستند ولی این گونه نیست عبارتند از:

كادو : فرانسوی، یورش: مغولی، فلسفه: یونانی، ساك: فرانسوی، قاشق: تركی، آقا: تركی، خانوم: تركي.

كه برابر فارسی آن ها به ترتیب عبارتند از: ارمغان، تاخت، --، كوله پشتی، كفچه(چمچه)، خواجه، بانو.



5.شيوه های دیگر بازشناسایی واژگان عربی :

به جز "هفت واج شوم" و "واژه های مشتق دار" چند روش دیگر هست كه می توان از آنان یاری گرفت:

  • واژه های فارسی تشدید دار بسیار اندك اند. و واژگان فارسی تشدید دار كنونی نیز با گذشت زمان تشدید دار شده اند، مانند: دوّم، سوّم، امّید، ... كه البته شایسته است تشدید را به كار نبریم. بنابراین چنانچه واژه ای تشدید دار بود احتمال ان كه فارسی نباشد بیشتر است.
  • واژه های تنوین دار نیز همین گونه است و گذشته از آن به كار بردن واژگان فارسی با تنوین به شدت نادرست است، چرا كه با افزودن تنوین به واژه ای فارسی و ساختن واژه ای دیگر یعنی پذیرفتن دستور زبان زبانی دیگر كه با این كار بنیان زبان نابود می شود.

از جمله واژگان انگشت شمار فارسی كه شوربختانه تنوین گرفته ی آن ها رایج شده است عبارتند از: دوماً، سوماً، خواهشاً، گاهاً. ولی از آن جا كه شمار این واژگان نیز بسیار كم است واژگان تنوین دار نیز در دسته ی واژگان عربی جای می گیرند.

  • واژگانی كه در آغازشان "ال" دارند، مانند:السلام علیك، الان، السّاعه، الغرض، القصّه و ... آمده از زبان عربیند پس آن ها نیز در دسته ی واژگان عربی جای دارند.


[ویرایش] آموختن پرهيز از به كار بردن دستورزبان زبان های ديگر

بن مايه ی هر زبان را دستور زبان های آن می سازند و چنانچه اين بن مايه دچار لغزش شود اميدی به استواری آن زبان نمی توان داشت؛ از اين روست كه براي پاسداری از زبانمان بايد دستورزبان فارسی را از گزند دور نگه داريم. نمونه های برجسته ی اين گزند تنوين دار كردن واژگان فارسی و به طور مكسر جمع بستن واژگان است؛ كه در زير به توضيح آن ها می پردازيم. واژگان عربی تنوين دار وارد شده به زبان فارسی بی استثنا قيد هستند. هدف ما آن است كه حتی همين واژگان را از زبان فارسی بزداييم ولی هدف والاتر آن است كه از تنوين دار كردن واژگان فارسی جلوگيری كنيم چرا كه اگر واژگان فارسی را اينگونه به قيد تبديل كنيم در واقع دستور زبان فارسی را كه همان بن مايه ی زبان است دچار گزند كرده ايم. در زبان فارسی تنها به دو گونه اسم ها را جمع مي بنديم: "ها" و "ان". كه "ها" رايج تر است. جمع مكسر از گونه ی جمع های عربی است و جمع بستن واژه های فارسی به اين شيوه و يا شيوه های ديگر جمع بستن عربی مانند "ات" و "ين" و "ون" جدا از اين كه همانند تنوين به بن مايه ي زبان آسيب می زند آموختن زبان فارسی براي خارجی هايی كه می خواهند زبان فارسی را بياموزند دشوار می كند.


[ویرایش] فراگيری و يادآوری برابرهای فارسی واژگان بيگانه

هر يك از ما به فراخور آن كه چند سال از زندگيمان گذشته باشد و يا اين كه در چه زمينه هايی كار و فعاليت می كنيم گنجينه ای از واژگان در ياد (ذهن) خويش داريم. اين گنجينه همچنان كه از واژگان فارسی سره ی بي شماری انباشته است دارای واژگان بيگانه ی بسياری نيز هست و جداسازی آن ها از يكديگر با آموزش های اين دفتر و تلاش شما شدنی خواهد بود. همچنين همزمان با اين جداسازی می توان واژگان فارسی سره ی ديگری را نيز بياموزيم. با تلاش همرهان ديگر اين راه گنجينه ای دارای 2000 واژه ی فارسی كه شوربختانه برابر عربی يا اروپايی و مغولی آن ها رايج گشته، گرد آمده است. ما می توانيم با فراگيری اين واژگان افزون بر آن كه گنجينه ی واژگان فارسی سره ی خود را پربارتر كنيم بيش از پيش با ريخت و شكل واژگان فارسی آشنا شويم و فرايند جداسازی واژگان فارسی از بيگانه ها با شتاب بيشتری انجام می شود.


[ویرایش] جستارهای وابسته

ویکی‌پدیا:پارسی‌نویسی (فرهنگ واژه های بیگانه و برابر پارسی آنها)

[ویرایش] منبع ها

  1. تارنمای فارسی سره به کوشش مهدی عباسیان
  2. برگزیده ی ادب پارسی , ناشر : پیام دیگر
  3. زبان فارسی (۳) شاخه ی نظری , ناشر : چاپ و نشر کتاب های درسی
  4. فرهنگ واژه های بیگانه و برابر پارسی آنها, دکتر خسرو خزاعی، حسین اقوامی (آزاد)


[ویرایش] پیوند به بیرون

هدف سره‌گویی و سره‌نویسی:دکتر میرجلال‌الدین کزازی

خانه‌ی زبان پارسی

تارنمای پارسی سره

واژه‌نامه رایانه‌ای پارسی سره