میر عماد

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

میر عماد حسنی سیفی قزوینی ( ۹۶۱– ۱۰۲۴ هجری قمری ) از سلسله سـادات گرامی حسینی قزوین واز خوشنویسان مشهور و استــاد چیره دست خط نستعلیق در عهد شاه عباس صفوی ( ۹۹۶– ۱۰۳۸ ) وشهـره آفاق و معروف اقطار است.

اجداد او در دستگاه پادشاهان صفویه دارای مناسب و مشاغـل کتابداری و استیفاء بوده‌اند خاصه میـر حسنعلی جدّ اعلای او از کتـّاب ومنشیان معروف و دارای شأن ومقام وملقـّب به حسنی بوده‌است. بااینکه شجره حسینــی داشتند، میر عماد نظر باینکه با ( عمــاد الملک ) که از بزرگان دربار پادشـــاه بود معاشرت داشت وطریق ارادت نسبت به وی می‌ورزید ملقــّب به ( عمـــــاد ) گردید.

میر عماد در زمان جوانی در قزوین که مسقط الرأس وی بود بکسب فضائل ومعلومات متــــداول عصر خود پرداختـــــــه وسپس متوجّه تعلیـــم خط گردید. ابتدا شـــــــــــاگرد عیسی بیــک رنگ کار بوده و پس از مدتی نزد مالیــلمی در یکی از قـراء قزوین به تکمیل خط همّت گمارد تا جائیکه حسن خط شاگرد از استاد درگذشت وخود حس کرد که از این استاد مستغنی شده‌است ،چون آوازه شهرت خط ملا محمد حسین تبریزی را که او نیز در حسن خط از اسـتادان بی نظیر بود شنید بشوق خدمتش به تبریزشتافت وآنقدر سرگرم خط گردید که گویند در سه سال فقط یکبار بیشتر مجال نکرد که موی سربسترد روزی یکی از قطعات سیاه مشق خود را نزد استاد نهاد و با کمال ادب در برابر ایستاد اسـتاد چون آن خط را دید تعــریف نمود و گفت: ( تونیز ای فرزند سعی کن روزی چنین توانی نوشــت وگرنـه قلم را زمین گذار) میر به استاد عرض کرد که این خط را خودم نوشته‌ام ، استاد در بحر حیرت فرو رفت و فوراً خط را بوسیده و بعد از تشویق بی اندازه فرمود: ( در کشور خط امروز سلطنت ترا مسلّم است و تمام دستها زیر دست تست ) و همین سخن در حکم گواهی نامه تحصیل هنر خط میر عماد بود ، طولی نکشــــید که بر همه محقق شد در قلمرو خط استادی مسلم است ، میر چون دانست به مقام اجتهاد در خط نستعلیق رسیده‌است بنا بر اشاره اســـتاد به روم رفت و درآنجا مدتی به سیر وسیـاحت و ملاقات اساتید خط آن دیار پرداخت و وزراء و اعیان روم به خدمتش می‌شتافتند ، در این سفر از میر خطوط زیادی در روم به یادگــار ماند سپس به خراسان رفت و مدتی هم درهرات ماند بعد به قزوین برگشت ، در همه این بلاد علاقمندان بخط بخدمتش رسیـــده از هنر و کمال او استفاده می‌نمودند خطوطش در ساختمانهای باقیمانده از عهد صفــویه در قــزوین فراوانست و از جمله کتیبهٔ حمــامی است که این اشعار از آنست :

برامیر گونـه بیک میمون باد این عمارت بحق آل رسول

هـر که در وی رود صفا یابد بدعا گوئیش شود مشغول

همچنین خط میرروی سنـگهای مقابر در امامزاده قزوین فراوان بوده که بواســطه خوشی خط برده‌اند ویا به مرور زمان شکسته و از بین رفته‌است ، میر گاه به تفـریح و تفــرّج سوی رودبار رشــت و گیلان نیز می‌رفته و عـموم طالبان خط به حضورش شتافته و بهره می‌یافتند ، تا سال ( ۱۰۰۸ هجری ) که آوازه هنر پروری دربار صفــــویه در همه جا پیچید و دانشمندان و هنرمندان از شهرها روی به اصفهان میآوردند، میر عماد هم عـازم اصفهان گردید و در دربار شاه عباس بزرگ مورد مرحمت و تفقد شاه هنردوست و احتـــرام خاصّ امرا و رجال و درباریان قرار گرفت، دیری نپایید که شاگردان فراوانی از طبقات مختلف بدور این شمع فـــروزان هنر جمع آمدند و کســب فیض نمودند ، از خطوط نستعلیق جلی او فقط در تکیه میر اصفهان واقع در قبرستـــان تخت فولاد که در یکی از حجرات آن تکیه نزدیک قبرمیرابوالقاسم میر فندرسکی است این غزل حافظ به مطلع :

روضه خلد برین خلوت درویشانست مایه محتشـمی خدمت درویشانست

بخط سه دانگی به طریق کتیبه نویسی باقیمانده‌است .

مدت شانزده سالی که میر در اصفهان مقیم بود، شـــاگردان شایسته‌ای تربیت نمود که عده‌ای از آنها خود از اساتید بزرگ خط بشمار میروند که عبارتند از :

نورالدین محمد لاهیجی سید علیخان جواهر قلم عبدالرشید دیلمی ابو تراب اصفهانی

میر ابراهیم ( پسر میر عماد ) میرزا عبدالجباراصفهانی محمد صالح خاتون آبای

      درویش عبدی بخاری          میرزا تقی مستوفی           محمد فاضــل        

میربعد از ورود به اصفهان از خطوط باباشاه و میر علی هروی قدری اقتباســـاتی کرده و تغییراتی در خط نستعلیق داد و برای خط اصول و قواعدی ایجاد نمود که باعث تکمیل این قلم و زیبائی و شیوائی آن گردید .

باری چون میر در نزد شاه دارای قرب و منزلت بســزائی بود محسود اقران و خوشنویسـان گردید و مخصوصاً که علیرضا عباسی خوشنویس معروف و همشاگردی قدیم او در نزد شـــاه از هر گونه سعایت امتناع نداشته‌است، میر چون به کشور عثمانی مســافرت کرده و با اهل سنّت معاشـــرت نموده و علاقه‌ای به آنها پیدا کرده بود و تعصّبات گوناگون دربار شاه عباس موافق سلیقه اش نبود و تصادفــاً چند بار هم از زبانــش جاری شـــــده بود که : ( اگراین مختصر اختلاف در بین این دو دولت و ملت اسلامی از بین می‌رفت بسیار بجا بود.)

از آنجا که پیشرفت مملکت داری شاه عباس براساس همین اختلافات و تعصبات بود ، بد خواهان از او در نزد شاه سعایت کردند و موضوع را با پیرایه‌ای به شاه رساندند و کار بجائی رسید که شــــاه عباس نسبت به او بدبین شد و بکلی او را از نظر انداخت بنابراین سبب قـتل میر عــمــاد گویا اختلاف آئین بود ، از آنکه شاه عباس تعصب زیادی در تشیع داشته و میر گویا خود و طایفه اش سنی بوده‌اند ( العهدة علی الراوی ) چنانکه گویند کراراً شاه به تعرض این ابیات حکیم فردوسی را برای میر عماد می‌خواند :

که من شهر عـلمم عـلیّم درست درست این سخن قول پیغمبرست

اگر چشم داری به دیگر ســرای به نزد نبـــیّ و ولـی گیــر جـــای

در این هنگام هر چه نظر شاه از میر بر می‌گشت و محبت از او بر میگرفت ، بر عزت و احترام علیرضا عباسی که او نیز ار استادان خوشنویس آن عصر و از رقبای هنری میر بود افزوده می‌شــد ، این فرد ممتاز خوشنویس یا میر از زمان جوانی هردوشاگرد ملا محمد حسیـن تبریزی بودند ، رقیب سعایتها نمود و شاه هم روی اصل رنجش از میر عماد علیرغم می‌عـلیرضا را تشویق میکرد و حتی شمعدان طلا بر دست میگــرفت تا عـلیرضا در پرتو آن مشق کند و خود مانند شـاگردان زانو زده برای تعلـیم نزدش می‌نشست ، و نیز کـتابداری کتابخانه سلطنتی را به او مرجوع داشت و آشکارست که این مسائل ناگوار بر رنجش اســــــتاد می‌افزوده و اورا وادار به گله گذاری از شاه می‌نموده تا جائیکه کم کم دامنه گله گذاری به شــــکایت منتهی شده کنایات در مواجهه میگفـت و بنوشتن نامـه‌های ملامت آمیز و نیش دار فراوانی در انتقاد از او به صورت نظم و نثر مبادرت می‌ورزید و نتیجتاً دامنه این اختلاف به تعنت وملامت کشیده و به ستیزه و لجاجــت انجامید ، وقتی هم در یکی از مراسـلات خود این شعر نگاشته بود :

ما نداریم از رضای حق گله                عار ناید شیر را از سلسله

تا آنکه شاه مبلغ هفتاد تومان برای میر فرستاد واز او تقاضای نوشتن شاهنامه نمود ، یکسال بعد کس نزد میر روانه و شاهنامه را مطالبه کرد ، میر هفـتاد بیت از ابتدای شاهـنامه را که بقـلم آورده بود به آن شخص داد وبه شاه پیـغام داد که : ( وجه سر کاری زیاده براین کفاف نکرد ) شـــاه از این معنی بسیار رنجید و ابـیات را پس فرستاد میر در همانحال در مجلس بیتها را با مقراض چیده وهر بیتی را به یکی از شاگردان خود داد وآنها هم درمقابل هر بیت یک تومان دادند، و در اندک زمانی هفتاد تومان جمع شد و آنرا به فرستاده شاه داد. چون شاه از ماجرا آگاه شد غضبناک گردید و کینهٔ وی را در دل گرفــت تا بالاخره روزی تاب و تحمل سخنان نیــش دار میررا نیاورده و بر زبانش گذشت که : ( کسی نیست مرا از دست این سنی نجات دهد) با اینکه حقیقـتاً معـلوم نیست مقـصــود شاه از ادای این جمله کشتن میرعماد بوده باشد اطرافیان وحواشی این گفـته شاه را تعبیربه فرمان قتل کردند ودر سال۱۰۲۴هجری شبـــــی رئیس ایل شاهسون قزوین موسوم به( مقصود بیک مسگر) که مردی متعصب بود و با میرمؤانستی داشت بردرخانه آمد اورا به شب نشینی بخانه خود دعوت کرد میربا فرزند خود میر ابراهیم بیرون آمد مقصود بیک طفل را به بهانه‌ای بر گرداند درحالیکـه شب هنگام میـر روانه مقصد بود سر راه خانه بدست تنی چند از اجامر واوباش بضرب کارد و دشنه بوضعی شقاوتکارانه و مظلومانه در ( سن ۶۳ سا لگی ) کشته شد. پس از کشته شــدن میر تا بامداد جنازه وی بر روی زمین ماند و چون مغضوب شــاه بود و از این پیشــامد استنباط می‌شد قتل وی به امر نهانی شاه صورت گرفته هیچکس جرأت ننمود بر سر نعش میر حاضــــرشود و بکفن و دفن آن اقدام ورزد تا سرانجام اول کسیــکه ناله کنان بر سر کشته میر عـمـــاد آمد میرزا ابو تراب اصفهانی خوشنــویس بزرگ و خلیفه میر بود که به اتفاق عده‌ای از شاگردانش اعضاء و جوارح استــاد را از میان خاک و خون گرفته با احترامات شایسته به اینکار دست زدند، میــرزا صــالح پسر ابوتراب گوید، پدرم بخواب دید میرعـمــاد به او فرمود ای فرزند انگشت کوچک مرا بخاک نسپردی ، پدرم رفت و در محل قتل میان خاک انگشت را بدست آورد و ملحق به بدن کرد. میرزا ابو تراب دارای طبعی روان بود ، چنانچه در رثاء میر عماد اشعاری سروده که مطلعش اینست :

دهر پر فتنه وپر مشغـله و پر غوغاست شرح این ماتم و این سوک کرایاراست

او نیز برای مزار میر سنگی زیبا وشایسته تهیه کرد لیکن از ترس شاه عباس هرگزجرأت ننمود آنرا بر بر مرقدش نصب کند و همچنان ماند تا بر گور خودش نهــادند. باری چون صبح شهـــادت میر در شهر شایع شد شـــاه اظهار تأسفکرد و فرمان داد که قاتلان میر را یافتــه سیاست کنند و به هنگام تشیع جنازه به امر شــاه گروهی از بزرگان و شاهزادگان شرکت داشتند. سرانجام اورا در گورستان طوقچی دفن کردند. افسوس که یک دنیا هنر به زیر خاک رفت . علی قلی خان داغستانی ( واله ) - متــوفی به سال ۱۱۶۲ هجری قمری در کتاب ریاض الشعرا به مناسبت این واقعه ابیات نغزی آورده و ظاهـراً عقیده اش با طنز و کنایه در فحـوای شعر زیر مبنی بر اینست که قتل میر به امر نهانی شاه عباس بوده‌است :

خوش آنکه شب کشــی و روز آئیـم بر سر که آه این چه کس است و که کشته‌است او را

وقتی خبر شهادت میر در سراسر ایران و هند و عثمانی انتشار یافت دربعضی از شهر‌ها مجالس عزاداری برایش برپا ساختند و از آنجمله جهانگیر پادشاه هند بر کشته شدن میر تأســـف فروان خورد و مجلس سوگواری با شکوهی بر پا کرد و نقل می‌کنند که از زبان شاه گذشت که : ( اگر زنده میر را به من می‌دادندهم وزن اوجواهر می‌دادم. ) خلاصه آنکه خط نستعلیق بدستیاری خوشنویسان تحول وتغییراتی یافت تا بدست میر عماد به درجه کمال رسید و او بود که با وضع قواعد در تکمیل و توسعه خط زحمات زیادی کشیده و در تطبیق کلمات واحد وهماهنــــگی حروف مساعی و ذوق و نبوغ بسیاری بکار برده‌است و بخصوص در ده سال آخر عمر خود شیوه مستقـّلی اختیار کرد که بعد از آن تمام خوشنویســان از آن پیروی نمودند و همان اســـلوبی است که پس از گذشتـــن ۳۵۰ سال دیگر کســی نتوانسته نکته یی از آن گرفته و یا نقطه یی به آن بیفزاید و یا برگیرد . بطور قطع ومسلّم از این پس در مشرق زمین عموماً و ایران خصوصاً دیگر مادر گیتی چنین فرزندی استاد نخواهد پرورد ، میر در لطافت قلم وقدرت کتابت خط را از خفی تا چهار دانگ فوق العاده عالــی و با قاعده و زیبا و شیوا می‌نوشته و مختصر تمام محاسنی که برای فرد اکمـل خط نستعلیق ذکر کرده‌اند اعجاز می‌نمـــوده ، خطوط او از لحاظ نفـیس و ممتاز بودن بی نظیر و چشم بینندگان را خیره می‌سازد و هـر کس آن خطوط عالی را بنگرد زبان به تقدیس و تحسین او می‌گشاید و روح پر فتوح او را شاد می‌نماید چنانکه میرعبدالغنی تفرشی خوشنوسی و شاعـــر معاصر میر در رباعی زیر وی را به بهترین وجهی ستوده‌است :

تا کلک تو در نوشتن اعجاز نماست بر معنی اگر لفظ کند ناز رواست

هـــر دایره تـرا فلک حلقــــه بگوش هر مدّ تـــرا مدّت ایــام بهــاسـت

میر عماد بی تردید سرآمد نستعلیق نویسان جهان است و گویی حسن خطش چنان صفایی بر کار او آورده‌است که آثارش تمام دنیارا بخود متوجه گردانیده‌است . از کلک میر آثار متعددی از قطعات و مرقعات و کتب و رسائل بجای مانده واکنون زیب وزینت کتابخـــانه‌های مهم عالم است و از جمله گویا شاهنامه فردوسی را هم نوشته بوده که علیرضا عباسی آنرا بحلیه صور درآورده و گویند بسیار نفیس و پر قیمت بوده‌است ومتأسفانه فعلاً معلوم نیست در کجاست و همچنین یک نسخه خطی مثنوی یوسف و زلیخای جامی مکتوب به سال ( ۱۰۱۸ هجری ) بقلم میر عماد و دارای عناوین و لوح وجدول وحاشیه زرنگار و مینیاتورهای رنگین مد زیبا در کتابخانه عمومی شرقی بانکی پور پنتا در هند موجود است . میر خود ذوق عرفانی و طبع شعر خوشی داشته ، گاهی اشعار دلچسبی سروده و از جمله در خصوص خط زیبای خویش گفته و هم بخط خود نوشته‌است :

الا ای بی نظیر خطــــــــه خط کسی ننوشته از تو در جهان به

چو از کلک تو گردد دال مرقوم زهَر دو زلف و قــــد دلبران به

و همچنین گفته‌است :

منم در قلم شیر این نیستان سر خامه‌ام سوده بر آسمـان

زاهــل قلم نیست همتای من همین قطعه برهان دعوای من

و نیز این اشعار را سروده‌است :

گـرت تنعم وآسودگــی همـــی یابد خرد گزین که روان از خرد بیاساید

مجوی عشق که کاری زعشق ناید تـــــــــرا میوه شیرین بدست میآ ید


جـان از من و بوسه از تو بستان وبده زین دادو ستـد مشو پشیمان و بده

شیرین سخنی چو نیست دشنامـی تلخ گرد لب شکـــرین بگــــردان و بده


از میر عماد یک پسر بنام میر ابراهیم و دختری بنام گوهر شاد باز ماندند که هر دو خوشنویس بوده‌اند و بعد از قتل میر عماد با سایر خویشاوندان از بیم رؤسای قزلباش و دیگر دشمنان و معاندین جلای وطن کردند و گروهی به عثمانی و عده ایی هم به هند رفتند .

این بود شــــــرح احوال میرعماد قزوینی استـــاد بی بدیل و اسطوره خوشنویســــی ایــــران که بطور اجمال و با مدارک مختــصری که در دست بوده‌است در اختیار شمــا قرار گرفت امید واریم هـــر چند اندک توانســـته باشیــم ادای دینی به ساحت آن استاد والامقام صورت داده باشیم .( روحش شاد و یادش گرامی )