اینشوشیناک

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

در دوران ایلام میانه اینشوشیناک خدای نگهدارنده شهر شوش بوده است. زیگورات چغازنبیل در خوزستان به او پیشکش شده بود. در اعصار اوليه خط عيلاميان داراى ۱۷۴حرف و ۲۵ صدا بود و در طول چندين قرن تغيير قابل توجهى نكرد. عيلاميان به چند خدايى اعتقاد داشتند و نقش الهه ها يا خدايان زن بسيار مهم بوده. در يكى از نوشته هاى به جا مانده از آن زمان از ۳۷ الهه نام برده است. عيلاميان همه خوبى ها را به عنوان هديه خدايان قلمداد مى كردند و معتقد بودند همه خدايان يك قدرت فوق طبيعى به نام كيتن (kiten) دارند.خدايان عيلامى سلسله مراتبى داشتند. در هزاره سوم پيش از ميلاد مكان برتر اين دنيا به يك الهه به نام پينيكير تعلق داشته است. او الهه آسمان ها بوده كه قدرت نفرين نيز داشته است. پينيكير را به عنوان مادر شايسته همه خدايان مى شناخته اند. جايگاه برتر يك الهه در ميان خدايان عيلام نشان دهنده جايگاه ويژه زن در اين تمدن و نوعى مادرسالارى در آن آيين بوده است. پينيكير الهه بومى شهر شوش به حساب مى آمده است. يك الهه ديگر به نام كيريشا يا الهه بزرگ كه از او به عنوان مادر خدايان ياد مى شده در منطقه ليان يا بوشهر امروزى مورد پرستش بوده است. كيريشا بعدها ارتقا پيدا كرده و جايگاه پينيكير را به خود اختصاص مى دهد. در منطقه آياپير يا ايذه هم الهه پارتى كه لقب مادر خوب خدايان داشته پرستش مى شده است.در هزاره دوم قبل از ميلاد جايگاه مردان تغيير كرده و خدايى مذكر به نام هومبان كه در مقام سوم خدايان قرار داشت به مقام اولى ارتقا پيدا مى كند. هومبان در تمام قلمرو عيلام مورد پرستش بوده است. هومبان به عنوان خداى آسمان ها در شوش، شوهر الهه آسمان ها بوده كه ابتدا پينيكير و بعد كيريشا اين عنوان را داشتند. ثمره ازدواج هومبان با كيريشا خدايى است به نام هوتران كه در بين خدايان جايگاه پانزدهم داشت. چندى بعد شوش از يك شهر كاملاً عادى به پايتخت تبديل شده و خداى اين شهر كه اينشوشيناك نام داشت از مقام ششم به مقام اول ارتقا پيدا مى كند.در نوشته هاى به جا مانده از قرن ۱۲ قبل از ميلاد از اينشوشيناك به عنوان خداى بزرگ، خداى حامى پايتخت و حامى بزرگ ياد مى شود. كيريشا به عنوان همسر بزرگ بوده است. او به عنوان مادر خدايان نه تنها همسر هومبان كه همسر اينشوشيناك نيز بوده، البته نه در يك زمان.اينشوشيناك عميقترين نفوذ را بر روحيات عيلاميان داشته است. اونتاش ناپيريشا: شود آيا كه اينشوشيناك را خوش آيد كه به ما نزديك شود، مراحمش را به ما دهد و كلامش را جارى سازد.آنگونه كه از شواهد بر مى آيد عيلاميان در محاكمات مراسم قسامه داشته اند و به اينشوشيناك و الهه ايشنى كاراب قسم مى خورده اند. ايشنى كاراب به معناى «او دعاهاى ما را نازل كرده است» است. اينشوشيناك خداى جهان مردگان بوده است. فردى كه مى مرده ايشنى كاراب و لاگمال به سوى روح او آمده و او را مى پذيرفته اند و اينشوشيناك قضاوت در مورد مردگان را انجام مى داده است.در متون دادگاهى كه از عيلام به جا مانده شهود تقريبا هميشه به وسيله دو خدا معرفى مى شوند: ناهونته كه خداى خورشيد بوده و اينشوشيناك. از اين دو به عنوان خدايان نور و تاريكى يا به عبارتى زمين و قلمرو مردگان ياد مى شود. ناهونته در لغت به معناى خالق روز است كه خداى مخصوص اجراى احكام نيز بوده است.تا وقتى كه افراد حتى شاهان در نور و زمين هستند وفادار به خداى خورشيد هستند و به محض اينكه مى ميرند و به قلمرو سايه ها مى روند بنده و رعاياى اينشوشيناك مى شوند كه قاضى مردگان بوده است.در تمدن عيلام علاوه بر خداى خورشيد، خداى ماه هم پرستش مى شده است. نام او احتمالاً ناپير بوده و صفت پدر يتيمان را داشته است. از نظر عيلاميان اكثر سيارات و نيروهاى طبيعى مانند دريا جنبه الوهيت داشته اند.هفتمين خدا در بين عيلاميان سيموت يا شيموت بوده است. او عنوان قابل توجه خداى عيلاميان را داشته و از او به عنوان مشير قوى خدايان ياد مى شود و آشكارا در سرتاسر كشور عيلام مورد احترام بوده است. منزت همسر وى در مقام هجدهم قرار داشته است.سياشوم و نارونته دو الهه هستند كه در مقام هاى هفدهم و نوزدهم قرار دارند. سياشوم به معناى حافظ قصر و نارونته الهه پيروزى بوده است.شاه كوتيت اينشوشيناك معبدى در شوش به او اختصاص داد و مجسمه اى از سنگ به ارتفاع ۸۱ سانتى متر از اين الهه ساخت كه هم اكنون در موزه لوور است. او پا برهنه بر تختى نشسته كه با شش شير تزئين شده است. او در دست راست خود ساغرى دارد و در دست چپش بادبزنى احتمالاً از حصير خرما.به خط عيلامى بر روى پايه تخت نوشته: پيروزى به كمك نارونته به دست آمد. عيلاميان خدايى داشتند به نام شازى كه خداى رودها بود كه در محاكمات به عنوان قاضى آزمون هاى سخت به او متوسل مى شده اند. براساس نقش برجسته كورنگان ممسنى مى توان دريافت كه شركت كنندگان در مراسم پرستش با دو روش خطاب و سكوت نيايش را انجام مى دادند. نقش برجسته ها و مهرهاى به جا مانده از زمان عيلاميان نشان مى دهد كه مراسم مذهبى و نيايش همراه با موسيقى بوده است. يك مهر يافته شده از زمان عيلاميان نشان مى دهد كه آنان در مراسمى يكى از خدايان خود را بر روى تخت روانى نشانده و او را روى دست حمل مى كنند. فردى نيز در اين مراسم در حال نواختن سازى بادى است.خدايان هيشميتيك و روهوراتير در كوه هاى آنشان پرستش مى شده اند.نپ راتپ ها هشت خداى مونث يا الهه هستند. (nep ratep) نپ در زبان عيلامى به معناى خدا و راتپ به معناى روزى دهنده است. پس مى توان نتيجه گرفت كه آنها هشت الهه روزى دهنده بوده اند.معبد اداد و نينالى معبدى است كه در كنار معبد پينيكير قرار دارد. اداد خداى هوا و نينالى همسر وى بوده است.به نظر مى رسد عيلاميان در همه دوران ها داشتن گيسوى بلند را دوست داشته اند و به نظر مى رسد عيلاميان به عنوان يك اصل به طور مورب وارد معابد مى شده اند.در هر يك از معابد دو اتاق وجود داشته است. مجسمه خدايان در اتاق اول نگهدارى مى شده، از سمت چپ اين اتاق درى به اتاق پشت آن باز مى شده كه هدف از ساخت آن هنوز مشخص نيست. در طول ديواره سمت چپ هر يك از معابد چهار اتاق وجود داشته كه احتمالاً محل نگهدارى كاهنان و خدمه معبد و نگهدارى ظروف بوده است. معابد داراى محراب ها و محل هاى قربانى حيوانات بوده اند كه روى بسيارى از آنها مى توان مجارى تعبيه شده براى خون قربانيان را ديد.نوشته هاى به جا مانده نشان مى دهد كه طاق معابد هلالى بوده است. من اونتاش گال پسر هوبا نومنا، شاه آنزان و شوش عبادتگاه پينيكير را با طاق هاى هلالى ساختم. مجسمه اى طلايى از پينيكير را در آنها برپا كردم. چند نمونه از اين طاق ها هنوز در دوراونتاش پابرجا هستند از جمله طاق هاى پلكان زيگورات و طاق آرامگاه هاى زير زمينى. ورودى معابد عيلام به وسيله مجسمه هاى شير، گاو نر و نوعى سگ محافظت مى شده است. قدرت سحرآميز اين مجسمه ها به تنهايى براى حفاظت از معبد كافى بوده و نيازى به مجسمه هاى درشت اندام نبوده است. در خرابه هاى معبد اداد و نينالى مجسمه اى از گاو نر پيدا شده بوده كه بيشتر شبيه گوساله است.آشور بانى پال نيز گفته: گاوهاى وحشى نگهبان و درهاى معابد را شكستم.آنگونه كه شواهد نشان مى دهد ايرانيان باستان از نظر هنر مجسمه سازى بسيار پيشرفته بودند اين موضوع را مى توان از گفته هاى آشور بانى پال نيز دريافت. وى مدعى شده كه سى ودو مجسمه شاهان عيلامى را كه از طلا، نقره و يا برنز ريخته شده، يا از مرمر كنده شده بوده را با خود بيرون برده است. هنر مجسمه سازى پس از حمله اعراب به ايران حرام اعلام گرديد.مجسمه اى برنزى كه از ناپيراسو همسر اونتاش گال به وزن ۱۸۰۰ كيلوگرم ساخته شده و اكنون زينت بخش موزه لوور است كه پيشرفتگى اين هنر را در اين بخش از تاريخ و جغرافياى ايران به اثبات مى رساند. نوشته به جا مانده از آشور بانى پال نشان مى دهد كه معابد داراى باغ هاى مقدس اسرارآميزى بوده اند. «سربازان من به باغ هاى پنهان آن نفوذ كردند، جايى كه هيچ بيگانه اى هرگز نرفته بود، يا حتى به گوشه آن هم نظر نكرده بود. ايشان اسرار آن را ديدند و آن را به وسيله آتش نابود كردند.»قربانى كردن حيوانات نيز يكى از مراسم مذهبى عيلاميان بوده است. روزانه براى معابد حيوانات را قربانى مى كردند و گوشت آن را احتمالاً كاهنان و روحانيون معابد مى خوردند. گوسفندان قربانى توسط فرمانروايان و همسران آنها تامين مى شده است. يك مراسم قربانى در يكى از نقش برجسته هاى ايذه به تصوير كشيده شده كه نشان مى دهد اين مراسم همراه با نواختن موسيقى بوده است. در عيلام دو زمان ويژه بود كه قربانى كردن حيوانات را ايجاب مى كرد. در نزديكى شروع فصل پاييز، فستيوال الهه نگهبان پايتخت برگزار مى شده و اين الهه در ابتدا پينيكير و بعد كريشا بوده در اين مراسم قوچ هاى اخته پرورش يافته طى مراسمى مذهبى كه به نام گوشون معروف بود، قربانى مى شدند. فستيوال توگا هم به خداى شيموت اختصاص داشت كه در اواخر ارديبهشت برگزار مى شد و در آن گاو نرى را قربانى مى كردند. كنترل املاك وسيع كه توسط مردم به خدايان هديه مى شد در دست كاهنان بود. كاهنان زن يا راهبه ها هم در خدمت خدايان بوده اند و مانند همكاران مرد خود به اداره امور مى پرداخته اند.مار نيز نقش مهمى در اعتقادات عيلاميان داشته و نقش آن روى در كوزه ها و درپوش هاى ظروف به عنوان نشانه حراست در مقابل ابليس ظاهر مى شود. مارها به عنوان محافظان دروازه ها و درها آنها را تزيين مى كرده اند. دو مار در حال جفت گيرى كه نماد بارورى عيلامى است تا مصر نيز رسوخ كرده است. • ديد عيلاميان به زندگى پس از مرگ نوشته هاى كشف شده نشان از اعتقاد عيلاميان به زندگى پس از مرگ دارد. آنها هميشه يك ظرف آب پيش پاى مرده مى گذاشته اند. لوح پيدا شده در يكى از قبرها چنين است: «من داورى تو را درباره خودم خواهم شنيد و پاى تو را خواهم بوسيد. تو مى گذارى كه من منتظر تو بمانم. شود آيا كه آخرالامر تو اى خداى من مرا به قلمرو سايه ها برسانى؟ چرا كه سهم من در روى زمين مجموعه اى از زجر و نااميدى ها بود، و روى زمين پر از غم، تو به من جز جرعه اى آب و چمنزار كوچكى در چمنزارهاى قحطى زده ندادى.آنان در گورى ماندند. آنانى كه زمانى بر زمين حكمرانى مى كردند. آنانى كه صاحب آتشدان هاى آن بودند. آنانى كه هيچ كس نزديكشان نبود. از اكنون به بعد فقط خداى اينشوشيناك فرمان هاى خود را براى هميشه در گورها خواهد راند.» با تشكر علي رضواني خوشحالم كه توانستم شما را ياري كنم

این نوشتار دربارهٔ اساطیر ناقص است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.
زبان‌های دیگر