کمونیسم/ترجمه
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
[ویرایش] Translation from en.wikipedia done
الگو:مكتب كمونيسم {{ دراين مقاله مكتب "كمونيسم" را به عنوان يك پديده سياسي و اجتماعي بررسي ميكنيم. براي آشناتر شدن با مؤسسات كمونيستي به حزب كمونيست و براي كسب اطلاعات بيشتر راجع به دولتهاي كمونيستي در سراسر جهان به ]] دولت كمونيستي[[ مراجعه كنيد. }} "كمونيسم" يك ايدئولوژي است كه تلاش مي كند بر اساس ]] مالكيت مشترك[[ روش ها و ابزارهاي توليد و در غياب مالكيت خصوصي يك سازمان اجتماعي ضد دولت گرايي فاقد طبقه هاي اجتماعي را ترسيم كند. كمونيسم را شاخه اي از مكتب سوسياليسم مي دانند.
اشكال اوليه سازمان هاي اجتماعي انساني در مكتب ماركسيسم به" كمونيسم اوليه " مشهور است. با اين وجود، كمونيسم در نقش يك آرمان سياسي، حالت ايده آل يك سازمان اجتماعي را ترسيم مي كند. در ميان كمونيستها مكتب هاي جديدي شكل گرفته است كه مي توان به مائوئيسم، ترتئوئيسم، كمونيسم مشورتي، لوگزامبورگيسم، كمونيسم آنارشيست، كمونيسم مسيحي و در نهايت انواع جريان هاي كمونيسم چپ اشاره كرد كه داراي تنوع فرواني است. با اين وجود، بقاياي مختلف اتحاد جماهير شوروي (كه منتقدان آن را "استالينيسم" مي نامند) و تفسير مائويي ماركسيسم- لنينيسم شاخه ( مکتب) جديدي از كمونيسم را تشكيل داده اند كه در قرن بيستم كه ابزار قدرت اصلي كمونيسم در روابط بين الملل محسوب مي شد شاخه ترتئوئيسم داراي چنين قدرت متمايزي نيست.
كارل ماركس معتقد است براي تبديل يك جامعه از وضعيت توليد كاپيتاليسم (سرمايه داري) به حالت توليد كمونيسم، مي بايست دوران گذري را طي كرد و اين امر به يكباره امكان پذير نيست، ماركس اين دوران گذر را ديكتاتوري پرولتارياي انقلاب كمونيست مي نامد. جامعه كمونيستي مورد نظر ماركس كه از كاپيتاليسم برميخيزد هرگز در عمل تحقق نيافته و به صورت نظري باقي مانده است؛ و در واقع ماركس درباره خصوصيات جامعه كمونيستي صحبت زيادي نكرده است. با اين وجود، اصطلاح "كمونيسم"، مخصوصاً وقتي با كاپيتاليسم همراه شود بيشتر به رژيمهاي سياسي و اقتصادي تحت سلطه احزاب كمونيست اشاره مي كند كه مدعي هستند نماينده ديكتاتوري پرولتاريا (طبقه كارگر) مي باشند. در اواخر قرن 19، نظريات ماركس احزاب سوسياليست را در سراسر اروپا به طور گسترده اي فعال كرد اما در نهايت سياست هاي اين احزاب در مسير كاپيتاليسم "اصلاحي" شكل گرفت و نه در جهت براندازي آن. تنها استثنا در اين مورد حزب كارگر سوسيال دموكرات روسيه بود. يكي از شاخه هاي اين حزب كه به بولشويك معروف است لنين بود، پس از سرنگون كردن دولت موقت روسيه در انقلاب 1917 روسيه به قدرت رسيد. در سال 1918، نام اين حزب به حزب حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي تغيير كرد كه اين عمل بر اختلاف ميان كمونيسم و ديگر شاخه هاي سوسياليسم دامن زد. پس از پيروزي انقلاب اكتبر در امپراطوري روسيه بسياري از احزاب سوسياليست در اكثر كشورهاي جهان به احزاب كمونيست تبديل شدند كه درجه اطاعتپذيري آن ها از حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروري متفاوت بود. پس از جنگ جهاني دوم، كمونيست ها در اروپاي شرقي به قدرت رسيدند و در سال 1949، حزب كمونيست چين (CPC) توسط مائو زدونگ در جمهوري خلق چين تاسيس شد كه خواهيم ديد اين حزب در ادامه، مسير ايدئولوژيكي رشد كمونيستي خود را به گونه اي متفاوت طي كرد. در ميان كشورهاي جهان سوم كه دولتهاي طرفدار مكتب كمونيسم تشكيل دادند مي توان به دولت هاي كشورهاي كوبا، كره شمالي، ويتنام شمالي ، لائوس، آنگولا، و موزامبيك اشاره كرد. در اوايل دهه 1980، حدود جمعيت جهان در كشورهاي كمونيستي زندگي مي كردند. از اوايل دهه 1970، اصطلاح " يوروكمونيسم" وارد عرصه سياست شده كه به آن دسته از سياست هاي احزاب كمونيست در اروپاي غربي اشاره مي كرد كه به دنبال سنت شكني و نقد حمايت بي قيد و شرط از اتحاد جماهير شوروي بود. اين احزاب در ايتاليا و فرانسه فعاليت سياسي زيادي داشتند و وزنه هاي انتخاباتي مهمي محسوب مي شدند. يك گرايش ضد كمونيسم و ضد جنگ سرد در ايالات متحده وجود دارد. با اين وجود در بسياري از مناطق آفريقاي جنوبي و امريكاي مركزي احزاب كمونيست و حركت هاي كمونيستي مختلف قدرت زيادي دارند.
در اواخر دهه 1980، با زوال دول كمونيستي و اروپاي شرقي و با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در 8 دسامبر 1991 قدرت كمونيسم در اروپا كاهش چشمگيري داشت. با اين وجود هنوز حدود يك چهارم جمعيت جهان در كشورهاي كمونيستي و بخصوص جمهوري خلق چين زندگي مي كنند.
[ویرایش] كمون اوليه
}}اصلی | تاريخچه كمونيسم {{ مفهوم كمونيسم تاريخچه اي بسيار طولاني دارد كه به قبل از دوران ماركس و فردريش انگلز بر مي گردد. در يونان باستان، مفهوم كمونيسم با افسانه اي راجع به " عصر طلايي" زندگي انسان ها همراه بود كه در ين عصر افراد جامعه با هماهنگي و آرامش كامل زندگي مي كردند و مفهوم مالكيت خصوصي وجود نداشت. برخي استدلال مي كنند كه كتاب جمهوريت افلاطون و برخي اعتقادات نظريه پردازان يونان باستان زندگي اشتراكي در راستاي حمايت از كمونيسم قرار دارند و همچنين شعب اوليه مسيحيت و به خصوص كليساي كاتوليك روم اوليه مطابق آنچه در مورد اعمال حواريون و قبائل امريكاي بومي ايالت متحده در آمريكاي قبل از كلمبيا زندگي مي كردند، نوشته شده عقايد كمونيستي را به صورت زندگي اشتراكي و مالكيت مشترك تجربه مي كردند. توماس مور، در رساله خود با نام آرمان شعر كه در سال 1516 تهيه شد جامعهاي را به تصوير كشيد كه بر اساس مالكيت مشترك اداره مي شد و حاكمان آن بر اساس منطق اين رويه را انتخاب كرده بودند. همچنين فرانسيس رابلياس جامعه آرمان شهر را در كتاب افسانه اي ابی تولئم به همين شكل توصيف نموده است. در قرن 17 ميلادي، مجدداً عقايد كمونيستي در انگلستان فراگير شد. ادوارد برنشتاين در مقاله سال 1895 خود با نام "كرامول و كمونيسم" [3] استدلال مي كند كه چندين گروه در جنگ داخلي انگلستان، مخصوصاً ديگرز (يا "سرکوبگران حقيقي" مشخصاً داراي عقايد كمونيستي بودند و رفتار اوليور كرامول در برابر اين گروه ها اغلب خصمانه و در بهترين حالت بي طرفانه بود. [۱] انتقاد نسبت به مضمون مالكيت خصوصي تا دوران روشنفكري قرن 18 ادامه يافت و متفكراني مانند روسه در رأس اين منتقدان قرار داشتند. كلمه " كمونيست" در سال 1840 توسط گودوين بارمبي و با توجه به كلمه فرانسوي "Commuisme" اختراع شده كه بارمبي اين كلمه را در هنگام مطرح كردن بحث مكتب مساوات منسوب به گراشوس بابف، از راديكال هاي شركت كننده در انقلاب فرانسه و ابه كنستانت معرفي كرد. بارمبي مشخصاً جامعه تبليغ كمونيسم لندن را در سال 1841 پايه ريزي كرد. " سوسياليسم آرمان شهر" (كلمه اي كه توسط انگلز اختراع شد)، بر اساس نوشته هاي رابرت اون، دچار فوريه و كلاود هنري دووري همه نوشته هاي مربوط به آرمان شهر را جمع آوري كرد. كارل ماركس كمون اوليه را نشأت گرفته از وضعيت شكارچي گري انسان ميداند. وقتي انسان ها قادر به ساختن شدند، مالكيت خصوصي مطرح شد، برابري هاي جامعه به نابرابري تبديل شد، طبقات/ اجتماعي شكل گرفتند، سپس وضعيت توليدي فئوداليسم شكل گرفت و در نهايت با جمع آوري اوليه سرمايه مفهوم كاپيتاليسم شكل گرفت كه به نحوري به مرچانتياليسم وابسته است. ماركس معتقد است گام بعدي در تكامل اجتماعي بازگشت به كمونيسم نيست بلكه هدف انسان دستيابي به وضعيتي فراتر از آنچه در كمون اوليه تجربه مي شده است (ماركس اين نظريه را با تأثيرپذيري از ادبيات هگل مطرح كرده است). آنچه امروزه به عنوان كمونيسم مطرح است حاصل حركت كارگري از قرن 19 ميلادي در اروپاست. در آن زمان انقلاب صنعتي رقم خورد، منتقدان اجتماعي كاپيتاليسم را به علت ايجاد طبقه جديدي از كارگران بي تجربه كه در شرايط سخت كار مي كردند و همچنين افزايش فاصله طبقاتي بين فقير و غني مورد سرزنش قرار داد. انگلز كه در منچستر زندگي مي كرد، شاهد شكل گيري جنبش چارتيست بود (" تاريخ سيوسياليسم انگلستان را مطالعه كنيد" )، در حالي كه در همين زمان ماركس در فرانسه و آلمان شاهد پرولتاريا بود.
[ویرایش] ماركسيسم
}}اصلی | ماركسيسم {{
ماركس و انگلز همانند بقيه سوسياليست ها، تلاش كردند تا به كاپيتاليسم و سيستم هايي كه در جهت به خدمت گرفتن كارگران پايه ريزي شده بودند خاتمه دهند. در حالي كه سوسياليست ها در آغاز راه به دنبال اصلاحات اجتماعي بلند مدت بودند، ماركس و انگلز معتقد بودند كه انقلاب اجتماعي اجتناب ناپذير بوده و تنها مسير ممكن به سوي سوسياليسم است.
مطابق نظرات ماركسيست ها در مورد كمونيسم، مهمترين ويژگي زندگي انسانها در يك جامعه طبقاتي از خود بيگانگي است و كمونيسم به اين دليل كه آزادي انسان ها را به طور كامل به رسميت مي شناسد مكتبي مطلوب است. ماركس مطابق نظر گئورگ ويلهلم فردريش هگل آزادي را فراتر از حذف محدوديت ها و عملي با محتواي اخلاقي مي داند. آنها اعتقاد دارند كه كمونيسم به مردم اجازه مي دهد كه هر كاري را كه دوست دارند انجام دهند اما در عين حال مردم را در شرايطي قرار مي دهند كه نياز به خدمت گرفتن همنوعشان را احساس نمي كنند. در حالي كه هگل اعتقاد دارد كه با پرده برداشتن از اين نوع زندگي اخلاقي به حيطه افكار انسان ها مي رسيم، ماركس كمونيسم را نشأت گرفته از ماديات و به خصوص رشد ابزارهاي توليد مي داند.
ماركسيسم اعلام مي كند كه تضاد طبقاتي و جنگجويي انقلابي در نهايت به پيروزي پرولتاريا (طبقه كارگر) و تشكيل جامعه اي مي انجامد كه در آن مالكيت خصوصي برچيده شده و ابزارهاي توليد و اموال به جامعه تعلق دارد. ماركس در مورد زندگي در جامعه كمونيستي سخن زيادي نمي گويد و تنها به دادن شماي كلي جامعه كمونيسم اكتفا ميكند. واضح است كه در چنين جامعه اي براي پروژه هاي قابل اجرا توسط بشر محدوديت اندكي وجود دارد. جنبش كمونيسم در شعار اصلي خود، مكتبش را جهاني معرفي مي كند كه در آن هر فرد مطابق تواناييهايش توليد مي كند و مطابق نيازهايش دريافت مي كند. " ايدئولوژي آلماني" (1845) يكي از اندك نوشته هاي ماركس در مورد آينده كمونيسم است: "در جامعه كمونيسمي، كه دايره آزادي هر فرد بيش از هميشه است و وي مي تواند در رشته مورد علاقه به موفقيت دست پيدا كند، جامعه فرآيند توليد را كنترل مي كند و بنابراين فردي مثل من مي تواند امروز كاري انجام دهدو فردا كار ديگري، صبح شكار كند، بعدازظهر ماهيگيري كند، شب گله را به چرا ببرد، بعد از شام هم به انتقاد بپردازد، همان چيزي كه در ذهنش است را اجرا كند بدون آنكه شكارچي، ماهيگير، چوپان يا نقاد باشد." "[۲] ديدگاه نهايي ماركس افزودن اين ديدگاه به يك نظريه علمي در مورد نحوه حركت جامعه در يك مسير قانون – مدار به سمت كمونيسم و با كمي كشمكش، يك نظريه سياسي، در مورد لزوم استفاده از يك جنبش انقلابي براي رسيدن به هدف است.
در انتهاي قرن نوزدهم دو كلمه "سوسياليسم" و "كمونيسم" در معناي واحدي به كار مي رفتند. با اين وجود، ماركس و انگلز استدلال كردند كه كمونيسم در يك فرآيند تك مرحله اي از دل كاپيتاليسم بيرون نمي آيد و بايد از "فاز اوليه ای" عبور كند كه در آن مالك اغلب كالاهاي توليدي جامعه است اما در عين هموز ردپايي از تضاد طبقاتي ديده مي شود. "فاز اول" راه را براي رسيدن به "فاز بالاتر" هموار مي كند كه در اين فاز تضاد طبقاتي برچيده شده و نياز به دولت حس نمي شود. لنين بارها از اصطلاح "سوسياليسم" براي اشاره به "مفهوم فاز اول" كمونيسم كه توسط ماركس و انگلز ارائه شد استفاده كرد و "كمونيسم" را "فاز بالاتر" كمونيسم ماركس و انگلز مي دانست.
مطالبي كه عنوان شد وآنچه لنين گفت راه را براي تشكيل حزب هاي كمونيستي در قرن بیستم هموار كرد. بعدها نويسندگاني چون لوئيس آلتوسر و نيكوس پولانزاس ديدگاه ماركس را اصلاح كردند و در فرآيند رشد جوامع ، مركزيتي را براي دولت قائل شدند، با اين استدلال كه براي رسيدن به كمونيسم كامل، سوسياليسم مي بايست يك مرحله گذر طولاني مدت را طي كند. برخي از هم عصران ماركس، مانند ميخائيل با كونين همين تفكرات را مطرح كردند با اين تفاوت كه در مورد نحوه رسيدن به يك جامعه هماهنگ در غياب طبقات اجتماعي نظر ديگري داشتند. همواره در جنبش كارگري بين كمونيست ها و آنارشيست ها شكافي وجود داشته است. آنارشيست ها مخالف هر سازمان سلسله مراتبي دولت هستند. در ميان آنها كمونيست هاي آنارشيست مانند پيتر كروپوتكين از گذر ناگهاني به جامعه بدون سطوح طبقاتي تحت اقتصاد هدیه ای سخن مي گويند در حالي كه اتحاديه گرايان آنارشيست اعتقاد دارند كه اتحاديه هاي كارگري برخلاف احزاب كمونيست سازمان هايي هستند كه در ايجاد تغييرات در جامعه نقش دارند.
[ویرایش] رشد كمونيسم مدرن
}}اصلی | ماركسيسم – لنينيسم {{
]]
در انقلاب اكتبر 1917 روسيه براي اولين بار يك حزب با گرايشات ماركسيستي ]] حزب بولشويكي[[ به قدرت رسيد. فرضيه قدرت دولتي كه توسط بولشويك ها مطرح شد بحث هاي نظري و عملي زيادي را ميان ماركسيست ها به وجود آورد. ماركس معتقد بود كه سوسياليسم و كمونيسم بر پايه رشد سرمايه داري استوار هستند. روسيه يكي از فقيرترين كشورهاي اروپايي قلمداد مي شد كه اكثريت مردم آن را رعاياي بي سواد تشكيل مي دادند و اندكي هم كارگران بخش هاي صنعتي بودند. ناگفته نماند كه ماركس تأكيد داشت كه روسيه بايد بتواند از مرحله سرمايه داري بورژوايي گذر كند. [4]
بقیه سوسياليست هم معتقد بودند كه انقلاب روسيه مي تواند جرقه انقلاب هاي كارگري در غرب باشد.
منشويك سوسياليست متعادلي بود نظريه بولشويكي لنين در مورد انقلاب سوسياليستي را رد كرد. حضور بولشويك ها در قدرت در پي شعارهايي چون "صلح، نان، زمين" و " همه چيز براي شوروي" فراهم آمد كه اين شعارها با خواسته مردم در مورد پايان حضور شوروري در جنگ جهاني اول خواسته رعايا در مورد اصطلاحات ارضي و حمايت همه جانبه از اتحاد جماهير شوروي همخواني داشت. بعد از سال 1917 زماني كه بولشويك ها نامشان را به حزب كمونيست تغيير دادند و يك دولت تك حزبي معتقد به اجراي سياست هاي سوسياليستي مكتب لنينيسم را تشكيل دادند، كاربرد اصطلاحات "كمونيسم" و "سوسياليسم" تغيير كرد. در سال 1916، بين الملل دوم در اثر اختلاف نظر احزاب آن در مورد جنگ جهاني اول به تعدادي شعب ملي منحل شد كه اين شعب بر نقش ملي مرتبط با خودشان تأكيد داشتند. سپس لنين (كمين قرن) بين الملل سوم را در سال 1919 تأسيس كرد و شرايط 21 ماده اي شامل مركزگرايي دموكراتيك را به احزاب سوسياليست اروپا كه متمايل به پيوستن به وي بودند ارائه كرد. براي نمونه، در فرانسه، اكثريت حزب سوسياليست SFIO در سال 1921 از اين حزب جدا شدند تا حزب كمونيست فرانسه (SFIC) را تشكيل دهند (كه شاخه فرانسوي بين الملل كمونيسم محسوب ميشود). بنابراين اصطلاح "كمونيسم" به احزابي كه تحت لواي كمين ترن پايه ريزي شدند اطلاق شد. كمونيست ها فراخواندن كارگران سراسر جهان به انقلاب كه با تشكيل پرولتارياي ديكتاتوري و رشد اقتصاد سوسياليستي همراه است را در رأس برنامه خود قرار دادند. در نهايت اين برنامه به جامعه اي هماهنگ و فاقد طبقات اجتماعي و با نقش كمرنگ دولت منجر خواهد شد. در طي جنگ داخلي روسيه (1922-1918)، بلشويك ها همه اموال توليدي را ملي كردند و سياست " كمونيسم جنگي" را اعمال كردند كه در آن همه كارخانه ها و خطوط راه آهن به كنترل كامل دولت درآمد، غذا جيره بندي شد و مديريت بورژوايي وارد صنعت شد. سه سال پس از جنگ و شورش كرونشات در سال 1921، لنين سياست اقتصادي جديد (NEP) خود را اعلام كرد كه طي آن "فضاي محدودي در زمان محدودي براي سرمايه داري" شد. NEP تا سال 1930 دوام آورد و تلاش ژوزف استالين براي رسيدن به قدرت به اين سياست پايان داد. پس از جنگ داخلي روسيه، بلشويك ها در سال 1922 اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي (USSR) يا شوروي سابق را بنا نهادند و به امپراطوري روسيه پايان دادند. پس از مركزگرايي دموكراتيك لنين، احزاب كمونيست به صورت سلسله مراتبي طبقهبندي شدند و افراد فعال كه از كادر نخبگان جامعه انتخاب و توسط اعضاي بلند پايه حزب تأييد مي شدند به عنوان پايه هرم معرفي شدند، اين افراد كاملاً مورد اطمينان بوده و به نظام حزب پايبند بودند. اتحاد جماهير شوروي و كشورهايي كه توسط احزاب كمونيستي اداره مي شوند را دولتهاي كمونيستي داراي اقتصاد "سوسياليستي دولتي" مي نامند. طبق اين تعريف اين كشورها ادعا دارند كه بخشي از برنامه سوسياليست ها را پذيرفته اند و كنترل خصوصي كالاها را رد كرده اند و كنترل دولتي بر اقتصاد را در رأس برنامه خود قرار داده اند، با اين وجود اين كشورها خود را كاملاً كمونيستي معرفي نمي كنند زيرا مالكيت اشتراكي اموال را ناديده گرفته اند.
==استالينيسم==
}}اصلی | استالينيسم {{
نسخه استاليني سوسياليسم، با تغييرات اندكي، اتحاد جماهير شوروي را ايجاد كرد و بر احزاب كمونيست در سراسر جهان تأثير گذاشت. استالينيسم امكان ايجاد يك جامعه كمونيستي بر اساس برنامه جامع صنعتي شدن و [[ اشتراكي كردن در USSR)[[ را مطرح كرد. توسعه سريع صنعت و مهمتر از آن، پيروزي شوروي سابق در جنگ جهاني دوم اين ديدگاه را حتي تا ده سال پس از مرگ استالين در سراسر جهان معرفي كرد. استالينيسم قول ايجاد يك جامعه كمونيستي در طي سي سال را مطرح كرد. با اين وجود، تحت رهبري استالين، امكان ايجاد كمونيسم در چارچوب مدل روسي فراهم شد. وي در شوروي سابق فضاي سركوبي را به وجود آورد كه بر زندگي همه مردم تأثير گذاشت. رشد اقتصادي كاهش پيدا كرد و ] رانت خواري و فساد سياسي[[ مقامات دولتي بالا گرفت كه در نتيجه مشروعيت سيستم دولتي شوروي را زيرسئوال برد. عليرغم فعاليت ]] كمين ترن]]، حزب كمونيست شوروي سياست استاليني " [[ سوسياليسم در يك كشور[[" را اتخاذ كرد و ادعا نمود كه به علت " افزايش دعواهاي طبقاتي تحت نظام هاي سوسياليستي" مي بايست سوسياليسم را در تنها يك كشور ايجاد نمود. لئون ترتسكي اين تغيير وضعيت از جهاني سازي ماركسيت را زير سئوال برد و نظريه " انقلاب پايدار " را مطرح كرد كه بر ضرورت يك انقلاب جهاني تأكيد دارد.
[ویرایش] تروتئيسم
}}اصلی | تروتئيسم {{ ترتسكي و حاميانش حزب " مخالف چپ" را تشكيل دادند و مكتب خود را در تروتئيسم ناميدند. اما سرانجام استالين كنترل رژيم شوروي را در دست گرفت و تلاش آنها براي سرنگوني استالين در سال 1929 به تبعيد ترتسكي از شوروي انجاميد. پس از تبعيد ترتسكي، كمونيسم جهاني به دو شاخه تقسيم شد: استالينسيم و ترتئيسم . سپس ترتسكي بين الملل چهارم را به عنوان رقيب كمين ترن در سال 1938 تأسيس كرد. اخيراً نظريات ترستكي در ميان برخي نهضت هاي سياسي جهان مقبوليت خاصي يافته است، براي نمونه در ونزوئلا ، كميته ايجاد ماركسيسم بين الملل تماس هايي با هوگوچاوز رئیس جمهور ونزوئلا برقرار نموده است. همچنین بسیاری از احزاب ترتئیسم در کشورهای توسعه یافته مانند بریتانیا، فرانسه، آلمانو ]]ایتالیا[[ فعال هستند. با این وجود، به طور کلی، نظریات ترتسکی هرگز در جوامع کمونیستی بین المللی، مخصوصاً پس از تبعید شدن ترتسکی، مقبولیت پیدا نکرد و بلوک شرق نیز از این مسئله مستثنی نبود. حتی این مسئله پس از سخنرانی پنهانی و به تبع آن زول استالیسم و مائوئیسم هم ادامه یافت. امروزه با وجود اینکه نهضت های ترتئیسمی در بسیاری از کشورهای جهان فعالیت زیادی دارند، نهضت کمونیستی و مخصوصاً طبقه کارگر ترتئیسم را به عنوان یک نهضت مهم که می توان با آن همراه شد در نظر نمی گیرند. بنابراین ترتئیسم همواره در ایجاد یک جنبش اجتماعی عمومی که قادر به براندازی دولت های سرمایه داری است ناموفق بوده است.
[ویرایش] مائوئیسم
}}اصلی | مائوئیسم {{ این متن بیشتر به یک مقاله تاریخی راجع به کمونیسم ارتباط دارد:
با وجود آنکه CPC در سال 1921 تأسیس شد، کمونیسم در چین قبل آن هم رایج بوده است. عقاید سوسیالیستی در اواخر قرن 19 وارد چین شدند و در سال 1907، کمونیسم آنارشیت شکل غالب سوسیالیسم در چین بود. پس از سرنگونی سلسله گینگ در انقلاب زینهای و تأسیس جمهوری چین فعالیت های کمونیستی در چین تشدید شد و بسیاری از گروههای چپ به عنوان متحدید کمینتانگ ملی پذیرفته شدند که این حزب سپس توسط سان یاتس که یک انقلابی جمهوریخواه بود رهبری شد.
کومینتانگ پس از کودتای یان شیکای و کسب قدرت با مشکلاتی مواجه شد و پس از مرگ وی رهبری چین به رهبری نظامی تبدیل شد. کومینتانگ و سان یاتسن متحدان شوروی بودند و شوروی مشاورانی را به دربار آنها گسیل می داشت. CPC در ابتدا با بسیاری از گروههای چپ KMT متحد شد و در واقع پیمان اتحاد را با کل مجموعه KMT در "جبهه متحد اول چین" بست. کمین تر به CPC دستور داده بود تا با KMT در ارتباط باشد. با افزایش نفوذ CPC و شوروی، آنارئیسم در چین دچار زوال شد و ظهور مائوئیسم و آنارئیسم چینی تحت تأثیر CPC کمرنگ شد. پس از مرگ سان یاتسن، جانشین وی چیان کایشک در آنچه در چین به عنوان ترور سفید معروف است تلاش کرد تا احزاب خطرناک را پاکسازی کند که این پاکسازی احزاب چپ موجود در KMT ، CPC، مشاوران روسی و رهبران نظامی را نیز در بر می گرفت. این عمل باعث شد جنگ داخلی چین رخ دهد. در نتیجه دو دولت KMT در یوهان و نانجینگ (به ترتیب توسط جناح چپ و جناح راست) شکل گرفت و در نهایت رابطه حزب چپ KMT و CPC دچار مشکل شد. سرانجام دولت یوهان سرنگون شد و همین سرنوشت با لشکر کشی شمالی چیانگ در انتظار رهبران نظامی بود . سرانجام CPC در طی سالهای 1937 تا 1945 میان رعایای جنگ دوم چین و ژاپن مقبولیت عجیبی پیدا کرد و در همین حین KMT در اثر جنگ با ارتش امپراتوری ژاپن تحلیل رفت. CPC سرانجام همه چین را تسخیر کرد و در KMT به تایوان پناه برد.
پس از مرگ استالین در سال 1953، رهبر جدید شوروی نیکیتا خروشچف جنایات استالین و جنون شخصیتی وی را محکوم کرد. او بر لزوم بازگشت به تفکرات لنین و ایجاد تغییرات در روش های کمونیستی تأکید کرد. با این وجود، اصطلاحات خروشچف بر تفاوت های ایدئولوژیکی میان جمهوری خلق چین و شوروی سابق دامن زد که این امر دهه 1960 کاملاً آشکار شد. اختلاف چین و شوروی در جنبش کمونیسم بین المللی به خصومت آشکار مبدل شد و چین خود را رهبر جهان در حال توسعه معرفی کرد که در برابر او دو ابر قدرت یعنی شوروی و آمریکا ایستادگی می کند.
احزاب و گروه هایی که از حزب کمونیسم چین (CPC) حمایت می کردند در انتقاد از رهبری شوروی خود را "ضد تجدید گرا" معرفی کرده و CPSU و احزاب متحد با آن را "سرمایه داران" تجدید گرا خواندند. اختلاف چین و شوروی باعث ایجاد اختلاف و تفرقه میان احزاب کمونیستی سراسر جهان گردید. به خصوص، حزب کار آلبانی از جمهوری خلق چین حمایت کرد. CPC تحت رهبری مائو به نیروی کمونیسم بین المللی تبدیل شد. ایدئولوژی CPC، اندیشه مائو زدونگ (یا همان "مائوئیسم") توسط بسیاری از گروه ها و احزاب مورد پذیرش قرار گرفت. یکی از مثال های بارز دیگاه مائویی انقلاب تساوی طلب که در لوای مفهوم دموکراسی جدید مائو مطرح شد کامبوج دموکراتیک بود که توسط خمرهای سرخ و تا حدی پل پات اداره می شد. چین و کره شمالی تنها دول کمونیستی بودند که دولت خمرهای سرخ با آنها در ارتباط مستقیم بود. بصرها، خمرهای سرخ در حمله ویتنامی ها سرنگون شدند و چین شورشیان خمرهای سرخ را مسلح کرد. پس از مرگ مائو و به قدرت رسیدن دنگ زیاپینگ، جنبش بین المللی مائوئیسم دچار آشفتگی شد. گروهی رهبری جدید چین را پذیرفت و گروه دیگری با رد این پذیرش تعهد خود را نسبت به مائو ثابت کرد و گروه سوم هم مائوئیسم را رد کرد و با حزب کار آلبانی متحد شد.
[ویرایش] بقیه جریان های ضد تجدیدیگرایی
در سال 1978 وقتی اختلاف نظر بین کار چین و کار حزب آلبانی بالا گرفت، آلبانیایی ها تمایل خود را برای ایجاد یک دیدگاه بین المللی جدید اعلام کردند. در این دیدگاه به نظریات استالین اهمیت داده می شد و گروه های کمونیستی دیگر مورد انتقاد قرار می گرفت. آلبانیایی ها توانستند در آمریکای لاتین و به خصوص در حزب کمونیستی برزیل بر طرفداران مائو تأثیر زیادی بگذارند. این دیدگاه را بر اساس نام رهبر کمونیسم آلبانی انور هوخا ، هوخائیسم می نامند. پس از سرنگونی دولت کمونیستی آلبانی، احزاب طرفدار کشور در کنفرانس بین المللی ICMLPO گرد هم آمدند. مؤسسه مهم دیگر آنها کمپ بین المللی جوانان ضد امپریالیسم و ضد فاشیسم است که در دهه 1970 به وجود آمد.
[ویرایش] سالهای جنگ سرد
پس از پیروزی شوروی سابق در جنگ جهانی دوم در سال 1945، ارتش سرخ روسیه ممالکی را در شرق اروپا و آسیای شرقی اشغال کرد و بنابراین جنبش کمونیسم به این کشورها سرایت کرد. گسترش مرزهای کمونیسم به اروپا و آسیا باعث ایجاد شاخه های جدیدی در آن شد که از میان آنها می توان به مائوئیسم اشاره کرد. با اضافه شدن بسیاری از کشورها به دایره ممالک تحت تسلط شوروی و افزایش قدرت آن در اروپای شرقی، کمونیسم بسیار قوی شد. دولت هایی بر پایه مدل شوروی در کشورهای بلغارستان، چکسلواکی، آلمان شرقی، لهستان، مجارستان و رومانی تشکیل شدند. همچنین دولتی کمونیستی تحت رهبری ژوزف تیتو در یوگسلاوی تشکیل شد اما سیاست های مستقل تیتو باعث جدا شدن جمهوری فدرال یوگسلاوی از کمن فرم شد که جایگزین کمن ترن شده بود. تیتوئیسم ، شاخه های جدیدی از جنبش کمونیستی، تحت عنوان "مکتب انحرافی" مطرح شد. آلبانی هم پس از جنگ جهانی دوم به یک دولت کمونیستی مستقل تبدیل شد. در سال 1950 ، حزب کمونیست چین کنترل تمامی سرزمین چین و بنابراین پرجمعیت ترین کشور دنیا را به دست گرفت. در برخی مناطق افزایش قدرت کمونیسم نارضایتی هایی را به وجود آورد که در نهایت منجر به درگیری هایی شد که از میان این مناطق می توان به شبه جزیره کره ، لائوس ، بسیاری از کشورهای خاورمیانه و آفریقا و به ویژه ویتنام اشاره کرد (به جنگ ویتنام "رجوع کنید".) کمونیست ها تلاش کردند با ناسیونالیست ها (ملی گرایان) و سوسیالیست ها متحد شوند و در کشورهای فقیر در برابر امپریالیسم دنیای غرب بایستند که در این زمینه کم و بیش موفق بودند.
[ویرایش] کمونیسم پس از فروپاشی شوروی سابق
در سال 1985، میخائیل گورباچف رهبر شوروی شد و بر اساس سیاست های اصلاح طلباته گلاس نات (آزادی عمل) و پرسترویکا (بازسازی) کنترل دولت را به دست گرفت. بر خلاف شوروی، کشورهای لهستان، آلمان شرقی، چکسلواکی، بلغارستان، رومانی و مجارستان در سال 1990 تشکیل حکومت کمونیستی را ممنوع کردند. شوروی در سال 1991 فرو پاشید. در ابتدای قرن 21، کشورهایی که توسط حزب کمونیست و بایتسم تک حزبی اداره می شدند عبارت بودند از : جمهوری خلق چین، کوبا، لائوس، کره شمالیو ویتنام. ولادیمیر ورنین عضو حزب کمونیست مولداوی است اما کشور بر اساس قانون تک حزبی اداره نمی شود . احزاب کمونیستی در بسیاری از کشورهای اروپایی و در بین کشورهای جهان سوم و مخصوصاً هند نفوذ زیادی دارند. مردم جمهوری خلق چین در بسیاری از افسانه های مائویی تجدید نظر کردند و مردم جمهوری خلق چین ، لائوس، ویتنام و تا حد کمتری کوبا، از کنترل دولت هایشان بر روی اقتصاد کاستند تا رشد اقتصادی بیشتری داشته باشند. مردم چین ]]مناطق آزاد تجاری[[ را ایجاد کردند که به شرکت های بازار مدار وابسته اند و از کنترل دولت خارج هستند. چندین کشور دیگر با دولت های کمونیستی نیز اصلاحات اقتصادی را آغاز کردند که ویتنام یک از این کشورهاست. رهبری جمهوری خلق چین سیاست های رسمی خود را "سوسیالیسم با ویژگی های چینی" "(سوسیالیسم چینی)" قلمداد می کند.
مارکسیسم ، از فشار دولت های سرمایه داری خارجی، عقب ماندگی نسبی کشورهایی که در آنها انقلاب رخ داده و ظهور یک طبقه بود و کراتیک که مطبوعات را در اختیار گرفت به عنوان علل عدم موفقیت کمونیسم پس از انقلاب های سوسیالیستی در اروپای شرقی نام می برد. منتقدان مارکسیست شوروی سابق، و مخصوصاً تروتسکی، شوروی سابق و دولت های کمونیستی را "دولت های کارگری منحط" یا "دولت های کارگری ناقص" می نامند و استدلال می کنند که سیستم شوروی سابق بسیار پایین تر از ایده آل های کمونیستی مارکس است.
طرفداران ترتسکی استدلال می کنند که دولت شوروی به این علت فرو پاشید که طبقه کارگر در سیاست حضور نداشت. طبقه حاکم شوروی یک طبقه (کاست) بود و کراتیک بود اما نه یک طبقه حاکم جدید. آنها خواستار یک انقلاب سیاسی در USSR شدند و از کشور در برابر بازگشت به سرمایه گذاری دفاع کردند. دیگران، مانند تونی کلیف از نظریه سرمانه داری دولتی حمایت کردند که طبق آن نخبگان بوروکروات به عنوان یک طبقه سرمایه دار بدلی در نظام سیاسی مرکزی فعالیت می کنند. در مقابل ، غیر مارکسیست ها همواره دولت هایی که توسط احزاب کمونیستی اداره می شوند را دولت هایی کمونیستی خوانده اند. در علوم اجتماعی، جوامعی که توسط احزاب کمونیستی اداره می شوند با توجه به کنترل تک حزبی و اقتصاد سوسیالیستی شان برجسته و شاخص هستند. در حالیکه مخالفان کمونیسم مفهوم "تمامیت خواهی" را به این جوامع نسبت می دهند، بسیاری از جامعه شناسان امکان فعالیت های سیاسی مستقل در این جوامع را در نظر گرفته و بحث تکامل این جوامع را تا زمان فروپاشی شوروی سابق و متحدانش در اروپای شرقی در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 میلادی پیگیری کنند. [۳][۴]
امروزه ، انقلابیون مارکسیست عملیات های چریکی را در هند، نپال و کامبوج هدایت می کنند.
[ویرایش] نقد کمونیسم
"مقاله اصلی:نقد کمونیسم"
نویسندگان و فعالان سیاسی زیادی به نقد کمونیسم پرداخته اند که از میان ناراضیان بلوک شوروی می توان به الکساندر سولژ نیتسین و واکلاف هاول، از میان نظریه پردازان علوم اجتماعی می توان به هرمان آرنت ، ریموند آرون، رالف راندورف، سیمور مارتین لیپست و کارل وینفوگل و از میان اقتصاد دانان به فردریش هایک، لودویگ وان میزز و میلتون فریدمان و از میان مورخان و دانشمندان علوم اجتماعی به رابرت کانکوست، استفان کورتیوس، ریچارد پالیس و رامل اشاره کرد. همچنین از چپ گراهای ضد کمونیست می توان از ایگنازیو سیلون، جرج اورول، سال آلینسکس، ریچارد رایت، آرتور کوستلر و برنارد هنری لوی و از رمان نویسان از آین راند و از فلاسفه از لزک کوالوفسکی و کارل پویر نام برد. برخی از نویسندگان مانند کورتیوس از این حد فراتر رفته و به جای نسبت دادن ده ها میلیون کشته و نقض صریح حقوق میلیون ها انسان در قرن بیستم به رژیم های کمونیستی،
[۵]
از این وقایع که برخی کشورهای کمونیستی رخ داده است (مخصوصاً در زمان حکومت استالین، مائو و پل پات) به عنوان ادله ای در برابر مارکسیسم یاد می کنند. برخی از این منتقدان قبلاً مارکسیست بوده اند، مانند ویتفوگل که مفهوم "استبداد گرایی شرقی" را که توسط مارکس مطرح شده بود به جوامع کمونیستی مانند شوروی سابق ربط داد و سیلون رایت و کوستلر مقاله هایی در کتاب "خدایی که شکست خورد" نوشتند که این عنوان به خدای مسیحیان بلکه به مارکسیسم اشاره دارد.
همچنین نقدهای شدیدتری به مارکسیسم وارد شده است که می توان به نظریه کار ارزشی یا نقدهای پیش بینی های مارکسیسم اشاره کرد. با این وجود احزاب کمونیستی که در بیانیه ورشو شرکت نداشتند، مانند احزاب کمونیستی اروپای غربی، آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا تفاوت های زیادی با یکدیگر دارند. بنابراین انتقادی که به یکی از این احزاب وارد می شود ممکن است در مورد حزب دیگری صادق نباشد.
[ویرایش] = مقایسه "Communism" با "communism"=
مطابق ویرایش سوم "کاربرد انگلیسی مدرن فاولر" مربوط به سال 1996، "communism" و مشتقات آن با حرف "c" کوچک نوشته می شوند، مگر آنکه به حزب سیاسی ، یکی از اعضای حزب یا دولتی که توسط این حزب اداره می شود اشاره کند. در اینصورت کلمه "Communist" با حرف "C" بزرگ نوشته می شود. بنابراین فرد ممکن است communist باشد (یعنی طرفدار کمونیسم) اما Communist (یکی از اعضای حزب کمونیست یا سازمان های مشابه آن نباشد.(
[ویرایش] = همچنین رجوع کنید به =
الگو:مدخل های ایدئولوژی سیاسی
- دولت کمونیستی
- ضد کمونیسم
* نقد کمونیسم
- پساکمونیسم
* اشتراکی کردن
- بیانیه کمونیست
[ویرایش] = مکاتب کمونیستی =
- کمونیسم آنارشیست [[!- - [[کمونیسم آنارشیست بر اساس اختلاف نظر موجود - -
- شورای کمونیسم
* دلئونیسم * یوروکمونیسم
- هخائیسم
- جوش
- کمونیسم چپ
- لوگزامبورگیسم
- مارکسیسم
- لنینیسم
- مارکسیسم-لنینیسم
- ]]مائوئیسم[[
- ]]کمونیسم دینی[[
- ]]استالینیسم[[
- تیتوئیسم
- ترتئوئیسم
[ویرایش] = = سازمان ها و افراد = =
- ]]حزب کمونیست[[
- فهرست احزاب کمونیست
- فهرست کمونیست ها
[ویرایش] = مراجع =
- ↑ Eduard Bernstein, (1895). Kommunistische und demokratisch-sozialistische Strömungen während der englischen Revolution, J.H.W. Dietz, Stuttgart. ISBN 081246303. Sources available at [1]
- ↑ Karl Marx, (1845). The German Ideology, Marx-Engels Institute, Moscow. ISBN 1573922587. Sources available at [2]
- ↑ الگو:Cite journal�UNIQ3ab34e171166e61b-HTMLCommentStrip7c7dfbc41ccbeb7000000002
- ↑ الگو:Cite book
- ↑ Nicolas Werth, Karel Bartošek, Jean-Louis Panne, Jean-Louis Margolin, Andrzej Paczkowski, Stéphane Courtois, The Black Book of Communism: Crimes, Terror, Repression, Harvard University Press, 1999, hardcover, 858 pages, ISBN 0674076087
[ویرایش] = لینک های خارجی =
= = = منابع آنلاین مربوط به ادبیات مارکسیستی = = =
الگو:Wiktionarypar
- Marxists Internet Archive
- What is Communism? (PDF File) Booklet explaining what communism is. Presented by The Communist League
- Libertarian Communist Library
- Marxist.net
- Theses on Feuerbach
- Principles of Communism
- The Communist Manifesto
- The Civil War in France
- Socialism: Utopian and Scientific
- Reform or Revolution?
- What is to be Done?
- One Step Forward, Two Steps Back
- Two Tactics of Social-Democracy in the Democratic Revolution
- The Accumulation of Capital
- The National Question
- Imperialism, The Highest Stage of Capitalism
- The State and Revolution
- The Russian Revolution
رسته : کمونیسم
رسته: ایدئولوژی های اقتصادی
رسته: ایدئولوژی های سیاسی