بحث:عبدالبهاء

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

پس چرا این مقاله پس از یک هفته حذف نمی‌شود و مقاله موقت جای آن نمی‌آید؟ -- نوید ۲۳:۳۷, ۲۱ فوریه ۲۰۰۷ (UTC)

متوجه نشدم کدام اختلاف نظر وجود دارد که بی طرفی می‌خورد؟ اینجا که چیزی نیست! -- نوید ۰۸:۴۴, ۲۲ فوریه ۲۰۰۷ (UTC)

نوشتار را کمی اصلاح کردم و برچسب را برداشتم. به‌آفرید ۰۹:۱۶, ۲۲ فوریه ۲۰۰۷ (UTC)
منظور من بی طرفی بود، در لحن من هم با شما موافق بودم. امیدوارم به مرور زمان کامل بشود. با تشکر از زحمات شما. و یک سوال، امکان دارد عباس افندی که هم کپی است و هم کاملا مغرضانه به اینجا منتقل شود؟ -- نوید ۰۹:۲۷, ۲۲ فوریه ۲۰۰۷ (UTC)

فهرست مندرجات

[ویرایش] اندازه عکس

به نظر من هم بزرگ نیست، ولی در ویکی که می‌گشتم دیدم تقریبا این اندازه نیستند عکسهای بیوگرافی، کمی کوچکش کردم. هیچ استانداردی ندارد؟ به نظر من استفاده از عکس در این دانشنامه بیشتر از مطلب رسم شده، شاید مطلب‌های یک خطی با عکس‌های بزرگ! نمی‌دانم مزیت است و یا مضرت! در رابطه با اندازه فونت ویکی به طور کل، این سایز فونت زیاد نیست؟(البته که ربطی به اینجا ندارد.)-- نوید ۱۳:۴۹, ۱ مارس ۲۰۰۷ (UTC)

فکر می‌کنم اندازه از این کوچکتر باشد درست دیده نشود، در حقیقت قابل تشخیص بودن تصویر مهم است، استاندارد خاصی فکر نمی‌کنم داشته باشد در مورد فونت هم من هم فکر می‌کنم ذره‌ای کوچکتر بهتر است. وحید ۱۳:۵۴, ۱ مارس ۲۰۰۷ (UTC)

[ویرایش] متنی جدید برای صفحه مربوطه

با تشکر از کاربر پیام: Taeedxy ۱۶:۰۶, ۴ مارس ۲۰۰۷ (UTC)

[ویرایش] عبدالبهاء

بنابروصیت بهاءالله بنیانگذار دیانت بهائی پسر ارشد او عباس جانشین و وصی او بوده است. دراین فصل مختصراً به زندگی و خدمات او به دیانت و جامعه بهائی میپردازیم.

عباس درسال 1844 میلادی در تهران متولد میشود و تا سن 9 سالگی در تهران ساکن بوده است. آنطور که خود نقل میکند ازکودکی به علت بابی بودن فامیل مزه آزارهای ناشی از تعصبات مذهبی را چشیده است. "ما در تهران همه نوع اسباب آسایش و زندگانی داشتیم ولی در یک روز همه را غارت نمودند." (بدایع الاثار جلد دوم، لجنه نشر آثار امری آلمان 1987، ص 206).

درباره ملاقات با پدرش در دورانی که بعد از تیراندازی به ناصرالدین شاه در زندان بوده است چنین میگوید:

"یومی از ایّام سجن جمال مبارک من خیلی اصرار نمودم که بحضور مبارک مشرّف شوم آخر مرا با غلامی بحضور مبارک در محبس فرستادند و چون فراشها محلّ حبس مبارک را نشان داده مرا بدوش خود برد دیدم محّل سرازیری بسیار تاریک بود دو پلّه از دَرتنگِ محقرّی پائین رفتیم ولی چشم جائی را نمیدید در وسط پلّه یکمرتبه صدای مبارک بگوش رسید فرمودند اورا نیاورید لهذا مرا مراجعت دادند بیرون نشستیم و منتظر نوبت بیرون آوردن محبوسین بودیم یکمرتبه جمال مبارک {بهاءالله} رابیرون آوردند درحالیکه با چند نفر هم زنجیر بودند چه زنجیری که از شدّت سنگینی بصعوبت حرکت میدادند آن حالت خیلی مُحزن مؤثر بود بلایای مبارک بوصف نمیآید و زبان تقریر نمیتواند." (بدایع الاثار... یاد شده، جلد دوم، ص 206).

عبدالبهاء از دوران کودکی تا آخر عمر درتمام دوران درخدمت پدر خود بهاءالله بوده و درتمام مشکلات و ناراحتی ها سهیم بوده است.

درزمان تبعید بهاءالله برای دومین بار به بغداد، در زمستان 1853 همراه پدر بوده است. آنچه مشخص است امکان تحصیل در مکتب خانه های آن دوران را نداشته است ولی اطلاعات تاریخی و حسن تدبیر او مورد تحسین مردم بوده است. راجع به شخصیت او مهدی بامداد در شرح حال رجال ایران چنین مینویسد:

"عباس افندی که درمیان بهائیان به غصن اعظم و عبدالبهاء معروفیت دارد، پسر ارشد میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله است... عباس افندی مردی بوده است بسیار زرنگ، زیرک، با هوش٬ سائس،مطلع، باگذشت، مردم شناس و مردم دار." (شرح حال رجال ایران در قرن 14،13،12 هجری، مهدی بامداد، انتشارات زوار 1371، جلد 2 ص 202 و 203).

بنابرگفته میرزا ابوالفضل گلپایگانی یکی از روحانیون دانشمند شیعه که بهائی میشود، اولین اثر از عبدالبهاء که مربوط به دوران جوانی اواست، شرحی است بر شرح و تفسیر حدیث قدسی:(کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببت عن اعرف...) گنج پنهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم، پس ترا خلق کردم تا مرابشناسی.

شرح این حدیث توسط عبدالبهاء در دوران جوانی نشان احاطه او به پیچیدگیهای اندیشه اسلامی از جمله عرفان و فلسفه است.

از دوران بغداد تا آخر زندگانی بهاءالله همیشه حافظ و مأمور اجراء دستورات پدر بوده است. عبدالبهاء در دوران تبعیدی در عکا با دختر میرزامحمد علی نهری ازدواج میکند. میرزا محمد علی نهری از مؤمنین اولیه به سید باب بوده است. یکی از نواده های دختری عبدالبهاء به نام شوقی ربانی بعد از عبدالبهاء و بنابروصیت او جانشین و رهبر جامعه بهائی میشود. درباره این مطلب درفصل بعد بحث خواهیم کرد.

[ویرایش] نظر غیربهائیان نسبت به عبدالبهاء.

از سالهای آخر اقامت بهاءالله در بهجی قدرت و توانائی عبدالبهاء در اداره امور برهمگان آشکار شده بود. او مانند سپری در برابر ناملایمات و فشارهای خارجی حافظ پدر خود بود. بخاطر رفتار خوب و پسندیده ای که داشت مورد احترام دوست و دشمن بوده و ازاین جهت مقامات دولتی هم علاقه مند بودند که با ایشان روابط دوستانه داشته باشند. یکی از دولت مردان عثمانی که با عبدالبهاء تماس داشته واز او برای دیدارش دعوت کرده است، مدحت پاشا پدر قانون اساسی ترکیه بوده است.

مدحت پاشا از نوامبر 1878 تا آگست 1880 فرماندار کل در دمشق بود و در 1880 از حیفا و عکا دیدار نمود. او در سال 1879 از عبدالبهاء دعوت کرد که سفری به بیروت برود. این دعوت در زمانی انجام میشود که عبدالبهاء هنوز زندانی دولت عثمانی بشمار میآمده است.

2- او در بیروت با محمد عبده یکی از اندیشمندان تجدّد خواه مصری هم ملاقات میکند. عبده با عبدالبهاء مکاتبه داشته و یکی از نامه های عبدالبهاء به عبده را سلیم قبعین در کتاب خود (عبدالبهاءء و البهائية) نقل کرده است. عبدالبهاء اورا دعوت میکند که لباس کهنه و عتیق را بیندازد و خودرا به حلل تقدیس بیاراید و در جواب عبده که از او می‌پرسد ملت بیضای اسلام چگونه میتواند به روح نباض و منزلت سابق خود باز گردد، می‌نویسد چنین امری جز به قوه ملکوتی الهی امکان پذیر نمی باشد.

3- یکی دیگر از شخصیت هائی که با عبدالبهاء ملاقات میکند ادوارد براون شرق شناس انگلیسی و نویسنده تاریخ ادبیات ایران است. ادوارد براون در آپریل 1890 با عبدالبهاء ملاقات میکند. او نسبت به عبدالبهاء چنین اظهار نظر میکند:

"کمتر کسی را دیده ام که چنین در من اثر بگذارد. در اوّلین نگاه عباس افندی را که بابی ها اورا از روی احترام سرکارآقا میخوانند مردی بلند بالا و قوی بنیه با قامتی رسا، عبا و عمامه ای سفید رنگ و گیسوانی سیاه که تقریباً تا سرشانه ها میرسید دیدم. پیشانی پهن و بلند وی حکایت از هوش سرشار و اراده تسخیر ناپذیرش مینمود. نگاهش چون عقاب تیزبین و خطوط چهره وی قوی و خوش سیما بود.گفتگوئی که بعداً با ایشان داشتم باعث شد تا احترامی که در وهله اول با مشاهده ظاهر او در من برانگیخته شده بود دو چندان گردد و بنظرم رسید که حتی در بین هم نژادان هوشیار، حاضرجواب و نازک بین حضرتش نیز کمترکسی را میتوان باندازه او سخنور، نکته دان، با ظرافت و آشنا با کتب مقدّسۀ یهود، مسیحی و مسلمان یافت و باین نتیجه رسیدم که این خصوصیات، همراه با عظمت شأن و طبع ملایم سبب شده که وی چه در بین پیروان پدر و چه درمابین افراد دیگر از چنان احترام و محبوبیتی بی نظیر برخوردار باشد. هرکس این مرد را دیده باشد نمی تواند در علوّ مقام و قدرتش کوچکترین شکی به خود راه بدهد." (ح. م. بالیوزی... یاد شده، ص 485-484).

4- دیگر از شخصیت های عرب که با عبدالبهاء آشنائی داشته، سلیم قبعین است. سلیم قبعین از دانشمندان و روزنامه نگاران معروف عرب آن دوران بوده است. او در ناصره متولد میشود. تحصیل زبان روسی میکند و از "دارالمعلمین الروسیه" فارغ التحصیل میشود. در آشنا کردن اعراب با ادب روس نقش عمده ای دارد. آثار نویسندگان بزرگ روسی مثل پوشکین، گورکی و تولستوی را به عربی ترجمه میکند. ارتباط قبعین با امر بهائی از راه تألیف کتاب عبدالبهاء و البهائیه است. این کتاب در سال 1922 میلادی منتشر شده است. در مقدمه این کتاب راجع به امر بهائی چنین مینویسد:

"ادیان به منزله غذای روحانی برای عالم بشریت است و دیانت بهائی روح مقدس عظیمی است که شقاوت و بدخواهی موجود در کره زمین را به سعادت و خیرخواهی مبدل خواهد ساخت."

قبعین شرحی در باره سفرهای عبدالبهاء به اروپا و آمریکا و سخنرانی های او در دانشگاه اکسفورد، جمع یهودیان سانفرانسیسکو و هتل پلازا در واشنگتن نوشته است. قبعین در کتاب خود به شخصیت هائی که با عبدالبهاء تماس داشته و به او ارادت میورزیده اند اشاره میکند.

5- آرمینویس وامبری (Arminius Vambery 1832-1913) که استاد رشته شرق شناسی در دانشگاه بوداپست بوده است. او درباره عبدالبهاء چنین میگوید:

"ادیان عالم در دست حکام و زعمای ملل به آلات ظلم و طغیان تبدیل شده و تبعیت از آراء و افکار عبدالبهاء راهی برای خلاصی از شر نتائج حاصله از ادیان پیشین است."

6- شیخ محمد بخیت 1854- 1935 از فقهای برزگ عرب و استاد در الازهر بوده و با عبدالبهاء مکاتبه داشته است. قبعین در کتاب خود به نامه ای از عبدالبهاء به او اشاره میکند و آن نامه را چاپ میکند. در آن نامه عبدالبهاء در ضمن تجلیل از مقام حضرت محمد به این نکته تصریح میکند که از دین محمد جز تقلید چیزی باقی نمانده است.

7- عبدالرحمن البرقوتی (1944- 1876) از دانشمندان مصری و صاحب مجله البیان که مورد توجه دانشمندان عرب بوده است با عبدالبهاء در مکاتبه بوده و یکی از نامه های عبدالبهاء که خطاب به او و به عربی است نقل کرده است. (سفينه عرفان، وحيد رأفتی، دفتر 7 ص 210-211)

8- محمد قزوینی، از نویسندگان نام دار ایرانی شرح ملاقات خودرا در پاریس با عبدالبهاء در مجله یادگار مینویسد: "من چند سئوال راجع به اسماعیلیه ازاو کردم. چون درآن حین مشغول طبع جلد سوم جهانگشای جوینی بودم. او همه را جواب متین و صحیح داد." (مجله یادگار سال پنجم، شماره های 6 و 7، ص 33-124).

9- تقی زاده از نویسندگان و سیاست مداران ایران از ملاقات خود درپاریس چنین مینویسد:

"عبدالبهاء شخصاً بسیار مؤدب و معقول و بقول معروف مبادی آداب بود و در ملاقات کنندگان تأثیر خوب داشت و بواسطه اهتمامی که بنظافت و رعایت رسوم و آداب فرنگی داشت آبرومند بود." (مجله یادگار... یادشده).

[ویرایش] دوران عبدالبهاء

همانطور که قبلاً گفته شد، بهاءالله درزمان حیات خود عبدالبهاءء را به جانشینی انتخاب کرده بود و در وصیت نامه خود به نام کتاب عهدی به آن تأکید نموده بود. این وصیت نامه 9 روز بعد از فوت بهاءالله، 29 ماه مه 1892 در حضور منتخبین فامیل و جمعی از بهائیان حاضر خوانده میشود.

باوجود بیان شخص بهاءالله در کتاب عهدی و تعیین عبدالبهاء به عنوان جانشین، برادر ناتنی او به نام میرزا محمد علی بنابر ریاست طلبی که داشت شروع به مخالفت با او کرد. وی عده ای از بهائیان را در ابتدا به دور خود جمع میکند ولی نهایتاً همه فعالیت های او به نتیجه نمی رسد و عبدالبهاء موفق میشود که وحدت جامعه بهائی را حفظ کند. چون میرزا محمد علی ازاین اقدام خود نتیجه ای نمی گیرد به فکر همکاری با حکومت عثمانی میافتد که بلکه بتواند ازاین راه به مقصود خود که بدست گرفتن رهبری جامعۀ بهائی بوده است، برسد. برای بدبین کردن دولت عثمانی به عبدالبهاء دو مسئله را بسیار بزرگ کرده به صورت توطئه ای بر علیه ترکها جلوه میدهد. یکی سفر بهائیان از غرب و شرق برای زیارت آرامگاه بهاءالله و ملاقات‌های عبدالبهاءء با مردمی از نژادها و کشورهای مختلف که تعداد آنها روزافزون بوده و دیگری ساختمان آرامگاه ابدی باب در کوه کرمل در حيفا.

میرزا محمد علی نامه ای به ناظم پاشا والی دمشق مینویسد و اقدامات عبدالبهاء را در ساختن آرامگاه باب و آمد و رفت بهائیان آمریکائی را برخلاف امنیت و مصالح دولت عثمانی عنوان میکند.

در اوت 1901 میلادی دستوری از والی دمشق مبنی بر زندانی کردن عبدالبهاء میرسد و او مجدداً در شهر محبوس میشود. بارها اورا برای سئوال و جواب به حکومت احضار میکنند و مشکلات ازسرگرفته میشود. رابطه عبدالبهاء با جامعه بهائی قطع میشود. درسال 1907 هیاتی به فرمان عبدالحمید به عکا برای تحقیق میآیند و قصد آنها توقیف عبدالبهاء و تصرف ساختمانهای دینی بهائیان بوده است.

درهمین زمان انقلاب ترکهای جوان به نتیجه میرسد. عبدالحمید از سلطنت خلع و حکم آزادی زندانیان سیاسی و مذهبی صادر میشود. مخالفین عبدالبهاء از اقدامات خود هیچ نتیجه ای نمی گیرند.

[ویرایش] سفرهای تبلیغی عبدالبهاء

بعد از آزادی از زندان و موفقیت در اتمام ساختمان آرامگاه ابدی باب عبدالبهاء تصمیم به سفر و رساندن ابلاغ پیام انسان ساز بهاءالله به اروپا و آمریکا میگیرد. حتی پیری و ناتوانی جسمی و بیماری مانع از تصمیم او نمی شود.

ما دراین بخش به اختصار به سفرهای او بین سالهای 1913- 1911 می پردازیم.

عبدالبهاء در اروپا و آمریکا به نام پیامبر صلح معروف میشود.

آیا این افتخاری برای جامعه ایرانی نیست. درزمانیکه شاهزادگان ایران بامید گرفتن کمک رو به کشورهای خارجی میآوردند، او بدون قبول کوچک ترین هدیه ای رنج سفر را می پذیرد. پیام او به جهانیان پیام صلح و راستی است. در کلیساها از حقانیت حضرت محمد دفاع میکند. در کنیساها از مسیح تمجيد می کند و در جمع مادیون اثبات الوهیت میکند.

عبدالبهاء با هیچ یک از ثروتمندان و ارباب قدرت ملاقات خصوصی نمی کند. سخنرانی های عبدالبهاء در کتابی به نام مجموعه خطابات در سال 1920 در مصر چاپ میشود.

عبدالبهاء از اوائل سپتامبر سال 1911 تا اواسط اکتبر همان سال 5 سخنرانی در لندن انجام میدهد. سخنرانی در منازل بهائیان که عده ای غیره بهائی دعوت شده بوده اند و یک مصاحبه با مدیر روزنامه گروه تیاسفی ها.

مطالب سخنرانی ها، لزوم وحدت عالم انسانی، اتحاد ملتها، ترک تمام تعصبات، فناپذیری مقام و ثروت ، اهمیت محبت به عالم انسانی بوده است. خونخواری را از خواص عالم حیوانی مینامد و صلح و صلاح را از مواهب عالم انسانی میشمارد.

در مصاحبه با مدیر روزنامه تیاسفی ها چنین میگوید:

"هرکس به وحدت بشر خدمت کند در درگاه احدیت مقبول است ... حضرت موسی خدمت به وحدت انسانی نمود حضرت مسیح وحدت عالم انسانی تأسیس کرد، حضرت محمد اعلان وحدت انسانی نمود... بهاءالله تجدید تعالیم انبیاء فرمود ... برای شما تأییدات الهیه میطلبم." (مجموعه خطابات چاپ مصر، فرج الله ذکرالکردی 1921، ص 18).

در روز خداحافظی در لندن چنین میگوید: "از تقالید دست بردارید دین باید سبب الفت و محبت باشد. اگر سبب عداوت گردد عدم دین به از وجود آن است."

(خطابات ... یاد شده، ص 31).

"درفکرآن باشید که خدمت به هر نفسی از نوع بشر نمائید و به اعراض و انکار و استکبار و ظلم و عدوان اهمیت ندهید و اعتناء نکنید بالعکس معامله نمائید و به حقیقت مهربان باشید." (خطابات ... یاد شده، ص 43-42).

عبدالبهاء از لندن به پاریس میرود و از 14 اکتبر 1911 تا دسامبر 1911 در پاریس اقامت میکند. دراین مدت 48 سخنرانی از او ثبت شده است. 45 جلسه سخنرانی در منازل خصوصی و یا آپارتمانی که اجاره شده بوده (در همین منزل محمد قزوینی و تقی زاده با او ملاقات میکنند) و 3 سخنرانی در کلیسا و جمع سوفسیتها انجام میشوند.

مطالب سخنرانی ها بطور خلاصه چنین است:

همانطور که در عالم جسمانی بهار، تابستان، خزان و زمستان است همین قسم در عالم روحانی فصولی است و نتیجه میگیرد که هر دینی هم بعد از بهار خزان دارد.

(خطابات ... یاد شده، ص 64)

"دین است که سبب اتحاد عالم میشود، اعظم فضائل عالم انسانی علم است."

(خطابات ... یاد شده، ص 69)

"1300 سال است که میان مسیحیان و مسلمانان نزاع و جدال است و حال آنکه بسببی جزئی این عداوت و سوءتفاهم زائل میشود و نهایت الفت حاصل میگردد."

(خطابات ... یاد شده، ص 69)

"نهایت آرزوی ما این است که جنگ و جدال از میان برخیزد بجای جنگ صلح قراریابد و مقابل بغض محبت بیاید."

(خطابات ... یاد شده، ص89)

"مهربانی خوش است نه عداوت عدل خوب است نه ظلم رحمت خوب است نه زحمت نور مقبولست نه ظلمت علم عزت است نه جهل توجه به خدا خوب است نه ضلالت."

(خطابات ... یاد شده، ص 128)


در مجلس روحانیون(اسپریتیوایست) چنین میگوید:

"شکر خدا که درپاریس در چنین جمعی روحانی حاضرشدم ... انسان به جسم انسان نیست انسان به روح انسان است ... تحری حقیقت سبب ظهور روح است اول چیزی که برای انسان لازم است تحری حقیقت است."

(خطابات ... یاد شده، ص 80)

"ازجمله اساس بهاءالله ترک تعصب مذهبی و تعصب جنسی و تعصب سیاسی است. عالم بشر به مرض تعصب مبتلا شده و این مرض مزمن است که سبب هلاک است."

(خطابات ... یاد شده، ص 164)

"هیچ مقصودی نداریم جز محبت عالم انسانی و نهایت آمال و آرزوی ما این است که الفت بین بشر حاصل شود."

(خطابات ... یاد شده، ص 183)

"درندگی سزاوار حیوانات وحشیه است سزاوار انسان الفت و محبت است."

(خطابات ... یاد شده، ص 192)

"از بدایت عالم تا امروز هروقت ندای الهی بلند شد ندای شیطان هم بلند شد ... فریسیان حکم برقتل مسیح دادند ... در زمان حضرت محمد علمای قریش خواستند نورانیت محمد را از انتشار منع کنند ... آیا هیچ یک توانستند مقاومت نمایند."

(خطابات ... یاد شده، ص187)

"جمیع انبیای الهی مظاهر حقیقت اند حضرت موسی اعلان حقیقت کرد حضرت مسیح ترویج حقیقت نمود حضرت محمد تأسیس حقیقت کرد."

(خطابات ... یاد شده، ص 214)


همانطور که می‌بینیم سخنرانی های عبدالبهاء در اروپا دفاع از ادیان بطورکلی و تشویق به صلح و دوستی و ترک تعصبات بوده است.

عبدالبهاء پس از بازگشت از سفر اروپا به مصر باز میگردد و در مارس 1912 عازم سفرآمریکا و کانادا میشود. این سفر 9 ماه به طول می انجامد. در طول این مدت به شهرهای مختلف آمریکا و کانادا سفر میکند و جمعاً 58 سخنرانی در مجامع مختلف ایراد مینماید که مختصراً به آنها می پردازیم. عبدالبهاء در جواب سئوالی که ازاو میشود "آیا شما مسیح هستید فرمودند من بنده خدا هستم." (بدایع الاثار... یاد شده ، جلد دوم ص 20)

همانطور که قبلاً یادآور شدیم عبدالبهاء دراین سفر نه هدیه ای از شخصی قبول میکند و نه ملاقاتی با صاحبان قدرت و ثروت میکند. محمود زرقانی یکی از همراهان عبدالبهاء و نویسنده بدایع الاثار که خاطرات سفررا نوشته، مینویسد "در نیویورک شخصی بنام کارنگی که از ثروتمندان بود از عباس افندی چندین بار دعوت کرد اما او نپذیرفت. جنرال قنسول ایران وساطت نمود. گفت اگر شخص فقیری بود به منزل او میرفتم اما چون از اغنیای مشهوراست، صلاح نیست."

(بدایع الاثار... یاد شده، ص 21)

حتی بهائیان آمریکا که مبلغ 16 هزار دلار مخارج سفر برای او میفرستند "چون برات رسید فوراً پس فرستادند و از بندراسکندریه در مصر به احمد سهراب که در آمریکا جزو مترجمین او بوده است مینویسد این وجوه را بزودی به صاحبانش رد کنید."

(بدایع الاثار... یاد شده، ص 6)

درآمریکا عباس افندی را پیغمبر شرق و نبی صلح مینامند ولی او خود میگوید من پیغمبر نیستم بنده خدا هستم و نامم عبدالبهاء است.

(بدایع الاثار... یاد شده، ص 30- 29)


مطالب مطرح شده در سخنرانی های او در آمریکا و کانادا نظیر همان مطالب ایراد شده در سخنرانیهای اروپا بوده است. مهمترین مطالب ایراد شده از این قرار هستند:

"الفت شرق و غرب ممکن است، درندگی سزاوار عالم حیوانی است، شایسته انسان محبت است، دین باید مطابق علم باشد اگر مخالف باشد جهل است. تعصب هادم بنیان بشری است، زن و مرد باید دارای حقوق مساوی باشند، مشکل افتصاد باید حل گردد."

خطابات در آمریکا ... یاد شده، ص 8-1)


در کلیسای اسنشن (Ascension) تأکید میکند که اساس مدنیت الهیه صلح اکبراست وحدت عالم انسانی است فضائل است.

سخنرانی در محل هتل انسونیا خطاب به اسقف کلیسا میگوید "میخواهم سوءتفاهمی که میان ملل شرق و غرب است برطرف شود تا کل محبت تامه به یکدیگر پیدا کنند."

(خطابات یاد شده در آمریکا، ص 26)

در مهمانی که ضیاء پاشا سفیر عثمانی بافتخار او ترتیب داده بوده است، به ایراد سخنرانی می پردازد. تکیه او دراین سخنرانی بر علل اختلافات است و چنین میگوید:

"اساس جمیع ادیان حقیقت است و حقیقت تعدد ندارد اختلافات از تقالید است."

(خطابات ...یاد شده، ص 48)


سخنرانی در کلیسای متودیک ها ( Great Methodic Church) .

درکلیساها از حضرت موسی و حضرت محمد تجلیل میکند و چنین میگوید:

"حضرت محمد ظاهرشد و در جزیرة العرب قبائل عرب را با یکدیگر متحد نمود و حضرت موسی ترویج حقیقت نمود حضرت مسیح مؤسس حقیقت بود حضرت محمد حامی حقیقت بود جمیع انبیاء نور حقیقت بودند."

(خطابات ...یاد شده، ص 70)


در کلیسای موحدین (Theolgical Church).

سخنرانی دراین کلیسا در لزوم رابطه بین شرق و غرب است.

"انشاءالله ارتباطی مابین شرق و غرب حاصل میشود. ما باید متابعت سیاست الهیه کنیم جمیع ملل را دوست داشته باشیم به جمیع مهربان باشیم و جمیع را برگ و شکوفه و ثمر یک درخت بدانیم."

(خطابات ...یاد شده، ص 133)


درکنیسه یهودیان مینیاپولیس (Minneapolis) در سخنرانی خود میگوید:

"خداوند عقل داده که پی به حقایق بریم اگر مسئله ای مخالف عقل است بدانیم که شایان اعتماد نیست بلکه اوهام است ... دراین قرن باید با جمیع ادیان در نهایت الفت و محبت سلوک کرد ... از جمله ادیان عظیمه الهیه دین موسوی است. ازجمله دین عیسوی است. از جمله دین محمدی است ... چرا باید بین یهود و نصاری و مسلمان عداوت باشد."

(خطابات ...یاد شده، ص 249)


این مختصری بود از متن سخنرانیهای عبدالبهاء در اروپا و آمریکا.

شاید بتوان گفت اولین مرتبه در تاریخ بوده است که درکنیسه یهودی تعریف از مسیحیت و اسلام و در کلیسا تعریف و تمجید از اسلام شده باشد.

اگر با چشم باز و بدون تعصب نگاه کنیم می بینیم گفتگوی تمدن ها که امروزه ورد زبان همه سیاست مداران جهان است حدود 100 قبل توسط عبدالبهاء مطرح شده است و درباره لزوم آن بحث کرده است.

علت جنگها و اختلافات را برشمرده است و راه های اصلاح آنها را هم پیشنهاد کرده است. گفتگوی تمدنها و حل اختلافات از راه گفتگو توسط بهاءالله مطرح شده و عبدالبهاء بعداً آن را ترویج داده است.

خدمتی را که عبدالبهاء با تحمل رنج سفر برای بهبود وضع جوامع بشری انجام داد و بذری را که پاشید امروزه با همه مشکلاتی که درسرراه دارد کم کم جوانه میزند. بامید روزی که سرسبز شود.

سیاست مداران و سرمایه داران به این نتیجه رسیده اند که راز موفقیت آنها در حل مشکلات و گفتگو است نه اعمال جبر و زور.

امروزه می بینیم که دولتهای مقتدر جهان که هرکدام نیمی از جهان را اداره میکردند اکنون حتی قدرت کنترل یک کشور ضعیف را هم ندارند.

اگر ساکنین کره زمین بخواهند دراین جهان ادامه حیات بدهند، باید دست از تمامیت خواهی به هرفرم و شکلی چه مذهبی و چه سیاسی و چه اقتصادی بردارند و به گفتگو و پیدا کردن راه حلهای بحرانهای اقتصادی و مذهبی بپردازند.

این پیامی است که بهاءالله 150 سال قبل به بشریت داد. ولی متأسفانه درآن روز گوش شنوائی نبود. اگر سیاست مداران و رهبران مذهبی جهان به پیام او گوش میدادند، خسارت ناشی از 2 جنگ جهانی و صدها جنگ بعد از آنها روی نمی داد و ملیونها انسان کشته نمی شدند و شهرها ویران نمی گردید.

[ویرایش] عبدالبهاء و انقلاب مشروطیت

نقش عبدالبهاء در انقلاب مشروطه را باید در دو زمینه مختلف مورد بررسی قرارداد. یکی نقش عبدالبهاء در روشنگری جامعه و طرفداری از حکومت قانون و کوتاه کردن دست روحانیون از دخالت در سیاست. این کاری بوده است بسیار مهم و ضروری و عبدالبهاء چنانکه دیرتر نشان خواهیم داد درآن نقش عمده ای داشته است.

دیگری نقش عبدالبهاء و بهائیان در عدم شرکت در اقداماتی از قبیل ابراز خشونت و یا قیام مسلحانه. دراین زمینه عبدالبهاء بهائیان را از هرگونه اقدامی شدیداً منع کرده است.

عبدالبهاء با دوران سرکوب شدید بابیان به علت قصد ترور ناصرالدین شاه و فاجعه ای که ببار آمد، و دیرتر با آزارهای مستمر و پایان ناپذیری که به بهائیان وارد می‌آمد، کاملاً آشنا بود. بهاءالله سعی در اصلاح اخلاقی جامعه بابی و بیرون آوردن آن از زیر ضربات شدیدی که توسط روحانیون و دربار به آنها وارد شد داشته. ازاین رو عبدالبهاء به درستی تشخیص داده بود که هرگونه دخالت عملی از طرف بهائیان در انقلاب مشروطه آب به آسیاب ریختن آن بخش از روحانیت بود که با مشروطه مخالف بودند. سعی این روحانیون بر آن بود که مردم و دربار را ازنفوذ بهائیان در آن نهضت (آن روز فقط کلمه بابی مطرح بود) بترسانند و می گفتند که مشروطه کار بهائیان است و مشروطه خواهان بهائیان هستند.

اگر بهائیان به نفع مشروطه فعالیتی میکردند روحانیون موفق میشدند که مردم را برعلیه مشروطه و مشروطه خواهان تحریک کنند. بدین ترتیب هم مشروطه ضرر میدید و هم مشروطه خواهان. با وجود اینکه بهائیان هیچ گونه دخالتی نداشتند روحانیون سعی در نشان دادن دخالت آنها داشته اند تا بتوانند از احساسات مذهبی مردم سوءاستفاده کنند. شیخ فضل الله نوری از روحانیون ضد مشروطه در لوایح خود چنین مینویسد:

"برأی العین همه دیدیم می بینم که از بدو افتتاح این مجلس جماعت لاقید لاابالی لامذهب از کسانی که سابقاً معروف ببابی بودن بوده اند و کسانی که منکر شریعت و معتقد به طبیعت هستند همه در حرکت آمده و به چرخ افتاده اند."

(لوایح شیخ فضل الله نوری، نشر تاریخ ایران 1362، ص 28).

یحیی دولت آبادی ازلی چنین مینویسد:

"سید محمد یزدی و امثال او [از مخالفان مشروطه] از قول بابیها کاغذ مینویسند از مشروطه تمجید میکنند و آن نوشته جات را در حضرت عبدالعظیم منتشر ساخته از آنجا بشهر تهران آورده شهرت میدهند که مشروطه خواهان نوشته اند و هریک آنها از هرگونه تشبث برای بدنام ساختن آزادی خواهان دریغ نمی دارند."

(حیات یحیی، تألیف یحیی دولت آبادی، نشر عطار 1361 جلد دوم، ص 130)

روحانیون که از همکاری با دولت در قلع و قمع بابی ها در دوران ناصرالدین شاه تجربه بسیار خوبی بدست آورده بودند، سعی میکردند که در انقلاب مشروطه هم با همین نیرنگ شاه و مردم عادی را برعلیه مشروطه به شورانند.

محمد علی شاه با مشاورهء مستبدین تلگرافی به ملا محمد کاظم خراسانی مرجع بزرگ جهان تشیع در آن دوران میزند و علت به توپ بستن مجلس را وجود بابیان در آن جمع مینامند. اگر موفق به جلب نظر روحانی نامبرده میشدند به هدف خود میرسیدند و حداقل برای مدتی کار مشروطه را متوقف میکردند.

"آزادی را که از لوازم استقرار مشروطیت بود جمعی از مفسدین وسیله پیشرفت اغراض باطنیه و خیالات فاسده خود که مباین و منافی با اساس شرع مقدس اسلام بود قرار داده درذهن عوام نوع دیگر رسوخ دادند... انجمن بابیه تشکیل داده و گفتگو آزادی این طایفه را به میان آوردند. دیدیم نزدیک است در اساس شرع مقدس نبوی رخنه انداخته."

(حیات یحیی ... یاد شده، ص 358).

البته چون ملاکاظم خراسانی به مسئله آگاهی داشته فریب این مطلب را نمی خورد و در جواب آنها مینویسد با این کار شما کشور را خراب کردید و پای اجانب را به ایران بازکردید اگر بابیان مقصر بودند جرم آنها "بوزارت عدلیه ارجاع و بعد از ثبوت شرعاً بر وفق قوانین مشروطیت اسهل مایکون و موجب استحکام اتحاد دین و دولت بود. گرفتار شدن آن صاحب اعلانات کفریه که از لسان بابیه منتشر می نمودند به عرض اقدس نرسیده؟"

(حیات یحیی ... یاد شده، ص 366- 365).

اشاره ملاکاظم به همان اعلامیه هائی است که از قول بابیان (بهائیان) درایران انتشار میدادند.

با توجه به مطالب ذکرشده می بینیم که عبدالبهاء با چه تیزبینی و شناختی مانع به ثمر نشستن اهداف آن عده ای میشود که هم قصد داشتند مشروطه و حکومت قانون را از بین ببرند تا خود کما فی السابق حاکم باشند، و هم مخالفین خود که بهائیان باشند از سرراه بردارند.

بدین ترتیب عبدالبهاء هم به جامعه بهائی خدمت کرده است و از کشت و کشتار مجدد آنها جلوگیری کرده و هم اسلحه را از دست مخالفین مشروطه گرفته و آنها را خلع سلاح کرده است.

[ویرایش] آثار عبدالبهاء

آثار نوشته شده توسط عبدالبهاء را میتوان به 3 دسته تقسیم کرد:

1- آثاری نظیر مفاوضات، تذکرة الوفا، مکاتیب برای جامعه بهائی. مفاوضات جواب به سئوالات خانمی آمریکائی است در زمینه تاریخ ادیان و مباحث فلسفی، تاریخی و علمی. تذکرة الوفا شرح حال برخی از بهائیان. مکاتیب، نامه هائی است که به سئوالات بهائیان جواب داده و آنها را راه نمائی کرده است.

2- آثاری نظیر رساله مدنیه، رساله سیاسیه و مقاله شخصی سیاح. این سه اثر بدون امضای او منتشر شده است.

ما در اینجا مختصراً به رساله مدنیه می پردازیم و نقش این رساله را در بیداری جامعه و انقلاب مشروطه نشان میدهیم.

عبدالبهاء این رساله را به دستور بهاءالله و در سال 1875 تحت عنوان اسرارالغیبیه لاسباب المدنیه می نویسد. این نوشته به طور خطی درایران منتشر میشود اما بعداً و در سال 1882 در بمبئی بدون ذکر نام نویسنده چاپ میشود.

دراینجا فقط مختصراً به نظر دو مورخ نامدار ایران خانم هما ناطق و فریدون آدمیت نسبت به این رساله اشاره میکنیم.

در کتاب "افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشده دوران قاجار" چنین مینویسند: "درجهت دیگر اندیشه ترقی هواخواهانی دارد که با قوت ازآن دفاع میکردند. نمونه اش رساله ای است که نه اسم دارد و نه اسم نویسنده این رساله که در 1292 نگاشته شده تا درجه ای بازنمای سیاست ترقیخواهانه عصر سپهسالار است."

"عزت و سعادت هر ملتی درآن است که از افق معارف بدرخشد. هم چنانکه "شرافت" آدمی دراین است که درعالم امکان منشاء خیر می گردد" آنچه باید و شاید قیام نماید. آن انعکاسی است از فلسفه ترقی و حرکت آدمی در جهت تعالی. او خواهان تمدن و ترقی و آسایش و راحت اهالی ایران است.

دسته دیگر ایراد می گیرند که اصلاح امور با شتاب انجام پذیر نیست و به جمعی که معتقد هستند که اهل ایران خود ایجاد اصلاحات لازمه سیاسیه و معارف عمومیه و مدنیت کامله نمایند و لزوم اقتباس از سایر طوایف را نمی پسندند جواب میدهد "آیا توسعه دایره معارف و تشیید ارکان فنون و علوم نافعه و ترویج صنایع کامله از امور مضره است، زیرا که افراد هیئت اجتماعیه را از حیز اسفل جهل به اعلی افق دانش و فضل متصاعد می فرماید یا خود تأسیس قوانین عادله موافق احکام الهیه که کامل سعادت بشراست."

اعتراض مخالفان را از جهت "اقتباس از ملل سایره" هم وارد نمی داند. دراین باره به احکام و احادیث استناد میجوید که تقلید از طوایف دیگر منع شرعی ندارد. سخن نویسنده با این پیام بدیع پایان می پذیرد:

"ای پسران خاک، از تاریکی بیگانگی به روشنی خورشید یگانگی روی نمائید. اینست آن چیزی که مردان جهان را بیشتر از همه چیز بکارآید ... چون جهان را تاریکی فراگرفت دریای بخشش بجوش آمد و روشنائی هویدا گشت تا کردارها دیده شود ... ای مردمان گفتار را کردار باید، چه که گواه راستی کردار است ... راه آزادی باز شد، بشنایید و چشمۀ دانائی را از او بیاشامید".[1]*

(افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشده دوران قاجار، تألیف فریدون آدمیت، هما ناطق، انتشارات آگاه 1356، ص 117- 114).

خلاصهء کلام، عبدالبهاء طفل بوده است که به تبعید و زندان میرود و پیرمردی است که آزاد میشود. یک تنه با دشمنان داخلی و خارجی روبرواست. جامعه بهائی را حفظ میکند. تشکیلات بهائی را پایه گذاری میکند. با افراد جامعه بهائی درسراسر عالم از طریق مکاتبه در تماس است. به دردهای آنها میرسد و به سئوالات آنها جواب میدهد و آنها را راهنمائی میکند. در سن کهولت برای رساندن پیام بهاءالله به اروپا و آمریکا سفر میکند. در زمان جنگ جهانی اول با دید تیزبینی که داشته است بفکر نجات جان مردم از گرسنگی میافتد. مقدار زیادی گندم میخرد و در زمان کم بود مواد غذائی مردم فلسطین را از گرسنگی نجات میدهد. براثر این اقدام از طرف دولت انگلیس که مسئول فلسطین بود، لقب سر میگیرد. اما عبدالبهاء هیچ گاه و در هیچ نامه ای از این کلمه سر استفاده نمی کند. در مرگ عبدالبهاء ساکنین فلسطین همه سوگوار میشوند در زیر با چند جمله ای از غیره بهائیان که در مراسم تشییع جنازه او بوده اند، اکتفا میشود. برای خود نام و نشانی نخواسته و اجازه نداده است که روزی را به عنوان او تعطیل کنند نه تولد و نه مرگش را. در نوامبر 1921 و درسن 77 سالگی چشم از جهان می بندد. در خاتمه به چند جمله از نمایندگان جوامع مسلمان، مسیحی و یهودی ساکن در حیفا اشاره میشود.

[ویرایش] شرح تشییع جنازه

شرح تشییع جنازه و متن سخنرانی های در تشییع جنازه توسط روزنامه النفیر در حیفا به شماره 2889-9 اول دسامبر 1921 به ثبت رسیده است.ادیب یوسف افندی نماینده اسلام احساسات خودرا چنین بیان نمود. ای معشر عرب و عجم برای که گریه و زاری میکنید آیا برای کسی است که در حیات دیروزی خود بزرگ بود و در موت امروزی برزگتر است ... نظر براست کنید نظر به چپ نمائید. نظر به شرق و غرب نمائید به بینید چه عظمت و جلالی غیبت نموده چه پایه بزرگ صلحی منهدم شده چه لبهای فصیحی خاموش گشته و اسفا ... .

فاضل ابراهیم افندی نماینده مسیحیان چنین میگوید: چقدر این مصیبت جانگداز تلخ و ناگواراست این خسارت فقط راجع به مملکت ما نیست بلکه یک فاجعه عمومی است. حضرتش ناس را تهذیب فرمود تعلیم نمود احسان کرد و ارشاد فرمود تا آنکه قومش را به اعلی ذروه جلال فائز نمود ... .

نماینده جمعیت یهود مسیو سالمون، چنین میگوید: در قرن انتشار فسلفه حسی و غلبه مادیات خیلی عجیب و نادر است که فیلسوفی با احاطه عبدالبهاء عباس یافت شود. آن وجودی که به قلب و عواطف تکلم میکند و روح را به تعالیم و مبادی حسنه اش سیراب مینماید.

عبدالبهاء رحلت فرمود بعد از آنکه از استبداد و تعصبات دینی و هتک احترام حریت افکار در این عالم صدمات و ابتلائات زیاد دید ... کسی که گذشته ای باین درخشندگی دارد هرگز نمرده است... .

آرامگاه ابدی عبدالبهاء در حیفا و در جوار آرامگاه باب قرار دارد


[ویرایش] رده

بنده این مقاله را رده تهرانیان زدم، اما 2 اسم بر فرد مد نظر مقاله موجود بود. بنده عبدالبها را برگزیدم. دوستداران مقاله در صورت لزوم این رده را تغییر دهند. Ghods ۲۱:۰۳, ۱۲ مارس ۲۰۰۷ (UTC)