بحث کاربر:سعید صالح احمدی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

نام : سعید شهرت : صالح احمدی متولّد برازجان که اصالتا ً به روستای شُنبه از توابع شهرستان دشتی متعلقم و با کمال افتخار به آنچه که بدان تعلق دارم،عشق می ورزم و از بیان روستایی بودن خویش هیچ ابایی ندارم بلکه بر تداوم و گسترش ارزش ها و اصالت ها،سخت اصرار می ورزم . فرزند دوم خانواده و تنها پسر خانواده می باشم و وابستگی شدیدی نسبت به پدرم داشته و نزدیکترین شخص به خویش را دوست عزیزم «حمزه ابراهیمی» می دانم که در بسیاری از موارد با یکدیگر اشتراک نظر داشته و با یک اشارت بسیاری از مسائل را به یکدیگر منتقل می کنیم و عجیب است که دو نفر بتوانند تا این سطح اشتراک نظر داشته باشند . اشعار« شاهکار بینش پژوه » ،« احمدشاملو » ،« سهراب سپهری » ،« مصطفی رحماندوست » و « قیصر امین پور» را خیلی می پسندم و اندیشه ورزی ها و آثار بی کران دکتر شریعتی را از خردمندانه ترین آثار تاریخ می دانم و «مولانا» را شاعری پیشرفته تر از انسان های قرن 21می دانم و بدین اصل اعتقاد راسخی دارم. در زمینه ی موسیقی استاد محجوب و مردمی « محمدرضا شجریان» را برترین دانسته و سخت از بازی « پرویز پرستویی » لذت می برم . بشر از دیرباز بر اصالت و وجود اولیه خویش مفتخر بوده و بی شک انسان ِ آزاده ی حق شناس هیچ گاه زحمات پدر و مادر خویش را از یاد نبرده و بر تقدس روح این دو قلب واقف بوده است ؛ چه بسا انسان هایی که به اوج ِ شکوه و عظمت رسیدند اما قلبا ً بر این اصل معترف بود که هر آنچه را که امانت در دست اوست ، همه از دعای خیر والدین است که بی منت و مزدی فکر و سرمایه و هستی خویش را وقف ِ به اوج رسانیدن این امانت الهی کرده اند . خدای عزوجل را شکر گویم بابت این چنین حکمت ِ نیکی که بر من مقرر داشت تا از وسعت ِ وجود مبارک چنین گستره های عاطفی ، بهرمند باشم و از نورافشانی های شان مستفیض گردم و بی شک این تقدس به دلیل دارا بودن سرچشمه ی گرانبهای ثقیل آسمانی است که خداوند در وجود این چنین فرشتگانی قرار می دهد . پدرم صالح صالح احمدی کارمند اداره ی آب بوشهر بود که پس از 28 سال خدمت خالصانه به دلیل بالا رفتن سن که گریبانگیر ایشان شده است به اداره ی امور آب شهرستان دشتی منتقل شدند و هم اکنون در قسمت حقوقی امور آب دشتی مشغول به خدمت هستند البته تخصص اصلی ایشان در امور اندازه گیری آب است و سالها ایشان مسئول اندازه گیری رودخانه ها و چشمه های استان بوشهر بوده اند و علاقه ی وافر و احساس مسئولیت زیادی را در خصوص این شغل پژوهشی شان داشتند .

صادقانه بگویم که صادقانه تر از پدرم در امر خدمت به جامعه کسی را ندیده ام که البته این شاید برگردد به عشق بی کرانی که نسبت به وی دارم و او را به منزله ی قصه های چشمان می دانم و چه بسیار شبهایی را به یاد دارم که تا سحرگاهان فقط به چشمان پدر نگریستم و رایحه ی عسل را در قلبم احساس می کردم و چه فریادگونه در قلبم احساس شعف و شادی کرده ام («  . . . و صدا صدای عشق است ») . 

جد پدری ام مرحوم احمد خان ِ شاه منصورخان ِ محمدحسن خان ِ حیدرخان ِ حاجی خان است که همین مرحوم حیدرخان برادر عارف جنت مکان محمدخان دشتی می باشند و به موجب آن این حقیر از برادرزادگان مرحوم محمدخان می باشم و بدین امر مبارک مفتخرم . فی الواقع می توان از سجایای اخلاقی مرحوم احمدخان این چنین گفت که این شخصیت آگاه به مسائل فقهی و علم انساب همواره در زندگی خویش سعی بر آن داشت که در معاشرت با بزرگان و عامه ی مردم حتی کوچک ترین آنها ، کوچک نفس بوده و با پرهیز از اشرافی گری های مرسوم در آن عصر و با هدف ارج نهادن و تکریم ذات مقدس انسان ، روح اخلاص منشی را در خود بپروراند و به دور از جنجال های سیاسی – اجتماعی عصر خویش، زندگی ساده و بی آلایشی را در پیش گیرد . از دوستان و نزدیکان مرحوم احمدخان می توان به فقیه عالیقدرمرحوم حاج سیدعلی قمی بهبهانی و حاج میرزا احمد دشتی از بزرگان دین در این عصر اشارت نمود که طبق گفتار قدیمی های دشتی هنگامی که مردم عامه برای رفع تشکیکات مذهبی و گرفتن مشاوره های دینی خدمت مبارک و روحانی حاج میرزا احمد دشتی می رسیدند،عده ای از آنها را به مرحوم احمدخان رجوع می داد . قدیمی ها بزرگ ترین خصیصه ی علمی مرحوم احمدخان را آگاهی نسبت به علم انساب می دانند و همچنین هرگاه نام احمدخان بر گوش قدیمی ها طنین انداز می شود بی شک لبخندی را بر لبان آنها خواهیم دید و این مساله بر می گردد به نکته سنجی ها و بذله گویی های منحصر به احمدخان که جهان را به دیده ی طبیعی آن می نگریست و مخاطب را از همنشینی و انیس شدن با خود خشنود نگه می داشت و با زبان کنایه بسیاری از مقاصد خود را به ذهن مخاطب می رساند و این خصیصه ی ارزشمند و گرانبها را ساسان صالح احمدی ( دامادمان ) از نوه های دختری آن مرحوم به ارث برده است . این حقیر از مرحوم احمدخان تصاویر و سیگنال های ضعیفی را در ذهنم به یاد می آورم اما خلاصه کلام باید بگویم به جز چند تلاوت قرآن کریم که از وی به یاد دارم هیچ تصویر پر وضوح دیگری در ذهن ندارم اما طبق شنیده ها ایشان در مکتب خانه درس خوانده اند و خواندن را به نوشتن ترجیح می دادند و همین مساله موجب شد تا ایشان از خط خوبی برخوردار نباشند که در میان تمامی خصوصیات ایشان متاسفانه فقط همین به این حقیر به ارث رسیده و از هوش و ذکاوت ایشان چیزی را مکتسب نشدم .


ساده زیستی ، حس انسان دوستی و شناخت معرفتی مرحوم احمدخان باعث شد که با وجود دارا بودن در زمینه ی اراضی کشاورزی و نخیلات یک روال درویش گرایانه ای را در پیش بگیرند که برای پر وضوح شدن همین ساده زیستی ایشان می توان بدین مساله اشارت نمود که مرحوم احمدخان در حضور برادر بزرگش مرحوم داراب خان هرگز برروی فرش ننشست و همین موجب شد تا داراب خان، احمد را نزدیک ترین شخص به خود بداند . احمدخان دومین فرزند پسر مرحوم شاه منصورخان در سال 1299 ه.ش در روستایی نزدیک به شنبه به نام «باغان» چشم به جهان گشود و در 6 ماهگی از داشتن پدر بی بهره ماند و شاه منصورخان دار فانی را وداع و به جانب حق پیوستند . پس از فوت پدر وی با سرپرستی مادرش « بی بی هاجر حسینی » شهره به عمه بی بی یکی از سادات جلیل القدر منطقه ی دشتی می باشند تحت تربیت قرارگرفتند . کمتر از5 سال از عمر وی نگذشته بود که راهی مکتب خانه جهت ِ فرا گرفتن قرآن نزد زائرمحمد دریا ملقب به آخوند زالی فرستاده شد . مرحوم احمدخان از آن چنان هوش و ذکاوتی برخوردار بودند که پس از مدت زمانی کوتاه قرآن را ختم نموده و در یادگیری ، حفظ و اکتساب کتب ادبی همچون دیوان حافظ ، مثنوی معنوی حضرت مولانا ، بهارستان جامی ، گلشن راز خیام نائل گردیدند .

ایشان یکی از مورخین منطقه ی دشتی و حومه بودند که در امور مذهبی ، درک مسائل دینی شهره بودند آن چنان از هوش خوبی برخوردار بودند که مردم شنبه و اطراف هر گاه با مساله ای مواجه می شدند از وی به عنوان اولین منبع و ماخذ معتبر دینی بهره مند می شدند و ایشان سعی می کردند با بیان پاسخ های صریح و محکمه پسند و منطقی عامه ی مردم را از آگاهی های دینی ، بهره مند سازند . ایشان با حافظه ای سرشار از دانستنی ها مورد تائید آیات العظام بزرگ از جمله فقیه عالیقدر حاج میرزا احمد دشتی و علمای برجسته ی دیگری همچون حضرت حاج سیدعلی قمی بهبهانی بودند که بر علم وی صحه می گذاشتند .

ایشان آن چنان فروتن ، متواضع و کوچک نفس و دور از تجملات بودند که با کوچکترین و بزرگ ترین ِ مردم یک رفتار پسندیده را به عینه نشان می دادند تا اینکه در اول آبان ماه 1370 به علت عارضه ی قلبی دار فانی را وداع نمودند و به دیدار حق شتافتند و آرامگاه وی که در شهر کاکی در جوار ملکوتی انسان عالیقدر حاج سید محمد امین فاطمی و حاج سید حسین حسینی آرمیده است ؛ روحش شاد و یادش گرامی .


پدرجد مادری ام مرحوم حاج داراب خان می باشند که ایشان از فرزندان شاه منصورخان می باشند و به ظن تمام کسانی که به عمق وجود ایشان سفر کرده اند داراب خان را حاتم طایی زمان خویش می دانند و ایشان به دلیل جاذبه ی رفتاری که از خود بروز می دادند مورد لطف نزدیکان خویش قرار می گرفتند . نجابت و سرشت مطهر داراب خان موجب شد تا خداوند بر وی نعمات فراوانی ارزانی دارد و اندیشه ی مرحوم خان بر این بود که می توان زیست و مردمداری کرد ؛ بنابراین خان وظیفه ی تامین امرار معاش کل روستانشینان شنبه را بر عهده گرفت و واقعاً اگر کمی انصاف وجود داشته باشد و از قدیمی های روستا متبحث و پرسشگر باشیم قطعا نیز همینگونه است که بیان شد . داراب خان رضایت قلبی که به دلیل همین تبذل ها که انجام می داد در قلبش ایجاد شده بود او را آوازه ی زمانه ی خویش کرد و قلعه ی اجدادی که بصورت امانت در دست وی بود ، خاستگاه بزرگان و اندیشه ورزان بود و پذیرای عامه ی مردم قدرشناس و در مفهوم متعالی آن . خیلی از قدیمی های روستای شنبه که فی الواقع این روستا هنوز هم از بعد وسعت و جمعیت جز بزرگترین روستاهای استان می باشد ، بر این اصل اعتقاد بدیهی و راسخی دارند که داراب خان حق زیادی را بر گردن ایشان دارند که متاسفانه هیچ یک از فرزندان آن مرحوم نتوانستند همچون پدر محبوب و در خلاصه ی کلام ، امانت دار سرشت پاک آدمی باشند و هرگز نتوانستند شکوه و عظمت پدر را در خود بپرورانند و روح عظیم پدر نتوانست بر پیکره ی کوچک فرزندان رسوخ کند و هیچ کدام از آنها ظرفیت پذیرش چنین گستره ی معنوی را نداشتند . مرحوم داراب خان پس از انقلاب اسلامی برای حل مشکل حاج مصطفی حسینی و پاسخ به استمداد وی به تهران مراجعه نمودند تا به دیدار حضرت امام (ره) برسند اما گویی گوی الماسین جان وی بشکسته بود و می بایستی به دیار حق بشتابند و چنین نیز شد و در میان بهت و حیرت و اندوه دوستان در یکی از مساجد وقفی اش در روستای شنبه به خاک سپرده شد و تراب شنبه را با جان خویش عطرآلود و آبادتر از دیروز ، ساخت و متاسفانه هنوز حاج مصطفی حسینی برای دلجویی و عرض تسلیت به خانواده ی مرحوم خان مراجعت ننموده است . متاسفانه پس از مرگ مرحوم داراب خان عده ای از قدرنشناس همچون گرگ های درنده ی بی احساس بر خانواده ی وی حمله ور می شدند و حتی بر مراسمات سوگواری امام حسین نیز که همه ساله در خانه ی مرحوم خان در روستای باغان برگذار می شده سنگ انداز بوده اند و به دلیل وسعت مقدار اموالی که پس از خان باقی مانده بود قصد داشتند که خانواده ی داغدار خان را از همان زمان فوت خان تحت فشار قرار داده و به مقاصد خود یعنی دستیابی به اراضی و مزارع که حتی طبق شنیده ها حاج میرزا احمد از بزرگان دین در منطقه نیز آن را متعلق به فرزندان خان می داند و هرگونه دست درازی به آنها را نهی کرده نیز،برسند و تا حدود زیادی نیز موفق بودند . سعید صالح احمدی دانشجوی رشته ی حقوق دانشگاه آزاد بوشهرمتولد بیمارستان 17 شهریور برازجان بیشتر کودکی اش را درشهرآبپخش گذراند. سپس درآبان ماه سال 70به دلیل فوت پدربزرگش احمدخان به روستای شنبه از توابع شهرستان دشتی مراجعه کرد و حدود 7 ماه را در این روستا زندگی کرد و دوباره به زادگاهش یعنی آبپخش سرزمین رویاهایش که هنوز با آن رویا ها زندگی می کند ، بازگشت و تا سوم ابتدایی درآنجا به زندگی خویشتن ادامه داد تا اینکه بالاجبارو به دلیل مشکلات کاری که پدرش با آن مواجه بود به برازجان عزیمت کرده و حدود 4 سال را دراین شهر گذراند وسرانجام به اصالتش یعنی شهرستان دشتی بازگشت و به دلیل علاقه ی مفرطی که به ادبیات داشت این رشته را گزینش نمود. اولین شعرجدی را که سرود برمی گردد به سال80 و در هنگام درس مطالعه و پژوهش که مورد تشویق آقای میرمحمدحسینی از اساتید شُهره ی ادبیات شهرستان قرار گرفتند که ظاهرا او را اینگونه مورد تشویق قرار دادند که : « در میان نوشته های ادبی ، شعرآقای صالح احمدی شعری بود بس عاشقانه و دلربا» و این بود که وی به راهی بی انتها رهنمون شد که گریز از آن سخت است و در عین حال می توان با شعر زیست و به زندگی امیدوارشد . سپس این احساس در قلب ِ وی بوجود آمد که این واژه ها چی اند که در هر لحظه ای ممکن است قلب ِ مرا به لرزه در آورد ؟ و او شعر نو را دریافت وآنقدر به شعر سپید احساس نزدیکی می کند که گویی می خواهد با خلقِ مضامین و سبک های جدید،خود را به ادیبان بشناساند و این جسارت را جناب غلامرضا حیاتی از ادیبان ومحققان ِنامی شهر درقلب ِوی بوجود آوردالبته اوخودش می گوید که یک بارقطعه ای ادبی با نام « شبانه » را به صورت غیرمستقیم به آقای بهزادی از دیگر اساتید ادبیات شهر رساند که ظاهراً ایشان پس از مطالعه ی این شعر سپید این گفته را بر زبان می آورند که : « من ازمطالعه ی این شعر، احساس خوشایندی را در قلبم احساس کردم ». وی دیدگاه ها و مختصر توضیحاتی را مبنی بر چگونگی سرایش اشعار ِ نخستینش این گونه بیان می کند : «« با این نظریه ی نیما موافقم که « شعر ِ بی وزن همچو انسانی است بی شک ، بی استخوان » اما با وجود ِ اینکه دلنشینی ِ شعر را مستلزم ِکلاسیک بودن و به تبع ِ آن وجود وزن و قافیه می دانم اما به این گفتار اشاره می کنم که آفرینش ِ وزن و قافیه باعث مهجورشدن و فاصله گرفتن ِ ذهن ِ شاعر از بطن قضایا وبه تبع منفی وار ِ آن مدفون شدن ِ ریشه ، محتوا و مفهوم اولیه ی شعر که در نتیجه ی سوختن ِ اندیشه ی فاصله گرفته از سرچشمه ی ادراکِ احساساتی است که فی الواقع به صورت آنی و لحظه ای در موقعیت های ِ گوناگون، بر قلب ِ پُرتلاطم ِ شاعر ِ دلسوز و با احساس ِ جامعه جاری می شود و شاعر می بایستی صادقانه تر از آن حد باشد که احساس ِشاعرانه اش را با نگارش ِواژگان ِ مصنوعی وتهی از احساس ،خدشه دار کند . برخی وجود ِ وزن را بصورت آزاد در شعر ِ نو یک نقیصه ی انگشت نما می دانند اما می بایستی این گونه بیان کنم آرا و نظریات ِ منحصر به خودم را خواه منتقد قانع شود و خواه در انتقاد خویش تجدید نظر نکند. همانگونه که می دانیم واژه ی «شاعر» واژه ای است بس عربی و به معنای «با احساس» و قطعا این شخص ِ دارای شعور و احساس بهتر می تواند محسوسات جامعه را لمس و به شکل تحریر درآورد . برخی شاعران لحظه های بی تحمل زندگی خویش را « لحظه های بی احساسی » می دانند که گاه ممکن است شاعر ماه ها بگذرد و حتی یک بیت شعر را هم نسراید و این حقیر این گونه شاعران را می پسندم چون بر جوشش شعر اصرار دارند و از کوشش شعر فاصله می گیرند و همواره سعی بر آن دارند تا چشمه ی جوشان ِ ناآرام ذهن خویش را به دست طبیعت بسپارند . شعر هر آنچه که باشد و با هر مضمون و محتوا و قالبی که خود را معرفی می کند ، می بایستی نشانگر طریق اندیشه ی شاعر باشد و من بر این قضیه شِکوه دارم که متاسفانه شعر و ادبیات در ایران رنگ باخته و بی محتوا شده و هر کسی با هر سطح ذکاوتی که دارد ، داعیه ی دایه بودن ادبیات را دارد و شعر پارسی همچون موسیقی ما رو به انحطاط است و متاسفانه این دردی است عظیم و ثقیل بر دوش ادب دوستان واقعی که می بایستی بار سنگین ادب را به صورت روبه جلو به نسل بعدی بسپارند و قطعا نسل آینده می بایستی با احساس مسئولیت بیشتری از این گوهر تابناک ِ اصیل مواظبت کنند . همانگونه که می دانید زبان پارسی به عنوان اصلی ترین ابزار و محور ماندگاری کشور ایران بوده است ؛ مغول ها تاختند ، اسکندر سوزاند ، عرب های جاهل سوزاندند ، انگلیسی ها به یغما بردند اما هیچ کدام نتوانستند اصالت را از ما بگیرند و گاه خود این اقوام بیگانه در پیکره ی زبان پارسی و فرهنگ ایرانی ذوب شدند و به عنوان مثال می توان بدین مثال مشهود اشاره کرد که نفوذ فرهنگ پارسی آنقدر در سطح و گستره ی وسیعی قرار دارد که قوم غارتگر مغول تاثیر زیادی از فرهنگ این مرز و بوم گرفت و پس از مدت زمانی - هرچند سخت و طاقت فرسا برای ایرانیان آن عهد - ، مغول ها شیفته ی فرهنگ و ادب پارسی شدند . فرهنگ به عنوان اصلی ترین مقوله ی مورد احترام جوامع پیشرفته،نمایانگر آداب و رسوم و چگونگی زندگی بشر بوده و همواره مورد هجوم بیگانه ها بوده و هست . چه بسا که در زمان اوج و عظمت ایران ، پادشاهان و فرماندهان ایرانی نیزبر دیگر فرهنگ ها هجوم می بردند و بر اشاعه ی فرهنگ خویش اصرار می ورزیدند تا مبادا فرهنگ بیگانه بر اندیشه ی خودی ها رسوخ کند و به بیان دیگر می توان گفت که به نوعی اقدام پیشگیرانه را پیش می گرفتند . هر یک از کسانی که در زمینه ی نوشتن مشغول هستند قطعا در زندگی خویش از یک یا چند نفر متاثر بوده اند و از مکتب فکری آنها متاثر بوده اند و من از جناب آقای غلامرضا حیاتی به عنوان یکی از دو الگوی خویش نام می برم و گمان نمی برم بلکه بدین مساله ایمان راسخی دارم که در شناخت شخصیت جناب آقای حیاتی و جنب آقای حسن ابراهیمی تاکنون هیچ کس به اندازه ی این حقیر موفق نبوده و هیچ کس نمی تواند این ادعا را رد کند و در آن ، جای هیچگونه شک و تردیدی نیست که اینان انسان هایی هستند در درجه ی اول « انسان» در مفهوم متعالی آن که همواره با ارائه یک سری اظهار نظرهای منصفانه در زمینه های سیاسی ، اجتماعی و ادبی هیچ کس نتوانست به اندازه ی ای دو عزیز مرا ارضا کند و چه خوب است که آدمی در راه و طریق آزادی گام بردارد و حس ِ ذاتی آزاده خواهی را در خویش بپروراند و به همگان بفهماند که می توان یکدیگر را دوست داشت و از تنفر به دور بود و در راه اصلاح و پایبند بودن به اصول در راه رو به جلو بردن اندیشه ی خود و ترقی اندیشه ها گام برداشت .

قطعاً سرشت پاک و حقیقت جوی آدمی هیچگاه از آزادی و احترام به حقوق بشر نمی هراسد و با احترام به سنت ها می بایستی از یک سری سنت گرایان انتقاد کنم و واقعاً جای تاسف دارد که برخی از انسان ها بدون مطالعه و به دلیل برخی کوته بینی ها و حسادت هایی که با قصد تخریب شخصیت بزرگان فرهنگ و ادب همچون شاملو،شریعتی و . . . روا داشته اند چهره ی این بزرگان را نزد آزاد اندیشان مخدوش می کنند و براین تصمیم زشت خویش اصرار می ورزند و قصد ندارند که حتی یک بار هم که شده اشعار شاملو را عمیق بخوانند . متاسفانه دامنه ی همین کوته بینی ها روزبه روز در حال رشد است و نقدهای مسمومی که نسبت به دکتر شریعتی و شاملو روا شده رو به وسیع شدن و در عین حال گسترش است و اینگونه رفتارهای نامناسب بر می گردد به این اصل که من آن را به عنوان بزرگترین چالش بشریت می دانم و این است که برخی دوست ندارند و یا شاید هم به نفع شان نباشد که سخن مخالف خود را بشنوند قطعا این تعدد اندیشه با وجود تمام بدی هایی که دارد اگر بخواهیم از پنجره ی انصاف به منظر مساله بنگریم متوجه می شویم که این اختلاف نظرها در صورت حفظ وحدت اصول یک خصیصه هم دارد و آن این است که باعث به وجود آمدن یک حالت تعادل می شود و جامعه را از گزند یک جانبه گرایی محفوظ می دارد و گروه ها ی سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و ادبی با در پیش گرفتن تعادل ، میانه روی  سخنان یکدیگر را در فضایی سازنده بشنوند .
حرف ها را باید که شنید و لازمه و دیباچه ی این تعامل ،این است که با بوجود آوردن یک فضای مناسب سخن سیدمحمد خاتمی را در گوش نواخت که زنده باد مخالف من و از این گفتار آلبر کامو خیلی تاثیر پذیرفته ام که « دموکرات کسی است که اجازه دهد که مخالفش نظرش را بگوید و می پذیرد که راجع به آنها فکر کند » قطعاً تمام این مشکلات بشریت که در سطور بالاتر بدان اشاره کردم اما مجالی دست نیافت که اصل گفتار را بیان کنم این است که با عرض تاسف می بایستی گفت که ما  دوست نداریم سخن مخالف خویش را بشنویم خصوصا ادبا و سیاسیون بدون آنکه سخن مخالف خویش را بشنوند یک طرفه مسائل را داوری کرده و مسایل را بصورت خام به خورد عموم می دهند .
از آنجا که متاسفانه کشور ما داعیه ی داشتن فرهنگ و تمدن قوی را دارد که قطعا نیز همین گونه می باشد و با هدف اشائه ی فرهنگ مطالعه برآن شدم که در زمینه ی« آزادی » که متاسفانه این مقوله همچون مباحث تاریخی  با ابهامات و برداشت های مختلف روبروست و با آرزوی موفقیت روزافزون ایران اسلامی و با جسارت و شجاعتی که در خویش می بینم همواره سعی برآن دارم که در نگارش مقالات اجتماعی و علی الخصوص ادبی که تاکنون آنها را نگاریده ام با پرهیز از هرگونه  تکلف ، تعارف و دوپهلوگویی ، دیدگاه های خود را  با داشتن اهداف متعالیه ای همچون « زندگی برای همه»  پر وضوح بیان کنم .

از دیدگاه بنده ی حقیر که بر حقارت خویش معترفم و شکی در آن نمی بینم دانشگاه دارای محیط مقدس و مطهری است که دانشجویان می بایستی سعی برآن دارند که از فضای دبیرستان خارج شده و هرچه سریعتر با ترسیم یک محیط حقیقی و نه مَجازی در ذهن ِ نقش پذیر خویش از ارائه تحقیقاتی که متاسفانه بیشتر جنبه ی روزمرگی را داراست ، بپرهیزند و از نام خود یعنی دانشجو به معنای اولیه ی جوینده ی دانش ، دفاع کنند و نه جونده ی دانش باشند و تیشه به ریشه ی علم بزنند . متاسفانه یا که شاید خوشبختانه! امروزه همه خود را صاحب نظر می دانند و داعیه ی برترین بودن را دارند و از خاطر می برند شعار آن پیر فلسفه ی یونانی را که می گفت : « نمی دانم» و بر ندانستن خویش اقرار می کرد و سعی بر آن داشت تا بر اطلاعات خویش بیفزاید . متاسفانه همه ی ما از مطالعه گریزانیم و با بیان بهانه های واهی و بی منطق در جهل مرکب به سر می بریم و به معنای پر وضوح می توان گفت که از ندانستن خویش بی اطلاعیم ؛ به قول آن قشر بالا نشین بنده اول خودم را نصیحت می کنم و کوچکتر از آنم که شما را نصیحت کنم که قطعا نیز همین گونه نیز می باشد. باید توجه داشت که بی شک نمی توان از نقش انکار ناپذیر دبیران ادبیات ، تاریخ و اجتماعی دوره ی دبیرستان در چگونگی بروز استعدادها چشم پوشی کرد . سال ها بر مزارم گریستم تا بدان لحظه ی سرخ چشمی عاشقان التفاط یابم و چه اندوهناک در آیینه بنگرم و به خویشن گویم : « آیا کسی هست به مانند من که جهان را بدین منظر بنگرد ؟ » . نه ! به قول فرهاد : « نه ! تو هم با من نبودی مثل من با من و یا که مثل تن با تن » و چه هولناک شبانه هایی را به چشم دیدم و بدان چهره که در آیینه فریاد می زند نگریستم و بدو خندیدم و گفتم تو هم دیوانه ای »» . شعر یا هر آنچه که من از آنها از « احساس و عاطفه » نیز یاد می کنم یادآور لحظات عرفان گونه ی هر انسانی است که به سفر می برد این گوی احساس و لذت ناشی از فروریزش واژگان متبرک و چشمه گونه ی ذهن پرتلاطم شاعر متعهد .


تقدیم به تمام ِ دبیران ،معلمّان ،اساتید و مربیانی که مرا در عرصه ی علم و دانش رهنمون کردند. مخصوصاً جناب ِآقایِ غلامرضا حیاتی و جناب ِ آقای عبداله حسن ابراهیمی که در بالا بُردنِ سطح آگاهی هایم سهم ِ بسزایی را نقش آفرین بوده اند . چشمان شان را می بویم و می بوسم . سایر آموزگارانی که به پایم زحمت ها کشیدند :

     علی رضایی معلم اول ابتدائي تا آبان سال70*سبحانی معلم دوم ابتدائي سال71* بحرینی الاصل سوم ابتدائي سال72* موسوی مسئول پرورشي سال هاي71و72* عزیزاله پاکزاد دفتردارمدرسه درسال هاي70،71و72*عوض رضایی منفرد مدير مدرسه درسال هاي70،71و72 (آبپخش)
     علی رضایی معلم اول ابتدایي ازآبان70*محمد رضایی مدير مدرسه سال70  (شُنبه)
     جاهدین محمدی معلم چهارم ابتدائي درسال 73*سيد حسن هاشمي معلم پنجم ابتدائي در سال74*خذری دبيرادبيات فارسي در سال76*امیری دبيرتاريخ،جغرافيا و اجتماعي در سال هاي75و76*متّقی مربي ورزش درسال76*بهروزی دبيرزبان خارجه درسال76*قایدی آموزشيارزبان انگليسي درسال 75*زارع زاده دبير عربي درسال هاي76و75*تنگستانی دبيرحرفه و فن درسال هاي75و76*اقبالی دبيرعلوم تجربي درسال هاي75و76*اسدی دبيرعلوم تجربي در نيمه ي دوم سال76*بهی دبيررياضيات درسال 75*حسن باصولی مديرمدرسه درسال هاي75و76*قهرمانی ناظم مدرسه در سال هاي75و76*محمدرضا رهسپار*رضا حیدری ناظم چهارم و پنجم ابتدائي در سال هاي73و74*عباسیان دفتردارچهارم وپنجم ابتدائي درسال هاي73و74*بهزادي معاون مدرسه در سال هاي75و76 ( برازجان) 
     غلامعلي رزمجو رياضي دوم راهنمائي سال 77*الوانی دبيرعلوم تجربي درسال77*ابراهیم سلیمی مدير در سال 77*بهرامی دبيرادبيات سوم راهنمائي در سال77*بهرامی دبير ادبيات اول دبيرستان درسال 79*خلیل غلامی دبيرادبيات1و2 پيش دانشگاهي در سال83و84*موسوی دبيرزبان فارسي درسال80*عبدالشاهی دبيرزبان فارسي در سال 81ودبيرادبيات1و2پيش دانشگاهي درسال هاي83و82 *سيد مصطفي میرمحمدحسینی دبيردرس اختياري مطالعه وپ‍ژوهش در سال80و دبيرآرايه هاي ادبي در سال 81* شوقی دبيرتاريخ واجتماعي سوم راهنمائي در سال77*ابوالحسن بردستانی مديردبيرستان درسال هاي80و81*تیموری مربي ورزش سوم راهنمائي درسال77*علی صمدیان مربي ورزش اول دبيرستان  درسال78*حسن شیخیانی مربي ورزش در سال79*مسعود حاجیانی مربي ورزش  دوم وسوم دبيرستان در سالهاي80و81*خدر حاتمی دبيرهنر سوم راهنمائي در سال77*امیری دبيرحرفه وفن سوم راهنمائي درسال77*

اكبر منصوری نسب دبير شيمي درسال80*امیری*هاشمی دبیردرس جغرافیا در سوم راهنمایی*امیری* غلامحسین محمّدی دبيرديني و قرآن وعربی سوم راهنمائي درسال77*خلیلیان دبيربينش اسلامي اول دبيرستان در سال 78*یداله احمدی دبير قرآن در سال 79*ابراهیم سعیدی نیا دبير بينش دوم وسوم دبيرستان درسال هاي80و81ودبيرقرآن دوم دبيرستان درسال80*آبزن دبيرقرآن سوم دبيرستان درسال81* عباس امیری دبيراقتصاد دوم دبيرستان درسال80*نورالدین امیری دبيرمطالعات اجتماعي در سال 78 *محمّد فولادی دبير برنامه ريزي اول دبيرستان درسال78*مرادی دبيرآمادگي دفاعي اول دبيرستان در سال78*فقیه دبير آمادگي دفاعي دوم دبيرستان درسال80*مزارعی دبير آمادگي دفاعي سوم راهنمائي درسال*77سراداردبيرقرآن وبينش پيش دانشگاهي در سال83و84*سید محمد لطیفی مديراول دبيرستان ودبيربينش و زبان خارجه درسال79*ناطوری دبيرزبان خارجه اول دبيرستان درسال78*حسن مظفری دبيرزبان خارجه دوم وسوم دبيرستان در سال هاي80و81ودبيرزبان خارجه پيش دانشگاهي در سال 84 *سعید خواجگانی دبيرتست زبان خارجه در سال 82*منصوری دبيرعلوم زيستي وبهداشت درسال 78*روانبد دبيرعلوم زيستي وبهداشت در سال79*حسن غریبی دبير شيمي اول دبيرستان در سال78*اکبر منصوری نسب دبيرشيمي درسال79*امینی دبيرفيزيك درسال 78*محمد اسماعیلی دبيرفيزيك درسال79*محمد رضا نبوی دبيرعربي*قاسمی دبير عربي در سال 78*مهاجری دبيرعربيدر سال 80*اسلامی دبيرعربي سوم راهنمائي درسال77 *احمدمردانی دبير عربي دوم وسوم دبيرستان درسال هاي80 و81*سعید فقیه دبير عربي پيش دانشگاهي درسال84و83*عسکرحیاتی دبيرعلوم تجربي سوم راهنمائي درسال77*حیدرحمزییان دبيررياضيات سوم راهنمائي درسال77*حسینی دبيررياضي در سال78*شیراوند دبيررياضي درسال80*عاشوری دبير رياضي در سال78*محمد گلبینی دبير آمارورياضي سال های80,81,82,83*لاری مجرد مدير سوم راهنمائي در سال 77*اسداله تاج الدین مديراول دبيرستان درسال78*حسن موسوی دفتردارمدرسه درسال77*هاشمی (ره) معاون مدرسه درسال78* عباس سالمی نوح معاون مدرسه درسال79*مهدیان معاون مدرسه درسال81*غلامحسن رزمی معاون پيش دانشگاهي در سال 83* غلامحسين بردستاني مدير پيش دانشگاهي در سال83*ابراهیم عباسی معاون مدرسه در سال80 ( خورموج) علی نجفی ( بوشهر)

     غلامحسین افراس استاد دروس مقدمه ی علم حقوق و حقوق مدنی2 و حقوق تجارت 2 * سیروس شهریاری استاد درس حقوق مدنی1*سیداصغرسجادی استاد دروس حقوق اساسی2 و 1 *اعتماد استاد درس مالیه ی عمومی*موید استاد درس مبانی علم اقتصاد*لیراوی استاد درس صرف و نحو عربی *امراله راشدزاده استاد درس مبانی جامعه شناسی*مهدی کمالی استاد درس تاریخ تحلیلی صدر اسلام *خانم نِیدی استاد درس ادبیات فارسی*غلامرضا نادری زاده استاد دروس اخلاق و تربیت اسلامی و اندیشه های اسلامی1*دکتر ابراهیم ظریف فرد استاد  درس بهداشت و تنظیم خانواده* غلامرضا عوض نژاد استاد درس تحلیل وصایا * احمدی استاد درس روخوانی قرآن*خانم صفایی استاد درس متون فقه1*حسن شفیق فرد استاد دروس حقوق اداری2 و 1*علی حسن زاده استاد حقوق جزای عمومی1*دکترنیکنفس استاد دروس حقوق بین الملل عمومی 2و1 *دکتر یعقوب پور نجف استاد درس تفسیر موضوعی قرآن * حیدر یزدان شناس استاد  درس زبان پیش* دکتر فرهمندصابر استاد درس متون حقوقی 1 * ملکوتی متون استاد درس متون فقه 2 * غلامرضا فریدی مطلق استاد درس تربیت بدنی 1 * دکتر صفری استاد درس حقوق مدنی 3 * دکتر عبدالهی استاد  درس حقوق جزای عمومی 1 * شکیبانیا استاد  درس حقوق تجارت 1 *

[ویرایش] مجموعه اشعار سعید صالح احمدی

لطفاً به این آدرس مراجعه کنید وبلاگ سعید صالح احمدی