بنیادگرایی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

بنیادگرایی به معنای سرسختی در مذهب و جهان‌بینی است که هدف آن عقب گرایی در تفکر واندیشه بر بنیاد ریشه‌های اولیهٔ دین وایدئولوژی است. در مجموع بنیادگرایی یک عقیده ارتجاعی و واپسگراست.

فهرست مندرجات

[ویرایش] نکات کلی

این واژه برای بار نخست در جنبش اعتراضی بر ضد گرایشهای «عصری سازی» در درون شاخهٔ پروتستانیسم ایالات متحدهءامریکا دروسط سدهٔ ۱۹ میلادی به کار رفت. واژه بنیادگرایی به‌وسیلهٔ سلسله مقالاتی که در آغاز سدهٔ ۱۹ در امریکا زیر عنوان «the Fundamentals of Truth» (بنیادهای حقیقت) نشر گردید، پدیدار گردید و بر ضد یزدان‌شناسی نوین بود .

[ویرایش] بنیادگرایی مسیحی

بنیادگرایان مسیحی در برابر سایر مسیحیان خود را مسیحی حقیقی می‌پندارند و مسیحیانی را که با آنها همنظر نیستند خطرناکتر از سکولاریسم می‌شمارند و از آنها فاصله می‌گیرند .بنیادگرایی مسیحی در شکل‌های بنیادگرایی پروتستانی (کلیسای انجیلی)، کاتولیک و اورتودوکس (کلیسای متعصب خاور) و مارمونیسم پدیدار گردیده‌است.

[ویرایش] بنیادگرایی پروتستانی

این بنیادگرایی در امر یکا به ظهور رسید.اندیشه‌های انها در کتاب ۱۰ جلدی ایکه زیر عنوان The Fundamentals. (بنیادها) در بین ساهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۵ به‌وسیلهٔ دو برادر سرمایه دار نشر گردید، بازتاب یافت.درین کتاب متن‌هایی گنجانیده شده که در آغاز سدهٔ بیست به‌وسیله یزدان شناسان محافظه کار کلیسای انجیلی نوشته شده بود.

[ویرایش] بنیادگرایی بودایی

معمولاً پهنای معنوی دین بودایی با بنیادگرایی ساز گار نیست.با آنکه درین دین نیز گرایشی در سمت انشعاب دیده می‌شود اما در کل ،انسان‌ها از دید گای این دین می‌توانند مفاهمه کنند ودر برابر یکدیگر آشتی‌پذیر باشند. بنیاد گرایان این دین در بین محافظه کاران غربی ظهور کرده‌اند. بخشی از پیروان مکتب نی چی رین مانند جنبش نی چی رین و سوکاگاکای و فرقهٔ خشن اوم در ژاپن ازردیف آنهاست. بنیانگذار مکتب نی چی رین را می‌توان بنیادگرا شمرد.

[ویرایش] بنیادگرایی اسلامی

این نوع بنیادگرایی ریشه تاریخی طولانی دارد، ولی امروز در کشورهای اسلامی بنیادگرایی معادل اسلام سیاسی بکار میرود و بیشتر به گروه‌های مرتجعی اطلاق میشود که میخواهند زیر نام اسلام مقاصد سیاسی شانرا بدست آرند. یعنی بنیادگرایی اسلامی در واقع سو استفاده از مذهب و عقاید مردم است برای کسب خواستهای سیاسی گروههای خاصی. آغاز آن برمیگردد به جنبش اخوان المسلمین مصر بوسیله حسن البنا و سیدقطب و محمد قطب و دیگران که در آنزمان بوسیله حکام مصر شدیدا سرکوب شدند چون از در خشونت پیش میرفتند.

در افغانستان بنیادگرایی اسلامی عمدتا بوسیله سی آی ای تقویت و تمویل شد و در جریان جنگ سرد این کشور به مرکز بنیادگرایی اسلامی مبدل شد. بزنسکی، مشاور امنیت ملی امریکا در دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر گفته بود «بنیادگرایی اسلامی بهترین متحد ما در جنگ علیه کمونیسم است». [1] به همین علت امریکا بلیونها دالر را به بنیادگرایان کمک کرد که انتقام ویتنام را از روسها در افغانستان بگیرد. [2] رشد بنیادگرایی و خشونت به حدی شد که تعدادی از گروههای اسلامی مثل القاعده به حدی نیرومند شدند که بعد از جنگ سرد خود امریکا را به مصاف طلبیدند و حادثه وحشتناک یازدهم سپتامبر را به بار آوردند.

جنایات بی سابقه احزاب بنیادگرا در افغانستان علیه مردم آن کشور این جنبش را یک چهره بدنام و رسوا در این کشور داده‌است. گروههای اسلامی در طی سالها هزاران تن را کشتند و قتل عام کردند.

جمعیت انقلابی زنان افغانستان (راوا) بنیادگرایی اسلامی را چنین تعریف کرده‌است: «از نظر ما بنیادگرایی اسلامی صاف و ساده عبارتست از: وابستگی به قدرت‌های خارجی + ارتجاع + تروریزم + جهالت + زن ستیزی + ضد دموکراسی + هروئین سالاری.» [3]


[ویرایش] پیوند به بیرون