بحث:ولفگانگ آمادئوس موتسارت
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
[ویرایش] ولفگانگ آمادئوس موزار (موتسارت)
تولد: سالزبورگ، 27 ژوئیه 1756 درگذشت: وین، 5 دسامبر 1791
ولفگانگ آمادئوس موزار یکی از رب¬النوع¬های اساسی و طراز اول هنر موسیقی به شمار می¬رود. در سه سالگی، نبوغ و قدرت فراگیری خارق¬العاده وی، کنجکاوی و علاقه پدرش را سخت برانگیخت تا مقدمات موسیقی را به او بیاموزد. پس از اندک زمانی، موزار شروع به تصنیف منوئه¬های کوچکی کرد که نخست پدرش و بعداً خودش آنها را روی صفحه کاغذ ضبط کردند. هنگامی که هنوز شش ساله نشده بود، او و خواهرش ماریا آنا (که به نام خودمانی «نانرل» نامیده می¬شد) و پنج سال از برادرش بزرگتر بود، متفقاً رسیتالی در مونیخ برگزار کردند. اندکی بعد در همان سال، موزار در وین هم روی صحنه تالار کنسرت ظاهر شد و سپس نواختن ویلن و ارگ را به خوبی فرا گرفت. وقتی هفت ساله بود، مدتی در پاریس به سر برد و در همان شهر نخستین آثارش انتشار یافت. (چند سونات برای پیانو) سال بعد به لندن رفت و در آن شهر خاندان سلطنتی را با هنرنمایی خویش بسار مشعوف و غرق در تحسین ساخت و اعجاب موسیقی¬دانان و دوستداران موسیقی را با قدرت خارق¬العاده خویش در اجرای یک اثر در نخستین نگاه و بداهه¬نوازی بر روی هارپسیکورد و پیانو برانگیخت. ضمن دوره اقامت در لندن پدرش دستخوش بیماری شد و به بستر افتاد و درآن ساعاتی که رعایت سکوت در محیط منزل برای بهبودی و اعاده سلامت وی لازم بود، موزار نخستین سمفونی خویش را تصنیف کرد. آنگاه آثار دیگری از مغز فیاض وی روی کاغذ تراوید و در همین زمان با یوهان کریستیان باخ فرزند باخ بزرگ که مقیم لندن بود آشنا شد و از یکی از استادان بزرگ آواز، تعلیم گرفت. قبل از عزیمت از لندن یک موتت روی یک متن انگلیسی تصنیف کرد تا یادبودی از دیدارش از بریتیش میوزیوم باشد.
در راه بازگشت از انگلیس به سالزبورگ، خانواده موزار در بسیاری از شهرهای بین راه درنگ کردند و موزار و خواهرش در دربار فرمانروایان مختلف رسیتالهایی ترتیب دادند که با توفیق فراوان قرین بود. یکی از این رسیتالها که در شهر آمستردام در سال 1766، برگزار شد سراسر اختصاص به اجرای تصنیفات خود موزار داشت. وقتی در سال 1767 به سالزبورگ رسیدند، موزار یک اوراتوریو تصنیف کرد و سال بعد، نخستین اپرایش را پرداخت. این اپرا که دخترک خوش¬باور نام داشت به تقاضای امپراتور اتریش تصنیف شد. ولی اجرای آن اپرا به سبب حسادت و تنگ¬نظری موسیقی ¬دانان درباری که نمی¬توانستند ببیند پسرکی یک اپرای قابل اجرا و با موسیقی واقعاً شنیدنی تصنیف کرده باشد، تا یک سال به تعویق افتاد. در این دوران، موزار اپرای دیگری به نام باستین و باستیان ولی این بار به زبان آلمانی تصنیف کرد که به رهبری خود وی روی صحنه آمد. بدین ترتیب نخستین بار که موزار به عنوان رهبر ارکستر روی صحنه ظاهر شد دوازده سال بیشتر نداشت. (101 اثر ممتاز از بزرگان موسیقی جهان، مارتین بوک اسپن، ترجمه علی اصغر بهرام بیگی)
ظرف چند سالی که به دنبال آمد، موزار ضمن سفرهایی به ایتالیا، در آن سرزمین به ادامه تحصیلات موسیقی و اجرای کنسرت¬هایی مشغول شد. در ایتالیا هر جا می¬رفت، همگان را غرق تحسین و حیرت می¬ساخت و مقدمش را گرامی می¬داشتند. پاپ نشان مهمیز طلایی به وی اعطا کرد و موزار از آن پس به اصطلاح به لقب سینیور کاوالی¬یره مفتخر شد. بنا به درخواست پدر، موزار حتی چند قطعه از تصنیفات خویش را با چنین لقبی امضا کرد ولی خودش بزوری از آن کار دست برداشت. ضمناً بعد از گذراندن آزمایش¬هایی، موزار به عضویت آکادمی فیلارمونیک بولونی پذیرفته شد. این آکادما از معتبرترین نهادهای موسیقی ایتالیا محسوب می¬شد و عضویت در آن فقط برای استادان و موسیقی¬دانانی که دست کم بیست و یک سال داشتند میسر می¬شد؛ ولی در مورد موزار به خاطر نبوغ و استعداد خارق¬العاده وی مقررات را نادیده گرفتند. در شهر مانتوآ، موزار در چهارده سالگی کنسرتی برگزار کرد و در برنامه آن کنسرت مطالب زیرین درج شده بود:
«در این کنسرت، موزار یک سمفونی از ساخته¬های خود را اجرا خواهد کرد. سپس یک کنسرتو برای کلاویکورد از ساحته¬های یکی از استادان ایتالیایی برابرش نهاده خواهد شد تا او برای نخستین بار با نگریستن بر اوراق پارتیسیون، آن را اجرا کند. بعد از آن یک سونات از تصنیفات استاد دیگری به او داده خواهد شد تا نه تنها آن را برای نخستین بار با نگاه کردن اجرا کند بلکه بعداً روی آن سونات واریاسیونی ترتیب دهد و در خاتمه اجرای همان سونات را در کلید دیگری تکرار کند. در قسمت دیگری از برنامه، کلمات یک آریا به موزار داده خواهد شد تا او بدون درنگ برای آن آریا آهنگی بسازد و خودش آن آریا را با آهنگی که ساخته است ترنم کند و در حال ترنم آواز، روی کلاویکورد نیز به عنوان آکومپانیمان، به نوازندگی بپردازد. وقتی این قسمت به پایان برسد، ویلن نواز اول دسته ارکستر، تمی به موزار خواهد داد تا او فی¬المجلس روی آن سوناتی برای کلاویکورد تصنیف و اجرا کند، سپس یک تم اجرا خواهد شد تا موزار روی آن فوگی برای کلاویکورد به طور فی¬البداهه تصنیف کند. تریویی اجرا خواهد شد که در آن موزار نقش نوازنده ویلن را بر عهده می¬گیرد و بداهه¬نوازی خواهد کردو سرانجام، موزار سمفونی ساخته خود را رهبری و اجرا خواهد کرد.» (آمادئوس موتسارت، اثر یان مک لین، ترجمه دکتر محمد مجلسی)
در رم، موزار بعد از فقط دو بار گوش دادن به قطعه «می¬زه¬ره¬ره» از ساخته¬های آلگری، آهنگساز قرن هفدهم، توانست سرتاسر پارتیسیون آن را بدون کمترین خطایی به قدرت حافظه بازنگاری کند. این اثر را مدتها فقط در کلیساها اجرا می¬کردند و چنین شایع ساخته بودند که چون جنبه تقدس دارد بیرون بردن نت آن از کلیسا چون گناهی تلقی می¬شود. در میلان، به سال 1770، موزار اپرای موسوم به میتریداته پادشاه پونتو را تصنیف کرد و این اپرا بیست بار پیاپی به رهبری خودش روی صحنه اپرای اسکالا آمد.
در سال 1772، یک دگرگونی نامنتظر و ناگهانی در روال زندگی موزار پدید آمد. حامی بزرگوار وی، سر اسقف سالزبورگ بدرود حیات گفت و شخصی به نام هی¬یرونیموس، کنت اف کولوره¬دو که مردی بس خودکامه و در رفتارش نسبت به موزار سختگیر و بیرحم بود به جانشینی وی منسوب شد. با آنکه تا آن زمان تاجداران سراسر اروپا با یکدیگر رقابت داشتند تا مقدم نابغه جوان را در دستگاه خود عزیز و گرامی بشمارند، در سالزبورگ، آن فرمانروای مستبد و خودخواه با موزار نهایت تحقیر را روا می¬داشت و او را مجبور می¬ساخت تا با خدمتگذاران محشور باشد و با آنان سر سفره بنشیند. آثار موزار در این دوران شامل نخستین کنسرتو پیانو، موسیقی برای یک نمایشنامه درام قهرمانی موسوم به تاموس سلطان مصر، چندین مس، یک کنسرتو برای باسون و سه اپراست: رؤیای سیپیون (1775)، لوچیوسیلا (1772) و دخترک باغبان (1775). (سه آهنگساز: موزار، برلیوز، واگنر، اثر رومن رولان، ترجمه حمید عنایت)
در سال 1778 موزار و مادرش از راه مانهایم و شهرهای دیگر سفری به پاریس رفتند. در شهر مانهایم، موزار مجذوب دسته ارکستر عالی و نفیس مستقر در دربار فرمانروای ایالت گشت و ظرف چند ماه کوتاه اقامتش در آن شهر به شوق آن ارکستر چندین اثر بسیار ممتاز پرداخت که از جمله می¬توان چند آریا برای خواننده سوپرانو، دو کنسرتوی فلوت، چندین سونات ویلن و پیانو . همچنین دو سونات برای پیانو را برشمرد. در همین شهر مانهایم، موزار با آلویزیا وبر آشنا شد و به عشقش گرفتار گشت. این دختر، خواننده سوپرانویی بود که از موهبتی فراوان نصیب داشت. ظاهراً ماجرای عشق موزار با آلویزیا بسیار عمیق بود و از نظر موزار بیش از حد جدی می¬نمود تا بدان حد که وی در نظر داشت آلویزیا را با خود به ایتالیا ببرد و درآنجا یک اپرای چدید تصنیف کند تا آلویزیا در نقش اول آن روی صحنه اپراهای ایتالیا ظاهر شود. لئوپولد موزار که از دلباختگی پسرش نسبت به آن دختر سخت نگران شده بود، شمن نامه¬ای از سالزبورگ برای موزار چنین نوشت: «هر چه زودتر به راه بیافت و عازم پاریس بشو! سعی کن در آن شهر مقام شایسته خویش را در بین کسانی که واقعاً بزرگ و شایسته احترام هستند پیدا کنی ... از شهر پاریس است که نام و شهرت مردمان صاحب استعداد به سراسر دنیا گسترده می¬شود». موزار از روی بی میلی به ناچار حرف پدرش را شنید، عازم پاریس شد و آلویزیا را در مانهایم باقی گذارد.
در آن زمان، در پاریس محافل هنری صحنه رقابت و تضاد طرفداران گلوک و هواخواهان پی¬چی¬نی بود و طبعاً در چنین جو و محیطی موزار نمی¬توانست عرض اندامی کند و توجه صاحبنظران و ارباب قدرت را به سوی خود معطوف دارد. مدتی به تعلیم چند شاگرد سرگرم شد، چند اثر جدید از جمله یک کنسرتو برای فلوت و هارپ، یک سیمفونیاکنسرتانته برای چهار ساز بادی سولو و ارکستر تصنیف کرد؛ ولی دوران اقامت در پاریس روی هم رفته برای موزار موفقیتی پدید نیاورد و سرانجام نیز اقامت پاریس برای موزار جز فاجعه نتیجه¬ای نداشت: موزار در این شهر ناظر از دست دادن مادر عزیزش شد و بکلی دل شکسته و پریشان خاطر گردید. پس از آنکه مادر را به خاک سپرد چاره¬ای جز بازگشت به سالزبورگ نداشت. ولی بازگشت به سایزبورگ را بسیار به کندی عملی ساخت بدین ترتیب که باز مدتی در مانهایم ماند و همچنین در شهر مونیخ به خاطر آنکه خانواده وبر بدانجا نقل مکان کرده بودند؛ چند صباحی درنگ روا داشت. موزار امیدوار بود که ماجرای عشق خود را نسبت به آلویزیا بار دیگر از سر گیرد، ولی از این رهگذر نصیبی نیافت؛ زیرا آلویزیا در برابر ابراز اشتیاق او، جز سردی و بی مهری عکس¬العملی نشان نداد. (دنیای خلاقانه موزارت، لانگ پل هنری، 1963، نیویورک)
بدین ترتیب موزار داغدار در مرگ مادر و دل¬شکسته در عشق محبوب با حال نزاری در اواسط ژانویه سال 1779، به سالزبورگ بازگشت. دوستان و همگنان و آشنایانش در آن شهر با آغوش باز و به گرمی از او استقبال کردند؛ ولی رفتار ناشایست و ناجوانمردانه سر اسقف منفور، فرمانروای سالزبورگ، ادامه اقامت در سالزبورگ را برای موزار تحمل ناپذیر ساخت. با همه این احوال، موزار همچنان به خلق شاهکارهایش یکی پس از دیگری ادامه داد: چند مس و آثار کلیسایی، سمفونی¬های شماره 33 و 34، سیمفونیا کنسرتانته برای ویلن، ویولا و ارکستر و یک کنسرتو برای دو پیانو و ارکستر از آثار مهم این دوران است. وقتی در 1781، از سر اسقف کولوره¬دو درخواست کرد او را از خدمت در دربار سالزبورگ معاف کند، سر اسقف با نهایت بیشرمی توسط یکی از خدمتکارانش او را از حضور خویش مرخص ساخت و به تقاضایش وقعی ننهاد.
در همان سال، یک اپرای جدید موزار موسوم به ایدومنه، پادشاه کرت در جریان برگزاری کارناوال سالانه مونیخ در آن شهر روی صحنه آمد. در مارس سال بعد، موزار به وین عزیمت کرد و از آن پس، صرف نظر از چند سفر به خارج از وین و اتریش، مقدر جنان بود که شهر وین اقامتگاه دائمی موزار تا پایان عمرش باشد. در ژوئیه 1781، اپرای مشهور موزار موسوم به دختر ربایی از حرمسرا به مورد اجرا گذاشته شد. در همین دوران، موزار سمفونی هافنر و سرناد در رمینور برای سازهای بادی را نیز تصنیف کرد. قبل از آنکه آن سال به پایان برسد، موزار با کنستانز وبر، خواهر آلویزیا ازدواج کرد. از این ازدواج شش فرزند: دو دختر و چهار پسر نصیب موزار شد که فقط یکی از آنها عمرش به دنیا باقی بود و بعد از موزار زنده ماند. (اپراهای موزارت، بررسی انتقادی، جی ای دنت، لندن، 1913)
این ازدواج همه گونه دشواری برای موزار پدید آورد. چون نه موزار و نه کنستانز در کار زندگی و ایجاد تعادلی در خرج و دخل تجربه¬ای نداشتند، پیوسته با مضیقه مالی ناشی از خرج بی حساب و کتاب دست به گریبان بودند. تا آخرین روزهای زندگی¬اش، موزار دائماً ناگزیر از وام گرفتن از دوستان و آشنایان بود و در اواخر عمر کوتاهش روزهایی می¬شد که واقعاً پشیزی در بساط نداشت. موزار، این نابغه¬ای که گنجینه¬ای از آثار فناناپذیر پدید آورده و قسمت اعظم سالهای فعال زندگی¬اش به برگزاری کنسرتها و رسیتالهای بس موفق سپری شده بود، قبل از درگذشت برای رفع نیازهای پیش پا افتاده زندگی روزمره¬اش معطل می¬ماند. در سال 1786، یک کمدی موزیکال اثر موزار موسوم به مدیر نمایشات در کاخ شونبرون روی صحنه آورده شد و چند ماه بعد اپرابوفای مشهورش تحت عنوان عروسی فیگارو در وین اجرا گردید. سال بعد، دوستداران موسیقی به تحسین اپرای دون ژوان برخاستند. این اپرا که نخستین بار در پراگ روی صحنه آمد از امان نخستین اجرا با توفیقی عظیم مواجه شد. مقارن این ایام، گلوک درگذشت و در دل موزار به حق این امید پدیدار شد که به جانشینی وی در دربار اتریش در مقام مسئول برنامه¬های موسیقی برگزیده خواهد شد و در نتیجه از برکت حقوق و مزایای مستمر آن مقام، برای همیشه از نگرانیهای مالی رهایی خواهد یافت. به موزار مقامی با عنوان «آهنگساز دربار» داده شد؛ ولی حقوق آن مقام به هیچ روی درخور شخصیت موزار نبود و از نظر وی چون صدقه¬ای انگاشته می¬شد. در نامه¬ای با لحن تلخ و شکوه¬آلود خطاب به امپراتور اتریش پنین نوشت: «برای آن کاری که از من خواسته می¬شود (تصنیف آهنگهای رقص برای مهمانیهای دربار) این حقوق خیلی هم زیاد است؛ ولی برای آنچه واقعاً می¬توانم تصنیف کنم، چنین حقوقی بسیار ناچیز و ناقابل است». (عصر موزارت و بتهوون، جورجیو پستلی، کمبریج، 1984)
در سال 1789، موزار در معیت پرنس کارل لیشنوسکی به برلن سفر کرد، در شهر درسدن رسیتالی ترتیب داد و در کلیسای توماس واقع در لایپزیک روی ارگی که باخ در زمان خود چندین سال بر روی آن نوازندگی کرده بود، قطعاتی نواخت و اعجاب تقدس¬آمیز حضار را برانگیخت. فردریک ویلهلم دوم پادشاه پروس به نوازندگی موزار در پولستدام گوش فراداد و به او پیشنهاد کرد مقام رهبر ارکستر سلطنتی دربار پروس را با حقوق نسبتاً معتنابهی عهده¬دار شود. موزار نمی¬توانست خود را راضی کند از خدمت امپراتور اتریش به در¬آید و به دربار دیگری روی آورد؛ ولی از جهت تشکر از لطف پادشاه پروس، سه کوارتت برای سازهای زهی تصنیف و به فردریک ویلهلم اهدا کرد. در مقابل فردریک ویلهلم نیز سخاوتمندانه به او پاداش داد. وقتی امپراتور اتریش از آن جریان با خبر شد سفارش تصنیف اپرای جدید به موزار داد و نتیجه آن سفارش، تصنیف اپرای کوزی¬فان¬توته یا همه اینها چنین می¬کنند بود که در سال 1791، برای نخستین بار در وین روی صحنه آمد. امپراتور اتریش اندکی بعد از آن تاریخ درگذشت و جانشین وی موسوم به لئوپولد دوم نسبت به موسیقی چندان علاقه¬ای نداشت و طبعاً نمی¬توانست هیچگونه مهر و توجهی نسبت به موزار و نبوغ وی نشان دهد. ولی با همه این احوال، وقتی قرار شد لئوپولد دوم به عنوان پادشاه بوهم تاجگذاری کند، به موزار سفارش تصنیف یک اپرا جهت اجرا در جشنهای تاجگذاری داده شد. حاصل این سفارش، اپرای لاکلمنزا دی تیتو بخشایش تتیوس بود که برای نخستین مرتبه در شب تاجکذاری در سپتامبر 1791، به مورد اجرا گذارده شد. (سبک کلاسیک: هایدن، موزارت و بتهوون، چارلز روزن، لندن، 1971)
وقتی موزار از پراگ به وین بازگشت با شتابزدگی، اپرای دیگرش را موسوم به نی سحر¬آمیز به پایان رسانید. تصنیف این اپرا، از چند ماه پیش خاطر موزار را سخت به خود مشغول داشته بود. نخستین اجرای اپرای نی سحر¬آمیز در پایان سپتامبر در وین، پیروزی بزرگی محسوب می¬شد؛ ولی در آن زمان، سلامت مزاج موزار رو به تحلیل گذارده بود. موزار در این زمان گاه به گاه دستخوش ضعف و غش می¬شد و در مجموع از ناتوانی عمومی جسمی و روحی¬اس رنج می¬برد؛ تا بدانجا که برایش این توهم پیش آمده بود که رقیبان و حسودان مسمومش ساخته¬اند و پیوسته می¬گفت که چراغ عمرش خیلی زود خاموش خواهد شد. ماجرای دیگر وضع را برای موزار دشوارتر و او را در گمان زود مردنش بیشتر راسخ می¬ساخت. دو سه ماه قبل از آن تاریخ، روزی غریبه¬ای مرموز و بد سیما که اصرار داشت نام و نشانی¬اش مجهول بماند بر در خانه موزار کوفت و به او سفارش تصنیف یک رکوئیم (مرثیه) داد. موزار آن سفارش را پذیرفت؛ ولی برایش این گمان قوت گرفت که آن غریبه مرموز، فرستاده از جهان دیگر بود و با سفارش آن رکوئیم به او یادآوری می¬کرد که زمان مرگش به زودی فرا خواهد رسیددن در سه چهار ماه آخر سال 1791، روی سفارش تصنیف رکوئیم کار می¬کرد؛ ولی چون به بیماری تب تیفوسی مبتلا شد و به بستر افتاد نتوانست آن اثر را به پایان برساند. لکن فکر و حواسش پیوسته متوجه آن رکوئیم بود و در آن روز که دریافت ضعف بنیه و بیماری شدید قبل از آنکه بتواند آن اثر را به پایان برساند از پای درخواهد آورد به گریه افتاد و با ناامیدی پارتیسیون ناتمام رکوئیم را روی بستر نهاد. غروب روز چهاردهم دسامبر 1791، زوسمایر شاگرد موزار به بالین استاد در حال احتضار خویش آمد و موزار در همان ساعات واپسین عمر دستورهایی در جهت تکمیل رکوئیم به او داد و آنگاه به حالت بیهوشی فرورفت. نزدیک نیمه شب موزار ناگهان در بسترش تکانی خورد، سر از روی بالش برداشت و راست در بستر نشست در حالی که چشمانش را مستقیماً به روبرو دوخته بود. آنگاه رویش را برگرداند و بار دیگر سر روی بالش نهاد. ساعتی بیش نگذشته بود که موزار برای همیشه چشم بر این جهان فروبست و در آن زمان هنوز چند ماه به سالروز سی و شش سالگی¬اش باقی مانده بود. (101 اثر ممتاز از بزرگان موسیقی جهان، مارتین بوک اسپن، ترجمه علی اصغر بهرام بیگی)
آن غریبه مرموز که چند ماه قبل از آن برای سفارش رکوئیم به در خانه موزار آمده بود، بعد از مرگ آهنگساز نقاب از هویت خویش برداشت و معلوم شد که شخصی موسوم به لوتگب مباشر کنت والزگ بود. این کنت خیلی دلش می¬خواست به عنوان یک آهنگساز خوش قریحه و با استعداد مورد تحسین و احترام قرار گیرد و منظورش از سفارش رکوئیم به موزار آن بود که اثر مزبور را بعداً به عنوان یکی از ساخته¬های خویش معرفی کند و انتشار دهد. در واقع، همین کار را هم کرد ولی از یک نکته غافل ماند: اینکه نسخه دستنویس موزار و زوسمایر را از بین ببرد و در نتیجه تمام این ماجرا چندی بعد از پرده بیرون افتاد و راز جناب کنت برملا شد. زوسمایر بر اساس راهنماییهای موزار قبل از مرگ، قسمتهایی از رکوئیم را که ناتمام بود به موقع تکمیل کرد و اثر مزبور سرانجام به صورتی که اکنون می¬شناسیم به دنیا عرضه شد.
در جریان مراسم تشییع جنازه موزار از کلیسا به صوب گورستان، هوا سخت منقلب شد و کولاک سدیدی درگرفت و در نتیجه جماعت مشایعین جنازه در جستجوی سرپناهی به شتاب متفرق شدند و تابوت را بر جای گذاردند تا روی ارابه¬ای که برای خاک سپاری بینوایان بکار می¬رفت و فقط راننده ارابه بر آن قرار داشت به سوی گورستان سنت مارکس در حومه وین منتقل شود. محل گوری که موزار در آن به خاک سپرده شد هیچگاه دقیقاً معلوم نشد.
موزار در طول زندگی نسبتاً کوتاه ولی بسیار پربارش، گنجینه عظیمی از آثار جاویدان پدید آورد؛ شمار این آثار از ششصد متجاوز بود و شامل همه فرمهای موسیقی می¬شد: سمفونی، اپرا، کنسرتو، موسیقی مجلسی، موسیقی آوازی، سونات و قطعات بسیار متنوع دیگر. مرتب ساختن همه این آثار از نظر تاریخ تصنیف برای فضلا و صاحب¬نظران دنیای موسیقی کاری بس خطیر می¬نمود تا سرانجام در قرن نوزدهم، شخصی به نام لودویگ کوشل که نویسنده و گیاه¬شناس و معدن¬شناس متبحری بود با نهایت عشق و حوصله و پشتکار، سالها از عمرش را مصروف این کار کرد و کاتالوگ جامعی از کلیه آثار موزار فراهم آورد که در آن، هر یک از آن آثار به ترتیب تاریخ تصنیف و با ذکر محل تصنیف و شأن نزول هر کدام و کلید مربوط به هر اثر درج شده بود. از آن پس هر یک از آثار موزار به جای آنکه نظیر آثار سایر آهنگسازان با کلمه اپوس مشخص شود با حرف «کنسرتوها» که حرف نخستین نام کوشل است و شماره ترتیب آن اثر مشخص گردیده است. (موسیقی کلاسیک و رمانتیک، هوشنگ کامکار، تهران، 1380، دانشگاه هنر)
[ویرایش] کنسرتوی پیانو شماره 20 در رمینورک 466
در نیمه دوم قرن هجدهم، شهر وین موقعیت خود را به عنوان پایتخت موسیقی دنیا کاملاً تثبیت ساخته بود و این مقام را از آن پس به مدت یک قرن و نیم محفوظ داشت. در آن زمان، در سراسر سال، وین مرکز اجرای کنسرتها و اپراها و رسیتال¬های متنوع بود و از هر گوشه دنیا آهنگسازان، نوازندگان و خوانندگان طراز اول بدان شهر جذب می¬شدند تا هنر خویش را به مشتاقان عرضه دارند.
این غنا و تنوع حیات موسیقی در وین که پیوسته جریان داشت در ایام پرهیز و روزه مسیحیان افزایش می¬یافت؛ زیرا در آن روزها تأترهای شهر تعطیل می¬شد و بر توجه و روی¬آوری به تالارهای کنسرت افزوده می¬گشت. مدیران تالارهای کنسرت و نوازندگان طراز اول همه برنامه¬های مهم خویش را برای آن روزهای بخصوص ترتیب می¬دادند؛ زیرا امیدوار بودند بالاترین شماره علاقه¬مندان که حاضر به پرداخت پول خوبی برای تهیه بلیت می¬شدند فراهم خواهد شد. یکی از آهنگسازانی که در سالهای اوایل دهه 1980، در ایام مورد بحث بیشتر از همه سرگرم و فعال می¬نمود، موزار بود. اینکه موزار هفته¬ای یک کنسرت برگزار می¬کرد و در هر کنسرت اثر جدیدی از ساخته¬های خویش عرضه می¬داشت به هیچ روی غیرعادی نمی¬نمود. در یکی از چنین کنسرتهایی در ماه فوریه 1785، بود که موزار برای نخستین بار کنسرتو پیانوی شماره 20 در رمینور خود را شخصاً اجرا کرد. (عصر موزارت و بتهوون، جورجیو پستلی، کمبریج، 1984)
لئوپولد موزار، پدر آهنگساز در آن اوقات در وین به سر می¬برد چون برای دیدار پسر و عروسش از سالزبورگ بدانجا آمده بود. پس از حضور در آن کنسرت و استماع کنسرتو پیانوی جدید پسر شمن نامه¬ای برای ماریا آنا دخترش با لحنی شوق¬انگیز چنین گزارش داد:
«عده زیادی از سرشناسان شهر در تالار کنسرت حضور داشتند. کنسرت آن شب از هر جهت بی¬نظیر بود و اعضای دسته ارکستر به نیکوترین وجهی هنرنمایی می¬کردند. علاوه بر آنکه چند سمفونی اجرا گردید، یک بانوی خواننده که از اپراهای ایتالیا دعوت شده بود دو آریای دلنشین خواند و سپس نوبت به اجرای کنسرتو پیانوی جدید و بسیار نفیس ولفگانگ رسید». (آمادئوس موتسارت، اثر یان مک لین، ترجمه دکتر محمد مجلسی) لئوپولد موزار علاوه بر احساس افتخار از داشتن چنان پسری به خاطر تصنیف و اجرای کنسرتو پیانویی بدان درجه از لطف و قدرت، دلایل دیگری برای شاد بودن و رضایت خاطرش داشت. در همان دو سه هفته¬ای که در وین اقامت گزیده بود شبی شخصیتی بس نامدار، فرانتز ژوزف هایدن، به خانه پسرش وارد شد، در خانه¬ای که موزار در شولر اشتراوسه اجاره کرده و آن را به وضعی زیبا و آبرومند آراسته بود. در آن شب، هایدن نوازندگی ویلن اول را در اجرای سه کوارتت برای سازهای زهی که موزار بتازگی تصنیف و آنها را به هایدن اهدا کرده بود، بر عهده داشت. پس از آنکه هایدن و سایر مهمانان از اجرای آن کوارتت¬ها فراغت یافتند، هایدن رو به لئوپولد موزار کرد و گفت: «خدا را شاهد می¬گیرم و به عنوان آدمی که جز واقعیت چیزی بر زبان نمی¬آورد به شما می ¬گویم پسرتان بزرگترین آهنگسازی است که شخصاً می¬شناسم یا اسمش به گوشم رسیده است. پسرتان از ذوق و قریحه سرشاری برخوردار است و از آن بالاتر، در فن کمپوزیسیون نظیر ندارد».
هر آینه هایدن در هنگام اجرای نخستین بار کنسرتو پیانوی موزار در رمینور حضور می¬داشت، بدون تردید میزان تحسین و تمجیدش برای آن همکار جوان بسی افزونتر می¬شد. کیفیت پرشور و آمیخته با صلابت این کنسرتوی موزار در اغلب آثار خود هایدن نیز مشهود است و همین کیفیت، راه را به یقین برای آهنگسازان قرن نوزدهم گشوده است تا آثار طوفانی و پرحرارت خویش را پدید آورند. (سبک کلاسیک: هایدن، موزارت و بتهوون، چارلز روزن، لندن، 1971)
فقط دو تا از کنسرتو پیانوهای موزار در گام مینور تصنیف شده است: کنسرتوی در رمینور (ک 466) و کنسرتوی در رمینور (کنسرتوها 491). در گام رمینور از موزار آثاری پدید آمده که سرشار از اندوه است و آهنگساز آنچه را ساخته با همه وجودش عمیقا احساس کرده. در اثبات این نکته کافی است به همین کنسرتو گوش فرا دهیم یا به کوارتت زهی در رمینور توجه کنیم یا به تماشای اپرای دون ژوان بنشینیم. ولی همچنان که دو سال بعد در پایان اپرای دون ژوان شاهد هستیم این پیانو کنسرتو نیز فرجامی خوش و روشن می یابد. زیرا بخشی در رماژور چون خورشید درخشان و فرح بخش در پایان کنسرتو به همه جا گرمی می بخشد و نور می پاشد و بدین ترتیب کنسرتو با آنکه کیفیتی اندوهبار و تامل انگیز دارد پایانی آمیخته با شادی و روشنایی به شیوه ای متعالی می یابد.
پیانو کنسرتو در رمینور یکی از دوازده کنسرتو پیانویی است که موزار بین سال های 1782 تا 1786 تصنیف کرده است. مجموعه ای مرکب از شش پیانو کنسرتو که به دنبال پیانو کنسرتوی مورد بحث ما پدید آمده است از آثار ممتاز و طراز اول فرهنگ انسانی محسوب می شود. یکی از صاحبنظران مشتاق آثار موزار موسوم به گرول استون در کتاب نفیس خویش که شاهد بارزی است بر اخلاص و ارادت نویسنده نسبت به آهنگساز، کتابی که تحت عنوان «موزار و پیانو کنسرتوهایش» انتشار یافته، اظهار عقیده می کند: «کنسرتو پیانوهایی که موزار در فاصله سال های 1785 و 1786 تصنیف کرده است برترین کنسرتوهای این آهنگساز محسوب می شود.» (101 اثر ممتاز از بزرگان موسیقی جهان، مارتین بوک اسپن، ترجمه علی اصغر بهرام بیگی)
[ویرایش] منابع:
101 اثر ممتاز از بزرگان موسیقی جهان، مارتین بوک اسپن، ترجمه علی اصغر بهرام بیگی آمادئوس موتسارت، اثر یان مک لین، ترجمه دکتر محمد مجلسی سه آهنگساز: موزار، برلیوز، واگنر، اثر رومن رولان، ترجمه حمید عنایت دنیای خلاقانه موزارت، لانگ پل هنری، 1963، نیویورک عصر موزارت و بتهوون، جورجیو پستلی، کمبریج، 1984 موسیقی کلاسیک و رمانتیک، هوشنگ کامکار، تهران، 1380، دانشگاه هنر سبک کلاسیک: هایدن، موزارت و بتهوون، چارلز روزن، لندن، 1971