بحث کاربر:Dardvareh
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
[ویرایش] لودویگ وان بتهون
تولد: بن، 16 دسامبر 1770 درگذشت: وین، 26 مارس 1827
نخستین بتهوونی که اثر انگشتش را بر صفحات تاریخ موسیقی می¬یابیم، یک خواننده فلاماندی موسوم به لویی وان بتهوون. این مرد که در سال 1733، در شهر بن، واقع در سرزمین مجاور شط راین، با مقام خواننده دسته ارکستر کلیسای حاکم شهر، مستقر می¬گردد، بتدریج از نظر مقام و هنرمندی ارتقاء مقام پیدا میکند تا بدانجا که در سال 1761، به سمت کاپل¬مایستر شهر بن منصوب می¬شود و در این مقام، ریاست و سرپرستی همه فعالیت¬های موسیقی در حکومت¬نشین بن بر عهده وی محول می¬گردد.
از چندین فرزندی که نصیب لویی وان بتهوون و همسرش گردید فقط یکی زنده ماند. پسری به نام یوهان که در سال 1739 یا 1740 به دنیا آمد (تاریخ دقیق تولد این شخص معلوم نیست). این پسر تحت مراقبت و تربیت پدرش بدان قصد بار آمد که در عالم موسیقی فعالیت و درخششی داشته باشد. پدرش نواختن ویلن و پیانو را به او آموخت. پدر، تا زمانی که عمرش به دنیا بود، یعنی تا سال 1773، مردی محترم و مورد تکریم دربار حاکم بن باقی ماند؛ ولی همسرش، زنی شرابخواره و هرزه بود و سالهای واپسین عمرش را در یک آسایشگاه مداوای شرابخواران گذراند. یوهان وان بتهوون در همان حال که استعداد موسیقی را از پدرش به میراث داشت از نظر روانی و اخلاقی شدیداً تحت تأثیر و نفوذ مادرش قرار گرفت و در نتیجه سراسر زندگی وی با وضعی عاری از احساس مسئولیت و بدون پایبندی به قیود اجتماعی و خانوادگی سپری شد و نتوانست برای خود سر و سامان و احترام و عزتی پدید آورد. در سال 1767، آن زمان که هنوز سال عمرش به سی نرسیده بود با زنی بیوه به نام ماریا ماگدالنا که¬وه¬ریخ، ازدواج کرد. این زن از هر جهت نقطه مقابل شوهرش قرار داشت. موجودی بود لطیف طبع و نرمخو، با شفقت و مهربان و به خانواده¬اش کمال اخلاص و صمیمیت را عرضه می¬داشت. (101 اثر ممتاز از بزرگان موسیقی جهان، مارتین بوک اسپن، ترجمه علی اصغر بهرام بیگی)
بدین سان بر سابقه خانواده و نشانه های موروثی که لودویگ وان بتهوون را پدید آورد آشنا می شویم، کسی که بسیاری از زیباترین، والاترین، روحانی¬ترین و شهامت¬آمیزترین آثار موسیقی کلاسیک را به گنجینه فرهنگ بشری افزوده است.
لودویگ وان بتهوون ارشد سه فرزند بود که خداوند به یوهان و ماریا ماگدالنا عطا کرد، منظور، سه فرزندی است که برای این زوج باقی ماندند. تاریخ تولدش را پانزدهم یا شانزدهم دسامبر 1770، قید کرده¬اند؛ ولی آنچه به یقین بر ما معلوم می¬نماید این است که غسل تعمید وی روز هفدهم دسامبر انجام گرفته. از همان خردسالی، نشانه¬های برخورداری از موهبت و استعداد خارق¬العاده در موسیقی در وی عیان بود و پدرش نیز خیلی زود درصدد بهره¬برداری و بهره¬کشی از استعداد شگرف پسر برآمد. چنین به نظر می¬رسد که آموزش مدرسه¬ای مرتب لودویگ، وقتی وی به یازده سالگی رسید متوقف ماند و در نتیجه، نتوانست هیچگاه به یاری کلمات آنچه را در ذهن و روح خود داشت به صراحت و روشنی بیان دارد و حتی از مسائل ساده و مقدماتی ریاضی نیز گاهی عاجز می¬ماند. در عوش، از نظر موسیقی، رشد وی به میزان حیرت¬آور و قابل تحسینی سریع بود تا بدانجا که وقتی به دوازده سالگی رسید به سمت سنج¬نواز ارکستر دربار بن منصوب شد و در چهارده سالگی مقام دستیاری ارگ نواز دربار بر عهده¬اش محول گشت و در همان حال مسئولیت حفظ شأن و منزلت موسیقی در طراز بالا، در جملگی فعالیت¬های موسیقی دربار از او خواسته می¬شد. (عصر موزارت و بتهوون، جورجیو پستلی، کمبریج، 1984)
در بهار یا تابستان سال 1787- در اینجا نیز تاریخ دقیق ضبط نشده- بتهوون که در آن موقع نوجوانی شانزده ساله بود، به وین سفری کرد و در آنجا با چهره¬های سرشناس و برجسته موسیقی آن زمان از جمله با موزار آشنا شد. شواهدی در دست داریم که نشان می¬دهد در این دیدار، موزار چند درسی در کمپوزیسیون به بتهوون نوجوان داد، ولی دوران اقامت بتهوون در وین بسیار کوتاه بود؛ زیرا از بن خبر رسید که مادرش بسختی بیمار شده است. بتهوون شتابزده به بن و به کنار بستر مادر عزیزش بازگشت و شاهد مرگ مادر در چهل سالگی، در ماه ژوئیه 1787، شد و این فقدان، جان او را سخت متألم ساخت.
بتهوون پس از مرگ مادر، پنج سال دیگر در بن باقی ماند؛ ولی این سالها با رنج وعذاب روحی شدیدی توأم بود و جراحت آن تا پایان عمر بر جان بتهوون باقی ماند: پدرش بیش از پیش در سراشیب سقوط لغزید و احساس میئولیت و وظیفه¬ای را که در قبال خانواده داشت یکسره از یاد برد. بنابر این، بتهوون به ناچار بار مسئولیت بزرگ کردن و سرپرستی دو برادر جوانش را بر عهده گرفت. وظایفش در دربار حاکم بن روز به روز افزونتر و گسترده¬تر می¬شد و بهترین آثار موسیقی استادان گذشته و معاصر را که در دسترس وی قرار می¬گرفت مطالعه می¬کرد و از همه آنها نکته¬ها می¬آموخت. با همه این احوال شوز و غوغای وین، پایتخت امپراتوری اتریش- مجارستان و اندیشه برخورداری از امکانات و فرصتهای فراوان در آن شهر- که برای مدت کوتاهی مزه¬اش را چشیده بود – چون مغناطیسی مقاومت ناپذیر، بتهوون را به سوی خود می¬کشید. بدین¬ترتیب، به محض آنکه برادران جوانش از آب و گل در آمدند و آنقدر رشد یافتند که بتوانند به راه خود بروند، لودویگ وان بتهوون به وین بازگشت و سی پنج سال، تا پایان عمرش در آن شهر باقی ماند. (تاریخ موسیقی، تالیف لوست مارتیروسیان، ترجمه سیروس کرباسی)
در سال 1792، وقتی بتهوون در وین مستقر شد، آثار فراوان و قابل توجهی تصنیف کرده بود: سه کوارتت پیانو، یک تریوی پیانو، یک تریو برای سازهای زهی با شماره اپوس 3، چندین واریاسیون برای پیانو و تریو برای سازهای زهی در رماژور، اپوس 8. نخستین باری که بتهوون در وین بر روی صحنه کنسرت ظاهر شد در ماه مارس سال 1795 بود. او که در این زمان بیست و پنج سال داشت در نقش نوازنده سولو، نوازندگی پیانو را در کنسرتو پیانوی شماره 1 خود بر عهده گرفت. شرف پنج سالی که به دنبال آمد پیوسته مورد توجه علاقه¬مندان به موسیقی بود که از او می¬خواستند به عنوان یک پیانیست استاد و طراز اول، آثار خود یا سایر آهنگسازان را بنوازد. توجه فراوان مردم به وی فقط منحصر به وین نبود. مثلاً در سال 1798، بتهوون را در شهر پراگ می¬بینیم که با برگزاری دو رسیتال شور و هیجان شدیدی در محافل دوستداران موسیقی آن شهر بر می¬انگیزد. سال 1800، زمانی است که «دوره اول» خلاقیت و آهنگسازی بتهوون به پایان می¬رسد. تقسیم دوران خلاقیت بتهوون به سه دوره ممتاز، نخستین بار به ابتکار فن لنتز صورت گرفت که در کتابی موسوم به بتهوون و سه شیوه آهنگسازی وی حدود این سه دوره را مشخص و متمایز می¬سازد. «دوره دوم» تا سال 1815، گسترده می¬شود و «دوره سوم» تا سال 1827؛ یعنی زمان مرگ، را در بر می¬گیرد. در دوره اول، بتهوون آثار بسیار جالب و ممتازی پدید ¬آورد که از جمله آنها می¬توان شش کوارتت برای سازهای زهی اپوس18، نه سونات برای پیانو، چندین واریاسیون، آریای همراه کنسرت که با این عبارت آغاز می¬شود: «آه، پرفیدو!» را نام برد. (تاریخ موسیقی غرب، اثر گراوت دونالد، نیویورک 1960)
در این زمان آثار شدید ناراحتی کبد در بتهوون ظاهر شد و شنوایی او را آسیب رساند. با آنکه همیشه اخلاقی تند و خشن داشت – بخصوص در بین جامعه اشرافی وین که با بسیاری از آنان آشنایی و دوستی و همچنین ماجراهای عشقی ایجاد کرده بود- ولی در عین حال گذشت و بزرگواری و طرز برخورد مطبوعی نیز از خود نشان می¬داد. با همه این احوال، شروع ناراحتی حس شنوایی، اثر ناگوارش را در اخلاق و رفتار بتهوون بتدریج باقی گذاشت و در نتیجه حالت سوء ظن و شکی که از اختیار بتهوون خارج بود نسبت به بهترین دوستان و اطرافیانش در او پدیدار شد و روزافزون گشت. از اینها گشته، اخلاق و طرز سلوک نامطبوع و ناهنجار برادرزاده¬ای که بتهوون سرپرستی و تکفلش را بر عهده داشت بر زوررنجی و تنگ حوصلگی او بسیار می¬افزود و خاطرش را سخت ملول می¬داشت. با وجود این، تا زمان شروع «دوره سوم خلاقیت» بتهوون از شادیهای زندگی نیز نصیبی فراوان داشت. شادیهایی که موجب برانگیختن و شکوفایی هر چه بیشتر قدرت خلاقیت و آهنگسازی وی می¬شد. دفترچه طرح¬ها و پیش نویس¬های وی که دائماً به همراه خود داشت گواه بارز و گویایی بر فعالیت و باروری شگفت¬انگیز مغز یک نابغه است که چون چشمه¬سار پرفیضانی پیوسته در حال تراویدن می¬نماید. وقتی امروز ما بر صفحات این دفترچه¬های طرح و پیش¬نویس می¬نگریم متوجه نکته¬ای بس جالب و آموزنده می¬شویم: پارتیسیون¬هایی از آثار فراموش نشدنی و جاویدان بتهوون که تا آن اندازه در حد کمال می¬نماید که اندیشه کوچکترین تغییری در آنها را به مغز خود خطور نمی¬دهیم، آنچنان نبوده که در اثر الهامی آسمانی و از عالم غیب، آن سان کامل و دست نخورده، یکباره به مغز آفریننده¬اش رسوخ کرده و سپس با دست وی بر صفحات دفترچه نت ضبط شده باشد؛ بلکه آنچه جان ما را تا این اندازه لذت می¬بخشد و گوش ما را نوازش می¬دهد، نتیجه کوشش و پشتکار و زحمت فراوان بتهوون است که هر یک از آثارش را چون جواهرساز استادی با دقت و وسواس می¬پردازد و در این کار آن قدر تغییر روا می¬دارد و مداومت نشان می¬دهد تا اثری در حد کمال و نفاست پدید آورد. (موسیقی کلاسیک و رمانتیک، هوشنگ کامکار، 1380، تهران، دانشگاه هنر) گرچه تقسیم بندی فن¬لنتز را از آثار بتهوون، به سه دوره، ممکن است حکمی یک جانبه و بر مبنای سلیقه شخصی وی تلقی کنیم؛ ولی باید بپذیریم که به هر حال تقسیم¬بندی عملی و کارسازی است که می¬تواند ما را به درک مراحل دوران تکامل بتهوون رهنمون خوبی باشد. بر مبنای این تقسیم¬یندی در دوره دوم خلاقیت بتهوون شاهد پدیدار گشتن این گوهرهای نفیس می¬شویم: سمفونی¬های سوم تا هشتم، اپرای فیدلیو، موسیقی همراه با نمایشنامه اگمنت اثر گوته، پیانو کنسرتوهای چهارم و پنجم، کنسرتوی ویلن، سه کوارتت برای سازهای زهی اپوس 59، چهارده سونات پیانو و بسیاری دیگر از آثاری که هر یک در جای خود مقامی شایسته دارد.
در فاصله سال¬های 1813 تا 1818، بتهوون به غیر از اثری که به اصطلاح سمفونی نبرد یا پیروزی ولینگتن نامیده می¬شود اثر قابل ملاحضه¬ای پدید نیاورد و بنابر این سال¬های مزبور را می¬توان سال¬هایی نسبتاً عاری از خلاقیت به شمار آورد. در زمره علاقه¬مندان و تحسین¬کننده¬گان بتهوون کسانی هستند که ترجیح می¬دهند این اثر اخیر بتهوون را به دست فراموشی بسپارند؛ زیرا آن را در طراز سایر آثار آهنگساز بزرگ نمی¬شناسند. بتهوون سمفونی نبرد را برای سازی به نام « پان هارمونیکن» تصنیف کرد. این ساز از ابداعات شخص مبتکری از معاصران بتهوون به نام یوهان ملزل محسوب می¬شد که «مترونوم» را نیز ابداع کرده بود. پان هارمونیکن به صورت یک مجموعه مکانیکی از سازهای بادی بود و سمفونی نبرد را بتهوون با علم به این واقعیت تصنیف کرده بود که استفاده از مجموعه مکانیکی آهنگین مزبور فقط جنبه نمایشی و سرگرمی داشت. با همه این احوال، نبوغ بتهوون در به کار گرفتن این ساز مکانیکی و تصنیف اثری برای چنین سازی کاملاً مشهود است و سمفونی نبرد یا پیروزی ولینگتن در عین آنکه در طراز سایر آثار بتهوون نیست و در دوران ما خیلی به ندرت اجرا می¬شود باز هم اثری است که از حد معمول و متعارف فراتر می¬رود. (سبک کلاسیک: هایدن، موزارت و بتهوون، چارلز روزن، لندن، 1971)
در سال 1817، سرآغاز آخرین دهه حیات بتهوون، وی همزمان روی تصنیف دو اثر دست بکار شد. تکمیل این دو اثر تا شش سال بعد از تاریخ شروع، بدون وقفه همه ذکر و فکر و حواس بتهوون را به خود مشغول داشت؛ زیرا در همه این مدت، بتهوون با دقت و وسواس آمیخته با رنج در پیراستن و منقح کردن این دو اثر تلاش می¬کرد. این دو اثر: سمفونی نهم یا سمفونی کورال و اثر مشهور میساسولنیس بود که از نظر حشمت و والایی در میان جملگی آثار بتهوون بینظیر است و در هر دو، اخلاص و ایمان آهنگساز به خصایص روحانی و ملکوتی انسان متجلی می¬شود. در این زمان بتهوون شنوایی خود را از دست داده بود و در نخستین اجرای سمفونی نهم در سال 1824، وقتی اثر به رهبری خود بتهوون به پایان رسید، یکی از خواننده¬گان سولو که نزدیک به جای رهبر ایستاد بود ضروری یافت روی بتهوون را به سوی شنوندگان در تالار موسیقی برگرداند تا آهنگساز گرانقدر بتواند شاهد کف زدن¬ها و ابراز احساسات شدیدی باشد که نمی¬توانست ذره¬ای از آن را بشنود.
اندکی بعد از این زمان، بتهوون به گوشه عزلت پناه برد و از مردم کناره گرفت. به سرو وضع ظاهر خویش بکلی بی اعتنا گشت تا بدانجا که ابایی نداشت با جامه مندرس در انظار ظاهر گردد و در یکی از این بارها که هیأتی غیر عادی قدم می¬زد پلیسی که او را نمی¬شناخت به عنوان آدمی ولگرد و بی خانمان توقیفش کرد. ولی در همین زمان است که روح بتهوون به بالاترین درجه تطهیر می¬رسد: در سیمایش آثار و درخشش سعادتی ملکوتی ظاهر می¬شود، حالت انسانی که بر فراز زندگی این خاکدان سیر می¬کند و از هفت دولت آزاد است و به خردمندی و کمالی که فقط نصیب پاکان و وارستگان می¬شود دست یافته. تجلیات این سعادت و وارستگی و خردمنی والاتر از حد تصور در پنج کوارتت آخرین بتهوون که برای سازهای زهی تصنیف شده ظاهر می¬گردد (کوارتت¬هایی که در فاصله بین سالهای 1824 تا 1826، تصنیف شده است) و در سیمای وی نیز نمودار می¬شود. در سال 1825، از بتهوون توصیفی چنین در دست داریم: «آثار رنج، افسردگی، اندوه و نیکخویی در چهره¬اش نمودار است؛ ولی هیچگونه نشانه خشونت و تندخویی مشهود نمی¬افتد». (101 اثر ممتاز از بزرگان موسیقی جهان، مارتین بوک اسپن، ترجمه علی اصغر بهرام بیگی)
در دسامبر 1826، زمانی که بتهوون از دیدار برادر زاده¬اش کارل که در فاصله دوری از محل اقامت وی منزل داشت باز می¬گشت در هوای بسیار سرد سرآغاز زمستان وین، سخت سرما خورد و بستری شد. کارل برادرزاده بتهوون شش ماه قبل از آن تاریخ قصد خودکشی کرده بود و این واقعه برای بتهوون ضربه¬ای سخت و تحمل ناپذیر محسوب می¬گشت. در نتیجه آن سرماخوردگی، بتهوون بی درنگ مبتلا به ذات¬الریه شد و به دنبال آن بیماری استسقاء نیز مزید بر علت گشت. پزشکان معالج، سه بار از اندرونش آب بیرون کشیدند و گفته می¬شود که بتهوون در این مورد چنین گفته بود: «بهتر است از شکم من باشد تا از قلم من!».
بیماری بتهوون سه ماه به درازا کشید و وقتی خبر وخامت احوالش بر سر زبانها افتاد، جمع عظیمی از دوستان و علاقه¬مندان در روزهای پیاپی به عیادتش آمدندو برای اعاده سلامتش دست به دعا برداشتند. روز شانزدهم مارس 1827، پزشکان از مداوای وی قطع امید کردند و وقتی هفته بعد ناشر آثارش موسوم به شت یک بطری شراب منطقه راین برای او هدیه فرستاد، بتهوون سرش را تکان داد و زمزمه کنان گفت: «حیف، افسوس که خیلی دیر شدهاست». این آخرین سخنانی بود که از بتهوون شنیده شد. از آن پس، مدت سه روز به حالت احتضاری سخت بود. 26 مارس هنگام غروب و اوایل شب، طوفان وحشتناکی بر سراسر شهر وین عارض گشت. در اثر یک رعد و بق پرخروش، بتهوون لحظه¬ای از حال اغماء به در آمد و چشم گشود. از زبان آنان که در آخرین ساعت در کنار بستر مرگ بتهوون حاضر بودند چنین نقل می¬شود: پس از آنکه بتهوون به صدای وحشتناک رعد چشم گشود، بازوی راست را در حالی که مشتش را گره ساخته بود بلند کرد، در چشمانش آثار عزم و مهابتی نمودار بود، مشت گره کرده را چندین بار تکان داد. آنگاه بازویش بر بستر افتاد و بتهوون جان به جان آفرین تسلیم کرد. (تاریخ موسیقی، تالیف لوست مارتیروسیان، ترجمه سیروس کلباسی)
[ویرایش] منابع:
101 اثر ممتاز از بزرگان موسیقی جهان، مارتین بوک اسپن، ترجمه علی اصغر بهرام بیگی
عصر موزارت و بتهوون، جورجیو پستلی، کمبریج، 1984
تاریخ موسیقی، تالیف لوست مارتیروسیان، ترجمه سیروس کرباسی
تاریخ موسیقی غرب، اثر گراوت دونالد، نیویورک 1960
موسیقی کلاسیک و رمانتیک، هوشنگ کامکار، 1380، تهران، دانشگاه هنر
سبک کلاسیک: هایدن، موزارت و بتهوون، چارلز روزن، لندن، 1971
[ویرایش] منبع مقالهها
سلام و خسته نباشید. آیا «موسیقی دوره رمانتیک» به قلم خودتان است یا از جایی اخذ شدهاست؟ بهآفرید ۰۲:۱۳, ۱۴ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- همچنین موسیقی دوره کلاسیک. بهآفرید ۰۲:۱۵, ۱۴ مارس ۲۰۰۷ (UTC)