فهرست واژههای گویش قمی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
واژههای گویش فارسی منطقهٔ قم از استانهای مرکزی ایران:
- باردی: شوخی و مزاح
- بد پیله: آدم سمج که تا کارش انجام نگیرد دست بردار نیست
- بد دماغ: زور و رنج و کسی که به اندک چیزی قهر میکند
- بلغور: سخن گفتن به زبانی دیگر به گونه نادرست
- پابند بریده: لجام گسیخته, نافرمان, زرنگ
- پاش به گل بونه بسته: کنایه از داشتن پشتیبانی پرنفوذ
- پخمه: بی عرضه و تنبل
- پسله: جایی دور از انظار
- پسندری: بلندی مرتبه
- جخ: تازه
- چشته: مزه غذا زیر دهان ماندن
- چندیدن: لرزیدن (واژه چندش از این کارواژه آمده)
- دو به دو انداختن: فتنه کردن, سخن چینی کردن
- دودرغه: دو دستگی و اختلاف
- ذاتش غل میندیزه: کنایه از نوعی خیانت در نهاد او
- رواتی: ظاهری نه راستین
- زیرجلکی: در نهان و پنهانی
- سوت کردن: چیزی را بالای بام یا جای دیگر پرتاب کردن
- سه کنج: گوشه (اتاق)
- شاکی زدن: سیلی محکم به کسی زدن
- کُپ کردن: نشستن و خود را کوچک کردن برای دیده نشدن
- لچر کاری: به هم ور کردن, نامنظمی, کثافت کاری
- لیچه: لقب نامناسب برای کسی ساختن
- منم زدن: خودستایی بی جهت
- موس کشیدن: حالت انتظار به امید دریافت چیزی
- ولو شدن: پراکنده شدن
- هرت شدن: دست و پای خود را گم کردن, اضطراب
- یه عالمه: خیلی زیاد
- کماجدون: دیگ کوچک
- پاتیل: دیگ بزرگ
- هره: لب دیوار
- پیزوری: ضعیف و ناتوان (کم ارزش)
- حروم و حرج: از بین بردن و درست مصرف نکردن چیزی
- سلندر: آشتفته و نگران
- وریو: هیجان زده و ناآرام
- کجی:کجا
- وردی:بردار
- ناشتا: کسی که صبحانه نخورده باشد
- خروسخون:سحر
- شاغالخون:غروب
- بوق سگ: نیمه شب
- قل ورو:پیاده رو
- قزقون:دیگهای مسی بزرگ
- رج*:طناب
- هم ساختکی:همینطوری
- تیفال:دیوار
- کش:کنار
- سه مندونه:نخ سه تایی بادبادک