جنبش سپیدجامگان

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.


پس از قتل ابو مسلم خراسانی در سال ۱۳۷ هجری برابر با ۷۵۷ میلادی، جنبشهای متعددی به خونخواهی از او سازماندهی شدند، از جمله یکی از سرهنگان سپاه او بنام حکیم هاشم مقنع معروف به نقابدار که بنا به گفته ابو جعفر نرشخی در تاریخ بخارا، مدتی نیز وزیر عبدالجبار ازدی، والی خراسان بوده، پایه جنبش مذهبیی را نهاد که پیروان آن، همانند پیروان مانی در دین زرتشت، لباس سفید می‌‌پوشیدند که به سپید جامگان شهرت یافتند. به قولی جامه سپید نشانه مخالفت با عباسیان بود که جامه سیاه بر تن داشتند. حکیم هاشم مقنع برای جذب وگرویدن همه پیروان ابو مسلم بجنبشش، بشارت می‌‌داد که روح ابو مسلم در وجود خودش حلول نموده است. گویند ابو جعفر دوانیقی (منصور) خلیفه عباسی از او بیم کرد و اورا به بغداد فرا خواند و زندانی نمود. حکیم هاشم بعداز سالها از زندان آزاد شد و بمرو بازگشت و پس ازمدتی تبلیغ و دعوت در مرو، اعلام نمود که ذات خدائی دارد و او خدای همهٔ عالم است. او گفت: “من آنم که خودرا بصورت آدم بخلق نمودم و باز بصورت نوح و باز بصورت ابراهیم و باز بصورت موسی و باز بصورت عیسی و باز بصورت محمد و (در ترجمه الفرق بین الفرق اضافه شده: که پس از او بصورت علی و فرزندانش) و سپس بصورت ابومسلم و باز به این صورت که می‌‌بینید“.(۱۰) تقریبا نظیر این سلسله مراحل تناسخی که حلول ذات خدا در جسم پاک‌ترین انسان را بر روی زمین بیان می‌کند، در اصول آئین یارسانیان نیز آمده است. نکته تشابه قابل توجه دیگر آنست که گویند؛ حکیم هاشم مقنع، هنگام تحت تعقیب قرارگرفتن نگهبانان امیر خراسان و گذر از رود جیحون، فقط ۳۶ تن ازیاران و مبلغان نزدیک خودرا همراه داشت. او درآن سوی جیحون در قلعه خویش در ناحیه نخشب و دهکده “کش“ که پیروان فراوانی درآن دیار داشت، همراه یارانش به تبلیغ مرام خود و گرد آوری سپاهی برای حمله بعدی، پرداخت. تاریخ نگاران نزدیک به آندوره، جنبش سپید جامگان را درسه مرحله دانسته‌اند و یکی ازآنهارا که سرسختانه درمقابل خلیفه مقاومت نموده، همین جنبش حکیم هاشم مقنع می‌دانند که در سال ۱۵۹ ه. ق. با کشتن موذن و ۱۵ فئودال بزرگ و بقیه اعراب غاصب زمینها در دهکده نمجکت به مبارزه مسلحانه خود در برابر خلیفه شدت بخشیدند. آنان تا سال ۱۶۱ هجری (۷۸۲ میلادی) در برابر لشکریان خلیفه پیروزمندانه مقاومت نمودند. حکیم هاشم مقنع گرچه بظاهر خونخواهی ابو مسلم را هدف اصلی مبارزه اش قرار نداد، ولی او مقام ابومسلم را بمرحله خدائی رساند. مقنع دائم یک نقاب پرندین سبز رنگ بر چهره داشت و در باره آن می‌‌گفت؛ “که پوشاندن چهره ام ضروریست چون اگر چهره ام باز باشد احتمال آن می‌‌رود پیروانم هنگام دیدن روی من غش کنند و از شدت نور کور شوند و یا بمیرند“.

ولی بقول دشمنانش این نقاب برای پوشاندن چهره زشتش و یک چشم کورش بوده است. با همه این توصیف حکیم هاشم مقنع نقابدار در بدو کارش که همه سرهنگان و سرداران سپاه خودرا از میان روستائیان و دهقانان تهیدست برگزیده بود و همه به او وفادار بودند، نامه‌هایی نیز بهر ولایتی نوشت و در آن نامه‌ها با صراحت گفت؛ “بمن بگروید و بدانید که پادشاهی مراست و عز کردگاری مراست و جز من خدائی دیگر نیست“. گویند حکیم هاشم مقنع در آخرین روزهای مبارزه خود علیه سپاهیان خلیفه که حصار قلعه اورا محاصره کرده بودند، تنوری از آتش آماده دیده بود و قبل از شکست نهائی در حالی که به پیروانش وعده بازگشتش را داد که آنها را ازظلم و زور خواهد رهانید، خودرا در برابر چشم هزاران نفر از آنان و برخی از سربازان خلیفه، به شعله‌های آتش سوزان سپرد و تا انبوه سپاهیان سر رسیدند، جسم او خاکستر شده بود. بعضی از مورخان نامدار قرن چهارم ه. ق، از جمله ابوریحان بیرونی، جنبش سپید جامگان را پیرو آئین مزدک میدانسته است که مسلک توده‌ای و ضد اشرافی داشته اند.(۱۱) در هفتاد سال پس از این شکست حکیم هاشم المقنع جنبشهای دیگری علیه خلفای اسلام در بغداد، از جمله جنبش خرمدینان، نهضت علویان معروف به سپید جامگان سوم و نهضت زنگیان در جنوب غربی ایران شعله ور گردید و تا طلوع نهضت قرمطیان در سراسر ایران ادامه داشت.