گویش بیرجندی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

گویش بیرجندی از گویشهای فارسی نو است که مانند گویشهای دیگر به نسبت زبان رسمی کمتر تحول پذیرفته و از اینرو بسیاری از ویژگیهای فارسی کهن را نگه داشته است. محمود رفیعی در مقدمه واژه‌نامه گویش بیرجند می نویسد که چون بیرجند در نزدیکی کویر و در منطقه‌ای کوهستانی واقع شده، در گذر تاریخ کمتر مورد تاخت و تاز و هجوم قرار گرفته و در نتیجه گویش آن نیز پاکیزه و دست نخورده باقی مانده است. اثر مکتوبی از این گویش در دست نیست و مهمترین اثر بر جای مانده دو بیت شعر منسوب به حکیم نزاری قهستانی شاعر سده هفتم و هشتم می‌باشد که معنای آنها امروزه مشخص نیست. این احتمال وجود دارد که این ابیات به شکل صحیح منتقل نشده باشند:

چه باژم ژایون که در امر خوی مخان دی خمنکی ژ زل وانبشت

و یا این بیت:

کس را مجال قربت او نیست جز تو را ای ماژند لوچمتکی مشو بیور

درباره گویش بیرجندی تا کنون چند مطالعه صورت گرفته است از جمله پژوهش ایوانف خاورشناس روس که نخستین مطالعه در مورد این گویش است و نیز پژوهشهای علمی دکتر جمال رضائی که تا کنون به صورت سه اثر شامل نصاب صبوحی (مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال ۱۳، ش ۳، فروردین ۱۳۴۵)، واژه نامه گویش بیرجند (تهران، ۱۳۷۷)، و بررسی گویش بیرجند (تهران، ۱۳۷۷) منتشر شده اند.

برخی از واژه‌های این گویش به عنوان نمونه عبارتند از (واژه ها برگفته از واژه‌نامه گویش بیرجند هستند):

  • اُشتُر = (شتر)
  • اَندُوق = (دلتنگی زیاد)
  • بِدَرساخته = (لوس)
  • بی‌هِنجال = (بی‌هنجار)
  • پَتَک = (پاتابه، مچ‌پیچ)
  • پَتیر = (فطیر)
  • پَجمُرده = (پژمرده)
  • پِچّاپِچّ = (پیچاپیچ)
  • جُمبِ‌جوش = (جنب و جوش)
  • رَقَز = (لبه دیوار)
  • زَمبوُر = (زنبور)
  • زُِمُخ = (زُمخت)
  • قُمب = (مشت، ضربه‌ای که با مشت گره کرده به کسی بزنند)
  • مُخکَم = (محکم)
  • مدرسگی = (مدرسه‌ای)

[ویرایش] منابع

  • محمد تقی راشد محصل، گویش بیرجندی، در: دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دایره‌المعارف اسلامی، ج. ۵.
  • جمال رضائی، واژه‌نامه گویش بیرجند، تهران، روزبهان، ۱۳۷۳.