اسب

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

اسب سفید
بزرگ شود
اسب سفید

اَسب یا اسپ جانوری است چهار پا که از دیرباز در زمینه‌های کشاورزی، ترابری و همچنین در جنگ‌ها بسان ابزاری برای حرکت تند و ضربه زدن به سیستم‌های دفاعی دشمن بهره گیری می‌شده است.

نام اسب همواره با واژه‌هایی مانند چابکی همراه بوده است. پیشینیان برای اسب‌های خود احترام بسیاری قائل بودند به گونه‌ای که صاحب اسب، نیاکان اسب نژادین خود را تا ۱۲ نسل پشت میدانست و به هنگام مرگ اسبش به شدت غمگین می‌شد.[نیاز به ذکر منبع] همچنین اسب را جانوری نجیب نیز می‌شناسند. ولی در هنگام خشم اسب نزدیکی به او بسیار خطرناک است .

فهرست مندرجات

[ویرایش] نام اسب‌های گوناگون در زبان فارسی

سر یک اسب در یکی از مینیاتورهای ایرانی مربوط به یکی از دستنوشته‌های مثنوی مولوی از سال ۸۹۱ق./۱۴۸۶م.
بزرگ شود
سر یک اسب در یکی از مینیاتورهای ایرانی مربوط به یکی از دستنوشته‌های مثنوی مولوی از سال ۸۹۱ق./۱۴۸۶م.
  • باره یا بارگی که به اسب باربر گفته می‌شود.
  • بالاد و بالاده،به اسب تندرو یا اسب یدکی گفته می‌شود.
  • بوز،به اسب نیله(کبودرنگ) گفته می‌شود.
  • توسن،اسب سرکش را می‌گویند.
  • جُرده،به اسب اخته می‌گویند.
  • چرمه،به اسب سپید یا اسبی که دست و پایش سپید باشد گفته می‌شود.
  • خنگ،اسب سپید را می‌گویند.
  • سمند،اسب زرد را می‌گویند.
  • نَوَند،اسب تندرو را می‌گویند.
  • یَکران،اسب نژاده و نجیب را گویند.

عمر خیام در کتاب نوروزنامه نام گونه‌های اسب را چنین بیان می کند:

  • الوس چرمه، سرخ چرمه، تازی چرمه، خنگ، بادخنگ، مگس‌خنگ، سبزخنگ، پیسهٔ کمیت، کمیت، شبدیز، خورشید، گور سرخ، زردرخش، سیارخش، خرماگون، چشینه، شولک، پیسه، ابرگون، خاک‌رنگ، دیزه، بهگون، میگون، بادروی، گلگون، ارغون، بهارگون، آبگون، نیلگون، ابرکاس، باوبار، سپیدزرده، بورسار، بنفشه‌گون، ادس، زاغ‌چشم، سبزپوست، سیمگون، ابلق، سپید، سمند.[1]

[ویرایش] واژه‌شناسی

اسب را در پارسی میانه و اوستایی نیز اَسپ (asp)می‌گفتند. نامهای بسیاری از بزرگان ایرانی در روزگار باستان دارای پسوند -اسپ بوده است (مانند گشتاسپ، ارجاسپ، گرشاسپ، جاماسپ، لهراسپ و...)که نشان از اهمیت این جانور در میان ایرانیان است.[نیاز به ذکر منبع] در زبان سانسکریت این واژه به ریخت azva بوده که واژه سوار و اسوار نیز در زبان پارسی کنونی از همین ریشه‌اند.[نیاز به ذکر منبع]

[ویرایش] اسب عربی

اسب‌های عربی دارای پوستی لطیف هستند و در ناحیه صورت موی کمی دارند، مخصوصاً ‏در ناحیه چشم و پوزبند. اگر شما به گونه اسب عربی دست بکشید (نوازش کردن) می ‏بینید که چقدر نرم و همانند مخمل است.‏ آنها دارای استخوان بندی خوب و برجسته‌ای هستند، مخصوصاً در صورت و پاها، برخی ‏ها به اشتباه فکر می‌کنند که آنها ناتوان هستند، البته درستی این حرف اینجا روشن می‌شود ‏که خود عرب‌ها آدم‌های نیرومند هیکل و دارای استخوان بندی درشتی هستند و در آن صحراها ‏مجبور بودند که از اینگونه نژاد اسب بهره گیری کنند.‏در سنجش با نژادهای دیگر، سوراخهای بینی اسب عربی خیلی بزرگـترهستـند وخیلی هم نرمش پذیرتر، چون به آن ایـن اجازه را می دهد که در هنگام تقلا کردن خیلی بهتر تنفس بکند.

[ویرایش] منابع

بخش نام‌های اسب:

  • Steingass, Francis Joseph. A Comprehensive Persian-English dictionary, including the Arabic words and phrases to be met with in Persian literature. London: Routledge & K. Paul, 1892.

^ خیام نیشابوری، عمر بن ابراهیم، نوروزنامه، به کوشش علی حصوری، چاپ دوم، تهران: نشر چشمه 1382، ص75.

این نوشتار زیست‌شناسی ناقص است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.