زندیق

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

زندیق به پیروان آیین مانی گفته می‌شود. این کلمه معربِ واژه پهلوی زندیک است که خود از واژه زند گرفته شده است. زند احتمالاً در پهلوی به معنای تفسیر و تأویل است. چنانکه به تفسیر اوستا در پهلوی زند می‌گفته‌اند. زندیک یعنی تفسیرگر (و تاویلگر) متون دینی. منتهی این کلمه بعدها بار منفی پیدا کرد و به طور خاص به پیروان مانی اطلاق شد. احتمالاً دلیل آن این بود که پیروان مانی در هرجا برای پیشبرد دین خود به زبان اسطوره‌ای و دینی مردمان همان خطه سخن می‌گفتند و برای اثبات و توضیح دعاوی خویش از نمادهای دینی اهالی همان سرزمین سود می‌جستند. ایشان در ایران به تاویل و تفسیر اوستا به طرز خاص و برای گسترش دین خویش پرداختند و احتمالاً برای همین به این نام مشهور گشتند.


[ویرایش] زندیقان در ایران پس از اسلام

یکی از نکات جالب دقت در تاریخ این است که در تمام دوره‌ها علی رغم همه‌ای بی عدالتیها، شکنجه‌ها، رعب و شتم که اعراب بر ایرانیان روا داشته‌اند، باز هم اینها ناامید نشده با ایراندوستی خویش پایبند بودند و ایران را مانند جان خویش عزیز و گرامی میداشتند، و وقتی هم که مورد انتقاد قرار می‌گرفتند، نزدیگترین تهمتی که به ایشان وارد می‌شد زندقه بود، و حتی بعضی از ایشان حتی جانهای خود را نیز درین راه از دست داده‌اند. زندقه تهمتی بوده که غالبا متفکران و بخصوص کسانی را که پا از مرز بیرون مینهاده‌اند بدان متهم می‌شدند، اینها هیچکدام زندیق و به اسلام بی اعتقاد نبوده‌اند، اما ایشان یک گناه داشتند که مزید بر فرهنگ عربی از منابع فرهنگ دیگری نیز برخوردار بوده‌اند. ایشان چیزهای را میگفتند و مینوشتند که در نظر صاحبنظران تازه و بکر بودند ولی آنعده از تنگ نظران که جز در همان دایره سنتهای تنگ نمی‌اندیشیده و اسلام را هم در همان دایره‌ای کوچک فرهنگ عربی محصور میپنداشتند بدعت دانسته، و ایشان را شعوبی‌گری حساب می‌کردند. اگر به تاریخ خلافت اسلامی(حکمروایی) دقت نماییم شواهد بسیار زیادی از آن خواهیم یافت. وقتی دشمنان ابن مقفع از قدر و منزلتش در جامعه بکاهند به وی تهمت زدند که او روزی از کنار آتشکده‌ای (آتشکده زردشتیان) گذشته با سرودن چند بیت به عربی از آتشکده ستایش نموده و به آیین اجدادان خویش ابراز علاقه‌مندی کرده و به آن فخر کرده است. وقتیکه سقیان عامل منصور خلیفه عباسی در اصر یک درگیری سیاسی قصد کشتنش را کرد مناسبترین تهمت را به وی زندقه یافت، و به همین بهانه او را به قتل رسانید. می‌گویند وقتیکه هارون الرشید خواست ایوان کسرا را خراب کند از یحیی (یحیا) پسر خالد برمکی وزیر خود مشورت خواست، و یحیا این کار را به مصلحت ندید، هارون وی را به ایراندوستی متهم ساخته به قتل رسانید. عراب محمدبن لیث خطیب را که از دوستداران و پیروان برمکیان بود زندیق میخواندند، سهل پسر هارون را که به بزرگمهر (بوزرجمهر) لسلام معروف بود به شعوبی‌گری و ضد اعراب متهم ساختند، و وقتی فضل پسر سهل وزیر مامون او را واداشت تا رنگ سیاه، شعار عباسیان را به رنگ سبز تبدیل کند این کار را از ایراندوستی او دانستند، میگفتند فضل رنگ سبز را بدانجهت میخواهد که لباس کسرا و مجوس سبز بود.

علی بن عبیده ریحانی را نیز که یکی از دانشمندان و نویسندگان زبردست دوره‌ای خلافت مامون بود به زندقه متهم ساختند. این شخص گذشته از آنکه کارش بیشتر با آثار فرهنگی ایرانی بود، چندین کتاب را نیز با عناوین فارسی تالیف و ترجمه کرده است. ابان عبدالحمید لاحقی را که از زمره‌ای بزرگ‌ترین مترجمان و دوستداران برمکیان بود به زندقه و از پیروان مانی متهم کردند. تنگ نظران و کوتاه فکران امروز نیز آنهایی را که مثلشان فکر نمیکنند به زندقه و مجوس متهم ساخته و گاهی در برخی موارد به قتل میرسانند.