منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

کتاب «منشاء خانواده مالیکت خصوصی و دولت» نوشته فیلسوف سیاسی آلمانی، فردریش انگلس، از کتب بسیار مهم در زمینه ماتریالیسم تاریخی است و در حقیقت مهم‌ترین کتابی است که گام به گام مراحل تشکیل خانواده و خانوار و گسترش آنها و تقسیم اجباریشان را به صورت افقی(تیره، طایفه، قبیله و...) و سپس به صورت عمودی و طبقاتی دنبال می‌کند و پیدایش نهادهایی را که تکامل خود منجر به تأمین دولت شد تا بتواند سلسله مراتب به وجود آمده را حفظ کند پی می‌گیرد. هر چند امروزه تئوری ارزشی اضافی و فلسفه اقتصاد پایه کارل مارکس به شدت به چالش کشیده شده است و کمتر متفکری یافت می‌شود که تمام تحولات سیاسی- اجتماعی و فرهنگی را ناشی از دگرگونیهای معشیتی و اقتصادی ارزیابی کند اما نمی‌توان از این وزنه سنگین تحول جوامع بشری (فاکتورهای اقتصادی) صرف نظر کرد، گو اینکه نقد ماتریالیسم تاریخی مارکس مربوط به انحصارگرایی و مطلق بودن دلایل معشیتی (و به روایتی فربه بودن نا متعارف علل اقتصادی) است. نه زیر سئوال بردن ارتباط وضعیت معشیتی جوامع بشری و ساختارهای فرهنگی-سیاسی و اجتماعیشان.

اگر فاکتورهای اقتصادی را یکی از شرایط ایجاد تغییر و تحول در جوامع بشری بدانیم (که بدون شک چنین است)، کتاب حاضر، یک کتاب روانشناسانه خواهد بود که از زاویه اقتصادی – معشیتی چگونه تشکیل و تغییر شکل و دگردیسی خانواده را دنبال خواهد کرد و روابط متقابل آن را با ساختار دولت و قدرت سیاسی نمایش می‌‌دهد. همانطور که در متن کتاب نشان داده شده است، این نحوه تکوین در میان جوامع مختلف مشترکات و تفاوت‌هایی داشته است که همه حائز اهیمت اند و در جزئی‌ترین نکات قابل توجه دقت خارق العادهٔ انگلس در تشریح این جزئیات ممکن است در ابتدا زائد به نظر برسد ولی چنین نیست زیرا انگلس از جزئیات به کل می‌‌رسد و نه بالعکس ما در فصول ابتدایی کتاب با دوران ما قبل تاریخ بشر از نظر فرهنگی آشنا شویم،دورانی که مراحل توحش وبربریت در این عرصه از زمان حیات بشری قرار می‌گیرد.هریک از این دوره‌ها با توجه به میزان رشد ابزار تولید و آشنایی بشر با شیوه‌های مختلف تولیدی هر یک از این مراحل در دسترس ما قرار گرفت. سیستم‌های خانوادگی و خانواری هر یک از این مراحل در میان قبایل مختلف توضیح داده می‌شود و ارتباط این ساختارهای اجتماعی با شرایط اقتصادی (و البته جغرافیایی که بر فاکتورهای اقتصادی تأثیر مستقیم می‌‌گذاشت.) تشریح می‌گردد. ما در ادامه این مراحل با سیستم همخونی میان قبایل سرخ پوست امریکا – خانواده پونالوائی جزایر هاوایی که شکل تحول یافته سیستم ازدواج گروهی در سیستم هم خونی امریکا یی محسوب می‌گردد. خانواده یارگیر که گاهی هم برای محدود شدن بیش از پیش ازدواج گروهی بود و در نهایت تک همسری که فرزند خانواده یارگیر است و از بطن این مادر، در شرایط اقتصادی – اجتماعی و سیاسی خاص خود پا بر عرصه وجود می‌‌گذارد، آشنا می‌‌شویم. در هر یک از این مراحل انگلس محدودیت‌ها و دگردیسی‌های اشکال خانواده را باز می‌‌شکافد و دلایل این محدودیت‌ها را (که در پس طیفی از نقابهای رسوم اجتماعی و قوانین مذهبی و یا سیاست‌های سلطنتی خود بروز می‌‌داد و در طول زمان آینده به باز تولید خود می‌‌پرداخت)، در شرایط اقتصادی محیط می‌‌یابد. به روایتی ساختار خانواده(مانند هر نهاد اجتماعی دیگر) متحول نمی‌شود و تغییری نمی‌پذیرد مگر آنکه عاریه‌های اقتصادی مسلط به آن دچار سستی و دگرگونی شود. هر چند مرد هوشمندی چون انگلس ریزبین تر و دقیق تر از آن بود که از نقش عوامل روانی – غریزی انسان (مانند حسادت و یا میل به مالکیت) چشم بپوشد ولی می‌‌دانیم که در قالب اندیشه ماتریالیسم تاریخی حتی درونی‌ترین غرایز انسان در چهره قدرت اقتصادی قرار می‌گیرد. و در تقابل با آن (دیالکتیک) اشکال مختلفی می‌‌پذیرند. در پی گزار بشریت از مرحله پدر شاهی(که در فصول بربریت و توحش تشریح گردید و زوال و سقوط و حتی مادری و پایان مادر شاهی که منتهی به انحصار تاریخ مردان در تمام زمینه‌های مهم اجتماعی بشری شد) به مرحله فئودالیته و در نهایت تثبیت آن در قرون وسطی ساختار خانواده نیز دگرگون شد و در الگوهای مختلفی(مانند تیره ایروکوئی-تیره یونانی و...) تبلور یافت. نقطه عطف تاریخی در تلاقی تیره یونانی و دولت آتن رخ داد که اولین دولت عصر کلاسیک خوانده می‌شود و در رابطه‌ای دیالیکتیکی با تیره یونانی هر یک به باز تولید دیگری مشغول بود. برای تشریح بهتر این رابطه متقابل تیره‌های ژرمن و سلتی(اسکاتلندی- ایرلندی) مورد بررسی قرار گرفته و تشکیل اولین دولت کلاسیک در میان ژرمنها مورد توجه قرار می‌گیرد. دولتی بر پایه شرایط اقتصادی (و البته قوانین رسوم خانوادگی- فرهنگی و اجتماعی بر خواسته از آن) شکل گرفته و حامی شماره یک شرایط تولید خود محسوب می‌‌شد.

شرایطی اقتصادی – فرهنگی و اجتماعی که بر یک نظام خاص (نظام فئودالیته) و سلسله مراتب آن مهر تایید می‌‌زد و حیات آن را تضمین می‌‌کرد. اشراف زمین دار یا نظامی که در راس حکومت آریستوکرات آشکار و پنهان خود عمده منابع و منافع تولید را در اختیار داشتند بر حفاظت این ساختار خانوادگی توسط دولت و دیگر نهادهای اجتماعی و مذهبی نظارت می‌‌کردند و از هرگونه تحول ساختارخانوادگی از طریق قوانین جزائی مذهبی و دولتی و دامن زدن به تعصبات عرفی و اخلاقی جامعه جلوگیری می‌‌نمودند. همانگونه که نظام سرمایه داری – صنعتی فعلی در سپیده دم انقلاب صنعتی و آغاز رنسانس ساختارهای اجتماعی و اقتصادی خاص خود را از نوساخت (که خانواده مدرن کوچک‌ترین و در عین حال یکی ازمهم‌ترین اجزای آن ساختار جدید بود) و با تشکیل دولت مدرن به حفاظت از آن پرداخت!! و این نظمی است تاریخی و برخاسته از اصول استقرائی ماتریالیسم تاریخی که الگویی برای توضیح مفهوم دیالکتیک قرار گرفته است.

همان گونه که انگلس اعتقاد داشت که: دیالکتیک از متن واقعیت و تغییر استخراج می‌شود و نه اینکه بر آن تحمیل می‌گردد.


برگرفته از: آی کتاب