صائب

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

صائب تبريزي ميرزا محمد علي صائب تبريزي بزرگترين غزلسراي قرن 11 هجري ويکي از نامدار ترين شاعرا ن سراسر تاريخ ادبيات فارسي در حدود 1000 هجري در تبريز زاد هشد . خانواده صائب جزء هزار خانواري بودند که به فرمان شاه عباس از تبريز به اصفهان کوچ کردند و در محله عباس آباد اصفهان سکني گزيدند . صائب در اصفهان به آموختن علوم عصر خود پر داخت ودر سال 1034 وي راهي هند شد و در سال 1042 به همراه پدر پير خود که به قصد ديدار او به هند آمده بود به ايران بازگشته و در اصفهان مقيم شد . شاه عباس دوم وي را مقام ملک الشعراء ناميد. اين شاعر بزرگ متجاوز از 80 سال زيست و در اصفهان ديده از جهان فرو بست و اغلب تذکره سال فوت صائب را سال 1086 مي دانند .

ميرزا محمد پسر ميرزا عبد الرحـيم تبريزي اصفحاني معروف به ( صائب ) از اسـتـادان بزرگ شـعـر فـارسي در عهد صفويست .خاندان او اصلا تبريزي و از اعقاب شمس الدين محمـدشيرين مغربي تبريزي شاعر مـشهور سده هشـتـم و آغاز سده نهم بود ، ولي ولادت و تربيت ميرزا محمـد علي در اصفحان بوده و به همين سـبـب او را در تـذکره ها گاه تبريزي و گاه اصفحاني گفته اند. در حالي که شاعر انتساب خود و خاندانش را به تبريز فراموش نمي کرد . بطوري که خود گفته است :

صائب از خاک پاک تبريز است هست سعدي گر از گل شيراز پدر صائـب مـيرزا عبد الرحيم که از بازرگانان تبريز بود ، در عهـد شاه عباس بزرگ به اصفحـان مهاجـرت کرد و در محله عباس آباد سکونت گزيد و مـيـرزا محمد علي آنجا ولادت يافت . سال تولدش به درستي معـلوم نيسـت ولي به طوري که در (( قصص الخاقاني )) آمده است صائـب به سال 1010 هجري متولد شده است . صائب در اصـفـحـان پرورش يافت و بنا بر شيوه زمان به يقين آنچه را از دانش هاي ادبي و عقلي و نقلي را نزد استادان زمان آن شهر وخـط را از عم خود شمس الدين تبريزي مـعـروف بـه (( شيرين قلم )) آموخت و در همين روزگار جواني بود که به مکه و مشهد سفر کرد ، در سال 1037 هجري گويا به گونه بازرگانان ، سفر هند اختيار نمود . تاريخ اين سفر را که 7 سال به درازا کشيد ، بـرخي سـال 1034 هجري نوشته اند و اين سـازگـار است با تصريح تذکره نويسان که عزيمت صائب را به هند در عين شباب ودر آخر عهد جهانگيري ،از راه کابل دانسته وآن را مقدمه آشـنايي وي با ظـفـرخـان احسـن شمرده اند ، زيرا حـکـومـت کابـل از سال 1033 هجري بر عهد ظفرخان بود که به نـيـابـت از پدر خويـش خواجه ابوالحسـن تـربتـي در آنجا بسـر مي برد ، که از دوسـتان و مشـوقان بزرگ شـاعـران بود . صائب نخستين بار شـعر هـاي خود را که تا آن هنگام پراکنده بود به تشويق ظفر خان احسن گرد آورد . واز جانبي ديگر دوستي مـيـان اين دو گو ينده مايه آن شد که ظفر خان احسن شيوه رايج ميان ديگر شاعراني را که مي شناخته ، رها کند و به سبـک صـائب رويآورد و بگويد : طرز ياران پيش احسن بعد از اين مقبول نيست تازه گويي هاي او از فيض طبع صائب است

اين آشنايي صائب با ظفرخان احسن همه مدت اقامت او را در هند فرا گرفت و چون در اوايل عهد شهاب الدين شاه جهان صوبه داري کابل به خواجه لشگر خان محول گرديد و ظفر خان از کابل عـزم درگاه پادشاه کرد ، صـائـب را با خود برد و به حضورشاه جهان ، آن گاه که در برهان پور دکن بود ، معرفي نمود ، و اين که شبلي نعمان در کتاب شعر العجم پنداشته که صـائب از ايران به قصد شاه جهان به راه افتاده (( و به وسيله تجارت و بازر گاني به دهـلي آمد و به در بار شاه جهان خود را رسانيد )) درست نيست بلکه تاريخي که او به وسيله ظفر خان احسن به خدمت شاه جهان و خواجه ابوالحسن تربتي معرفي شد و (( بـه منصب هـزاري و خـطاب مسـتـعـد خاني سرفراز گرديد )) چنان کـه در بهارستان سخن مي بينيم مصادف بود با دومين سال شاه جهاني يعني سال  1309  هجري و تا اين زمان بيشـتر از چهار سال بود که صائب از ايران بيرون و در ملازمت ظفر خان احسن به سر مي برده اقامـت صائب در برهان پور تا پـايـان اقامت شاه جـهان و به تبع او ظفر خان و پدرش خواجه ابو الحسن تربتي در آن سامان به درازا کشيد و گويـا در همين اوقات يعني بعد از آن که شـش سال از بيرون رفتن صائب از ايـران گـذشـتـه بود پدر شـاعر ، مـيـرزا عبدالرحـيـم سالخورده در آرزوي ديدار پسر خود را باگره رسانيد و پسر را از آمدن خـود آگاه کرد و از او خواسـت که به خـانـه بازگردد . از خوشـبختي ميرزا عبد الرحـيم شاه جهان در سال 1039 عزم بازگشت به پايـتـخـت کرد و ظـفـر خـان احـسن که اين بار به جاي پدر به سوبداري زکشــمير مي رفت صائب را با خود بدان سـامان برد واو پـس از سـيـر کشمير ، هفت سال بعد از بـيرون رفتن از ايران يعني سال هجري به ايران بازگشت و در اصفحان به حضـور شاه عباس دوم رسيد وخطاب ملک الشعرايي در بار صفوي يافت و تا پايان عهد آن پادشاه وچنـد سالي از دوران شاه سـليـمـان بزيست ودر اين مدت محضرش در اصفحان محل اجتماع اهل ادب وآمد و شد دوسـتـداران اهل سخن بود . و او جز بقصد صياحت بعضي از شـهر هاي ايران از اصفحان بـيـرون نرفـت و باز به اصفحان و به(( لنگر)) و (( تکيه )) خود معاودت کرد و همان جا بود تا سال 1081  در گذشت .

اين واقعـه را به سال 1080 نيز نوشتـه اند . او را در اصفهان در باغـي که اکــنون به (( قـبر آقا)) معروف است به خـاک سپرده اند و اين بيت از يـک غـزلش بر سـنگ قبر او نقــش شده است : درهيـچ پرده نيسـت نباشـد نـواي تو عالم پر است از تو و خاليست جاي تو

صائب را علي ابراهيم خان خليل درصحف ابراهيم وشبلي نعماني در شعرالعـجم در شـعرشـاعر حکيم رکناي مسيح و حکيم شفايي نوشته البته نسبت شاگردي صائب به حکيم رکنا درست به نظرنمي آيد زيرامسيح چنانکه در شرح حـالش آمده است بـتصريح ا بوالفـضـل علامي به سال 1011 هجري به هندوسـتان رفـت وصـائب درآن هـنگام يک ساله بود. هنگامي هم که حکيم رکنا در سال 1041 هجري به ايران باز مي گشـت صائب از سـفر هند باز گشـتـه و سمت ملک الشعرايي دربار را يافته بود وطبعا سالها از زمان شاگردي او گذشته بود . اما شاگردي صائب در خدمت حـکـيـم شفايي در سال 1307 بعيد به نظر نمي آيد.صائب مانند بعضي از غزلسرايان اسـتاد اهـل صفوي شاعر مديـحه سرا هم بوده و نام ممدوحاني چون ظفر خان احسن وپدرش خواجه ابوالحسن تربتي و شاه عباس دوم درقصـيده هاي زيبايـش مخله گرديده است وتذکره نويسان دراين راه هم بيکار ننشسته ونوشته و نوشته اند که چون شاه سليمان برتخت شـاهي نشست صائب در مطلع غزل زيرين به ان پادشاه نظر داشته: احاطه کرد خط آن آفتاب تابان را گرفت خيل پري در ميان سليمان را و شاه سليمان چون نورسته و نو خط بود به طوري که در شعرالعجم از خزانه عامره نقل شده با شنيدن اين بيت از شاعر رنجيد و ديگر تا آخر عمر با او سخن نگفت . صائب از شاعراني است که هم در عهد و زمان خود در هند و ايران و رم شهرت بسيار يافت و اين نام آوري بيشتر به سبب طرر نو و توانـايي کم عديلش در شعر خواه از طريق ابداع و خواه به تقليد و يا به مناسبت موقع ومقام بوده است . نيک خويي وادب معـاشرت و مجالست او نيز در اين امر بي اثر نبود و به همين علت است که چه در هند و چه در ايران محفش مح اجتماع اديبان وشاعران آزموده يا نوآموز زمان و بزرگاني از طبقات مختلف بود و شعرهايش دهان به دهان و دسـت به دسـت مي گـشـت و ديوان يابرگزيده اشعارش را به رسم ارمغان ي فرستادند . خود او به در خواست بزرگان ايران وهند پيرامون پنجاه مجموعه از غزل هاي منتخب خود نوشته و به دقت تصحيح کرده و بر آنها حاشيه هايي نگاشته و نزد آنان فرستاده است که هنوز نمونه هايي از آنها وجود دارد . گذشته از اين شعر هاي فراوان خويش دفتر هايي مانند مراه الجمال که مجموعـه بيت هايي در وصـف پيکر معشـوق و آرايش نگار که بيت هايي حاوي مضمونهايي از آينه و شانه و ميخانه که بيتهايي در وصف مي و ميخانه فراهم آورده و اين نوع انتخاب سبب شد که ديگران هم برگزيده هايي از اين قبييل از بيتهاي او را به نام شمع و پروانه وآسمان و آسيا ترتـيـب دادند . کليات اشـعار صائب شامل قصيده و غزل و مـثـنوي است . سخن شـناسان قـصـيدهاي او را چندان نستوده اند ، مثنوي او را که به بحر مـتـقارب در فتح قندهار به فرمان شاه عباس ثاني سروده متوسطه دانسـته اند ، امـا آنچه از شعرش مايه شهرت وي شده غزل است که قسمت اصلي و اکثر ديوانش را پديد آورده مجموع شعرهايش را تا دويست هزار و سيصد هزار بيت نوشته اند که مقرون به مبالغه است . مير عبد الرزاق در کتاب بهارستان ديوان اشعار او را يکصد و بيست هزار بيت نوشته است. . سبک شعر صائب : بحث در سبک شعر صائب به طور يقين بايد در دنبال مبحثي که در باره شيئه سخنگويي شاعران عهد صفوي داريم و در ارتباط با آن انجام گيرد و اين کاري است که درباره همه شاعران بزرگ اين عهد بايد کرد . با اين حال نکته هايي درباره بعضي از شاعران استاد است که بازگفتن آنها دور از فايده نيست . نخست بايد بدانيم که صائب در نظر تذکره نويسان و نافذان عهد خويش بعد از خود تا به زمان ما بـدو گونـه ارزيابـي شده است : ارزيابي آنان که او را در مقام واقعي خود ، خواه بحد استحقاق و خواه به طريق مبالغه سـتـوده انـد ، و ارزيابي دسـتـه اي ديـگـر که از او مـردي پريشان گوي و صاحب سخني نا به هنجار ساخته اند و خواننده بايد به سبب اهميتي که صائب در شيوه شاعري عـهد خود دارد نمونه هايي از اين هر دو نظر راببيند وبداند دسته اول که وي را در مقام واقعه خود وبعضي به طريق مبالـغه ستوده اند در ايران کم و در هند بسيار اند . علت آن است که ظهور مشتاق و جانبدارانش در ايران ک هيکسره مخاف با شيوه شاعران عهد اخير صفوي بوده اند ، از شناخت واقعي او پيشگيري کرد ، در حالي که شيوه او در هند و افغانستان و ميانه آسيا همچنان رايج ماند و از اين رو نافذان سخـن در آن جانب با آنچه در ايـران بود تفاوت يافت . دستـه دوم بجاي آنکه مبالغه کاران يا ناتواناني از ميان نو آوران عهد صفوي را نشانه تير ملامت کنند به تواناترين آنان يعني صائب تاختند و همه تقصيرها را بر گردن او نهادند و بعضي از بيتهاي او را که قابل عيب گيريست بهانه تخـطئه وي ساختند . نظري بر کلام صائب : روش و شيوه اختصاصي صائب همانا تمثيل است .البته اين طريقه يعني طريقه تمثيل از پيش هم بوده است ، ليکن چون صائب از آن شيوه خاص وي قرار گرفته است .به علاوه شعراي ديگر در موضوعات و مضامين عمومي تمثيل را به کار برده بر عکس شاعر نامـبـرده که آن را اخـتـصاص به موضوعات اخلاقي داده است . صائب تمثيلهاي خود را از منابع گوناگون به دست مي آورد . منبع نخستين که در استفاده ازآن با اکثر شاعران غزل سرا اشتراک دارد تـاريـخ انـبـيـاء و داستانهاي ملي است .کنعان و بوي پيراهن يوسف ، اعجاز عيسي در احياي مردگان ، يوسف و مکر برادرانش ،يوسـف وزليخا ،کشتي نوح ، سليمان و ديو ،مور و سليمان ،داستان ليلي و مجنون و خسرو شيرين و امثال اينها .اما بيشتر تمثيلـهاي صائب از زندگي واقعي و مشاهدات عادي او سرچشمه ميگيرد .بعضي از اين منابع که بارها تکرار ميشود توجه خاص شاعر به بعضي از آنها نشان مي دهد . از آن جمله مضاميني که به طفل و کودک مربوط است ، مضاميني که از حالات روحي خود شاعر حکا يت مي کند ،نکا تي که مربوط به وضع زندگي مردم عصر اوست،و نکته هايي که از عقايد و عادات مردم زمانه او متاثر است . در ديوان صائب به ابيات بسياري برمـي خورديم که به حـالات کودک در آنها اشاره مي شود و نمي دانـيـم که علت علاقه خاص شاعر به زندگاني کودکي چيست ؟ آيا خود او کودکي يا کودکاني داشته يا در حصرت داشتن آنها بوده است . --Smkarbasi ۱۴:۵۸, ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۶ (UTC)