حجتیه

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

در سال 1953 انجمن حجتیه به وسيله يك روحانی شيعه آیت الله محمود حلبی تأسيس‌ شد. انجمن حجتیه یك سازمان نیمه مخفى[1] [2] [نیاز به ذکر منبع] رادیكال ضد بهایی است كه در طول انقلاب ایران رشد كرد. پس از انقلاب ایران در سال 1983 به وسیله آیت الله خمینی تحریم‌شد. حجتیه - به زعم مخالفانش - اعتقاد دارد با هرج و مرج بازگشت مهدى را باید به شتاب بكشانند. برخی مقامات رسمی دولت معتقدند که این گروه فعالیت‌هایی در جهت ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی انجام می‌دهند [3].

  • منبع:


انجمن خیریه‌ی حجتیه مهدویه به سال 1332 با تلاش شیخ محمود حلبی فعالیت خود را آغاز کرد. وی تا این زمان، در مشهد، به عنوان یک روحانی سیاسی فعال شناخته می‌شد، اما به دلیل سرخوردگی از مسائل سیاسی مشهد، این شهر را رها کرده به تهران آمد و به مدت یازده سال، حتی برای زیارت به مشهد برنگشت، در مشهد، بخشی از فعالیت‌های وی مبارزه با بهائیت بود و زمانی که به تهران آمد، این جریان را به عنوان استراتژی اصلی خود انتخاب کرده، از سیاست دور شد. وی با همکاری جمع زیادی از متدینین – تحت عنوان هیئت مدیره، امور انجمن را اداره می‌کردند – تا آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، به فعالیت فرهنگی بر ضد این فرقه اشتغال داشت و از هر جهت تلاش می‌کرد تا افزون بر جمع‌آوری اطلاعات، به تربیت نیرو برای مقابله با بهائیان و تبلیغات آنان بپردازد. انجمن طی بیست و پنج سال، ضمن مبارزه با بهائیت، توانست جمع زیادی از نیروی جوانان را به خود جذب کرده و آنان را با مسائل اعتقادی آشنا کند.

انجمن در هر شهری، دفتری داشت که تحت عنوان بیت (بیت امام زمان) شناخته می‌شد. این بیت، مسؤولی داشت و زیر نظر وی سه گروه تدریس، تحقیق و ارشاد فعالیت می‌کردند. گروه نخست به آموزش نیروها در سه مرحله‌ی ابتدایی، متوسط و عالی می‌پرداختند. گروه دوم در پی یافتن افرادی از مسلمانان بودند که تحت تأثیر بهایی‌ها، به این آیین گرویده بودند و گروه سوم، کار ارشاد این افراد را با شیوه‌های خاص خود دنبال می‌کرد. سخنرانی‌های عمومی نیز در محافلی که بیشتر منازل بود، برگزار شده و از سخنرانان معروف استفاده می‌شد. به طور معمول، در سالروز تولد امام زمان (ع) نیز جشن‌های بزرگی نیز برگزار می‌شد. بیشتر افرادی که از بهائیت برمی‌گشتند، توبه‌نامه و تبرا نامه‌ای می‌نوشتند که متن بسیاری از آن‌ها در یک مجموعه، در کتابخانه‌ی آستان قدس نگهداری می‌شود. نیروهای تربیت شده در انجمن در سطوح مختلف، پس از انقلاب به سه دسته تقسیم شدند. برخی مانند آقای پرورش، دکتر صادقی استاد دانشکده‌ی الهیات مشهد، عبدالکریمی استاد دانشگاه مشهد، مهندس مصحف و بسیاری دیگر به انقلاب پیوستند. از میان اینان، جوانانی نیز بودند که دست کم چند سالی انجمن را تجربه کرده و به صف انقلابیون پیوسته بودند. برخی مانند آقای طیب که مسؤولیت برگزاری مراسم سخنرانی‌ها را در تهران بر عهده داشت، نه تنها به انقلابیون پیوست، بلکه به نوعی در برابر انجمن هم قرار گرفتند. دسته‌ی دوم در برابر انقلاب بی‌تفاوت ماندند و دسته‌ی سوم به انتقاد از آن پرداخته به صف مخالفان – از نوع دیندار – پیوستند. انجمن چند ماه پیش از انقلاب، یعنی در شهریور 57 مواضع خود را در ارتباط با سیاست تغییر داده، شروع به همراهی با انقلاب کرد. پس از انقلاب، اعتراضاتی بر ضد انجمن آغاز شد و در محافل مختلف، فعالیت علیه فعالان آن بالا گرفت. امام‌خمینی که روزگاری آقای حلبی را تأیید می‌کرد، در سال‌های پیش از انقلاب به تدریج نسبت به حرکت انجمن بدبین شده و حمایت خود را قطع کرد. آقای گرامی که اخبار داخلی ایران را برای نجف می‌نوشته است، نامه‌ای در این‌باره به امام نوشته که پاسخ امام این بوده است: «از وقتی که مطلع شدم، دیگر تأییدی نکرده‌ام.»

همزمان در سال 1362 کتابی با عنوان در شناخت حزب قاعدین از عمادالدین باقی انتشار یافت که ضربه‌ی سختی بر انجمن وارد کرد. این کتاب پیش از آن به صورت بخش بخش در روزنامه‌ی اطلاعات به چاپ رسید. زمانی که کتاب در تیراژی بالغ بر هشتاد و هشت هزار نسخه به چاپ رسید، ضربه‌ای سهمگین بر انجمن وارد آمد. پس از اشاره‌ی غیرمستقیم رهبر انقلاب به انجمن، که بدون تصریح به اسم صورت گرفته و از آنان خواسته شده بود که اعوجاجات خود را کنار بگذارند، انجمن در سال 1362 رسماً تعطیلی خود را اعلام کرد. انجمن از سوی برخی از نیروهای مبارز ملی مذهبی مانند طاهر احمدزاده نیز مورد انتقاد قرار گرفته است.

بدون تردید انجمن، سهم بزرگی در آموزش‌های دینی برای نسل جدید داشته و برای مبارزه با بهائیت – بر فرض این‌که اصولاً این سیاست فرهنگی درست بوده باشد یا نه – چاره‌ای جز عدم مداخله در سیاست نداشته است. این تربیت فکری، تنها در برابر بهائیت نبود، بلکه جوانان با شرکت در جلسات تدریس و آموزش، طوری آماده می‌شدند که در برابر اندیشه‌های الحادی دیگر از جمله مارکسیسم نیز می‌توانستند بایستند. البته باید خاطر نشان کرد که عدم مداخله در سیاست، لزوماً به معنای اعتقاد به جدایی دین از سیاست نبود. با این حال، رژیم به ملاحظه‌ی عدم دخالت انجمن در سیاست مانعی بر سر راه وی ایجاد نمی‌کرد. نکته‌ی مورد توجه مبارزین، این بود که اولاً ریشه‌ی نشر بهائیت خود رژیم پهلوی است و ثانیاً این ‌که مبارزه با بهائیت، نوعی انحراف از مسیر مبارزه بر ضد رژیم پهلوی است.

طبعاً در این سال‌ها مبارزه با بهائیت منحصر به انجمن حجتیه نبود. در اطلاعیه‌هایی که گاه از سوی مراجع انتشار می‌یافت، با نفوذ اقتصادی بهائیان مبارزه می‌شد.

ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب

به نقل از کتاب ((جریان ها و سازمان های مذهبی- سیاسی ایران)) نوشته ی رسول جعفریان


[ویرایش] پیوند به بیرون

زبان‌های دیگر