واپسگرایی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

اینکه بعضیها چنین میگویند که باید همه صداها را شنید درست است , اما پس از شنیدن صداها و شناخت افکار آنان , و هنگامی که روشن شد برخی افراد وگروهها می‌خواهند چه نوع اندیشه وایده‌ای را در جهان یا کشور خود پیاده و اجرا کنند و خطرناکی و انحطاط و ضد بشری بودن اهداف آنان قابل انکار و پنهان کردن نباشد ، مگر با مغلطه و فریبکاری ؛ دیگر نمیتوان سکوت ، مدارا و یا سازش و بدتر از همه دفاع از این گروهها را با دستاویز قرار دادن حق حیات و استفاده از آزادی ، توجیه کرد. گرفتن چنین موضعی مانند این است که در یک شهر عده‌ای بیایند و از حق آزادی عمل و رفتار جانیان و قاتلان یا کودک آزاران و قاچاقچیان مواد مخدر دفاع کنند و حتا بگذارند افکار و اعمال خود را نیز تبلیغ کنند و دیگران را هم به سوی خود جلب کرده و به چنان کارهایی تشویق کنند . زیاد مشکل نیست تصور اینکه آزادی و رها بودن این افراد پس از مدتی شهر را به چه ورطه‌ای از فساد و تباهی و چه منجلاب عمیقی می‌کشاند . حال اگر جهان را چون دهکده‌ای بزرگ بپنداریم؛ چگونه میتوان در برابر گروههای تروریستی و حکومتهای فاشیستی و «ایدئولوژی پرست» که امکانات و ثروتهای طبیعی برخی سرزمینها را نیز در اختیار خود گرفته‌اند و این ثروتها را در راه گسترش و تحقق ایدئولوژی فاشیستی خود در جهان از راه تأسیس مدارس و تشکیل رسانه‌های همگانی جهانی و حمایت پنهان و حتا آشکار از گروه‌های تروریست و جنایتکاری که با هم دارای ایدئولوژی مشترک هستند به کار میبرند از مدارا و همزیستی دم زد ؟ آیا در یک دهکده میتوان با چند دزد و آدم فاصد و منحرف خطرناک که امنیت و آسایش سایر خانواده‌ها را تحدید میکنند با مسالمت و گفتگو و مدارا زندگی کرد ؟ پاسخ به این سؤال در یک صورت مثبت است و آن اینکه دزدها و جانیها در آن دهکده از سایرین قویتر و متحدتر باشند و چاره‌ای جز زندگی با آنان و تحمل کارهایشان نباشد. اما تصور من از اوضاع کنونی جهان چنین نیست . چنین خواهد شد اگر: مردم و دولت کشورهای قدرتمند و ثروتمند جهان هر یک در پی منافع واحد و کوتاه مدت خویش بوده و پراکنده باشند . این بسیار نگران کننده‌است مخصوصا برای کسانی چون من که در کشوری زیسته‌ام با حکومتی فاشیستی که یک ایدئولوژی کهنه و پوسیده را بر سر مردم میکوبد ، با استفاده از اسلحه و پول همان مردم . ایدئولوژیی که پس از پانزده قرن از عمر و حکومتش بر گوشه بزرگی از جهان ، هرگز در هیچکدام از این جوامع به گواه تاریخ ، نه سعادت نه خوشبختی نه مادییت و نه معنوییت را برای مردم به ارمغان نیاورده‌است مگر برای شاهان و حاکمان در عمرهای کوتاهشان . من که بیشتر چهل سال زندگیم با تجربه چنین حکومتی در کشورم سپری شده‌است میتوانم تصور کنم اگر این روشها و این حکومتهای عقیدتی جهانی شوند و در اکثر کشورها به قدرت برسند چه فاجعه دهشتناکی گریبانگیر بشرییت خواهد شد . به راستی در این قرن چگونه میتوان حکومتهای استبدادی و عقیده‌های ستایشگر استبداد را تحمل کرد که آسوده به حیات و رشد و گسترش خود بپردازند و آماده خیز برداشتن شوند برای «جهانگشایی». جهان در این زمینه کم تجربه نیست . کشورهای آزاد و پیشرفته جهان هر کدام تجربه‌های تاریخی خونباری از حکومتهای استبدادی شاهان و شیخان از سر گذرانده‌اند . این دموکراسی و آزادی دستاوردی مفت و مجانی نبوه‌است و حفظ آن هم آسان نیست تا زمانی که ایدئولوژی پرستان هنوز از قدرت و ثروت برخوردارند . و حرف آخر در این نوشتار کوتاه اینکه : نباید بگذاریم تروریستها – مستبدین و ایدئولوژی پرستان (اسلامی وغیراسلامی – دینی وغیردینی) با سوءاستفاده از دستاوردهای بزرگی چون رعایت حقوق بشر، مداراگری و تحمل فرهنگ‌های دیگر ، فرصتی بیابند تا دوباره خود را احیا کنند و بتوانند جهان را یا حداقل قسمتی از جهان را به وضعیت قرنهای سیاه و پر از خفقان گذشته بازگردانند .