گلستان سعدی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
گلستان کتابی است نوشتهٔ شاعر و نویسندهٔ معروف ایرانی سعدی شیرازی که در یک دیباچه و هشت باب به نثر مُسَّجَع (آهنگین) نوشته شده است. غالب نوشتههای آن کوتاه و به شیوهٔ داستانها و نصایح اخلاقی است.
- دیباچه
- باب اول - در سیرت پادشاهان
- باب دوّم - در اخلاق درویشان
- باب سوّم - در فضیلت قناعت
- باب چهارم - در فواید خاموشی
- باب پنجم - در عشق و جوانی
- باب ششم - در ضعف و پیری
- باب هفتم - در تأثیر تربیت
- باب هشتم - در آداب صحبت
شیخ اجل سعدی شیرازی در مقدمه گلستان، انگیزه تألیف این کتاب بزرگ را به طرزی دلنشین و سبکی بی بدیل به نثر و نظمی شیوا، چنین شرح داده است:
شب را به بوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد. موضعی خوش و خرم و درختان درهم، گفتی که خرده مینا بر خاکش ریخته و عقد ثریا از تارکش آویخته. بامدادان که خاطر بازآمدن بر رأی نشستن غالب آمد، دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده؛ گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقائی و عهد گلستان را وفائی نباشد و حکما گفته اند: هرچه نپاید دلبستگی را نشاید. گفتا طریق چیست؟ گفتم برای نزهت ناظران و فسحت حاضران، کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان، عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نکند.
به چه کار آیدت ز گل طبقی | از گلستان من ببر ورقی | |
گل همین پنج روز و شش باشد | وین گلستان همیشه خوش باشد |
حالی که من این بگفتم، دامن گل بریخت و در دامنم آویخت که الکریمُ اذا وعدَ وفا. فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را به کار آید و مترسلان را بلاغت بیفزاید. فی الجمله هنوز از گل بستان بقیتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد...
بماند سالها این نظم و ترتیب | زما هر ذره خاک افتاده جائی | |
غرض نقشی است کز ما بازماند | که هستی را نمیبینم بقائی | |
مگر صاحب دلی روزی به رحمت | کند در کار درویشان دعائی |
امعان نظر در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب ایجاز سخن مصلحت دید تا بر این روضه غنا و حدیقه علیا، چون بهشت هشت باب اتفاق افتاد از آن مختصر آمد تا به ملال نینجامد...
درین مدت که ما را وقت خوش بود | زهجرت ششصد و پنجاه و شش بود | |
مراد ما نصیحت بود و گفتیم | حوالت با خدا کردیم و رفتیم |