الرحمن

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

سوره الرحمن سوره ۵۵ از قرآن است و ۷۸ آیه دارد. سوره الرحمن [55]. اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 78 آيه است .

محتواى سوره :. ايـن سـوره بـطـور كلى بيانگر نعمتهاى مختلف معنوى و مادى خداوند است كه بر بندگان خود ارزانـى داشـتـه , و آنـهـا را غـرق در آن سـاخته است بطورى كه مى توان نام اين سوره را ((سوره رحـمت )) يا ((سوره نعمت )) گذارد, و به همين دليل با نام مبارك ((الرحمن )) كه رحمت واسعه الـهـى را بـازگـو مـى كند آغاز شده , و با جلال و اكرام خداوند پايان گرفته است , و 31 بار جمله ((فـبـاى آلا ربـكما تكذبان )) كه به وسيله آن از بندگانش اقرار بر نعمتهاى خود مى گيرد در آن ذكر شده . مى توان محتواى اين سوره را به چند بخش تقسيم كرد:. بـخش اول كه مقدمه و آغاز سوره است از نعمتهاى بزرگ خلقت , تعليم وتربيت , حساب و ميزان , وسائل رفاهى انسان , و غذاهاى روحى و جسمى او سخن مى گويد. بخش دوم توضيحى است بر مساله چگونگى آفرينش انس و جن . بخش سوم بيانگر نشانه ها و آيات خداوند در زمين و آسمان است . در بـخـش چهارم از نعمتهاى دنيوى فراتر رفته , سخن از نعمتهاى جهان ديگراست كه نعمتهاى بهشتى اعم از باغها, چشمه ها, ميوه ها, همسران زيبا و با وفا, وانواع لباسها, توضيح داده شده است . و بـالاخـره در بـخـش پنجم اين سوره اشاره كوتاهى به سرنوشت مجرمان وقسمتى از مجازاتهاى دردناك آنها آمده است . تكرار آيه ((فباى آلا ربكما تكذبان )) آن هم در مقطعهاى كوتاه جاذبه خيره كننده اى به سوره داده , لـذا جـاى تـعـجـب نيست كه درحديثى از پيغمبرگرامى (ص )نقل شده است كه فرمود: لكل شى عـروس وعـروس القرآن سورة الرحمن جل ذكره ;Š براى هر چيز عروسى است , و عروس قرآن سوره الرحمن است )).

فضيلت تلاوت سوره :. از آنـجـا كـه اين سوره حس شكرگزارى را در انسانها به عاليترين وجهى برمى انگيزد, فضيلتهاى فراوانى براى تلاوت آن در روايات آمده است , البته تلاوتى كه در اعماق روح انسان نفوذ كند و مبدا حركت گردد نه مجرد لقلقه زبان . از جمله در حديثى از رسول خدا مى خوانيم : ((هركس سوره الرحمن رابخواند خداوند به ناتوانى او (در اداى شـكـرنـعـمـتـها) رحم مى كند, و حق شكرنعمتهايى را كه با او ارزانى داشته خودش ادا مى كند)). و در حديث ديگرى از امام صادق (ع ) آمده است : ((هركس سوره الرحمن رابخواند و هنگامى كه به آيـه ((فباى آلا ربكما تكذبان )) مى رسد بگويد: ((لا بشى من آلا ئك رب اكذب ;Š خداوندا! هيچ يك از نـعـمتهاى تو را انكار نمى كنم )) اگر اين تلاوت در شب باشد و در همان شب بميرد شهيد خواهد بود, و اگر در روز باشد و در همان روز بميرد نيز شهيد خواهد بود))!. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه )ـ.

سرآغاز نعمتهاى الهى :. از آنـجـا كـه ايـن سـوره بيانگر انواع نعمتها و مواهب بزرگ الهى است با نام مقدس ((رحمن )) كه رمـزى از رحـمـت واسـعه اوست آغاز مى شود, چرا كه اگر صفت ((رحمانيت )) او نبود اين چنين خوان نعمت را براى دوست و دشمن نمى گستراند. لذا مى فرمايد: ((خداوند رحمان )) (الرحمن ). (آيه )ـ ((قرآن را تعليم فرمود)) (علم القرآن ). و به اين ترتيب نخستين و مهمترين نعمت را همان ((تعليم قرآن )) بيان مى كند. و جالب اين كه نعمت ((تعليم قرآن )) راحتى قبل از مساله ((خلقت انسان )) و((تعليم بيان )) ذكر كـرده , در حـالى كه از نظر ترتيب طبيعى بايد نخست اشاره به مساله آفرينش انسان , و بعد نعمت تـعـليم بيان , و سپس نعمت تعليم قرآن شود, اماعظمت قرآن ايجاب كرده كه برخلاف اين ترتيب طبيعى نخست از آن سخن گويد. ايـن آيه در ضمن پاسخى است به مشركان عرب كه وقتى پيامبر(ص ) نام ((رحمن )) را بيان كرد و آنـهـا را دعـوت به سجده براى خداوند رحمن نمود آنها به عنوان بهانه جوئى گفتند: وماالرحمن ;Š رحمن چيست )) (فرقان /60). قرآن مى گويد خداوند رحمن كسى است كه قرآن را تعليم فرموده , انسان راآفريده , و تعليم بيان به او كرده است . بـه هـرحـال نام ((رحمن )) بعد از نام ((اللّه )) گسترده ترين مفهوم را در ميان نامهاى پروردگار دارد, زيـرا مـى دانـيـم خـداونـد داراى دو رحـمت است : ((رحمت عام )) و((رحمت خاص )) نام ((رحـمـن )) اشاره به ((رحمت عام )) اوست كه همگان را شامل مى شود, و نام ((رحيم )) اشاره به ((رحـمـت خـاص )) اوسـت كـه مـخـصـوص اهل ايمان وطاعت است , و شايد به همين دليل نام ((رحمن )) بر غيرخدا هرگز اطلاق نمى شودـمگر اين كه با كلمه ((عبد)) همراه باشدـ ولى وصف ((رحـيـم )) بـه ديـگـران نيز گفته مى شود, چرا كه هيچ كس داراى رحمت عام جز او نيست , اما رحمت خاص هرچند به صورت ضعيف درميان انسانها و موجودات ديگر نيز وجود دارد. در ايـن كه خداوند قرآن را به چه كسى تعليم كرده ؟ از آنجا كه اين سوره بيانگررحمتهاى الهى به جـن و انس است و لذا 31 بار بعد از ذكر بخشهايى از اين نعمتها ازآنها سؤال مى كند ((كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)) مناست است كه بگوئيم خدا اين قرآن را به وسيله پيامبر بزرگش محمد(ص ) به جن و انس تعليم فرمود. (آيـه )ـ بـعـد از ذكـر نـعمت بى مثال قرآن به مهمترين نعمت در سلسله بعدپرداخته , مى فرمايد: ((انسان را آفريد)) (خلق الا نسان ). مـسـلـمـا مـنظور از ((انسان )) در اينجا نوع انسان است نه حضرت ((آدم )) وگستردگى نعمت ((بيان )) كه بعد از آن مى آيد نيز شاهدى بر عموميت معنى انسان است . ذكر نام انسان بعد از قرآن نيز قابل دقت است , چرا كه قرآن مجموعه اسرارهستى به صورت تدوين اسـت , و انـسـان خـلاصه اين اسرار به صورت تكوين است , وهركدام نسخه اى از اين عالم بزرگ و پهناور!. (آيه )ـ اين آيه به يكى از مهمترين نعمتها بعد از نعمت آفرينش انسان ,اشاره كرده , مى افزايد: ((به او بيان را آموخت )) (علمه البيان ). ((بـيـان )) از نـظـر مفهوم لغت معنى گسترده اى دارد, و به هر چيزى گفته مى شودكه مبين و آشـكـاركننده چيزى باشد, بنابراين نه فقط نطق و سخن را شامل مى شودكه حتى كتابت و خط و انواع استدلالات عقلى و منطقى كه مبين مسائل مختلف وپيچيده است همه در مفهوم بيان جمع است , هرچند شاخص اين مجموعه همان ((سخن گفتن )) است . اگر نقش ((بيان )) را در تكامل و پيشرفت زندگى انسانها, و پيدايش و ترقى تمدنها درنظر بگيريم يقين خواهيم كرد كه اگر اين نعمت بزرگ نبود انسان هرگزنمى توانست تجربيات و علوم خود را بـه سـادگـى از نـسـلى به نسل ديگر منتقل سازد,و باعث پيشرفت علم و دانش و تمدن و دين و اخـلاق گـردد, و اگـر يك روز اين نعمت بزرگ از انسانها گرفته شود جامعه انسانى بسرعت راه قـهـقـرا را پيش خواهدگرفت , و هرگاه بيان را به معنى وسيع آن كه شامل خط و كتابت و حتى انواع هنرهامى شود تفسير كنيم نقش فوق العاده مهم آن در زندگى انسانها روشنتر مى گردد. (آيه )ـ سپس به سراغ چهارمين نعمت بزرگ از مواهب خداوند رحمن رفته , مى گويد: ((خورشيد و ماه با حساب منظمى مى گردند)) (الشمس والقمربحسبان ). اصل وجود خورشيد از بزرگترين نعمتها براى انسان است , چرا كه بدون نورو حرارت حاصل از آن زندگى در منظومه شمسى غيرممكن است , نمو و رشدگياهان و تمام مواد غذائى , بارش بارانها, وزش بادها, همه به بركت اين موهبت الهى است . مـاه نيز به سهم خودش نقش مهمى را در حيات انسان ايفا مى كند, علاوه براين كه چراغ شبهاى تـاريـك اوسـت , جاذبه آن كه سرچشمه جزر و مد دراقيانوسهاست عاملى است براى بقا حيات در درياها و مشروب ساختن بسيارى ازسواحل كه رودخانه ها در مجاورت آن به دريا مى ريزند. و افـزون بر همه اينها نظام ثابت حركت ماه به دور زمين و حركت زمين به دورخورشيد كه سبب پـيـدايـش مـنـظـم شـب و روز سـال و مـاه و فصول مختلف است ,سبب نظم زندگى انسانها و برنامه ريزى براى امور تجارى و صنعتى و كشاورزى است كه اگر اين سير منظم نبود زندگى بشر هرگز نظام نمى يافت . نه تنها حركت اين كرات آسمانى نظام بسيار دقيقى دارد, بلكه مقدار جرم وجاذبه آنها و فاصله اى كـه از زمـين , و از يكديگر دارند همه روى حساب و ((حسبان ))است , و بطور قطع هركدام از اين امـور به هم بخورد اختلالات عظيمى در منظومه شمسى و به دنبال آن در نظام زندگى بشر رخ مى دهد. ايـن نـكـته نيز قابل توجه است كه خورشيد هرچند در وسط منظومه شمسى ظاهرا بدون حركت ثـابـت مـانـده اسـت , ولـى نـبايد فراموش كرد كه آن هم به اتفاق تمام سيارات و اقمارش در دل كـهـكـشانى كه به آن تعلق دارد به سوى نقطه معينى (ستاره معروف وگا) در حركت است و اين حركت نيز نظم و سرعت معينى دارد. (آيـه )ـ در پـنـجـمـيـن موهبت بزرگ از آسمان به زمين نظر مى افكند, ومى فرمايد: ((و گياه و درخت براى او سجده مى كنند)) (والنجم والشجر يسجدان ). ((نـجـم )) گـاه بـه مـعنى ستاره مى آيد, و گاه به معنى گياهان بدون ساقه و در اينجابه قرينه ((شجر)) (درخت ) منظور معنى دوم يعنى ;Š گياهان بدون ساقه است . مـى دانـيـم تمام مواد غذائى انسانها در اصل از گياهان گرفته مى شود, با اين تفاوت كه قسمتى انسان مستقيما مصرف مى كند, و قسمت ديگرى صرف تغذيه حيواناتى مى شود كه جز مواد غذائى انسانهاست , اين معنى حتى در مورد حيوانات دريائى نيز صادق است , زيرا آنها نيز از گياهان بسيار كـوچـكـى تـغـذيه مى كنند كه ميليونهاميليون از آن در هر گوشه و كنار دريا در پرتو نور آفتاب مى رويد و در لابلاى امواج درحركت است . به اين ترتيب ((نجم )) انواع گياهان كوچك و خزنده مانند بوته كدو, خيار وامثال آنها و ((شجر)) انواع گياهان ساقه دار مانند غلات و درختان ميوه و غير آن راشامل مى شود. و تـعـبير ((يسجدان )) (اين دو سجده مى كنند) اشاره به تسليم بى قيد و شرطآنها در برابر قوانين آفرينش , و در مسير منافع انسانهاست . در ضمن اشاره به اسرار توحيدى آنها نيز هست , چرا كه در هر برگ و هر دانه گياهى آيات عجيبى از عظمت و علم پروردگار وجود دارد. (آيه )ـ.

آسمان را برافراشت و براى هر چيز ميزانى قرار داد!. ايـن آيـه بـه ششمين نعمت كه نعمت آفرينش آسمان است اشاره كرده ,مى فرمايد: ((و (خداوند) آسمان را برافراشت )) (والسما رفعها). ((آسـمـان )) در اين آيه خواه به معنى ((جهت بالا)) باشد يا ((كواكب آسمانى )) و يا((جو زمين )) هـركـدام بـاشد موهبتى است بزرگ و نعمتى است بى نظير, چرا كه بدون آن زندگى كردن براى انسان محال است و يا ناقص . آرى ! نور و روشنائى كه مايه گرما و هدايت و حيات و حركت است از سوى آسمان مى آيد, باران از طريق آسمان مى بارد, و نزول وحى نيز از آسمان است . سـپـس بـه سـراغ نعمت هفتم رفته , مى فرمايد: ((و (خداوند) ميزان و قانون (درآن ) گذاشت )) (ووضع الميزان ). ((ميزان )) به معنى هرگونه وسيله سنجش است , سنجش حق از باطل ,سنجش عدالت از ظلم و ستم , و سنجش ارزشها و سنجش حقوق انسانها درمراحل و مسيرهاى مختلف اجتماعى . ((ميزان )) هر قانون تكوينى و دستور تشريعى را شامل مى شود, چرا كه همه وسيله سنجشند. (آيـه )ـ در اين آيه نتيجه گيرى جالبى از اين موضوع كرده , مى افزايد هدف از قراردادن ميزان در عـالـم هـستى اين است : ((تا در ميزان طغيان نكنيد)) و از مسيرعدالت منحرف نشويد (الا تطغوا فى الميزان ). چه تعبير جالبى كه از كل عالم هستى به انسان منتقل مى شود, و قوانين حاكم بر آن عالم كبير را با قـوانـيـن حـاكم بر زندگى انسان و عالم صغير هماهنگ مى شمرد, واين است حقيقت توحيد كه اصول حاكم همه جا يكى است . (آيـه )ـ بـار ديـگر روى مساله عدالت و وزن تكيه كرده , مى گويد: ((و وزن رابراساس عدالت برپا داريد و ميزان را كم نكنيد)) (واقيموا الوزن بالقسطولا تخسروا الميزان ). اين آيه روى مساله وزن به معنى خاص آن تكيه كرده , و دستور مى دهد كه درسنجش و وزن اشيا به هنگام معامله چيزى كم و كسر نگذارند. اهميت ميزان به هر معنى در زندگى و حيات انسان چنان است كه هرگاه همين مصداق محدود و كـوچـكـش يـعـنـى ((تـرازو)) را يـك روز از زندگى حذف كنيم براى مبادله اشيا گرفتار چه دردسرها و هرج و مرج ها, دعوا و نزاعها خواهيم شد. از آنـچـه گفتيم روشن مى شود اين كه در بعضى از روايات ((ميزان )) به وجود((امام ))(ع ) تفسير شـده بـه خـاطر آن است كه وجود مبارك امام معصوم وسيله اى است براى سنجش حق از باطل و معيارى است براى تشخيص حقايق , و عامل مؤثرى است براى هدايت . همچنين تفسير ميزان به ((قرآن مجيد)) نيز ناظر به همين معنى است . (آيـه )ـ سـپس از آسمان به زمين مى آيد و با اشاره به هشتمين نعمت ,مى فرمايد: ((زمين را براى خلايق آفريد)) (والا رض وضعها للا نام ). قرائن موجود و خطابهاى سوره كه متوجه انس و جن است نشان مى دهد كه منظور از ((انام )) در اينجا همان انس و جن است . (آيه )ـ در اين آيه به سراغ نهمين و دهمين نعمت كه بخشى از مواد غذائى انسان را تشكيل مى دهد رفـته , مى گويد: ((در آن (زمين ) ميوه ها و نخلهاى پرشكوفه است )) (فيها فاكهة والنخل ذات الا كمام ). (آيـه )ـ و سرانجام از يازدهمين و دوازدهمين مواهبش بدين گونه سخن مى گويد: ((و دانه هائى كه همراه با ساقه و برگى است كه بصورت كاه در مى آيد و(همچنين ) گياهان خوشبو)) (والحب ذوالعصف والريحان ). دانـه هـاى غـذائى خـوراك انـسان , و برگهاى تر و خشكش خوراك حيواناتى است كه در خدمت انسان , و از شير و گوشت و پوست و پشم آنها بهره مى گيرد, و به اين ترتيب چيزى از آن بى فايده و دور ريختنى نيست . و از سـوى ديـگـر گـيـاهان خوشبو و گلها را نيز در زمين آفريده كه مشام جسم وجان را معطر مى كند, و روح را آرامش و نشاط مى بخشد, و به اين وسيله نعمتهايش را بر انسان تمام كرده است . (آيـه )ـ پـس از ذكر نعمتهاى گوناگون مادى و معنوى در اين آيه جن و انس را مخاطب ساخته , مى گويد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ). نعمتهائى كه هريك نشانه روشنى از قدرت و لطف و مهر پروردگار است ,چگونه ممكن است اينها را تكذيب كرد؟!. ايـن استفهام , استفهام تقريرى است كه در مقام اقرارگرفتن مى آورند, و لذا درروايتى كه در آغاز سوره خوانديم به ما دستور داده شده است كه بعد از ذكر اين جمله عرضه داريم : ((لا بشى من آلا ئك رب اكذب ;Šپروردگارا! ما هيچ يك ازنعمتهاى تو را تكذيب نمى كنيم )). (آيه )ـ.

آفرينش انسان از خاكى همچون سفال !. خـداوند بعد از ذكر نعمتهاى گذشته از جمله آفرينش انسان به صورت سربسته , در اينجا نخست بـه شـرحـى پيرامون آفرينش انس و جن مى پردازد شرحى كه هم نشانه قدرت عظيم اوست و هم درسهاى عبرتى براى همگان دربر دارد. مـى فـرمـايـد: ((انـسـان را از گل خشكيده اى همچون سفال آفريد)) (خلق الا نسان من صلصال كالفخار). از آيـات مختلف قرآن و تعبيرات گوناگونى كه درباره مبدا آفرينش انسان آمده به خوبى استفاده مـى شـود كه انسان در آغاز خاك بوده (حج /5) سپس با آب آميخته شده , و به صورت گل درآمده (انعام /2) و بعد به صورت ((گل بدبو)) (لجن ) درآمد(حجر/28) سپس حالت ((چسبندگى )) پيدا كـرد (صـافـات /11) و بـعـدا بـه صورت ((خشكيده )) درآمد, و حالت ((صلصال كالفخار)) به خود گرفت ـ آيه موردبحث . ايـن مراحل از نظر بعد زمانى چه اندازه طول كشيد؟ و انسان در هر مرحله اى چقدر توقف كرد؟ و اين حالتهاى انتقالى تحت چه عواملى به وجود آمد؟ اينهامسائلى است كه از علم و دانش ما مخفى است , و تنها خدا مى داند و بس . (آيـه )ـ سـپس به آفرينش ((جن )) پرداخته , مى گويد: ((و جن را از شعله هاى مختلط و متحرك آتش آفريد)) (وخلق الجان من مارج من نار). بـاز در ايـنجا دقيقا براى ما روشن نيست كه آفرينش ((جن )) از اين آتشهاى رنگارنگ چگونه بوده اسـت ؟ هـمـان گـونـه كه خصوصيات ديگر آن نيز از طريق وحى صادق يعنى قرآن مجيد و وحى آسـمـانـى براى ما ثابت شده است , محدود بودن معلومات ما در برابر مجهولات هرگز به ما اجازه نـمـى دهد كه اين حقايق را انكاركنيم يا ناديده بگيريم , بعد از آن كه از طريق وحى اثبات گردد, هرچند علم به آن راهى نيابد ((1))(آيه )ـ باز به دنبال نعمتهائى كه در آغاز آفرينش انسان بوده اين جـمله راتكرار مى كند: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)) (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ در اين آيه به بيان يكى ديگر از نعمتهاى الهى پرداخته ,مى گويد: ((او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است )) (رب المشرقين ورب المغربين ). درست است كه خورشيد در هر روزى از ايام سال از نقطه اى طلوع و درنقطه اى غروب مى كند, و بـه اين ترتيب به تعداد روزهاى سال مشرق و مغرب دارد,ولى با توجه به حداكثر ((ميل شمالى )) آفـتـاب , و ((مـيـل جـنـوبـى )) آن , در حقيقت دومشرق و دو مغرب دارد, و بقيه درميان اين دو مى باشد. اين نظام كه مبدا پيدايش فصول چهارگانه سال با بركات فراوانى است درحقيقت تاكيد و تكميلى اسـت بـراى آنـچه در آيات قبل آمده , آنجا كه سخن ازحساب سير خورشيد و ماه درميان است , و هـمچنين سخن از وجود ميزان درآفرينش آسمانها, و در مجموع هم بيانگر نظام دقيق آفرينش و حـركـت زمين و ماه وخورشيد مى باشد, و هم اشاره اى است به نعمتها و بركاتى كه از اين رهگذر عايدانسان مى شود. (آيه )ـ به هر حال بعد از ذكر اين نعمت باز جن و انس را مخاطب ساخته , مى گويد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ.

درياها با ذخائر گرانبهايشان !. در ادامـه شرح نعمتهاى پروردگار سخن از درياها به ميان مى آورد, اما نه همه درياها بلكه كيفيت خـاصـى در پاره اى از درياها كه هم پديده اى است عجيب ونشانه اى است از قدرت بى پايان حق , و هم وسيله اى است براى پديد آمدن بعضى از متاعهاى مورد استفاده انسانها. مى فرمايد: ((دو درياى مختلف (شور و شيرين , گرم و سرد) را در كنار هم قرارداد در حالى كه با هم تماس دارند)) (مرج البحرين يلتقيان ). (آيه )ـ در ميان آن دو, برزخى است كه يكى بر ديگرى غلبه نمى كند)) وبه هم نمى آميزند (بينهما برزخ لا يبغيان ). مـنـظـور از اين دو دريا به گواهى آيه 53 سوره فرقان دو درياى آب ((شيرين )) و((شور)) است , آنـجـا كه مى فرمايد: ((او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرارداديكى گوارا و شيرين است و ديگرى شور و تلخ , و در ميان آنها برزخى قرار دارد تا باهم مخلوط نشوند)). رودخانه ها عظيم آب شيرين هنگامى كه به درياها و اقيانوسها مى ريزندمعمولا دريائى از آب شيرين در كـنار ساحل تشكيل مى دهند آب شور را به عقب مى رانند و عجب اين كه تا مدت زيادى اين دو آب شـيرين و شور به خاطر تفاوت درجه غلظت به هم آميخته نمى شوند و هزاران كيلومتر راه را به همان صورت مى پيمايند. (آيـه )ـ بـار ديـگر بندگان را مخاطب ساخته و در برابر اين نعمتها از آنهاسؤال كرده , مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟!(فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيـه )ـ سـپـس در ادامه همين سخن مى افزايد: ((از آن دو (دريا) لؤلؤ ومرجان خارج مى شود))! (يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان ). (آيه )ـ ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ). ((لـؤلؤ)) مرواريد دانه شفاف و قيمتى است كه در درون صدف در اعماق درياها پرورش مى يابد, و هر قدر درشت تر باشد گرانبهاتر است . و ((مـرجـان )) مـوجود زنده اى است شبيه شاخه كوچك درخت كه در اعماق درياها مى رويد, و تا مدتها دانشمندان آن را نوعى ((گياه )) مى پنداشتند, ولى بعداروشن شد كه نوعى حيوان است . بهترين نوع مرجان زينتى ((مرجان سرخ ‌رنگ )) است و هر قدر سرختر باشدقيمتى تر است . (آيـه )ـ باز در ادامه همين بخش از نعمتها به مساله كشتيها كه در حقيقت بزرگترين و مهمترين وسـيـلـه حـمـل و نقل بشر در گذشته و حال بوده است اشاره كرده , مى فرمايد: ((و براى اوست كـشـتـيـهاى ساخته شده كه در دريا به حركت درمى آيند و همچون كوهى هستند))! (وله الجوار المنشـات فى البحر كالا علا م ). جـالـب ايـن كـه در عـيـن تعبير به ((منشت )) كه حكايت از مصنوع بودن كشتى به وسيله انسان مـى كـنـد مـى فرمايد ((وله )) (از براى خداست ) اشاره به اين كه مخترعان و سازندگان كشتى از خـواص خـداداد كه در مصالح مختلفى كه در كشتيهابه كار مى رود استفاده مى كنند همچنين از خـاصيت سيال بودن آب درياها, و نيروى وزش بادها بهره مى گيرند, و خداست كه در آن مواد, و در دريا و باد اين خواص ظوآثار را آفريده . (آيـه )ـ و بـار ديـگـر ايـن سـؤال پـرمـعـنـى را تـكرار كرده , مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟ (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ.

ما همه فانى و بقا بس تو راست !. باز در ادامه شرح نعمتهاى الهى در اينجا مى افزايد: ((همه كسانى كه روى آن [زمين ] هستند فانى مى شوند)) (كل من عليها فان ). اما چگونه ((مساله فنا)) مى تواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گيرد؟ ممكن است از اين نظر باشد كه اين فنا به معنى فناى مطلق نيست , بلكه دريچه اى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است كه شرط وصول به سراى جاويدان عبوراز آن است . و يـا از اين نظر كه ذكر نعمتهاى فراوان گذشته ممكن است مايه غفلت و غرق شدن گروهى در زنـدگـى دنـيـا و انـواع خـوردنيها و نوشيدنيها و لؤلؤ و مرجان و مركبهاى راهوارش گردد, لذا يادآورى مى كند كه اين دنيا جاى بقا نيست , و اين تذكر خودنعمتى است بزرگ . (آيـه )ـ در ايـن آيه مى افزايد ((تنها ذات ذوالجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند)) (ويبقى وجه ربك ذوالجلا ل والا كرام ). ((وجـه )) از نـظـر لـغـت بـه مـعنى صورت است كه به هنگام مقابله با كسى با آن مواجه و روبرو مى شويم , ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود منظورذات پاك او است . امـا ((ذوالـجلا ل والا كرام ))كه توصيفى است براى ((وجه ))اشاره به صفات جمال و جلال خداست , زيـرا ذوالـجـلال از صـفـاتـى خبر مى دهد كه خداوند ((اجل )) وبرتر ازآن است (صفات سلبيه ) و ((اكرام )) به صفاتى اشاره مى كند كه حسن و ارزش چيزى راظاهر مى سازد و آن ((صفات ثبوتيه )) خداوند مانند علم و قدرت و حيات اوست . بنابراين معنى آيه روى هم رفته چنين مى شود تنها ذات پاك خداوندى كه متصف به صفات ثبوتيه و منزه از صفات سلبيه است در اين عالم باقى و برقرارمى ماند. (آيـه )ـ بـار ديـگر خلايق را مخاطب ساخته , مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيـه )ـ مـحتواى اين آيه در واقع نتيجه اى است از آيات قبل , زيرامى فرمايد: ((تمام كسانى كه در آسـمـانها و زمين هستند همواره (نيازهاى خود را) از اوتقاضا مى كنند)) (يسئله من فى السموات والا رض ). چـرا چـنـيـن نـباشد؟ در حالى كه همه فانيند و او باقى و اگر لحظه اى نظر لطفش را از كائنات برگيرد ((فرو ريزند قالبها))!. با اين حال مگر كسى جز او هست كه اهل آسمانها و زمين از وى تقاضا كنند؟!. سپس مى افزايد: ((و او (خداوند) هر روز در شان و كارى است )) (كل يوم هوفى شان ). آرى ! خلقت او دائم و مستمر است , و پاسخگوئى او به نيازهاى سائلان ونيازمندان نيز چنين است , و هر روز و هر زمان طرح تازه اى ابداع مى كند. يـك روز اقـوامـى را قـدرت مى دهد, روز ديگرى آنها را بر خاك سياه مى نشاند,يك روز سلامت و جـوانـى مـى بـخشد, روز ديگر ضعف و ناتوانى مى دهد, يك روزغم و اندوه را از دل مى زدايد, روز ديـگـر مايه اندوهى مى آفريند, خلاصه هر روزطبق حكمت و نظام احسن , پديده تازه و آفرينش و حادثه جديدى دارد. تـوجـه بـه ايـن حـقـيقت , از يكسو نياز مستمر ما را به ذات پاك او روشن مى كند,و از سوى ديگر پرده هاى ياس و نوميدى را از دل كنار مى زند. و از سوى سوم غرور و غفلت را درهم مى شكند. (آيـه )ـ و بـاز بـه دنبال اين نعمت مستمر و پاسخگوئى به نيازهاى همه مخلوقات و اهل آسمانها و زمين تكرار مى كند كه ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكارمى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ نعمتهائى كه تاكنون در آيات اين سوره مطرح شده مربوط به اين جهان بوده است , ولى در اينجا از محاسبه قيامت و بعضى ديگر از خصوصيات معاد سخن مى گويد كه در عين تهديد بودن بـراى مـجرمان وسيله تربيت و آگاهى وبيدارى و هم وسيله تشويق و دلگرمى مؤمنان است , و به هـمين جهت نعمت محسوب مى شود, لذا بعد از ذكر هركدام همان سؤال را كه درباره نعمتهاست تكرارمى كند. نـخست مى فرمايد: ((به زودى به حساب شما مى پردازيم اى دو گروه انس وجن ))! (سنفرغ لكم ايه الثقلا ن ). آرى ! در آن روز خـداوند عالم قادر دقيقا همه اعمال و گفتار و نيات انس وجن را مورد بررسى و حساب دقيق قرار داده , و كيفر و پاداش مناسب را براى آنهاتعيين مى كند. (آيـه )ـ بـعـد از ذكـر ايـن مـعـنـى بـاز ايـن سـؤال را تـكرار مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)) (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ در تعقيب آيه قبل كه از مساله حساب دقيق الهى سخن مى گفت باز جن و انس را مخاطب سـاخته , مى گويد: ((اى گروه جن و انس ! (هرگاه به راستى مى خواهيد از مجازات و كيفر الهى بركنار مانيد) اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها وزمين بگذريد (و از حيطه قدرت او خارج شويد) پـس بـگذريد ولى هرگز نمى توانيدمگر با نيروئى )) الهى و فوق العاده اما چنين نيروئى در اختيار شـمـا نـيـسـت (يـا مـعـشـرالـجـن والا نس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات والا رض فانفذوالاتنفذون الا بسلطان ). بـه ايـن تـرتـيب شما هرگز ياراى فرار از دادگاه عدل خدا و پيامدهاى آن رانداريد, هر جا برويد ملك خداست , و هر كجا باشيد محل حكومت اوست , آرى اين موجود ضعيف و ناتوان كجا مى تواند از عـرصـه قـدرت خـداونـد بگريزدهمان گونه كه اميرمؤمنان على (ع ) در دعاى روح پرور كميل عرضه مى دارد:((ولا يمكن الفرار من حكومتك ;Š پروردگارا! فرار از حكومت تو ممكن نيست ))!. الـبـتـه به نظر مى رسد كه اين آيه مربوط به فرار از چنگال عدالت الهى در قيامت باشد, و مؤيد آن بـعـضـى از اخـبـار اسـت كـه در منابع اسلامى در اين زمينه نقل شده ازجمله در حديثى از امام صـادق (ع ) مـى خـوانـيـم : ((روز قـيـامت خداوند بندگان را درمحل واحدى جمع مى كند و به فـرشـتگان آسمان پائين وحى مى فرستد فرود آييد,آنها ـكه دو برابر جمعيت روى زمين از جن و انس هستندـ فرود مى آيند, سپس اهل آسمان دوم كه آنها نيز دو برابر همه مى باشند فرود مى آيند, و بـه هـمين ترتيب فرشتگان هفت آسمان فرود مى آيند و همچون هفت حجاب گرداگرد انس و جـن رااحاطه مى كنند, اينجاست كه منادى صدا مى زند: اى جمعيت جن و انس اگرمى توانيد از اقـطار آسمانها و زمين بگذريد, اما هرگز نمى توانيد جز با قدرت الهى ودر اينجا مى بينند اطراف آنها را هفت گروه عظيم از فرشتگان فرا گرفته اندـ و راهى براى فرار از چنگال عدالت نيست )). (آيه )ـ باز در اينجا دو گروه را مخاطب ساخته , مى گويد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ). درسـت اسـت كـه تـهـديـد فـوق به ظاهر در مسير مجازات و كيفر است , ولى ازآنجا كه ذكر آن هـشـدارى است به همه انسانها, و عاملى است براى اصلاح و تربيت ,طبعا لطف و نعمتى محسوب مى شود, و اصولا وجود حساب در هر دستگاه نعمت بزرگى است چرا كه به خاطر آن سرهاى همه به حساب خواهد آمد!. (آيـه )ـ ايـن آيه براى تاكيد آنچه در آيه قبل دائر بر عدم قدرت انس و جن بر فرار از چنگال عدالت آمـده , مـى افـزايـد: ((شـعـله هائى از آتش بى دود, و دودهائى متراكم بر شما فرستاده مى شود (و آن چـنـان شـمـا را از هر سو احاطه مى كنند كه راهى براى فرار نيست ) و نمى توانيد از كسى يارى بطلبيد)) (يرسل عليكما شواظ من نارونحاس فلا تنتصران ).

از يـكسو فرشتگان شما را احاطه كرده اند و از سوى ديگر شعله هاى گرم و سوزان آتش و دودهاى تيره و تار و خفقان آور اطراف محشر را فرا مى گيرد و راهى براى گريز نيست . (آيـه )ـ باز مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكارمى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ). تعبير به نعمت در اينجا نيز به خاطر همان لطفى است كه در آيه قبل به آن اشاره شد. (آيـه )ـ در تعقيب آيات گذشته كه بعضى از حوادث رستاخيز را بازگومى كرد, در اينجا همچنان ادامه همان بحث و ذكر خصوصيات ديگرى از صحنه قيامت , و چگونگى حساب , و مجازات , و كيفر است . نـخـسـت مـى فـرمـايـد: ((در آن هنگام كه آسمان شكافته شود, و همچون روغن مذاب گلگون گـردد)) حـوادث هـولـنـاكى رخ مى دهد كه تاب تحمل آن را نخواهيدداشت (فاذا انشقت السما فكانت وردة كالدهان ). از مـجموع آيات ((قيامت )) به خوبى استفاده مى شود كه در آن روز نظام كنونى جهان بكلى درهم مى ريزد, و حوادث بسيار هولناكى در سرتاسر عالم رخ مى دهد,كواكب و سيارات و زمين و آسمان دگـرگـون مـى شوند, و مسائلى كه تصور آن امروزبراى ما مشكل است واقع مى گردد, از جمله چـيـزى اسـت كـه در آيه فوق آمده كه كرات آسمانى از هم مى شكافد و به رنگ سرخ و به صورت مذاب همچون روغن درمى آيد. (آيه )ـ و از آنجا كه اعلام وقوع اين حوادث هولناك در صحنه قيامت , و ياقبل از آن هشدارى است بـه هـمـه مـجـرمان و مؤمنان , و لطفى است از الطاف الهى ,بعد از آن , همان جمله سابق را تكرار فـرمـوده , مـى گويد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ در اين آيه از حوادث تكوينى قيامت , به وضع انسان گنهكار در آن روز, پرداخته , مى افزايد: ((در آن روز هـيچ كس از انس و جن از گناهش سؤال نمى شود)) (فيومئذ لا يسئل عن ذنبه انس ولا جان ). چـرا سـؤال نـمـى كـنند؟ براى اين كه همه چيز روشن است , و در چهره انسانهاهمه چيز خوانده مى شود. قيامت يك روز بسيار طولانى است , و انسان از مواقف و گذرگاههاى متعددى بايد بگذرد و در هر صحنه و موقفى بايد مدتى بايستد, در بعضى از اين مواقف مطلقا سؤالى نمى شود. و در بعضى از مواقف مهر بر دهان انسان گذارده مى شود و اعضاى بدن به شهادت بر مى خيزند و در بعضى , از انسانها دقيقا پرسش مى شود. خلاصه هر صحنه اى شرايطى دارد. (آيـه )ـ و بـاز در تـعـقـيـب آن هـمـگـان را مـخاطب ساخته , مى گويد ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ آرى در آن روز سؤال نمى شود, بلكه ((مجرمان از چهره هايشان شناخته مى شوند)) (يعرف المجرمون بسيماهم ). گـروهـى داراى چـهـره هـاى بشاش نورانى و درخشانند كه بيانگر ايمان و عمل صالح آنهاست , و گـروهـى ديـگـر صـورتهائى سياه و تاريك و زشت و عبوس دارند كه نشانه كفر و گناه آنهاست , چـنـانـكه در آيات 39 تا 41 سوره عبس مى خوانيم : ((در آن روز چهره هائى درخشان و نورانيند, و چهره هائى تاريك , كه سياهى مخصوصى آن را پوشانيده )). سپس مى افزايد: ((و آنگاه آنها را از موهاى پيش سر, و پاهايشان مى گيرند)) وبه دوزخ مى افكنند! (فيؤخذ بالنواصى والا قدام ). گرفتنى مجرمان با موى پيش سر, و پاها, ممكن است به معنى حقيقى آن باشد كه ماموران عذاب اين دو را مى گيرند و آنها را از زمين برداشته , با نهايت ذلت به دوزخ مى افكنند, و يا كنايه از نهايت ضـعف و ناتوانى آنها در چنگال ماموران عذاب الهى است , كه اين گروه را با خوارى تمام به دوزخ مى برند, و چه صحنه دردناك و وحشتناكى است آن صحنه !. (آيـه )ـ باز از آنجا كه يادآورى اين مسائل در زمينه معاد هشدار و لطفى است به همگان مى افزايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ در اين آيه مى فرمايد: ((اين همان دوزخى است كه مجرمان پيوسته آن را انكار مى كردند)) (هذه جهنم التى يكذب بها المجرمون ). (آيـه )ـ بـاز در تـوصيف جهنم و عذابهاى دردناك آن مى افزايد: مجرمان ((امروز درميان آن و آب سوزان در رفت و آمدند)) (يطوفون بينها وبين حميم آن ). آنـها از يكسو در ميان شعله هاى سوزان جهنم مى سوزند و تشنه مى شوند وتمناى آن مى كنند و از سوى ديگر آب جوشان به آنها مى دهند (يا بر آنها مى ريزند) واين مجازاتى است دردناك . از آيـات 71 و 72 سـوره مـؤمـن اسـتـفـاده مى شود كه چشمه سوزان حميم دركنار جهنم است كه نخست دوزخيان را در آن مى برند و سپس در آتش دوزخ ‌مى افكنند. (آيـه )ـ بـاز بـه دنـبـال ايـن هـشدار و اخطار شديد بيداركننده كه لطفى است از ناحيه خداوند, مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟!(فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ.

اين دو بهشت در انتظار خائفان است !. در ايـنـجـا دوزخـيـان را به حال خود رها كرده , به سراغ بهشتيان مى رود, و ازنعمتهاى دلپذير و بـى نـظير و شوق انگيز بهشت قسمتهائى را برمى شمرد, تا درمقايسه با كيفرهاى شديد و دردناك دوزخيان اهميت هركدام روشنتر گردد. مـى فـرمايد: ((براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشتى است ))(ولمن خاف مقام ربه جنتان ). خوف از پروردگار سرچشمه هاى مختلفى دارد: گاه همان اعمال ناپاك وافكار آلوده است , و گاه بـراى مقربان , به خاطر قرب به ذات پاكش كمترين ترك اولى و غفلت مايه وحشت آنهاست , و گاه بـدون هـمـه ايـنـها هنگامى كه تصور آن ذات نامحدود و عظمت بى انتها را مى كنند در مقابل او احـسـاس حـقارت كرده و حالت خوف به آنها دست مى دهد, اين خوفى است كه از نهايت معرفت پروردگار حاصل مى شود و مخصوص عارفان و مخلصان درگاه اوست . (آيه )ـ باز به دنبال اين نعمت بزرگ همگان را مخاطب ساخته , مى گويد:((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ سپس در توصيف اين دو بهشت مى افزايد: ((داراى انواع نعمتها ودرختان پرطراوت است )) (ذواتا افنان ). (آيه )ـ و به دنبال اين نعمت باز همان سؤال تكرار مى شود كه : ((كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيـه )ـ از آنجا كه يك باغ سرسبز و خرم و پرطراوت , علاوه بر درختان ,بايد چشمه هاى آب جارى داشـتـه بـاشـد در اين آيه مى افزايد: ((در آن دو (بهشت ) دوچشمه هميشه جارى است )) (فيهما عينان تجريان ). (آيه )ـ باز در برابر اين نعمت همان سؤال مطرح مى شود: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)) (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيـه )ـ در ايـن آيـه كه نوبت به ميوه هاى اين دو باغ بهشتى مى رسد,مى فرمايد: ((در آن دو از هر ميوه اى دو نوع وجود دارد)) هريك از ديگرى بهتر (فيهمامن كل فاكهة زوجان ). نوعى كه در دنيا نمونه آن را ديده ايد, و نوعى كه هرگز شبيه و نظير آن را دراين جهان نديده ايد. (آيـه )ـ بـاز مى افزايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكارمى كنيد))؟ (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيـه )ـ در آيـات پيشين سه قسمت از ويژگيهاى اين دو باغ بهشتى مطرح شد, اكنون به ويژگى چـهـارم پرداخته , مى فرمايد: ((اين در حالى است كه آنها برفرشهائى تكيه كرده اند با آسترهائى از ديبا و ابريشم )) (متكئين على فرش بطائنهامن استبرق ). اين تعبير نشانه آرامش كامل روح بهشتيان است . در ايـنـجا گران قيمت ترين پارچه اى كه در دنيا تصور مى شود آستر اين فرشهاذكر شده , اشاره به اين كه قسمت روئين آن چيزى است كه از لطافت و زيبائى وجذابيت در وصف نمى گنجد. و بـالاخـره در پـنـجـمين نعمت به چگونگى نعمتهاى اين باغ بهشتى اشاره كرده , مى گويد: ((و ميوه هاى رسيده آن دو باغ بهشتى در دسترس است )) (وجنى الجنتين دان ). آرى ! زحمتى كه معمولا در چيدن ميوه هاى دنيا وجود دارد در آنجا به هيچ وجه نيست . (آيه )ـ و باز همگان را در اينجا مخاطب ساخته , مى گويد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟ (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ.

همسران زيباى بهشتى :. در آيـات گـذشته پنج قسمت از مواهب و ويژگيهاى اين دو باغ بهشتى عنوان شده بود, در اينجا شـشـمـيـن نـعمت را بازگو مى كند;Š و آن همسران پاك بهشتى است ,مى فرمايد: ((در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران خود عشق نمى ورزند)) (فيهن قاصرات الطرف ). ((و هيچ انس و جن پيش از اينها با آنها تماس نگرفته است )) (لم يطمثهن انس قبلهم ولا جان ). بنابراين آنها دوشيزه اند, و دست نخورده , و پاك از هر نظر. از ((ابـوذر)) نـقـل شـده اسـت كـه : ((هـمـسـر بـهشتى به شوهرش مى گويد: سوگند به عزت پـروردگـارم كـه در بهشت چيزى را بهتر از تو نمى يابم , سپاس مخصوص خداوندى است كه مرا همسر تو, و تو را همسر من قرار داد)). (آيـه )ـ بـاز در تـعقيب اين نعمت بهشتى تكرار مى كند: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟ (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ سپس به توصيف بيشترى از اين همسران بهشتى پرداخته ,مى گويد: ((آنها همچون ياقوت و مرجانند))! (كانهن الياقوت والمرجان ). به سرخى و صفا و درخشندگى ((ياقوت )) و به سفيدى و زيبائى شاخه ((مرجان )) كه هنگامى كه اين دورنگ (يعنى سفيد و سرخ شفاف ) به هم آميزندزيباترين رنگ را به آنها مى دهند. (آيـه )ـ بـار ديگر به دنبال اين نعمت بهشتى مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟ (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيـه )ـ و در پايان اين بحث مى گويد: ((آيا جزاى نيكى جز نيكى است ))؟(هل جزا الا حسان الا الا حسان ). آيا آنها كه در دنيا كار نيك كرده اند جز پاداش نيك الهى انتظارى درباره آنها مى رود؟. ((احسان )) چيزى برتر از عدالت است , زيرا عدالت اين است كه انسان آنچه بر عهده اوست بدهد, و آنچه متعلق به اوست بگيرد, ولى احسان اين است كه انسان بيش از آنچه وظيفه اوست انجام دهد, و كمتر از آنچه حق اوست بگيرد. (آيـه )ـ باز در اينجا از بندگان اقرار مى گيرد كه : ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟ (فباى آلا ربكما تكذبان ). چـرا كه اين قانون يعنى ;Š جزاى احسان به احسان خود نعمتى است بزرگ ازناحيه خداوند بزرگ , و نشان مى دهد كه پاداش او در برابر اعمال بندگان نيز درخوركرم اوست نه درخور اعمال آنها, تازه اگر آنها عملى دارند و اطاعتى مى كنند آن هم به توفيق و لطف خداست و بركاتش نيز به خودشان مى رسد. (آيه )ـ.

دو بهشت ديگر با اوصاف شگفت آورش !. در ادامـه بحث گذشته كه پيرامون دو بهشت خائفان با ويژگيهاى و الا سخن مى گفت در اينجا از دو بهشت سخن مى گويد كه در مرحله پايينتر و طبعا براى افرادى است كه در سطح پائينترى از ايمان و خوف از پروردگار قرار دارند, و به تعبير ديگر هدف بيان وجود سلسله مراتب به تناسب ايمان و عمل صالح است . نخست مى فرمايد: ((و پايين تر از آنها دو باغ بهشتى ديگر است )) (ومن دونهما جنتان ). در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (ص ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود:. ((دو بـهشت كه بناى آنها و هرچه در آنهاست از نقره است , و دو بهشت است كه بناى آنها و هرچه در آنهاست از طلاست )). تعبير به طلا و نقره ممكن است اشاره به تفاوت ارزش مواهب آنها باشد. لـذا در حديث ديگرى از پيامبر(ص ) آمده است : ((دو بهشت از طلا است براى مقربان , و دو بهشت از نقره براى اصحاب اليمين )). (آيه )ـ سپس مى افزايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكارمى كنيد)) (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيـه )ـ بـعـد بـه پنج ويژگى اين دو بهشت ـكه بعضى با آنچه درباره دوبهشت سابق گفته شد شباهت دارد و بعضى متفاوت است ـ پرداخته , مى گويد: ((هردو خرم و سرسبزند)) (مدهامتان ). (آيـه )ـ بـاز در ايـنـجـا اضافه مى كند: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان راانكار مى كنيد))؟ (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيـه )ـ در ايـن آيـه بـه تـوصيف ديگرى پرداخته , مى گويد: ((در آنها دوچشمه جوشنده است )) (فيهما عينان نضاختان ). (آيه )ـ دگربار از جن و انس مى پرسد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟! (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ اين آيه درباره ميوه هاى اين دو بهشت چنين مى گويد: ((در آنهاميوه هاى فراوان و درخت خرما و انار است )) (فيهما فاكهة ونخل ورمان ). (آيـه )ـ بـاز هـمان سؤال را تكرار كرده , مى فرمايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟ (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ.

باز هم همسران بهشتى !. در ادامه شرح نعمتهاى دو بهشتى كه در آيات سابق آمده است در اينجا نيزبه قسمتهاى ديگرى از اين مواهب اشاره شده است . نـخـسـت مى فرمايد: ((و در آن باغهاى بهشتى زنانى نيكو خلق و زيبايند)) (فيهن خيرات حسان ) زنانى كه جمع ميان ((حسن سيرت )) و ((حسن صورت )) كرده اند. در رواياتى كه در تفسير اين آيه وارد شده صفات نيك بسيارى براى همسران بهشتى شمرده شده كـه مى تواند اشاره اى به صفات عالى زنان دنيا نيز باشد, والگوئى براى همه زنان محسوب شود, از جمله خوش زبان بودن , نظافت و پاكى ,آزار نرسانيدن , نظرى به بيگانگان نداشتن و مانند آن . (آيـه )ـ و بـه دنـبـال ذكـر اين نعمت باز مى افزايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟ (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيه )ـ سپس در ادامه توصيف اين زنان بهشتى اضافه مى كند: ((حوريانى كه در خيمه هاى بهشتى مستورند)) (حور مقصورات فى الخيام ). ((حور)) جمع ((حورا)) و ((احور)) به كسى مى گويند كه سياهى چشمش كاملا مشكى و سفيدى آن كاملا شفاف است , و گاه به زنان سفيد چهره نيز اطلاق شده است . (آيـه )ـ و بـار ديـگـر هـمـان سـؤال پـرمـعـنى را تكرار كرده , مى گويد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟ (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيـه )ـ اين آيه توصيف ديگرى است درباره حوريان بهشتى , مى فرمايد:((هيچ , جن و انس پيش از اين با آنها تماس نگرفته )) و دوشيزه اند (لم يطمثهن انس قبلهم ولا جان ). الـبـتـه چنانكه از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود زنان و مردانى كه در اين دنياهمسر يكديگرند هـرگـاه هر دو با ايمان و بهشتى باشند در آنجا به هم ملحق مى شوند, و با هم در بهترين شرائط و حالات زندگى مى كنند. و حـتى از روايات استفاده مى شود كه مقام اين زنان برتر از حوريان بهشت است به خاطر عبادات و اعمال صالحى كه در اين جهان انجام داده اند. (آيه )ـ سپس مى افزايد: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكارمى كنيد))؟ (فباى آلا ربكما تكذبان ). (آيـه )ـ در آخـريـن تـوصيفى كه در اين آيات از نعمتهاى بهشتى كرده , مى گويد:((اين در حالى اسـت كـه بـهشتيان بر تختهائى تكيه زده اند كه با بهترين و زيباترين پارچه هاى سبزرنگ پوشانده شده است )) (متكئين على رفرف خضر وعبقري حسان ). (آيـه )ـ سـپـس بـراى آخـريـن بار (و سى و يكمين مرتبه ) اين سؤال را از نس وجن و از تمام افراد مى كند: ((پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد))؟(فباى آلا ربكما تكذبان ). نـعمتهاى معنوى , يا نعمتهاى مادى , نعمتهاى اين جهان , يا نعمتهاى بهشتى ؟ نعمتهائى كه سر تا پـاى وجـود شـمـا را فراگرفته و دائما غرق درآنيد, و گاه براثر غرور و غفلت همه آنها را به دست فراموشى مى سپريد, و از بخشنده اين همه نعمتها و كسى كه در انتظار نعمتهايش در آينده هستيد غافل مى شويد؟ كداميك رامنكريد؟. (آيـه )ـ و در آخـريـن آيه اين سوره مى فرمايد: ((پربركت و زوال ناپذير است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو)) (تبارك اسم ربك ذى الجلا ل والا كرام ). اين تعبير به خاطر آن است كه در اين سوره انواع نعمتهاى الهى , در زمين وآسمان , در خلقت بشر, و در دنـيـا و آخـرت آمده است , و از آنجا كه اينها همه ازوجود پربركت پروردگار افاضه مى شود, مناسبترين تعبير همان است كه در اين آيه آمده است . جـالـب ايـن كه اين سوره با نام خداوند ((رحمن )) آغاز شد, و با نام پروردگارذوالجلال و الاكرام پايان مى گيرد, و هر دو هماهنگ با مجموعه محتواى سوره است .

برگرفته از سايت آويني - تفسير نمونه


ياسر كمالي نژاد التماس دعا ...


سوره الرحمن

به نام خداوند بخشنده مهربان

خداوند رحمان، (1)

قرآن را تعليم فرمود، (2)

انسان را آفريد، (3)

و به او «بيان‏» را آموخت. (4)

خورشيد و ماه با حساب منظمى مى‏گردند، (5)

و گياه و درخت براى او سجده مى‏كنند! (6)

و آسمان را برافراشت، و ميزان و قانون (در آن) گذاشت، (7)

تا در ميزان طغيان نكنيد (و از مسير عدالت منحرف نشويد)، (8)

و وزن را بر اساس عدل برپا داريد و ميزان را كم نگذاريد! (9)

زمين را براى خلايق آفريد، (10)

كه در آن ميوه‏ها و نخلهاى پرشكوفه است، (11)

و دانه‏هايى كه همراه با ساقه و برگى است كه بصورت كاه درمى‏آيد، و گياهان خوشبو! (12)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى‏كنيد (شما اى گروه جن و انس)؟! (13)

انسان را از گل خشكيده‏اى همچون سفال آفريد، (14)

و جن را از شعله‏هاى مختلط و متحرك آتش خلق كرد! (15)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (16)

او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است! (17)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (18)

دو درياى مختلف (شور و شيرين، گرم و سرد) را در كنار هم قرار داد، در حالى كه با هم تماس دارند; (19)

در ميان آن دو برزخى است كه يكى بر ديگرى غلبه نمى‏كند (و به هم نمى‏آميزند)! (20)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (21)

از آن دو، لؤلؤ و مرجان خارج مى‏شود. (22)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (23)

و براى اوست كشتيهاى ساخته شده كه در دريا به حركت درمى‏آيند و همچون كوهى هستند! (24)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (25)

همه كسانى كه روى آن ( زمين) هستند فانى مى‏شوند، (26)

و تنها ذات ذوالجلال و گرامى پروردگارت باقى مى‏ماند! (27)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (28)

تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از او تقاضا مى‏كنند، و او هر روز در شان و كارى است! (29)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (30)

بزودى به حساب شما مى‏پردازيم اى دو گروه انس و جن! (31)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (32)

اى گروه جن و انس! اگر مى‏توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد، پس بگذريد، ولى هرگز نمى‏توانيد، مگر با نيرويى (فوق العاده)! (33)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (34)

شعله‏هايى از آتش بى‏دود، و دودهايى متراكم بر شما فرستاده مى‏شود; و نمى‏توانيد از كسى يارى بطلبيد! (35)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (36)

در آن هنگام كه آسمان شكافته شود و همچون روغن مذاب گلگون گردد (حوادث هولناكى رخ مى‏دهد كه تاب تحمل آن را نخواهيد داشت)! (37)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (38)

در آن روز هيچ كس از انس و جن از گناهش سؤال نمى‏شود (و همه چيز روشن است)! (39)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (40)

مجرمان از چهره‏هايشان شناخته مى‏شوند; و آنگاه آنها را از موهاى پيش سر، و پاهايشان مى‏گيرند (و به دوزخ مى‏افكنند)! (41)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (42)

اين همان دوزخى است كه مجرمان آن را انكار مى‏كردند! (43)

امروز در ميان آن و آب سوزان در رفت و آمدند! (44)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (45)

و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتى است! (46)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (47)

(آن دو باغ بهشتى) داراى انواع نعمتها و درختان پرطراوت است! (48)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (49)

در آنها دو چشمه هميشه جارى است! (50)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (51)

در آن دو، از هر ميوه‏اى دو نوع وجود دارد (هر يك از ديگرى بهتر)! (52)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (53)

اين در حالى است كه آنها بر فرشهايى تكيه كرده‏اند با آسترهائى از ديبا و ابريشم، و ميوه‏هاى رسيده آن دو باغ بهشتى در دسترس است! (54)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (55)

در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران خود عشق نمى‏ورزند; و هيچ انس و جن پيش از اينها با آنان تماس نگرفته است. (56)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (57)

آنها همچون ياقوت و مرجانند! (58)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (59)

آيا جزاى نيكى جز نيكى است؟! (60)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (61)

و پايين تر از آنها، دو باغ بهشتى ديگر است. (62)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (63)

هر دو خرم و سرسبزند! (64)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (65)

در آنها دو چشمه جوشنده است! (66)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (67)

در آنها ميوه‏هاى فراوان و درخت خرما و انار است! (68)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (69)

و در آن باغهاى بهشتى زنانى نيكو خلق و زيبايند! (70)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (71)

حوريانى كه در خيمه‏هاى بهشتى مستورند! (72)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (73)

هيچ انس و جن پيش از ايشان با آنها تماس نگرفته (و دوشيزه‏اند)! (74)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (75)

اين در حالى است كه بهشتيان بر تختهايى تكيه زده‏اند كه با بهترين و زيباترين پارچه‏هاى سبزرنگ پوشانده شده است. (76)

پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (77)

پربركت و زوال‏ناپذير است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو! (78)